مجري طرح: علي صبوحي طسوجي
هر يک از سوره هاي قرآن کريم، به عنوان مصداق تام و رسمي سخن حکيمانه، داراي دو ويژگي اساسي است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدايتي بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره هاي قرآن کريم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشي مستقل براي تبيين هر يک از اين دو ويژگي اساسي در نظر گرفته شده است، گفتني است سوره هاي مورد بحث در اين کتاب، غالباً چند فصلي هستند:
انسجام سخن در سوره هاي قرآن کريم
اقتضاي حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگويد و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ريخته نباشد. عقل سليم چنين حکم مي کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزاي بي ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنين است، بايد اقرار کنيم که اولين و والاترين سخن منسجم، کلام خداي سبحان در قرآن کريم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلاي خداي متعالي است، که انسجام را براي سخن خويش، کمال بدانيم و در عين حال، کلام حضرتش را از انسجام بي بهره تلقي کنيم، به ويژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانيش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگي را از ساحت کلام خويش دور دانست و آن را لايق نطق پرحجاب بشر معرفي کرد، پس چرا بشري که به اقتضاي جهل و جهالت، از ناهماهنگي و پراکندگي در سخن گفتن مبرا نيست، سخن خداي منزه از هر نقص و عيب را، منزه از در هم ريختگي و ناهماهنگي نمي داند؟ علت اين پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اينکه خدا فرمود: « أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا » (1)انسجام در هر يک از سوره هاي قرآن کريم با توجه به چهار محور زير بررسي مي شود:
1. پيوستگي: منظور از پيوستگي، ارتباط ادبي، اسلوبي و محتوايي آيات سوره است. با بررسي پيوستگي آيات، سطحي از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست هاي ادبي، اسلوبي و محتوايي نيز آشکار مي گردد؛ بدين ترتيب، سوره کلام بندي مي شود.
2. هم بستگي، مراد از هم بستگي، ارتباط و اشتراک ظاهري کلام هاي سوره است. با مطالعه هم بستگي کلام ها، سطحي ديگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهاي فقدان هم بستگي نيز مشخص مي شود؛ بدين ترتيب، سوره فصل بندي مي شود.
3. تناسب: منظور از تناسب، نسبت ظواهر فصل هاي سوره با يکديگر است. با مطالعه تناسب آخرين سطح از انسجام سوره نيز کشف مي شود.
4. هماهنگي: هماهنگي، مفهومي در عرض مفاهيم سه گانه بالا نيست. توضيح: با بررسي پيوستگي، سير پيوسته آيات مرتبط يک کلام به دست مي آيد، اما قله واحد آنها، يا به ديگر بيان غرض واحدشان کشف نمي شود. کشف غرض واحد يک کلام، منوط به بررسي هماهنگي آيات آن است؛ هم چنين با مطالعه هم بستگي، سير کلام هاي هم بسته يک فصل مشخص مي شود، اما غرض واحد فصل به دست نمي آيد. کشف غرض واحد يک فصل، مستلزم بررسي هماهنگي کلام هاي آن است؛ بر همين منوال، با مطالعه تناسب، سير متناسب فصل هاي يک سوره کشف مي شود، اما غرض واحد سوره به دست نمي آيد. نيل به غرض واحد سوره، نيازمند بررسي هماهنگي فصل هاي آن است؛ بنابراين منظور از هماهنگي، هم هدفي يا هم غرضي است که در سطح آيات يک کلام، متدبر را به غرض واحد کلام؛ در سطح کلام هاي يک فصل، متدبر را به غرض واحد فصل؛ و در سطح فصل هاي يک سوره، او را به غرض واحد سوره مي رساند. اگر هر کلام، فصل يا سوره چند فصلي را به يک مثلث تشبيه کنيم، پيوستگي آيات، هم بستگي کلام ها يا تناسب فصل ها، به منزله قاعده اين مثلث؛ و هماهنگي آيات، کلام ها يا فصلها، به منزله قله اين مثلث است.
تذکر مهم:
کشف هماهنگي و نيل به غرض واحد سوره هاي چند فصلي از عهده تدبر خارج است، زيرا رسيدن به غرض واحد در چنين سوره هايي مستلزم استفاده از دلالت هاي التزامي غير بين است و آن هم نيازمند تسلط بيشتر بر معارف و قواعد عقلي بوده و فعاليتي عمومي نيست. لزوم بهره گيري از دلالت هاي التزامي در اين سطح ناشي از فاصله غرض واحد سوره هاي چند فصلي با ظاهر آيات سوره است. توضيح آنکه، غرض کلام به طور مستقيم، مبتني بر ظواهر آيات است و با دلالتهاي تطابقي به دست مي آيد؛ غرض فصل، تنها با يک واسطه ( يعني غرض کلام ها ) مبتني بر ظواهر الفاظ است و اين واسطه با توجه به اشتراکات ظاهري کلام ها قابل جبران است، بنابراين غرض فصل با استفاده از دلالتهاي تطابقي، يا التزامي بين قابل استفاده است؛ اما غرض سوره ي چند فصلي با دو واسطه ( يعني غرض کلام ها و غرض فصل ها ) مبتني بر ظواهر الفاظ است و به همين دليل، رسيدن به آن، غالباً نيازمند استفاده از دلالت هاي التزامي غير بين نيز هست و اين از عهده عموم خارج است و تخصص خاص خود را مي طلبد، از اين رو به سطحي بالاتر، مانند تفسير تدبري واگذار شده است و در آموزش تدبر « 3 » و « 4 »، تنها به بيان سير هدايتي در سوره هاي چند فصلي بسنده مي شود.1- سوره مبارکه واقعه، داراي دو فصل و پنج کلام است: آيات 1 تا 10، کلام نخست؛ آيات 11 تا 56، کلام دوم؛ آيات 57 تا 74؛ کلام سوم؛ آيات 75 تا 82، کلام چهارم؛ و آيات 83 تا 96 کلام پنجم سوره است. دو کلام نخست، فصل اول؛ و سه کلام انتهايي، فصل دوم سوره است.
1-1- فصل نخست. آيات 1 تا 56
فصل، مجموعه اي از کلام هاي هم بسته با اغراض هماهنگ است. کلام نخست، از آيه 1 تا 10 و کلام دوم، از آيه ي 11 تا 56، فصل نخست سوره مبارکه واقعه را تشکيل داده است.1-1-1- کلام نخست. آيات 1 تا 10
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (1) لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (2) خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ (3) خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ (4) وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا (5) فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا (6) وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً (7) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (8) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (9) وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10)پيوستگي آيات کلام 1:
در کتاب آموزش تدبر « 3 »، بنابر تفصيل بيان در اثبات و شرح پيوستگي ميان آيات يک کلام نيست و در اين باره به بيان اجمالي بسنده مي شود، جز در مواردي که نيازمند راهنمايي بيشتر باشد، مانند کلام نخست سوره مبارکه واقعه، که در اين موارد تفصيل بيشتري مشاهده خواهد شد. إن شاء الله تعالي.پيوستگي ظاهري اين ده آيه آشکار است، اما در نحوه تبيين پيوستگي ادبي اين آيات در ميان نحويون اختلاف است. در اين نوشتار به يک وجه از وجوه پيوستگي ادبي اين آيات اشاره مي شود و اطلاعات بيشتر از کتب مربوطه قابل استفاده است.
رجوع ضمير « ها » از آيه دوم به « الواقعة » در آيه نخست مي فهماند که آيه دوم، در مقام تاکيد و نفي ترديد نسبت به وقوع « الواقعة » در آيه نخست است. آيه سوم، به تقدير مبتداي مقدر « هي » ( راجع به « الواقعة » در آيه نخست )، جمله مستأنفه در مقام تفسير جواب « إذا » در آيه نخست است. « إذا » در آيه چهارم، بدل از « إذا » در آيه نخست است. آيات پنجم تا هفتم، معطوف به مضاف اليه « إذا » در آيه چهارم است. آيات هشتم تا دهم، تفسير « أزواجا ثلاثِّة » در آيه هفتم است.
غرض کلام1:
سه آيه نخست اين کلام، از وقوع حتمي واقعه اي خبر مي دهد که زير و رو کننده است. آيات بعدي ضمن اشاره به برخي از حوادث آستانه وقوع اين واقعه عظيم، انسانها را در قبال آن، به سه گروه تقسيم مي کند: نخست، اصحاب ميمنه؛ دوم، اصحاب مشئمه؛ و سوم، سابقون. انضمام اين دو فراز به يکديگر مي فهماند که انسانها نسبت به اين واقعه سه گونه بوده اند، برخي در راه آخرت گام نهاده و نزديک شده اند، برخي نيز راستي و جهت گيري و تمايل خود را به آن نشان داده اند و سرّ بدبختي گروه سوم، تکذيب واقعه بوده است. تاکيد بر حتميت وقوع واقعه قيامت ( ليس لوقعتها کاذبة ) نشان مي دهد که اين کلام در فضاي ناباوري يا بي اهميتي نسبت به وقوع اين واقعه صادر شده است، بنابراين غرض اين کلام، در هم شکستن فضاي ناباوري يا غفلت نسبت به واقعه عظيم قيامت است. واقعه اي که هر صنف از اصناف سه گانه مقربان، اصحاب ميمنه و اصحاب مشئمه را در جايگاه حقيقي خود قرار مي دهد. غرض اين کلام را با عنوان زير مي توان بيان کرد:« توجه دادن به وقوع حتمي واقعه اي که اصناف سه گانه مقربان، اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمه را در جايگاه حقيقي خود قرار مي دهد. »
2-1-1-1
- کلام دوم. آيات 11 تا 56
گسست کلام 2 از کلام 1:
وجود اسم اشاره « أولئک » در ابتداي اين کلام، نبايد رهزن تشخيص گسست کلام دوم از کلام نخست شود، زيرا توجهي به محتواي قبل و بعد اين اسم اشاره، از تفاوت آشکار سياق بياني قبل و بعد پرده بر مي دارد. آيات قبل در مقام اخبار از وقوع حتمي واقعه اي است که انسانها در برابر آن به سه گروه تقسيم مي شوند و آيات بعد در مقام تفصيل احوال اين سه گروه، پس از وقوع واقعه مذکور است. تغيير نام اصناف سه گانه انسان در اين آيات، نسبت به آيات قبل نيز نشانه اي براي تشخيص جدايي کلام هاست. نام سابقان، به مقربان؛ اصحاب ميمنه به اصحاب يمين؛ و اصحاب مشئمه به اصحاب شمال تغيير يافته است.أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (12) ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (13) وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ (14) عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (15) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (16) يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (19) بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ (20) لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ (21) وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ (22) وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ (23) وَحُورٌ عِينٌ (24) كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (25) جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (26) لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا (27) إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا (28) وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ (29) فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ (30) وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ (31) وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ (32) وَمَاء مَّسْكُوبٍ (33) وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (34) لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (35) وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (36) إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء (37) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (38) عُرُبًا أَتْرَابًا (39) لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ (40) ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (41) وَثُلَّةٌ مِّنَ الْآخِرِينَ (42) وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (43) فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (44) وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ (45) لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (46) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ (47) وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ (48) وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (49) أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ (50) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ (51) لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (52) لَآكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ (53) فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (54) فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (55) فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (56) هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ
پيوستگي آيات کلام 2:
آيات اين کلام به سه مطلب تقسيم مي شود: نخست، آيات 11 تا 26؛ دوم، آيات 27 تا 40؛ و سوم، آيات 41 تا 56؛ اتصال ادبي و محتوايي در درون هر يک از اين مطالب بسيار روشن است و عامل اتصال محتوايي اين سه مطلب به يکديگر، بيان تفصيلي عاقبت گروه هاي سه گانه انسان در قيامت است، چه اينکه عامل پيوستگي ادبي آنها به يکديگر نيز عطف است.غرض کلام 2:
در کلام قبل گفته شد که واقعه اي به وقوع خواهد پيوست و انسانها در برابر آن يکسان نيستند؛ آدميان سه طايفه هستند و واقعه قيامت برخي را اعتلا مي بخشد و برخي را ذليل مي کند. اين کلام، اوصاف و عواقب اصناف سه گانه مذکور را پس از وقوع اين واقعه، با بياني سرشار از تبشير و انذار به تصوير مي کشد. نخستين گروه، مقربان هستند که پس از وقوع واقعه عظيم قيامت، در بالاترين مراتب قرب و رضاي الهي متنعم خواهند بود و اين پاداش عمل آنهاست؛ گروه دوم، اصحاب يمين هستند که ايشان نيز با وقوع واقعه قيامت، در بهشت پر نعمت الهي، البته در مقامي پايين تر از مقام مقربان، مأوي خواهند داشت؛ و گروه سوم، اصحاب شمالند که وقوع واقعه قيامت، براي ايشان خواري و مذلت را در پي دارد و جايگاهشان آتش سوزان جهنم است.اين کلام در برابر اصحاب شمال حالتي خطابي دارد. بر خلاف مقربان و اصحاب يمين که از ايشان با اسم ظاهر و ضمير غايب ياد کرده است، بنابراين مخاطبان درجه اول اين کلام، اصحاب شمالند، البته اصحاب يمين و سابقون نيز در درجه بعدي از مخاطبان اين کلام هستند.
نکته ديگري که در اين کلام جلب توجه مي کند، تعليل عواقب اصناف سه گانه انسانها پس از وقوع واقعه است. عاقبت مقربان با يک جمله کوتاه و جمالي در آيه 24 تعليل شده و عاقبت اصحاب يمين تعليل نشده است، اما علل و عوامل عاقبت اصحاب شمال، به طور مفصل در آيات 45 تا 48 مشاهده مي شود. اکتفا به تعليل عاقبت اصحاب شمال نيز، نشان مي دهد که مهمترين مخاطبان اين کلام مترفيني هستند که پيوسته بر گناه بزرگ پافشاري کرده و معاد را تکذيب مي کنند و در صورت ادامه روند موجود گرفتار عاقبت اصحاب شمال خواهند بود. از سوي ديگر با توجه به آيات 49 تا انتهاي کلام مشخص مي شود که انکار و تکذيب معاد، مهمترين علت سقوط در درکه اصحاب شمال است. برجسته سازي تکذيب معاد از ميان علل و عوامل سقوط در جرگه ايشان، نشان مي دهد که فضاي نزول اين کلام آکنده از تکذيب معاد و قيامت بوده است.
بر اين اساس هدف از تبشير و انذار در اين کلام، ترغيب انسانها به حضور در جرگه مقربان و يا دست کم اصحاب يمين و بازداري ايشان از حضور در جرگه اصحاب شمال است، اما آنچه در رأس غرض اين کلام خودنمايي مي کند، بازداري انسانها از سقوط در درکه اصحاب شمال است و دغدغه اصلي اين کلام در راستاي تأمين اين هدف، جلوگيري از تکذيب معاد است، رذيله اي که زشتي هايي همچون اصرار بر گناه بزرگ را در پي دارد و به هبوط در درکه شوم اصحاب شمال منجر مي شود. آري اين آيات ما را دعوت مي کند که از اصحاب شمال نباشيم، اما به اصحاب يمين بودن نيز اکتفا نکنيم و عزم خود را براي مقرب شدن جزم کنيم، زيرا مقربان با وقوع واقعه قيامت بالاترين جايگاه را در نزد خداي سبحان خواهند داشت، عنوان متناسب براي غرض اين کلام عبارت است از:
« هشداري به مترفين مکذب معاد، نسبت به سقوط در درکه اصحاب شمال و ترغيبي براي صعود به درجه مقربان و يا دست کم اصحاب يمين »
3-1-1- هم بستگي ظاهري کلام هاي فصل 1
هم بستگي دو کلام فصل نخست سوره واقعه را مي توان در محورهاي زير تبيين کرد:1. اسم اشاره « أولئک » در ابتداي کلام دوم که مشار إليه آن، « السابقون » در انتهاي کلام نخست است.
2. رويکرد تبيين اصناف سه گانه انسانها در هر دو کلام؛ در کلام نخست، با نام هاي « اصحاب الميمنة »، « اصحاب المشئمة » و « السابقون » و در کلام دوم، با نام هاي « اصحاب اليمين »، « اصحاب الشمال » و « المقربون ».
4-1-1- هماهنگي غرضي کلام هاي فصل 1
هماهنگي دو کلام فصل نخست سوره مبارکه واقعه را بدين صورت مي توان بيان کرد: کلام نخست مخاطب خود را متوجه وقوع حتمي واقعه اي مي کند که اصناف سه گانه مقربان، اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمه را در جايگاه حقيقي خود قرار مي دهد. کلام دوم هشداري به مترفين مکذب معاد، نسبت به سقوط در درکه اصحاب شمال و همچنين ترغيبي براي صعود به درجه مقربان و يا دست کم اصحاب يمين است. چنانکه مشاهده مي شود، هماهنگي غرض اين دو کلام واضح و آشکار است، زيرا هر دو در راستاي ايجاد انگيزه براي توجه به واقعه عظيم قيامت و رتبه بندي اصناف سه گانه انسانها در آن روز طراحي شده است.با توجه به هماهنگي فوق الذکر، مي توان گفت که غرض فصل نخست، ايجاد انگيزه براي اهتمام به واقعه عظيم قيامت است. واقعه اي که طبق بيان کلام نخست، وقوع آن حتمي است و انسانها در برابر آن يکسان نيستند و طبق بيان کلام دوم، مقربان را در مراتب والاي بهشت سکني مي دهد و اصحاب يمين را نيز در بهشت پر نعمت الهي مأوي مي دهد، اما اصحاب شمال يا همان مترفين مکذب معاد را به درکات جهنم ساقط مي کند. عنوان متناسب با اين غرض عبارت است از:
« ايجاد انگيزه عمومي براي اهتمام به وقوع واقعه اي عظيم که اصناف سه گانه انسانها را در جايگاه خود قرار مي دهد. »
2-1- فصل دوم. آيات 57 تا 96
اين فصل داراي سه کلام است: نخست، آيات 57 تا 74؛ دوم، آيات 75 تا 82؛ و سوم، آيات 83 تا 96. پيش از تبيين کلام ها لازم است به وجه گسست اين فصل از فصل گذشته اشاره شود.جدايي فصل 2 از فصل 1:
چنانکه پيش از اين نيز گفته شد، کلام هاي يک فصل با يکديگر هم بستگي دارند، بنابراين فقدان هم بستگي ميان کلامي با کلام هاي قبل از خود، نشان خارج بودن کلام مورد نظر از فصل قبل و در نتيجه شروع فصل جديد است. سومين کلام سوره مبارکه واقعه، يعني آيات 57 تا 74 با دو کلام پيشين ارتباط ظاهري، يعني هم بستگي ندارد. توجه به گزاره هاي زير سبب تاييد اين مدعاست:1. اين کلام ارتباط ادبي ( اعم از عطف و غيره ) با کلام قبل ندارد.
2. اشتراک ظاهري با کلام هاي قبل ندارد. وجهي که ممکن است براي اثبات هم بستگي اين کلام با کلام قبل مطرح شود، هم بستگي جريان تصديق و تکذيب در اين کلام و کلام قبل است، اما اين وجه را نمي توان پذيرفت، زيرا از دايره ظاهر خارج بوده و با استناد به التزام ( ملازمت تصديق و تکذيب ) قابل قبول است، در حالي که معيار فصل بندي دلالت هاي ظاهري است، نه التزامي؛
3. ممکن است اين کلام در ادامه سياق مخاطبه در انتهاي کلام قبل ارزيابي شود، اما اين وجه نيز صحيح نيست، زيرا مخاطبه کلام قبل، در فضاي قيامت است، اما مخاطبه اين کلام در دنيا است، به ويژه آنکه مخاطبه کلام قبل با عبارت غايبانه « هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ » به پايان رسيده است.
پينوشتها:
1. سوره نساء، آيه 82.
منبع مقاله :طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388