بررسي نياز مخاطبان قرآن به تفسير

برخي، معاني قرآن را براي همه آشکار مي دانند و نقشي براي مفسران از جمله معصومين (عليهم السلام ) در تفسير، قائل نيستند؛ ولي عموم مفسران، قرآن را نيازمند به تفسير مي دانند و فهم آن را از عترت جدا نمي دانند و بدين جهت
سه‌شنبه، 7 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي نياز مخاطبان قرآن به تفسير
بررسي نياز مخاطبان قرآن به تفسير

 

نويسنده: حجت الاسلام دکتر سيدرضا مؤدب





 

برخي، معاني قرآن را براي همه آشکار مي دانند و نقشي براي مفسران از جمله معصومين (عليهم السلام ) در تفسير، قائل نيستند؛ ولي عموم مفسران، قرآن را نيازمند به تفسير مي دانند و فهم آن را از عترت جدا نمي دانند و بدين جهت معتقدند که آيات قرآن براي غير معصومين (عليهم السلام) نيازمند به تفسير است، اما آيا مراتب اين نياز براي همگان و در همه ي زمان ها، يکسان است؟ آيا نياز به تفسير فقط در روزهاي نخست نزول بوده يا اين نياز همواره تداوم داشته و دارد؟ آيا نياز به تفسير، عمومي است يا براي افراد خاصي است؟ آيا قرآن چون يک متن تاريخي و کهن مي باشد نيازمند به تفسير است يا چون کلام آسماني و وحي است به تفسير و تبيين نياز دارد؟ آيا نياز قرآن به تفسير، ذاتي است يا به علل و عواملي بيرون از متن آن است؟ چه عللي سبب نيازمندي مخاطبان قرآن به تفسير آن شده است؟
بدون ترديد، قرآن کتاب حکيمانه اي است که از زمان نزول تا پايان جهان، با مخاطبان فراواني سخن گفته و مي گويد. اين کتاب با هدف هدايت مردم نازل شده و در اين جهت نيازمند به تفسير است. مفسّران بزرگي از زمان نزول نخستين آيات تا به امروز، همچون حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) و برخي از صحابه و تابعيان، مانند ابن عباس و سعيدبن جبير و مفسراني چون شيخ طوسي تا علامه طباطبايي همواره به تفسير قرآن پرداخته و در ارائه تفسير قرآن، ترديدي نداشته اند؛ بدين جهت، نزد مفسّران فريقين بيش از هزار تفسير کوچک و بزرگ، ترتيبي و موضوعي براي قرآن نگاشته شده است.
هر مخاطبي نيز که در قرآن تأمّل کند، در مي يابد که اين کتاب متمايز از ديگر متون است؛ زيرا کلام الهي، منحصر به زمان و مکان خاصّي نيست و ساحت بلندي دارد و براي فهم آن، بايد تلاش و جست و جوي ويژه کرد. آية الله جوادي در اين زمينه مي گويد:
ضرورت تفسير قرآن براي متضلعان علوم متبوع و فنون متعدد، آشکارتر است؛ از اين رو، تفسير قرآن از عصر نزول تا کنون به عنوان سنتي حسنه به وسيله ي حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اهل بيت (عليهم السلام) و ... رايج بوده است. (1)

مراتب نياز مخاطبان قرآن

قرآن کتابي آسماني است که در برخي از آياتش، خود را به « نور مبين »، (2) « بيان » (3) و « تبيان » (4) توصيف نموده و بيان گر آن است که کتابي گويا و آشکار است و بدون ترديد در قرآن، ابهامي وجود ندارد، چنان که معصوم (عليه السلام) مي فرمايد: « فمن زعم أنّ کتاب الله مبهم فقد هلک و أهلک » (5). بي ترديد، مي دانيم که همه ي مخاطبان قرآن به هنگام مراجعه به آيات آن، تمامي مطالب آن را درک نمي کنند و برخي از آيات به تفسير بيشتري نياز دارند و نياز آنها به تفسير، متفاوت است تا معاني آنها براي آنان آشکار گردد و اين بدان جهت است که قرآن از « مراتب چندگانه معنايي » برخوردار است و مخاطبان آن، با توجه به سطوح خود، نيازمند تفسيرند. در روايتي آمده که خداوند کلام خود را داراي چند مرحله از معنا قرار داده است: مرحله اي که جز خداوند و انبيا و راسخان در علم آن را نمي فهمد و مرحله اي که ديگران با دقّت و تأمّل، به معرفت آن دسترسي پيدا مي کنند. (6) هم چنين در روايت آمده که جالسان با قرآن، مراتب متعددي دارند و برخي از هدايت بيشتري بهره مند مي شوند؛ چنان که معصوم (عليه السلام) مي فرمايد:
و اعلموا أنّ هذا القرآن هو الناصح الذي لا يغُش والهادي الذي لا يُضلّ و المحدث الذي لا يکذب و ما جالس هذا القرآن أحد إلاّ قام عنه بزيادة أو نقصان زيادة في الهدي أو نقصان من عمي. (7)
بنابراين، قرآن کلام آسماني است که از نزد خداوند متعال که خالق و ربّ موجودات است، نازل شده و مخاطبان آن با توجّه به سطوح علمي و معرفتي خود در درک آن يکسان نيستند: برخي، مانند راسخان در علم و امامان معصوم (عليهم السلام)، نيازمند به تفسير آن نيستند و معاني تمامي آيات قرآن براي آنان معلوم است، ولي ديگران در مراحل پايين تر قرار دارند و نيازمند تفسيرند و مراتب نياز اين دسته به تفسير و فهم قرآن متفاوت است.
چنان که پيش از اين بيان شد، هدف از تفسير رسيدن به مراد الهي و معاني نهفته آيات قرآن است و معاني قرآن هر قدر براي افراد، نهفته تر باشد، نياز آنها به تفسير قرآن بيشتر است. به همين جهت، از آغاز نزول قرآن تاکنون، هر چند مفسران، پيوسته به تفسير قرآن پرداخته اند، اين نياز هم چنان به پايان نرسيده و هر روز با توجّه به تعدد سطوح مخاطبان قرآن، نياز به آن بيشتر احساس مي شود.
نياز به تفسير در مرحله نخست، مربوط به متن قرآن نيست؛ زيرا متن قرآن نور و بيان است و نقابي بر آن نيست، ولي مفسّران و مخاطبان همواره به جهت ميزان حجاب هاي دروني، خود را نيازمند به تفسير مي دانند و مي کوشند نقاب از چهره ي خود بردارند. (18) در واقع، مخاطبان نيازمند تفسيرند، نه قرآن؛ از اين رو قرآن در نوع خود توانا و معجزه است.

علل نيازمندي قرآن به تفسير

مهم ترين پرسش در خصوص نيازمندي قرآن به تفسير، مربوط به علل آن است که چه علل يا عواملي باعث شده قرآن نيازمند به تفسير باشد؟ برخي از قرآن پژوهان علل نياز به تفسير را به دو گروه « ذاتي و عَرَضي » تقسيم نموده، نياز ذاتي را به جهت عوامل دروني، مانند ابهام و اجمال درون متن و داشتن بطن براي قرآن دانسته، نياز عرضي را به جهت عوامل بيروني، مانند شرايط مخاطب، حوادث زمان و پرسش هاي جديد مي دانند و براي هر يک نمونه هايي ذکر کرده اند. (9) آية الله معرفت علل نياز به تفسير را مربوط به ذات قرآن نمي داند، بلکه آن را مربوط به اسبابي بيرون از متن و متناسب با فهم مخاطب مي داند که بر آن عارض شده است. همو مي گويد:
نعم، أنزل الله الکتاب ليکون بذاته بياناً للناس عامّة و تفصيلاً لکل شيء غير أنّ بواعث الإبهام أمر عارض. و لعلّه کان من طبيعة البيان القرآني جاء تشريعاً للأُصول و المباني و اجمل في البيان ايکالاً إلي تبيين النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم)، ليبيّن للناس ما نزل إليهم ... و جانب آخراهم: احتواء القرآن علي معان دقيقة و مفاهيم رقيقة تنبوک عن کمون الخليقة و أسرار الوجود هي تعاليم وحکم راقيه جاء بها القرآن و کانت فوق مستوي البشرية ليقوم النبيّ بتبيينها ... کلّ ذلک جاء في القرآن في اشارات عابرة و في ألفاظ و تعابير کنائية و استعارة و مجاز ... و أيضاً في القرآن الماعات إلي حوادث عابرة... هذا مضافاً إلي غرائب اللغة. (10)
به نظر مي رسد مجموعه عواملي که سبب نياز متن قرآن به تفسير شده است، ويژگي هاي بيروني و چگونگي فهم مخاطبان و اهداف و حکمي است که موجب شده متن قرآن از ساختاري خاص بهره مند و در نتيجه، نيازمند به تفسير گردد و با بيان و مبين بودن قرآن منافات ندارد؛ چون بيان بودن کلام حکيم به معناي عاميانه بودن قرآن نيست؛ بنابراين، مهم ترين علل نيازمندي قرآن به تفسير، موارد ذيل است:

1- اقتضاي سير تشريع الهي

قرآن کتابي آسماني مشتمل بر تشريع اسلام (11) در احکام فقهي و اصول اعتقادي است و خداوند بخشي از شريعت اسلامي را در قرآن کريم بيان کرده است. در قرآن به اصول کلي تشريعات و به بيان اجمالي احکام اکتفا شده و تبيين اين اصول کلّي و تفصيل اين اجمال بر عهده رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده شده است؛ قرآن کريم خود در اين زمينه مي فرمايد:
( وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ) (12) ما قرآن را بر تو نازل کرديم و تو وظيفه تبيين آن را براي مردم به عهده داري.
با توجّه به منزلت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به قرآن، لازم بوده تا قرآن به صورت کلي، مطالب خود را بيان نمايد؛ به ويژه در مباحث عملي و احکام فقهي که قرآن به اختصار بدان ها اشاره کرده و تفصيل آنها در اختيار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليهم السلام) قرار داده شده است.
ابابصير در روايت طولاني از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که از آن حضرت پرسيدم: چرا نام ائمه (عليهم السلام) در قرآن نيست؟ آن حضرت در پاسخ، با بيان مثالي فرمود:
إِنَّ رَسولَ اللهِ نُزِلَت عَلَيهِ الصَّلاة وَ لَم يُسَمَّ اللهِ لَهُم ثَلَاثَة و لاَ أَربَعاً حَتَّي کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) هَوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُم؛ (13) آيات نماز بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد، ولي تعداد رکعات نماز که سه رکعت است يا چهار رکعت، معلوم نبود تا آن که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را براي آنان تفسير نمود.
قرآن کريم در هنگام بيان احکام و قوانين شريعت آسماني، معاملات، عبادات و فروع دين اسلام و بيان مسائل اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي به بيان جزئيات نپرداخته و بدين جهت نياز به تفسير از طريق روايات معصومين (عليهم السلام) ضروري مي نمايد. علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد:
در قرآن مجيد، اصول عقايد ديني و فضايل اخلاقي و کليات قوانين عملي، در آيات بسياري که نيازي به نقل آنها نيست، ذکر شده است. (14)
برخي از آيات مربوط به احکام فقهي يا اعتقادي است که در پي يک پرسش يا حادثه اي نازل شده و بدون آگاهي از سبب نزول آن حکم، نمي توان بر مفاد صحيح و کامل آن مطلع شد. به همين جهت، ناآگاهي از سبب نزول، آيه را در هاله اي از ابهام مي برد، (15) مانند آيه ي شريفه ي (إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ زِيَادَةٌ فِي الْکُفْرِ )؛ (16)، آيه ي ( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ) (17) و آيه ي ( إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌ )(18) که اطلاع از سبب نزول تشريعي آن، مفسّران را به هدف آيه مي رساند.
پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز مسئوليت تبيين و تفسير آيات بر عهده معصومين (عليهم السلام) است که از ناحيه آنها صدها روايت، به ويژه از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيات قرآن صادر شده است. محتواي اين روايات برخي مربوط به سبب نزول و بعضي معنا يا مفهوم شناسي آيات است، مانند اين آيه:
( وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِينَ‌ ) (19)؛ نماز را برپا داريد و زکات بدهيد و با نمازگزاران نماز بگزاريد.
شيخ طوسي در ذيل اين آيه با توجه به برخي از روايات، به احتمالات در معناي آيه اشاره مي کند. (20)

2- نزول تدريجي آيات و سوره ها و عدم چينش موضوعي آنها

آيات و سوره هاي قرآن در طول بيست يا 23 سال (21) و در پي حوادث مختلف، نازل و در قالب سوره ها تنظيم شده که هر سوره مي تواند موضوعات متعددي را دارا باشد؛ از اين رو، قرآن به جهت حکمت هاي خاص، فصل بندي موضوعي ندارد و مطالب آن به ظاهر پراکنده است. گاه در يک سوره و يا يک آيه، به چندين موضوع پرداخته شده و همين امر نياز به تفسير موضوعي آيات قرآن را لازم مي شمارد. بنابراين لازم است آيات هم معني در يک نگاه ديگر، مطالعه و تفسير شوند. (22)
به همين جهت، تفسير قرآن به قرآن (23) که از شيوه هاي مهم تفسيري و داراي دو گونه موضوعي و تجزيه اي (24) است، ضرورت مي يابد؛ يعني لازم است تا آنجا که ممکن است آيات هم موضوع به صورت جزئي تر، در کنار هم قرار بگيرند و تحليل و تفسير شوند که تا کنون براي اين منظور، چندين تفسير موضوعي قرآن تدوين شده است.

3- ارائه معارف بلند الهي در ساختار کلمات بشري

قرآن کتابي است که خداوند در آن، معارف آسماني و بلند و معاني دقيق و رقيق (25) را براي هدايت بشر، القا و آنها را در عبارات قابل فهم بيان کرده است و بدين جهت، طبيعي است که قرآن از « تشابه » برخوردار باشد؛ زيرا از جمله اسباب تشابه در کلام، محدوديّت الفاظ است. (26) خداوند خود در اين زمينه مي فرمايد:
( مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ )؛ (27) برخي از آن، آيات محکم اند که بنياد اين کتابند و برخي ديگر متشابه.
چنين تشابهي بايد به کمک آيات محکم، تفسير و محتواي آنها قابل فهم گردد. علامه طباطبايي در اين خصوص بيان مي دارد که آيات متشابه از جهت مدلول و مراد، به آيات محکم برمي گردند. (28) وقتي خداوند از مفاهيم بلندي، همچون « يَدُ اللهِ » ، « إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » و ... سخن مي گويد، يا مباحث مربوط به مبدأ و معاد را يادآوري مي کند، آنها نيازمند به تفسيرند؛ زيرا کلمات الهي از مراحل آسماني به مراحل دنيوي تنزل يافته، براي تبيين آن معني آسماني، تفسير آنها لازم خواهد بود. آية الله جوادي نيز يادآور مي شود که کتاب عميق علمي و وزين نظري، قطعاً بدون تفسير ادراک نمي شود. (29)

4- ايجاز و اشاره گويي

قرآن مجيد در تبيين مطالب خود، به ويژه در ذکر مطالب تاريخي، به اختصار و اشاره اکتفا نموده و با توجه به هدف از نزول اين قبيل آيات، يعني عبرت آموزي، لازم است مراد و مقصود از اين آيات روشن شود، يا در مواردي از مباحث اعتقادي به ويژه آيات مبدأ و معاد يا اخلاقي يا آيات علمي به ايجاز و اختصار سخن گفته و مطالب خود را به گونه اي بيان نموده که فهم و تبيين آنها مستلزم تفسير آنهاست. آية الله معرفت در اين خصوص مي گويد:
مطالب زيادي در قرآن به صورت اشاره و در قالب الفاظ و تعابير کنايي و ... آمده که دريافت و کشف معاني آنها نيازمند به تفقّه و بررسي است. (30)
در قرآن، از مسائل کيهان شناسي و طبيعت، مانند آيات ذيل، به صورت کوتاه و موجز سخن گفته شده که فهم آنها بدون تفسير غير ممکن است:
اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ‌ ) ؛ (31) و ( رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‌ ) (32).
همچنين از آب سخن گفته شده که فهم آن نيازمند تفسير است: ( وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَ فَلاَ يُؤْمِنُونَ‌ ) ؛ (33)
راغب اصفهاني در اين زمينه مي گويد:
گاهي کلام الهي در ضمن قصّه اي ارائه مي شود که تصوّر و فهم و دريافت آنها جز از راه معرفت و تفسير آن آيات مقدور نيست، مانند آيه ي شريفه ي ( وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ) ؛ (34) و نيکي آن نيست که از پشت خانه ها به درون آنها درآييد، بلکه نيکي از آن کسي است که پرهيزگاري ورزد و به خانه ها، از در آنها درآييد.
اين آيه اشاره به چگونگي اعمال حج در زمان جاهليّت و نادرستي آن دارد و فهم مقصود خداوند در اين آيه، جز از طريق تفسير آن امکان پذير نيست. (35)

5- برخورداري قرآن از بطن

همان گونه که در بحث « حجّيّت ظواهر » اشاره شد، قرآن کريم علاوه بر ظاهر، داراي بطن نيز مي باشد و روايات فراواني بر اي مطلب دلالت دارد. (36) در برخي از روايات به « ذو وجوه بودن » قرآن اشاره شده، مانند آن که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
القُرآنُ ذَلُولٌ ذُو وُجُوهٍ، فَاحمِلُوهُ عَلَي أَحسَنِ الوُجُوهٍ؛ (37) قرآن رام و داراي وجوهي در معناست؛ آن را بر بهترين وجه حمل کنيد.
معاني دروني و باطني قرآن در مقايسه با معاني ظاهري آن نياز به تفسير بيشتري دارد و چنان که معاني ظاهري براي برخي از افراد آشکار نيست و نياز به تبيين و تفسير است، معاني باطني آيات قرآن نيز براي جمع بيشتري نياز به توضيح و تفسير دارد.
قرآن علاوه بر آن که براي القاي معارف خود، در سطح ساده ترين افراد سخن مي گويد، (38) به ناچار در القاي معارف، چند لايه ي معنايي را مورد نظر دارد که بدون تفسير، در مفاد و مفهوم و دلالت غير مطابقي، آن معاني آشکار نمي شود. کليني با اشاره به خزائن قرآن، از امام سجاد (عليه السلام) نقل مي کند که آن حضرت فرمود:
آياتُ القُرآنِ خَزَائِنُ؛ فَکُلَّمَا فُتِحَت خَزَائن يَنبَغِي لَکَ أن تَنظُرَ مَا فِيهَا ... (39) آيات قرآن برخوردار از لايه ها و خزائن معنايي است؛ هرگاه مرحله اي از آن معاني آشکار شود، سزاوار است که بدانچه در آن است نظر کني.
آية الله خويي بيان مي دارد که جز با تفکر و تدبّر در معاني آيات، نمي توان به معرفت تفسير آيات و اهداف قرآن رسيد؛ علاوه بر روايات که بر فضيلت تدبّر براي دريافت معاني قرآن اشاره شده، عقل نيز به چنين امري حکم مي کند. (40)

6- اقتضاي اسلوب ادبي

قرآن کتابي است که با زبان عربي فصيح مطالب خود را ارائه کرده و بدين جهت، از فصاحت و بلاغت ادبي برخوردار است و تمام کساني که به زبان عربي آشنا نيستند يا عرب زبان اند، ولي از اسلوب هاي ادبي، مانند استعارات، تقديم و تأخير، التفات، تضمين و ... آگاهي ندارند، نيازمند تفسير قرآن هستند.
قرآن به فصيح ترين زبان عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و کساني که با علوم و دانش هاي مربوط به فهم قرآن و تفسير آشنا نباشند، همچون برخي از صحابه که از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا ديگر معصومين (عليهم السلام)، مفهوم آيات را پرسش مي کردند، (41) نيازمند تبيين آيات قرآن هستند. به همين جهت، آشنا نبودن با احتمالات و وجوه (42) در زبان عربي و تعيين مصداق صحيح، مانند ابهام در مرجع ضمير « فَمُلَاقِيهِ » (43) يا اختلاف در مستثني منه در آيه ي شريفه ي ( أُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ‌ إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا ) (44) و ... سبب عدم دسترسي به مفاد صحيح آيات قرآن مي گردد. از اين رو، لازم است مفسّران با علم و معرفت از اسلوب ادبي، به تفسير آيات و مراد الهي نزديک شوند.
از جمله مسائل ادبي، آگاهي از لغات غرائب و شناخت معني صحيح و مراد خداوند است تا معلوم شود که کدام معنا مراد است؛ آيا همان معناي « موضوع له » نخستين مراد بوده يا با توجه به تحوّل لغت تا زمان نزول، معناي ديگري از آن لفظ اراده شده باشد؟ از باب نمونه، راغب اصفهاني در خصوص معناي « بَحِيرة » ، « سَائِبَة » و « وَصِيلَةٍ » در آيه ي ( مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لاَ سَائِبَةٍ وَ لاَ وَصِيلَةٍ ) ، (45) معتقد است واژه هاي ياد شده از لغات غرائب و در نتيجه، نيازمند به تفسير هستند. (46)
آية الله معرفت نيز بيان مي دارد که بخشي از نياز قرآن به تفسير، مربوط به معناشناسي لغات غريب است؛ هر چند آيات قرآن به صورت فصيح و بليغ نازل شده، فهم مفردات آنها در برخي موارد، بدون شرح و تفسير مشکل است. (47) اغلب مفسّران در آيات داراي لغت غريب، مانند آيه ي ياد شده، به شرح معاني لغات پرداخته اند. (48) نگارش دهها کتاب با عنوان « غريب القرآن » (49) براي رفع ابهام موجود در معناي الفاظ آيات قرآن بوده است، مانند: تفسير معاني القرآن از فراء ( م 207 )، تفسير غريب القرآن از دينوري ( م 276 )، مفردات الفاظ القرآن از راغب اصفهاني، ( م 402 ) و النهاية في غريب الحديث و الاثر از ابن اثير ( م 606 ) (50) و تفسير معدن الانوار و مشکاة الاسرار از حائري ( م 1271) (51) و ده ها کتاب کهن و اصيل ديگري که براي شناخت لغات قرآن به رشته تحرير درآمده، مثل کتاب العين از خليل بن احمد (52) و کتاب اساس البلاغة از زمخشري که از کتاب هاي مهم لغت است. (53)

7- ارائه تفسير عصري

هر چند قرآن در صدر اسلام نازل شده است، ولي مخاطبان آن، تنها مردم عصر نزول نيستند، بلکه پيام هدايت آن براي همه عصرها و دوره ها و براي همه مردم بوده و چنين امري مستلزم ضرورت تفسير قرآن مطابق با نيازها و مسائل هر عصر است؛ خصوصاً با توجّه به تکامل فهم بشر و پيشرفت سريع علوم تجربي. بدين جهت وجود مفسّراني که بتوانند مسائل هر عصري را بر آيات قرآن عرضه و پاسخ هاي مناسب را ارائه کنند، ضروري مي نمايد؛ مسائلي که کليات آنها در قرآن هست و پاسخ گويي بدان ها نيازمند اجتهاد و استنباط از آيات به ويژه آيات احکام، آيات مديريتي، آيات اعتقادي و ... مي باشد.
تفسير بطون قرآن و دريافت پيام دروني آنها که همان تأويل است (54) و بررسي و پاسخ به شبهات و پرسش هاي جديد نيز همواره « تفسير عصري » را مي طلبد؛ خصوصاً که قرآن کريم کتاب جاودانه و براي همه اعصار و زمان هاست. امام صادق (عليه السلام) در اين خصوص مي فرمايد:
إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي لَم يَجعَلهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ، وَ لا لِنَاسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فِي کُلِّ زَمَانٍ جَديدٌ وَ عِندَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ إلَي يَومِ القِيامة؛ (55) خداوند قرآن را براي زمان خاصي قرار نداده و براي مردم خاصي هم نازل نکرده بلکه قرآن در هر زمان و نزد همه مردم تا روز قيامت، شاداب و زنده است.
امام خميني (قدس سره) نيز به فراگير بودن قرآن براي همه دوران ها تأکيد دارد و مي فرمايد: « قرآن است که کتاب همه ي اعصار است » . (56) همو مي گويد: « قرآن شريف به قدري جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است که عقول اهل معرفت در آن حيران مي ماند » . (57)
بنابراين با گذشت فاصله زماني از نزول قرآن، ارائه تصوير علمي و عملي از مفاهيم و معاني قرآن، نياز هر جامعه اي است تا جامعه بشري در گذر زمان در مسير هدايت قرار بگيرد. (58) به همين جهت، امامان معصوم (عليهم السلام) روش فهم آيات را به اصحاب خود ياد داده و همواره آنان را به قرآن ارجاع داده اند. (59)

پي‌نوشت‌ها:

1- تسنيم، ج1، ص 56.
2- نساء، آيه ي 174: (أَنْزَلْنَا إِلَيْکُمْ نُوراً مُبِيناً ) ؛ نوري آشکار براي شما فروفرستاديم.
3- آل عمران، آيه ي 138: ( هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ‌ ) ؛ اين قرآن بازگفتي آشکار براي مردم و رهنمون و پندي براي پرهيزگاران است.
4- نحل، آيه ي 89: ( ( نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْ‌ءٍ ) ؛ اين کتاب را بر تو فروفرستاديم که بيان گر هر چيز است.
5- محاسن، ج1، ص 270.
6- وسائل الشيعه، ج27، ص 194 و بحارالانوار، ج89، ص 45.
7- نهج البلاغه، ص 252، کلام 176، فضل القرآن.
8- تفسير نمونه، ج1، ص 19.
9- مباني و روش هاي تفسيري، ص 60 ( نياز به تفسير و بررسي علل آن ).
10- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 14.
11- همان، ج1، ص 15.
12- نحل، آيه ي 44.
13- الکافي، ج1، ص 286، کتاب الحجة، باب مانصّ علي الائمة، ح1.
14- قرآن در اسلام، ص 6.
15- روش شناسي تفسير قرآن، ص 38.
16- توبه، آيه ي 37.
17- بقره، آيه ي 207.
18- مائده، آيه ي 55.
19- بقره، آيه ي 43.
20- التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص 196.
21- الکافي، ج2، ص 628 و تفسير عيّاشي، ج1، ص 80، ذيل آيه ي « شهر رمضان الَّذي انزل ... » . مفاد آيات 106 اسراء: ( وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً ) و 32 فرقان: ( وَ قَالَ الَّذِينَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً )، نزول تدريجي قرآن را بيان مي دارد و آيات با تعبير « انزل » نيز همواره دلالتي بر نزول دفعي تمام قرآن ندارد؛ زيرا تعبير « انزل » اعم است ( مفردات راغب، ص 800، واژه « نزل » ) . و در مواردي آيات « انزل » دلالت بر تدريجي دارد، مانند حشر ( آيه ي 21 ) ؛ محمد ( آيه ي 20 ) ؛ توبه ( آيه ي 97 ) و کهف ( آيه ي 1 ) و هم چنان که « نزل » نيز گاهي به معناي دفعي آمده، مثل فرقان ( آيه ي 32 ) و نساء ( آيه ي 153 ) . گر چه علامه طباطبايي معتقد است که در قرآن، نزّل مربوط به تدريج و انزل مربوط به دفعي است و موارد نقض را نمي پذيرد ( الميزان في تفسير القرآن، ج 3، 7 و 15، ص 208 ) و روايات ياد شده مبني بر نزول دفعي کلمات نيز دلالتي بر نزول دفعي به همراه الفاظ و بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ندارد، مانند روايتي در مصادر اهل سنت:
روي عکرمة عن ابن عبّاس قال: انزل القرآن جملة واحدة من اللوح المحفوظ في ليلة القدر إلي بيت العزّة، ثمّ أنزل بعد ذلک في عشرين سنة ( مستدرک حاکم، ج2، ص 222 ) . در مصادر نخست اماميه نيز مثل کافي، يک روايت همانند روايات ياد شده وجود دارد که ضمن ضعف سندي باز دلالتي صريح بر نزول دفعي الفاظ قرآن ندارد:
علي بن ابراهيم عن ابيه و علي بن محمد عن القاسم بن محمد عن سليمان بن داوود عن حفص بن غياث عن أبي عبدالله قال (صلي الله عليه و آله و سلم): سألته عن قول الله تعالي: ( شهرُ رَمَضانَ الَّذي أُنزِلَ فِيهِ القُرآن ) و إنّما نزل في عشرين سنة بين أوّله و آخره. فقال ابوعبدالله (عليه السلام): انزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان إلي البيت المعمور، ثمّ نزل في طول عشرين سنة ( الکافي، ج2، ص 692 ).
همين عبارت در تفسير قمي ( ج1، ص 66 ) و تفسير عياشي ( ج1، ص 80 ) نيز نقل شده و به نظر مي رسد که روايات ياد شده در صورت صحت، مربوط به نزول دفعي بدون الفاظ بلکه ناظر به محتوي باشد و مقصود از بيت العزه و بيت المعمور، قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
22- پيام قرآن، ج1، ص 21.
23- نهج البلاغه، خطبه 18؛ بحارالانوار، ج2، ص 284 و احتجاج، ج1، ص 261: « إِنَّ الکِتَابَ يُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً ».
24- المناهج التفسيريه، ص 143.
25- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، ج، ص 15.
26- التمهيد في علوم القرآن، ج3، ص 20.
27- آل عمران، آيه ي 7.
28- قرآن در اسلام، ص 37.
29- تسنيم، ج1، ص 56.
30- التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 15.
31- رعد، آيه ي 2.
32- يوسف، آيه ي 101.
33- انبياء، آيه ي 30.
34- بقره، آيه ي 189.
35- مقدمه جامع التفاسير، ص 47 ( مقدّمه ).
36- عوالي اللئالي، ج4، ص 607 و بحارالانوار، ج89، ص 87: « عَنِ النَّبِيَّ: إِنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً و بَطناً » و الکافي، ج1، ص 374 و ج4، ص 549: « إِنَّ الُقرآنَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ؛ وَ إنَّ لِلقُرآنِ ظاهِراً و بَاطِناً » .
37- الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 211؛ مجمع البيان، ج1، ص 40 ( مقدمه ) و عوالي اللئالي، ج4، ص 104.
38- قرآن در اسلام، ص 31.
39- الکافي، ج2، ص 609، کتاب فضل القرآن، باب في قرائته، ح2.
40- البيان في تفسير القرآن، ص 30 ( التدبير في القرآن و معرفة تفسيره ).
41- الکشاف، ج، ص 486، ذيل آيه 12 در مفهوم « کلاله » ( به نقل از: ابي بکر، سعيدبن جبير، ضحاک، عطاء و ... ).
42- مباني و روش هاي تفسيري، ص 62.
43- انشقاق، 6.
44- نور، آيات 4-5 : و آنانند که نافرمانند، مگر آنان که پس از آن توبه کنند.
45- مائده، آيه ي 103: خداوند هيچ چيز ممنوعي چون بحيره و سائبه و وصيله قرار نداده است.
46- مقدّمة جامع التفاسير، ص 47 و مفردات، ص 34 و 258 و 526.
47- التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 16.
48- التبيان في تفسير القرآن، ج4، ص 38، ذيل آيه 106 مائده.
49- روش هاي تفسير قرآن، ص 234 و کشف الظنون، ج2، ص 1773.
50- الأعلام، ج5، ص 272.
51- الذريعة، ج21، ص 220.
52- مقاييس اللغه، ج1، ص 3 ( مقدمه ).
53- التفسير و المفسّرون، ج2، ص 634. ذهبي در پايان جلد دوم به اهمّ کتاب هاي لغوي اشاره کرده است.
54- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 10 و التفسير الأثري الجامع، ج1، ص 34.
55- عيون اخبار الرضا، ج2، ص 87؛ أمالي، ص 580 و بحارالانوار، ج2، ص 280.
56- صحيفه نور، ج7، ص 12.
57- آداب الصلاة، ص 263.
58- تسنيم، ص 56.
59- آية الله معرفت مي گويد: و في کثير من إرجاعات الائمه اصحابهم الي القرآن لفهم المسائل و استنباط الاحکام منه لدليل ظاهر علي حجّيّة ظواهر القرآن و ضرورة الرجوع إليه ( التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 86 ).

منبع مقاله :
مؤدّب، حجة الاسلام دکتر سيّد رضا؛ (1393)، مباني تفسير قرآن، قم: انتشارات دانشگاه قم، چاپ سوم.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.