« اصول »، « خط مشي » و « تاکتيک » هاي امام در رهبري قيام

آنچه که « آيت الله خميني (رحمه الله) » را در يک برهه ي زماني کوتاه به « امام خميني (رحمه الله) » مبدل کرد و کسوت رهبري و جلوداري يک انقلاب بزرگ را بر اندام استوار اين مرجع ديني برازنده ساخت، علاوه بر شرايط مساعد
چهارشنبه، 8 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
« اصول »، « خط مشي » و « تاکتيک » هاي امام در رهبري قيام
 « اصول »، « خط مشي » و « تاکتيک » هاي امام در رهبري قيام

 

نويسنده: عليرضا شجاعي زند (1)




 

خلاصه مقاله

آنچه که « آيت الله خميني (رحمه الله) » را در يک برهه ي زماني کوتاه به « امام خميني (رحمه الله) » مبدل کرد و کسوت رهبري و جلوداري يک انقلاب بزرگ را بر اندام استوار اين مرجع ديني برازنده ساخت، علاوه بر شرايط مساعد اجتماعي و کشش فطري مردم به سوي اين مرکز نوراني، در قابليتها و خصايص بي بديلي نهفته بود که در عمق وجود ايشان جاي داشت و در هنگامه پرابتلاي عمل متجلي گشت.
در برهه ي هيجده ماهه ي خيزش انقلابي، چهره اي از حضرت امام (رحمه الله) نمايان گرديد که بي شباهت به الگوهاي شناخته شده ي رهبري در حرکت هاي بزرگ اجتماعي نيست؛ ليکن برخي از اين خصوصيات عام در ايشان چنان بارز و متکامل است و در يک ترکيب به ظاهر متعارض نما به آنچنان توازن و تعادل شگرفي رسيده است که اعجاب ژرف بينان گوهرشناسي را برانگيخته است. مقاله ي حاضر به بررسي مهمترين ويژگي هاي منحصر به فرد امام در رهبري قيام که در « اصول » مبارزاتي، « خط مشي » سياسي و « تاکتيک » هاي عملي ايشان نمايان گرديد، پرداخته است.

اصول رهبري امام

در طول خيزش انقلابي مردم طي سالهاي 57-1356، از طريق اِقبال و روآوري توده وار به سوي آيت الله خميني (رحمه الله) و درک و اعتماد متقابل ايشان نسبت به آنان، پيوند و ارتباط وثيقي ميان مردم و رهبري پديد آمد که کمتر نظيري براي آن در انقلاب هاي اجتماعي تاريخ معاصر مي توان سراغ گرفت. موقعيت و اعتبار ايشان که تا پيش از اين عمدتاً در ميان مسلمانان مبارز، عناصر سياسي و مقلدين پاي بند ايشان شناخته شده بود، در زماني کوتاه همگام با رشد انقلابي مردم ايران چنان گسترش و نما يافت که به سطح رهبريهاي فرهمند و پيام گونه ي تاريخ نزديک گرديد. پس از اين بود که نسبت ميان مقلِّد و مرجع به رابطه ميان امت و امام که بيانگر نوعي قيادت فراگير و ذوابعاد مي باشد، مبدل شد.
حضرت امام (رحمه الله) قبل از هر چيز يک عالم و راهنماي ديني بودند و در اين مقام، معلم اعتقادي، مرشد اخلاقي و مرجع فقهي مسلمانان بشمار مي رفتند؛ ليکن ايشان در طول چند دهه تلاش علمي و حداقل دو دهه مبارزه ي علمي چنان اقتدار و اعتباري به اين مقام بخشيدند و بر ابعاد و حيطه ي عمل آن، چنان افزودند که حتي در معناي رايج مرجعيت ديني نيز توسعي شگرف پديد آمد و آن را از مصدر احکام فقهي مقلدان به قائد اجتماعي- سياسي جامعه تبديل کرد. هر چند مرجعيتهاي ديني نوعاً حامل متابعتهاي « مجذوبانه » و توأم با سرسپردگي اند و به همين سبب نيز از انواع پيرويهايي « ميثاقي » و « عاقلانه » متمايز مي گرندند، ليکن از مميزات رهبري امام، شکل گيري ترکيب به ظاهر نامتجانسي از حجيتهاي « سنتگرايانه »، « فرهمندانه » و « عاقلانه » در شخص ايشان بود. (2) يعني از هر يک از اين مبادي که نظر مي شد؛ حضرت امام (رحمه الله) شايسته ترين و برجسته ترين شخص براي قبول اين امانت و عهده گذاري اين رسالت بشمار مي آمد.
برخي از مهمترين ويژگي هاي رهبري حضرت امام (رحمه الله) را که از خصايص شخصيتي و فضائل اخلاقي ايشان نشأت مي گرفت، چنين مي توان برشمرد؛ اين خصوصيات برجسته، از شمار موارديست که از شدت ظهور، نوعي اجماع و اتفاق درباره ي آن وجود دارد و در گزارشها و تحليلهاي خودي و بيگانه بدان التفات شده و به مواردي به آنها اشارت رفته است:

1. ويژگي هاي رهبري امام

1-1- ثبات قدم در عين درايت

تغيير رأي و انعطاف در مواضع، سکّه ي رايج بازار سياست است و اساساً بسياري سياست را بازيِ مواضع در يک فرآيند چند طرفه ي چانه زني قلمداد کرده اند. بر پايه ي چنين تعبيري، در اين ميدان هيچ موضع و رأي غير قابل تغيير و هيچ بازيگر ثابت قدمي وجود ندارد و هيچ دعوي قاطع و يک کلامي از هيچ فردي پذيرفته نيست؛ چرا که چنين فروضي، اساساً امکان شکل گيري هرگونه تعامل و تبادل سياسي را از پيش منتفي مي سازد. برخي با تسرّي نابجاي خصوصيات حاکم بر يک شرايط متعارف و متوازن سياسي به وضعيتهاي انقلابي، ساده لوحانه « ثبات قدم » و «عزم راسخ » حضرت امام (رحمه الله) در اتخاذ مواضع تهاجمي و مسدود کردن راه هر گونه سازش با شاه را به حساب ناآشنايي ايشان با «سياست » تعبير مي کردند؛ غافل از اينکه در يک شرايط انقلابي، پاي بندي به اصل پايداري بر مواضع و تحريم چانه زني با طرف رقيب و دستگاه رو به زوال، از جوهر انقلابي و پختگي سياسي جبهه ي انقلاب ناشي مي گردد.
حضرت امام (رحمه الله) در طول مبارزات خويش، خصوصاً در دوران خيزش سراسري منتهي به پيروزي انقلاب، چهره ي شاخصي از يک مبارز سرسخت و رهبر قاطعي را که در تاريخ مبارزات سياسي ايران و جهان مصاديق نادري دارد، نمايان ساخت. لوسين ژرژ خبرنگار روزنامه ي فرانسوي لوموند در همين رابطه مي گويد:
« آيت الله عزمي راسخ و کامل دارد و درصدد قبول هيچ گونه مصالحه اي نيست؛ مصمم است که در مبارزه ي خود عليه شاه تا پايان پيش برود. » ( 3)
و برژينسکي مشاور امنيت ملي کارتر، در کمال سرافکندگي از شکست استراتژيهاي نو به نوي آمريکا، اعتراف مي کند که: « خميني يک انسان سازش ناپذير است. » (4) هيچ کس نتوانست ثبات رأي امام را به خشک سري يا موقع ناشناسي ايشان حمل کند؛ تجربيات عديده اي در طول انقلاب اين حقيقت را نمايان ساخت که ثبات رأي و سازش ناپذيري امام در « توکل » ، « دشمن شناسي » و « درايت و دورانديشيِ » سياسي و از همه مهمتر در استراتژي « عمل به تکليف » ايشان ريشه داشت نه در عدم درکِ مقتضيات عمل و ساز و کار سياست.

1-2- طمأنينه و وقار در عين توفندگي

نوعاً رهبراني انقلابي از شخصيتهايي هيجاني و گداخته برخوردارند و اين حالات بجز تجلي و تظاهر زندگي سراسر التهاب آنان، از آشوب و غوغاي درونيشان نيز متأثر است؛ بعلاوه بخشي از اين نوع تظاهرات در رهبران انقلابي از اين گمان نشأت مي گيرد که نمايش اطوارهاي هيچاني و پرحرارت از سوي يک رهبر سياسي، مي تواند در تهييج و ملتهب ساختن عواطف توده ها مؤثر افتد و بر شدت و خشونت حرکت انقلاب بيفزايد. در تجربيات تاريخي، اين حالات و خصوصيات چنان رواج و شيوع دارد که نوعي « شخصيت نمايي » از راهبران انقلابي را در ذهنيت ناظران و نظريه پردازان انقلاب پديد آورده است و بعضاً هرگونه تفاوت يا تغايري با اين الگو، ترديد يا اعجاب آنان را بر مي انگيزد. حضرت امام (رحمه الله) که الگوي منحصر به فردي از رهبري يک انقلاب بزرگ را به منصه ي ظهور رساندند، اين چهره ي قالبي از رهبران انقلابي را نيز دگرگون ساختند. رفتار متين و منش موقرانه اي که اصولاً از يک رهبر ديني انتظار مي رفت، هيچگاه حتي در هجوم التهابات و هيجانات ناشي از شرايط حاد انقلابي از ايشان ترک نشد و کوران حوادث بر آن اثر نگذاشت؛ چرا که اين خصائص از ملکات شخصيتيِ ريشه دار ايشان مي جوشيد، نه از خودآرايي و مردم فريبي هاي سطحي. لوسين ژرژ در اينجا نيز تلقي و برداشت دقيقي ارائه داده است؛ او مي گويد:
« نه هنگامي که مي گفت ايران بايد از شر شاه خلاص شود و نه در وقتي که به مرگ پسرش اشاره مي کرد، آثار هيجان در صدا و چهره اش ديده نمي شد. وضع رفتار و قدرت تسلط و کف نفس او خردمندانه بود. » (5)
يا خبرنگار روزنامه ي فيگارو که مي گويد:
« بدون اينکه صدايش را بلند کند، با وقار با ما صحبت مي کند. » (6)

1-3- صراحت با خصم، صداقت با مردم

اين که در رقابت و نزاع سياسي براي دستيابي به قدرت، طرفين دعوا از طريق پوشاندن و پنهان داشتن اغراض و مطالمع اصلي خويش، به کار بردن خدعه و نيرنگ و تلوُّن و تغيير دائمي مواضع، خود را درگير يک بازي همه جانبه ي سياسي نمايند، ظاهراً يک رويه ي جاري و پذيرفته شده است و رقيبي که بتواند با پرهيز از تخاصمات رودررو، تنها از فرصتهاي طلايي نادر و رخنه و شکاف پديد آمده در صفوف دشمن و در بين رقبا، همچون صيادي ماهر استفاده نمايد، پيروز واقعي و نهايي منازعه به شمار خواهد آمد. آنچه که در اين بازي گونه ي سياسي به عنوان عنصر مزاحم شناخته مي شود و هيچ خريداري در ميان سياست بازان متعارف ندارد، « صراحت لهجه » ، « گلاويز شدن رودررو » و « پايداري در مواضع » است و صاحب اين خصوصيات، معمولاً فاقد شمِّ سياسي و ناآشنا با قواعد آن شناخته مي شود.
حضرت امام (رحمه الله) از معدود چهره هاي سياسي شاخص چند دهه ي اخير است که سياست را با ملاحظه ي اصول اخلاقي و رعايت آداب جوانمردي و به طور کلي با قواعد خاص خودشان دنبال مي کنند؛ به نحوي که هيچگاه کمترين تعارضي ميان نيات الهي و مقاصد ديني ايشان با افعال و موضعگيريهاي سياسي شان پديد نيامده است. هيچگاه نشد که در سخت ترين شرايط هم به روشهاي جاري و پذيرفته شده در دنياي سياست، يعني « پنهان کردن مواضع » به منظور فريب دشمن، ابراز « تسامح نابجا » براي جلب نظر رقبا، يا تشديد هيجانات انقلابي مردم با بزرگنماييهاي کاذب و اغراق آميز متوسل شوند. خط مشي امام در طول مبارزات 15 ساله ي ايشان « صريح »، « ساده » و « قاطع » بود و هيچ جزيي از عقايد و آرمانهاي ديني و اصول اخلاقي خويش را براي دستيابي به يک پيروزي سياسي مرحله اي زير پا نگذاردند.
صراحت و تندي حملات حضرت امام (رحمه الله) به شاه و دستگاه وابسته اش در آغاز قيام در سال 42، هيچ کم از هجمه ي ايشان پس از فرار شاه و واقع شدن انقلاب مردم در آستانه ي پيروزي نداشت. (7) چنين نشد که امام مبارزه ي با قدرتهاي مداخله گر و پشتيبان شاه را به بعد از سرنگوني استبداد موکول کنند (8) و حتي چنين نبود که بخواهند از طريق دامن زدن به تضاد منافع شرق و غرب، به نفع انقلاب استفاده اي ببرند. (9) ضرورتهاي مبارزه و مقتضيات مرحله ي سرنگوني باعث نگرديد که بر روي اصول آرماني خويش پا گذارند و به اتحاد و صف بنديهاي تاکتيکي با جريانهاي ضد ديني و غير مردمي تن در دهند. (10) هر چند امام به فرآيند تدريجي آمادگي ذهني- رواني مردم براي مشارکت در يک حرکت فراگير انقلابي بسيار اهميت مي دادند و از اقدامات تند بي پشتوانه حمايت نمي کردند، ليکن اين موجب آن نبود که خود نيز گرفتار نوعي تلوِّن مواضع گردند و به استراتژيهاي گام به گام متوسل شوند. (11)

1-4- صراحت در عين پيچيدگي

از مهمترين خصوصيات حضرت امام (رحمه الله)، « صراحت لهجه » و شفاف بودن مواضع ايشان بوده است. بدون ترديد يکي از علل اصلي گسترش محبوبيت و مقبوليت امام در ميان مردم وجود همين ويژگي در شخص ايشان بود. هر چند دشمنان به علت عدم درک صحيحي از امام، او را شخص پيچيده اي ارزيابي مي کردند؛ (12) ليکن هيچگاه در ميان مردم چنين گمان و برداشتي راجع به امام پديد نيامد و ابراز نشد. زبان امام آشناترين و قابل فهم ترين زبان براي مردم بود و مواضع ايشان روشن ترين و بي ابهام ترين مواضع.
در عين صراحت لهجه و شفافيت مواضع، حضرت امام (رحمه الله) از ذهني بسيار پيچيده که لازمه ي طراحي و برنامه ريزي يک حرکت حساب شده ي انقلابي در يک منازعه ي چند طرفه است، برخوردار بودند.

1-5- توصيه به وحدت با عنايت به اصول

يکي از فرازهاي مهم سخنان و اعلاميه هاي حضرت امام (رحمه الله) در دوره ي دو ساله ي منتهي به پيروزي انقلاب، توصيه به وحدت صفوف بود. اهميت و جايگاه محوري اين مسأله در ادبيات سياسي امام وقتي بهتر احراز مي گردد که مي بينيم ايشان در اغلب بيانات و بيانيه هاي اين دوره، به نحو تفصيلي يا گذرا، به اشاره و يا با تأکيدي مستقيم بدان پرداخته اند.
با تأمل در ادبيات برجاي مانده از امام مشاهده مي گردد که روي خطاب ايشان در رعايت « وحدت کلمه » و زدودن اختلافات، به افراد و عناصري است که از نظر ايشان محل توجه و اعتنا بوده اند:

- صاحبان برداشتهاي متفاوت از اسلام. (13)
- جناحهاي مختلف روحانيون. (14)
- روحانيون و روشنفکران. (15)
- جبهه ها و احزاب مختلف. (16)
- نيروهاي داخل و خارج. (17)
- ميان آقايان خارج کشور. (18)
- ميان انجمنهاي اسلامي خارج کشور. (19)
- همه ي اطراف مسأله و به طور کلي ميان مردم از هر قشر و طبقه. (20)
- سران دول عربي و اسلامي. (21)

هرچند که وحدت صفوف در تضمين پيروزي، ضرورتي اجتناب ناپذير بود و حصول نتيجه را تسريع مي نمود و به همين دليل به مثابه ي يک اصل محوري، در مرکز توجهات امام قرار داشت؛ ليکن اين اهميت و آن اهتمام، هيچ موجب نگرديد تا ايشان در راه دستيابي بدان، اصول خويش را فرو نهند و به منظور گسترش دامنه ي آن و تسهيل امر، به نوعي تقليل گرايي گرفتار آيند. حضرت امام (رحمه الله) با وجود آن درک وسيع و شناخت عميقشان از گرايشهاي متنوع موجود در جامعه و مشرب بازشان در سهيم نمودن تمامي اقشار و وارد کردن تمامي جناحها در جبهه ي مبارزه با شاه، هيچگاه اجازه ي کوچکترين تسامح و گذشت را در فروگذاري اهداف الهي نهضت و به تعويق انداختن اصول آرماني اين قيام ديني در راه کسب مصالح مقطعي و پيروزيهاي مرحله اي به خود و به ديگران ندادند و همواره مردم را به تبري جستن از دستجات کمونيست (22) و عناصر غير اسلامي (23) و احتراز از گرايشهاي شرقي و غربي (24) و مکاتب انحرافي (25) و کنار گذاردن شعارهاي غير اسلامي (26) سفارش مي نمودند. ايشان بي هيچ ملاحظه و مصلحت انديشي در پيام 14 آبان 57 به مناسبت کشتار دانشگاه تهران، اصول و محورهاي وحدت را چنين بر مي شمارند:
« هر کس و يا هر گروه که با اين پيشنهادهاي سه گانه ( سرنگوني سلطنت سلسله ي پهلوي، برچيدن رژيم سلطنتي و برپايي جمهوري اسلامي ) موافق نيست، راه او غير از راه ما و ملت ايران است. » (27 و 28)

1-6- اشتغال به سياست در عين اهتمام به معنويات

زندگي و سلوک فردي امام نشان مي دهد که حدّت مبارزه و کثرت فعاليتهاي سياسي در ادوار مختلف هيچ باعث نشد که ايشان از توجه دائمي به مقصود نهايي و مراقبه بر حيات معنوي خويش لحظه اي غافل شوند و يا به کسب کثرت اشتغالات حتي براي يک روز، انجام مستحبات و اقامه ي نوافل از ايشان ترک شود. استواري شخصيت و رُکون معنويت در جان ايشان، تصور وقوع چنين سهو و تکاهلي را اساساً محال مي ساخت. امام در طول نهضت خصوصاً آنجا که صبغه ي دنيوي کار افزون مي گرديد و کوران حوادث برخي را از مقصد و مقصود اصلي غافل مي نمود، بر اين امور بيشتر تأکيد مي کردند و توجه مي دادند:
« البته مبارزه با دشمن، مبارزه با فساد، مبارزه با اين حکومتهاي فاسد جزء برنامه هاي دولت اسلامي است و جزء احکام است، لکن انحصار به اين ندارد. آقايان همانطوري که در اين جهت اقدامات مي کنند و فعاليتها مي کنند، راجع به آن تکاليف شخصيه خودشان، راجع به تکاليفي که خداي تبارک و تعالي از افراد خواسته است و همه اينها به نفع خود انسان است، راجع به اين هم بايد خيلي کوشش داشته باشند و خودشان را به واسطه ي همين امور بسازند. » (29)
ايشان اساساً حفظ سلامت و خلوص در مبارزات سياسي به منظور دستيابي به اهداف دنيوي را مشروط به توجه به معنويت و عقيده ي به توحيد و معاد مي دانستند:
« بايد جوانان ما بدانند تا معنويت و عقيده ي به توحيد و معاد در کسي نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد. » (30)
شايد در هنگامه اي که فوج فوج جوانان در جستجوي يک مکتب مبارز و ايدئولوژي انقلابي به سمت اسلام روي مي آوردند و گمشده ي خويش را در آرمانهاي اجتماعي و سياسي اسلام مي يافتند، اينچنين تأکيد و اصرار بر ناتمام بودن کار در صورت غفلت از بعد معنوي دين، آنچنان هم به مصلحت مبارزه و تجميع قوا به نظر نمي آمد؛ ليکن در مرام و مشي امام که صداقت و صراحت با مردم، تکيه بر عنصر آگاهي و عمل به تکليف الهي برتر از هر مصلحتي بود چنين مصلحت انديشي هايي جايي نداشت و جز اين انتظار نمي رفت:
« در هر صورت چون اسلام براي تربيت ماها آمده است، تا تبعيت از آن نکنيم به همه ي ابعادش، تربيت نمي شويم. نبايد حالايي که شما جوانهاي عزيز ما مشغول شده ايد به علوم طبيعي يا مشغول شده ايد به يک مجاهداتي که لازم است.. ديگر کار به آن طرف نداشته باشيد... انسان معنويات دارد، ماديات دارد، مادياتش اينهاست. معنوياتش هم بايد کوشش کنيد؛ شما بايد عنايت کنيد به همه ي احکام خدا؛ نمي شود يک مسلماني بگويد که من مجاهداتش را قبول دارم و معنوياتش را قبول ندارم... شما هم مجاهدات ظاهري تان را و علوم ظاهري تان، علوم طبيعي تان را تکميل کنيد و هم تبعيت کنيد راجع به امور معنوي و جهات الهي... تا سعادتمند شويد.» (31)

2- اصول حاکم بر رهبري امام

علاوه بر « ويژگي » هاي مذکور، با تأمل در مواضع و اقدامات حضرت امام (رحمه الله) در طول دوران انقلاب، برخي « اصول » پايدار و غير قابل ترديد در مشي ايشان در رهبري قابل تشخيص است. اين اصول محوري پايه ي جهت گيريها، اتخاذ مواضع، انتخاب برنامه ها و برگزيدن روشهاي عمل خاص در هر مقطع و مرحله اي از انقلاب بوده است. اساسي ترين اصول حاکم بر ترجيح و گزينش هاي ايشان در طول دوره ي انقلابي را چنين مي توان برشمرد:

2-1- حفظ صبغه ي مردمي حرکت

پيوند و بستگي ميان امام و مردم در طي انقلاب، يک رابطه ي دو سويه اي بود که بر پايه ي « اعتماد متقابل » قرار داشت. اعتماد و ايمان مردم به حضرت امام (رحمه الله) علاوه بر وجهه ي ديني، شأن فقاهتي و پايگاه معنوي ايشان، از طريق يک فرآيند تاريخي مبارزه و مقاومت، حفظ و منتقل گرديده بود. اما اعتماد امام به مردم از يک اعتقاد مبنايي به پاک بودن سرشت بشري، قائل بودن به حق حاکميت انسان بر سرنوشت خويش و مفروض دانستن حق جويي و حق طلبي عامه ي مردم در صورت زايل شدن تحميل طواغيت و فريب شياطين از حيات اجتماعي آنان سرچشمه مي گرفت. حضرت امام (رحمه الله) در مقاطع مختلف و در مواضع گوناگون بر اين اعتماد خويش به مردم و متکي ساختن اعتبار و مقبوليت اقدامات انقلابي و برپايي نظام آينده به آراي آنان تصريح کرده بودند.
شاهد مثال در اين نگاه مردم محور امام، آنجايي است که با وجود آن که در اثبات غاصبانه بودن حکومت شاه، بر عنصر وابستگي به بيگانه، بر سرکار آمدن از طريق زور و مجاري غير قانوني، زير پاگذاردن قوانين جاريه ي مملکت و عدم کارآمدي تأکيد مي نمايند، عمده ترين عامل فقدان مشروعيت آن را « عدم مقبوليت مردمي » شاه و نظام سلطنت عنوان مي کنند.
اعتماد و اتکاي حضرت امام (رحمه الله) به آرا و خواست مردم تنها به بُعد سلبي انقلاب محدود نمي شد، بلکه ايشان اين نگرش را در مراحل اثباتي انقلاب، برپايي نظام آينده و نظارت بر آن نيز تعميم و تسري مي دادند. ايشان به هنگام اوج گيري اعتراضات عليه شاه و نظام سلطنتي در سال 1357 در پاسخ به پيشنهاد سالوسانه ي علي اميني براي خارج کردن از بن بست مي فرمايند:
« کسي صلاحيت دارد ايران را از بن بست خارج کند که در بين مردم پايگاهي داشته باشد. » (32)
يا در جاي ديگر مي فرمايند:
« تعيين نظام سياسي با آراي خود مردم خواهد بود؛ ما طرح جمهوري اسلامي را به آراي عمومي مي گذاريم. » (33)
و مي فرمايند:
« اين حکومت در همه ي مراتب خود، متکي به آراي مردم و تحت نظارت و ارزيابي و انتقاد عمومي خواهد بود. » (34)
ايشان طرح حکومت آينده را بر دو پايه ي «اراده ي الهي » و « خواست مردم » بنا مي نهند:
« ما مي خواهيم يک حکومت الهي باشد، موافق ميل مردم، رأي مردم و موافق حکم خدا. آن چيزي که موافق با اراده ي خداست، موافق ميل مردم هم هست. » (35)
امام بر نقش دائمي مردم چنين تأکيد مي کنند:
« اولاً اين مردم هستند که بايد افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسئوليت امور را به دست آنان بسپارند. » (36)
با چنين اعتماد و رويکردي که امام به مردم داشتند، استراتژي مبارزاتي ايشان هم نمي توانست فارغ و تهي از مردم باشد. لذا مي بينيم که مشي امام در حين مبارزه ي رودررو با رژيم شاه، عمدتاً بر تلاش براي آگاه ساختن مردم و داخل کردن آنان در فرآيند رو به رشد انقلاب متمرکز است. حضرت امام (رحمه الله) اساساً با آن خط مشي هايي که به پيشگامي « انقلابيون حرفه اي » و انقلاب کردن « حزب انقلابي » به نيابت از مردم اعتقاد داشتند، مخالف بودند و هيچ حرکت و جريان را بدون حضور توده اي مردم به عنوان انقلاب به رسميت نمي شناختند. به همين خاطر بود که ايشان در طول سالهاي مبارزه ي خويش، آن دسته از اقداماتي را که تنها مي توانست عناصر محدودي را در مقابل رژيم بسيج و متشکل سازد، توصيه و تأييد نکردند؛ بلکه در تمام دوران سعي داشتند تا از پي يک دوره فعاليتهاي آگاهي دهنده و بسترساز، زمينه هاي مساعد يک قيام خودجوشِ (37) مردمي را فراهم آورند تا جامعه به پاي خويش در آستانه ي يک خيزش گسترده قرار گيرد.

2-2- حفظ ماهيت اسلامي و جوهر انقلابي حرکت

هر حرکت انقلابي با نظر به « خاستگاه » انقلابيون و رهبران آن و « انگيزه » هايي که با آن توده هاي مردم را بسيج مي کند و « اهداف » و آرمانهايي که براي آينده ي خويش ترسيم مي نمايد، در واقع صبغه ي مرام خاصي را از خود نمايان مي سازد. انقلاب ايران نيز به روشني و از طرق مختلف، ماهيت خاصي را از خويش جلوه گر ساخت که منبعث از خاستگاه مردمي انقلابيون و انگيزه و آرمانهاي ديني مردم بود. نقش حضرت امام (رحمه الله) و جايگاه ايشان در مرجعيت ديني و آن پايگاه رفيع و نفوذ اجتماعي مؤثري که در ميان مردم داشتند، عامل بسيار مهمي در تثبيت اين ماهيت و تنقيح و اِنجلاي آن از هر نوع آلايش و آميزش ناصواب بود. ايشان بارها فرمودند که:
« راه رهايي هر ملتي از چنگال استعمار، مذهب است که ريشه در عمق جان آن ملت دارد. » (38)
و يا در جاي ديگر مي فرمايند:
« به غير مکتب اسلام و شعار اسلامي، کشور از خطر نجات پيدا نمي کند. (39) نهضت مقدس اخير ايران... صد در صد اسلامي است... و نبايد آلوده شود. » ( 40)
علاوه بر تصريح در خاستگاه و انگيزه ي ديني قيام، در بيان « اهداف بلند اين نهضت » نيز صراحتاً از جاري شدن « احکام الهي » به دست « حاکمان صالحي »، شبيه ائمه ي طاهرين سخن مي رانند:
« شما نهضتتان براي خداست، براي اين است که احکام خدا جريان پيدا بکند. قصد نداريد که حالا به يک نوايي برسيد... لکن مي بينيد که دين خدا در معرض خطر است... » (41)
و يا در جاي ديگر در بيان « دلايل مخالفت با شاه »، اشاره به غصب مقام و مسندي دارند که بايد مثل اميرالمؤمنين بر آن تکيه بزنند:
«... بايد باز استنکار کنيم براي اين که يک کسي آمده است و سلطنت اسلامي ايران را گرفته است. جايي که بايد اميرالمؤمنين بنشيند، اين نشسته؛ جايي که بايد امام حسين بنشيند، اين نشسته... اين مقام براي اشخاصي است که شرايطي دارد؛ اسلام شرايط معين کرده براي آن کسي که بايد تکفل امور مسلمين را بکند. اگر اين نفتهاي ما را به باد نداده بود و مراتع ما را هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نکرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همه جهات ايران را هم به هم نزده بود، باز هم يک آدم غاصبي بود که استنکار لازم داشت که شما نبايد به او حکومت بدهيد... يک همچو آدمي که بر مسندي نشسته است که بايد مثل امام حسين (سلام الله عليه) بنشيند... » (42)
تمام تلاش ايشان در طول دوره ي انقلاب بر اين استوار بود که بي هيچ مجامله و تسامجي، صبغه ي اسلامي اين حرکت را حفظ نموده و از انگيزه هاي ديني مردم با قاطعيت تمام دفاع نمايند و اجازه ندهند تا آرمانهاي الهي انقلاب با اغراض ضد ديني و غير اسلامي مکاتب مختلف آميخته گردد. به تبع اين تلاش امام، دو خصيصه ي عمده در اين انقلاب متبلور گرديد و آنرا از ديگر حرکتهاي شناخته شده در تاريخ معاصر متمايز ساخت:
1- ماهيت اسلامي.
2- جوهر انقلابي.
جديت و اهتمام امام در طول حرکت براي حفظ اين دو ويژگي از جاي جاي بيانات و مواضع ايشان کاملاً مشهود است. اتفاقاً ايشان در يکي از بندهاي پيام 24 بهمن ماه 56 به اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا، تأکيد و توجه بر حفظ اين دو عنصر اساسي در حرکت اخير مردم ايران را يکجا گوشزد مي نمايند:
« بايد برنامه و نشريات همه ي جناحها، بدون ابهام متکي به اسلام و حکومت اسلامي باشد... و جداً از خواستهايي که لازمه اش تأييد رژيم طاغوتي پهلوي است، اجتناب کنيد، مثل آنچه در نوشته هاي بعضي احزاب و گفته هاي بعضي ديده مي شود که هدف چهارچوب قانون اساسي است... » ( 43)
ايشان در تمام طول نهضت، سخت گيرانه و بدون تسامح در صدد پالايش و خالص سازي صفوف بودند. يعني هرجا که سخن از وحدت و يکپارچگي نيروها و پرهيز از تفرقه و تشتت به ميان مي آورند، بلافاصله براي زدودن هرگونه شبهه ي ائتلاف با ملي گرايان و همکاري با جريان چپ، بر ماهيت اسلامي و ضرورت پاکسازي جبهه ي مخالفين از عناصرغير اسلامي هم تأکيد مي ورزيدند:
« ... و لازم است با کمال قدرت و هوشياري، اشخاص يا گروه هايي که گرايش به مکتب هاي غير اسلامي دارند... از خود دور کنيد... » (44)
و مي فرمايند:
« بايد همه ي گروههاي سياسي و طبقات روشنفکر با صراحت و بدون هيچ ابهام، نهضت و تحرک خود را اسلامي و براي اجراي قوانين عدالت پرور قرآن کريم معرفي کنند .» (45)
ايشان هدف نهضت را « واژگوني رژيم طاغوتي و برپا داشتن پرچم پرافتخار اسلام » اعلام مي نمايند. (46)
برخلاف مدعايي که مي گويد:
« اولين تمايز و توسعه ي خط مشي امام نسبت به حرکت اول، توجه خاص به اسلام و مسلمانان بود...» (47) اين مواضع از سوي امام زماني اتخاذ مي شود که هيچ تصوري از پيروزي نزديک و برآوردي از هزينه و زمان آن در ذهن اَحدي وجود نداشت. به علاوه امام به دفعات کساني را که درصدد انحراف توجهات و هجمات از « شاه » و « عُمّال » او بودند، مورد عتاب قرار مي دادند و تهديد به اِفشا و معرفي آنان به ملت مي نمودند. (49) حضرت امام (رحمه الله) در پاسخ به مرقومه ي نهضت آزادي خارج از کشور که بند (1) پيام 5 مرداد ماه 57 ايشان را که در آن بر همين دو جنبه ي « اسلامي » و « انقلابي » بودنِ حرکت تأکيد شده بود، عتابي به خويش تلقي کرده بودند، مي فرمايند:
« بايد متوجه باشيد که آن بند به دنبال مطالبي بود که نهضت ايران را غير اسلامي معرفي مي کرد... من مکلف بودم اشتباه آنان را گوشزد نمايم و پايه هاي اساسي مبارزه ي ايران را نشان دهم. » (50)

2-3- حفظ اصالت و استقلال حرکت

به واسطه ي حاکم بودن نظام « دو قطبي » بر جهان و وابستگي و نزديکي دولتها به يکي از اين دو قطب، قريب به اتفاق نهضتهاي آزاديبخش و حرکتهاي انقلابي در پنجاه ساله ي اخير جهان نيز به يکي از دو قطب گرايش داشته اند. گرايش و تمايل جنبش هاي سياسي خصوصاً به انديشه هاي چپ و کمونيستي چنان سنت شايع و قالب رايجي در نيمه ي دوم قرن اخير بود که فرض و تصور استقلال و درون خيزي يک حرکت انقلابي، امري محال و غير قابل تصور قلمداد مي شد. غالب انقلابهاي سياسي در اين دوره که عمدتاً صبغه اي ضد استعماري داشت، در نطفه و زمينه هاي آغازين يا در طول مبارزه و هنگامه نزاع و يا پس از پيروزي و مواجهه ي با مشکلات، لاجرم در جستجوي يک « ايدئولوژي رهايي بخش »، يک « الگوي عمل انقلابي » و يا يک « حامي خارجي » به يکي از اطراف درگير در صف بنديهاي جهاني نزديک مي شدند و خود را در حصار حمايتي او محفوظ مي داشتند.
آنچه که انقلاب مردم ايران را به عنوان يک الگوي نوين در تاريخ انقلابهاي اخير متمايز ساخت، در گام نخست ناديده گرفتن سنت جاري انقلابهاي سياسي گذشته و شکستن قالبهاي مفروض آنان و در ثاني طرح شعار استراتژيک « نه شرقي- نه غربي » به عنوان اصل محوري انقلاب هاي اجتماعي اصيل و توده اي براي آينده ي سياسي جهان بود.
نگرش ضد استعماري حضرت امام (رحمه الله) که از عمق شناخت و تشخيص ايشان از ماهيت رژيم وابسته ي شاه بر مي خاست، موجب آن بود که در طول انقلاب و ساليان پيش از آن همواره قدرتهاي خارجي مداخله گر و مشخصاً قدرتهايي که بواسطه ي منافع استعماري شان در ايران حامي رژيم شاه بودند و عامل دوام و ايستادگي آن در برابر ملت بشمار مي رفتند، بي هيچ ملاحظه اي مورد هجوم و مخالفت ايشان قرار گيرند. پر واضح است که آمريکا و انگليس به دليل نقش مسلطي که در اين مناسبات نيمه استعماري داشتند، بيش از ديگر دولتهاي خارجي مداخله گر مورد تهاجم قرار گيرند و اين امر، بر صبغه ي « ضد غربي » حرکت امام مي افزود و مي توانست طمع قطب شرقي را برانگيزد و باعث خوشايند جريانهاي چپ داخلي شود و در نتيجه به شائبه ي تشکل صف واحد که اتفاقاً موجب خشنودي هر دو قطب نيز بود، دامن زند. لذا حضرت امام (رحمه الله) با هوشياري و صراحت و بي آنکه بخواهند جبهه ي جديدي در مقابل انقلاب بگشايند، با اين ترفند متفقٌ عليه ميان شرق و غرب به مقابله برخاستند.
امام با ارائه ي پنج دليل مشخص در جاي جا بيانات، اعلاميه ها و خصوصاً مصاحبه هاي خويش با رسانه هاي خارجي، با اين اتهام و شائبه نسبت به انقلاب برخورد کردند و مشت شاه، آمريکا و فرصت طلبان داخلي را در مشوه ساختن حرکت اصيل مردم باز نمودند:
1) برخورد تهاجمي حضرت امام (رحمه الله) نسبت به شوروي و چين (51) که بعضاً از آنها به عنوان دشمنان مردم ايران نام مي برند، صرفاً براي ايجاد نوعي موازنه ي منفي و دور کردن شائبه ي وابستگي از انقلاب نبود؛ بلکه از ماهيت ضد سلطه ي حرکت مردم و سرشت سلطه گرانه و مداخله جويانه ي اين قدرتها بر مي خاست. امام در مورد شوروي صراحتاً مي فرمايند:
« تاکنون دولت اتحاد شوروي بسيار بد عمل کرده است... (52)، ... روسيه هم يکي از دولي است که به ما تعدي کرده است و ما از او راضي نيستيم. (53) ... شوروي نيز چون امريکا هميشه از شاه پشتيباني کرده است. » (54)
در عين حال امام هيچ گاه نمي گذارند اين مقابله ي دو سويه، تيغ مبارزه با آمريکا را کُند کند:
« ما فعلاً آمريکا و انگليس و شوروي را دشمن شماره ي يک مردم خود مي دانيم، البته آمريکا از همه بدتر است. » (55)
2) با نقش الگوساز و رسالت جهاني که حضرت امام (رحمه الله) براي حرکت خويش قائل بودند (56)، حفظ خلوص، اصالت و استقلال حرکت انقلابي مردم ايران، بسيار اهميت داشت. هرچند که اساساً مشي ايشان در طول مبارزه بر اين بود که حتي المقدور عناصر و گرايش هاي مختلف را به صفوف ملت جذب کنند و به پيوستن به حرکت مردم فرا خوانند؛ ليکن در مورد وابستگان به قدرتهاي خارجي و مارکسيستهاي نشان دار بسيار سخت گير و حساس بودند و صراحتاً مي گفتند: « ما حتي براي سرنگون کردن شاه با مارکسيستها همکاري نمي کنيم. » (57)
و يا در جاي ديگر مي فرمايند: « ما هميشه از اتحاد با اين احزاب سر باز زده ايم...» (58)
3) شاه و آمريکا تلاش داشتند که با توجه به حساسيت و نگرانيهاي افکار عمومي غرب نسبت به کمونيسم، احتمال و خطر قدرت گرفتن کمونيسم و جريانهاي طرفدار شوروي در آينده ي ايران را بزرگ جلوه دهند. (59) حضرت امام (رحمه الله) با آگاهي از اين خط تبليغاتي شاه که درصدد برانگيختن و همراه ساختن افکار عمومي شرطي شده ي مردم غرب، مواضع صريحي را براي زدودن اين اتهام ابراز داشتند:
« براي گول زدن افکار عمومي بخصوص در خارج ايران، رژيم سعي مي کند چنين تبليغ کند و به همه ي کساني که عليه ديکتاتوري شاه مبارزه مي کنند، نسبت مارکسيستي بدهد. » (60)
ايشان در پاسخ خبرنگار مجله ي آمريکايي تايم در 30 اذر 57 نيز مي گويد:
« حکومت آينده در هيچ اردوگاهي قرار نمي گيرد و بيطرفي خودش را حفظ خواهد کرد. » (61)
4) هرچند جنبش چپ با اتکاء به قطب مادر در تاريخ پنجاه ساله ي اخير ايران حوادث بعضاً پر سرو صدايي را پديد آورده است؛ ليکن به واسطه ي فقدان پايگاه توده اي در ميان مردم و وابستگي به خارج از مرزها، جز بدنامي و بي اعتباري اثري از خود بر جاي نگذارده و عملاً جز در تقويت پايه هاي رژيم شاه ثمري به ملت نرسانده است.
5) تجربه ي تاريخي ناخوشايند از احزاب چپ در ايران و مباينت نظري اين مرام با اعتقادات ديني مردم، از عوامل اصلي عدم رشد و گسترش اين احزاب در جامعه ي ايران بوده است. هر چقدر هم که جنبش چپ در سالهاي آخر منتهي به انقلاب رشد کرده باشد و از مکتوبات و محافل متعدد، دسته ها و گروه هاي انشعابي فراوان و چريکهاي شهري و روستايي آماده ي جانفشاني براي خَلق ها برخوردار بوده باشد، در قياس با درياي خروشان مردم به پاخاسته، عدد و کميت قابلي محسوب نمي شد و حتي با توزيع حق انتخاب بر مبناي دموکراسي عددي نيز سهم قابل توجهي به آنها تعلق نمي گرفت. حضرت امام (رحمه الله) در پاسخ به سؤال خبرنگار فرانس پرس در 3 آبان 57 که مدعي است در روز 30 مهر 57، يک هزار و پانصد نفر از دانشجويان دانشگاه تهران با شعارهاي کمونيستي تظاهرات کرده اند، مي گويند:
« اگر فرض کنيم تمام اين هزار و پانصد نفر و حتي چند برابر اين عده- مارکسيست واقعي بوده باشند، در برابر سي ميليون نفر که به نام اسلام قيام کرده اند، نيرويي به حساب نمي آيند. » (62)

2-4- حفظ سلامت و حقانيت انقلاب

انقلابهاي اجتماعي مستظهر به مشارکتهاي توده اي گسترده، اساساً مشروعيت حرکت و اقدامات خويش را از حمايت و پشتيباني هاي مردمي مي گيرند و همين پشتواته ي فراگير است که بعضاً باعث مي گردد هر فعل و عملي ولو اشتباه و هر ادعا و قضاوتي ولو ناحق در طول دوره ي انقلابي که التهابات و هيجانات به اوج خويش مي رسد، جايز شمرده شود و حسَب مصالح و الزامات انقلاب توجيه و تحسين گردد.
وقوع اين نوع رفتار اگر چه به عنوان يک پديده ي اجتماعي امري اجتناب ناپذير به نظر مي رسد؛ ليکن ميزان گسترش و تسرّي آن در بين انقلابيون که به شدت تابع تأييد و همراهي رهبران حرکت يا هوشياري و کنترل به موقع آنان مي باشد، ديگر نمي تواند يک پديده ي طبيعي و گريز ناپذير قلمداد گردد. آن رهبر يا رهبراني که نتوانند و يا نخواهند هيجانات برانگيخته و نفرت و حرارت برافروخته ي انقلابيون در تخريب و ويرانسازي بنياد حاکم را کنترل نمايند و توفان خشم آزاد شده ي مردم را بي هيچ تدبير انديشيده اي يله و رها گذارند، جز آشوب کور و شورش مخرب چيزي به کف نخواهند آورد. تاريخ جهان سرشار از چنين اغتشاشات بي حاصلي است که علاوه بر ناآگاهي مردم، از ناتواني و بي صداقتي رهبران، سرچشمه گرفته است.
از اصول پايدار در رهبري حضرت امام (رحمه الله)، حراست از سلامت و مراقبت از حقانيت حرکت مردم در دوره ي غليان شور انقلابي بود. دو عامل اصلي موجب اين توجه و هوشياري در امام گرديد:
1) امام پيش از آنکه رهبري اين حرکت سياسي عليه رژيم شاه را به عهده بگيرند، يک مرشد ديني و معلم اخلاق بوده اند و بيش از آنکه « نقش و مسئوليت سياسي » بتواند بر ديگر ابعاد وجوديشان سايه افکند؛ مشي و مرام ايشان از « تعلقات ديني »، « تأملات ايماني » و « دغدغه هاي اخلاقي » تأثير پذيرفته بود. سياست و فعاليت سياسي براي ايشان يک هدف نبود؛ بلکه در بهترين حالت حکم يک ابزار را داشت؛ آن همه نه ابزار دست يابي به قدرت، بلکه ابزاري در خدمت متعالي اجتماعي انسان.
2) هرچند حضرت امام (رحمه الله) به قضاوت و نظر ديگران در برابر حکم و داوري خداوند وزن و اعتباري قائل نبودند؛ ليکن اين خودباوري باعث نمي گرديد که به آثار و نتايج بيروني حرکت خويش بي اعتنا باشند. امام بدين حقيقت واقف بودند که حرکت انقلابي مردم ايران به زودي به راهنماي عمل انقلابيون مسلمان جهان بدل خواهد شد؛ به علاوه به تأثيرات تاريخي اين حرکت آرماني براي الگوگيري آيندگان از آن به خوبي آگاهي داشتند. همين امر موجب آن بود که اهميت حفظ سلامت و حقانيت انقلاب، حتي به بهاي به تأخير افتادن پيروزي، نزد امام دو چندان گردد.

خط مشي مسالمت آميز

اساساً هر حرکت مردمي که بخواهد تا نيل به پيروزي نهايي تداوم يابد و در نيمه راه خويش از جوشش و حرارات باز نايستد، بايد در هر گام به دو جنبه از حاصل کار خويش خوب نظر کند: « شتاب لازم رد مبارزه » و « ظرفيت لازم در مبارزين. » رهبري يک حرکت همچنانکه درصدد ايجاد افزايش در هر دوي اين جهات است، بايد نگران و مراقب حفظ توازن ميان آن دو نيز باشد. چرا که افزودن در يکي، بي همراهي و ارتقاي ديگري، حاصل مطلوبي به بار نخواهد آورد. يعني بايد از يک سو همگام با سپري شدن زمان، بر شتاب و شدت مبارزه بيفزايد و در همان حال مراقبت نمايد تا اين افزايش، با ارتقاط ظرفيت و انگيزه هاي انقلابي گروندگان به صفوف انقلاب همراه باشد؛ چه در غير اينصورت، حرکت به تدريج به سردي و سازش خواهد گراييد و يا با از دست دادن همراهان خويش، در انزوايي بي پشتوانه سرکوب خواهد شد.
بنابراين جواب اين سؤال که: خط مشي مناسب در يک مبارزه ي انقلابي چيست؟ دقيقاً از دل پاسخهايي بيرون مي آيد که پيش از آن به پرسش هاي مقدماتي زير داده شده است: 1- ساخت و ماهيت نظام حاکم چه شتاب و شدتي را در مبارزه ديکته مي کند؟
2- ظرفيت و انگيزه هاي مبارزين ( مردم ) در اين راه به چه ميزاني است؟
حضرت امام (رحمه الله) در حرکت سياسي و انقلابي خويش که منجر به سرنگوني رژيم شاه و تشکيل نظام جمهوري اسلامي در ايران گرديد، بر حسب شناخت و تحليل مشخصي که از شاه و قدرتهاي مدافع آن از يکسو و انگيزه و ظرفيتهاي مردم از سوي ديگر داشتند، از يک « خط مشي » معين و مجموعه اي از « تاکتيک» هاي مؤثر عليه دستگاه حاکم بهره بردند. مشي ايشان که تعيين کننده ي شدت و نحوه ي حرکت مردم بود، استفاده ي « مسالمت آميز » (63) از انواع تاکتيک هاي اعتراضي افشاگرانه و آگاهي دهنده بر حسب شرايط حاکم در هر مرحله قرار داشت. با مروري سريع بر فحواي رهنمودها و درخواستهاي ايشان از ملت در طول هيجده ماهه ي منتهي به پيروزي انقلاب و بررسي مخاطبين اصلي ايشان در اين پيامها، دو اصل محوري از خط مشي ايشان در اين دوران قابل تشخيص است:
1- انقلاب مردمي.
2- مبارزه ي مسالمت آميز.
از نظر امام يک حرکت انقلابي وقتي مشروعيت و اعتبار مي يابد که از درون مردم جوشيده باشد و هنگامي استمرار خواهد يافت که بر ذخيره ي پايان ناپذير نيروهاي مردمي متکي باشد و زماني با توفيق قرين خواهد گرديد که بتواند در دوره ي انقلابي، عده ي هر چه بيشتري از مردم را با خود همراه سازد. ايشان بيش از هر کس ديگري بر اين واقعيت واقف بودند که ميان ويژگي « مردمي بودن » يک انقلاب و انتخاب « مشي مناسب » در مبارزه، رابطه ي معناداري وجود دارد و اولي نمي تواند بي ارتباط با دومي محقَّق گردد و دومي نيز نمي تواند بدون ملاحظه ي نيروهاي اصلي مبارزه و خصوصيات آنان انتخاب شود. شواهد تاريخي نشان مي دهد که استراتژيهاي « مسالمت جويانه » نوعاً شرايط بهتر و توان بيشتري براي بسيج توده اي مردم و در صحنه نگهداشتن آنان در اختيار رهبران مي گذارند. تجربه ي جنبش هاي ناموفق نيز اين واقعيت را تأييد مي کند که هر گاه شتاب و خشونت يک حرکت انقلابي، بنا بر تصميم ارادي رهبران و يا حسب شرايط تحميلي از سوي دستگاه حاکمه از يک حد معيني تجاوز کند؛ بلافاصله از ميزان مشارکت مردمي آن کاسته خواهد شد و در مراحل پيشرفته تر حتي حمايت مردمي خويش را نيز از دست خواهد داد.
« مسالمت آميز » بودن صفتي است که به « مشي و نوعيت » مبارزه تعلق مي گيرد و نه به « هدف و ماهيت » آن؛ لذا بايد توجه داشت که استراتژيهاي مسالمت جويانه، لزوماً سازشکارانه و غير راديکال نمي باشند؛ بلکه در صورت برخورداري از مشارکت توده اي و حمايت مردمي، استعداد به مراتب بيشتري براي مقابله ي انقلابي و قاطعانه با خصم را دارا هستند. نکته ي مهمي که مي تواند وجه مميزه ي « حرکتهاي مسالمت آميز راديکال » از « فعاليتهاي مسالمت جويانه ي اصلاحي » باشد، ميزان استواري و ثبات قدم در مواضع انقلابي در صورت مواجهه با شدت عمل و سرکوب خونين از سوي قواي ضد انقلابي است. همين عنصر اخيرالذکر است که خط مشي مسالمت آميز حضرت امام (رحمه الله) را از ماهيتي انقلابي و راديکال برخوردار ساخت. ايشان با اتخاذ اين استراتژي، بي آنکه « انقلابي گري » را در ظاهر و نماي بيروني آن يعني اسلحه و ترور و انفجار نشان دهند، در ماهيت بنيان حرکت خويش منظور داشتند و در استواري اهداف و قاطعيت مواضع انقلابي تعقيب نمودند و مدل نويني از خط مشي هاي انقلابي را به نسل هاي حق طلب آينده در سراسر جهان معرفي کردند: پيروزي خون بر شمشير.
« تاکتيک» هاي مؤثري که حضرت امام (رحمه الله) در سايه ي اين خط مشي اساسي به کار گرفتند و در يک فرآيند پيش رونده با « کمترين خسارت » و در « کوتاه ترين زمان » ممکن، اين آرمان بلند را محقق ساختند، کدامند؟ طبعاً اين استراتژي نمي توانست جر از ابزار و تاکتيهايي که متضمن نوعي اعتراض غير خشونت آميز و مستلزم همراهي و حضور توده اي مردم باشد، استفاده نمايد. لذا مناسب ترين تاکتيها براي تحقق چنين خط مشي اي، گسترش اعتصابات، به راه انداختن تظاهرات پراکنده و يا راهپيمايي هاي ميليوني، تشکيل انواع تجمعات و استفاده از اعلاميه و نوارهاي صوتي براي انتشار پيامهاي انقلاب تشخيص داده شد و در طول انقلاب به نحو گسترده اي به کار آمد.
اگرچه تاکتيک هاي غير قهرآميز مانع از آن نبود که رژيم به منظور مقابله با آن از شدت عمل و خشونت استفاده ننمايد؛ ليکن کمترين اثر عکس العملهاي حاد از سوي رژيم، تقويت انگيزه ها و فشرده تر شدن صفوف انقلابيون از يکسو و کاهش مشروعيت و مقبوليت دستگاه سرکوبگر از سوي ديگر بود.
حضرت امام (رحمه الله) همواره از دو سو تحت فشار بودند تا مشي مسالمت آميز و تاکتيهاي مناسب آن را تغيير دهند و مبارزه را وارد « جنگ خونين مسلحانه » نمايند: يکي از سوي رژيم که بعضاً با افزايش شدت عمل و کشتار، قصد داشت انقلاب را به مقابله ي مسلحانه بکشاند تا با اين بهانه دستش براي سرکوب شديد و احياناً قتل عام عمومي باز گردد و ديگر از سوي انقلابيون حرفه اي و گروه هاي چند نفره ي چريکي که موجوديت خويش را در سايه ي حرکت مردمي امام، از دست رفته مي ديدند و ادامه ي حياتشان تنها در گروي داغ شدن آتش مبارزه ي مسلحانه قرار داشت. البته در برهه هايي که رژيم شاه ددمنشي را به اوج مي رساند و مردم بي سلاح را در شهرها به خاک و خون مي کشيد، حضرت امام (رحمه الله) از سوي دوستان و هواداران خويش نيز براي تشديد آتش مبارزه و صدور حکم « جهاد مسلحانه » تحت فشار قرار مي گرفتند؛ ليکن ايشان با درک درستي که از ناکارآمدي اين ابزار در به ثمر رساندن انقلاب داشتند و با آگاهي از قصد رژيم براي آماده کردن زمينه هاي بکارگيري « مشت آهنين » از طريق کشاندن انقلاب به مبارزه ي مسلحانه، در تمام مراحل بر مشي و روش خويش استوار ماندند و در عين حال فرصت انتخاب « جهاد مسلحانه » را در شرايط مقتضي و در صورتي که خط مشي مسالمت آميز مؤثر نيفتد (64)، همچنان به عنوان يک برگ برنده در اختيار خويش نگهداشتند. اما پس از واقعه ي جمعه ي خونين 57 در حالي که احساسات مردم به غليان آمده بود و انتظار تغيير مشي در روند انقلاب را داشتند، در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه ي فيگارو در 22 مهر ماه 57 که مي پرسد:
« آيا زمان تغيير مشي در مبارزه عليه رژيم شاه فرا نرسيده است؟ مي فرمايند: حتي پس از روز جمعه در تهران که آن همه کشتار به جاي گذاشت، ما همان شکل مبارزه را حفظ کرديم، همان طور که دنيا مي داند، پيام ما بوسيله سرکوبي که با آن برخورد کرد، درهم شکسته نشده است و اين قيام باهمان روش ادامه دارد. » (65)
« البته امام بلافاصله با تأکيد بر اين که چنانچه مجبور شوم مشي مسالمت آميز را تغيير خواهم داد، رژيم را همواره در يک حالت نگراني و اضطراب از صدور حکم جهاد نگه مي داشتند. » (66)
خط مشي مسالمت آميزي که تلاش دارد با يک بسيج توده اي گسترده، انقلابي مردمي و خودجوش را صورت دهد، ناگزير از بکارگيري تاکتيک هاي خاصي است که متضمن چنان مشي و تضميمن کننده ي چنين حضوري باشد.

تاکتيکهاي آرام

دو ويژگي مهمي که انقلاب ايران را از ديگر انقلابهاي معاصر متمايز مي ساخت، يکي استفاده ي همزمان از روشهاي متنوع و تاکتيکهاي متعدد براي ابراز مخالفت و مقابله با رژيم شاه و ديگري به کار گرفتن آن دسته از روشها و ابزارهايي بود که قابليتهاي کاربرد همگاني و مردمي داشت. چنانچه به جاي اين تنوع و تعدد، تنها بر روي يک يا دو تاکتيک مشخص تأکيد مي شد و آن تاکتيکها نيز از ميان روشهايي انتخاب مي گرديد که به علت ماهيت خاص آن، امکان مشارکت گسترده ي مردمي را از پيش سلب مي کرد؛ آن گاه رژيم شاه مي توانست با متمرکز ساختن قواي خويش بر روي آن، از عهده ي کنترل اوضاع بر آيد و يا لااقل اين روند را با صعوبات بيشتري مواجه سازد؛ چنانکه در حرکتها و جنبش هاي ناتمام پيش از اين، توانسته بود از همين طريق بر اوضاع فايق آيد.
کشاندن حرکت اعتراضي به ميان اقشار مختلف مردم و فعال نمودن تمامي جبهه ها، در يک فرآيند سنجيده و تدريجي چنان صورت گرفت و سازمان يافت که همزمان با متأثر ساختن عرصه هاي جديد و بسط و تسري جغرافيايي، در هر گام افراد بيشتري را به صفوف انقلابيون جذب مي ساخت. « گستردگي جغرافيايي »، « کثرت مشارکت توده اي » و « تنوع ابزاري و تاکتيکي » از جمله عوامل مؤثري بود که رژيم را از مقابله ي همزمان با اين حرکتهاي بي وقفه و فراگير در تمامي وجوه و در کليه ي سطوح باز مي داشت.در يک نگاه کلي و مرور سريع بر اقدامات و واکنش هاي اعتراضي صورت گرفته در دوره ي هيجده ماهه ي منتهي به پيروزي انقلاب، مي توان اين وجوه را بدين شکل از هم باز شناخت:

1- انتشار و توزيع اعلاميه ها
2- سخنراني هاي افشاگرانه
3- تظاهرات پراکنده
4- تکثير و توزيع نوارهاي صوتي
5- برپايي مجالس ختم و چهلم
6- اعتصابات
7- مصاحبه با رسانه هاي خارجي
8- شعارنويسي روي ديوارها
9- الله اکبرهاي شبانه
10- به خدمت گرفتن مطبوعات
11- حرکت هاي دانشجويي در خارج از کشور
12- راهپيمايي هاي ميليوني.

اين روشها و شکلهاي اعتراض، همگي با روش و مشي مبارزاتي مسالمت آميز- اما انقلابي- امام خميني (رحمه الله) منطبق بود. حضرت امام، خود در به کارگيري برخي از اين شيوه ها نظير صدور اعلاميه، انجام سخنراني هاي افشاگرانه عليه رژيم، مصاحبه با مطبوعات و رسانه هاي خارجي حضور فعال داشتند و مستقيم و غيرمستقيم برخي ديگر از اين شيوه ها نظير اعتصابات، راهپيماييهاي عمومي و ... را توصيه و حمايت مي کردند.

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشجوي دکتراي جامعه شناسي در دانشگاه اصفهان.
2- براي تفصيل درباره ي انواع « اقتدار » و « پيروي » نگاه کنيد به: عليرضا شجاعي زند، مشروعيت ديني دولت و اقتدار سياسي دين، ص 8-57 و 115.
3- طليعه ي انقلاب اسلامي، 2.
4- 1362: 84.
5- طليعه ي انقلاب اسلامي، 2.
6- همان، 21.
7- براي مقايسه، نگاه کنيد به متن بيانات امام در تاريخ 42/3/13، صحيفه ي نور، ج1، ص 6-55.
8- در اينباره نگاه کنيد به: مصاحبه با روزنامه ي لوموند ( 4 ارديبهشت 57 )، با راديو تلويزيون فرانسه (23 شهريور 57 )، با خبرگزاري رويتر ( 4 آبان ماه 57 )، با روزنامه ي دي ولت کرانت ( 16 آبان 57 )، با فايننشال تايمز (16 آبان 57 ) به نقل از کتاب طليعه ي انقلاب اسلامي.
9- همان.
10- همان.
11- همان
12- حسنين هيکل روزنامه نگار مصري در خاطرات خود مي گويد: آيت الله خميني (رحمه الله) براي آمريکاييان فرد پيچيده اي بود که نه تنها نمي توانستند نسبت به او احساس همدردي کنند، بلکه درک او نيز برايشان مشکل بود. نگاه کنيد به: ايران، روايتي که ناگفته ماند، ص 17.
13- صحيفه ي نور، ج1، ص 229، 8-235.
14- همان، ج2، ص 250.
15- همان، ج1، ص 229 و 235 و 257؛ ج2، ص 15 و 20 و 171؛ کوثر، ج1، ص 301-300.
16- همان، ج1، ص 266، 276 و ج2، ص 9، 10، 74، 93.
17- همان، ج2، ص 296.
18- همان، ج2، ص 122، 254.
19- همان، ج1، ص 227، 244 و ج2، ص 19، 296.
20- همان، ج1، ص 276 و ج2، ص 10، 13، 40، 60، 71، 74، 78، 246.
21- همان، ج1، ص 248 و ج2، ص 248.
22- همان، ج1، ص 229.
23- همان، ج2، ص40.
24- همان، ج2، ص 212.
25- همان، ج2، ص 41.
26- همان، ج2، ص 296.
27- حضرت امام درباره ي اين اصول سه گانه، دو سخنراني مستقل در 22 و 24 آبان ماه 57 ايراد کرده اند. صحيفه ي نور، ج3، ص 142-134، 154-145.
28- صحيفه ي نور، ج3، ص 16.
29- همان، ج4، ص 53.
30- همان، ج2، ص 18.
31- همان، ج2، ص 30-229.
32- طليعه ي انقلاب اسلامي، ص 16.
33- همان، ص66.
34- همان، ص 30.
35- صحيفه نور، ج3، ص 111.
36- همان، ص 15.
37- حضرت امام تعبيراتي دارند که ويژگي خودجوش بودن قيام اخير را از دو جنبه « خودانگيختگي » و « خود تغييري »، بي نظير مي شمارند: اين وضع مردم يک وضع «خودکار» شده است حالا... نهضت جوشيده از متن؛ از متن ملت جوشيده و بيرون آمده، نمي تواند کسي بگويد که مال من است... هيچ دستي نمي تواند اين جور ملتي را تغيير بدهد اين دست خداست... دست خداست و از متن ملت جوشيده است اين به امر خدا؛ کوثر، ج2، ص 80 و 86-85؛ صحيفه ي نور، ج2، ص 289.
38- صحيفه ي نور، ج2، ص 77.
39- همان، ج2، ص 40.
40- همان، ج2، ص 82.
41- همان، ج4، ص19-18.
42- همان، ج4، ص 16-15.
43- همان، ج2، ص 19-18.
44- همان، ج2، ص 40.
45- همان، ج1، ص41.
46- همان، ج2، ص76.
47- بازرگان 1363، ص 111.
48- مهندس بازرگان در کتاب انقلاب ايران در دو حرکت، دقيقاً در مقابله با همين رويکرد اساسي حضرت امام (رحمه الله)، يعني تأکيد بر « ماهيت اسلامي » و « جوهر انقلابي » حرکت برخاسته است و مدعي شده است که اين قبيل تأکيدات از سوي امام و پيروان ايشان مربوط به بعد از پيروزي و متعلق به حرکت دوم انقلاب است. او مي گويد: به طور خلاصه آنچه مي توانيم درباره ي رهبري امام در حرکت دوم انقلاب بگوييم اين است که امام در حرکت اول مرکز جذب و پرچم دار وحدت براي سرنگوني نظام طاغوتي بودند و در حرکت دوم شاهد جريان معکوس شدند. جهت تفصيل در اين باره نگاه کنيد به همان کتاب، ص 5-110.
49- صحيفه ي نور، ج2، ص 77، 82.
50- همان، ج2، ص94.
51- طليعه ي انقلاب اسلامي، ص 53.
52- همان، ص 138.
53- همان، ص 152.
54- همان، ص 228.
55- همان، ص 256.
56- حضرت امام (رحمه الله) در پيام 5 شهريور ماه 57 به نويسندگان متعهد توصيه مي نمايند که تاريخ نهضت اسلامي را به صورت دقيق ثبت نمايند تا مطالب اسلام و نهضت روحانيت، سرمشق جوامع و نسلهاي آينده شود. صحيفه ي نور، ج2، ص 83.
57- همان، ص6.
58- همان، ص 22.
59- حضرت امام (رحمه الله) طرح برخي شعارهاي کمونيستي و تظاهرات کمونيستي در طول انقلاب را ساخته ي دست ساواک مي دانستند و موارد نادر غير وابسته را، تعدادي بچه ي بازي خورده معرفي مي کردند. ايشان معتقد بودند که: کمونيست طرحي است شکست خورده در دنيا؛ کوثر، ج1، ص 8-597؛ صحيفه ي نور، ج2، ص 186، 200.
60- همان، ص22.
61- همان، ص 220.
62- همان، ص 25.
63- نگاه کنيد به: مصاحبه ي حضرت امام با روزنامه ي گاردين، 10 آبان 57 با راديو- تلويزيون هلند 14 آبان 57، با تلويزيون C. B. S آمريکا 15 آبان 57، با تلويزيون P. B. S آمريکا 10 آذر 57، به نقل از کتاب طليعه ي انقلاب اسلامي.
64- نگاه کنيد به: مصاحبه امام با روزنامه ي فيگارو 22 مهر 57، با روزنامه ي گاردين 10 آبان 57، با راديو- تلويزيون لوکزامبورگ 11 آبان 57، با راديو- تلويزيون سوئد 13 آبان 57، با راديو تلويزيون هلند 14 آبان 57، با تلويزيون C. B. S آمريکا 15 آبان 57، به نقل از کتاب طليعه ي انقلاب اسلامي.
65- طليعه ي انقلاب اسلامي، ص 22.
66- همان.

منابع و مآخذ:
1- مهدي بازرگان، انقلاب ايران در دو حرکت، تهران، مؤلف 1363.
2- آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه ي منوچهر راستين، تهران، هفته، 1363.
3- پرويز راجي، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ي ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1368.
4- عليرضا شجاعي زند، مشروعيت ديني دولت و اقتدار سياسي دين، تهران، تبيان، 1376.
5- محمد حسنين هيکل، ايران؛ روايتي که ناگفته ماند، ترجمه ي حميد احمدي، تهران، الهام، 1366.
6- ابراهيم يزدي، آخرين تلاشها در آخرين روزها، تهران، قلم، 1368.
7- صحيفه ي نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني (رحمه الله)، ( دوره 20 جلدي ) تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1361.
8- طليعه ي انقلاب اسلامي، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1363.
9- کوثر 1 مجموعه سخنراني هاي حضرت امام خميني (رحمه الله) ، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله) ، 1371.
10- کوثر 2 مجموعه سخنراني هاي حضرت امام خميني (رحمه الله) ، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله) ، 1371.


منبع مقاله:
گروه نويسندگان؛ (1385)، ايدئولوژي، رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.