بر اساس مستندات تاريخي يزيد توبه کرده بود، پس چرا شيعيان او را مورد لعن و سرزنش قرار مي دهند؟
سؤال:
تاريخ گواهي مي دهد که يزيد از خطاي خود در کشتن نوه ي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) توبه و اظهار اندوه نموده است، بنابراين نبايد مورد لعن قرار بگيرد. آيا با اين حساب لعن يزيد از سوي شيعيان مجوز شرعي دارد؟چکيده پاسخ:
يزيد از منظر اعتقادي، منکر خدا و معاد بود و دين را خرافه مي دانست. او در بُعد اخلاقي و رفتاري، سگ باز، دايم الخمر بوده و سه جنايتِ بزرگ را در دوران خلافت خود انجام داده است. اين سه جنايت عبارت اند از: کشتن پاره تن پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم)، قتل و عام مردم مدينه و به آتش کشيدن خانه خدا.از نگاه کلامي اگر چه هيچ گاه درِ توبه به روي هيچ بنده اي بسته نخواهد شد و براي همه ي بندگان چنين امکاني وجود دارد که به سوي خداوند برگردند، اما به طور طبيعي تراکم کارهاي بد، انسان را به جايي مي رساند که برگشت به سوي خدا را دشوار مي سازد، به گونه اي که شايد بتوان گفت: انسان در اثر گناهان بزرگ به مرحله اي مي رسد که نمي توان عادتاً انتظاري به بازگشت او داشت؛ يعني همان گونه که انديشه در عمل تأثير دارد و ايمان در ارتکاب اعمال صالح نقش اساسي را بازي مي کند، عمل نيز در انديشه اثر مي گذارد؛ يعني اعمال بد و ناپسند انسان باعث خواهد شد که او از نظر فکري نيز سر از تکذيب خدا و رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) درآورد و موفق به توبه نشود.
بنابراين؛ اگرچه گناهاني مانند شرک، قتل ولي خدا و حمله به مدينه و گناهان بزرگ و کبيره شمرده مي شود، اما پاک شدن از اين گناهان بزرگ نيز امکان پذير است. خداوند در قرآن فرموده است که شرک را نمي بخشد، اما معناي اين سخن آن است که غير از شرک گناهان ديگر ممکن است بدون اين که گناهار توبه کند، با شفاعت و... بخشيده شوند، اما شرک از گناهاني است که
خداوند آن را بدون توبه نمي بخشد و تنها راه نجات از اين گناه همانا توبه است. بنابراين؛ با توبه همه گناهان حتي شرک نيز بخشيده مي شود.
اما از نگاه تاريخي آيا واقعاً يزيد توبه کرده است؟ در جواب بايد گفت: تاکنون دليلي قانع کننده اي از سوي هيچ کس بر توبه کردن يزيد، ارائه نشده است، بله او از کشته شدن امام (عليه السّلام) اظهار تأسّف کرده، ولي قرائني وجود دارد که اين کارِ او صرفاً يک حرکت سياسي و براي جلوگيري از قيام احتمالي مردم بوده است و اگر چنين نبود و واقعاً اقدام به توبه نموده بود، بايد آثار آن را در اعمال بعدي او مشاهده کنيم، در حالي که تاريخ خلاف آن را نشان مي دهد؛ زيرا يزيد پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقي مانده حکومت ننگين خود، دست به دو جنايت عظيم ديگر زد که توضيح آن گذشت.
پاسخ تفصيلي:
سياست سوم: سياست اثبات جنايت يزيد و توجيه آن
توجيه سومي که در راستاي سياست گفته شده براي تبرئه يزيد از جنايتي که انجام داده مطرح مي شود، اين است که شايد يزيد توبه کرده باشد.توجيه سوم: يزيد توبه کرده است!
غزالي در « احياء العلوم » با بهره گيري از اين شيوه مي گويد: شايد يزيد از خطاي خود که کشتن نوه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) بود توبه کرده است! چرا او را لعن مي کنيد؟از سوي برخي از خاورشناسان مانند « لامنس يهودي » در « مقالات دائره المعارف اسلام (چاپ اول) » نيز اين توجيه مطرح شده است. اخيراً نيز در برخي از محافل اين سخن و شبهه به گونه ي ديگر بيان مي شود که همه ي اينها اهميت بحث درباره اين شبهه را روشن مي سازد.
از نظر تاريخي براي توبه ي يزيد، دلايل زير مورد استناد قرار مي گيرد:
1. پس از حوادثي که در بارگاه يزيد رخ داد، يزيد چنان گريه کرد که نزديک بود روح از بدنش پرواز کند. (1)
2. پس از ورود سرهاي شهيدان و اسراي کربلا به کاخ يزيد، او را حالت تأثر گرفته و اين جنايت شنيع را به ابن زياد نسبت داده و چنين گفت: خداوند پسر مرجانه (عبيدالله بن زياد) را لعنت کند که مرا نزد مسلمانان مبغوض و منفور
کرد و در دل هاي آنان کينه ي مرا کاشت! (2)
در عبارتي ديگر؛ يزيد خود را شخصيتي حليم در مقابل مخالفت هاي امام (عليه السّلام) معرفي کرده که با کشته شدن امام (عليه السّلام) به جهت نسبت امام (عليه السّلام) با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) موافق نبود و اين عمل را مستقيماً به ابن زياد نسبت مي دهد. (3)
3. يزيد هنگامي که کاروان کربلاييان را به سمت مدينه رهسپار مي کند، خطاب به امام سجاد (عليه السّلام) مي گويد: خداوند ابن مرجانه را لعنت کند! به خداوند سوگند اگر من در مقابل حسين (عليه السّلام) بودم، او هر خواسته اي داشته اجابت مي کردم و به هر طريق ممکن، مرگ را از او مي راندم؛ حتي اگر اين کار منجر به مرگ فرزندانم مي گشت! (4)
در پاسخ به اين سخنان پيش از آن که از بُعد کلامي و تاريخي، توبه يزيد مورد بحث قرار گيرد، شايد مروري دوباره به اعتقاد، اخلاق و رفتار يزيد، ما را در دست يابي به حقيقت، ياري رساند:
الف. يزيد از منظر اعتقادي
او منکر خدا و معاد بوده و دين را خرافه مي دانسته است.ابوالفرج ابن جوزي در کتاب خود به نام « الرد علي المتعصب العنيد » که همه ي اشعار و گفتار يزيد را ثبت کرده مي گويد: از اشعار يزيد اين شعر است که « هر چه هست همين دنياست و غير از اين عالم، عالم ديگري وجود ندارد. پس دست از نعمت ها و لذت هاي اين دنيا بر نداريد ». « برخيزيد و پياله ها را بر گيريد
و به ساز و آواز گوش فرا داده، از شراب ناب استفاده کنيد و خرافات دين را کنار بگذاريد. آن چنان آواز مرا به خود جلب کرده که آن را با صداي اذان عوض نمي کنم و پيرزن هاي خواننده را با حوريان بهشتي معاوضه نمي کنم. » او در کتابش آورده است: هنگامي که اسراي کربلا را به شام آوردند و محمل اسراي آل رسول ظاهر شد، کلاغي قارقار مي کرد (در عرب صداي کلاغ نحس است و به فال بد مي گيرند)، يزيد خطاب به کلاغ گفت: اي کلاغ تو چه بخواني و چه نخواني من طلب خود را از پيغمبر گرفتم » (5).
اين سخن يزيد کنايه از آن است که پيامبر نزديکان و بستگانم را در جنگ هاي احد و بدر و حنين کشت، من هم تلافي کرده و فرزندانش را کشتم. از اين رو، مجلس جشن و سروري را ترتيب داده و اشعار زير را قرائت کرد: « اي کاش بزرگان و پيران قبيله من که در جنگ بدر کشته شدند، زاري کردن قبيله خزرج را مي ديدند و از شادي فرياد مي زدند و مي گفتند: اي يزيد! دستت قوي باد که بزرگان آنها را کشتي و تلافي « بدر » را نمودي تا عدالت برقرار شود. بني هاشم با سلطنت بازي کردند و گرنه، نه خبري از آسمان آمد و نه وحيي نازل شد. اگر انتقام از فرزندان پيغمبر نگيرم، از فرزندان خندف نيستم. با کشتن فرزند علي (عليه السّلام)، انتقام خون اجداد خود را از علي (عليه السّلام) گرفتم ». (6) از اين رو مسعودي درباره ي يزيد مي گويد: يزيد سيرت فرعوني داشتي، لکن فرعون در مردم داري از يزيد عادل تر بود. به همين دليل سلطنت وي لکه ننگي در تاريخ اسلام است. (7)
ب. يزيد در بُعد اخلاقي و رفتاري
مورخين نوشته اند که يزيد پيوسته مست و مخمور بود. او باده گسار، طنبور زن، رقص پسند و سگ باز بوده است. او ميمون هاي زيادي داشت، لباس هاي حرير و زيبا به تن آنها مي کرد، گردن بندهاي طلا به گردن آنها مي آويخت و آنها را بر اسب سوار مي کرد. بر گردن سگ هاي خود نيز طوق طلا مي انداخت و با دست خود آنها را شستشو مي داد و... . (8)عبدالله بن حنظله با عده اي به نمايندگي از سوي اهل مدينه به شام رفت تا اوضاع حکومت را از نزديک ببينند. وي در بازگشت، گفت: « فوالله ما خرجنا علي يزيد حتي خفنا أن نرمي بالحجاره من السماء. إن رجلا ينکح الأمهات و البنات و الأخوات و يشرب الخمر و يدع الصلاه »؛ اي قوم از خداي يگانه که شريکي ندارد بترسيد و به خدا سوگند ما بر يزيد خروج نکرديم، مگر آنکه ترسيديم به سبب اعمال او از آسمان بر ما سنگ ببارد. يزيد چنان مردي است که با مادر و دختر و خواهر همبستر مي شود و باده نوشي مي کند و نماز گزاردن را رها کرده است. (9)
در بين کارهاي ناشايستي که يزيد مرتکب شد سه جنايت، مهم تر از ديگر جنايات اوست: 1. پاره ي تن پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) (10) به همراه 72 نفر از يارانش از کوچک و بزرگ را کشت و خاندان آنان از زن و بچه را به اسارت برد. 2. مردم مدينه را قتل و عام کرد و سه روز، خون، مال و ناموس آنان را بر لشکريانش
مباح اعلام کرد (11). 3. خانه خدا را براي دستگيري عبدالله بن زبير به آتش کشيد. (12)
بعد از بيان اين مقدمه در تحليل توجيه ذکر شده با دو نوع پرسش مواجه هستيم؛ زيرا از ديد کلامي بايد بحث کرد که آيا امکان دارد که چنين شخصي با اين جنايات عظيم بر توبه واقعي، توفيق يابد؟ و آيا اساساً آثار ارتکاب چنين گناهان بزرگ و معاصي کبيره اي با توبه، برداشته مي شود؟ به عبارت ديگر؛ از آيات و روايات استفاده مي شود که خداوند هر گناهي را با توبه مي بخشد، اما آيا جناياتي نظير آنچه يزيد انجام داد، از عموم پذيرش توبه، استثناء نشده است؟
روشن است که همه ي اين پرسش ها هنگامي پديد مي آيد که از نظر تاريخي اثبات شود يزيد از جنايت خود پشيمان شده و به نحوي درصدد جبران آن برآمده و از درگاه الهي طلب مغفرت کرده است.
توبه از همه ي گناهان
از نگاه کلامي بايد گفت: اولاً: همان گونه که انديشه در عمل تأثير دارد و ايمان در ارتکاب اعمال صالح، نقش اساسي را بازي مي کند، عمل نيز در انديشه اثر مي کند؛ يعني اعمال سوء انسان باعث خواهد شد که او از نظر فکري نيز سر از تکذيب خدا و رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) درآورد، (13) به هر حال، اگرچه هيچ گاه در توبه به روي بنده بسته نخواهد شد و اين امکان براي انسان وجود دارد که به خداوند رجوع کند، اما به طور طبيعي تراکم کارهاي بد، انسان را به جايي مي رساند که برگشت به سوي خدا را براي او دشوار مي سازد به گونه اي که شايد بتوان گفت،انسان در اثر گناهان بزرگ به مرحله اي مي رسد که نمي توان عادتاً انتظاري به بازگشت او داشت. (14)
استاد شهيد مطهري (رحمه الله) در اين باره، کلامي دارد که خلاصه اش چنين است: توبه عبارت است از قيام و انقلاب مقدس قواي فرشته صفت انسان، عليه قواي بهيمي و شيطان صفت او. اگر در وجود انسان کاري بشود که آن عناصر مقدس وجودِ انسان به کلي از کار بيفتد و يک زنجير بسيار نيرومندي به آنها بسته شود که نتوانند آزاد شوند، ديگر انسان توفيق توبه پيدا نمي کند. در واقع بايد گفت که توبه همانا عکس العمل انسان نسبت به معاصي است. تحقق اين عکس العمل در انسان از سويي به شدت معصيت و از سويي ديگر به روح صاف و داشتن ايماني مستحکم و قوي، بستگي دارد. (15)
ثانياً: بر اساس آنچه از قرآن به دست مي آيد وسائل آمرزش و بخشودگي گناه متعدد است که در زير به طور خلاصه بدان اشاره مي شود:
1. توبه و بازگشت به سوي خدا که توأم با پشيماني از گناهان گذشته و تصميم بر اجتناب از گناه در آينده و جبران عملي اعمال بد، به وسيله اعمال نيک بوده باشد. (16) آياتي که بر اين معنا دلالت دارد فراوان است، اما به جهت اختصار تنها به يک آيه اشاره مي کنيم: او است که توبه را از بندگان خود مي پذيرد و گناهان را مي بخشد. (17)
2. کارهاي نيک فوق العاده اي که سبب آمرزش اعمال زشت مي گردد، چنان که قرآن مي فرمايد: کارهاي نيک آثار گناهان را از بين مي برد. (18)
3. پرهيز از گناهان « کبيره » که موجب بخشش گناهان « صغيره » مي گردد.
گناهان به گروه صغير و کبيره تقسيم مي شوند. گناه کبيره گناهي است که از نظر اسلام آن چنان اهميت دارد که در قرآن مجيد علاوه بر اين که از آن نهي شده است، براي ارتکاب آن وعده ي عذاب دوزخ داده شده است؛ مثل زنا، قتل انسان بي گناه، رباخواري و... چنانچه در روايات آمده است (19)، ولي گناه صغيره آن است که تنها از آن نهي شده است. طبق آيه شريفه قرآن (20) اجتناب از گناهان کبيره، موجب بخشودگي آن خواهد شد. (21)
4. تحمل گرفتاري ها و مصائب دنيا بار گناه مؤمنان را سبک مي کند و سختي هاي برزخ و مواقف آغازين رستاخيز، ناخالصي هايش را مي زدايد. (22)
5. شفاعت؛ بزرگ ترين اميد مؤمنان گنه کار (23)، است که با شرايط خاصي شامل حال آنان مي شود. (24) حقيقت شفاعت ضميمه شدن موجودي قوي تر، به موجود ضعيف تر براي کمک به او است. اين کمک ممکن است براي افزايش نقاط قوت و يا پيرايش نقاط ضعف باشد. (25)
6. عفو الهي؛ مؤمناني که از نظر عمل کوتاهي يا آلودگي داشته باشند، اگر شايستگي لازم را براي عفو الهي داشته باشند، مشمول اين لطف خداوند مي شوند (26) و به گروه بهشتي مي پيوندند، و در غير اين صورت به دوزخ مي روند، اما بايد توجه داشت که مأوي و جايگاهشان آن جا نخواهد بود و تا ابد در آن باقي نخواهند ماند. (27)
بنابراين؛ اگرچه گناهاني مانند شرک، قتل ولي خدا (28) و حمله به مدينه (29) از گناهان بزرگ کبيره شمرده مي شود، اما خداوند پاک شدن از همه گناهان (هر چند گناهان بزرگ) را ممکن دانسته و همگان را به سوي رسيدن به آن دعوت فرموده و وعده آمرزش و عفو داده است. قرآن مي فرمايد: « خداوند همه ي گناهان را مي بخشد، زيرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوي خدا کنيد و توبه نمائيد و تسليم فرمان او باشيد ». (30)
ممکن است گفته شود که قرآن فرموده است: « خداوند (هرگز) شرک را نمي بخشد و پائين تر از آن را براي هر کس بخواهد (و شايستگي داشته باشد) مي بخشد » (31)، اما بايد توجه داشت که منظور از اين آيه آن است که اگر کسي به خدا شرک بورزد و توفيق توبه را نيز پيدا نکند، امکان ندارد که شفاعت، يا عفو الهي شامل حال او شود، يا عمل صالحي باعث نجات او گردد. اين يعني ممکن است همه گناهان مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولي « شرک » به هيچ وجه بخشوده نمي شود، مگر اين که از آن دست بردارند و توبه کنند و موحد شوند. (32) به عبارت ديگر؛ آيه « إِنَّ اللهَ لا يَغفِرُ أن يُشرَکَ بِهِ » ارتباطي با مسئله توبه ندارد و درباره آمرزش گناهان از طريق شفاعت و مانند آن است و گرنه گناه شرک نيز با توبه کردن و بازگشت به سوي توحيد و اسلام قابل بخشش است، همان گونه که بيشتر مسلمانان صدر اسلام، در آغاز مشرک بودند و سپس توبه کردند و خداوند گناه آنها را بخشيد. بنابراين؛ شرک تنها گناهي است که بدون توبه بخشيده نمي شود، اما با توبه کردن هم گناهان حتي شرک قابل بخشش است.
قتل عمد نيز اگرچه طبق نظر برخي قابل توبه نيست (33)، اما از روح تعليمات اسلام و روايات پيشوايان بزرگ ديني و فلسفه توبه استفاده مي شود که هيچ گناهي نيست که قابل توبه نباشد، اگرچه توبه پاره اي از گناهان، بسيار سخت است و شرائط سنگين دارد؛ زيرا اگر به راستي کسي که قتل عمدي از او سرزده به کلي از آمرزش خداوند مأيوس گردد و براي هميشه (حتي پس از توبه مؤکد و جبران
عمل زشت خود با اعمال نيک فراوان) در لعن و عذاب جاويدان بماند هيچ گونه دليلي وجود ندارد که در باقيمانده عمر، خدا را اطاعت کند و دست از اعمال خلاف و حتي قتل نفس هاي مکرر بر دارد و اين با روح تعليمات انبيا که براي تربيت بشر در هر مرحله آمده اند، چگونه سازگار است؟! علاوه بر اين که اگر هيچ گناهي بالاتر از شرک نيست و اين گناه نيز با توبه و پذيرش اسلام بخشوده مي شود، چگونه مي توان باور کرد که گناهِ قتل حتي با توبه واقعي قابل بخشش نباشد. تاريخ اسلام نيز گواهي مي دهد که پيغمبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) توبه گنه کاران خطرناکي همچون « وحشي » قاتل حمزه بن عبدالمطلب را پذيرفته است.
آنچه در بالا گفتيم به اين معنا نيست که قتل عمد کار کوچک و کم اهميتي است، يا به اين سادگي مي توان از آن توبه کرد، بلکه بر عکس، توبه واقعي از اين گناهِ کبيره بسيار مشکل است و نياز به جبران اين عمل دارد و جبران کردن آن نيز کار آساني نيست، بلکه منظور ما فقط اين است که راه توبه به روي چنين افرادي به طور کلي بسته نيست. (34)
نکته اي که باز در اين قسمت بر آن تاکيد مي کنيم آن است که اگر شخص مؤمن، ايمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ کند و مرتکب گناهاني نشود که سلب توفيق و سوء عاقبت و سرانجام شک و ترديد يا انکار و جحود را به بار مي آورد، و در يک جمله « اگر باايمان از دنيا برود و مشرک نباشد » به عذاب ابدي، مبتلا نخواهد شد. گناهان کوچکش به واسطه ي اجتناب از کبائر، بخشوده مي شود و گناهان بزرگش به وسيله ي توبه کامل و مقبول، آمرزيده مي گردد. و اگر موفق به چنين توبه اي نشد تحمل گرفتاري ها و مصائب دنيا بار گناهانش را سبک مي کند و سختي هاي برزخ و مواقف آغازين رستاخيز، ناخالصي هايش را
مي زدايد و اگر باز هم از آلودگي هاي گناهان پاک نشد به وسيله شفاعت - که تجلي بزرگ ترين و فراگيرترين رحمت الاهي در اولياي خدا به ويژه رسول اکرم و اهل بيت کرامش (عليهم السّلام) مي باشد - از عذاب دوزخ نجات خواهد يافت، ولي در عين حال نبايد از مکر الهي ايمن شود و از اين رو بايد هميشه بيمناک باشد که مبادا کاري از او سر بزند که موجب سوء عاقبت و سلب ايمان، در هنگام مرگ گردد و مبادا علاقه به امور دنيوي به حدي در دل انسان رسوخ يابد که با غضب خداي متعال از اين جهان بروند. (35)
توبه و ايمانِ يزيد
از نگاه تاريخي آيا واقعاً يزيد توبه کرده و آيا به واقع او با ايمان از دنيا رفته است؟مروري هر چندگذرا به جناياتي که يزيد انجام داد و مطالبي که در گذشته بيان شد، ما را از پرداختن به پاسخ اين پرسش بي نياز مي سازد. ولي تذکر اين نکته لازم است که تاکنون دليلي قانع کننده اي از سوي هيچ کس بر توبه کردن يزيد، ارائه نشده است، از اين رو حتي کساني مانند غزالي که به نحوي منکر لعن يزيد هستند مي گويند: شايد يزيد در آخر عمر توبه کرده باشد!
ابن حجر اگر چه در کتاب خود از غزالي و متولي (36) چنين نقل کرده است: نه لعن بر يزيد رواست و نه تکفيرش؛ زيرا او از مؤمنان به شمار مي آيد! و کارش با خداست که اگر بخواهد او را عذاب فرمايد، و چنانچه اراده کند از او در گذرد! (37)، اما اين سخنان درجهان اسلام مقبوليت نيافت و اتفاقاً در همان زمانِ
غزالي، فردي مثل ابن جوزي (597ق) کتابي مستقل با عنوان « الرد علي المتعصب العنيد » در ردّ اين ديدگاه نوشته است.
دلايلي نيز که از سوي برخي ارائه گرديد بر فرض پذيرش اسناد آنها، اگرچه از تأسف شديد يزيد از کشته شدن امام (عليه السّلام) حکايت مي کند، اما از سويي ديگر؛ نبايد ديگر گزارشات تاريخي را از نظر دور داشت. گزارشاتي که گوياي اين واقعيت اند که يزيد با ورود سرهاي شهيدان و اسيران به دمشق و مجلسي که به همين مناسبت ترتيب داده بود، ابراز شادماني کرده و با چوب بر دندان هاي امام (عليه السّلام) زده و به تکذيب نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و... پرداخت و آن گاه ه ديد اوضاع دگرگون شده و اظهار شادماني بيشتر با عکس العمل احتمالي مردم مواجه مي شود، سخناني را بر زبان آورده که از تأسف او حکايت دارد. اين اظهار تأسّف صرفاً يک اظهار تأسّف سياسي بوده و در آن هيچ عبارتي که ناشي از توبه، استغفار و بازگشت به درگاه الهي باشد، ديده نمي شود! بنابراين؛ اين عمل نيز بايد در ظرف سياسي خود مورد ارزيابي قرار گيرد و به مسئله توبه ربط داده نشود. والّا اگر يزيد واقعاً توبه کرده بود، بايد آثار آن را در اعمال بعدي او مشاهده کنيم، درحالي که تاريخ خلاف آن را نشان داده است؛ زيرا پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقي مانده از حکومت ننگين خود، دست به دو جنايت عظيم ديگر زد که توضيح آن گذشت. (38) پس از نظر تاريخ اين نکته مسلّم است که نه تنها هيچ نشانه اي بر توبه يزيد و ايمان وي، وجود ندارد، بلکه تمام نشانه ها حمايت از آن دارد که وي توبه نکرده و با ايمان از دنيا نرفته است. از اين رو؛ همچنان جواز لعنت او نزد عموم مسلمانان پابرجاست.
پينوشتها:
1. « فبکي يزيد حتي کادت نفسه تفيض »؛ ابن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 2، ص 8.
2. « لعن الله ابن مرجانه لقد بغضني الي المسلمين و زرع لي في قلوبهم البغضاء »؛ ابن جوزي، تذکره الخواص، ص 256.
3. ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 578.
4. « لعن الله ابن مرجانه، اما و الله لو اني صاحبه ما سألني خصله ابداً الا اعطيته اياها و لدفعت الحتف عنه بکل ما استعطت و لو بهلاک بعض ولدي »؛ همان.
5. نک: الدمشقي الباعوني الشافعي، شمس الدين ابوالبرکات محمد بن احمد، جواهر المطالب في مناقب الامام علي (عليه السّلام)، ج 2، ص 301؛ امين، سيد محسن، لواعج الاشجان، ص 218؛ عسکري، سيد مرتضي، معالم المدرستين، ص 155.
6. نک: اميني، علامه عبدالحسين، الغدير في الکتاب و السنه و الادب، ج 3، ص 365؛ فتال نيشابوري، روضه الواعظين و بصيره المتعظين، ص 191؛ مظفر نجفي، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج 1، ص 111.
7. پاينده، ابوالقاسم، مروج الذهب/ ترجمه، ج 2، ص 73.
8. در اين باره، نک: حالت، ابوالقاسم و خليلي، عباس، الکامل/ ترجمه، ج 11، ص 224 و 229؛ پاينده، ابوالقاسم، مروج الذهب / ترجمه، ج 2، ص 69-77؛ همو، تاريخ الطبري/ ترجمه، ج 15، ص 6683 و منابع ديگر تاريخي.
9. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 5، ص 49؛ ابن جوزي، المنتظم، ج 6، ص 19.
10. همان کسي که پيغمبر درباره او فرموده است: « حسين از من است من از حسينم »؛ « حسينٌ مِنِّ أنا مِن حُسَين ». نک: ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 172؛ ترمذي، محمد بن عيسي، سنن الترمذي، ج 5، ص 324.
11. نک: آيتي عبدالمحمد، تاريخ ابن خلدون/ ترجمه متن، ج 2، ص 37؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 593.
12. نک: توکل، محمد، فتوح البلدان/ ترجمه، ص 68؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 602.
13. اين همان چيزي است که حضرت زينب (سلام الله عليها) به يزيد فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذينَ أساإُا السُّواي أن کذبوا بآيات الله و کانو بها يستهزوُنَ؛ سپس سرانجام کساني که اعمال بد مرتکب شدند به جايي رسيد که آيات خدا را تکذيب کردند و آن را به مسخره گرفتند!، روم، 10.
14. در اين باره نک: مکارم شيرازي، ناصر تفسير نمونه، ج 16، ص 374.
15. نک: مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 23، ص 535-546.
16. حقيقت « توبه » ندامت و پشيماني از گناه است که لازمه ي آن تصميم جدي بر ترک گناه در آينده و جبران کارهايي که قابل جبران است. گفتن استغفار نيز بيانگر همين معنا است. به اين ترتيب ارکان توبه را مي توان در پنج چيز خلاصه کرد: 1. ترک گناه، 2. ندامت، 3. تصميم بر ترک در آينده، 4. جبران گذشته، 5. استغفار. نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 24، ص 290.
17. « هُوَ الذي يقبَلُ التوبه عن عبادِهِ و يَعفُوا عن السَّيِّئاتِ »؛ شوري، 25.
18. « إِن الحسناتِ يُذهِبنَ السيائت »؛ هود، 114.
19. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 2، ص 276.
20. « إِن تجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنهُ نُکَفِّر عَنکُم سَيِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلاً کَريماً »؛ نساء، 31.
21. بايد توجه داشت که گاهي در شرايطي خاص، گناهان صغيره تبديل به گناه کبيره خواهد شد و از اين وعده الاهي خارج مي شود؛ يعني بسياري از گناهان صغيره تبديل به کبيره خواهند شد که خداوند نه تنها نسبت به آنها وعده آمرزش نداده که وعده عذاب داده است. شرايطي که گناهان صغيره را به گناهان کبيره تبديل مي کند عبارت اند از: تکرار گناه صغيره، کوچک شمردن گناه صغيره، انجام گناه صغيره از روي طغيان و تکبر و گردن کشي، سر زدن گناه صغيره از افراد بزرگ و صاحب موقعيت اجتماعي، مسرور شدن گناهکار از انجام گناه صغيره و... . نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 3، ص 359.
22. نک: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ص 477-481.
23. علامه طباطبايي (رحمه الله) در اين باره مي گويد: شفاعت به تکويني و تشريعي تقسيم مي گردد. تکويني همان تأثير سبب تکويني در عالم اسباب و تشريعي همان تأثير اسبابي در ثواب و عقاب است. از اين قسم دوم، بعضي در تمامي گناهان از شرک گرفته تا پايين تر از آن اثر مي گذارد؛ مانند شفاعت و وساطت توبه و ايماني که در دنيا و قبل از قيامت است. و بعضي ديگر در عذاب بعضي از گناهان اثر دارد؛ مانند عمل صالح که واسطه مي شود در محو شدن گناهان، اما آن شفاعتي که مورد نزاع و اختلاف است؛ يعني شفاعت انبيا و غير ايشان در روز قيامت، براي برداشتن عذاب از کسي که حساب قيامت، او را مستحق آن کرده است، مربوط است به اهل گناهان کبيره، از اشخاصي که متدين به دين حق هستند و خدا هم دين آنان را پسنديده است. موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه الميزان، ج 1، ص 264.
24. شفاعت نياز به نوعي تلاش و ايجاد رابطه اي معنوي با شفاعت کننده دارد و در واقع بايد قابليت رشد در افراد وجود داشته باشد تا شفاعت شامل حال آنان شود، همان گونه که گياه بدون استمداد از آب و خاک و نور و... نمي تواند به درجات کمال برسد، اما بايد استعداد رشد در وجودش باشد، تا ياري آب و نور و... نفعي به حالش داشته باشد. علامه طباطبايي(رحمه الله) در اين باره مي گويد: اگر شخصي بخواهد به ثوابي برسد که اسباب آن را تهيه نديده و از عقاب مخالفت تکليفي خلاص گردد بدون اين که تکليف را انجام دهد، در اين جا متوسل به شفاعت مي گردد و مورد تأثير شفاعت هم همين جا است، اما نه بطور مطلق، براي اين که افرادي هستند که اصلاً لياقتي براي رسيدن به کمالي که مي خواهند ندارند؛ مانند يک فرد عامي که مي خواهد با شفاعت اعلم علما شود، با اين که نه سواد دارد و نه استعداد، يا رابطه اي که ميان او و ديگري واسطه و شفيع شود ندارد؛ مانند برده اي که به هيچ وجه نمي خواهد از مولايش اطاعت کند و مي خواهد در عين ياغي گري و تمردش به وسيله شفاعت مورد عفو مولا قرار گيرد که در اين دو فرض، شفاعت سودي ندارد؛ چون شفاعت وسيله اي است براي تتميم سبب، نه اين که خودش مستقلاً سبب باشد. اوّلي را اعلم علما کند و دومي را در عين ياغي گريش مقرب درگاه مولا سازد. ترجمه الميزان، ج 1، ص 240.
25. مفهوم شفاعت از نظر اسلام معنايي است که بر محوردگرگوني و تغيير و تحول در « شفاعت شونده » دور مي زند؛ يعني شخص شفاعت شونده موجباتي را فراهم مي سازد تا از يک وضع نامطلوب و در خور کيفر بيرون آمده و به وسيله ارتباط با شفيع، خود را در وضع مطلوبي قرار دهد که شايسته و مستحق بخشودگي گردد. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 233.
26. نک: شوري، 25.
27. نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 26، ص 111.
28. بر اساس آيه 93، سوره نساء « وَ مَن يَقتُل مُومِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها و غضِبَ اللهُ عَلَيهِ وَ لَعَنَهُ و أعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً »؛ و هر کسي فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است که جاودانه در آن مي ماند و خداوند بر او غضب مي کند و از رحمتش او را دور مي سازد و عذاب عظيمي براي او آماده ساخته است. و احاديثي که در اين باره وارد شده است (نک: المنار، ج 5، ص 361؛ الکافي، ج 2، ص-276-281)، قتل افراد بي گناه و با ايمان از جمله گناهان بزرگ است.
29. در روايات تاريخي آمده است: « من أخاف أهل المدينه ظلماً أخافه الله و عليه لعنه الله و الملائکه والناس أجمعيت لا يقبل الله منه يوم القيامه صرفاً و لا عدلاً »؛ « کسي که اهل مدينه را از روي ظلم و ستم بترساند، خداي تعالي او را در روز قيامت بترساند و لعنت خدا و ملائکه و تمامي مردم بر او باد خداوند هيچ عاملي را از او قبول نمي کند »؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 55؛ ابن کثير دمشقي، البدايه و النهايه، ج8، ص 244.
30. « إِنَّ اللهَ يَغفِرُ الذُنوبَ جميعاً إِنَّهُ هُوَ الغفورُ الرحيمُ و أنِيبُوا إِلي رَبِّکُم وَ أسلِمُوا لهُ »؛ زمره، 53 و 54.
31. « إِنَّ اللهَ لا يغفرُ ان يشرکَ به و يغفرُ ما دونَ ذلک لمن يشاءُ »؛ نساء، 48.
32. نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 3، ص 409 و 411.
33. در پاره اي از رواياتي که در ذيل آيه 93 سوره نساء وارد شده است نيز اشاره به اين معنا شده که « لا توبه له » و بر اين اساس؛ برخي از مفسران گفته اند: آياتي که آمرزش همه گناهان در پرتو توبه را بيان مي کنند به اصطلاح از قبيل « عام » اند و قابل « تخصيص ». در حالي که به نظر مي رسد اين ديدگاه صحيح نباشد؛ زيرا لسان اين آيات که در مقام امتنان بر گنه کاران است و با تاکيدات مختلف همراه است قابل تخصيص نيست و به اصطلاح از تخصيص ابا دارد.
34. نک: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 4، ص 69-71.
35. نک: مصباح يزيدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ص 481 و 482.
36. او اصولي و فقيه شافعي مذهب نيشابوري بود که عهده دار تدريس در مدرسه نظاميه بغداد گشته بود و در 874 ق در گذشت. ر. ک: غزالي، ابوحامد، إحيا علوم الدين، ج 3، ص 125.
37. ابن حجر هيتمي مکي، الصواعق المحرقه، ص 221.
38. در اين باره نک: ماهنامه ي پرسمان، بهمن 1385، شماره 53.
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول