اقسام وحي (3)

به مناسبت اقسام وحي، لازم است به نکته هايي توجه شود: يکي از آنها اين است که به طور کلي دريافت هاي غير حسي و غير عقلاني و القاي يک سلسله از آگاهي ها و حقايق توسط فرشته که از آن به عنوان الهام ياد مي کنيم اختصاص
دوشنبه، 27 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقسام وحي (3)
 اقسام وحي (3)

 

نويسنده: محمود عبداللهي




 

اختصاص نداشتن نزول فرشته به انبيا

به مناسبت اقسام وحي، لازم است به نکته هايي توجه شود: يکي از آنها اين است که به طور کلي دريافت هاي غير حسي و غير عقلاني و القاي يک سلسله از آگاهي ها و حقايق توسط فرشته که از آن به عنوان الهام ياد مي کنيم اختصاص به انبيا ندارد،‌ بلکه برخي ديگر از اولياي الهي هم ممکن است به اين دريافت ها توسط فرشتگان برسند چنان که در دنباله آيات گفت و گو با زکريا در مورد حضرت مريم نيز آمده است:
( وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ * يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ... * إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ * وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ * قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ). (1)
در اين آيات سخن از اين است که فرشتگان با مريم سخن گفته اند ابتدا وي را مخاطب قرار داده و به سه مطلب، بشارت داده اند: برگزيده شدن، طهارت و برتري بر زنان جهان، سپس او را مأمور به طاعت خاضعانه و سجده در برابر پروردگار مي نمايند:
( يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي ).
باز در ادامه آيات آمده است که مريم را بشارت به عيسي مي دهند و منزلت و جايگاه عظيم او را برمي شمارند:
( وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ... ).
نيز متقابلا مريم با خدا سخن مي گويد و در برابر پروردگار شگفتي خويش را چنين ابراز مي دارد: چگونه ممکن است او بدون شوهر داراي فرزند شود؟ همين مکالمه در سوره مريم نيز آمده است؛ (2) جز اين که در اين سوره، سخن از خصوص جبرئيل است که با عنوان « روحنا » ياد شده که به صورت انساني بي عيب و نقص با حضرت مريم مواجه گرديده است و مريم که در دامني پاک پرورش يافته و مجسمه ي عفاف و تقوا بوده است از ديدن چنين منظره اي دچار وحشت مي شود، و خطاب به آن فرشته عظيم مي گويد: من به خداي رحمان از تو پناه مي برم، فرستاده ي خدا نيز در جواب، مکالمه خود را ادامه داده، بشارت به عيسي را مطرح مي سازد.
مشابه اين آيات سخن گفتن فرشتگان با همسر ابراهيم در سوره هود آمده است:
( وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَاوَيْلَتَي ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذَا لَشَي ءٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ ). (3)
اين آيات در ادامه آياتي است که مي گويد: رسولان ما ( فرشتگان الهي ) نزد ابراهيم آمدند و او را در جريان عذاب خدا قرار دادند. در اين آيات نيز به طور صريح سخن از برخورد همسر ابراهيم با فرشتگان است و بشارت آنها در مورد اسحق و يعقوب و شگفت زده شدن اين همسر از اين که چگونه در دوران کهن سالي، مي توانند فرزنددار شوند و پاسخ مجدد فرشتگان به اين شگفتي، که البته ظاهر آن است که اين مقابله با فرشتگان، همراه با تمثل بوده است. چنان که در برخورد مريم با جبرئيل تصريح به تمثل گرديده است.
بنابراين آيات فوق نيز بيان گر اين است که نزول فرشته، سخن گفتن و القاي حقايق و آگاهي ها اختصاص به پيامبران که مبعوثان الهي به سوي مردمند، ندارد. در اصطلاح به اين ارتباط غيبي غير انبيا الهام گفته مي شود.

برخورد با فرشته، بدون معاينه او ( مُحدث )

در روايات ما از کساني که مخاطب فرشتگان الهي قرار مي گيرند و حقايقي را از آنها دريافت مي کنند، بدون آن که آنها را معاينه نمايند، به عنوان « محدث » ياد شده است، امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در توضيح آيه ي شريفه در فرق بين رسول و نبي و محدّث فرمودند:
الرسول الذي يظهر له الملک فيکلمه و النبي هو الذي يري في منامه... و المحدث الذي يسمع الصوت و لايري الصورة...؛ (4)
رسول فرشته را معاينه مي کند و با او سخن مي گويد، نبي درخواست مي بيند و محدث کسي است که صوت او را مي شنود، ولي تصويري نمي بيند...
در حديث ديگري آمده است:
و اما المحدث فهو الذي يحدث و يسمع؛ (5)
محدث کسي است که با او سخن گفته مي شود و او مي شنود.
علامه طباطبائي در يکي از بحث هاي روايي خود تحت عنوان معناي « محدث » پس از نقل روايات مربوط مي نويسد:
تحديث، سخن گفتن و شنيدن صداي فرشته است، ولي شنيدن با گوش قلب، نه گوش حسي ( و ظاهري ) و از قبيل خطورات ذهني نيست، زيرا به خطورات ذهني، شنيدن گفته نمي شود مگر به طور مجاز بعيد و بر همين اساس است که در روايات بين شنيدن صداي فرشته و القاي به قلب جمع شده است. پس اگر اين نوع القا را تحديث و سخن گفتن مي گويند، يعني اين که محدث، صداي فرشته را با گوش خود مي شنود و در سامعه خود نگه مي دارد، مشابه آن چه ما در محاورات و مکالمات عرفي خود، در طبيعت و امور حسي، کلامي از ديگري مي شنويم، جز اين که محدث، کلامِ ملائکه را با قلب خود احساس کرده و مي شنود و لذا ديگران که در کنار او قرار دارند، نمي توانند چيزي بفهمند. (6)

محدث بودن اهل بيت

بر همين اساس است که در روايات از ائمه به عنوان محدّث ياد شده است. يکي از مسائلي که در روايات بسيار ذکر شده، اين است که امامان شيعه غير از علوم متعارف حس و عقل، ادراکاتي دروني و باطني داشته اند که منبع آن عالم غيب و براساس واقع و به دور از خطا و اشتباهات بوده است.
يکي از راه هايي که در منابع حديثي براي دست يابي به حقايق بيان شده،‌ نزول فرشته و دريافت از ملائکه مي باشد و از آن به عنوان محدث ياد شده است. از عناويني که کليني در اصول کافي در اين زمينه مطرح نموده و ذيل آن اخباري را نقل کرده است، اين عنوان است: « ان الائمة مفهومون محدثون ».
آخرين حديثي که در تحت اين عنوان نقل شده، اين است که حمران بن اعين مي گويد، امام باقر (عليه السلام) فرمود: « ان عليا کان محدثا؛ علي « محدث » بود. »
پس از اين که حضرت اين جمله را در بين اصحاب مطرح فرمود، توضيح خواستند که چه کسي با علي سخن مي گفت، امام فرمود: « يحدثه ملک » ( فرشته با او سخن مي گفت ). راوي با شگفتي سؤال مي کند: مي فرماييد او پيامبر بود؟ حضرت به علامت نفي، دست خود را حرکت داده و فرمود: « کصاحب سليمان او کصاحب موسي او کذي القرنين »
ارتباط با ملائکه و مخاطب فرشته قرار گرفتن، انحصاري به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ندارد. چنان که در مورد همراه و دوست سليمان ( آصف بن برخيا ) و يا دوست موسي ( خضر يا يوشع ) يا ذي القرنين چنين امري، محقق شد.
در روايت ديگري آمده است که زراره مي گويد، از امام باقر (عليه السلام) شنيدم:
« الاثني عشر من آل محمد کلهم محدث من ولد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و ولد علي، فرسول الله و علي عليهماالسلام الوالدان »؛ (7)
دوازده امام از آل محمد و علي، همگي محدث هستند.

امکان برخورداري غير انبيا، از القائات غيبي ( الهام )

در خصوص آموزه هاي غيبي اولياي الهي و اهل بيت غير از عنوان محدث که در روايات گذشته نقل شد، عناوين « الهام »، « قذف در قلب » و « نکث در اذن » از تعابيري ديگري است که در احاديث آمده است.
در حديثي که در منابع مختلف روايي آمده چنين نقل شده است:
عن بن عباس سمعت رسول الله اعطاني الله خمسا و اعطي عليا خمسا جعلني نبيا و جعله وصيا... اعطاني الوحي و اعطاه الالهام...؛ (8)
ابن عباس مي گويد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که فرمود: خداوند پنج چيز به من موهبت کرده و پنج امر را به علي عطا کرده است [ از اموري که بيان مي فرمايد اين است ]: مرا نبي و علي را وصي قرار داده، مرا از وحي و علي را از الهام برخوردار ساخته است.
در حديثي که از امام هشتم (عليه السلام)، در جايگاه امامت نقل شده، چنين مي خوانيم:
ان العبد اذا اختاره الله عزوجل لامور عباده شرح صدره لذلک و اودع قلبه ينابيع الحکمة و الهمه العلم الهاما فلم يعلي بعده بجواب و لايحير فيه عن الصواب فهو معصوم مويد موفق مسدد قدامن من الخطايا و الزلل و العثار يخصه الله بذلک ليکون حجته علي عباده و شاهده علي خلقه و ذلک فضل الله يوتيه من يشاء من عباده و الله ذو الفضل العظيم؛
هنگامي که خداوند کسي را براي امور مردم برمي گزيند او را شرح صدر عطا مي کند و چشمه هاي حکمت را در دلش قرار مي دهد و علم را به وي الهام مي نمايد، در نتيجه از هيچ سؤالي درنمي ماند و هرگز از تشخيص حقيقت سرگردان نمي گردد پس او معصوم و مورد تأييد و توفيق و تسديد پروردگار مي باشد و از هرگونه خطا و لغزش مصونيت دارد. خداوند او را از اين ويژگي برخوردار مي سازد تا حجت بر بندگان و شاهد بر خلق الهي باشد و اين بخشش ( خاص ) الهي است که بر هر کس مشيتش تعلق گيرد عطا مي نمايد.
حارث بن مغيره مي گويد:
قلت لابي عبدالله علم عالمکم جملة يقذفه في قلبه او ينکث في اذنه قال وحي کوحي ام موسي؛ (9)
از امام صادق (عليه السلام) سؤال کردم: علم عالم شما در قلبش القا مي شود يا در گوشش؟ پاسخ فرمود: وحي است مانند وحي بر مادر موسي.
راغب در مفردات، الهام را چنين معنا کرده است:
الهام القاء الشييء في الروع و يختص ذلک بما کان من جهة الله تعالي و جهة الملاء الاعلي و ذلک نحو ماکان عبر عنه بلمة الملک او بالنفث في الروع؛
الهام القاي نوعي آگاهي به قلب است، با اين ويژگي که مبدأ القا، خدا و ملأ اعلي باشد و از آن به « لمة الملک » و « نفث در روع » نيز تعبير مي شود.

تفاوت الهام با وحي

الهام، اصطلاح رايجي است که در محاورات، روايات و کتاب هاي کلامي، در کنار وحي به کار مي رود و بيان گر علم لدني امامان و اولياي الهي شناخته مي شود، اما تفاوت هايي هم دارند که اندکي توضيح مي دهيم:
1. در مقدمه قيصري يکي از تفاوت ها چنين بيان شده است:
« فرق بين الهام و وحي اين است که گاهي الهام، از طرف حق بدون واسطه، از جهت خاصي که خداوند با اشياء دارد، حاصل مي گردد، ولي در وحي اين امر تنها به واسطه فرشته انجام مي گيرد. از همين رو احاديث قدسي را وحي نمي گويند؛ اگرچه کلام الله است. (10) »
درباره ي اين تفاوت بايد گفت ادعاي مذکور با آن چه که در سوره شورا تصريح شده هم آهنگ نيست، زيرا در آن جا آمده است: « خداوند با بشر سخن نمي گويد مگر با يکي از اين سه طريق: مستقيم، من وراء حجاب و توسط رسول »، بنابراين طبق صريح اين آيه، وحي گاه با وساطت فرشته انجام مي گيرد و گاه بدون القاي فرشته. پس چگونه مي توان در تمايز وحي و الهام گفت وحي تنها از طريق فرشته انجام مي گيرد؟ ولي الهام القاي مستقيم است.
البته در پاره اي از روايات، الهام قسيم و رديف القائاتي شمرده شده که با حديث مَلَک، حاصل مي شود، چنان که در حديثي آمده است:
« اما النکث في القلوب فالهام و اما النقر في الاسماع فامر الملک » (11)
در اين روايات القاي مستقيم به قلب، الهام، جداي از مواردي آمده است که فرشته وساطت دارد، ولي اين القا بدون واسطه، مي تواند نوع خاصي از الهام باشد، زيرا از بعضي متون روايي برمي آيد که مطلق القاي غيبي الهام است. چنان که در آياتي که در موضوع ارتباط غيبي مريم نقل شد، وساطت فرشته مطرح بود و ارتباط غيبي با غير انبيا، از مصاديق الهام شناخته مي شود.
2. در شرح مقدمه قيصري، تفاوت ديگري بيان شده است به اين صورت: « حقايقي که به نفس، به نحو تهاجم وارد شود و نفس غرق در آن حقايق گردد، گاهي به نحوي است که نفس، از سببي که منشأ افاضه شده است مطلع نمي شود؛ به اين معنا که نفس ملکي از ملائکه را شهود نموده و ملهم مي شود به حقايقي که آن ملک، از جانب حق به او افاضه نموده است... اگر نفس به علت و سببي که منشأ افاضه شده است اطلاع حاصل نمايد، آن را وحي مي نامند و اگر بعد از تهاجم حقايق، نفس اطلاع از سبب مفيد آن حاصل نکند، آن را الهام و نفث در روع ناميده اند. » (12)
در نقد اين تفاوت بايد گفت حداقل اين است که ادعاي مذکور نيز دليلي ندارد.
اضافه بر اين، « الهام » در احاديث ما منبع علوم الهي و دريافت هاي ملکوتي ائمه معرفي شده است، لحن پارهاي از اين روايات با اين جهت، تناسب ندارد که آنها از منبع اين دريافت ها آگاه نباشند. چنان که در حديث ديگري نقل شد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خداوند پنج چيز به من موهبت کرده و پنج امر را به علي عطا کرده است، از اموري که بيان مي فرمايد اين است: مرا نبي و علي را وصي قرار داد، مرا از وحي و علي را از الهام برخوردار ساخته است. (13)
آيا به طور مطلق مي توان گفت، اين منبع معرفتي که براي علي (عليه السلام) و ساير امامان بيان شده است چنين است که آنها در حين دريافت هاي غيبي خود، از منبع و مبدأ آگاهي ندارند. اگر گفته مي شد که الهام، گاهي القاي در قلب است بدون توجه مخاطب به مبدأ و زماني با آگاهي از آن، با روايات مربوط هم آهنگ تر مي بود.
3. در مقايسه وحي و الهام، تفاوت در مرتبه ارتباط و به عبارت ديگر، شدت و ضعفِ پيوند با عالم غيب را نمي توان به عنوان تمايز بين وحي و الهام برشمرد، زيرا تفاوت در مرتبه، در وحي به انبيا نيز وجود دارد، وحي مستقيم و وحي با واسطه، دو مرتبه اي از ارتباط است و لذا مي توان گفت اين که در روايات آمده است « مُحَدَّت »، فرشته را مشاهده نمي کند و تنها نداي او را مي شنود، ( البته اين شنيدن نيز قلبي است ) ولي نبي او را مشاهده مي کند، اين امور نيز به تفاوت در مرتبه ارتباط با عالم غيب برمي گردد و لذا منافاتي نيست که امام، در برخي از ارتباطات خود با جهان غيب، در مقايسه با بعضي از انبيا، اوج بيشتري داشته باشد.

4. الهام با شريعت مستقلي همراه نيست

در مقايسه الهام و وحي، مي توان گفت: ما نمي توانيم بين وحي و الهام به انبيا و ساير اولياي الهي که عصمت آنها ثابت شده،‌ تفاوتي را درک کنيم هر دو آموزه غيبي و القاي سري مي باشد. تمايزي که بين اين دو وجود دارد در استعمال و اصطلاح رايج، وحي همراه با نبوت و بعثت و ابلاغ شريعت است، ولي در آموزه هاي غيبي که از آن به عنوان الهام ياد مي شود و منبع آگاهي هاي امامان به شمار مي آيد، چنين مأموريتي وجود ندارد. مي توان گفت تفاوت در متعلق است نه ماهيت آنها. ائمه، مؤسس شريعت جديدي نيستند؛ به عبارت ديگر، معارف و بايد و نبايدهاي مستقلي به آنها القا نمي گردد، بلکه آموزه هاي غيبي آنان جنبه تثبيتي براي مکتبي دارد که پيامبر آورده است. امامان با برخورداري از همين الهام، مرجعيت معارف الهي را به عهده دارند.
بر اين اساس است که علي (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به ايشان گفت:
بابي انت و امي يا رسول الله لقد انقطعت بموتک مالم ينقطع بموت غيرک من النبوة و الانباء و اخبار السماء...؛ (14)
پدر و مادرم فدايت يا رسول الله، با مرگ شما چيزي از نبوت و خبر دادن از آسمان ( عالم بالا ) قطع شد که با فوت هيچ کس قطع نگرديد.
و نيز در مورد پيامبر مي فرمايد:
ارسله علي حين فترة من الرسل و تنازع من الانس فقضي به الرسل و ختم به الوحي؛ (15)
پس از دوران فترت و فاصله از پيامبران پيشين، به هنگامي که نزاع در ميان مردم درگرفته بود و هر کسي به گونه اي از خود سخن مي گفت، خداوند پيامبر اسلام را به دنبال رسولان ( پيشين ) فرستاد و وحي خود را با او پايان داد.
امامان با برخورداري از همين منبع غيبي و در عين حال با لحاظ اين که داراي شريعت مستقلي نيستند هرگونه سؤال و اشکال جديدي هم پيش آيد، طبق واقع و لوح محفوظ، حقايق را بازگو مي نمايند. بر همين اساس است که در روايات متعددي اين مضمون آمده است:
آن چه ما مي گوييم به آموزه هاي رسول خدا برمي گردد، چنان که در حديثي آمده است: « ما اجبتک فيه من شيء فهو عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لسنا من شيء... ».
در روايات ديگري هم مي خوانيم: « همه حلال ها و حرام ها بر رسول خدا نازل شده و چيزي بر علم ما افزوده نمي شود. » (16)
در اين زمينه در منابع حديثي مانند اصول کافي باب مستقلي تحت اين عنوان آمده است: الرد الي الکتاب و السنة و انه من من شيء من الحلال و الحرام و جميع مايحتاج الناس اليه الا و قد جاء فيه کتاب و سنة. (17)
کليني 22 حديث در اين باب و در اين زمينه نقل کرده است. اين روايات غير از اين که جامعيت قرآن و سنت را مي رساند، دلالت بر اين دارد که آموزه هاي غيبي و دريافت هاي اهل بيت، معارف و احکام مستقلي نيست.
ب. نبايد از اين روايات چنين برداشت شود که الهام و دريافت هاي فوق حسي امامان، به طور کلي به تکاليف و بايد و نبايدها ( حلال و حرام ) مربوط نمي شود؛ چنان که برخي چنين اظهار داشته اند (18)، زيرا اگر در برخي از احاديث آمده که « همه حلال ها و حرام ها بر رسول خدا نازل شده و چيزي بر علم ما افزوده نمي شود » (19) با توجه به آن چه بيان شد، منظور اين است که احکام جديد و مستقل از آن چه در شريعت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده، بر ما نازل نمي شود و در نتيجه علم جديدي پيدا نمي کنيم؛ نه اين که در بخش قوانين و احکام، ائمه از الهام و دريافت هاي الهي، چيزي برخوردار نمي گردند، زيرا روايات مذکور با اين جهت منافات ندارد که اولياي الهي، حقايق، اسرار و جزئياتي را درباره ي بايد و نبايدهاي شريعت رسول خدا، با الهام دريافت کنند. چنان که دنباله همين روايت آمده است: « فرشته اي که بر رسول خدا نازل شده بر امامان اهل بيت نيز فرود مي آيد و احکام القا شده به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را با آنها در ميان مي گذارد. » (20)
ج. همان طور که اشاره رفت از نظر ماهيت، تفاوتي بين وحي و الهام نمي يابيم، هر دو عنواني هستند براي القاي سرّي فوق حسي و عقلي، در آيات مکرر در قرآن از اين القا و آموزه غيبي به غير انبيا واژه وحي به کار رفته است مانند وحي به حواريين، وحي به مادر موسي، وحي به مريم.
شيخ مفيد در اين زمينه پس از برشمردن اقسام وحي مي نويسد:
از نظر ما چنين است که خداوند بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، به حجت هاي خود، کلمات و حقايقي را در خصوص آن چه در آينده بود القا مي کند ولي به اين تفهيم و القا « وحي » گفته نمي شود، زيرا چنان که در گذشته گفته ايم در نزد مسلمانان، اجماعي و اتفاقي است که بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، ديگر وحيي وجود نخواهد داشت و به هيچ يک از اين گونه القائات، وحي گفته نمي شود. (21)
علامه طباطبائي (رحمه الله) نيز در اين زمينه بعد از ذکر اجمالي از موارد استعمال وحي، آورده است: « ادب ديني ايجاب مي کند که وحي به غير از تکلم الهي با انبيا و رسولانش، اطلاق نگردد. » (22)

الهام و دريافت هاي غير معصومين براي ديگران حجت نيست

برخورداري از الهام و دريافت هاي فوق حسي اختصاص به امام ندارد، بلکه زهد و بندگي و تقرب الي الله، ممکن است براي سالکان و عارفان، زمينه دريافت هاي ملکوتي و مکاشفات خاص را به وجود آورد، ولي نکته مهم اين است که در الهام و آموزه هاي فوق بشري غير امام و معصوم، حجيتي وجود ندارد. گرچه پاره اي آيات و روايات، بر اين مطلب دلالت دارد که محتواي القائات ملکي و شيطاني، متفاوت است، جهت وسوسه شيطان، بازدارندگي از خداوند، پيروي از هوا و ايجاد تزلزل است. برعکس، القائات ملکي در جهت توجه و ذکر خدا و اعراض از ماديات و گرايش به امور معنوي است. چنان که در سوره انعام مي خوانيم:
( أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا... )؛ (23)
آيا کسي که مرده بود، سپس او را زنده کرديم، و نوري برايش قرار داديم که با آن در ميان مردم راه برود، همانند کسي است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟!
اين آيه اين جهت را نيز شامل مي شود که مؤمن، در پرتو ايمان، داراي حيات و نورانيت مي گردد و اين نورانيت او را قادر خواهد ساخت که القائات و وسوسه هاي شيطاني را از آموزه هاي ملکي و الهي، تشخيص دهد.
بنابراين اگر خداوند، مؤمن و عارف بالله را توفيق دهد که به آموزه هاي غيبي برسد و حقايق خاصي را دريابد، او را از نورانيتي برخوردار مي گرداند که توهمات و القائات شيطاني را از حقايق، تشخيص دهد. در عين حال، غير از معصومين در معرض خطا مي باشند. و از اين که دريافت هاي آنها غير الهي بلکه شيطاني باشد مصونيت ندارند. لذا ميزان و معيار سنجش قطعي اين گونه دريافت هاي فوق حسي و عقلي، بياناتي است که از طرف معصومين انجام مي گيرد، دريافت هاي غير معصومين اگرچه از نظر آنها قطعي و روشن باشد، براي ديگران هيچ گونه حجيتي ندارد، مگر اين که با آموزه هايي که از طرف حجت هاي الهي رسيده مطابقت داشته باشد.

بررسي يک نسبت ناروا

گفته شد که براساس آن چه صريح آيات و روايات است، ارتباط با فرشتگان و دريافت از عالم غيب، انحصار به انبيا ندارد ولي پاره اي از وهابيون، اين نسبت را به شيعه داده اند که « اهل بيت » از نظر شيعه پيامبرند و فرشتگان نزد آنها مي آيند و به آنها وحي مي شود. لذا شيعه براي فاطمه و فرزندانش، همان مقام را مي پندارد که براي پيامبران وجود دارد. (24)
در نقد اين نسبت ناروا بايد گفت: مگر نه اين است که قرآن تصريح مي کند که فرشتگان با مريم مادر مسيح سخن گفتند و از طرف خداوند او را به برگزيدگي و پاکي و برتري بر زنان، خبر دادند (25) و نيز او را به عيسي بشارت دادند (26) و روح القدس در نزد او متمثل گرديد و از مأموريت الهي به اعطاي فرزند پاک، او را آگاه ساخت. (27) آيا اين رفت و آمد فرشتگان و گفت و گو با مريم يا همسر عمران، مساوي با نبوت و همان مقام موسي و عيسي است؟
همان طور که در منابع حديثي شيعه آمده است حضرت فاطمه زهرا و ائمه اهل البيت، محدث هستند و ملائکه با آنها سخن مي گويند و حقايق الهي به آنها الهام مي شود، چنان که در منابع اهل سنت، پاره اي از صحابه به عنوان محدث و ملهم بودن، معرفي شده اند (28). علامه اميني، اين روايات را به طور مبسوط از منابع عامه نقل کرده و توضيح بزرگان اهل سنت را نيز آورده، و نتيجه گرفته است که ارتباط و ديافت غيبي و مخاطب فرشتگان قرار گرفتن ( محدث ) براي غير انبيا از نظر قرآن و سنت، عامه و خاصه، اتفاقي است و اگر اختلافي وجود دارد در مصاديق است؛ يعني اين که بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا حتي زمان حضرتش، چه کساني بوده اند که اين عناوين با آنها انطباق داشته است (29).
در هر صورت، الهام و دريافت غيبي، غير از نبوت و مأمور شدن براي ابلاغ شريعت است. چنان که علي (عليه السلام) پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به حضرت عرض کرد: با مرگ تو چيزي قطع گرديد که با مرگ هيچ کس پيش نيامد. (30) بنابراين نبايد بين مقام نبوت و مطلق ارتباط غيبي که از آن به عنوان الهام يا محدث ياد مي شود خلط گردد.

پي‌نوشت‌ها:

1. آل عمران، آيات 42-47.
2. مريم، آيات 16-21.
3. هود، آيات 71-73.
4. اصول کافي، ج 1، ص 177، ح 4.
5. همان، ص 176، ح 3.
6. همان، ص 176، ح 3. اين جا اين سؤال مطرح مي شود اگر « محدث » که مي تواند غير از انبيا باشد با تصوير و تمثال فرشته مواجه نمي شود، پس چگونه همسر ابراهيم فرشتگان را به صورت مهماني در برابر خود احساس و ادراک مي کند که جريان آن در چند سوره از قرآن آمده است يا حضرت مريم که از مصداق هاي « محدث » است روح القدس بر او متمثل شد و گفتار متقابلي با او انجام داد در حالي که به صورت بشري مستوي القامة بوده است، پس چگونه روايات فوق که محدث را کسي معرفي مي کنند که تنها آهنگ و صدا به او مي رسد با اين آيات قابل جمع است.
در پاسخ اين سؤال يکي از توجيهات که ممکن است ارائه شود اين است که معيار در « محدث » بودن شنيدن آهنگ و صداست و لزومي نيست که همراه با ديدن باشد ولي منافاتي ندارد که به سبب برخورداري از ويژگي ديگري تصويري از فرشته هم داشته باشد و يا اين که مراد از ديدن، رؤيت حقيقت فرشته باشد؛ به عبارت ديگر، مقصود اين است که محدث تنها صوت را مي شنود ولي مواجه با حقيقت فرشته نيست برخلاف رسول که با واقعيت تجردي فرشته نيز مواجه مي گردد. « الميزان، ج 3، ص 241-242 ».
7. بحارالانوار، ج 26، ص 72، ح 16.
8. صدوق، خصال، ص 293 و بحارالانوار، ج 8، ص 28.
9. بحارالانوار، ج 26، ص 58.
10. شرح مقدمه قيصري، ص 586.
11. اصول کافي، ج 1، باب جهات علوم الائمه، ح 3، ص 262.
12. شرح مقدمه قيصري، ص 588.
13. صدوق، خصال، ص 293 و بحارالانوار، ج 8، ص 28.
14. نهج البلاغه، خ 230.
15. همان، خطبه 132.
16. بحارالانوار، ج 26، ص 96.
17. اصول کافي، ج 1، ص 59-62.
18. وحي در اديان آسماني، ص 154.
19. بحارالانوار، ج 26، ص 96.
20. بصائر الدرجات، باب تسديد الائمه، ص 387.
21. بحارالانوار، ج 18، ص 250.
22. الميزان، ج 12، ص 13.
23. انعام، آيه ي 122.
24. الصراع بين الاسلام و الوثنيه، ج 2، ص 35 به نقل از: الغدير، ج 5، ص 51.
25. آل عمران، آيه ي 42.
26. همان، آيه ي 45.
27. مريم، آيه ي 19.
28. سنن الترمذي، ج 5، ص 285 و صحيح بخاري، ج 4، ص 149.
29. الغدير، ج 5، ص 51.
30. نهج البلاغه، خطبه ي 230.

منبع مقاله :
عبداللهي، محمود؛ ( 1385 )، وحي در قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم )، چاپ دوم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما