ولاديمير ايليچ اوليانف (1) ملقب به لنين (2) رهبر سياسي انقلاب روسيه در سال 1917 ميلادي، تئوريسين معروف، و بنيانگذار نظريه ي اقتصادي سوسياليسم جديد است. در حالي که مارکس پايه گذار مکتب کمونيسم است، در اثر تحولاتي که بعد از فوت مارکس روي داد، لنين توانست نتايجي را که مارکس به دست آورده بود توسعه دهد. مارکسيسم در چارچوب افکار لنين دچار تحولاتي گشت، به طوري که « لنينيسم » و نتايج ناشي از آن، نقش سازنده اي در تکميل عقايد اقتصادي مکتب کمونيسم ايفا کرده است. لنينيسم را به يک تعبير مي توان حد فاصل بين مارکسيسم و استالينيسم دانست.
لنين در آوريل 1870 ميلادي در سيمبيرسک از يک پدر آموزگار و يک مادر نسبتاً اشرافي به دنيا آمد. برادر ارشد او الکساندر، يک سال پس از مرگ پدر به علت شرکت در يک توطئه عليه تزار ( در سال 1887 ميلادي ) اعدام شد. لنين پس از گرويدن به مکتب مارکس زير نفوذ پلخانف (3) که در آن موقع نماينده ي اصلي مکتب مارکسيسم در روسيه بود قرار گرفت و پس از انجام تحصيلات خود در رشته ي حقوق از سال 1893 به اقدامات انقلابي مشغول شد. وي پس از تبعيد به سيبري ( 1896 – 1899 )نخستين اثر خود را تحت عنوان توسعه ي اقتصادي سرمايه داري در روسيه نوشت. در دوران تبعيد لنين، حزب سوسيال دموکرات روس بدون حضور او در سال 1898 ميلادي تشکيل شد. وي پس از بازگشت به روسيه، ضمن مبارزه با رژيم حاکم، کوشش خود را براي پيکار با اصلاح طلبان و مارکسيستهاي پيرو قانون به کار برد. در پايان سال 1900 ميلادي همراه با پلخانف نشريه ي ايسکرا (4) را بنيان نهاد. بعداً تروتسکي (5) نيز يکي از همکاران آنها شد. در سال 1903 طي دومين کنگره ي حزب کارگري سوسيال دموکرات روسيه – که در لندن برگزار شد – رفتار انقلابي و آشتي ناپذير لنين موجب انشعاب حزب به دو گروه بلشويک (6) ( اکثريت هواداران لنين ) و مشنويک (7) ( اقليت ) شد.
انقلاب سال 1905 روسيه شکست خورد و در سال 1907 ميلادي، لنين که تحت تعقيب بود به سوئيس و سپس به فرانسه پناهنده شد. وي در سوئيس به نگارش کتابي تحت عنوان مادي گرايي و انتقاد از رژيم سلطنتي، دست زد.
در همين دوران، افکار انقلابي در روسيه توسعه يافت. تروتسکي نشريه ي پراودا را در وين بنيان نهاد و استالين که در آن زمان جواني مؤمن به انقلاب بود، نشر آن را در سن پترزبورگ دنبال کرد و به اين وسيله پاره اي از روشنفکران به مکتب مارکس کشانيده شدند. در سال 1912 ميلادي سيزده تن از سوسيال دموکراتها – که شش نفرشان بلشويک بودند – به پارلمان راه يافتند.
جنگ سال 1914 ميلادي و سپس انقلاب فوريه ي سال 1917 ميلادي در روسيه، لنين را که در سوئيس بود غافلگير مي کند. او در 16 آوريل 1918 ميلادي به پتروگراد بر مي گردد. از اين به بعد، زندگي لنين با تاريخ انقلاب روسيه آميخته است. وي در سال 1923 به شدت بيمار شد و در 21 ژانويه ي سال 1924 درگذشت.
عقايد لنين:
لنين با توجه به اينکه در طول حيات خود مستقيماً درگير انقلاب بوده، سالها استراتژي و تاکتيک انقلاب را در روسيه بررسي کرده است. وي از سال 1902 ميلادي نقش اساسي طبقه ي پرولتر انقلابي بين المللي را براي طبقه ي پرولتر روسيه تعيين کرد و پس از بازگشت از تبعيدگاه خود در سال 1917 ميلادي، اقدام به اجرا کردن نظريات خود به شيوه اي خدشه ناپذير نمود. ليکن شرط موفقيت اقدامات او که خود مدعي وفاداري کامل به مارکسيسم و مکتب مارکس بود، اين بود که ابتدا تناقضي را که خود مطرح مي کرد حل کند. به عبارت ديگر، براي لنين در وهله ي اول اين سؤال مطرح بود که چگونه مي توان نظريات مارکس را در مورد سرمايه داري براي کشوري عقب مانده به کار بست؟ لنين براي حل اين مسئله سه پاسخ و تحليل پي در پي داشت.1. نخستين آورده ي لنين: جغرافياي انقلاب:
لنين معتقد است که به علت قانون توسعه ي ناهماهنگ در جهان، سوسياليسم ابتدا در کشورهاي عقب مانده اي که با تضاد و کنشهاي توسعه سرمايه داري در مراحل اوليه ي صنعتي شدن دست و پنجه نرم مي کنند، ظهور خواهد کرد. اين قانون در افکار لنين، مارکسيسم را وارونه کرد. انتقال اين جوامع از فئوداليسم به کاپيتاليسم در واقع بايد به صورت انتقال انقلابي از کاپيتاليسم ( توسعه نيافته ) به سوسياليسم درآيد و بنابراين قانون توسعه ي ناهماهنگ با قانون توسعه ي هماهنگ بايد ترکيب شود.لنين به منظور بيان دقيق اين نظريه در بهار سال 1916 ميلادي کتابي تحت عنوان امپرياليسم: بالاترين مرحله کاپيتاليسم در سوئيس منتشر کرد. (8) وي که در آن سال علي رغم تز ديالکتيک و پيش بيني مارکس، به جاي واژگوني نظام سرمايه داري و پيروزي مطلق طبقه ي پرولتر ( کارگر ) در اروپاي صنعتي، شاهد اوج قدرت آن بود، با اقتباس اصطلاح « امپرياليسم » از يک اقتصاددان انگليسي به نام جان هابسون و با استفاده از عقايد يک اقتصاددان اطريشي به نام رودُلف هيلفردينگ (9) قبول کرد که سرمايه داري دچار تحولات عميقي شده و از شکل صنعتي به شکل مالي درآمده و از حالت رقابت فردي به حالت انحصاري و سلطه جويي مبدل شده است. (10) بدين ترتيب، از نظر لنين مبارزه ي سياسي بين دولتها در کشورهاي سرمايه داري پيشرفته براي تسخير بازارها و مواد اوليه و همچنين مستعمرات، بر مبارزه طبقاتي اضافه شده است. هابسون و لنين در سالهاي اوج استعمار ( 1914 – 1885 ) که طبعاً مهمترين پديده ي اقتصادي – سياسي آن زمان بود، به بررسي امپرياليسم پرداختند. هر دو معتقد بودند که امپرياليسم و استعمار يکي است و هر دو استعمار را بازتاب عهدشکني ليبرال دموکراسي مي دانستند. هابسون که از سال 1858 تا 1940 ميلادي زندگي کرد يک مدافع اجتماعي متعلق به جناح چپ حزل ليبرال بريتانيا، مخالف سرسخت امپرياليسم و طرفدار نوعي سياست فعال اجتماعي بود که ليبراليسم را براي طبقه ي کارگر پرجاذبه سازد. بنابراين، هدف اصلي او حفظ ليبراليسم از اثرات دکترين امپرياليستي و هموار کردن راه براي اعمال يک سياست هماهنگ در اصلاحات اجتماعي بود. از ديدگاه هابسون، افزايش عظيم سرمايه گذاريهاي خارجي بريتانيا و سرعت سرسام آوري که آن کشور در تصرف يا گسترش مستعمرات آفريقايي و آسيايي پس از سال 1880 ميلادي نشان داد، رابطه ي مستقيم با اوضاع و احوال نامساعد اقتصادي ( رکود و پايين بودن سطح زندگي طبقه ي کارگر ) خود بريتانيا داشت. هابسون بر اين باور بود که نابرابري در توزيع ثروت و درآمد در بريتانيا نيروي مصرف طبقه ي کارگر را به شدت کاهش داده و سبب شده است که استفادهي کامل از ظرفيت صنعتي براي سرمايه گذاري در داخل کشورشان پيدا کنند متوجه سرزمينهايي شدند که براي سرمايه گذاري مناسب بود. بنابراين، بريتانيا مستعمرات خود را توسعه داد تا بتواند سرمايه ي اضافي خود را در آنجا آب کند. تأکيد هابسون براساس اين اعتقاد بود که اگر قدرت خريد کارگران مي توانست افزايش يابد، فرصتهاي کافي براي سرمايه گذاريهاي سودآور در داخل کشور به وجود مي آمد و ديگر سياست پرهزينه ي امپرياليسم در آن سوي درياها لازم نمي شد. در اين راه، هابسون پيشنهاد کرد که دولت مي تواند با تنظيم توزيع کالا قدرت خريد کارگران را افزايش دهد. به نظر او سلطه ي امپرياليسم فقط زماني به پايان مي رسد که طبقه ي کارگر انگليس قدرت اقتصادي – سياسي کسب کرده و بتواند از طريق اتحاديه هاي کارگري و انتخابات پارلماني مرحله ي نويني را براي توزيع مجدد درآمد به وجود بياورد.
به طور کلي، هابسون مخالفت چنداني با سرمايه داري نداشت، بلکه به عنوان يک منتقد راديکالِ ليبرال امپرياليسم، پيرو نظريات آدام اسميت و ريچارد کابدن (11) بود. با اعتقاد به بازرگانيِ آزاد بين المللي، هابسون مايل بود با بازسازي رقابت کامل در اقتصاد، شرايط پيروزي نوعي ليبراليسم راديکال پيشرو را فراهم آورد. با اين نگرش، معتقد بود که گسترش امکانات صنعتي در امتداد خط سرمايه داري در اصول مي توان مفيد واقع شود و اين طور نتيجه گيري کرد که « ... اين پيشرفت صنعتي نيست که نياز به بازارهاي تازه و مناطق جديد سرمايه گذاري دارد، بلکه توزيع نامناسب نيروي مصرف است که از جذب کالا و سرمايه در داخل کشور جلوگيري مي کند. » ( 12)
نظريه ي لنين اين بود که کاپيتاليسم به وسيله ي ايجاد استعمار و امپرياليسم در کشورهاي عقب مانده انقلاب را در کشورهاي سرمايه داري به تعويق مي اندازد و بنابراين سوسياليسم ابتدا در کشورهاي عقب مانده اي که تحت سلطه ي استعمار قرار مي گيرند، ظهور خواهد کرد. امپرياليسم مرحله اي از گزينش سرمايه داري و به ويژه سرمايه داري انحصاري است. در اين مرحله، سرمايه داري ناچار به هر وسيله ي ممکن و از جمله صدور سرمايه، نفوذ اقتصادي با همه گونه تاکتيکهاي سياسي، تصرف به زور و با جنگ امپرياليستي گسترش مي يابد. موافق با نظر هابسون، لنين معتقد است که نخستين علت صدور سرمايه افزايش زياده از حد عرضه ي سرمايه در کشورهاي سرمايه داري ( به ويژه بريتانيا ) مي باشد و به نقش تقاضاي سرمايه در مناطق توسعه نيافته اهميت چنداني نمي دهد. بنابراين، از نظر لنين، سرمايه گذاري خارجي علت تصاحب مستعمرات و ايجاد امپرياليسم اقتصادي محسوب مي شود.
ميل نزولي به سود در سرمايه داري که با تحليل مارکس ارائه شده عاملي است که از نظر لنين سبب ايجاد مازاد سرمايه، صدور سرمايه و صنايع انحصاري مي شود. انحصارات تا اندازه اي از کاهش نرخ سود جلوگيري مي کنند، ليکن توليد انبوه در کشورهاي سرمايه داري ( همراه با مازاد سرمايه، به علت فقدان مصرف از طرف کارگران ) قابل فروش نيست. از اين نظر، کشورهاي سرمايه داري در مناطقي از جهان که از نظر اقتصادي کمتر استثمار شده هستند و نرخ بازده سرمايه بيشتر است ( زيرا از يکطرف ترکيب ارگانيک سرمايه کمتر بوده و از سوي ديگر عرضه ي کار زياد و ارزان است )، با ايجاد حکومت استعماري شرايط لازم را براي امتيازات انحصاري ايجاد مي کنند. اين مناطق طبعاً مقدار زيادي سرمايه به خود مي پذيرند، زيرا داراي معادن و مواد خام فراواني هستند که قدرتهاي سرمايه داري براي گسترش فلزسازي، اتومبيل سازي و ديگر صنايع به آنها نيازمندند.
لنين در تعريف خود از امپرياليسم به عنوان مرحله ي انحصاري نظام سرمايه داري، پنج خصلت اساسي به شرح زير قايل شد:
1. تراکم توليد و سرمايه به آن اندازه توسعه مي يابد که انحصارات به وجود مي آيد.
2. سرمايه ي بانکي با سرمايه ي صنعتي ترکيب شده و اوليگارشي مالي براساس اين سرمايه ي مالي به وجود مي آيد.
3. صدور سرمايه اهميت زيادي پيدا مي کند به طوري که با صدور کالا متمايز است.
4. انحصارات سرمايه داري بين المللي که جهان را ميان خود تقسيم مي کند، تشکيل مي شود.
5. تقسيم بندي منطقه اي جهان توسط نيروهاي سرمايه دار بزرگ کامل مي شود.
لنين امپرياليسم را به عنوان مرحله اي تعريف کرد که در آن تضاد دروني نظام سرمايه داري رو به افزايش مي رود. مهمترين خصوصيت اين بود که در مرحله ي امپرياليستي تکامل سرمايه داري، جوامع سرمايه داري تحت تسلط کامل انحصارات قرار مي گيرند – تحولي که مارکس به درستي پيش بيني کرده بود. منظور لنين از انحصارات صنايعي نبودند که فعاليت توليديشان تنها در يک بنگاه اقتصادي متمرکز باشد، بلکه منظور او صنايعي بود که شرکتهاي بزرگ سهامي، کارتلها، شرکتهاي مجتمع يا معدود بنگاههاي بازرگاني بزرگ در آن تسلط داشته باشند.
بانکها نقش اساسي در گرايش به سوي ايجاد کارتلها بازي مي کنند و کنترل قابل ملاحظه اي بر بسياري از مهمترين کارتلهاي صنعتي به دست مي آورند. شدت اين کنترل تا آن حد بود که لنين مرحله ي امپرياليستي سرمايه داري را عصر « سرمايه ي مالي » خواند. در اينجاست که لنين مطابق با نظر هيلفردينگ معتقد است که سرمايه داري انحصاري و امپرياليسم مراحل منطقي در تکامل سرمايه داري هستند و به جنبه ي مالي صدور سرمايه ها تأکيد زياد مي گذارند. بانکها مي توانستند مقادير معتنابهي پول براي سرمايه گذاري تخصيص داده و به جريان بياندازند، ليکن فشار دائم براي کاهش نرخ سود در اقتصاد داخلي جستجو براي يافتن راهي براي سرمايه گذاري در خارج از کشور را فراهم مي سازد. لنين برخلاف هابسون الزام صدورکالاها را عمده ترين دليل اقتصادي امپرياليسم نمي دانست بلکه به لزوم صدور سرمايه معتقد بود. مناطق عقب مانده نيروي کار فراوان و ارزاني براي عرضه دارند و به اين دليل اميد بسيار به سودآوري سرمايه در آن مناطق وجود دارد.
در مرحله ي امپرياليستي سرمايه داري، حکومتهاي مختلف جوامع سرمايه داري سخت مي کوشند تا براي شرکتهاي مجمع و کارتلهايي که تحت پوشش سياسي آنها قرار دارند، بازارهاي بهتر و حمايت شده اي به دست آورند. از طرف ديگر، کارتلهاي ملي و شرکتهاي مجتمع تلاش مي کنند تا با ايجاد کارتلهاي بين المللي بازارهاي جهان را تقسيم کنند. کشمکشها و جنگهاي مداوم نتيجه اجتناب ناپذير اين وضعيت است. براساس اظهار نظر لنين:
... سرمايه داري به ما نشان مي دهد که پيوندهايي براساس تقسيم بندي اقتصادي جهان، بين کارتلهاي سرمايه داري در حال تکوين است. در حالي که همراه با آن و در رابطه با آن، پيوندهايي ميان متحدان سياسي و بين دولتها، براساس تقسيم بندي منطقه اي جهان، مبارزه براي به دست آوردن مستعمرات و مبارزه براي توسعه طلبي اقتصادي در حال شکل گرفتن است. (13)
لنين معتقد بود که چنين وضعي ذاتاً پايدار نيست و امپرياليسم موجب برپا شدن جنگ ميان کشورهاي پيشرفته سرمايه داري و انقلاب در مناطق عقب مانده و استثمار شده مي شود. تا زماني که نظام سرمايه داري بتواند به فشار امپرياليستي خود ادامه دهد، مي تواند با فراهم ساختن امکاناتي براي جذب مازاد سرمايه به هستي خود ادامه دهد. سودهاي اضافي که امپرياليسم براي کشورهاي سرمايه داري فراهم مي کند، موجب مي شود که مزدهاي کارگران افزايش يابد و بدين ترتيب، آتش انقلاب کارگران حداقل به طور موقت خاموش مي شود و آنها تحت کنترل رهبران دست راستي اتحاديه هاي کارگري که از نظر لنين به درستي « سوسيال امپرياليست » خوانده مي شوند، در مي آيند.
لنين اين طور نتيجه گيري مي کند که گرچه امپرياليسم توانسته است به نظام سرمايه داري حيات بيشتري بخشد، ليکن مسائل و درگيريهايي که به وجود آورده از آنچه در نظام سرمايه داري رقابتي وجود داشت و مارکس در مورد آن بحث کرده است، شديدتر است. به نظر لنين، سرمايه داري هنوز محکوم به فنا و سوسياليسم راه آينده جوامع بشري است.
2. دومين آورده ي لنين: استراتژي انقلاب:
اولين تغيير شکل مکتب مارکس به وسيله ي لنين تغيير شکل ديگري نيز به همراه داشت. در حالي که آثار مارکس و انگلس هر چند که انقلابي بود، اساساً جنبه ي اقتصادي داشت، آورده ي لنين گذشته از تز وي در مورد امپرياليسم، اساساً زمينه ي سياسي دارد. از نظر لنين هيچ چيز انقلاب به خودي خود صورت نمي گيرد، بايد براي آن تدارک ديد و برنامه ريزي کرد. مارکس و انگلس معتقد هستند که کارگران در سرمايه داري با توجه به اينکه با تضادهاي عيني و ذهني رو به رو مي شوند، آگاهيهاي ذهني سوسياليستي و کارگري را در خود توسعه داده و انقلاب مي کنند و سرمايه داري را از بين برده و سوسياليسم را به جاي آن مستقر مي نمايند. لنين در کتاب خود تحت عنوان چه بايد کرد؟ که در سال 1902 ميلادي منتشر گرديد، انديشه نادرست « دنباله روي » را محکوم کرد زيرا معتقد بود که جنبش کارگري خود به خود « اصلاح طلب » و تمايل طبيعي آن به تقويت اتحاديه هاي صنفي و کارگري است. لنين معتقد بود که هرگاه کارگران در سرمايه داري به حال خود باقي بمانند، به جاي اينکه « آگاهيهاي ذهني سوسياليستي و کارگري » لازم را پيدا کرده و انقلاب نمايند، به دنبال ترفيع منافع مادي خود رفته و براي بهتر کردن شرايط کار و افزايش حقوق خود در اتحاديه هاي صنفي و کارگري اجتماع کرده و تلاشهاي لازم را مبذول خواهند داشت.بنابراين، لنين بر تشکيل حزب تأکيد مي ورزد و معتقد است که وظيفه ي اساسي حزب رهبري انقلاب و تدارک آن مي باشد. « نظريه ي انقلاب » لنين که دومين آورده اش به مکتب مارکس است بر اهميت تشکيل حزب و رهبري انقلاب تأکيد مي گذارد. « بدون نظريه ي انقلابي، جنبش انقلابي نيز نخواهد بود... فقط حزبي مي تواند نقش مبارز پيشتاز را ايفا کند که يک نظريه ي پيشتاز را رهنمون خود سازد. » (14) نقش اساسي حزب، براساس نظر لنين، رهبري انقلاب و هدايت کارگران به سوي انقلاب است. در اين ميان نقش روشنفکران از اهميت زيادي برخوردار است، زيرا بر آنهاست که مايه ي انقلابي را در طبقه ي کارگر ايجاد کنند. توده ي دهقان همگام با کارگران بايد يک نقش انقلابي فعال ايفاء کنند تا انقلاب به ثمر برسد.
3. سومين آورده ي لنين: نظريه ي اقتصادي سوسياليسم:
مارکس معتقد بود که تنها وظيفه ي نظام سرمايه داري در فرايند ماترياليسم تاريخي صنعتي کردن جامعه است، بعد از آنکه جامعه صنعتي شده، سرمايه داري با ايجاد تضاد طبقاتي شرايط را براي انقلاب سوسياليستي آماده مي کند، مارکس اعتقاد داشت که يکي از شرايط پيدايش سوسياليسم اين است که جامعه در حد اعلاء صنعتي شده باشد. از اين لحاظ، در نظام سوسياليستي يا به قول مارکس نظامي که در آن « ديکتاتوري پرولتاريا » حکمرفرماست، هيچ گونه تنگناي اقتصادي از نقطه نظر اينکه جامعه به طور کامل صنعتي نشده است، وجود ندارد. در مقابل، نظريه ي لنين، همان گونه که ملاحظه گرديد، اين بود که سوسياليسم ابتدا در کشورهاي عقب مانده اي که با تضاد و کنشهاي توسعه سرمايه داري وابسته در مراحل اوليه ي صنعتي شدن دست و پنجه نرم مي کنند ( کشورهاي زير سلطه )، ظهور خواهد کرد. بنابراين، يکي از وظايف اساسي نظام سوسياليستي بعد از آنکه چنين نظامي از طريق انقلاب مورد نظر لنين ( انقلابي که توسط حزب رهبري شود ) استقرار يافت، اين است که با صنعتي کردن جامعه تنگناهاي اقتصادي را برطرف کند. لنين خطوط اصلي اين پيشنهاد را در کتاب دولت و انقلاب که در سال 1917 ميلادي منتشر نمود، مورد بررسي قرار داد. (15)ابتدا لنين جامعه ي سوسياليستي را با همان معيارهاي مارکس و انگلس توصيف مي کند. سوسياليسم اولين مرحله ي يک جامعه ي کمونيستي است. در يک جامعه ي سوسياليستي، مالکيت خصوصي وسايل توليد از بين مي رود ولي توزيع براساس ضابطه ي « به هر کس به اندازه ي استعدادش » صورت مي گيرد. کارگران ارزش کامل محصول خود را دريافت نمي کنند به اين علت که براي سرمايه گذاري در توليد کالاهاي عمومي و فراهم کردن حق بيکاري مازاد اقتصادي لازم است. از نقطه نظر سيستم حکومتي، نظام حاکم بر اساس « ديکتاتوري پرولتاريا » عمل مي کند. ضمناً در جامعه ي سوسياليستي افزايش قابل ملاحظه اي در بهره وري و قابليت توليد لازم است. اين به اين علت است که لنين برخلاف نظر مارکس معتقد است که بعد از وقوع انقلاب در يک کشور عقب مانده و استقرار سوسياليسم، وظيفه ي چنين نظامي در درجه ي اول صنعتي کردن جامعه از طريق برنامه ريزي متمرکز مي باشد. اين نوع برنامه ريزي به عهده ي يک مرکز دولتي است. وظيفه ي اين مرکز در وهله ي اول براساس تصميمات عقلايي که منافع اشتراکي جامعه را با توجه به هدف صنعتي شدن در نظر بگيرد، تقسيم درآمد سالانه ملي به هزينه هاي مصرفي و هزينه هاي سرمايه اي است و در وهله ي دوم تخصيص هزينه هاي سرمايه اي به رشته هاي مورد نياز مي باشد.
يکي از شرايط مهم براي انتقال سوسياليسم به کمونيسم از نقطه نظر لنين تغيير و تبديل ماهوي در رفتار و انگيزش انساني است. در اين رابطه، او معتقد است که براي رسيدن به يک جامعه ي کمونيستي، مردم مي بايد از نظر روحي براي پذيرش چنين سيستمي آماده شوند. اين آمادگي احتياج به زمان دارد و قطعاً بايد در دوران سوسياليسم ايجاد شود. به عبارت ديگر، انگيزه ي منافع شخصي که بازمانده ي دوران سرمايه داري وابسته است بايد کنار گذاشته شود و به جاي آن انگيزه ي منافع اشتراکي بايد مدنظر قرار گيرد. اين جايگزيني به اين دليل لازم است که مردم بايد متوجه شوند که معيارهايي مانند سطح زندگي پايين تر و توزيع درآمد برابر بر اساس « به هر کس به اندازه نيازش » که در جامعه ي کمونيستي برقرار مي شود خيلي بهتر است از سطح زندگي بالا براي معدودي از افراد جامعه، توزيع درآمد نابرابر و شکاف طبقاتي که در يک جامعه ي سرمايه داري برقرار است.
از خصائص فوق اين نکته استنباط مي شود که تحليل لنين از جامعه ي سوسياليستي ضوابط دوگانه مارکس را شامل مي شود. از يک طرف، سازماندهي کارآمد فعاليت اقتصادي به نظام سخت و محکم کنترل و هماهنگي دولت احتياج دارد. اين در واقع بعد متمرکز تحکمي و نابرابر قضيه است. از طرف ديگر، تنظيم و اجراي تدابير اساسي « حسابداري و کنترل » که از نظر لنين به وسيله ي طبقه ي پرولتر و يا نمايندگان آن انجام مي شود. اين در واقع بعد غيرمتمرکز، دموکراتيک و برابر قضيه است. ضابطه ي دوم از يک نظر ديگر مهم است به اين معني که وظايف هيأت حاکمه را از وظايف فني و علمي دانشمندان، تکنسينها و ساير متخصصين تفکيک مي کند.
لنينيسم و استالينيسم در عمل:
لنين اولين زمامدار بعد از انقلاب روسيه بود که از سال 1917 تا 1924 ميلادي حکومت کرد. دوران حکومت لنين شامل دو مرحله ي نظام کمونيسم جنگي ( 1922 – 1917 ) و « سياست اقتصادي جديد » ( 1928 – 1922 ) مي باشد. در مرحله ي اول اصول نظري مارکسيسم – لنينيسم با کوشش و دقت تمام پياده شد ولي نتوانست با شورشهاي دهقاني، جنگهاي داخلي و نزاع ارتش هاي سفيد و سرخ که انقلاب روسيه را در اين مرحله به همراه داشت، مقابله کند.لذا نظام کمونيسم جنگي کنار گذاشته شد و « سياست اقتصادي جديد » (16) جاي آن را گرفت. در قالب اين سياست، لنين به روشهاي سرمايه داري بازگشت نمود و اجازه داد که در صنايع و تجارتهاي کوچک مالکيت خصوصي آزاد باشد. مصادر قهرآميز در بخش کشاورزي متوقف شد و دهقانان ديگر مجبور نبودند محصولات خود را با قيمتهاي دولتي به دولت بفروشند. صنايع سنگين، حمل و نقل، تجارت خارجي و بانکداري در دست دولت ماند.
بعد از فوت لنين، استالين به قدرت رسيد و تا بعد از جنگ جهاني دوم حکومت کرد. استالينيسم با تکيه بر مالکيت اشتراکي وسايل توليد و نظام برنامه ريزي متمرکز ( سانتراليسم دوستي ) و با سه برنامه پنجساله و با تاکيد بر سرمايه گذاري در کالاهاي سرمايه اي و با اجتناب از سرمايه گذاري در کالاهاي مصرفي موجب شد که اقتصاد شوروي در بعضي از زمينه ها پيشرفت قابل ملاحظه اي بنمايد. اولين اقدام استالين اشتراکي کردن کشاورزي بود. کشاورزان با ارائه نيروي کار جمعي روي زمين هاي اشتراکي موظف به کشت توليدي بودند که ميزان آن توسط دولت تعيين مي شد. معمولاً ميزان توليد، بالا ولي منابع لازم براي رسيدن به آن محدود بود. کشاورزان بايستي کالاهاي خود را با قيمت دولتي به دولت مي فروختند و سپس دولت همين کالاها را با قيمتهاي بالاتري به آنها مي فروخت. هدف استالين اين بود که با فشار بر طبقه ي کشاورز مازاد اقتصادي لازم را براي تامين مالي برنامه هاي توسعه اقتصادي به دست آورد و کشور را سريعاً صنعتي کند. هر چند که استالين تا حدودي به اين هدف رسيد ولي بهاي سنگيني براي آن پرداخت کرد چرا که کشاورزان تمايل داشتند که کالاهاي خود را يا خود مصرف کنند و يا در بازار آزاد با قيمتهاي متعارف بفروشند و چون کشاورزان معمولاً قادر به توليد کل سهميه تعيين شده به توسط دولت نبودند، غالباً مقاومت مي کردند و استالين آنها را سرسختانه سرکوب و يا اعدام مي کرد.
پينوشتها:
1. Vladimir Ilych Ulyanov.
2. Lenin.
3. Plekanov.
4. L’Iskra.
5. Trotsky.
6. Bolshivik.
7. Menshivik.
8. V. I. Lenin, Imperialism, The Highest Stage of Capitalism ( London: Lawrence and Wishart, 1939 ), p.1.
9. Rudolf Hilferding.
10. جان اتکينسون هابسون ( John Atkinson Hobson ) در سال 1902 ميلادي کتابي تحت عنوان امپرياليسم منتشر کرده بود. چند سال بعد نيز در 1908 رودلف هيلفردينگ که از پيروان اطريشي مارکس بود کتابي در مورد « سرمايه ي مالي » نوشته بود. در آن دوران دو اقتصاددان ديگر نيز موضوع امپرياليسم را بررسي کرده بودند: يکي کارل کوتسکي ( Karl Kautsky ) آلماني در اثر خود تحت عنوان سوسياليسم و سياست مستعمراتي و ديگري روزالوکزامبورگ ( Rose Luxemburg ) لهستاني الاصل آلماني در کتاب انباشت سرمايه که در سال 1913 ميلادي به چاپ رسيد. اين هر دو به طور کلي امپرياليسم را يک پديده ي اقتصادي تلقي کرده بودند. به نظر آنها سرمايه داري که براي دامپينگ ( dumping ) يا آب کردن محصولات خود ناچار به يافتن بازارهاي خارجي است، محکوم به دنبال کردن يک سياست استيلاجويي و توسعه طلبي جهاني است. البته کوتسکي نيز باور داشت که امپرياليسم صرفاً يک نياز اقتصادي نيست، بلکه فقط يکي از راههاي ترغيب گسترش سرمايه داري است. لنين در کتاب خود کوتسکي را به طور مفصل مورد انتقال قرار مي دهد.
11. ريچارد کابدن ( Richard Cobden ) ( 1804 – 1865 ) سياستمدار انگليسي در قرن نوزدهم که مُبلغ بازرگاني آزاد بين المللي و معتقد به گسترش مبادلات بين المللي با آزادي در تحرک نيروي انساني و مواد بود.
12. John A. Hobson, Imperialism, A Study ( London: George Allen and Unwin, 1902 ), p. 91.
13. Ibid., p. 1.
14. V. I. Lenin, What is to be Done? ( London: Lawrence & Wishart, 1902 ), p. 3.
15. V. I. Lenin, State and Revolution ( London: Lawrence & wishart, 1917 ).
16. NEP = New Economic Policy.
تفضّلي، فريدون؛ (1375)، تاريخ عقايد اقتصادي ( از افلاطون تا دوره ي معاصر )، تهران: نشر ني، چاپ دهم 1391