شيخ جعفر كاشف الغطاء به يكي از شهرهاي ايران ميرود كه مردم آن، چندان اهل عمل به واجبات و پرهيز از محرمات نبودند. به اصرار اهالي، شيخ براي آنها منبر ميرود و ميگويد:
«مردم شما ميميريد و شيخ هم ميميرد. ايها الناس! شهر شما مثل بهشت است؛ چراكه در شهر شما بستانهايي با نهرهاي پر آب است و... . در بهشت تكليف شرعي از قبيل نماز و روزه و ديگر عبادتها برداشته شده است و در شهر شما هم تكليف بر نماز و روزه و ديگر عبادتها و ترك محرمات نيست.»
اين طعن و كنايه شيخ، اثر تربيتي عميقي بر حاضران ميگذارد.
پيامها:
1. گاهی براي اصلاح افراد، تازيانهی معنوي لازم است.2. اولين مسئله در دين خدا و راه خدا، عمل به شرع مقدس است.
منبع: www.irc.ir
منبع مقاله :
خاطرات ماندگار از خوبان روزگار، نويسنده عبدالكريم پاكنيا، ناشر فرهنگ اهل بيت، محل چاپ قم، سال چاپ 1386، نوبت چاپ دوم، صفحه 89،