داستان کوتاه
نقل كردهاند كه زمان رضا شاه ملعون، حضرت امام بليط اتوبوس تهيه ميكند تا از قم به تهران سفر كند. حضرت امام سوار اتوبوس ميشود و روي يكي از صندليهاي جلوي اتوبوس مينشيند.وقتي راننده ميآيد با اخلاق تند با امام برخورد ميكند و ايشان را وادار ميكند كه روي صندليهاي عقب ماشين بنشيند. در بين راه براي خوردن چاي و استراحتي مختصر، اتوبوس توقف ميكند.
راننده، خسته روي تختي دراز ميكشد و خوابش ميبرد، اما مگسها مزاحمش بودند و اذيتش ميكردند. حضرت امام عبايش را روي راننده مياندازد تا او راحت بخوابد. وقتي راننده از خواب بيدار ميشود و ميبيند عباي همان سيدي كه با او تندي كرده بود بر رويش افتاده است، خيلي شرمگين ميشود. عبا را تحويل ميدهد و از ايشان تشكر ميكند.
بالاخره مسافران سوار اتوبوس ميشوند و امام هم مانند ديگران سر جاي خود مينشيند؛ اما راننده با نهايت احترام نزد امام ميرود و ايشان را به جلوي اتوبوس ميبرد و از ايشان خواهش ميكند تا در همان صندلي جلو بنشيند.
پيامها:
1. صبر و مدارا در مقابل تندخوييها، سبب اصلاح بسياري از ناهنجاريها ميشود.2. بدي را با خوبي پاسخ دادن، از سيره ائمه اطهار است.
3. سعه صدر داشتن در مقابل ناملايمات، نتايج خوبي خواهد داشت.
4. برخورد نيكو بهترين راه اصلاح خطاكاران است.
www.irc.ir
منبع مقاله :
پرتوي از خورشيد، نويسنده حسين رودسري، ناشر تنظيم و نشر آثار امام خميني، محل چاپ تهران، سال چاپ 1383، نوبت چاپ دوم، صفحه 41.
،