جايگاه سيبويه در نحو عربي

پس از گسترش اسلام، شماري از فرهيختگان براي آموزش زبان عربي، به ويژه به منظور فهم دقيق تر قرآن و حديث، درصدد برآمدند تا اين زبان را تحت نظام و قاعده درآورند. نخستين گامها در اين راه به صورت روايات شفاهي در
شنبه، 23 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه سيبويه در نحو عربي
 جايگاه سيبويه در نحو عربي

 

نويسنده: عليرضا ذكاوتي قراگزلو (1)




 

چكيده:

پس از گسترش اسلام، شماري از فرهيختگان براي آموزش زبان عربي، به ويژه به منظور فهم دقيق تر قرآن و حديث، درصدد برآمدند تا اين زبان را تحت نظام و قاعده درآورند. نخستين گامها در اين راه به صورت روايات شفاهي در مسائل ادبي و زباني بود و پس از آن خليل بن احمد فراهيدي با نگارش العين كوشيد تا اين روايات شفاهي را تدوين كند و شاگرد او سيبويه نيز با ارائه ي ديدگاهها و ابتكاراتي توانست نحو عربي را بنيان نهد.
پيرامون تلاش علمي سيبويه و جايگاه او در بنيان نهادن نحو عربي، ديدگاههاي بسياري مطرح است و در ادامه ي اين مقاله، با اشاره به پژوهش دو تن از محقّقان معاصر عرب، گوشه اي از رويكردهاي اين دانشمند نامدار ايراني مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
كليدواژه ها: نحو عربي، روايات شفاهي، ابتكارات سيبويه، سيبويه جامع النحو العربي، دراسات في كتاب سيبويه.
پس از آنكه زبان عربي از محدوده ي عربستان گذشت و خاورميانه و بخشي از آفريقا را فراگرفت و البته بعدها تا ناف اروپا و پشت ديوار چين رسيد - به تدريج فرهيختگان تازه مسلمان درصدد برآمدند براي آموزش عربي، بويژه به منظور فهم دقيق تر قرآن و حديث، زبان عربي را تحت نظام و قاعده درآورند يا اگر دوست داريد بگوييم آيين آن را كشف و بيان كنند. و اولين قدمها در اين راه به صورت روايات شفاهي در مسائل ادبي و زباني بود، چنانكه منبع اصلي و نخستين لغت،‌ صرف، نحو، اشتقاق، بلاغت، امثال و حكم و اشعار و ايّام عرب همين روايات شفاهي است؛ زيرا در علوم نقلي اساساً مبنا روايت است.
مثلاً مسائل شرعي اعتقادي و عملي در نهايت به روايت معصوم - يا وسيع تر در نظر بگيريم به قول و فعل سلفِ صالح - برمي گردد و موضوعات تاريخي نيز بالأخره منتهي به گواهي شاهدان عيني يك واقعه است. در علوم زباني و ادبي عربي نيز آخر كار بايد سلسله ي روايت به يك عرب اصيل بدوي برسد و قول او حجّت است، چنانكه در حكايت مشهوري سيبويه و كسائي كه دو اديب قدر اول در زبان عربي بودند در مطلبي اختلاف پيدا كردند و آخرالأمر ارجاع به يك بدوي شد كه نظر بدهد. محمد امين- پسر هارون الرشيد- كه شاگرد كسائي بود با احساس اينكه استادش اشتباه كرده براي آنكه شرمنده نشود به آن عرب بدوي رشوه داد كه جانب سيبويه را نگيرد و نظر كسائي را تأييد نمايد.
نمونه ي ديگر در اين مورد بشّار تخارستاني است كه زاييده ي بصره بود و در ميان قبيله ي بني عقيل بزرگ شد كه در حوالي بصره به سر مي بردند. از اين رو بين شاعران عصر عباسي تنها قول بشّار را در عربيّت حجّت مي شمارند؛ زيرا مي گويند زبانش آلوده ي مستحدثات نشده - با آنكه بشّار از لحاظ مضمون از نخستين شاعران نوگراي قرن دوم مي باشد.
نخستين اديبان يا اديبان اوّليه را « راويه » مي ناميدند، كار اينان گردآوري و ثبت رواياتي بود كه در نهايت بايد به يك بدوي برسد. ثبت كتبي روايات ادبي- به منظور زبان آموزي غير عربها و نيز مفاخرات قبيله اي- در عصر اموي آغاز شد، اما در عصر عباسي بود كه كفه ي كتبي بر شفاهي غلبه يافت. نسل دوم و سوم راويه ها به دسته بندي موضوعي روايات پرداختند، مثلاً لغتها و تعبيرات و ضرب المثلهاي مربوط به « اسب » را گرد مي آوردند و مجموعه را « كتاب الخيل » مي ناميدند يا واژگان و مثلها و تعبيرهاي مربوط به « چاه » ‌را در دفتري به نام « كتاب البئر » مي نوشتند. اين گونه آثار كه في المثل در الفهرست ابن نديم نامشان آمده اكثر از بين رفته است و فقط نمونه هاي معدودي باقي مانده و البته مواد آن در كتب بعدي نقل و ضبط شده است. زيرا در مرحله ي بعد اديبان كوشيدند صورت علمي به نوشته هاي خود بدهند و البته طبق نظر بعضي مستشرقان و بعضي محققان معاصر عرب در شيوه ي علمي از شيوه هاي مرسوم در زبان و ادبيات ملل متمدّن ( يوناني، لاتين، هندي و پهلوي ) الهام مي گرفتند، مثلاً طه حسين تصريح مي كند كه نحو و بلاغت عربي متأثّر از يوناني است، حال آنكه دكتر فتح الله مجتبائي با قرائن متعدّد اين نظر را مطرح كرده كه نحو عربي متأثر از نحو هندي مي باشد.
به هر حال از اين نكته كه معركة الآراء است بگذريم و مطلب خود را دنبال كنيم. يكي از نخستين اديبان بلكه نخستين اديب بسيار مهم كه روايات را تدوين نموده خليل بن احمد فراهيدي صاحب كتاب العين قديم ترين كتاب لغت عربي است كه خوشبختانه باقي مانده، و هرگاه كسي بخواهد از قديم ترين كاربردهاي واژه هاي عربي مطلع شود واجب است كه به كتاب العين مراجعه نمايد. خليل مرد جامع الأطرافي بود و برجسته ترين شاگردش سيبويه است؛ شاگردي كه بر استاد برتري يافت.
سيبويه، ايراني نامداري است كه از او به عنوان مؤسّس نحو عربي ياد مي كنند، هر چند يكي از معاصران عربي كتابي درباره ي سيبويه نوشته به نام سيبويه جامع النحو العربي. (2) البته همو اقرار دارد كه سيبويه يك گردآورنده ي ساده نبوده بلكه ابتكارات و تازه هايي دارد كه در الكتاب پيداست. افزون بر اينكه از ديرباز بنابر رقابت، يا نقد سالم علمي از مأخذ سيبويه ياد مي كرده اند. چنانكه ثعلب نحوي معروف گفته: « در نوشتن الكتاب چهل و دو تن سهم دارند كه از آن جمله است سيبويه! ». (3) در كتاب سيبويه جامع النحو العربي مؤلّف با دقّت و استقصاء سهم ابوالأسود دوئلي، عبدالرحمن هرمز، يحيي بن يعمر و كوفيان نحوي را در الكتاب نشان داده و حتي الامكان به نوآوريهاي سيبويه نيز اشاره نموده (4) كه از آن جمله است: بحث در غير منصرف بودن اسامي عجمي، بحث در تعريب حروفي كه در عربي نداريم، و نحوه ي تعريب كلماتي كه در صورت و ساخت عربي نيست و بحث در ابدال.
لازم به ذكر اينكه در بحث ابدال سيبويه فقط يك جا از خليل نقل قول مي نمايد و پيداست كه بيشتر مطلب تحقيق شخص اوست. مؤلّف ضابطه اي هم يافته كه سيبويه هر جا مطلب را با « اِعلَم » شروع كرده، تازه است و چنين مواردي كم نيست. (5)
ممكن است به ذهن خواننده بيايد كه « تازه » در نحو چه معني دارد ؟ مقصود از تازه مطلبي است كه سيبويه شخصاً از عرب بياباني تحقيق و ضبط كرده، يا از موارد مختلف كشف و استنباط نموده است، نه اينكه از اديب ديگري شنيده باشد. البتّه هر چه هم از ديگران شنيده و به قلم آورده باز قيمتِ خاص خود را دارد. زيرا اكنون غالباً در منبع ديگر نيست، يا نوشته ي آن اديب فعلاً در دسترس نمي باشد. كتاب عظيم سيبويه علاوه بر نحو كه اختصاص عمده ي آن است بسياري مطالب مربوط به صرف و مخارج الحروف و كاربردهاي لغوي اصيل و شواهد شعري ارزشمند و نيز نخستين اشارات به مسائل بلاغي- طبق نقل جرجاني و ثعالبي و عبدالرحمن بن سنان خفاجي- و نيز تجويد و عروض را در بر دارد، به طوري كه عالمانِ عربيت هميشه يكي از مراجعشان الكتاب بوده است. (6)
يكي ديگر از محقّقان معاصر عربي مطالعه ي خاصي روي الكتاب انجام داده تحت عنوان دراسات في كتاب سيبويه (7) كه اشاره به رئوس مطالب آن مفيد است: در مقاله ي اول « القرائات و الحديث » امثله و شواهدي كه سيبويه از قران و حديث آورده مورد بحث قرار مي گيرد. جالب است كه سيبويه به قرائات مختلف استناد نموده، حال آنكه ديگر پيروان مكتب بصري نحو به قرائتي كه قبول نداشتند استناد نمي كردند. در مورد استناد به حديث هم نكته اي هست. مي دانيم كه غالب احاديث نقل به معني شده و معلوم نيست عيناً كلام معصوم باشد لذا بصريان معمولاً‌ به حديث استناد نمي كردند، اما كوفيان و بعضي ديگر از نحويان مي گويند اولاً احاديثي هست كه به عين لفظ مسلّم الصدور است و تازه اگر هم نقل به معني شده باشد باز لفظ مربوط به صحابي يا تابعي در قرن اوّل است كه عرب فصيح بوده است، پس قابل استناد نحوي مي باشد. سيبويه ضمن آنكه بعضي فقرات حديث را نقل مي كند بي آنكه بگويد حديث است (8) در حقيقت به ارزش استنادي آن فقرات در ادبيت و عربيت اعتقاد داشته اما وارد مناقشه ي اينكه واقعاً حديث است يا نه، نشده است.
در مقاله ي دوم تحت عنوان « الضرورة الشعرية » اين مسأله مطرح مي شود كه آيا از خطاها يا خلاف قياسهايي كه شاعر به ضرورت وزن و قافيه مرتكب شده، مي توان قاعده استخراج نمود ؟
نويسنده با استقصاء كاملِ شواهد شعري الكتاب به اين نتيجه مي رسد كه سيبويه تنها اشعاري را مستند يك قاعده قرار داده كه شاعر مي توانست طور ديگري آن شعر را بسازد، پس عرب بدوي - يعني شاعر و مخاطبانش- اين گونه شعر را كه فعلاً هست و به دست ما رسيده مي گفته اند و مي شنيده اند و مي فهميده اند. لذا مي تواند مستند استنباط قاعده اي بشود.
در اينجا لازم به تذكّر است كه سيبويه و ديگر نحويان بصري فقط به اشعار جاهليت و گاه مخضرمين استناد مي كردند و به مُوَلَّدين و محدَثين اعتنايي نداشتند.
مقاله ي سوم تحت عنوان « العلّة النحوية » به اين مطلب مي پردازد كه تعليل و دليل تراشي و توجيه در نظر سيبويه چگونه است و با اين روايت ابوعمرو بن علاء توضيح داده مي شود كه مردي يمني گفت: « جاءت كتابي ». ابو عمرو پرسيد: آيا براي كتاب- لفظ مذكّر- فعل مؤنّث آوردي ؟ آن يمني جواب داد: مگر نه اينكه « كتاب » همان « صحيفه » است كه مؤنّث مي باشد ؟!
البته در صحّت اين قصه مي شود شك نمود و به قول خليل بن احمد: ما حقيقتِ استعمال عربي را از بدوي مي شنويم آنگاه براي آن دليل مي تراشيم.
دليل تراشي نحويان بعدها به قدري پيش رفت كه در مورد رمّاني- نحوي قرن چهارم- گفته اند: آنچه او مي گويد نحو نيست! در همان قرن چهارم نحو و منطق را به هم ربط مي دادند و بعضي نيز در مفاضله ي آن دو بحث مي كردند ( رك: مباحثه ي ابوسعيد سيرافي و متي بن يونس كه در الإمتاع و المؤانسة ابوحيان توحيدي به آن اشاره شده، و در معجم الأدباء ياقوت نيز نقل شده است ).
به هر حال توجيه گري نحويان گاه اسباب تمسخر مي شد و مشهور بود كه مي گفتند: « أضعف من حجّة نحوي »! متقابلاً گروهي نيز در نحو « اخباري » محض بودند يا راه « ظاهري » مي پيمودند؛ هر نوع « قياس » را كنار گذاشته به « سماع » اكتفا مي نمودند. در اين ميان سيبويه ( و البته استادش خليل ) اصل تعليل را به كلّي منكر شدند، در عين حال به افراط نرفتند و صرفاً به ذكر علل درجه ي اوّل و متّفقٌ عليه مثل « كلّ فاعلٍ مرفوعٌ » بسنده كردند.

پي‌نوشت‌:

1. پژوهشگر حوزه ادبيات عربي، فلسفه و عرفان- همدان.
2. فوزي مسعود، الهيئة العامة المصرية للكتاب، 1986.
3. فوزي مسعود، جامع النحو العربي، 92.
4. همو، 92-118.
5. همو، 121.
6. فوزي مسعود، 134-135.
7. خديجة الحديثي، دار غريب للطباعة، القاهرة،1980.
8. الحديثي، دراسات في كتاب سيبويه، 222.

منبع مقاله :
باهر، محمّد؛(1391)، سيبويه پژوهي، تهران: خانه ي کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط