نويسندگان:
سید مصطفی طباطبایی
ناصر حق شناس
منبع:راسخون
سید مصطفی طباطبایی
ناصر حق شناس
منبع:راسخون
چکیده:
سرزمینی که بین دو ولایت گرگان و گیلان در کنار دریای خزر قرار دارد، در تواریخ باستانی به نامهای مازندران و طبرستان و احیانا رویان خوانده شده است.در دوران اسلامی این منطقه به دلیل صعب العبور بودن و همچنین آب و هوایی که برای اعراب نا مناسب بود، پناهگاهی برای مخالفان حکومت امویان و عباسیان به شمار می رفت. عمده مخالفان این دو حکومت علویانی از شاخه بنی الحسن بودند که قیام علیه حکومت ظالم را بر خود واجب می دانستند. به همین دلیل اکثر علویانی که برای رهایی از ظلم و جور خلفا به ایران مهاجرت می کردند در این منطقه نسبتا امن ساکن می شدند و به همین دلیل اکثر مردم این ناحیه به تشیع گرویدند و زمینه لازم برای تشکیل حکومت علویان در این منطقه فراهم آمد.
کلید واژه:
علویان، عباسیان، خلافت، جهاد، طبرستانمقدمه: منطقه طبرستان از سرزمین های شمالی ایران در حاشیه دریای خزر به شمار می رود و به دلیل اینکه آب و هوای معتدل دارد و این آب و هوا برای اعرابی که به هوای خشک و خشن عربستان خو گرفته بودند مناسب نبود، برای آنان زیاد مورد اهمیت نبود و به همین دلیل در دوران فتوحات اسلامی به این منطقه توجه خاصی نمی شد. برخی از اعراب پا را فراتر نهاده و این منطقه را به دلیل این که درارای جنگل های انبوده بود سرزمین دیوان می نامیدند.
این موقعیت جغرافیایی این منطقه باعث شد که مخالفان دستگاه حکومت که مورد تعقیب بودند به این منطقه آمده و در این مکان سکونت کنند تا از جور و ستم خلفای اموی و عباسی در امان باشند. روند این مهاجرت در دوران عباسیان به دلیل گستردگی قیام ها علیه این حکومت افزایش یافت و مخالفان حکومت که عمده آنان را علویان شاخه بنی الحسن تشکیل می دادند به این سرزمین مهاجرت کرده و همین امر زمینه ساز تشکیل حکومتی شد که در تاریخ به حکومت «علویان طبرستان» معروف گشت.
جغرافیای تاریخی دیلم و طبرستان: دیلمان [ناحیتی] بسیار با زبانها و صورت های مختلف، مشرق این ناحیه خراسان است و جنوبش شهرهای جبال است و مغربش حدود آذربادگان و شمالش دریای خزر است. مؤلف حدود العالم در قرن چهارم هجری در مورد حدود طبرستان چنین نوشته است: «طبرستان ناحیتیست بزرگ از این ناحیت دیلمان و حدش از چالوس تا حد تمیشه و این ناحیتیست آبادان و با نعمت و بسیار خواسته و بازرگانان بسیار و طعامش بیشترین نان و برنج است و ماهی.و آمل شهریست عظیم و قصبه طبرستانست و اندر وی علما بسیاراند.» (حدود العالم من المشرق الی المغرب: 1423: 143- 145)
مقدسی از جغرافی دانان مسلمان قرن چهارم هجری، دیلم را به پنج حوزه (ایالت) تقسیم کرده است: «نخستین آن ها از سمت خراسان ، قومس ، گرگان ، طبرستان ،دیلمان، سپس خزر است و دریاچه میان این حوزه ها است. طبرستان که قصبه آن آمل است.» (مقدسی: 1361: 5118- 5117.)
ابن حوقل جغرافی دان و سیّاح عرب و مسلمان قرن چهارم هجری نیز محدوده دیلم را این گونه گزارش داده اند: دیلم محدود است از جنوب به قزوین و طرم وقسمتی از آذربایجان و قسمتی از ری و از مشرق به بقیه اعمال ری و طبرستان، و از شمال به دریای خزر و از مغرب به قسمتی از آذربایجان و بلاد اران، و جبال روینج و باذوسبان و کوههای قارن و گرگان را نیز بدان متّصل اند جزو آن قرار داده است. (ابن حوقل: بی تا: 118) موقعیت جغرافیایی طبرستان مشخص است ولی این که چرا به این اسم نامیده می شود داستانی نیمه افسانه ای دارد که در نوع خود حائز اهمیت است. قزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد درباره این سرزمین و وجه تسمیه آن می نویسد: «مملکتی است معروف و به فارسی او را «مازندران» گویند. این ولایت واقع است میان ری و دامغان و بحر خزر. زمینش جنگلستان و آب بسیار دارد و هوایش بد است. گویند که پادشاهی، محبوسین بسیار داشت و به ولایت مازندران فرستاد. ولایت مازندران خراب بود محبوسین، آن ولایت را آباد نمودند. چون برای تراشیدنبیشه، تیشه ضرور بود محبوسین از پادشاه، تیشه خواستند. پادشاه، تیشه و تبر بسیار به آنجا فرستاد لهذا آن ولایت را «طبرستان» گفتند و «طبر» با تاى مؤلف معرب تاى با نقطه است...» (قزوینی: 1373: 474-475)
ورود علویان به طبرستان:
یکی از قیام های مهم علویان در دوران ابتدای خلافت عباسیان شکل گرفت، قیام حسین بن علی معروف به «صاحب فخ» بود. این قیام که به به تعبیر اهل بیت بعد از حادثه کربلا از مهم ترین حوادث تاریخ شیعه به شمار می رود در سرزمین فخ در نزدیکی مکه روی داد و بسیاری از علویان در آن به شهادت رسیدند و تنها معدودی از آن ها نجات یافتند که یکی یحیی بن عبد الله بود که به ایران مهاجرت کرد و در دیلمان ساکن شد و دیگری ادریس بن عبد الله بود که به مغرب رفت و توانست حکومت فاطمیان را در آن جا بنیان نهد. در واقع یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی (ع) معروف به صاحب دیلم که به همراه عده ای از یاران خود بعد از واقعه فخ به دیلم مهاجرت کرده بودند، نخستین علویانی بودند به منطقه دیلم و طبرستان آمدند.یحیی بن عبدالله بن حسن که از نوادگان امام حسن مجبتی بود پس از نجات یافتن از حادثه فخ شهر به شهر در جستجوی مخفیگاه برای رهایی از دست عمال عباسیان بود تا این که به منطقه دیلیمان وارد شد. در آنجا مردم معتقد شدند که وی استحقاق پیشوایی دارد، سپس با او بیعت کردند، و گروهی از مردم شهرها گرد وی جمع شدند و رفته رفته کارش بالا گرفت.
طبری می نویسد: «آغاز كار يحيى بن عبد الله از آنجا بود كه وى در ديلم قيام كرد و شوكتش بالا گرفت و كارش نيرو گرفت و مردمان از شهرها و ولايات بدو گراييدند» (طبری: 1375: ج 12: 5241 – 5242) صاحب تاریخ الفی نیز در ذکر وقایع سال صد و شصت و ششم می نویسد:«و در سال صد و شصت و ششم از رحلت خير البشر، عليه و آله التحيّة من الملك الأكبر، يحيى بن عبد اللّه المحصن بن حسن مثنّى بن حسن بن امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب، عليه السّلام، در ميان ديالمه ظهور كرد و خلقى بسيار در ظلّ رأيت او جمع گشتند. رشيد از شنيدن اين سخن، بسيار ملول گشت و فضل بن يحيى را با پنجاه هزار سوار به دفع او نامزد كرد. فضل در اثناى راه مكرّر نامهها به يحيى نوشت و او را از بأس و سطوت هارون تخويف مىنمود و به لطف و عاطفت او اميدوار مىگردانيد. پس يحيى به صلح راغب گشته كسى نزد فضل فرستاده پيغام داد كه: من از سر مخالفت مىگذرم به شرطى كه تو اماننامه به جهت من به خط رشيد بستانى بر آن وجهى كه من بتفصيل نوشته به خدمت فرستادهام» (تتوی: 1382: ج 2: 1378)
البته در مورد ارتباط برامکه با علویان دو نظریه در تاریخ موجود است، یکی آن که برمکیان در خفا پیرو علویان بودند و در صدد بودند که خلافت را از عباسیان به علویان منتقل کنند و برای آن مستنداتی موجود است از جمله آن که هارون الرشید از فضل بن یحیی برمکی را مأمور قتل امام موسی بن جعفر کرده بود ولی وی از این امر سر باز زد و همچنین در ارتباط با قیام یحیی بن عبدالله نیز وی در صدد برآمد که این قائله را بدون خونریزی تمام کند. نظریه دوم آن است که برامکه از هر فرصتی برای به دست آوردن منافع خود استفاده می کردند و گرایش خاصی به علویان نداشتند و در برخی موارد مانند قتل عبد الله بن افطس که توسط جعفر برمکی صورت گرفت عناد خود را با علویان نشان داده اند.
فضل بن یحیی برمکی در این قیام نیز سعی کرد تا آن جا که امکان دارد از جنگ با یحیی بن عبد الله اجتناب کند به همین دلیل از هارون الرشد امان نامه ای برای او گرفت و او را به بغداد فرا خواند. یحیی بن عبد الله نیز بر اساس آن عهد نامه که فضل بن یحیی برمکی از هارون الرشید برای وی گرفته بود حاضر به صلح با هارون شد و به بغداد رفت. ولی هارون الرشید بر خلاف عهد نامه ای که به او داداه بود وی را به زندان افکند تا به شهادت رسید.
موج دوم حضور علویان در منطقه دیلمان و طبرستان همزمان با ورود امام رضا به ایران و ولایت عهدی ایشان و نهایتا چس از شهادت ایشان می باشد.
آوازهی بیعت مأمون با حضرت رضا (ع)باعث این شد که ساداتی که همیشه در فشار بودند، روی به طرف ری و عراق نهادند. این سادات از بنو اعمام و برادران و تمامی حسینی و حسنی بودند. چون این دسته بیست و یک نفری به ری آوازهی بیعت مأمون با حضرت رضا (ع)باعث این شد که ساداتی که همیشه در فشار بودند، روی به طرف ری و عراق نهادند. این سادات از بنو اعمام و برادران و تمامی حسینی و حسنی بودند. چون این دسته بیست و یک نفری به ری رسیدند. از واقعه قتل و شهادت حضرت رضا (ع) به وسیله مأمون که به مکر و حیله آن حضرت را شهید کرده مطلع شدند. لاعلاج برای حفظ خودشان پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند. بعضی ها در آنجا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان معروف است و بعضی در همان جا توطّن یافتند و اتباع ایشان باقی است. (مرعشی: 1345: 127)
چندین سال چس از این ایام و همزمان با شهادت یحیی بن عمر بن یحیی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی (ع) در کوفه، ساداتی که خلاص یافته بودند، روی به کوهستانهای عراق نهادند و در طبرستان و دیلمان مالا مال کشته و درمحنتی تمام مانده بودند، زیرا دو قوم بنوامیه و بنوعباس مدت دویست سال بود که تا آن تاریخ برایشان جور می کردند. (آملی: 1348: 63)
در واقع سرزمین دیلمان و طبرستان در دو قرن دوم و سوم هجری پناهگاهی شده بود برای علویانی که از کشتارهای بنی امیه و بنی عباس فرار می کردند.
چگونگی تشکیل اولین حکومت علویان در طبرستان:
در واقع نقطه شروع حرکت علویان برای تشکیل حکومت را در سال دویست و پنجاه و هم زمان با قیام حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) در این منطقه می توان دانست. انگیزهی این جنبش آن بود که پس از پیروزی محمد بن عبدالله بن طاهر بر یحیی بن عمر، بخش هایی از زمین های خلیفه در طبرستان را که نزدیک کرانه دیلم بود، به او هدیه کرد. این زمینها همان کلار و شالوس بود. و در برابر آن زمینی قرار داشت که مردم این سرزمین از چوب آن بهر می بردند و چارپایان خود را در آن می چراندند و آن دارایی هیچ کس شمرده نمی شد و زمینی موات بود که درخت و آب و علف داشت. محمد بن عبدالله مباشر خود جابر بن هارون نصرانی را برای گرفتن این زمینها پیش فرستاد. حکمران طبرستان که در آن زمان سلیمان بن عبدالله بن طاهر بن عبدالله بن طاهر گماشته محمد بن طاهر بن عبدالله بن طاهر بود. اما محمد بن اوس بلخی بر کار سلیمان مسلط بود. وی با فرزندانش به مردم طبرستان و دیلم بد رفتاری می کردند. این جریان موجب بد نامی طاهریان در آن سرزمین شد و هنگامی آنان به زمین ها و مراتع کشاورزی تعدی کردند مردم آن سامان علیه ایشان شوریده و قیام کردند و جابر بن هارون عامل طاهریان را از آن ناحیه بیرون کردند. سرپرستی این قیام علیه طاهریان را دو برادر به نام های جعفر و محمد از فرزندان شخصی به نام رستم بر عهده داشتند. این دو چس از پیروزی بر هارون در اندیشه این بودند که شخصی از علویان را برای رهبری خود برگزینند. به همین دلیل به شخصی علوی نژاد در آن منطقه رجوع کرده و خواستار رهبری وی شدند ولی او نچذیرفت و به آنان گفت من شما را به فردی راهنمایی می کنم که شایسته چنین منصبی باشد و آن ها را به حسن بن زید علوی رهنمود کرد.«قوم يكى را به نام محمد پسر ابراهيم علوى سوى رى فرستادند كه حسن را دعوت كند كه با وى به سوى طبرستان آيد كه با وى بيامد. وقتى حسن بن زيد آمد كه ديلمان و مردم كلار و سالوس و رويان بر بيعت وى و پيكار سليمان ابن عبد الله اتفاق كرده بودند. و چون حسن بن زيد رسيد پسران رستم و جمع مردم مرزها و سران ديلم، كجايا و اشام و وهسودان پسر جستان، و از مردم رويان عبد الله پسر ونداميد كه به نزد آنها خداپرست و عابد بود با وى بيعت كردند. آنگاه بر ضد عاملان ابن اوس كه در آن نواحى بودند قيام كردند و آنها را از آنجا براندند، كه بنزد ابن اوس و سليمان بن عبد الله رفتند كه به شهر ساريه بودند. همراه مردم اين نواحى كه وقتى از آمدن حسن خبر يافتند با وى بيعت كردند، چهار پاداران جبال طبرستان چون ما صمغان و فادسبان و ليث پسر قباد و از مردم دامنه، خشگجستان پسر ابراهيم پسر خليل پسر ونداسفجان نيز بدو پيوستند، بجز مردمان كوهستان فريم كه در آن وقت سرشان و شاهشان قارن پسر شهريار بود و در حفاظ كوهستان و ياران خويش بود و مطيع حسن ابن زيد و ياران وى نشد، تا وقتى كه به مرگ طبيعى بمرد، گاه به گاه در ميانه صلحى بود و تحبيبى و قرابتى كه به وسيله اينگونه كارها از دست اندازى حسن و يارانش بركنار مىماند.» (طبری: 1375: ج 14: 6138) البته به عقیده ابن اثیر طاهریان شیعه مذهب بودند و به همین دلیل به عمد از حسن بن زید شکست خوردند (ابن اثیر: 1371: 4195.)
پس از این که این مناطق مطیع حسن بن زید شدند وی به آمل رفت و در آن جا همه مردم با وی بیعت کردند و به دین گونه وی لشکری آراست و آماده نبرد با سلیمان بن عبد الله و ابن ساریه که در بیرون از آمل قرار داشتند شد. سلیمان و ابن ساریه پس از آن که عظمت سپاه حسن بن زید را دیدند عقب نشینی کردند و از رویارویی با وی خود داری کردند و به دین سان تمامی سرزمین های طبرستان تحت فرمان و نفوذ حسن بن زید علوی درآمد و به دین گونه اولین حکومت علویان در این منطقه تشکیل شد.
اوّل کسی که از سادات آل محمد صلوات الله علیه و علیهم اجمعین که به طبرستان حاکم و عادل بودند حسن بن زیدبن اسمعیل المعروف به حالب الحجارة بود. (ابن اسفندیار: 1366: 94) لقبش الدّاعی الکبیر و الدّاعی الاوّل و مادرش دختر عبدالله بن عبیدالله الأعرج بن الحسین بن الأصغر بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب (ع) بود. وی در سال 250 در طبرستان ظهور کرد و در روز سه شنبه بیست و پنجم رمضان با او بیعت کردند و او را ملقّب به داعی الخلق الی الحق نامیدند. (شوشتری: 1377: ج 2: 317) و در سال 270 وفات یافت و اولاد ذکوری نداشت. (ابن عنبه: 1421: 107)
حسن بن زید برادر خود محمد بن زید را جانشین خود قرار داده بود و پس از آن که در گرگان وفات یافت، یارانش با محمد بن زید ملقب به «داعی صغیر» بیعت کردند و به دین گونه، دومین حکمران این سلسله محمد بن زید علوی شد.
در آغاز کار حکومت محمد، داماد حسن بن زید که حسین نام داشت از بیعت با او خودداری کرد و ادعای استقلال نمود به همین دلیل محمد لشکری آراست و وی را شکست داد و پس از آن که او را زندانی کرد فرمانی صادر کرد که هر شخصی که از حسین حقی دارد برای باز پس گیری بیاید و پس از پرداخت حقوق مردم وی را دوباره زندانی کرد. از سرنوشت او در تاریخ مطلبی بیان نشده ولی به احتمال زیاد توسط داعی صغیر به قتل رسیده است. «بعد ازين وقايع اكثر حكام طبرستان سر بر خط فرمان محمد بن زيد نهادند مگر اسپهبد رستم بن قارن كه حاكم جبال مازندران بود و اسپهبد رستم رافع بن هرثمه را كه در آن زمان بر خراسان استيلا داشت بمازندران طلبيده مدتها ميان او و محمد بن زيد غبار معركه جدال در هيجان بود و بالاخره مصالحه روى نموده محمد بن زيد جرجان را برافع بازگذاشت آنگاه رافع با محمد بيعت كرده بجنك عمرو بن ليث صفار خراميد و شكست يافته بصوب خوارزم شتافت و خوارزميان چون ظلم و تعدى رافع را ميدانستند او را از ميان برداشتند و بعد ازين واقعه تمامى طبرستان و جرجان در حيز تسخير محمد بن زيد قرار گرفت» (خواند میر: 1380: ج 2: 411)
در این سال ها حضور رافع بن هرثمه در سرزمین های تحت تصرف محمد بن زید، مشکل جدیدی برای وی ایجاد کرده بود. در واقع رافع ابتدا در خدمت امیر محمّد طاهری بود ولی پس از آن پیش یعقوب صفاری رفت امّا چون ریشی دراز و چهره ای بسیار زشت داشت یعقوب او را از پیش خود راند رافع ناچار به احمد بن عبد الله خجستانی پیوست. احمد بن عبد اللّه خجستانی ابتدا از سران سپاهی علی برادر یعقوب و عمرو بود لیکن پس از مرگ یعقوب یعنی در سال 265 ه.ق بر عمرو لیث شورش کرد و نیشابور را تحت تسلط خود آورد و کمکم کار ادّعای او تا آن جا بالا گرفت که به نام خود سکّه زد و در 266 ه.ق بر جرجان غلبه یافت و در همین سال بر عمرو لیث نیز پیروز شد و در خیال گرفتن هرات و سیستان بود که در سال 268 ه.ق به علّت سوءسیرت و طمع ورزی به دست دو نفر از غلامانش در نیشابور بقتل رسید. بعد از کشته شدن خجستانی اتباعش دور رافع بن هرثمه را گرفتند. رافع بن هرثمه تا سال 271 ه.ق رافع در خراسان از مدّعیان عمرو لیث صفاری به شمار می آمد امّا در این سال مغلوب عمرو لیث شد و متواری گشت تا این که در سال 272 ه.ق شنید محمّد بن زید از حاکم ری که ترکی بود از دستنشاندگان بنی عباس شکست خورده است. وی فرصت را مغتنم شمرد و به تحریک اسپهبد رستم بن قارن که از دست داعی فراری بود به گرگان حمله برد. داعی پس از مدّتی کوشش چون تاب مقاومت نداشت بالاخره در سال 274 ه.ق از جلوی ایشان گریخت و به کجور و دیلمان پناه برد و تا سال 277 ه.ق در دیلمان بود. در این تاریخ محمد بن زید با کمک مردم دیلم و توانست عامل رافع را از طبرستان بیرون کند ولی باز به علّت کثرت دشمنانش که علیه محمد با رافع متحد شده بودند نتوانست رافع را شکست دهد. تا این که رافع چندین مرتبه از لشکر خلیفه و همچنین لشکر عمرو لیث صفاری شکست خورد و به ناچار برای تقویت موضع خود با داعی طرح صلح ریخت و به نام وی خطبه خواند و به دین سان حکمرانی وی را پذیرفت. داعی نیز به دلیل شرایط سخت خود به ظاهر بیعت او را پذیرفت ولی در باطن از قدرت او خشنود نبود تا آنکه بالاخره عمرو لیث در سال 283 ه.ق با رافع به نبرد پرداخت و وی را شکستی سخت داد و رافع به خوارزم گریخت و در آن جا به دست عامل عمرو لیث صفاری کشته شد و داعی از جانب این مدّعی پر زور فتنهجو خلاص یافت و بار دیگر از گیلان تا گرگان امر محمّد بن زید را گردن نهادند.
این آرامش تا سال دویست و هشتاد و هفت که سامانیان بر صفاریان غلبه یافتند ادامه تا این که جنگ سر نوشت سازی بین محمد بن زید با لشکریان سامانی در گرفت و در این نبرد محمد بن زید به قتل رسید. ابن اثیر شرح واقع را چنین می نویسد: در آن سال محمد بن زید علوی امیر دیلمان و طبرستان کشته شد. سبب قتل او این بود که چون شنید عمرو بن لیث صفار گرفتار شده و کار او پایان یافته به طمع تسخیر خراسان لشکر کشید و گمان میبرد که اسماعیل سامانی از ایالت خود (که ما وراء النهر باشد) تجاوز نخواهد کرد و به خراسان طمع ندارد و دفاع از آن نخواهد کرد. چون به گرگان لشکر کشید و اسماعیل شنید به او پیغام داد که تو محل امارت خود را داشته باش و به جای دیگر تجاوز مکن و به خراسان لشکر مکش. محمد اعتنا نکرد و از گرگان خارج شد و به خراسان لشکر کشید. اسماعیل بن احمد برای نبرد و دفع او محمد بن هارون را برگزید محمد مزبور جانشین رافع بن هرثمه بود که در حیات رافع امارت خراسان را داشت. محمد سپاه عظیمی سواره و پیاده جمع و تجهیز و به جنگ محمد بن زید روانه کرد. طرفین در مرز گرگان با هم مقابله و سخت مقاتله کردند. محمد بن هارون اول منهزم شد و بعد بازگشت و عده از اتباع پراکنده خود را جمع نمود. در آن هنگام سپاهیان محمد بن زید به تعقیب گریختگان شتاب کرده بودند چون دیدند فرزند هارون با عده بازگشته و جنگ را آغاز کرده گریختند و بسیاری از آن ها کشته شدند و محمد بن زید مجروح و فرزندش زید بن محمد اسیر شد. ابن هارون لشکرگاه محمد بن زید را غارت کرد. محمد بن زید هم بر اثر جراحات و ضربات وارده درگذشت و در دروازه گرگان به خاک سپرده شد. (ابن اثیر: 1371: ج 19: 24- 25)
«مدت حكومت او شانزده سال بود، و پسر او ابو الحسين زيد در شوال سنه دويست و هشتاد و هفت به بخارا بماند، و آنجا تكاهل نمود. و چون محمد هارون از ضبط گرگان فارغ گشت. در تاريخ مذكور به آمل آمد و يك سال و نيم حكومت كرد. و جمله خراسان اسمعيل بن احمد را مسلّم گشت.» (مرعشی: 1345: 143)
اقدامات فرهنگی اجتماعی داعی کبیر و داعی صغیر:
یکی از اقدامات مهم داعی کبیر در طول دوران حکومت خود، ترویج مذهب شیعه زیدیه در منطقه طبرستان بود. در واقع حسبن بن زید یکی از فعالان فرقه زیدیه به شمار می رود که توانست برای مدتی حکومتی را نیز تشکیل دهد و در عقاید زیدیه را به کار گرفته و گسترش دهد. زیدیان در بعضی از مسائل که مایه تمایز شیعه و سنی است، روش شیعه را دارند (مانند «حى على خير العمل» گفتن، در اذان پنج بار تکبیر گفتن، در نماز میت، نخوردن ذبیحه نامسلمان، و غیره). اما زناشوئی با غیر زیدی و زواجمتعه را جایز نمیدانند. در واقع شرایط اصلی امام در مذهب زیدیّه عبارتست از اینکه:1- از اهل بیت پیغمبر باشد (خواه از نسل امام حسن خواه از نسل امام حسین و لهذا امامت ارثی نیست.)
2- امام به شخصه قادر به جنگ و دفاع باشد، و به همین جهت کودک یا مهدی غایبی را به امامت قبول ندارند.
3- امام عالم در علم دین باشد، زیدیّه از این قاعده سخت تبعیّت میکردند و شاهد آن کتاب های فراوانی است که امامان زیدی در قرون متوالی تألیف کردهاند. به گونه ای که در مورد حسن بن زید معروف به داعی کبیر گفته شده «او فقیهی دانشمند بود و تالیفاتی از جمله کتاب الجامع فی الفقه، کتاب البیان و کتاب الحجة فی الامامة داشته است..(ابن ندیم:1350: 244)
حسن بن زید در همان آغاز حرکت خود به مردم اعلام کرد که برای بر پا داشتن کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و امر به معروف و نهی از منکر با مردم بیعت می کند و حرکت تبلیغی خود را بر همین اساس که نشان از خط مشی معین او داشت آغاز کرد به گونه ای که به کارگزاران خود دستور داد که:
1- به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و آن چه به طور یقین از امیر مومنان حضرت علی (ع) در اصول و فروع دین رسیده عمل شود
2- حضرت علی (ع) را بر همت امت برتر بدانند
3- مردم را از اعتقاد نسبت به جبر و تشبیه به شدت باز دارند و از دشمنی موحدان که به عدل و توحید معتقدند بر حذر باشند
4- «بسم الله الرحمن الرحیم» را با صدای بلند در نماز ها بخوانند (که در واقع نشان از شیعه بودن است)
5- در نماز صبح قنوت را به جا آورند
6- برای نماز میت پنج تکبیر بگویند
7- هنگام وضو گرفتن مسح کفش ها ترک شود
8- «حی علی خیر العمل» را در اذان و اقامه بگویند (مرعشی: 1345:240)
در واقع حسن بن زید در ترویج مذهب شیعه زیدی چنان پا فشاری داشت که در این باره گفته اند که کسانی که چهره نفاق در مذهب زیدی داشتند را می آموخت و سپس آنان را می کشت (همان: 137) سختگیریهای داعی کبیر نسبت به مخالفان مذهب، نشانه آن است که او برای ترویج مذهب زیدی تلاش می کرد. مادلونگ درباره گرایش مذهبی حسن بن زید می گوید: در سیاست مذهبی خود، به گونهای رسمی، آداب و شریعت شیعه و کلام معتزلی را رواج داد (مادلونگ: 1375:143)
محمد بن زید نیز رفتاری همانند داعی کبیر در توسعه مذهب شیعی زیدی داشت وی به مرقد امامان و سادات، احترام می گذاشت و سالانه، سی هزار درهم سرخ به مرقد امیر المؤمنین علی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و سایر سادات و نزدیکان خویش می فرستاد. این اردت وی به حدی بود که هنگامی که متوکل عباسی مراقد ائمه (علیهم السلام) را ویران کرد او اولین کسی بود که به تعمیر و مرمت آن ها اقدام کرد (مرعشی: 1345: 95)
با کشته شدن محمد بن زید بار دیگر مذهب اهل سنت توسط سامانیان که پیرو خلیفه عباسی بودند و با حکم وی حکومت می کردند در منطقه گسترش یافت و به دین سان در این دوره مذهب اهل سنت به عنوان مذهب رسمی حکومت اعلان گردید تا این که ناصر اطروش به حکومت رسید و بار دیگر حکومت علویان ادامه یافت و مذهب شیعه زیدی از نو رواج یافت.
حسن بن علی ناصر کبیر (301- 304): پس از قتل محمّد بن زید علوی و آمدن امیر اسماعیل سامانی به منطقه طبرستان این ولایت مستقیما تحت اداره عمّال سامانی درآمد و سادات علوی به دیلمان و گیلان مهاجرت کردند. از تاریخ 287 ه.ق تا سال 301 ه.ق یعنی در مدّت سیزده سال طبرستان مطیع سامانیان بود و حاکمی از بخارا برای اداره آن مأمور میشد. امیر اسماعیل پس از حرکت از طبرستان این ولایت را به پسر عموی خود ابو العبّاس عبداللّه بن محمّد بن نوح سپرد و از آنجا عازم ری شد تا به دعوت خلیفه محمّد بن هارون را که بر آن شهر استیلا یافته بود دفع کند. محمّد بن هارون که در سال 288 ه.ق از دست اسماعیل به دیلمان گریخته بود بعد از چندی به خواهش مردم ری عازم آن شهر شد و پس از کشتن حکمران ترک آن، آنجا را از عمّال خلیفه عبّاسی باز پس گرفت. خلیفه به اسماعیل پیغام داد که ری نیز جزء حوزه حکومتی تست باید که آنجا را از وجود محمّد بن هارون پاک سازی. اسماعیل به ری شتافت امّا قبل از رسیدن او محمّد بن هارون به قزوین و از آنجا به زنجان و گیلان رفت. اسماعیل ری را به راحتی تصرّف کرد و پسر عموی دیگر خود ابو صالح منصور بن اسحق به حکومت آن جا گماشت.
محمّد بن هارون پس از پناهنده شدن به گیلان برای آنکه انتقام خود را از امیر سامانی بگیرد به دعاة علوی گیلان توجّه کرد و در این تاریخ یعنی سال 290 ه.ق بزرگ علویان گیلان مردی بود فصیح و دیندار از فرزندان امام زین العابدین به اسم حسن بن علی و بلقب ناصر کبیر که سالها در گیلان و دیلمان به دعوت مردم پرداخته و اکثر مردم آن نواحی را به دین اسلام آورده بود و خیالی جز کشیدن انتقام خون محمّد بن زید در سر نداشت و به همین خیال هم در سال 289 ه.ق به آمل حمله برده ولی از سپاه سامانی شکست یافته و به دیلمان پناهنده شده بود. محمّد بن هارون دست بیعت به ناصر کبیر داد و او را در پس گرفتن طبرستان و طرد عمّال سامانی از آن سامان مشوّق شد. (پیرنیا: 1380: 121-120) در واقع در این مدت سیزده سالی که حین بن علی در گیلان و دیلمان حضور داشت عمده فعالیتش تربیت شاگردان و همچنین تبلیغ مذهب خود بود به گونه ای که وی توانست بسیاری از مردن زرتشتی این نواحی را به آیین اسلام دعوت کند و پیروان بسیاری را پیرامون خود گرد آورد.
مردم طبرستان که از ستم کارگزاران سامانی به ستوه امده بودند در این زمان از حسن بن علی درخواست کردند که با کمک آن ها علیه سامانیان قیام کند و آن ها را از این ستم ها رهایی بخشد. به همین دلیل ناصر کبیر به همراه محمّد بن هارون و چند تن از بزرگان گیلان که در بیعت ناصر آمده بودند به طبرستان حمله برد و در زمستان 290 در نزدیکی آمل پس از جنگ بسیار سختی که چهل روز طول کشید، بالأخره لشکریان ابو العباس سامانی حکمران طبرستان و متحدین او یعنی اسپهبد شهریار پسر فادوسبان و اسپهبد شروین پسر رستم بن قارن را شکست داد و قریب 7000 نفر از سپاهیان سامانی را کشتند و ابو العباس سامانی برای در آمان مانده از این کشتار به ری گریخت.
علّت عمده شکست ابو العباس این بود که چون او از امیر اسماعیل مدد خواست اسماعیل پسر خود احمد را بیاری او فرستاد لیکن احمد بعلت خصومتی که با ابو العباس داشت بقدری در راه خود را معطّل کرد تا بر سپاه ابو العباس شکست افتاد. ابو العباس یکی از سران سپاهی خود را بری فرستاد و او بحیله بر محمّد بن هارون دست و او را ببخارا فرستاد و فتنه او دفع شد ناصر کبیر بدیلمان برگشت و بار دیگر طبرستان تحت حکم ابو العباس سامانی درآمد.
ادامه دارد...
/ج