فلسفه و منطق در عهد آل بويه

فلسفه که درباره ي جهان آفرينش و انسان از حيث چيستي بحث مي کند، داستاني بس دراز و طولاني دارد. يونانيان در اخذ نظرهاي ساير ملل و تکميل آن توفيق بيشتري داشتند. آنان با آنکه پايه هاي آن را از شرق گرفته بودند، ولي به
سه‌شنبه، 25 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه و منطق در عهد آل بويه
 فلسفه و منطق در عهد آل بويه

 

نويسنده: دکتر غلامرضا فدايي عراقي




 

فلسفه که درباره ي جهان آفرينش و انسان از حيث چيستي بحث مي کند، داستاني بس دراز و طولاني دارد. يونانيان در اخذ نظرهاي ساير ملل و تکميل آن توفيق بيشتري داشتند. آنان با آنکه پايه هاي آن را از شرق گرفته بودند، ولي به گونه اي عمل کردند که گويي حوزه ي فلسفه از آن آنهاست. فلسفه در متون اسلامي حب الحکمه يا دوستداري دانش نام دارد و آن عبارت است از علم به وجود از حيث وجود. بعضي گفته اند فلسفه عبارت است از علم به حقايق اشياء و موجودات به اندازه توانايي فهم انسان (1).
از يک نظر اهميت فلسفه در تاريخ تمدن اسلامي بسيار زياد است، بدين معني که مسلمانان علم کلام را نيز بر پايه ي فلسفه بنا کردند و با دلايلي فلسفي از مباحث شريعت دفاع کردند. اما با همه ي اهميتي که فلسفه داشت، کساني که بدان اشتغال داشتند، همواره به کفر و تعطيل متهم بودند و به ويژه فقيهان و محدثان در تحقيق دين و بدنام کردن آنها مي کوشيدند و حتي مأمون را امير کافران لقب داده بودند (2).
ابن خلدون گويد، که بيشتر حاملان علم در اسلام عجمان بودند و اعراب در اين باره فضيلتي نداشتند با اين حال بعضي از مورخان تازي گويند که نخستين طبيب و منجم و فيلسوف اسلامي عرب خالص بوده است. گويند نضر بن حارث بن مکده ثقفي پسرخاله ي حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مانند پدرش طبيب بود، اما با دانشمندان مي نشست و با احبار و رهبانان رفت و آمد داشت و از علوم قديمه چيزهاي زيادي فراگرفته بود و بسيار پيامبر را آزار مي داد (3). حکيم آل مروان که خالد بن يزيد اموي ( م 585 ) بود، سخت به علوم توجه داشت. او گروهي از دانشمندان مدرسه اسکندريه را به حضور مي طلبيد و به آموختن کيميا مي پرداخت. اولين کتابي که از زبان ديگر به عربي ترجمه شد، توسط اصطفان القديم صورت گرفت. نخستين فيلسوف بزرگ اسلامي کندي است ( م 261 ق ) که از نژاد خالص عربي است و او را فيلسوف العرب خوانند. او در ترجمه هم دست داشت، ولي کار اصلي اش ترجمه نبود (4). البته قبل از کندي نيز افرادي بودند که به بدديني و سست اعتقادي متهم بودند. در ميان آنها جماعت زيادي از ادبا و شعراي فلسفي وجود داشت که ابن مقفع نيز از جمله آنهاست و به زناديق معروف بودند. شايد ابوالعلاء معري نيز در قرن چهارم از جمله ي آنان باشد (5).
نکته قابل توجه اين است که فلسفه ي يوناني در شکل گيري و گسترش فلسفه ي اسلامي نقش بسزا داشته است. راه يابي فلسفه ي يوناني از راه مکاتب فلسفي سرياني - مسيحي انجام گرفته است. پس از استقرار اسلام در سراسر آسياي صغير، مترجمان برجسته ي سرياني، مانند حنين بن اسحاق، اسحاق بن حنين، قسطا بن لوقا به ترجمه ي کتب يوناني پرداختند ( انوشه، 1060 ). کندي بسيار کوشيد تا انديشه هاي فلسفي يونانيان را با انديشه هاي اسلامي سازگار سازد و در اين راه برخلاف فارابي و ابن سينا به خلق و ابداع عالم قائل بود، يعني مانند مسلمانان اعتقاد داشت که خدا عالم را از نيستي به هستي درآورده و قِدَم عالم را منکر بود و نيز معاد جسماني را به استناد آيات قرآن مجيد اثبات مي کرد (6).
پس از وي ابوالعباس سرخسي ( م 286 ق ) که به ابن الفرائقي نيز معروف بود، از بهترين شاگردان کندي است. او در آغاز معلم المعتضد خليفه ي شانزدهم عباسي بود. او تمايلات شيعي داشت و سرانجام به دست خليفه ي عباسي کشته شد و کتاب هاي او با کتاب هاي استادش کندي مخلوط است (7).
ابوزيد بلخي ( م 322 ق ) نيز از شاگردان کندي است. او را از متکلمان بزرگ نيز بشمار آورده اند. ياقوت گويد: اهل صناعت کلام اتفاق کرده اند که متکلمان بزرگ عالم سه نفرند. جاحظ ( م 255 ق )، علي بن عبيده لطفي ( م 273 ق ) و ابوزيد بلخي. از کتاب هاي او اقسام العلوم، رساله ي حدود الفلسفه، کتاب اقسام علوم الفلسفه و کتاب اخلاق الامم است (8).
محمد بن زکرياي رازي ( م 320 يا 313 ق ) که او را جالينوس العرب ناميده اند، شاگرد ابوزيد بلخي بود. ابن ابي اصيبعه درباره ي او گويد که « اين شخص چندان بضاعتي در فلسفه نداشت، زيرا غالب اوقات در بلاد گردش مي کرده و خود را فيلسوف و حکيم جلوه مي داده است (9). دست کم 12 رديّه بر رازي نوشته اند (10).
ابونصر فارابي معروف به فيلسوف المسلمين و معلم ثاني، بزرگترين فيلسوف اسلامي پس از پايان روزگار ترجمه ي آثار يوناني به زبان تازي است. او براي تحصيل به بغداد و حران رفت و از شاگردان يوحنا بن جيلان دمشقي بود. وي پس از تحصيل مقدمات به ديار بغداد برگشت. از آثار معتبر او احصاء العلوم و التعريف باعراضها، الجمع بين رايي الحکيمين: افلاطون الالهي و ارسطو طاليس است که در کتاب دومي سعي دارد دين را با فلسفه آشتي دهد.
ابوعلي مسکويه ( م 421 ق ) ملقب به خازن، در حکمت صاحب نظر و با وزير معروف معزالدوله ي ديلمي ( 32-65 ق ) از ديالمه ي عراق، خراسان و کرمان يعني ابومحمد حسن بن محمد مهلبي ( م 352 ق ) و نيز ابن العميد، منشي بليغ و وزير رکن الدوله ي ديلمي و پس از او با ابوالفتح علي فرزند محمد بن العميد معروف به ذوالکفايتين ( صاحب کتاب سيف و قلم ) معاصر و همنشين بوده است. گويند او با ابن سينا بحث هايي داشته است. در يک جلسه، بوعلي، جوزي پيش ابن مسکويه انداخت و گفت تقدير ساخت اين جوز به شعيرات بکن. ابن مسکويه نيز جزوي چند در اخلاق داشته است. پيش او انداخت و گفت اولاً اصلاح خلق خود مي کن تا من از استخراج مساحت جوز فارغ شوم، چه تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتري که من بر مساحت جوز (11).
ابن سينا ( 370-428 ق ) از نامدارترين فلاسفه ي جهان اسلام است. دانشنامه ي علايي او به فارسي، اولين نثر فارسي فلسفي است. مهمترين کتاب فلسفي او شفا است که در هجده جزو، در ابواب علوم و فلسفه پرداخته است. کتاب الاشارات و التنبيهات او نيز از لحاظ پختگي فکر و استواري شيوه ي نگارش اعتبار زيادي دارد و در ده نمط تنظيم شده و بسياري از جمله امام فخر رازي و خواجه نصيرالدين طوسي بر آن شرح نوشته اند.
امام محمد غزالي ( م 505 ق ) صاحب کتاب تهافت الفلاسفه ( تناقض گويي فيلسوفان ) است که آن را پس از نگارش مقاصد الفلاسفه نوشته است. غزالي در اين کتاب بيست مسأله از مسائل فلسفي را مطرح مي کند و تناقض انديشه ها و لغزش حجت هاي فلسفي ايشان را با عبارتي نسبتاً ساده، ولي پر از طنز و ريشخند و نکته هاي فلسفي، بيان مي کند. در سه مسئله آنها را تکفير مي کند و در هفده مسئله تناقض و بدعت آنها را آشکار مي سازد.
از آن پس، فلاسفه ي ديگري چون ابن رشد ( 59 ق )، سهروردي ( م 587 ق )، امام فخررازي ( م 606 ق )، خواجه نصرالدين طوسي ( م 672 ق )، قطب الدين شيرازي ( م 71 ق ) و صدرالدين شيرازي ( م 1050 ق ) را بايد نام برد.

[1] ابن زرعه، ابوعلي عيسي بن اسحاق بن زرعة بن مرقس بن زرعة بن يوحنا

نام: عيسي
نام پدر: اسحاق
کنيه و لقب: ابوعلي [ن.م]
اسم اشهر: ابن زرعه
سال و محل تولد: 331 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 398 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسيحي يعقوبي
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، منطق و ترجمه
استادان: يحيي بن عدي

سرگذشتنامه:

از زندگي ابن زرعه تا اواسط سده ي چهارم قمري آگاهي در دست نيست. نويسندگان معاصر ابن زرعه او را از پيشگامان علم منطق و فلسفه و از مترجمان چيره دست سرياني به عربي شمرده اند. او بسيار دانش دوست و اهل کتاب بود و به دقايق فلسفه آگاهي داشت. از برخي از آراء و عقايد فلسفي و اخلاقي او که در آثار نويسندگاني چون ابوحيان ذکر شده است، برمي آيد که جبري مذهب بوده و درباره ي عقل و جهل و جنون آرائي خاص دارد. وي مردي تاجرپيشه بود و به بازرگاني با روم شرقي علاقه ي بسيار داشت. تاجران رقيب سرياني، او را به روابط پنهاني با دولت روم متهم ساختند و نزد سلطان ( معلوم نيست که کدام يک از اميران آل بويه ) از او سعايت کردند، بنابراين به دستور دولت اموالش مصادره شد و آزارهاي بسيار ديد تا سرانجام دچار بيماري عصبي و فلج شد. آوازه ي دانش او سبب گشت که پزشکان مشهوري چون ابن بکس و ابن کشکرايا به مداوايش بشتابند. اما هيچ گاه بکلي بهبود نيافت.

آثار:

نوشته هاي ابن زرعه شامل ترجمه ي کتاب هاي ارسطو، نيقولاوس و جالينوس از سرياني به عربي و تأليفات خود وي از اين قرار است: اختصار کتاب ارسطو طاليس في المعمور من الارض، ارسطو يا تاريخ حيوانات او، ترجمه ي منافع اعضاء الحيوان، مقاله اي در اخلاق، رساله ي في علة استنارة الکواکب مع انها و الکرات الحاملة لها من جوهر واحد، رساله ي ردُّاليهود و رساله اي در توضيح عقايد يعقوبيان.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 622-621.

[2] ابوالحسن عامري، محمد بن ابي ذر يوسف عامري نيشابوري

نام: محمد
نام پدر: ابي ذر
کنيه و لقب: ابوالحسن
اسم اشهر: ابوالحسن عامري
سال و محل تولد: 300 ق، نيشابور
سال و محل وفات: 381 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، منطق و عرفان
استادان: ابوزيد بلخي در فلسفه، ابوبکر قفال و ابوالفضل ابن عميد
شاگردان: ابوعلي مسکويه، ابوحيان توحيدي، ابوالقاسم کاتب، علي بن حسين هندو و ماني مجوسي.

سرگذشتنامه:

ابوالحسن در نيشابور زاده شد و در همانجا به تحصيل علوم ديني پرداخت و سپس به شامستيان از قراي بلخ سفر کرد. وي پس از مرگ استادش در آنجا، به بخارا بازگشت و از آنجا به چاچ رفت. او دوباره به بخارا بازگشت، سپس در فاصله ي سال هاي 342-352 ق در نيشابور رحل اقامت افکند. ابوالحسن در حدود 353 ق ساکن ري بود و در همانجا به تصنيف و تدريس اشتغال داشت. وي در ري از حمايت ابوالفضل ابن عميد وزير آل بويه و فرزند و جانشين او ابوالفتح برخوردار بود. دو گزارش از سفر او به بغداد يکي پيش از 360 ق و ديگري در 364 ق در تذکره ها آمده است. ابوالحسن عامري در بغداد با بي اعتنايي دانشمندان رو به رو شد و آزرده خاطر به زادگاه خود بازگشت.

آثار:

الاعلام بمناقب الاسلام، الامد علي الابد، انقاذ البشر من الجبر و القدر، التقرير لاوجه التقدير، السعادة و الاسعاد في السيرة الانسانية، الفصول في المعالم الالهية، القول في الابصار و المبصر و مجموعه اي از آثار متفرق او که با نام « الشذرات الباقية من مؤلفات العامري المفقودة » گرد آمده است.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 350-348؛ الامتاع، ابوحيان 1 / 36.

[3] ابوعبيد جوزجاني، عبدالواحد بن محمد

نام: عبدالواحد
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوعبيد [ن.م]
اسم اشهر: ابوعبيد جوزجاني
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، فقه و رياضيات

سرگذشتنامه:

از زندگي ابوعبيد پيش از پيوستن به ابن سينا اطلاعي در دست نيست. از عنوان فقيه که نويسندگاني چون بيهقي به ابوعبيد داده اند، برمي آيد که وي ابتدا به تحصيل فقه و علوم ديني پرداخت و چون دوستدار علوم فلسفي بود و آوازه ي شيخ الرئيس به گوش او رسيد، ترک ديار کرد و در جرجان به ابن سينا پيوست و تا پايان عمر همچنان ملازم وي بود. ابوعبيد هر روز نزد ابن سينا به خواندن المجسطي مي پرداخت و نيز شيخ الرئيس رسالة المختصر الاوسط در منطق را در جرجان بر وي املا مي کرد. چون ابن سينا از همدان، قصد اصفهان و پيوستن، به علاءالدوله کرد، ابوعبيد و ديگر ياران استاد نيز در زي صوفيان با او همراه شدند و به اصفهان رفتند. ابوعبيد جوزجاني مقدمه اي بر شفا نوشت. وي پس از مرگ استاد با استفاده از مبحث رياضيات شفا و آثار ديگر ابن سينا در رياضيات، بخش رياضي کتاب النجاة را تهيه کرد و بدان کتاب افزود. بخش موسيقي و رياضي دانشنامه ي علائي شيخ الرئيس و نيز ترجمه و تلخيص بخش رياضيات آثار ديگر ابوعلي به خامه ي ابوعبيد است. ابوعبيد پس از مرگ استاد به گردآوري آثار او اهتمام بسيار نشان داد و شرح حال ابن سينا از اقامت در جرجان که ابوعبيد به او پيوست تا هنگام مرگ، همه به قلم اين شاگرد و ملازم وفادار اوست. به جرأت مي توان گفت اگر ابوعبيد نمي بود، اولاً کتاب برجسته اي چون شفا فراهم نمي آيد و ثانياً بسياري از آثار ابن سينا احتمالاً برجاي نمي ماند.

آثار:

آثار يافت نشده: تفسير مشکلات کتاب قانون، الحيوان به فارسي، شرح رساله ي حي بن يقظان ابن سينا.

آثار خطي:

خلاص ترکيب الافلاک، رساله اي در هندسه که آن را براساس يادداشت هاي ابن سينا فراهم آورده است، شرح قصيده ي عينيه ي ابن سينا و شرح احوال ابن سينا.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 702-700.

[4] ابوعلي سينا

نام: علي
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوعلي، شيخ الرئيس
اسم اشهر: ابن سينا
سال و محل تولد: 370 ق، افشنه
سال و محل وفات: 428 ق، همدان
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، منطق، طب، هندسه،‌ نجوم و لغت
استادان: ابوعبدالله ناتلي
شاگردان: ابوعبيد جوزجاني، بهمنيار بن مرزبان، ابن زيله و معصومي
همفکران و رقيبان: ابوريحان بيروني، ابوسهل مسيحي، ابونصر عراق، ابن الخمار و ابوالفرج بن الطيب
مناصب و مقام ها: وزارت

سرگذشتنامه:

ابن سينا در سوم ماه صفر سال 370 ق در افشنه يا خرميشن متولد شد. در بخارا به تحصيل علم مي پرداخت و در ده سالگي قرآن را حفظ کرد و در چهارده سالگي کتاب لغت عربي نوشت. وي در عنفوان شباب، نوح بن منصور پادشاه ساماني را معالجه کرد و از کتابخانه ي گرانبهاي او بهره ها برد. ابن سينا به تمام علوم بويژه طب، منطق و فلسفه احاطه داشت. از خراسان به اصفهان و سپس به همدان رفت و در آنجا به وزارت شمس الدوله رسيد. سال هاي آخر عمر خود را در اصفهان در حمايت علاءالدوله ماکويه گذرانيد.

آثار:

کتاب شفا دوره ي کامل منطق و فلسفه ي الهي و رياضي 18 جلد، کتاب قانون دوره ي کامل طب علمي و عملي در چهار جلد، الاشارات و التنبيهات و کتابهاي داوري، النجاة، در فلسفه در سه جلد، المبداء و المعاد، لسان العرب، دانشنامه ي علايي ( در منطق و طبيعيات و الهيات به فارسي ) و مباحثات، الحکمة المشرقية. بسياري از کتاب هاي او چاپ شده است.

منابع و مآخذ:

فرهنگ دانستي ها ( فيلسوفان ايران ) ص 136؛ دائرة المعارف تشيع، 1 / 33؛ کارنامه ي انجمن آثار ملي، 83-159؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 1-130

[5] ابوالحسن مغربي، محمد بن احمد بن افريقي

نام: محمد
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوالحسن،‌ متيّم
اسم اشهر: متيم، ابوالحسن مغربي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: حدود 400 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: ادب، شعر، طب و نجوم

سرگذشتنامه:

از نسبت افريقي و مغربي وي مي توان گمان برد که از نواحي مغرب برخاسته است. وي از طريق سرودن شعر روزگار مي گذرانده و ظاهراً از همين رو پيوسته به دنبال امري سخاوتمند، شرق و غرب جهان اسلام را در مي نورديده است. در حلب به خدمت سيف الدوله ي حمداني شتافت و همانجا با متنبي ديدار کرد. پس از مدتي به دستگاه صاحب بن عباد پيوست و مقيم اصفهان شد. نام وي در مصر، عراق، جبل، ماوراءالنهر، چاچ و بخارا مشهور است. ابوالحسن شاعري بديهه سرا بود و ياقوت او را از بزرگان شعر و ادب دانسته است.

آثار:

علاوه بر ديوان شعر، آثار ديگر وي که امروز جز نامي از آنها برجاي نمانده اينهاست: الانتصار، المنبي عن فضائل المتنبي، بقية الانتصار المکثر للاختصار، تحفة الکتاب در رسائل، تذکرة النديم يا مذاکرة النديم، الرسالة الممتعة و البنيه المبني عن رذائل المتنبي.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 363-5 / 364.

[6] سري بن احمد بن سري کندي

نام: سري
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوالحسن، رفاء
اسم اشهر: سري رفا
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [360]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب

سرگذشتنامه:

او با اينکه شغل رفوگري داشته به ادبيات و اشعار نيز علاقه مند بود و در اثر ممارست مهارت کامل يافت، سپس به حلب نزد سيف الدوله بن حمدان که طرفدار ادبا و شعرا بوده رفت و مدتي در آنجا اقامت کرد. بعد از وفات سيف الدوله به بغداد رفت و مهلبي وزير و ديگر بزرگان را مدح گفت او در اشعار خود اظهار تشيع مي کرد و في مابين او و خالديان حسادت بوده تا به عناد و منافرت انجاميد و به همين جهت ايشان را به سرقات شعريه متهم مي کرد که اشعار او و ديگران را سرقت کرده و به خود مي بندند او به جهت گواهانيدن اين اظهارات خود، ديوان کشاجم ملک الشعراء را استنساخ کرد و نيکوترين اشعار خالديان را در آن گنجاند که در انظار عامه جلوه گر سازد که اينکه ديوان کشاجم حاضر، و خالديان از آن سرقت کرده اند و به همين جهت است که نسخ ديوان کشاجم مختلف و در بعضي از آنها زياداتي ديده مي شود که در اصول مشهوره پيدا نمي شود.

آثار:

الديرة.

آثار خطي:

ديوان شعر، المحب و المحبوب و المشئوم و المشروب.

منابع و مآخذ:

ريحانة الادب، 2 / 190، دهخدا 9 / 13639.

[7] ابوالقاسم عيسي بن علي بن عيسي بن داوود بن جراح

نام: عيسي
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوالقاسم
اسم اشهر: [ن.م]
سال و محل تولد: 302 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 391 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: حديث، منطق و ادب
استادان: منطق را از يحيي بن عدي فراگرفت. از نام استادان وي در فقه و ادب آگاهي در دست نيست.
شاگردان: ابوبکر محمد بن موسي خوارزمي.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 235.

[8] ابن سُرَيج، ابوالحسين السحاق بن يحيي بن سِريح نصراني

نام: اسحاق
نام پدر: يحيي
کنيه و لقب: ابوالحسين
اسم اشهر: کاتب نصراني
سال و محل تولد: 300 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 377 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [مسيحي؟]
رشته ي علمي و تخصص: سياست و نجوم
مناصب و مقام ها: در دستگاه خلفاي عباسي سمت دبيري داشته است.

سرگذشتنامه:

از دانشمندان و دبيران دوره ي 4 ق. وي در کارهاي ديواني دستي توانا داشت و از علم نجوم آگاه بود. نام او را به صورت ابن شِرَيْح ضبط کرده اند ( ياقوت ) و اين اشتباه در آثار برخي از مؤلفان نيز راه يافته است. او در سال تأليف الفهرست ابن نديم ( 377 ق ) در قيد حيات بوده است. براساس آنچه که در کتب ديده شده است، وي از دانشمندان و دبيران دوره ي 4 ق بوده و در کارهاي ديواني دستي توانا داشته و نيز از علم نجوم آگاه بوده است.

آثار:

الخراج الکبير، صناعة الخراج الصغير و جمل التاريخ، ظاهراً از نوشته هاي او امروز اثري در دست نيست.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 675؛ کحاله، 12 / 239، دهخدا، 1 / 365.

[9] ابن شِبْل، ابوعلي محمد بن حسين بن عبدالله بن احمد بن يوسف

نام: محمد
نام پدر: حسين
کنيه و لقب: ابوعلي [ن.م]
اسم اشهر: ابن شبْل
سال و محل تولد: 401 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 437 ق، بغداد
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: شعر، ادب، فلسفه،‌ لغت، حديث و طب
استادان: ابونصر يحيي بن جرير تکريتي
شاگردان: باخرزي

سرگذشتنامه:

ابن شبل اهل حريم طاهري، محله اي در قسمت بالاي بغداد در جانب غربي يا شارع دارالرقيق بود و پس از مرگ در گورستان باب حرب به خاک سپرده شد. وي داراي توانايي هاي گوناگون علمي و ادبي و ويژگي هاي مطبوع شخصيت بود. اما هيچ يک از منابع قديمي از طبيب بودن وي سخني به ميان نياورده اند.

آثار:

از آثار ابن شبل چيزي بر جاي نمانده است.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 65 - 4 / 66.

[10] بديهي، ابوالحسن علي بن محمد

نام: علي
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالحسن، بديهي
اسم اشهر: ابوالحسن بديهي
سال و محل تولد:
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: شعر و فلسفه
استادان: يحيي بن عدي
شاگردان: صاحب بن عباد
همفکران و رقيبان: ابوحيان توحيدي، صاحب بن عباد و سجستاني

سرگذشتنامه:

او از شهر زور است و لقب بديهي او را بناگزير هدف تمسخر و استهزاء ساخته بود. به گفته ي ابونعيم اصفهاني، صاحب بن عباد، بديهي را از بغداد به اصفهان آورد. او قافيه و عروض را به صاحب آموخت. و پيش از ترک دربار صاحب، بيش از 5000 درهم، آن هم بتدريج، که مبلغ ناچيزي بود، دريافت نکرد. او از صاحب خوب نمي گفت. او با نثر نويس بزرگ، ابوبکر خوارزمي که نامه ي رسوا کننده اش به بديهي باقي مانده است، رقابتي دائمي داشت. روابط او با سجستاني، شاگرد ديگر ابن عدي نيز خصمانه بود. او مغرور و همواره آماده ي حمله به ديگران بود و با حماقت و سبکسري خودش را ملوث مي کرد. مطالعات فلسفي بديهي در اندرز او به ابوالسلم شاعر، مبني بر اينکه تکلف را کنار بگذارد و به طور طبيعي سخن بگويد، نمايان است.

اضافات:

نام « بديهي » تنها به لحاظ « لفظ » شعر او نه به علت صحت « معناي » آن برازنده ي او بود. صاحب بن عباد گفته است نام « بديهي » دشوار مي تواند برازنده ي شخصي باشد که طي پنجاه سال يک بند شعر خوب مي نويسد. سجستاني فقط ابياتي از او را نيکو مي شمرد و توحيدي مي گويد شعر او پاک و پاکيزه و سخنش ملال آور و بي لطف است.

منابع و مآخذ:

کرمر، 199-202، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 11 / 604.

[11] غضائري، محمد رازي

نام: محمد
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوزيد
اسم اشهر: غضائري
سال و محل تولد: [ن.م] ري
سال و محل وفات: 426 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: شعر

سرگذشتنامه:

او در ري نشو و نما کرده و مداح بهاءالدوله ي ديلمي بوده است. در اثر عنايات ملوکانه، او ثروت بسياري اندوخت و بعد از وفات بهاءالدوله به غزنه رفت و در دربار سلطان محمود غزنوي نيز تقرب يافت، تا آنکه محسود شعراي نامي وقت گرديد. عنصري، که مقدم و مسلم ايشان بود بطور آشکار با وي خصومت ورزيد و قصيده ي لاميه ي هفتاد و نه بيتي او را که در مدح سلطان سروده و متضمن سپاسگزاري از صله و انعامات وي بود مورد نقد قرار داد و يک قصيده ي هفتاد و پنج بيتي با همان وزن و قافيه در جواب آن نوشت. غضائري نيز ديگر باره با قصيده ي لاميه ي نود و شش بيتي ديگري آن قصيده عنصري را جواب سخت گفت. هر سه قصيده در مجمع الفصحا ثبت، و نقل آنها در اين مقام موجب اطاله ي کلام است.

آثار:

قصيده ي لاميه در مدح سلطان محمود غزنوي با مطلع:

اگر کمال به جاه اندر است و جاه به مال *** مرا ببين که ببيني کمال را به کمال

اضافات:

نسبت غضائري به غضاره به معناي سفال يا گلي است که با آن سفال سازند. بايد قياساً نسبت او غضاري گفته شود و به همين علت از قديم برخي نام او را غضاري نوشته اند. بين او و عنصري، بحث هاي انتقادي در شعر بوده که منجر به خشم عنصري بر غضائري و شستن ديوان او با آب شده است. دليل تشيع او را اين اشعار قرار داده اند:

مرا شفاعت اين پنج تن بسنده بود *** که روز حشر بدين پنج تن ببالم من
بهين خلق و برادرش و دختر و دو پسر *** محمد و علي و فاطمه، حسين و حسن

منابع و مآخذ:

ريحانة الادب، 3 / 159؛ دهخدا، ص 8 - 16737.

[12] ابراهيم بن سنان بن ثابت بن قرة بن مروان بن ثابت حراني

نام: ابراهيم
نام پدر: سنان
کنيه و لقب: ابواسحاق
اسم اشهر: حراني
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: ( 335-338 ق )، [ن.م]
مذهب و شريعت: صابئي
رشته ي علمي و تخصص: طب، رياضيات و فلسفه

مناصب و مقام ها: وي از طرف خليفه، به امتحان مراتب علمي و عملي اطباي وقت نامزد گرديده بود.

سرگذشتنامه:

در سال 333 ه‍ که نوبت خلافت به مستکفي بالله بيست و دومين خليفه ي عباسي رسيد، از طرف خليفه به امتحان مراتب علمي و عملي اطباي وقت نامزد گرديده و او هم در تمام امتحان يکي از ايشان را سزاوار اين عمل شريف نديده ولکن محض افشا نکردن اسرار به همين عذر متمسک گرديد که طبيب حاذق در صورت خطا در معالجات خود ضامن و عهده دار است تا چه رسد به غير حاذق و شکي نيست که تصديق طبيب نيز در مورد خطا مورد ضمانت مي باشد. سبب عذر وي پذيره ي مقام خلافت گرديده و معلوم شد که اکثر آن جماعت از هر دو قسمت علمي و عملي طب بي بهره و عاري و بجز تعقيب ثروت و مالداري کاري ندارند. اينک عمل امتحان ايشان به عهده ي ابوسعيد يمامي موکول گرديده، بالجمله، اين دانشمند يگانه، روزگار خود را به تدريس و تأليف مي گذرانيد.

آثار:

تعريف طب و فوائد آن، چهل و يک مسئله ي هندسيه از مشکلات آن فن، حفظ الصحة در اوقات مرض عمومي، زبدة الحکم، المقالات و الرسائل، نخبة الحکم، هندسه ي سيزده مقاله و غير اينها.

منابع و مآخذ:

ريحانة الادب، 1 / 318.

[13] اِبن خَمّار، ابوالخير حسن بن سوار بن بابا بن بهرام يا بهنام

نام: حسن
نام پدر: سوار
کنيه و لقب: ابوالخير، [ن.م]
اسم اشهر: ابن خمار
سال و محل تولد: 331 ق، بغداد
سال و محل وفات: [بعد از 407 ق]
مذهب و شريعت: مسيحي ايراني الاصل که بعداً به اسلام گرويد
رشته ي علمي و تخصص: طب، کلام، فلسفه و ترجمه
استادان: يحيي بن عدي، مشخص نيست نزد چه کسي پزشکي آموخته است، گرچه احتمال دارد استاد وي در اين فن ابوالحسن ثابت بن سنان باشد.
شاگردان: ابوالفرج علي ابن حسين بن هندو، ابوالفرج عبدالله بن طيب در بغداد و شايد ابوعلي مسکويه.

سرگذشتنامه:

ابن خمار در بغداد زاده شد و همانجا رشد کرد. از تاريخ مهاجرت ابن خمار از بغداد اطلاعي در دست نيست. از رساله اي که ابن خمار به ابوسعد وزير اهدا کرد شايد بتوان حدس زد که وي در روزگار مجدالدوله ي ديلمي و ابوسعيد محمد بن اسماعيل همداني ( وزير در 392 ق ) در ري بوده است. احتمال مي رود که از همانجا به دعوت ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه ( حک 399-407 ق ) به خوارزم رفته باشد. وي در خوارزم ماند تا محمود غزنوي در 407 ق آنجا را تصرف کرد و دانشمندان آن ديار از جمله ابن خمار را به غزنه برد. ابن خمار ساليان دراز نزد سلطان محمود ماند. وي بسبب خوابي که ديد، اسلام را پذيرفت و در دوران سالخوردگي به آموختن فقه و حفظ قرآن پرداخت. ابن خمار در پزشکي شهرت بسياري داشت، چنانکه به او بقراط دوم و ثالث « بقراط و جالينوس » لقب داده بودند.

آثار چاپي:

آثار پزشکي و علوم طبيعي: الحوامل في الطب، ديابط، امتحان الاطباء، الاثار المختلفة ( المخيلة؟ ) في الجو الحادثه عن الخباز، خلق الانسان و ترکيب اعضائه، المرض المعروف بالکاهني ( صرع )، الاثار العلوية و تدبير المشايخ.

آثار خطي:

الوفاق بين رأي الفلاسفة و النصاري، اللينس ( اللبس ) في الکتب الاربعة في المنطق، الافصاح عن رأي القدماء في الباري تعالي و في الشرايع و مورديها، مقاله في القيامة، ترجمه ي مقالة في الاخلاق به عربي، ترجمه و تصحيح قاطيغورياس، السماء و العالم، الصديق و الصداقة، رساله اي با نام « مقالة في ان دليل يحيي علي حدث العالم اولي بالقبول من دليل المتکلمين اصلاً ».

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 464-463؛ کُرمر، 183-191؛ ابن نديم، 323.

[14] اِبن سيار، ابوماهر موسي بن يوسف

نام: موسي
نام پدر: يوسف
کنيه و لقب: ابوعمران / ابوماهر
اسم اشهر: ابن سيار
سال و محل تولد: شيراز [ن.م]
سال و محل وفات: حدود 350 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب و فلسفه
شاگردان: علي بن عباس مجوسي اهوازي، احمد بن محمد طبري و ابوعلي احمد بن مندويه ي اصفهاني.

سرگذشتنامه:

ابن سيار در شيراز ديده به جهان گشود و در همانجا پرورش يافت و به تحصيل علم طب و حکمت پرداخت و در آن ها و نيز در منطق نامور شد. وي در جراحي و مداواي تب مهارت تام داشت، چنانکه ظفره ي ( ناخنک ) چشم و سلعه ي ( زخم يا گره گوشتي ) گردن عضدالدوله ي ديلمي را چنان با استادي جراحي کرد که کوچکترين نشاني برجاي نماند. وي ظاهراً با ابوطيب ابراهيم بن نصر همکاري داشته و به معالجه ي بيماران مي پرداخته است.

آثار:

مقاله اي در فصد، تعليقات برکناش اسحق بن حنين، ديوان شعر، رساله اي در آلات جراحي، تعليقات بر رساله ي اَغلوقُن جالينوس، رسالة في السنه الضروريه.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 728؛ نامه دانشوران، 2 / 41-42.

[15] ابوسعيد يمامي فضل بن عيسي

نام: فضل
نام پدر: عيسي
کنيه و لقب: ابوسعيد [ن.م]
اسم اشهر: ابوسعيد يمامي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: ( 421-430 ق ) [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب و نجوم
استادان: ابوالفرج بن طيب

سرگذشتنامه:

آگاهي ما از زندگي او بسيار اندک است، تنها مي دانيم که در بصره اقامت داشته و در دولت آل بويه به مقام و منزلتي عالي رسيده است. مؤلفان نامه ي دانشوران او را معاصر ابراهيم بن سنان رياضيدان ( م 335 ق ) دانسته اند. وي به پيشنهاد ابراهيم بن سنان و به امر مستکفي از بصره به بغداد دعوت شد و عهده دار امتحان اطباي آن شهر گرديد.

آثار:

شرح فصول بقراط در 2 جلد، شرح مسائل حنين و مقالة في امتحان الاطباء و کيفية التمييز بين طبقاتهم. هيچ يک از اين آثار امروزه در دست نيست. اما نامه ي دانشوران گزيده ي مختصري از ترجمه ي فارسي رساله ي امتحان الاطباء را که مأخذ و مترجم آن شناخته نيست، آورده است. کتاب ها و رساله هاي ديگري، به ابوسعيد منسوب است که نام و مشخصات کامل آنها در دست نيست.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 556. تاريخ الحکماي قفطي 407؛ ابن ابي اصيبعة 1 / 240؛ نامه ي دانشوران 6 / 8-17.

[16] ابوعثمان دَمشقي، سعد بن يعقوب

نام: سعد
نام پدر: يعقوب
کنيه و لقب: ابوعثمان
اسم اشهر: ابوعثمان دمشقي
سال و محل تولد: سده هاي 3 و 4 ق
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب، رياضيات و ترجمه
همفکران و رقيبان: با ابومحمد حسن بن موسي نوبختي ارتباط علمي داشته است.
مناصب و مقام ها: رياست بيمارستان هاي بغداد، مکه و مدينه

سرگذشتنامه:

از تاريخ ولادت، وفات و جزييات زندگي وي اطلاع دقيقي در دست نيست، تنها مي دانيم که از پزشکان مشهور بغداد بوده و کتاب هاي بسياري را به عربي ترجمه کرده و در عصر علي بن عيسي مشهور به ابن جراح، وزير المقتدر بالله عباسي به مقام و منزلتي عالي رسيده است. وي در عصر خود چهره اي شناخته شده بود، چندانکه گويند علي بن عيسي در 302 ق رياست بيمارستان هاي بغداد، مکه و مدينه را به او سپرد. ابوعثمان همچنين با ابومحمد حسن بن موسي نوبختي، خواهرزاده ي ابن سهل نوبختي ارتباط علمي داشته است. تمامي آثار ابوعثمان دمشقي متوني است که از يوناني به عربي ترجمه شده است.

آثار چاپي:

ترجمه ي تفسير پاپوس بر مقاله ي دهم کتاب اقليدس در اصوله هندسه، ايساغوجي فرفوريوس و طوبيقا اثر ارسطو.

آثار خطي:

تفسير يحيي النحوي، المقالات الجنس في التشريع لجالينوس، رسالة ثامسطيوس الحکيم الي اللبان الملک في السياسة و تدبير المملکة، مقالة في ان النشوء و النماء يکونان في الصورة لا في الهيولي ( مقالة في ان الزيادة و النموهما في الصورة لا في الهيولي ) مقالة في اللون واي شيء هو علي رأي الفيلسوف ( ارسطو ) و مقالة الاسکندر الافروديسي في القول في مبادي.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 731-730، تاريخ الحکماي قفطي، 409؛ ابن نديم، 177.

[17] موسي بن يوسف

نام: موسي
نام پدر: يوسف
کنيه و لقب: [ن.م]
اسم اشهر: سيار
سال و محل تولد: شيراز
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب

سرگذشتنامه:

او به فنون طب و حکمت مشهور و به اصابت رأي و صداقت در معالجه معروف و در فنون طبابت وحيد عصر خود بوده و در کمال احترام و عزت مي زيسته و ابوعلي بن مندويه و احمد بن محمد طبرسي و اغلب اکابر اطباي وقت به تلمذ وي مباهات مي نمودند و دو فقره ورم سله گردن و ظفره ي چشم عضدالدوله ي ديلمي را که در زمان وليعهدي او عارض و موجب شرمگين بودن او و اندوه خاطر پدرش رکن الدوله بوده به طوري معالجه کرد که اثري از آنها باقي نماند. مهارت و حذاقت او موجب حيرت عموم بود و بيش از اندازه بمراتب عزتش افزود و مورد توجهات شاهانه شد و انعام جزيل ملوکانه به او عنايت گرديد، لکن در اثر عزت نفس از قبول آن اعتذار نمود، او معالجه ي بيماران را وظيفه ي لازم انسانيت مي دانسته است.

آثار:

آلات جراحي، امراض العين و چهل باب در هر دو قسمت علمي و عملي طبابت و رساله اي در فصد و سته ي ضروريه. ( نيز نک به شماره 8 پزشکي ).

منابع و مآخذ:

ريحانة الادب، 2 / 246.

[18] شيخ ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن اسماعيل کاتب بغدادي

نام: محمد
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابن ابي الثلج
اسم اشهر: کاتب بغدادي
سال و محل تولد: 325 ق [بغداد]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: کلام، تفسير،‌ فقه و حديث
استادان: در حديث: جعفر بن محمد بن جعفر حسيني
شاگردان: ابومحمد هارون بن موسي تلعکبري، شيخ ابونصر محمد بن الحسين مقري از مشايخ شيخ مفيد.

آثار:

مانزل من القرآن في اميرالمؤمنين (عليه السلام)، البشري و الزلفي في فضائل الشيعة، تاريخ الائمة (عليهم السلام)، اخبار النساء الممدوحات، اخبار فاطمة و الحسن و الحسين (عليهم السلام)، من قالَ بالتفضيل من الصحابة، السنن و الآداب علي مذاهب العامة، الفضائل و الاختيار من الاسانيد.

منابع و مآخذ:

دائرة المعارف تشيع، 3 / 294.

پي‌نوشت‌ها:

1. علي اصغر حلبي. تاريخ تمدن اسلام، تهران، اساطير، 1365. صص 119-120
2. همان، ص 120
3. همان، ص 118
4. احمد بن مصطفي طاش کبري زاده،‌ مفتاح السعاده و مصباح السياده في موضوعات العلوم. بتحقيق علي دحروج بيروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1998. ص 919.
5. علي اصغر حلبي، همان، ص 122
6. همان، ص 123
7. همان، ص 124
8. همان، ص 125
9. همان، ص 126
10. علي اکبر ولايتي، پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران. تهران مرکز اسناد و خدمات پژوهشي وزارت امور خارجه. 1383. صص 244-245 و نيز بخش ششم فلسفه و بخش هفتم منطق
11. علي اصغر حلبي، همان ص 131.

منبع مقاله :
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط