نويسندگان:سید مصطفی طباطبایی*
ناصر حق شناس**
منبع:راسخون
ناصر حق شناس**
منبع:راسخون
چکیده:
سرزمین مغرب سرزمین پهناوری است که از برقه تا اقیانوس اطلس را شامل می شود. این سرزمین در تقسیمات جغرافیدانان اسلامی به چهار اقلیم مغرب (شامل طرابلس و برقه)، افریقیه، مغرب میانه و مغرب دور منقسم می شود. در سده نخست هجری فتوحات اسلام در زمان کوتاهی به اهداف خود دست می یافت چرا که مسلمانان به برکت ایمان عمیقشان به اسلام و اراده پولادین و قدرت تحمل سختی ها و فائق آمدن بر دشواری ها، توانستند اکثر سرزمین ها مجاور شبه قاره را به تصرف خود در آورند. اعراب مسلمان در دوران فتوحات خود علاوه بر لشکر کشی به سرزمین های امپراطوری ایران و روم به قاره افریقا نیز قدم نهادند و در طول مدت نزدیک به هفتاد سال سرانجام توانستند تمامی این سرزمین ها را به تصرف خود در آورند. اولین حمله نظامیان مسلمان به این سرزمین در سال 21 هجری در زمان خلیفه دوم و به فرماندهی عمر و بن عاص صورت گرفت و این سر آغاز هجومی بود که سرانجام توسط موسی بن نصیر در سال 95 هجری به پایان رسید و مسلمانان توانستند تمامی این مناطق را تحت سیطره خود در آورند. در این مقاله بر آنیم با استفاده از منابع کتابخانه ای سیر این فتوحات را بررسی نماییم.کلید واژه: مغرب، افریقیه، مسلمانان، اسلام، قبیله
مقدمه:
سرزمین مغرب یک واحد جغرافیایی پهناور و نیز یک واحد بشری به شمار می رود چرا که ساکنان آن را ملتی واحد از مرز های مصر تا اقیانوس اطلس تشکیل می دهند. در واقع اصطلاح مغرب بر تمامی مناطق غرب کشور مصر، یعنی از سرزمین شمال افریقا تا اقیانوس اطلس می باشد. بعضی از نویسندگان عرب مانند علی بن سعید مغربی نویسنده کتاب فلک الأرب، المحیط علی لغه العرب، مصر را جزء خطه مغرب به شمار آورده اند اما دیگر مؤلفان عرب مصر را داخل در مشرق می دانند و سرزمسن مغرب را از اقلیم برقه، که امروزه به نام ایالت بنغازی معروف است آغاز می کنند. عربیان سرزمین اندلس را نیز جزء بلاد مغرب به حساب می آورند و مقصود از اندلس شبه جزیره ایبری است که به آیین اسلام گردن نهاد. همچنین دو حوزه مرکزی و غربی دریای مدیترانه و جزائر این دو حوزه را، که بزرگ ترین آن ها جزیره سیسیل و جزایر شرقی معروف به بالئار و نیز ساردنی می باشند از مغرب به شمار می روند (مونس: 1390: ج 1: 10). از بین مورخین اسلامی ابن خلدون که خود نیز از اهالی مغرب به شمار می رود در توصیف حدود و ثغر سرزمین مغرب بهترین مطالب را تألیف کرده است. وی در کتاب العبر خود در ابتدای فصلی تحت عنوان «ذكر مواطن بربرها در افريقيه و مغرب» خصوصیات سرزمین مغرب را چنین می نویسد: «بدان که واژه مغرب در اصل وضع اسمی است اضافی (نسبی) دلالت میکند ... ولی عربها این دو واژه را گاه برای اماکن و اقطار معینی به کار میبرند. عالمان به علم جغرافیا که به هیئت زمین و تقسیمات آن به اقالیم و بخشهای معمور و غیر معمور آن و دریاها و کوهها و مساکن مردم آن توجه دارند، چون بطلمیوس و رجار صاحب صقلیه- که کتاب جغرافیایی که در این عهد در بین مردم مشهور است بدو انتساب دارد میگویند که مغرب قطر واحدی است در میان اقطار مشخص وحد آن از جهت مغرب دریای محیط است ... و بسیاری از شهرهای آن چون طنجه و سلا و ازمور و انفی و اسفی بر ساحل دریای محیط هستند. همچنین مسجد ماسه و دو شهر تا کاوصت و نول از بلاد سوس بر ساحل دریا جای دارند. همه اینها مساکن بربر و شهرهای ایشان است... حد شمالی مغرب، دریای روم (مدیترانه) است.. در آنجاست: جزایر میورقه و منورقه و یابسه و صقلیه و اقریطش و سردانیه و قبرس. اما عرض دریای روم در جایهای مختلف متفاوت است. گاه به سمت جنوب میگراید گاه به جانب شمال. از این رو شهرهایی که در ساحل آن هستند از حیث عرض جغرافیایی مختلفاند... سبب این است که زمین کروی شکل است و آسمان نیز بر فراز آن همانند اوست و افق بلد خط فاصل است میان آنچه دیده نمیشود و آنچه دیده نمیشود از زمین و آسمان و فلک را دو قطب است. چون یکی از آن دو بر رئوس معمور بالا آید دیگری به همان اندازه منخفض گردد. عمارت سراسر زمین در جانب شمالی بیشتر است و در جنوب چنانکه در جای خود آمده است از عمران خبری نیست کسی که بر سطح زمین میگذرد هر چه در جهتی پیشتر رود از سطح کره و از آسمان مقابل آن برای او ظاهر میشود که پیش از این ظاهر نبود، پس هر چه به سوی شمال پیش رود بعد قطب از افق بیشتر گردد و چون به سمت جنوب باز گردد نقصان گیرد. پس عرض سبته و طنجه که بر ساحل تنگه و خلیج آن دریا هستند «له» (35 درجه) و چند دقیقه است. سپس دریا به جنوب میپیچد و عرض تلمسان «لد» (34 درجه) میشود و نصف درجه و باز بیشتر به سوی جنوب میپیچد و عرض و هران «لب» (32 درجه) است بعدش اندکی از فاس بیشتر است زیر فاس در عرض «لج» (33 درجه) و دو دقیقه قرار دارد. از این رو عمران در مغرب اقصی دارای عرض شمالی بیشتری از عمران در مغرب اوسط است و آن به قدر تفاوت میان عرض فاس و سبته است. و این قطر به مثابه جزیرهای است در میان دریاها. زیرا دریای روم به جنوب میپیچد. سپس دریا بعد از وهران از سمت خود باز میگردد پس عرض آن در تونس و الجزایر «له» (35 درجه) میشود همان گونه که به هنگام بیرون آمدن از دریای زقاق بود. سپس در سمت شمال میافزاید تا آنجا که عرض بجایه و تونس «لو» و قابس «له» (35 درجه) میشود به همان اندازه که عرض طنجه و سبته بود. سپس در جانب جنوبی میافزاید و عرض برقه «لج» (33 درجه) میشود همانند عرض فاس و توزر و عرض اسکندریه «لا» (31 درجه) است مانند عرض مراكش و اغمات. سپس دريا به سمت شمال مىپيچد نزد انعطاف آن تا پايان سمتش در سواحل شام. اختلاف درجه عرض جغرافيائى در ساحل جنوبى چنين است و ما را از وضع ساحل شمالى خبرى نيست. گشادگى پهناى اين دريا به نهصد ميل مىرسد يا در حدود نهصد ميل. و اين فاصله ميان سواحل افريقيه است در جنوب و جنوه در ساحل شمالى. بلاد ساحل جنوبى از مغرب اقصى و اوسط و افريقيه از خليج كه سرآغاز اين درياست عبارتاند از: طنجه، سبته، بادس، غساسه، هنين، و هران، الجزاير، بجايه، بونه، تونس، سوسه، مهديه، صفاقس، قابس، طرابلس و سواحل برقه و اسكندريه» (ابن خلدون: 1363: ج 5: 96 – 96)با توجه به گستردگی سرزمین مغرب می توان گفت پدیده طبیعی اصلی در این منطقه کوه های اطلس می باشد. این رشته کوه که به تعبیر ابن خلدون «کوه های ریزان» می باشند از ناحیه غرب در سرزمین سوس آغاز شده و در همان نقطه آغازین خود به دو رشته کوه تقسیم شده که منطقه سر سبز و حاصل خیز سوس را که مشرف بر اقیانوس می باشد را در میان گرفته و سپس در سرزمین مراکش کنونی باز به هم می رسند. در واقع شاخه های مختلف این رشته کوه در سرتاسر مغرب گسترده شده و باعث شده که اقلیم های خوبی جهت سکونت ایجاد گردد.
مسلمانان قبایلی را که در این سرزمین ها می زیستند را قبایل بر بر نامیدند که ابتدا تحت حکومت مسلمانان در آمدند ولی به تدریج در قرون بعد توانستند خود حکومت های اسلامی در این منطقه تشکیل دهند. به گونه ای ابن خلدون آنان را ستایش کرده و دارای فضل و محاسن بی شمار دانسته است. هر چند قسمتی از این تعاریف را باید به دلیل تعصب وی به یرزمین های خود بدانیم ولی در بعضی موارد می توان به گفته های وی اعتماد کرد. در واقع بربر های مغرب ملتی اصیل و برخوردار از ارزش های بالایی چون شجاعت و شهامت و جوانمردی می باشند و هم در برابر تحمل شدائد و سختی مردمانی صبور و کوشا بوده اند.
این قوم در سده های میانه از ستمگری ها و بی تدبیری و نادانی و سنگدلی حکومت گران رنج ها بردند با این همه ارزش ها و فضائل اصلی خود را همچنان نگه داشتند؛ فضائلی که اسلام و ارزش های تمدن اسلامی آن ها را نیرومند و بالنده ساخت و از این ملت عربی- بربری، ملتی برجسته و قابل احترام ساخت. و در واقع گرویدن این قوم به اسلام و عرب مآب شدن آنان سر آغاز مجد و عظمت این ملت و نقطه شروع راهشان برای ساختن مغرب اسلامی می باشد. (مونس: 1390: ج 1: 51).
اوضاع مغرب در آستانه حمله مسلمین:
بربر هااز یک تاریخ کهن و غنی برخوردارند به گونه ای که میان بربرها و رومیان جنگ های طولانی بسیاری به وقوع پیوسته که طی آن رهبران و فرماندهان چیره دستی نظیر جوبا و ماکسن که در متون لاتینی به نام ماسینیسا نمایده می شود ظهور کردن. رومیان بخش اعظم سرزمین شمال افریقا را که شامل تونس و الجزایر فعلی می شد، نومیدیا می خواندند و بقیه این سرزیمن را تا ساحل اقیانوس اطلس، ماورتانیا {یعنی سرزمین موری (نامی که رومیان به بربرها داده بودند)} می گفتند. ماورتانیا نیز شامل دو بخش، ماورتانیای قیصری در شرق به مرکزیت شرشال و ماورتانیای طنجه در غرب به مرکزیت طنجه که از شهرهای با اهمیت مغرب بوده تشکیل می شده است. اما رومیان و پس از آن ها بیزانس ها از مغرب تنها دشت ساحلی را می شناختند و جماعتی از آنان در این دشت متمرکز شدند و با سکنه بومی آن در آمیختند و حاصل این اختلاط نژادی آن بود که قومی با نژادی خاص معروف به «افارقه» به وجود آمدند که خلق و خوی و فرهنگی نزدیک به ساکنان سواحل دریای مدیترانه داشتند و به همان زبانی سخن می گفتند که مردم اهالی بنادر و سواحل دریای مدیترانه با ان تکلم می کردند.از ابتدای سده سوم میلادی، مسیحیت در میان این قوم انتشار یافت و نخستین سرزمین در مغرب که به آیین مسحیت در آمد سرزمین «رقه» بود. مسحیت در این سرزیم پیشینه و تاریخی دراز دارد که بخشی از تاریخ مسیحیت در مصر به شمار می رود. دین مسیح، سپس در افریقیه انتشار یافت و این سرزمین به یکی از کانون های اصلی مسیحیت تبدیل گشت و در ان جا در طول نوار ساحلی مغرب میانه و دور تا طنجه، کلیساها برپا شد اما مسیحیت در این مرز و بوم عمق نیافت و هیچ قوم و گروه قابل اعتنایی از بربر نیز به این آیین گردن ننهاد (مونس: 1390: ج 1: 57)
در واقع بزرگ ترین رخداد سیاسی تاریخ مغرب در اعصار کهن، جنگ طولانی میان روم و قرطاجنه می باشد. قرطاجنه (کارتاژ) مستعمره ای بود که فینیقی ها در ساحل آفریقا بنا کردند و مرکزی تجاری و شهری ثروتمند و پر شکوه بود و زمانی که رومیان آهنگ تسخیر جزیره صقلیه (سیسیل) را کردند، قرطاجنه منافع بازرگانی عظیمی در این جزیره داشت و به همین دلیل میان ایشان و رومیان اصطکاک به وجود آمد و آتش نبردی طولانی که سه قرن به درازا کشید و سر انجام به شکست قرطاجنه انجامید شعله ور گردید.
اولین لشکر کشی مسلمانان به مغرب: پس از این که مسلمانان به رهبری عمرو بن عاص توانستند مصر را فتح نمایند، برای ایجاد امنیت در سرزمین های متصرفی خود در مصر و همچنین برای تصرف سرزمین های تابع حکومت مصر عزم تسخیر برقه و طرابلس را داشتند. در این بین حکم خلیفه دوم برای امارت مصر به عمرو بن عاص مزید بر علت شد. ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح خود در این باره می نویسد: «امير المؤمنين عمر آن روز كه معاوية بن أبى سفيان را بر امارت شام مأمور مىساخت، نامهاى هم به عمرو عاص نوشت و او را امارت مصر داد و فرمود كه برود و مواضعى كه به دست مسلمانان نيامده است از آن ولايت مسلّم گرداند. عمرو بر حكم اشارت امير المؤمنين برفت و يك يك شهر ها را فتح مىكرد. بعضى به جنگ و بعضى به صلح تا به اسكندريّه رسيد و اسكندريّه را فتح كرده، آن جا لشكرگاه ساخت. پس، امير المؤمنين عمر بدو چيزى نوشت و او را فرمود كه به ولايت نوبه رود و آن ولايت و ناحيت بربر، برقه ، طرابلس مغرب و مضافات آن چون طنجه، و أفراهنجه تا سوس أقصى را فتح كند.» (ابن اعثم کوفی: بی تا: 208)
عمرو بن عاص نیز پس از دریافت این نامه، در سال 22 هجری بی درنگ نیرویی سواره فراهم ساخت و رهسپار فتوحات در سرزمین مغرب گردید. «عمرو عاص خراج اسكندريّه ده هزار دينار كه قرار نهاده بود در آن وقت گرفته بر لشكر خود تفرقه كرد و هر يك را چيزى داده، به جانب نوبه روان شد. آن روز بيست هزار مرد همراه داشت. چون به زمين نوبه رسيد، لشكر را به تاخت و تاراج آن نواحى فرستاد. چون لشكر دست به يغما برآوردند و مردم نوبه حال بر اين منوال ديدند از اطراف و جوانب لشكرها در هم آورده، زياده از صد هزار مرد جمع شدند و روى به جنگ مسلمانان آوردند و جنگ ها كردند كه مسلمانان هرگز مثل آن نديده بودند. در ميدان حرب چندان سرها افگنده و دست ها بريده و چشم ها به زخم تير بركشيده و چشم ها انداخته كه در تحت هيچ حسابى نمىآمد... در آن روز از ايشان زيادت از هفتصد مرد بكشتند. بربريان چون حال بر آن جمله بديدند بترسيدند و امان خواسته، طلب صلح نمودند. عمرو عاص اجابت كرده سيصد نفر غلام و كنيز، سيصد سر اسب، سيصد سر اشتر، سيصد سر درازگوش، و هم چندين گاو و گوسفند قرار افتاد و صلح مقرّر گشت. عمرو عاص اين جمله بستد و از آن جا به جانب مراقبه، ليده، شتره ، و زويله روان شد. به هر شهرى كه مىرسيدى با او صلح كردندى و مال مصالحه هم بر آن منوال كه در ديگر شهرها داده بودند بگزاردندى. بعد از آن عمرو عاص به جانب برقه رفت. چون آن جا رسيد هنوز فرود نيامده بود كه اهل برقه بيرون آمدند و شروع به حرب نمودند. چون خلق بسيار از ايشان كشته شد، به هزيمت شدند و پناه به حصار برده، صلح التماس كردند. صلح بر پانصد برده، سيصد از آن غلام و دو صد كنيزك و چهار پاى قرار افتاد. عمرو عاص اين جمله بستد و به امير المؤمنين عمر نامهاى نوشت و او را از چگونگى احوال اين ولايت و فتح هايى كه در اين ولايت او را ميسّر شده بود و كيفيّت مال مصالحه كه او را به دست آمده خبر داد و در نوشته ياد كرد كه در اين ولايت مقام خواهم كرد تا امير المؤمنين در اين باب چه فرمان دهد.» (ابن اعثم کوفی: 1372: 208- 209)
از متون فهمیده می شود که کسانی که در قبال پرداختن این جزیه با عمرو عاص مصالحه کردند بربر های لواته ساکن برقه بودند. تنها تفسیری که از این اقدام لواتیان می توان به عمل آورد استقبال از عرب های مسلمان و خوشامد گویی به آن هاست. لواتیان به مسلمانان پیوستند و با آنان مصالحه کردند تا خود را از سلطه حکومت بیزانس برهانند. چنانچه در مصر نیز مقوقس، پیشوای قبطان، پیشقدم شد و علی رغم میل رومیان و بیزانسیان با مسلمانان از در صلح و سازش در آمد (مونس: 1390: ج 1: 67)
گام بعدی در فتح مغرب در زمان خلیفه سوم عثمان بن عفان اتفاق افتاد. در سال 27 هجری عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح که از سوی عمر و سپس از طرف عثمان حکومت مصر یافته بود با بیست هزار جنگجو، راهی افریقیه شد و عقبه بن عامر جهمی را نائب خود در مصر قرار داد. پادگان برقه نیز به سرداری عقبة بن نافع با او همراه شدند. عقبه را عمرو بن العاص بر آن نواحی فرمانروایی داده بود. جنگجویان مسلمان نخست آهنگ طرابلس کردند. طرابلس در آن ایام غنیترین و استوارترین ثغور افریقیه بود. رومیان با صد و بیست هزار جنگجو به سرداری گریگوریوس یا جرجیر حاکم رومی افریقیه به مقابله با مسلمانان برخاستند. چون مسلمانان از حرکت جرجیر خبر یافتند محاصره طرابلس را رها کردند و به رویارویی رومیان رفتند. میان دو لشکر چند روز نبردهایی سخت درگرفت و این نبردها در بیرون شهر سبیطله (سویتولا) در نزدیکی ویرانههای قرطاجنه قدیم بود. سبیطله در این ایام پایتخت افریقیه بود. رومیان شکست خوردند و گریگوریوس سردارشان کشته شد و دخترش نیز به اسارت افتاد (28 ه/ 648 م). آنگاه عبد اللّه بن سعد سبیطله را محاصره نمود و آن را بگشود و ویران کرد و لشکریان خود را به دیگر نواحی فرستاد. اینان تا قفصه پیش رفتند. سپس با مردم سبیطله پیمان بست که جزیه بپردازند. این جنگها پانزده ماه به طول انجامیدند. عبد اللّه بن سعد در بلادی که فتح کرده بود حکومت جدیدی تأسیس نکرد و در آنجا برای اسلام پایگاهی تشکیل نداد و چون پادگانی در برقه نهاد و پادگانی در زویله، به مصر بازگردید. (یوسفی غروی: 1380: ج 4: 329؛ عنان: 1370: ج 1: 13-)
در این جا باز شاهد آنیم که سرداری اسلامی پس از فتح نواحی زیاد و کسب غنائم بدون آن که برای مسلمانان در آن منطقه پایگاهی ایجاد کند به مقر حکومتی خود باز می گردد. هرچند اختلاف عبد الله بن سعد با عبد الله بن زبیر که او نیز در لشکر کشی با وی همراه بود یکی از دلایل این بازگشت می تواند باشد ولی این همه دلیل نیست و حتما دلایل دیگری نیز بوده که در تاریخ ضبط نشده است.
تصرف در خمس غنائم افریقیه که به خلیفه عثمان بن عفان رسید یکی از عوامل خشم بر او بود. چرا که گفته می شود وی این خمس را تحت تصرف مروان بن حکم و خانواده اش قرار داد و وی پنجاه هزار دینار آن را برای خود برداشت. نتیجه همه این دخل و تصرف ها آن شد که عبد الله سعد از فتوحات افریقیه کنار گذاشته شد و به جای او عبد الله بن نافع بن عبد القیس فهری عهده دار این مسئولیت گردید و وی بعدها جانشین عبد الله بن سعد در استانداری مصر شد
با این حال عبد الله بن سعد بن ابی سرح تا سال 36 هجری همچنان کارگزار مصر بود و در این مدت کار های درخشان دیگری نیز انجام داد. او فتح سودان شمالی را آغاز کرد و تا دنقله پیش رفت و در نبرد دنقله در سال 31 هجری بر اهالی نوبه پیروز شد و نوبیان ناچار به امضای تسلیم نامه ای معروف به معاهده بقط شدند که بر اساس آن نوبه شمالی قرن ها تحت فرمان مسلمانان در آمد (قراچانلو: 1380: ج 2: 218). عبد الله بن سعد بن ابی سرح همچنین در سال 34 هجری در نبد دریایی ذات الصوری پیروز شد. ابن خلدون درباره این نبرد می نویسد: «قسطنطين پسر هرقل با ششصد كشتى به جانب اسكندريه تاخت مسلمانان نيز با ابن ابى سرح و معاويه با مردم شام آماده نبرد دريائى شدند. نزديكىهاى صبح كشتىهاى دشمن برسيد و جنگ آغاز شد و شمار كشتگان فزونى گرفت. قسطنطين مجروح شد و با بقاياى سپاه خود، باز پس نشست. ابن ابى سرح چند روز در آن مكان بماند، سپس برفت. آن مكان و آن جنگ را ذات الصوارى ناميدند به سبب وجود صوارى (كشتيها) در آنجا.» (ابن خلدون: 1363: ج 1: 562) در این نبرد که نخستین پیروزی بزرگ دریایی در تاریخ اسلام به شمار می آید، حاکمیت بر آب های حوضه شرقی دریای مدیترانه به دست مسلمانان افتاد و این موضوع باعث رشد و توسعه حکومت مسلمانان بر آب های مدیترانه گردید.
پس از آن که عبد الملک بن مروان به خلافت رسید بار دیگر موضوع مغرب در دستور کار بنی امیه قرار گرفت.
«چون عبد الملک بن مروان بر وضع مسلمین قیروان آگاه شد درباره نجات آن ها مشورت کرد که چگونه اقدام یا لشکری اعزام کند. نخست به زهیر بن قیس بلوی فرمان امارت و ایالت داد و برای یاری او لشکری عظیم فرستاد. او (زهیر) در سنه شصت و نه به افریقا لشکر کشید. کسیله بر قصد او واقف گردید بربریان را از هر مکان گرد آورد و رومیان را تجهیز کرد آنگاه بزرگان و سالاران قوم خود را خواند و گفت: من چنین صلاح میبینم که خود شخصاً سوی «ممش» روانه شوم و در آن جا پایداری کنم زیرا در قیروان عده (مسلمین) بسیار است و آن ها با ما عهد و پیمان دارند و من نمیخواهم عهد را شکسته خیانت کنم از این میترسم که اگر ما با زهیر نبرد کنیم مردم قیروان از پشت به ما حمله کنند ولی اگر ما در «ممش» اقامت كنيم از حمله آن ها آسوده و ايمن خواهيم بود آنگاه از يك طرف و يك رو با زهير روبرو خواهيم شد اگر ما بر زهير و اتباع او غالب شديم آن ها را تا طرابلس دنبال خواهم كرد و ريشه آن ها را از افريقا خواهيم كند.اشراف و بزرگان راى او را پسنديده اجابت و اطاعت نمودند. زهير بر رويه و تصميم او آگاه شد از قصد قيروان منصرف گرديد و در پيرامون آن لشكر زد و به سپاه خود سه روز استراحت داد و بعد از آن به تعقيب كسيله كوشيد.چون به لشكر او نزديك شد فرود آمد و سپاه خود را آراست و بعد دوباره سوار شد و فرمان جنگ داد و نبردى عظيم و خونين و سخت واقع گرديد و بسيارى از طرفين به خاك و خون كشيده شدند به حدي كه مردم (دو لشكر متحارب) از حيات نا اميد شدند. بيشتر آن روز را بدان سختى گذرانيدند تا آن كه خداوند به مسلمين نصرت داد كسيله گريخت. خود و سالاران سپاه به ممش پناه بردند و مسلمين بربريان و روميان را پى كردند و اغلب آن ها را كشتند و كشتار بسيار بود. در آن واقعه بزرگان و سالاران و اشراف و پادشاهان بربر و روم نابود شدند.زهير هم به قيروان برگشت.» (ابن اثیر: 1371: ج 11: 239- 240)
به دین ترتیب زهیر و لشکریان او بر گروه انبوهی از رومیان و بربر ها چیره آمدند و مسلمانان بقایای آن ها را تا مسافت های دور تعقیب کردند. پس از این پیروزی دلگرم کننده برای مسلمانان و دستگاه خلافت اموی، زهیر وارد قیروان شد و به اصلاح و باز سازی های خرابی های آن شهر پرداخت.
«چون قيصر روم شنيد كه زهير از برقه به جانب افريقيه رفت، وقت غنيمت دانسته لشكرى گران از جزيره و صقلبه در كشتيها سوار كرده به جانب برقه فرستاد. چون در برقه كسى از لشكر اسلام نبود اهل روم آن را غارت كرده و مردم را بسيار به قتل رسانيدند. اتفاقا هنوز روميان در برقه بودند كه زهير رسيد. چون اين خبر به سمع زهير رسيد در ساعت متوجّه قتال و جدال روميان شد. امّا چون روميان بسيار بودند و همراه زهير جماعتى قليل، غلبه نموده زهير را به قتل رسانيدند. از آن جماعت كه همراه زهير بودند هيچ كس خلاص نيافت» (تتوی: 1382: ج 2: 960)
چون خبر کشته شدن زهیر و یارانش به عبد الملک بن مروان رسید بسیار متألم شد. ولی به دلیل آن که سرگرم شورش ابن زبیر بود نتوانست جواب محکمی به رومیان بدهد تا آن که در سال 72 هجری سر انجام توانست اوضاع را آرام کرده و به امور افریقیه توجه ویژه ای داشته باشد. در خلال این مدت به نظر می رسد که اوضاع افرقیه آرام بوده است چرا که رومیان به همان غنائم به دست آمده در جنگ با زهیر قناعت کرده و به سرزمین خود بازگشتند و مسلمانان نیز، پس از یکسره کردن کار کسیله، در افریقیه روزگار امن و امانی را به وجود آورده بودند.
چون عبد الملک بن مروان بر عبد الله ابن زبیر پیروز شد یک سپاه عظیم تشکیل و تجهیز داد و حسان بن نعمان غسانی را به فرماندهی آن برگزید و حکمرانی ایالت افریقا را برای وی فرستادبرگزید حسان بن نعمان با آن سپاه که از لحاظ کسرت در منطقه افریقا بی سابقه بود راهی آن ایالت گردید و چون به شهر قیروان وارد شد از آن جا لشکری تجهیز و آماده کرد و راه قرطاجنه (کرتاژ) را گرفت که امیر آن یکی از بزرگترین ملوک افریقا بود. مسلمین تا آن زمان هم به جنگ او نرفته بودند. لشکر حسان چون به آن شهر رسید دیدند عده رومیان و بربریان بسیار یافت ولی با این حال با آن ها نبرد کرد و شهر را محاصره نمود. رومیان چون وضع را به دان گونه دیدند تصمیم بر فرار گرفتند بعضی سوار کشتی شده به جزیره صقلیه (سیسیل) رفتند جمعی هم باندلس (اسپانی) کوچ کردند حسان هم با شمشیر وارد شهر گردید و شهر را مسخر خویش گردانید و بسیاری از دشمنان را از دم تیغ گذراند. مردم اطراف شهر نیز چون خشونت حسان بن نعمان را دیدند تن به تسلیم داده نزد او رفتند و او فرمان داد که آن ها دیوار و حصار شهر را ویران کنند.
رومیان و بربریان که از حسان شکست خورده بودند بار دیگر دردو شهر بزرگ «صطفوره» و «نبزرت» تجمع نمودند و آماده نبرد با مسلمانان شدند. حسان بن نعمان به دان سو لشکر کشید و در نبردی سخت توانست بار دیگر آن ها را شکست دهد به گونه ای که بار دیگر رومیان و بربریان تن به فرار دادند و حسان نیز به قیروان بازگشت. (ابن اثیر: 1371: ج 12: 280- 281)
در این جا ناگهان با موضوعی روبرو می شویم که حسان یا همراهانش آن را پیش بینی نمی کردند. زیرا در حالی که گمان می کردند با از میان برداشتن رومیان و تصرف قرطاجنه، جنگ حقیقی به پایان رسیده و به تسلیم کشاندن بربرها هم زحمت زیادی برایشان نخواهد داشت، به یکباره با سر برداشتن یک بانوی خطرناک بربری از قبیله زناتی جراده روبرو می شوند که بربرهای اوراس را دور خود جمع می کند و مسلمانان را به چالش و مبارزه ای می طلبد که به حق از او خطرناک ترین و شگفت آورترین شخصیتی می سازد که پژوهنده فتوحات مسلمانان در مغرب لا او روبرو می شود. از این زن معمولا با نام «کاهنه» یاد می شود امام پیداست که نام او کاهنه نبوده بلکه این اسم در وصف وی می باشد.
ابن خلدون درباره کاهنه و نبرد وی با حسان بن نعمان می نویسد: «حسان سپس بر سر كاهنه ملكه جبال اوراس لشكر برد. و او در آن روزگاران بزرگترين پادشاهان بربر بود. حسان با او جنگ آغاز كرد، مسلمانان شكست خوردند و جماعتى از ايشان به اسارت افتادند؛ ولى كاهنه همه اسيران را از بند برهانيد جز خالد پسر يزيد القيسى كه او را نزد خود نگهداشت و با فرزند خود شيرش داد و آن دو را برادر نمود.عرب ها از افريقيه خارج شدند. حسان به برقه رسيد. در اين حال نامه عبد الملك بن مروان بيامد كه در همانجاى مقام كند تا او را مدد رسد. در سال 74 مدد برسيد و او بار ديگر به افريقيه روان شد. آنگاه نزد خالد بن يزيد در نهان كس فرستاد و او را وعده امارت داد، خالد نيز او را از اسرار نهان دولت كاهنه آگاه و به جنگ با او ترغيبش نمود. چون ميان دو سپاه نبرد در گرفت كاهنه به دست حسان كشته شد. حسان جبل اوراس و همه متعلقات آن را گرفت، و آن نواحى را زير پى سپرد و به قيروان بازگشت» (ابن خلدون: 1363: ج 3: 265)
بلافاصله پس از این جنگ حسان مطلع شد که رومیان ناوگانی به فرماندهی «یوحنا» به افریقیه فرستاده اند و در قرطاجنه نیرو پیاده کرده و نگهبانان این شهر را غافلگیر کرده و تعدادی از آن ها را کشته و شهر را دوباره متصرف شده اند. به همین دلیل حسان بن نعمان تصمیم گرفت برای بیرون راندن رومیان از قرطاجنه، اقدامی اساسی انجام دهد. وی به دین منظور در سال 82 هجری به قرطاجنه حمله لشکر کشید و رومیان را از آن شهر بیرون راند و آن شهر را به کلی ویران ساخت و قناتی را که به قرناطجه آب می رساند قطع کرد و به دین سان شهر قرطاجنه که یکی از شهر های مهم مغرب به شمار می آمد و حوادث تاریخی بسیاری را شاهد بود به پایان عمر خود رسید.
ابن خلدون سرنوشت رومیان و بربرهایی که علیه حسان دست به شمشیر برده بودند را چنین بیان می دارد که: «بربر را امان داد و بر آنان و نيز روميان و فرنگان كه در آن جا بودند، خراج نهاد و مقرر نمود كه همواره دوازده هزار تن از بربرها همراه او باشند و در جنگهايش شركت جويند.» (همان)
به دین سان حسان بن نعمان غسانی فتح افریقیه و مغرب را کامل ساخت و به هر گونه عنصر مقاومتی که می توانست در برابر تبدیل این بخش از جهان به سرزمینی اسلامی- عربی مانع ایجاد کند پایان داد. از این لحاظ، حسان از بزرگترین فاتحان و سازمان دهندگان در تاریخ اسلام به شمار می آید. وی تشکیلات اداری عربی را در مغرب ایجاد کرد و دیوان های مختلفی ترتیب داد و به وضعیت جزیه که بقایای رومیان و افارقه و بربر های ناگرویده به اسلام می پرداختند سر و سامان داد و برای این کار دواوینی ایجاد کرد. همچنین مقدار خراجی را که مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، می بایست بپردازند مشخص کرد. در واقع می توان گفت که حسان بن نعمان نخستین کسی است در مغرب که قبایل را در واحد های اداری- مالی جداگانه ای به حساب آورد و برای هر قبیله ای عامل خراج و قاضی خاصی گماشت و برای هر قبیله خراج و یا جزیه مقرر کرد. وی به دین منظور عده ای را به سوی قبایل بزرگ فرستاد تا آن ها را به اسلام دعوت کنند و قوانین و مبانی آن را به ایشان بیاموزند و در میانشان بر طبق شریعت اسلام داوری کنند و اموالی را که به بر آنان مقرر می شد گرد آوردند.
با رواج اسلام در میان بربر ها، روند عربی سازی نیز آغاز گردید. اگر اسلام آوردن مردم نیاز به زمانی طولانی نداشت، آموختن زبان عربی نیازمند زمان بود. به نقل از حسین مونس عامل اصلی در تعریب بربرها ازدواج و اختلاط خونی عرب ها و بربر ها با یکدیگر بود. دلایل فراوانی داریم بر این که آمیزش عرب ها و بربر ها در همان اوایل دوران فتح آغاز شد. معمولا هر عربی از یک قبیله بربری زن می گرفت. دلیلش هم این بود که عرب های فاتح به عنوان جنگجو به این سرزمین می آمدند و زنان را با خود نمی آوردند. از آن جا که فرزندان به لحاظ دین و زبان غالبا راه پدر خود را ادامه خواهند داد، در زبان و روح واحساس عربی بار می آمدند و حتی زنان به طائفه شوهر در می آمدند. حقیقت آن است که عرب های مسلمان و بربرها از همان ابتدای کار با یکدیگر انس و الفت یافتند و با هم درآمیختند و این شاید به سبب تشابه محیط و نظام زندگی انسان در آن گرایش های فکری بود. (مونس: 1390: ج 1: 96-97)
حسان بن ثابت فعالیت خود را با کاری بزرگ زینت به پایان برد و آن احیای شهر تونس است. زیرا پس از تخریب قرطاجنه، افریقیه نمی توانست از یک بندر اصلی بزرگ بی نیاز باشد. چرا که افریقیه کشوری ساحلی است و چنین کشور هایی از داشتن بنادر و مداخل دریایی بی نیاز نیستند. حسان قرطاجنه را از بین برد، پس لازم بود که به جای آن بندر دیگری در افریقیه ایجاد کند.
او خود را، آن سان که با مقتضیات امنیت عرب ها در آن عصر سازگار باشد، تأسیس نمود. چه عرب ها مردمی بیابان نشین بودند و قدرت واقعی آنان در نیروی زمینی آنان، مرکب از پیاده و اسب سوار و شتر داران بود. درست است که عرب ها پس از پیروزی در نبرد ذات الصوری، به میدان سیادت دریایی نیز قدم نهادند اما قاعده هرم قدرت آنان همچنان خشکی و نیروی زمینی بود و ستون فقرات این نیر. ی آنان را هم اسب و شتر تشکیل می داد. بنابر این یکی از فامتورهای اصلی آنان برای ساختن یک شهر یا بندر این بود که موقعیت و جایگاه آن، پیش از هر چیز، برای زندگی اسب و شتر مناسب باشد تا در چراگاه های یرامون شهر آزادانه به چرا بپردازند. به همین دلیل حسان برای بندر خود جایی در منتهی الیه دریاچه ضحله که در جنوب شهر قرطاجنه بود را برای ایجاد این بندر انتخاب کرد. پس از ساخت این بندر، این مکان و دریاچه ضحله به مأمن و دژی برای کشتی ها تبدیل شد.
والی مصر در زمان حسان بن نعمان، برادر و ولی عهد خلیفه، عبد العزیز بن مروان بود. وی به دلیل افتخاراتی که حسان بن نعمان به دست آورده بود به شدت نسبت به وی حسادت می ورزید از همین رو شروع به سخت گیری و اعمال فشار نسبت به حسان کرد و حتی برای در تنگنا قرار دادن وی «تلید» نامی را به حکمرانی برقه گمارد.
حسان بن نعمان از این اقدام به شدت ناراحت شد و رهسپار دربار خلافت گردید تا شکایت خود را به عبد الملک بن مروان بنماید ولی چون نزدیک دمشق شد متوجه شد که عبد العزیز علیه وی دسیسه کرده و شایعاتی مبنی بر دخل و تصرف وی در خراج و مالیات ها ایجاد کرده است و همین باعث عزل وی در سال 86 هجری از سمتش گردید.
چون ولید بن عبد الملک به جای پدر نشست، عم خود عبد اللّه بن مروان را امارت مصر داد. عبد اللّه حسان را از حکومت افریقیه عزل کرد و موسی بن نصیر اللخمی را به جای او فرستاد. چنانکه گفتیم حکومت افریقیه تابع مصر بود. موسی بن نصیر در سال 89 هجری به امارت افریقیه رسید.
درباره موسی بن نصیر آنچه میدانیم این است که او از تابعین است و در سال 19 ه در خلافت عمر بن الخطاب در یکی از قراء جزیره یا در وادی القری در شمال حجاز متولد شده و در باب نسبتش بعضی گویند از بکربن وائل است و پدرش نصیر از مردانی بود که در واقعه عین التمر به سال 12 هجری به دست خالد بن الولید اسیر شد. بعضی گویند او از موالی بنی لخم است و پدرش نصیر از نگهبانان معاویة بن ابی سفیان بوده است. سپس در زمره موالی عبد العزیز بن مروان درآمد و او آزادش نمود. وی در اوایل جوانی برخی مناصب سپاهی و اداری را به عهده داشته است و پیش از آنکه به امارت افریقیه برگزیده شود در عصر معاویة بن ابی سفیان چند حمله دریایی را عهدهدار بوده و به قبرس و جزایر نزدیک آن به غزا رفته است.
در باب تاریخ ولایت موسی بن نصیر بر افریقیه نیز اختلاف است. بعضی میگویند در سال 78 یا 79 هجری در عهد خلافت عبد الملک بوده بعضی هم میگویند در سال 86 تا 89 هجری در عهد پسرش ولید بن عبد الملک به دین سمت منصوب گردید. (عنان: 1370: ج 1، ص: 22)
در این دوران اوضاع دربار و همچنین رجال سیاسی دربار خلافت در پی آن بودند که برای تثبیت موقعیت خود و همچنین به دست آوردن غنائم بیشتر به فتوحات دست بزنند. این امر را می توان از رفتار حجاج و کسانی که با او در مشرق کار می کردند می توان دریافت. در واقع هر پیروزی که در دیگر سرزمین ها اتفاق می افتاد، این گروه بر آن بودند که فتوحات بیشتری را انجام دهند تا بتوانند موقعیت خود را در دربار خلافت مستحکم کنند.
به نظر می رسد که علت آن همه شور و اشتیاقی که عبد الملک بن مروان و همچنین ولید بن عبد الملک در اعزام پیاپی سپاه به مغرب و مشرق در همین امر بوده است زیرا این فتوحات موقعیت حکومت آنان را تثبیت می کرد و به آن مشروعیتی می بخشید که هیچ گاه نداشت. علاوه بر این این فتوحات ارزش خاندان اموی را بالا می برد و مردم را از سخن گفتن درباره عدم مشروعیت حکومت معاویه و بد رفتاری فرزندش یزید با خاندان اهل بیت (علیهم السلام) باز می داشت و اذهان را به سمت فتوحات اسلامی منحرف می کرد. (مونس: 1390: ج 1: 103)
موسی بن نصیر برای این منظور شخصیتی بی نظیر به شمار می آمد زیرا وی توانست فتوحات بسیاری را در مغرب و فراتر از آن انجام دهد به گونه ای که نام وی همواره جزء یکی از بزرگترین فاتحان اسلامی برده می شود.
موسی بن نصیر در سال 86 هجری به مغرب رفت و در ابتدای کار ابوصالح، جانشین حسان بن نعمان را دستگیر و به زندان افکند و به دین سان امارت خود را در افریقیه آغاز کرد.
موسی بن نصیر صحاری افریقیه را پیش از این آزموده بود. عبد العزیز بن مروان او را در سال 84 ه به برقه فرستاده بود. وی «درنه» را فتح کرده و جمع کثیری از مردمش را اسیر نموده بود. بربرها همچنان سر در عصیان و تمرد داشتند و تا فرصتی به دست میآمد شورش آغاز میکردند. چون موسی بن نصیر فرمان حکومت گرفت بربرها سر به شورش برداشتند و این شیوه ایشان بود، ولی این بار در ارزیابی برایی و عزم حاکم جدید به خطا رفته بودند. ازاینرو دیری نپایید که همه شورشها سرکوب شد و موسی بن نصیر با دستان آهنین خود جماعات شورشگر را پراکنده نمود و قبایل بزرگ بربر چون هواره و زنانه و کتامه و صنهاجه و غیر آن را که از قبایل نیرومند بربر بودند در چنبر فرمان آورد، سپس تا طنجه که آخرین سنگر و پناهگاه شورشیان بود پیش تاخت. تا آن زمان مسلمانان به غزای طنجه دست نیازیده بودند. موسی طنجه را بگشود و یکی از سرداران بزرگ خویش طارق بن زیاد اللیثی را بر آن امارت داد. آنگاه به صحاری مغرب الاقصی لشکر برد و همه آن سرزمینها را از وجود سرکشان و توطئهگران پاک کرد. موسی در این فتوحات غنایم و اسیران بسیار حاصل کرد، آنسان که در حساب نمیگنجید. این پیروزیها سبب شد که سران قبایل به او گرایش یابند و هزاران تن از بربرهایی که اینک تسلیم شده بودند (- مسالم) در لشکر او گردآیند.
پينوشتها:
* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
** کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
ادامه دارد...
/ج