نويسنده: علي اصغر احمدي
انسان رشد صعودي خود را از دوران جنيني آغاز مي کند. قرآن کريم ابتداي خلقت او را از خاک دانسته و در موارد متعددي انسان را بر آمده از « گل » مي نامند و منشاء پيدايش انسان در قرآن با تعابيري همچون حما مسنون ( لجن گنديده )، سلاله طين ( پاره گل يا گل خالص ) و صلصال کالفخار ( گل خشک مانند سفال ) آورده شده است. به عبارت ديگر خداوند متعال انسان را به طور خلاصه موجودي خاکي و برآمده از خاک يا ماده مي نامند. اين موجود خاکي در طي تحولاتي که از سر مي گذارند، مراحل مخلتفي از رشد را طي مي کند و سرانجام به مرحله اي مي رسد که لياقت پذيرش « روح خدائي » را يافته و به اين ترتيب اين روح در او دميده مي شود.
مراحل مختلف اين سير در موارد متعددي از قرآن مشاهده مي شود. از آن جمله در سوره مؤمنون راجع به جريان خلقت آدمي چنين آمده:
" و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طين، ثم جعلناه نطفه في قرار مکين، ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاماًفکسونا العظام لحما ثم انشاناء خلقا اخر فتبارک اله احسن الخالقين (1).
( همانا انسان را از گل خالص آفريديم سپس او را به صورت نطفه در محلي استوار جاي داديم. سپس نطفه را به علقه تبديل کرديم و سپس علقه را به پاره ي گوشت تبديل کرديم و سپس پاره گوشت را تبديل به استخوان کرديم و سپس استخوان را با گوشت پوشانيديم و سپس آن را خلقي جديد ساختيم. پس خجسته است بهترين آفرينندگان ». "
خداوند متعال در اين آيات مراحل رشد جنيني انسان را بيان فرموده است، اين مراحل در اين تقسيم بندي پس از آمدن از خاک به ترتيب، نطفه، علقه، مضغه و سپس دارا شدن استخوان و گوشت و در نهايت دميده شدن روح به آن مي باشد، در واقع اين آيات ويژگيهاي دوران چنيني انسان را بيان مي فرمايد. براي پي بردن به مفهوم دقيقتر اين مراحل بهتر است هر يک از مفاهيم فوق را مورد بحث و بررسي بيشتر قرار دهيم.
1. نطفه
نطفه در لغت به معناي آب اندکي است که در ظرف و يا دلو مي ماند. معناي ديگر آن عبارت است از آب خالص کم باشد، يا زياد. به ماده مترشحه از دستگاه تناسلي زن و يا مرد نيز نطفه گفته مي شود » (2). مفردات راغب آن را به معني آب خالص آوره و مي گويد از نطفه تعبير به مني نيز مي شود.علي (عليه السلام) آن را در معناي خاصي نيز به کار برده است که قابل توجه است. هنگامي که حضرت آهنگ جنگ باخوارج داشتند، خدمتشان عرض شد که آنان از پل نهروان گذشته اند فرمود: مصاعهم دون النطفه، و الله لايفلت منهم عشره و لا يهلک منکم عشره جاهاي فتادن ( و کشته شدن ) آنها نزد آب ( نهروان ) است. به خدا سوگند 10 نفر از آنان از مرگ رهائي نمي يابند و از شما هم 10 نفر کشته نخواهد شد.
در برخي از کتب، به ما حصل ترکيب سلول جنسي نر و سلول جنسي ماده نيز نطفه گفته شده است.
سلول جنسي ماده يا اوول سلول نسيتاً بزرگي است به قطر 3/. ميلي متر، اين سلول معمولاً هر 28 روز يک بار ديواره ي تخمدان را پاره کرده و به درون لوله شيپوري مي افتد. و پس از طي مسير لوله شيپوري خود را به داخل رحم مي رساند.
سلول جنسي نر يا اسپرماتوزوئيد، سلولي است بسيار کوچک که در يک ميلي متر مکعب از مني ميليونها عدد از آن وجود دارد. به هنگام لقاح اسپرماتوزوئيدهاي موجود در رحم به سرعت خود را در درون لوله ي شيپوري به اوول رسانيده و با وارد شدن يکي از آنها به درون آن، باعث بارور شدن اوول مي شود. به اوول بارور شده تخم يا زيگوت مي گويند. زيگوت در مسير خود به طرف رحم که 7 تا 9 روز طول مي کشد، بدون افزايش حجم، تقسيم شده و هنگام ورود به درون رحم، تبديل به يک توده سلولي مي شود که تعداد آنها قريب به 50 عدد است.
با توجه به معناي لغوي نطفه، اين لغت شامل معاني اسپروماتوزوئيد و اوول مي شود. در برخي از موارد نطفه به معناي زيگوت نيز به کار رفته است. در آيات مورد بحث مقصود از نطفه يا اسپرم و يا زيگوت مي باشد، و بر اساس آنچه از نطفه در زبان عربي و در ترجمه ي قرآن مصطلح است، بيشتر به معناي اسپرم به کار رفته است.
مقصود از محلي استوار ( قرار مکين ) در درجه اول محل لقاح يعني لوله ي شيپوري است که اين لوله با ويژگيهاي خاصي که دارد از ساقط شدن تخم در روزهاي اوليه لقاح يعني قبل از آنکه تقسيمات اوليه صلولي صورت گيرد، جلوگيري مي نمايد، تکثير تخم در اين لوله فرصتي را براي جنين فراهم مي سازد که بتواند خود را براي تغذيه از ديواره ي رحم آماده کند.
2. علقه
« علقه از ماده ي علق به معناي چسبيدن به چيزي است. از اين ماده همچنين علقه است به معناي تمسک به چيزي است. علق نيز به معناي زالو است. و باز علق به معناي خون بسته نيز آمده و علقه چيزي است که فرزند از آن به وجود مي آيد چنانکه قرآن مي فرمايد: « خلق الانسان من علق » (3).با توجه به ريشه ي لغوي علق، معناي ظريف آن روشن مي شود. چنين هنگامي که به شکل يک توده سلولي وارد رحم مي شود، قطر آن در حدود 3/. ميلي متر، يعني قطر اوليه اوول مي باشد. اين توده ي سلولي قبل از اينکه داراي جفت شود و از طريق بند ناف تغذيه کند، همچون زالو به ديواره ي رحم مي چسبد و از آن تغذيه مي کند. پس از اين مرحله است که جنين شروع به رشد کرده، در آن سه لايه مجزا به وجود مي آيد و به مرور زمان اندامهاي مختلف از رشد، هر يک از اين لايه ها، شکل مي گيرد.
3. مضغه
مضغه به معناي تکه گوشت نپخته اي است به اندازه ي آنچه يک دفعه مي جوند. (4) معناي لغوي مضغه چنين است، ولي در زبان عرب و در کلمات معصوم (عليه السلام) اين کلمه به معناي يک پاره گوشت آمده است. ( يعني حد و اندازه در آن به نحو بالا مطرح نشده است ). در خصال حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است که چنين است:" في الانسان مضغه، اذا هي سلمت و صحت، سلم بها سائر الجسد، فاذا سقمت سقم بها سائر الجسد و هي القلب.
( در انسان تکه گوشتي ( مضغه ) است که اگر آن سالم شود و صحت بيابد، به وسيله ي آن ساير اندامها سالم مي شوند و اگر بيمار شود، به وسيله ي آن ساير اندامها نيز بيمار خواهند شد و آن قلب است ). "
حديث مشابهي در کنزالعمال نقل شده که باز در آن از قلب تعبير به مضغه شده است. به هر حال مضغه به معناي پاره ي گوشت است، که قرآن کريم به مرحله ماقبل پيدايش استخوان بندي در جنين مضغه گفته است. اين نکته با توجه به نحوه ي رشد جنين در رحم مفهومي روشن دارد. پس از اين مرحله استخوان بندي چنين شکل مي گيرد و استخوانها به وسيله ي ماهيچه ها پوشانيده مي شوند.
هنگامي که جنين مراحل فوق را مي گذراند آماده پذيرش روح مي شود:
في الدر المنثور اخرج ابن ابي حاتم عن علي (عليه السلام) قال: اذا تمت النطفه اربعه اشهر، بعث اليها ملک فنفخ فيها الروح في الظلمات الثلاث فذلک قوله « ثم انشأناه خلقاً آخر » يعني نفخ الروح فيه.
( در درالمنثورآ ابن ابي حاتم از علي (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: آنگاه که چهار ماه بر نطفه گذشت، ملکي بر آن مبعوث شده و روح در آن مي دمد، در حاليکه در ظلمتهاي سه گانه است. و اينگونه است قول خداوند که فرمود « ثم انشأناه خلاقاً آخر » يعني روح در آن دميده شد ).
با توجه به مطالب فوق موقع آن رسيده است که چهارمين مفهوم از فرازهاي آيات سوره ي مؤمنون را بيان کنيم:
4. انشاء
« نشء و النشأه به معني احداث يک چيز و پرورش آن است. ناشيء نيز به معناي جوان مي باشد. از همين لغت، نشأالسحاب به معني پيدايش ابر در آسمان و دگرگون شدن آن آمده است » (5). در معني انشاء بلند کردن و برآوردن نيز گفته اند.دقت در اين معاني، فهم و درک آيات مبارکه ي قرآني را با عمق بيشتر مممکن مي سازد. اين دقت براي انسان اين سئوال را به وجود مي آورد که به راستي،روح چگونه به بدن تعلق مي گيرد. يعني روح که در قرآن از آن تعبير به « روحي » يا « روح من » شده است به عنوان امري مجرد (6) ، چگونه به وجود آمده است و چگونه با بدن ارتباط برقرار مي کند، آيا روح انساني، موجودي قديم بوده و با آفريده شدن بدن به آن تعلق مي گيرد يا اينکه روح همراه با خلقت بدن خلق مي شود؟ پاسخ به اين سئوالات و سئوالات مشابه ديگر، مستلزم طرح مباحث دقيق و مفصل فلسفي است. فلاسفه در طول تاريخ اين بحث را به صور مختلف طرح کرده و مورد تحليل قرار داده اند. ما از ميان نظريات گوناگون فلسفي، نظريه حرکت جوهريه ملاصدرا را به عنوان اصل موضوع پذيرفته و مباحث آتي خويش را بر آن استوار مي سازيم. نظريه حرکت جوهريه در ميان ساير نظريات فلسفي قدرت تحليل بيشتري نسبت به پديده هاي رواني و رفتاري دارد. اين نظريه مي تواند بسياري از اشکالات موجود در زمينه ي نحوه ي ارتباط روح با بدن، و چگونگي بروز رفتار را روشن نمايد. ما تلاش مي کنيم اين نظريه را از زبان استاد شهيد مرتضي مطهري نقل کنيم. ايشان در قسمتي از مقاله اصالت روح چنين مي گويند:
« مسئله روح و بدن چون از مسائل دست مالي شده است و هر کسي از ابتداي زندگي، در کودکي از زبان لله و مادر و مادر بزرگ و بعدها از زبان واعظ منبر، و يا از زبان شعرا و سخن پردازان چيزها در اين باره شنيده، خود به خود سوابقي در اذهان به وجود آورده و هر فردي طرز فکري نسبت به آن دارد. لهذا ممکن است بسياري از افراد که عنوان بالا ( اصالت روح ) به چشمشان مي خورد، فوراً خود را آماده شنيدن اين مطلب کنند که روح موجودي است مرموز و نامرئي که خود را در پشت پرده ماده ي بدن بنا به مصالحي مخفي کرده و ماسک بدن را به چهره زده و تصرفات مرموز و بي قاعده يا نظير آنچه به « جن و غول » نسبت مي دهند از پشت بدن مي نمايد. و بدن چيزي جز يک پرده ظاهري و ساختگي و عاريتي نيست و اين انگشتان نامرئي روح است که از پشت اين پرده ظاهري همه ي فعاليتها را انجام مي دهد. آري ممکن است بسياري از افراد خود را آماده ي شنيدن اين چنين مطلبي کنند. ممکن است آنچه تاکنون از زبان شعر و شاعري شنيده اند فوراً در ذهنشان تجسم پيدا کند که: روح مرغي است ملکوتي و فقط « به علل خاصي » چند روزي قفسي در بدن برايش ساخته اند، شاهباز سدره نشيني است که بر خلاف انتظار در کنج محنت آباد بدن نشيمن کرده، پادشاهي است که « کوشک » بدن را براي قصر پادشاهي خود انتخاب کرده و احياناً « به اين کوشک بيش از خودش اهميت مي دهد، و برون آن را پر ديبا مي کند و خودش عارف و بي زينت در جاي خود مي نشيند ».
استاد مطهري در طي بيانات فوق سعي مي کند، ذهن خواننده را با اين سئوال مأنوس سازد که نحوه ي ارتباط و نحوه ي تعلق روح با بدن چگونه است؟ آيا همانگونه که بسياري مي انديشند روح و بدن مانند مرغ و قفس و يا مرغ و آشيانه، دو چيز مجزا از هم هستند؟ يا نه هر دو يک چيز هستند و روح و جسم هر يک وجهي از آن يک چيز به شمار مي آيند؟ به عبارت ديگر آيا انسان موجودي دوگانه است يا موجودي يگانه؟
در پاسخ به اين سئوالات بايد گفت که چنانکه از نظريه حرکت جوهريه ملاصدرا بر مي آيد جوهره ي ماده در سير تحول خويش رو به ماوراء ماده و يا ماوراء طبيعت در حرکت است. در طي اين حرکت، روح که موجودي غير مادي است. از دل ماده نشأت گرفته و رو به تجرد يا غير مادي شدن کامل حرکت مي کند. به اين ترتيب، اين ماده است که در طول تحول خويش تبديل به روح يا ماوراء ماده مي شود. در اين زمينه در مقاله ي اصالت روح چنين آمده است:
« مبدأ تکوين نفس، ماده جسماني است. ماده اين استعداد را دارد که در دامن خود موجودي بپروراند که با ماوراء الطبيعه هم افق باشد. اساساً بين طبيعت و ماوراء طبيعت ديوار و حايلي وجود ندارد. هيچ مانعي نيست که يک موجود مادي در مراحل ترقي و تکامل خود تبديل شود به موجودي غير مادي ».
به اين ترتيب اگر دقت کنيم خواهيم ديد که نمي توانيم بين روح و جسم بشر، يک دوگانگي مانند آنچه در مورد يک پرنده و قفس و يا يک پرنده و لانه مي بينيم، تشخيص دهيم. بلکه بين روح و جسم نوعي وحدت وجود دارد که اين وحدت در طول حيات دنيائي بشر او را تبديل به يک موجود دو بعدي مي کند. به اين ترتيب انسان به عنوان موجودي واحد داراي دو بعد روحاني و جسماني و يا مادي و غير مادي مي شود. خلاصه اينکه انفکاک انسان به دو جزء روح و جسم انفکاکي غير حقيقي است. اين انفکاک در مورد انسان تنها به هنگام مرگ حاصل نخواهد شد زماني که روح جسم را ترک گفته و مرگ حاصل شود.
به بيان ديگر انسان مانند سکه اي است که داراي دو روي باشد. يک سکه در عين حال که يک چيز مي باشد، ولي داراي دو رو بوده و هر يک از آن دو داراي ويژگيهاي خاصي است. و به اعتباري ديگر انسان را مي توان به خطي تشبيه کرد که دو صفحه را از يکديگر جدا مي سازد. اين دو صفحه عبارتند از صفحه ي طبيعت و صفحه ماوراء طبيعت. در اين حال انسان در عين حال که يک خط بيشتر نيست ولکن هم متعلق به صفحه طبيعت بوده و هم متعلق به صفحه ماوراء طبيعت مي باشد. يا به بيان ديگر انسان يک رو به طبيعت و روئي ديگر به ماوراء آن دارد.
از آنچه گذشت چنين بر مي آيد که انسان موجود يگانه اي است که در اين جهان همچون سکه اي، يک رو بر عالم طبيعت و يک رو به عالم ماوراء طبيعت دارد. و از آنجا وي که اين موجود يگانه در اين جهان قابل انفکاک به دو چيز يعني جسم و روح به طور مجزا نمي باشد « لذا بايد به طور واحد مورد مطالعه قرار گيرد ».
انسان به صورتي که در بالا به تصوير درآمد، شايد موجود منحصر به فردي باشد که در او طبيعت به ماوراء طبيعت و ماده به ماوراء ماده و خاک به خدا اتصال مي يابد.
چنانکه ملاحظه مي شود، مفهوم انشاء به اعتبار حرکت جوهريه، عبارت است از برآوردن روح از بطن جسم. اين نظريه هرچند که نظريه بلامنازعي در زمينه ي تعلق روح به بدن به شمار نمي آيد، لکن حاوي يکي از محکمترين تحليلهاي موجود در اين زمينه است.
وجود چنين تفاوت جوهري بين انسان و ساير حيوانات، باعث شده که انسان مقام و مرتبه اي خاص يافته به گونه اي که انسان کامل بتواند مسجود ملک واقع شود، اين ويژگي در ديدگاه روان شناختي اسلامي، جايگاهي به سزا دارد. با توجه به حاکميت نظريه ي تحول داروين بر انديشه روان شناسي کلاسيک که در آن انسان حيواني تلقي مي شود که تنها در اعراضي چون کم و کيف با حيوانات ديگر تفاوت دارد، وجود اين ويژگي در بينش اسلامي نسبت به انسان، مي تواند بسياري از تحليلهاي موجود روان شناسي را به زير سئوال ببرد. روان شناسي کلاسيک امروزه نظريه تحول داروين را به منزله ي يک اصل موضوع پذيرفته و آن را به راحتي به حيطه ويژگيهاي رواني انسان نيز تسري داده است.
امروزه در روان شناسي، انسان را حيوان برتر مي دانند، يعني او را همان ماهي و پرنده اي مي دانند که صاحب خصوصيات عاليتري شده است. انسان يعني حيواني که توانائيهايش گسترش يافته و از وسايل و ابزار بيشتري در زندگي استفاده کرده و با داشتن هوش بيشتر قادر است محيط را تحت سيطره خويش درآورد، و تفاوت عمده او با حيوان در همين گسترش توانائيهاي اوست. با اين بينش هر رفتاري که در انسان وجود دارد، شکل پيچيده و تکامل يافته رفتاري است که اشکال ساده آن در حيوانات مشاهده مي شود. براي اثبات اين مدعا دلايل بسياري وجود دارد. يکي از اين دلايل در قسمتي از کتاب روان شناسي آموختن، نگارش دکتر محمود صناعي به اين شکل آمده است:
« اميدوارم بر اثر خواندن اين گفتارها يک نکته بر خواننده روشن شود و آن بطلان اين تصور است که عمل « پرورش » از لحاظ علمي چيزي جز « آموزش » است. واقع اين است که آموختن، آموختن است خواه گربه بياموزد تا با شنيدن اسم خود به طرف صاحبش بدود و خواه شير بياموزد تا سوار اسب شود و خواه کودک زبان مادري را يا آداب درست غذا خوردن را بياموزد، خواه دانشجو زبان بيگانه را فرا گيرد ».
در اين نظريه با توجه به تعريفي که از پرورش داده و آن را چيزي جز آموزش نمي داند، بي مايگي انسان را در حد يک صفحه عکاسي به اثبات رسانده است و اين صفحه عکاسي را مقايسه مي کند با صفحات عکاسي ديگري مانند گربه و شير، منتها تفاوت انسان با آن دو در اين است که انسان را فيلمي مي داند که مي تواند تصاوير بيشتري را روي خود ثبت کند.
از نقطه نظر بينش اسلامي، انسان موجودي است با دستمايهه هاي بسيار غني و اساسي که مي بايد در شناخت شخصيت و شاکله او مورد توجه خاص قرار گيرند.
پينوشتها:
1- مؤمنون- 14-12.
2- المنجد في اللغه و الاعلاام، دار المشرق، بيروت.
3- مفردات راغب اصفهاني ذيل کلمه علق.
4- المضغه القطعه من اللحم قدر ما يمضغ و لم ينضج، همان منبع.
5- مفردات راغب، اين کتاب بر خلاف برخي از کتب لغت نشأ را متمدي و مترادف انشاء آورده است.
6- تجرد نفس در تاريخ تفکر اسلامي مورد قبول تمامي دانشمندان اسلامي نبوده، بلکه برخي از آنان به اين امر معتقد بوده اند. اين اختلاف نظر هنوز در مواردي مشاهده مي شود و لکن ما در اينجا تجرد آن را به عنوان امري مسلم مي پذيريم و بحث آن را به جاي خود وامي گذاريم.
احمدي، علي اصغر؛ (1374)، روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، تهران: اميرکبير، چاپ دهم