شکل گيري شخصيت بعد از تولد

انسان به هنگام تولد با سرمايه هاي اوليه اي که وي را براي داد و ستد با محيط آماده مي سازد، پا به عرصه عالم مي گذارد. او با دارا بودن سيستم عصبي خاص و نيز سيستم هورموني مناسب و با ياري عضلات و استخوانها از يک سو
شنبه، 5 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شکل گيري شخصيت بعد از تولد
 شکل گيري شخصيت بعد از تولد

 

نويسنده: علي اصغر احمدي




 

انسان به هنگام تولد با سرمايه هاي اوليه اي که وي را براي داد و ستد با محيط آماده مي سازد، پا به عرصه عالم مي گذارد. او با دارا بودن سيستم عصبي خاص و نيز سيستم هورموني مناسب و با ياري عضلات و استخوانها از يک سو و گيرنده هاي حسي از سوي ديگر، تعامل خود را با محيط آغاز مي کند. ظرفيت کودک براي يادگيري و نيز وجود بازتابهاي گوناگون، او را آماده مي سازد تا نسبت به محيط واکنش نشان داده و در مسير سازگاري با آن قدم بردارد. بحث در زمينه ي امکانات ارگانيکي و حرکتي کودک در بدو تولد و نيز تبعات و عوارض وضع حمل، در مباحث مختلف روان شناسي رشد، روان شناسي کودک و روان شناسي شخصيت به تفصيل انجام گرفته است. ما در اينجا پيرامون اين نکات کمتر بحث کرده و تنها به طرح نکته اي مهم، از ديدگاه اسلام مي پردازيم، و آن بحث وجود فطرت در بدون تولد است.
فرزند آدمي به هنگام تولد، علاوه بر دارا بودن استعداهائي که در بالا به آنها اشاره شد، داراي ساخت رواني اوليه اي است که اصطلاحاً به آن « فطرت » گفته مي شود. يعني انسان به هنگام تولد طبيعتاً و بالقوه از مجموعه اي از دانشهاي غير اکتسابي برخوردار است که اين دانشها در مراحل مختلف زندگي، بروز و ظهور يافته و نقش خود را در رفتار آدمي نشان مي دهند. به مجموعه ي اين دانشها « دانشهاي فطري » گفته مي شود، نوعي ديگري از اين دانشها که در بين ساير حيوانات نيز به فراواني ديده مي شود « دانشهاي غريزي » ناميده مي شود. براي مثال پرندگان لانه ساز به شکل طبيعي و غير اکتسابي نحوه ي لانه سازي را مي دانند. جوجه اين پرندگان به هنگام تولد بالقوه داراي چنين دانشي است. اين گونه دانشهاي غريزي براي انسان نيز وجود دارد، منتهي به دليل وجود استعداد وافر يادگيري در انسان، اين نوع دانشها، تحت تأثير شديد محيط قرار مي گيرند. براي مثال غريزه ي مادري، نوعي دانش غير اکتسابي است که در بين حيوانات به دليل محدوديت استعداد يادگيري، کمتر دچار دگرگوني شده در حاليکه در نوع انسان، تحول بسيار زيادي را به خود ديده است.
فطرت يا به عبارت ديگر « دانشهاي فطري » در انسان نقشي بسيار اساسي را ايفا مي کنند. يکي از دانشهاي فطري انسان، پذيرش خداوند به عنوان آفريننده ي واحد است. اين امر مورد تأکيد بسيار روشن اسلام است. آيات و احاديث متعدد، وجود چنين دانشي را در انسان به اثبات مي رساند. ما مباحث دقيقتر اين مطلب را در فصول آينده ارائه خواهيم کرد. لکن در اينجا تنها به ارائه يک دليل تجربي و نيز ارائه دو حديث، براي اثبات مدعاي خود اکتفا مي کنيم:
اعتقاد به معبود، يکي از گسترده ترين و شاملترين اعتقادات بشري است. شايد به جرأت بتوانيم بگوييم که گسترده ترين اعتقاد مشترک آدمي در طول تاريخ بر گستره ارض، اعتقاد او به شيء يا اشيائي بوده است، به عنوان خالق که او در مقابل آن يا آنها احساس کرنش و کوچکي مي نموده است. اين مطلب امروز علي رغم تبليغات گسترده در جهت نابود کردن چنين گرايشي، هنوز گسترده ترين اعتقاد بشر به شمار مي آيد. بازگشت حکومتهاي الحادي، از پافشاري خود در جهت امحاء گرايشهاي ديني و بازسازي مجدد مساجد، کليساها و صوامع، خود نمونه هائي از شکست اين طرز تفکر است که مي پنداشته اند گرايشهاي ديني و الهي، از نوع گرايشهاي اکتسابي هستند که مي توان با تغيير شرايط آنها را محو و نابود کرد. امروزه اصل گرايش به طرف دين و معبود به عنوان يک امر غير اکتسابي و طبيعي پذيرفته شده است. روان شناسي مي بايد خود را در جهت مطالعه اين نوع گرايشها، به عنوان گرايشهاي طبيعي و به اصطلاح اسلامي فطري مجهز کند.
و اما از ديدگاه احاديث اسلامي، اين نکته امري مسلم تلقي شده و در فرازهاي گوناگون اين نوع گرايشات فطري مطرح شده اند پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده:
" کل مولود يولد علي الفطره حتي يکون ابواه هما اللذان يهودانه و ينصرانه و يمجسانه (1).
( هر مولودي بر فطرت خود ( فطرتي واحد ) متولد مي شود، تا اينکه والدين او، همان کساني هستند که او را يهودي يا نصراني يا مجوسي مي نمايند ( يعني دين خاص را به او تعليم مي دهند ). "
و نيز از قول امام صادق (عليه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
" « قال موسي عليه السلام، يا رب اي الاعمال افضل عندک؟ قال حب الاطفال فاني فطرتهم علي توحيدي فان امتهم اپدخلتهم جنتي برحمتي (2).
( موسي عليه السلام گفت خدايا کدام عمل در نزد تو افضل است؟ خداوند فرمود: دوست داشتن اطفال، زيرا من آنها را بر توحيد خود سرشته ام و اگر آنها را بميرانم وارد بهشت خود خواهم کرد ). "
بنابراين وجود فطرت توحيدي و ديني از ديدگاه اسلامي، براي انسان امري است مسلم. علاوه بر فطرت، وجود « عقل » نيز به عنوان يک توانائي بالقوه و طبعي در انسان، قابل توجه و تعمق است. فرزند آدمي به هنگام تولد، بالقوه عاقل است يعني داراي توانائي بالقوه براي تشخيص و قضاوت و مقايسه بين پديده هاي مختلف و ارزيابي آنها و نيز جمعبندي محرکهاي مختلف محيطي و درک مفهوم کلي آنها، مي باشد. به اين عقل بنا به تعبير اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) « عقل مطبوع » گفته مي شود.
وجود عقل به عنوان يک توانائي طبيعي در انسان، بسياري از تحليلهاي روان شناختي در مورد وي را تحت الشعاع قرار مي دهد. بر اساس اين ديدگاه انسان در وراي محرکها و داده هاي محيطي، داراي قوه ي قضاوتي مستقل است که مي تواند وي را در ارزيابي محيط در وراي آنچه صرفاً محيط به وي ارائه کرده است ياري نمايد. اين نکته صريحاً در مقابل ديدگاههاي رفتارگرائي و روان کاوي در روان شناسي قرار مي گيرد.
انسان « فطري » و « عاقل » ، همراه با ساير توانائيهاي خويش پس از تولد در محيط قرار مي گيرد. براي انسان مذکور رشدي در خارج از محيط امکان پذير نيست. او در روندي پيوسته، با محيط در حال داد و ستد و تعامل است. محيط علاوه بر تغذيه ي ارگانيزم انسان، وي را از لحاظ رواني و شخصيتي نيز تحت تغذيه قرار مي دهد. انسان محرکهاي محيطي را مي گيرد و پس از سازمان بندي، نسبت به محرکهاي جديد واکنشهاي نويني از خود بروز مي دهد. محرکهاي محيطي علاوه بر تغذيه ي رواني انسان، وي را در بيدار سازي دانشهاي فطري و قواعد عقلي و تبديل آنها از قوه به فعل ياري مي کند. يافتن مصداقي معين براي گرايش خداجوئي در انسان و يا درک مفاهيم کلي به کمک مصاديق جزئي و در نتيجه رشد گنجينه ي علمي انسان، همگي در سايه تعامل انسان با محيط است.
انسان به هنگام تولد، بالفعل دانشي ندارد. او دانشهاي خود را اعم از حسي فطري و عقلاني، در اثر داد و ستد با محيط واجد مي شود. خداوند کريم، در سوره نحل، آيه 78 مي فرمايد:
" و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شيئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون.
( و خداوند بيرون آورد شما را از شکم مادرانتان در حاليکه چيزي نمي دانستيد و قرار داد براي شما گوش و چشمها و قلبها شايد که سپاس بگزاريد ). "
اين آيه ي مبارکه دلالت بر اين نکته دارد که، انسان اگر از وسايل ارتباطي مهم خود با محيط يعني شنوائي و بينائي استفاده نکند، و در نهايت پيامدهاي اخذ شده توسط اين دو حس را به کمک قلب درک نکند، باز مانند روز تولد خويش چيزي نخواهد دانست و رشدي نخواهد کرد.
با طرح آيه فوق ضروري است نحوه ي ارتباط انسان با محيط او را اندکي مورد تعمق قرار دهيم. تمامي ارتباطات عادي انسان با محيط فيزيکي اطراف خود، از طريق مجاري حسي انجام مي پذيرد. حواس اصلي انسان عبارتند از بينائي، شنوائي، بويائي، چشائي و لامسه ( شامل احساسهاي درد، فشار، نرمي، زبري، سرما و گرما ).
علاوه بر اين حواس، حواس فرعي ديگري چون حس تعادل، حس حرکت و حس عضوي نيز وجود دارد. احساسهاي پنجگانه فوق به ترتيب توسط چشم، گوش، بيني، زبان و پوست انجام مي گيرد.
محيط هرچند که داراي مفهومي بسيار گسترده تر از محيط فيزيکي است، ولکن ارتباط انسان با محيط فيزيکي و بخشي از محيط غير فيزيکي از طريق حواس او انجام مي گيرد. از ميان حواس اصلي، بينائي و شنوائي در ارتباط انسان با محيط از اهميت بسيار زيادتري برخوردار هستند. طبق محاسبات روان شناسي احساس و ادراک از مجموعه محرکهاي محيطي، 88 درصد توسط گيرنده شنوائي و بينائي، دريافت شده و تنها 12 درصد آن توسط سه حس ديگر دريافت مي شود. و در مقايسه بين بينائي و شنوائي از مقدار 88 درصد، به 75 درصد به بينائي اختصاص يافته و تنها 13 درصد به احساس شنوائي اختصاص مي يابد. اين ارقام به تنهائي نشانگر اهميت بينائي در ارتباط انسان با محيط و در نتيجه رشد اوست.
اين نکته هر چند که به ظاهر نتيجه اي را که در بالا به آن اشاره کرديم، به دست مي دهد، لکن توجه عميق به نحوه ي استفاده انسان از اين حواس، به شناخت نحوه رشد انسان کمکي شايان مي کند. در مقايسه بين افراد نابينا، که بنا به ارقام فوق از 75 درصد از محرکهاي محيطي محروم هستند، و افراد ناشنوا که تنها از 13 درصد از محرکهاي محيطي محروم هستند، به اين نکته پي مي بريم که تنها کثرت محرکهاي محيطي باعث رشد شخصيت و رشد فکري انسان نمي شود. در بين نابينايان ادبا، شعراء، فلاسفه و نويسندگان بسياري پرورش يافته اند که اين خصوصيت در ميان ناشنوايان ملاحظه نمي شود.
وجود اين نکته نقش « عقل » و به عبارت قرآني فؤاد را در نحوه ي استفاده از محرکهاي محيطي نشان مي دهد. يعني وجود اين مقايسه نشانگر اهميت عالم درون در مقابل اهميت محرکهاي محيطي را نشان مي دهد.
در نتيجه تعامل استعدادهاي اوليه اي که انسان به هنگام تولد با خود دارد و محرکهاي محيطي، شخصيت انسان رشد کرده، مراحل مختلفي را پشت سر مي گذارد. مرحله بندي رشد شخصيت در مکاتب مختلف شخصيت، بر اساس ملاکهاي مختلف و به صور گوناگون انجام مي پذيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1- الشيخ ابو علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، شرکه المعارف الاسلاميه بيتا، ج8، ص 303.
2- بحارالانوار، ج104، ص 97.

منبع مقاله :
احمدي، علي اصغر؛ (1374)، روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، تهران: اميرکبير، چاپ دهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.