خلاصه مقاله
نويسنده در اين مقاله دو موضع را مورد بررسي قرار داده است:1- تبيين انديشه ي امام در مورد حق نظارت مردم جامعه و محدوده ي آن.
2- آزادي به عنوان اساسي ترين حق مردم در انديشه ي امام.
در مورد موضوع اول ايشان ابتدا مطرح مي کنند که محدوده ي آزادي همان است که در قانون اساسي جمهوري اسلامي مطرح شده و به تأييد امام رسيده است. بعد به نقد اين نظر مي پردازند که در اين راه مکرراً به سخنان امام در مورد آزادي در ابعاد گوناگون رجوع کرده اند و سخنان زيادي را در ضرورت آزادي از ديدگاه امام مطرح مي کنند در آخر اين مبحث ضمن نتيجه گيري بيان مي دارند که به طور خلاصه فصل الخطاب آزادي در انديشه ي امام خميني (رحمه الله) اسلام و قانون است و آزادي يک موهبت الهي است که هيچ محدوديتي ندارد مگر به حکم قانون و اسلام. در مورد مبحث دوم ايشان ابتدا اين سؤال اصلي را مطرح مي کنند که آيا اصولاً امام معتقد به نظارت مردم هستند يا نه پس از آنکه به اين سؤال پاسخ مثبت مي دهند به نقد اين پاسخ با توجه به سخنان امام مي پردازند و در اين اثنا مکرراً به سخنان امام در مورد انتخابات، رأي مردم، وضع حاکمان، نحوه ي نظارت مردم برحاکمان و ... رجوع کرده اند. در ادامه، ايشان از قول امام بيان مي کنند که اسلام ديني است که بحث نظارت مردم بر جامعه را در درون خود دارد و اين از راه مطالعه ي نظريات اسلام و نظريات پيشوايان دين اسلام به خوبي ثابت مي شود در قسمت نتيجه گيري بيان مي کنند که جامعه ي ايده آل و مطلوب امام، جامعه اي ارزياب و منتقد است که در آن تمامي مردم در امر رهبري و پيشبرد جامعه مشارکت دارند.
هدف مقاله صرفاً تبيين انديشه ي امام در مورد حق نظارت مردم بر جامعه، محدوده ي آن و نيز آزادي مردم در ابعاد گوناگون مي باشد.
اين مقاله بر آن نيست که انديشه ي امام را در موارد ذکر شده به محک ديدگاهها و مکاتب مختلف مورد ارزيابي و نقد قرار دهد و موارد انطباق ديدگاه ايشان را با نظرات معطوف به توسعه سياسي، جامعه مدني و ... بررسي نموده و به توزين آراي امام بپردازد، بلکه هدف، بيان انديشه امام در حوزه نظري به زبان ساده (همانگونه که خود بيان مي فرمودند) است؛ و حتي در مقام بيان انديشه ي ايشان در ميدان عمل در زمان حيات پربارشان نيست. در اين مقاله به دو پرسش پاسخ مي دهيم: اول جايگاه آزادي به عنوان اساسي ترين حق مردم در انديشه امام و دوم حيطه نظارت مردم بر حاکمان.
در پاسخ به پرسش اول مي توان آزاديهاي مطرح در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را (که به تأييد امام رسيده است) به عنوان ديدگاههاي ايشان برشمرد و با رجوع به بيانات مکرر امام در اين زمينه، به شرح و تفسير آن پرداخت. اين پاسخي است که مي تواند قابل قبول باشد؛ اما با هدف بيان شده منطبق نيست. چون تأييد قانون اساسي از سوي امام به اين معنا نيست که محتواي آن عين انديشه هاي ايشان است و آراي امام محدود به قانون اساسي است. بنابراين با سيري در سخنان ايشان محورهاي اساسي آزادي را استخراج و به تصوير مي کشيم. شايد تنها اين سخن امام که آزادي را بالاترين نعمت بشري مي دانند، (2) براي تبيين انديشه ي ايشان در باب آزادي کافي باشد و نيازي به ذکر فرازهاي ديگر سخنان ايشان نباشد اما به دليل رهگشا بودن به تمامي محورهاي انديشه ايشان نيز مي پردازيم.
امام اسلام را آزاديبخش و منشأ آزادي را تولد انسان دانسته و مي فرمايند:
«اسلام انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نواميسش خلق فرموده» (3)، بنابراين آزادي وديعه اي نيست که حاکمان اهدا کننده، بلکه حقي است که با تولد انسان پا به عرصه وجود مي گذارد و تا پايان عمر بايد حفظ شود چرا که يک امانت الهي است و از جانب خداوند به انسان هديه شده است.» (4)
امام آزادي را در کليت خود، ضروري ترين مسأله زندگي جوامع بشري دانسته و تا آنجا پيش مي روند که مي فرمايند: «زندگاني که در آن آزادي نباشد، زندگاني نيست» (5) و «اولين مرتبه تمدن آزادي ملت است.» (6) امام پيشرفت و ترقي و انجام جوامع بشري را تنها در سايه آزادي واقعي و صحيح امکانپذير دانسته و در اثبات مدعاي خود، کشورهاي پيشرفته را به عنوان مصداق ذکر مي کنند. (7)
با تأملي در سخنان فوق، محوريت آزادي به عنوان اساسي ترين حقوق انسان در انديشه امام ظاهر مي شود. وقتي اولين مرتبه تمدن آزادي ملت باشد و زمانيکه زندگاني بدون آزادي، زندگي محسوب نشود و از آزادي به عنوان بالاترين نعمت الهي ياد شود جايگاه رفيع آزادي در انديشه ايشان متبلور مي شود.
از نگاه کلي امام به مقوله ي آزادي که درگذريم به ساير جنبه هاي آزادي و بويژه آزادي بيان و آزادي عقيده مي رسيم. با سيري کوتاه در انديشه هاي بلند امام به اين نتيجه مي رسيم که در مقولات فوق الذکر، از ديدگاه ايشان اصل بر آزادي است و محدوديتها استثنا است.
امام خميني (رحمه الله) در پاسخ به سؤالهاي متعددي در مورد فعاليت احزاب چپ، مارکسيستها و کمونيستها، اقليتهاي مذهبي، نژادي و ... به صراحت فرموده اند که در نظام جمهوري اسلامي ايران همگان از حق بيان و عقيده برخوردارند. براي نمونه تعدادي از اين پرسش و پاسخها را از نظر مي گذرانيم.
اما در پاسخ به سؤالي در مورد فعاليت احزاب چپ مي فرمايند:
«در جمهوري اسلامي ايران هر فردي از حق آزادي عقيده و بيان برخوردار خواهد بود.» (8)
و در سؤال ديگري در مورد حقوق اقليتهاي مذهبي، نژادي و سياسي و فعاليت حزب کمونيست مي گويند:
«جمهوري اسلامي بيش از هر ديني و هر مسلکي به اقليتهاي مذهبي آزادي داده است. آنان نيز بايد از حقوق طبيعي خودشان که خداوند براي همه انسانها قرار داده است بهره مند شوند...
در جمهوري اسلامي ايران کمونيستها نيز در بيان عقايد خود آزاد هستند.» (9)
و در دو سؤال مشابه ديگر مربوط به فعاليت احزاب چپ تصريح مي فرمايند:
«در حکومت اسلامي همه افراد داراي آزادي در هر گونه عقيده اي هستند.» (10) و «در جمهوري اسلامي ايران هر فردي از حق آزادي عقيده و بيان برخوردار خواهد بود.» (11)
امام با شناختي که از دين مبين اسلام دارند، به غناي احکام اسلام و قدرت پاسخگويي آن در حوزه فکر و انديشه هاي ديگر را به رويارويي و جدال احسن فراخوانده و از طرح شبهات و سؤالات استقبال مي کنند:
«در جامعه اي که ما به فکر استقرار آن هستيم، مارکسيستها در بيان مطالب خود آزاد خواهند بود زيرا ما اطمينان داريم که اسلام در بردارنده پاسخ به نيازهاي مردم است. ايمان و اعتقاد ما قادر است که با ايدئولوژي آنها مقابله کند. در فلسفه اسلامي از همان ابتدا مسأله کساني مطرح شده است که وجود خدا را انکار مي کرده اند، ما هيچگاه آزادي آنها را سلب نکرده و بدان لطمه وارد نياورده ايم.» (12)
جايگاه آزادي در انديشه ي امام تا بدانجاست که فقدان آزادي را سبب انحطاط و سقوط بشر دانسته و مي فرمايند:
«انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادي او و تسليم در برابر ساير انسانها است.» (13)
بنابراين امام در تبيين آزادي عقيده و بيان، اصل را مطلقاً بر آزادي نهاده و در مناسبتها و پرسشهاي مختلف مکرراً آنرا مورد تأکيد قرار مي دهند. اما براي آنکه آزادي واقعي و مورد نظر اسلام را از آنچه که ايشان آنرا آزادي نادرست مي دانند، جدا کنند و به عبارتي خطوط قرمز و حد و مرز آزادي را ترسيم نمايند؛ همراه با تأکيد بر آزادي محدوديتها و مرزها را هم بر مي شمارند:
«ما آزادي مطلق خواهيم داد و داده ايم، لکن نه براي توطئه، نه براي فساد و خرابکاري.» (14) و در جاي ديگر مي فرمايند: «آزادي بيان براي گفتن، براي نوشتن مي دهيم، ليکن براي توطئه اجازه نخواهيم داد.» (15) و «همه مردم آزادند مگر برخي که مخالف با مصلحت مملکت باشد.» (16)
تا اينجا امام توطئه، فساد و خرابکاري، تقابل با مصالح جامعه را از عوامل محدود کننده ي آزادي دانسته و صريحاً مي فرمايند از آزادي دادن به افراد و گروههايي که درصدد توطئه، فساد و بي بند وباري، و خرابکاري و مقابله با مصاح کشور باشند، جلوگيري خواهند نمود.
خط قرمز ديگر آزادي، شکستن حريم قانون با تثبيت به آزادي است که در اين زمينه طي سخناني مي فرمايند:
«آقاياني که اسم از آزادي مي آورند... فريادي از آزادي مي زنند، اينها آزادي را درست بيان نمي کنند يا نمي دانند در هر مملکتي آزادي در حدود قانون است... مردم آزاد نيستند که قانون را بشکنند.» (17)
قيام مسلحانه بر ضد نظام از ديگر مواردي است که درهم شکننده ي مرز آزادي است:
«شما الآن مي بينيد که بعضي احزابي که انحرافي هستند و ما آنها را جزء مسلمين هم حساب نمي کنيم معذالک چون بناي قيام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهاي سياسي دارند، هم آزادند و هم نشريه دارند به طور آزاد.» (18)
امام به گروههاي وابسته به قدرتهاي خارجي به شدت حساس هستند و از جمله مواردي که محدوديت را مجاز مي دانند، در مواجهه با اين گروههاست که در پاسخ به سؤالي با تأکيد بر آزادي عقيده و بيان مي فرمايند:
«لکن هيچ فرد يا گروه وابسته به قدرتهاي خارجي را اجازه خيانت نمي دهيم.» (19) جمله «اجازه خيانت نمي دهيم»
با توجه به صدر پاسخي که مورد آزادي است، بيانگر محدوديتي است که حضرت امام (رحمه الله) براي گروههاي فوق الذکر قائل هستند.
حضرت امام (رحمه الله) در جايي سخن از آزادي صادراتي مي گويند و آن را نفي مي کنند:
«آزادي صادراتي آزاديي است که بچه هاي ما را به فحشا کشاند.» (20) با مرور سخنان امام مي توان گفت منظور ايشان از آزادي صادراتي، بي بند و باري، فساد و فحشا است. اشارات صريح امام مؤيد اين نظر است:
«اسلام آزادي دارد اما آزادي بي بند و باري نه، ما آزادي غربي نمي خواهيم.» (21) «آزادي به شکل غربي آن که موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است.» (22) «جلوي آزادي هرگز گرفته نشده است و نمي شود و مردم آزادند، الا آنجايي که بخواهند تباهي بکنند و بخواهند ملت را به عقب برانند.» (23) «مي خواهند آزادي شما را با آزادي سلب کنند، آزادي ناسالم در شما ايجاد کنند و آزادي حقيقي را از شما بگيرند.» (24)
خلاصه آنکه فصل الخطاب محدوديت آزادي در انديشه امام خميني (رحمه الله) اسلام و قانون است. براي نمونه فرازهايي از سخنان ايشان را مرور مي کنيم:
«آزادي را اسلام به ما داد، قدر اين آزادي را بدانيد و قدر اين اسلام را بدانيد.» (25) «آزاديي که در اسلام است در حدود قوانين اسلام است.» (26) «آزادي در حدود اسلام است، در حدود قانون است، تخلف از قانون نشود به خيال اينکه آزادي است.» (27) و «ما آزاديي که اسلام در آن نباشد نمي خواهيم.» (28)
بنابراين با کنار هم گذاشتن سخنان امام در باب آزادي مي توان نتيجه گرفت که آزادي بزرگترين موهبت الهي است که از جانب خداوند به انسان عطا شده است و هيچ محدوديتي را برنمي تابد مگر به حکم اسلام و قانون.
اما نظر امام در مورد نظارت مردم بر حکام به عنوان يک حق شرعي و قانوني و پاسخ به اين سؤال که آيا امام معتقد به نظارت مردم هستند و اگر بله، محدوده ي اين نظارت تا کجاست؟
با توجه به اينکه امام حقوق اوليه هر ملت را مساوي با تعيين سرنوشت و شکل و نوع حکومت مي دانند، (29) و نيز مي فرمايند:
«حق شرعي و حق قانوني و حق بشري ما اين است که سرنوشتمان دست خودمان باشد.» (30)
بديهي است پاسخ به سؤال فوق مثبت است.
اعتقاد به اصل «تعيين سرنوشت» بار محتوايي خاص خود را دارد و به همه ابعاد زندگي اجتماعي از جمله تعيين شکل و نوع حکومت، نقش مردم در جنبه هاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و ... مي پردازد. مقوله اي که با حق تعيين سرنوشت و نقش مردم در اداره امور جامعه رابطه مستقيم دارد و بار محتوايي مشارکت و نظارت مردم در امور حکومتي را بر دوش مي کشد، واژه دموکراسي است که در ساده ترين بيان به معناي احترام به آراي اکثريت و لحاظ کردن رأي اکثريت در اداره امور جامعه است. ببينيم امام در باب دموکراسي (صرفنظر از بحث مشروعيت و کارآمدي) چه نظري دارند و آيا اسلام و دموکراسي را با هم سازگار مي دانند؟
امام در سخنرانيها و مصاحبه هاي خود، واژه دموکراسي را به کرات و با نگرش مثبت ذکر کرده اند و نه تنها آنرا در تقابل با اسلام ندانسته که آنرا مندرج در اسلام قلمداد نموده اند:
«در اسلام دموکراسي مندرج است و مردم آزادند در اسلام. هم در بيان عقايد و هم در اعمال، مادامي که توطئه در کار نباشد.» (31) «اسلام يک دين مترقي و دموکراسي به معناي واقعي است.» (32) «دموکراسي اسلام کاملتر از دموکراسي غرب است.» (33) و «قانون اسلام سبب آزاديها و دموکراسي حقيقي است.» (34)
جملاتي چون «سرنوشت هر ملتي به دست خودش است» و «هر ملتي بايد سرنوشت خودش را خودش انتخاب کند.» و «حق تعيين سرنوشت را حق قانوني، شرعي و بشري دانستن.» بيانگر پذيرش بي چون و چراي نقش تعيين کننده و بي بديل ملت در انتخاب خطوط اصلي زندگي اجتماعي است و مهمتر اينکه امام مشارکت مردم در امر حکومت را علاوه بر اينکه يک حق بديهي مي دانند، آن را تکليفي شرعي در حد نماز معرفي کرده و خطاب به مردم مي گويند:
«همه ي شما، همه ي ما، زن و مرد، هر مکلف همانطور که بايد نماز بخواند، همانطور بايد سرنوشت خودش را تعيين بکند.» (35)
امام خواست عمومي ملت را عاملي مي دانند که هيچ نيرويي ياراي مقابله با آن را ندارد.
«هيچ قدرتي در مقابل قدرت لايزال ملت نمي تواند پابرجا بماند. وقتي ملتي چيزي را خواست، کسي نمي تواند مخالفت کند و ما بايد بدانيم که اگر ملتها چيزي را خواستند، تحقق پيدا مي کند.» (36)
و تا آنجا به خواست و قدرت اراده ي ملتها اعتقاد دارند که غير ممکن ها را در صورت اراده ي ملت ممکن مي دانند:
«با اراده ملتها، اراده اي که تبع اراده ي خداست، اراده اي که براي خداست، غير ممکن ها، ممکن مي شود و محال ها واقع.» (37)
و در جاي ديگر مي فرمايند:
«هيچ اسلحه اي با قيام ملت نمي تواند مقابله کند و قدرتها هرچه هم بزرگ باشند وقتي مقابل با ملت مي شوند نمي توانند کاري بکنند.» (38)
انديشه اي که تا بدين حد ملت را قدرتمند مي داند و براي ملت در تعيين سرنوشت خود نقشي قائل است، مسلماً تبعات و پيامدهاي پذيرش اين حق را از نظر دور نداشته و به حضور ملت در صحنه هاي سياسي- اجتماعي و نقش نظارتي و انتقادي آن نيز پرداخته است.
امام با اعتقاد به اينکه ميزان رأي ملت است مي فرمايند:
«انتخابات در انحصار هيچکس نيست، نه در انحصار روحانيون است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست، انتخابات مال همه مردم است.» (39) «ملت است که با رأي خودش رئيس جمهور تعيين مي کند، جمهوري اسلامي را رأي مي دهد، با رأي خودش که متمرکز است در مجلس، دولت را تعيين خواهد کرد، و همه امور دست خود ملت است.» (40) «مردم در سراسر کشور در انتخابات فرد مورد نظر خود آزادند و احدي حق تحميل خود يا کانديداهاي گروه يا گروهها را ندارد... حکومت، حکومت اسلام و مردم است و مجلس از مردم است و رأي نيز از آن مردم است و احدي تحت فرمان مقام يا مقاماتي نيست.» (41) «ملت و شما و هر کسي آزاد است هميشه و به هر کسي که مي خواهد، رأي مي دهد ولو آنکه آقايان و فرض کنيد که علماي حوزه علميه تهران يا قم آنها را معرفي نکرده باشند.» (42)
امام علاوه بر آنکه از ايجاد محظورات اخلاقي براي مردم در امر انتخابات نهي مي کند، به مسئولين برگزاري انتخابات نيز هشدار مي دهد که حداقل دخالت را در امر انتخابات اعمال کنند:
«در حکومت اسلامي وضع اين است که شماها (فرمانداران) در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم کردن وسايل به آنقدري که بايد حکومتها فراهم کنند، بيشتر از اين حق نداريد... بايد خيلي به آن توجه داشته باشيم هم آزادي ملت را، راه دادن ملت را در آنجايي که مي خواهند رأي بدهند و هم امانت در حفظ آن چيز.» (43)
امام که معتقدند:
«ملت همه بايد حاضر باشند در مسايل سياسي و معتقدند که يک کشور وقتي آسيب مي بيند که ملتش بي تفاوت باشند.» (44)
و مشارکت مردم در امر انتخابات را نشانه ي رشد سياسي مي دانند، (45) ملت ايران را سفارش به شرکت در انتخابات نموده، مي فرمايند:
«وصيت من به ملت شريف آن است که در تمام انتخابات... در صحنه باشند.» (46)
نقش مردم در تعيين سرنوشت، فقط با شرکت در انتخابات تمام نمي شود و مردم بايد نقاد و ناظر بر کارگردانندگان صحنه سياسي در سطوح مختلف باشند. امام نظارت مردم را بيش از يک حق که يک وظيفه مي دانند و مي فرمايند:
«همه و همه ي ملت موظفند نظارت کنند بر اين امور.» (47)
نظارتي که امام براي مردم قائلند، نظارتي است همه جانبه و فراگير و شامل عالي ترين سطوح حکومتي مي شود. در مثالهايي که ايشان مي زنند به مساوي بودن ولي امر مسلمين با اتباع تحت حکومت در برابر قانون، تأکيد مي ورزند و به احضار حضرت علي (عليه السلام) به محکمه به خاطر شکايت فرد يمني و پذيرش رأي حکومت دادگاه از سوي حضرت اشاره مي کنند و با بيان اينکه واقعه ي فوق در زمان حکومت حضرت اتفاق افتاده است و قاضي از جانب ايشان منصوب شده است، بر مساوي بودن افراد در برابر قانون- در هر سطح و مقامي که باشند- صحه مي گذارند (48) و تأکيد مي کنند که در حکومت اسلامي- چنانچه در صدر اسلام حکمفرما بود- اگر شخصي از پايين ترين افراد ملت، نسبت به شخص اول مملکت ادعايي داشته باشد و شکايت کند قاضي بايد شخص اول مملکت را احضار و به شکايت رسيدگي کند. (49)
امام در مثال ديگري به دوران حکومت خليفه دوم اشاره مي کنند و با بيان اينکه خليفه دوم در مسجد به مردم گفت اگر من خلافي کردم بگوييد، عکس العمل اعرابي را يادآوري مي کنند که در جواب خليفه شمشير کشيد و گفت اگر خلافي کني با اين شمشير راستش مي کنيم، و سپس مي افزايند:
«بايد اينطور باشد، بايد مسلمان اينطور باشد که اگر هر که مي خواهد باشد، خليفه ي مسلمين و هر که.» (50)
و در مورد خود مي فرمايند:
«نظارت کنند اگر من يک پايم را کنار گذاشتم، کج گذاشتن ملت موظف است که بگويند پايت را کج گذاشتي خودت را حفظ کن.» (51) و «خدا مي داند که شخصاً براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتيازات قائل نيستم، اگر تخلفي از من هم سر زد، مهياي مؤاخذه ام.» (52) «هر فردي از افراد ملت حق دارد که مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح کند و او بايد جواب قانع کننده اي دهد و در غير اين صورت اگر برخلاف وظايف اسلامي خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است.» (53)
«در اسلام اختناق نيست در اسلام آزادي است براي همه طبقات... ديگر قضيه سازمان امنيت در کار نيست... ديگر دولت نمي تواند به ملت زور بگويد... و ملت اگر چنانچه نخست وزير وقت هم يک وقت ظلم کرد به دادگاه شکايت مي کند و دادگاهها او را به دادگاه مي برند.» (54)
امام در فراز ديگري از سخنان خود پيرامون نظارت مردم بر کميته- به عنوان مظهر نيروي انتظامي- مي فرمايند:
«اگر ديديد که يک کميته اي خداي نخواسته بر خلاف مقررات اسلام دارد عمل مي کند، بازاري بايد اعتراض کند، کشاورز بايد اعتراض کند، معممين و علما بايد اعتراض کنند، اعتراض کنند تا اين کج را راست کنند.» (55)
و در مورد نظارت مردم بر معمم- به عنوان مظهر روحانيت- مي گويند:
«اگر ديديد يک معمم برخلاف موازين اسلام، خداي نخواسته مي خواهد عمل بکند، همه موظفند که جلويش را بگيرند که امروز غيرروزهاي ديگر است.» (56)
اما مشارکت و نظارت مردم را بزرگترين ضامن ثبات و امنيت نظام دانسته، (57) و مردم را به نقادي جامعه فرا مي خوانند:
«در رژيم سابق کسي قدرت حرف زدن نداشت، کسي قدرت انتقاد نداشت... حالا راه انتقاد باز است، همه مي آيند انتقاد مي کنند.» (58)
سخنان امام آن قدر ساده و گويا بيان شده است که نيازي به جمع بندي، نتيجه گيري و تفسير و تحليل ندارد. جامعه ي ايده آل مطلوب امام، جامعه اي ارزياب و منتقد است که در آن تمامي مردم در امر رهبري و پيشبرد جامعه مشارکت دارند. با ذکر سخن آرزوگونه اي از امام و اميد براي رسيدن و دستيابي به اين جامعه، بحث را به پايان مي بريم.
«جامعه فردا جامعه اي ارزياب و منتقد خواهد بود. که در آن تمامي مردم در امر رهبري خويش شرکت خواهند جست.» (59)
پينوشتها:
1- پژوهشگر.
2- امام خميني (رحمه الله)، صحيفه نور، ج8، ص 49.
3- همان، ج1، ص 68.
4- امام خميني (رحمه الله)، کلمات قصار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، تهران، 1374، ص 111.
5- صحيفه نور، ج6، ص 233.
6- کلمات قصار، ص 111.
7- صحيفه نور، ج11، ص 150.
8- همان، ج3، ص 178.
9- همان، ج3، ص 48.
10- همان، ج3، ص 101-100.
11- همان، ج3، ص 178.
12- همان، ج2، ص 46-45.
13- کلمات قصار، ص 112.
14- صحيفه نور، ج6، ص 139.
15- همان، ج6، ص 121.
16- همان، ج4، ص 259.
17- همان، ج7، ص 19-18.
18- همان، ج14، ص 220.
19- همان، ج3، ص 178.
20- کلمات قصار، ص 112.
21-همان، ص 111.
22- همان، ص 112.
23. همان.
24- همان.
25- همان، ص 111.
26- همان، ص 112.
27- همان.
28- همان.
28- صحيفه نور، ج3، ص 44.
30- همان، ج4، ص 283.
31- همان، ج4، ص 234.
32- کلمات قصار، ص 111.
33- همان، ص 112.
34- همان.
35- همان، ص 133.
36- همان، ص 120.
37- همان، ص 121.
38- همان، ص 122.
39- همان، ص 132.
40- همان.
41- صحيفه نور، ج18، ص 233-232.
42- همان، ج17، ص 95.
43- همان، ج8، ص 148.
44- همان.
45- همان، ص 123.
46- کلمات قصار، ص 132.
47- صحيفه نور، ج7، ص 34-33.
48- همان، ج10، ص 169-168.
49- همان، ج3، ص 84.
50- همان، ج7، ص 34-33.
51- همان.
52- کلمات قصار، ص 229.
گروه نويسندگان؛ (1385)، ايدئولوژي، رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم