3-1-3. طیف مفضّل بن عمر جعفی و اندیشه های تفویضی
الف. اندیشه های طیف مفضّل در عصر صادقین (علیهماالسلام)
درباره اعتقادات طیف مفضّل بن عمر و حلقه یاران او در کوفه و مدینه با تمرکز بر روی مفضّل بن عمر می توان گفت که گرچه اتّهام خطّابی بودن برای مفضّل مطرح شده است و یا مثلاً یونس بن ظبیان - از دیگر شخصیّت های طیف مفضّل - به غالی گری و اعتقادات خطّابیه متّهم شده است، (1) اما مهم ترین اتّهام به مفضّل بن عمر اعتقاد به تفویض است؛ از آن رو که در دوره های بعد از مفضّل بن عمر نیز آثاری به وی در بحث تفویض نسبت داده شده است. (2)برای پیجویی اندیشه های مفضّل در بحث تفویض باید به دوره حضور او در مدینه و حلقه یاران وی در آن جا اشاره کرد. برخی گزارش ها نشان می دهد که مفضّل به همراه چند تن از یارانش (خالد الجواز، نجم الحطیم و سلیمان بن خالد اقطع) در دوره حضور در مدینه گاهی درباره والایی جایگاه ائمه دچار تندروی می شدند و سخنانی مشابه کلمات غلات میان خود ردّ و بدل می کردند ولی حضرت صادق (علیه السلام) با راهنمایی آن ها همواره تذکر می دادند که ائمه عباد مکرم هستند و به امر خدا عمل می کنند. (3)
بر اساس برخی گزارش های در دست، در زمان امام صادق (علیه السلام) اندیشه الوهی درباره ائمه (علیهم السلام) در میان برخی اصحاب امام که در مدینه بودند و به نظر می رسید عضو حلقه مفضّل باشند شکل گرفته بود. مالک جهنی می گوید، پس از رفتن به انزوا در اطراف مدینه فکر ربوبیّت ائمه به ذهن ما خطور کرد و حضرت صادق (علیه السلام) بلافاصله ظاهر شدند و تأکید کردند که ما را مخلوق قرار دهید و درباره ما هرچه می خواهید بگوئید. (4) در گزارش صریح دیگری امام صادق (علیه السلام) صریحاً خطاب به مالک جهنی در حالی که وی درباره اعتقادش تردید داشت فرمودند که تو درباره فضائل ما افراط و غلوّ نمی کنی. (5)
در گزارشی خالد جوان صراحتاً اذعان می کند که برخی اندیشه های ربوبی نادرست داشته است. (6) در گزارش کشّی نیز از خالدالجوان به عنوان یکی از روات کوفی در کنار مالک جهنی یاد شده است و کشّی او را از اهل ارتفاع می داند. (7) در کنار این گروه باید به نجم الحطیم نیز اشاره کرد که گفته شده او نیز اندکی به باورهای ربوبی گرایش داشته است. (8) برخی گزارش های دیگر نیز نشان می دهد مالک جهنی نیز در حلقه یاران خالدالجوان قرار داشته است و این گروه اقدام به طرح مباحث و سؤالاتی پیرامون مقامات ربوبی ائمه (علیهم السلام) می کرده اند. (9) گزارش هایی نیز وجود دارد که نشان می دهد صالح بن سهل نیز به عنوان یکی از یاران حلقه مفضّل در مدینه تصوّراتی درباره مقامات ربوبی امام صادق (علیه السلام) داشته است که با مراجعه وی و مفضّل به امام صادق (علیه السلام) برطرف شده است. (10) همه این گزارش ها حاکی از گفتگو و یا احیاناً تمایل حلقه یاران مفضّل در مدینه به طرح مسائل ربوبی درباره ی ائمّه بوده است. اما در همه آن ها این مسأله در نهایت نفی شده است و این اشخاص به راهنمایی امام صادق (علیه السلام) به چنین مسائلی معتقد نگشتند.
در روایات دوره حضرت صادق (علیه السلام)، تعبیر «تفویض» غالباً به معنی تفویض در امور دین است. (11) در میان این گزارش ها شاید تنها سه گزارش را بتوان یافت که به معنی تفویض امر خلق و رزق باشد که یکی از آن ها گزارش پیش تر ذکر شده زراره بود.
گزارش دیگری در این زمینه وجود دارد که مربوط به مفضّل است؛ بر اساس این گزارش دو تن خدمت امام صادق (علیه السلام) آمدند و درباره مفضّل بن عمر گزارش دادند که او می گوید شما ارزاق عباد را تقدیر می کنید سپس امام از او تبرّی جستند و دستور به تبرّی از او دادند. (12) همچنین بر اساس گزارش دیگری، ابوهارون مکفوف از رُوات دوره حضرت صادق (علیه السلام) بر این باور بوده است که امر خلق و رزق در دست امام باقر (علیه السلام) است. (13) نکته حائز اهمیت آن است که هر دو این گزارش ها توسط شخصی به نام حسین بن حسن بن بندار قمی که اطلاق دقیقی از وضعیّت او در دست نیست و توثیق نشده نقل شده است. (14) این توضیح این احتمال را تقویت می کند که شاید این دو گزارش در دوره متأخّرتری یعنی اواسط سده سوم که گفتمان تفویض در جامعه شناخته شده بوده است با هدف تضعیف جبهه متّهم به تفویض برخواسته شده اند.
گزارش های تاریخی نشان می دهد مفضّل بن عمر جعفی فی الواقع بیشتر از آن که قربانی اعتقاداتش شده باشد قربانی یک جریان سازی قرار گرفته است. به نظر می رسد در رأس کسانی که علیه مفضّل جریان سازی کردند، دو شخصیّت به نام های حجربن زائدة و عامربن جذاعة قرار داشتند. وقتی گزارش های جرح مفضّل را بررسی می کنیم علاوه بر این که نام این دو شخصیّت به شکل پررنگی حضور دارد، گزارش های صریحی درباره فعالیّت تخریبی آن ها علیه مفضّل بن عمر وجود دارد. تقریباً در 5 گزارش از گزارش های جرح مفضّل نام حجربن زائده و عامربن جذاعه دیده می شود. (15) گزارش یونس بن ظبیان که کشی (16) و کلینی (17) با اختلاف اندکی نقل کرده اند، نشان دهنده تلاش مستمرّ این دو شخصیّت در زمینه جریان سازی علیه مفضّل است، علاوه بر این که در این گزارش امام از رفتار این دو نفر ابراز ناخرسندی کرده اند و آنان را از ادامه آن نهی کرده اند. گزارش محمدبن سنان درباره سعایت اهل کوفه نزد امام صادق (علیه السلام) درباره مفضّل نیز نشان می دهد که بحث اتّهام مفضّل بن عمر پس از دوره مدینه و بازگشتش به کوفه مطرح شده است. (18)
شاید نتوان درباره آحاد شخصیّت های جریان وابسته به مفضّل بن عمر جعفی مدّعی شد که اعتقاد به تفویض نداشته اند، اما دست کم درباره شخص مفضّل بن عمر و بسیاری از اصحاب وی به ویژه حلقه یارانش در مدینه می توان گفت که اندیشه آنان در بحث غلوّ و تفویض همان طور که ذکر شد نفی الوهیّت از ائمّه بوده است، همان طور که رجالیّون معاصر نیز در نهایت اتّهامات مطرح شده علیه مفضّل را نمی پذیرند. (19) جابربن یزید جعفی از دیگر شخصیت های این جریان است که اتّهام باور به ربوبیّت ائمه درباره او قابل پذیرش نیست، گرچه اتهام تخلیط درباره برخی شاگردان و راویان از جابر مطرح شده است اما تألیف کتاب هایی با عنوان مقتل امیرالمؤمنین و مقتل الحسین (علیهماالسلام) حاکی از عدم پایبندی او به رهیافت الوهیّت امام است (20) به نظر می رسد علّت طرح چنین اتّهاماتی علیه جابربن یزید جعفی نیز همان زمینه های مطرح شده درباره مفضّل باشد؛ گزارش نوبختی نشان می دهد شماری از غلات برای فریب ضعفای شیعه این گونه شایعه می کرده اند که دعاوی غالیانه آن ها اعتقاد شخصیّت هایی هم چون جابربن عبدالله انصاری و جابربن یزید جعفی بوده است و از آنان اخذ شده است. (21)
گرچه نگارنده بر این باور است که علّت اصلی اتّهامات علیه طیف مفضّل جریان سازی مخالفان و رقبای آنان بوده است، اما در عین حال عدم تساوی سطح درک اصحاب از مقامات امامان و معارف دینی نیز در این زمینه بی تأثیر نبوده است. همان طور که پیش تر ذکر شد (22) درک کامل مقامات ائمّه (علیهم السلام) برای همه اصحاب امامان امکان پذیر نبوده است که نمونه کامل تمّار گویای این مطلب بود. طبیعتاً وقتی ما با حلقه اصحاب خاصّ ائمه (علیهم السلام) که از آن ها تقیّه نمی شود سروکار داشته باشیم چنین مسأله ای تشدید می شود، زیرا معارف بازگو شده برای آن ها گسترده تر بوده است و زمینه برنتابیدن آن ها از سوی سایرین بیشتر فراهم بوده است. برخی گزارش ها نشان می دهد که مفضّل و برخی یاران وی از زمره اصحابی بودند که امام از آن ها تقیّه نمی کرده است؛ مفضّل بن عمر و دو تن از یارانش به نام های نجم بن حطیم و صالح بن سهل پس از گفتگویی درباره مقامات امام با تذکّر به این نکته که «امام صادق (علیه السلام) از ما تقیه نمی کنند پس بهتر است از خودشان بپرسیم» خدمت ایشان می روند. (23)
در گزارش دیگری معروف بن خربوذ مکّی از شخصیّت های طیف مفضّل از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «أنا وجه الله و أنا جنب الله و أنا الأول و أنا الظاهر و أنا الباطن و أنا وارث الأرض و أنا سبیل الله و به عزمت علیه»، وی سپس درباره این روایت می گوید: این جمله تفسیری دارد برخلاف آن چیزی که اهل غلوّ فهمیده اند. (24) به نظر می رسد معروف این جمله را در واکنش به گفتمان رایج میان برخی امامیان در روزگارش بیان کرده است؛ از این جمله می توان فهمید که شماری از اصحاب ائمه (علیهم السلام) چنین روایاتی را که مستمسک غلات برای اثبات دعاوی شان بوده است از موضوعات آن ها می دانسته اند، اما شخصیّت هایی از طیف مفضّل هم چون معروف بن خربوذ بر این باور بودند که برای این احادیث معنای درستی نیز می توان در نظر گرفت. با این حال ضرورتی نداشت که آنان در تفهیم مراد خود حتّی برای اصحاب شناخته شده امامان توفیق یابند و نقل و تأیید چنین گزارش هایی از سوی آنان کافی بود تا زمینه جریان سازی ناآگاهان به ویژه مسلمانان غیرشیعه فراهم شود.
با صرف نظر از بحث تفویض، گزارش های در دست نشان می دهد که این طیف به قدرت تصرّف امام در امور تکوینی نیز به شکل کاملاً جدی باور داشته است؛ مفضّل بن عمر و هم سلکش یونس بن ظبیان گزارش هایی را درباره قدرت تصرّف امام در زمین نقل کرده اند. (25) همچنین با توجّه به این که مفضّل از راویان گزارش های «نزلونا عن الربوبیّه» بوده است می توان گفت که برای وی و جریانش این مبنا نیز پذیرفته شده بوده است.
مفضّل در گزارش صریحی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که ایشان فرمودند: «هرچه از ما (درباره جایگاه ائمه) به سوی شما رسید که وجود آن در مخلوقات جایز بود و شما آن را نفهمیدید آن را انکار نکنید و (دانش) آن را به ما بازگردانید و هرچه از ما رسید که جایز نبود در مخلوقات باشد آن را انکار کنید و لازم نیست به ما بازگردانید». (26) همچنین گزارش های نقل شده از شخصیّت های حلقه مفضّل در مدینه هم چون مالک جهنی و خالدالجوان (الجواز) نیز نشان می دهد که آنان هم به مبنای «نزلونا عن الربوبیة» باور داشته اند. (27)
همچنین گزارشی که پیش تر از معروف بن خربوذ مکّی نقل شد (28) نشان می دهد که گرچه وی غالی نبوده است و قائل به الوهیّت ائمه (علیهم السلام) نبوده است، اما اندیشه عمیقی درباره مقام و جایگاه امام داشته است. اندیشه های خاصّ معرف بن خربوذ درباره معانی عمیق روایات وقتی مشخّص تر می شود که می بینیم که وی یکی از ناقلان دسته احادیثی است که در آن جا تأکید شده است روایات ائمه (علیهم السلام) صعب مستصعب است و هر کسی توان فهم آن را ندارد. (29)
در گزارشی هم که از سدیر صیرفی و پسرش حنان بن سدیر نقل شده است پس از نفی اندیشه های غالیانه و الوهیّت ائمه، جایگاه امام این گونه بیان شده است: «ما خازنان علم خداوندیم ما تراجم وحی خداوندیم ما قومی معصوم هستیم که خداوند به اطاعت ما امر کرده و از نافرمانی ما نهی کرده است ما حجج بالغه بر هر که زیر آسمان و روی زمین است هستیم». (30) این گزارش نشان می دهد که حنان و سدیر در عین دوری از اندیشه الوهیّت امامان دیدگاه کمال یافته ای درباره جایگاه امام داشته اند.
ب. اعتقادات طیف مفضّل پس از عصر صادقین (علیهما السلام)
طیف مفضّل بن عمر جعفی از زمان امام کاظم (علیه السلام) به بعد در جامعه به نحوی متمایز شد و این تمایز نتیجه حسّ استقلال و همبستگی اجتماعی این جریان بود که در اثر جبهه گیری و حملات مخالفان مستحکم تر شده بود. انعکاس اکثر گزارش های مدح مفضّل در این دوره توسط افرادی که غالباً وابسته به این جریان هستند نشان دهنده وسعت جریان سازی علیه طیف مفضّل و تلاش این حلقه برای زدودن این اتّهامات است. این گزارش ها غالباً توسط شخصیّت هایی هم چون اسحاق بن محمد بصری، محمدبن سنان، علی بن حسان هاشمی، خالدالجوان و یونس بن ظبیان (31) که وابسته به طیف مفضّل هستند نقل شده است. همچنین گزارش جالبی که سعدبن عبدالله از احمدبن محمدبن عیسی از امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده نشان می دهد که در این دوره حرف های شاذّ و ناروا درباره مفضّل زیاد بوده است و حتّی عدّه ای وی را قائم می دانسته اند. (32)اندیشه های طیف مفضّل بن عمر جعفی را باید در مفهومی عام تر به عنوان جریان متّهم به تفویض پس از عصر صادقین (علیهماالسلام) پیجویی کرد. طیف متّهم به تفویض را در این دوره دو گروه تشکیل می دادند: نخست عدّه ای که واقعاً باورمند به تفویض بودند و غالباً از بازماندگان جریان های غالی قبلی به ویژه خطّابیه بودند و دوم گروهی که تنها بدان متّهم بودند و واقعاً به تفویض باور نداشتند که غالباً شخصیّت های طیف مفضل بن عمر جعفی بودند.
برای روشن شدن بحث باید گفت مهم ترین اتّفاقی که در حوزه عراق از دوره امام رضا (علیه السلام) به بعد افتاد و این اتفاق ارتباط تنگاتنگی با مسأله تمایز جریان های مختلف داشت، نهادینه شدن و شناخته شدن گفتمان تفویض امر خلق و رزق بود. اصطلاح تفویض پیش از دوره حضرت رضا (علیه السلام) غالباً انصراف به بحث تفویض در امور دین و یا جبر و اختیار داشت و هنوز معنای دیگر آن یعنی مفهوم تفویض امر خلق و رزق و یا احیاناً دیگر شؤون ربوبی شناخته شده نبود و از اواخر سده دوم هجری بود که چنین مفهومی در جامعه به صورت یک اصطلاح شناخته شده درآمد.
نهادینه شدن این مفهوم جدید ارتباط مستقیمی با شکل گیری و به تعبیر بهتر متمایز شدن جریان جدیدی در میان شیعه داشت. این جریان با گرایشی که در دوره صادقین (علیهماالسلام) در قالب طیف مفضّل بن عمر جعفی تبلور یافته بود، ارتباط برقرار کرد.
در دوره حضرت رضا (علیه السلام) به بعد جریان طرد شده خطّابیه که به علّت فضای تنفّر عمومی دیگر امکان فعالیّت علنی نداشت تلاش کرد خود را به جریان مفضّل پیوند بزند تا از یک سو بتواند چهره مخدوش شده خود را بهبود بخشد و از سوی دیگر بتواند فعالیّت های خود را در قالب جریانی که هنوز حق ادامه حیات داشت ادامه دهد.
واقعیّت تاریخی آن است که این جریان جدید - خطّابی های پیوند خورده به طیف مفضّل - برای متمایزکردن خود از عقاید غلات از یک سو و همچنین تثبیت اندیشه هایش از سوی دیگر نیاز به یک دکترین قوی داشت تا بتواند علاوه بر این که خود را از اتهامات غلات مبرّا کند با ارائه اندیشه های جدیدی به حامیان خود بیفزاید.
این مسأله در قالب تفویض مطرح شد، یعنی جریان مفوّضه - یا همان نئوخطّابی ها - با نفی اعتقاد به الوهیّت ائمه (علیهم السلام) دامن خود را از اتّهامات مربوط به غلات زدود و در عین حال با طرح اندیشه ای افراطی درباره جایگاه ائمه (علیهم السلام) در عمل همان باور الوهی را پیاده کرد.
این جریان برای دستیابی به این هدف و تثبیت جایگاه خود آموزه هایش را بر اساس معارف امامان پیشین به ویژه امام صادق (علیه السلام) و یاران خاص ایشان هم چون مفضّل بن عمر جعفی، محمدبن سنان و داود بن کثیر رقّی بنا کرد و از طریق آنان نقل کرد. از این رو احادیث و کتبی با مفاهیم تفویضی به نقل از شخصیّت ها در میان محافل امامیّه منتشر کرد به نحوی که احادیث تفویض مفضّل به مفهومی کاملاً شناخته شده در جامعه حدیثی آن دوره تبدیل شد. (33) با نگاهی به کتبی نظیر رجال کشّی به خوبی می توان دریافت که شماری از گزارش های نقل شده از مفضّل بن عمر جعفی و شخصیّت های دیگر این جریان (34) که از آن ها بوی اندیشه های تفویضی استشمام می شود فقط از طریق مفوّضه و غلات نقل شده است. (35)
برخی از شیعه پژوهان معاصر نیز در تحقیقات خود به برساخته بودن شماری از روایات نسبت داده شده به مفضّل اذعان دارند. (36) از نمونه های این آثار شاید بتوان از کتاب «الهفت و الاظله (یا الشریف)» نام برد. (37) کالین تورنر گرچه در زمینه انتساب این کتاب به مفضّل به نظر هاینس هالم مبنی بر یکسانی آن با کتاب «الاظلّه» محمدبن سنان اشاره می کند، اما در نهایت در این زمینه اظهارنظر قطعی نمی کند و موضوع را سربسته می گذارد. (38)
از شواهد با اهمیّت دیگری که این موضوع را تقویت می کند آن است که تصویری که گزارش های رجالی دوره امام کاظم (علیه السلام) از وضعیّت مفضّل ارائه می کند، کاملاً با گزارش های قبلی متفاوت است. تورنر بر این باور است که تمام گزارش های دوره حضرت کاظم (علیه السلام) - برخلاف گزارش های پیشین - از مفضّل به عنوان یک صحابی مخلص یاد می کند. (39) به تعبیر دیگر تمام روایات جرح مفضّل مربوط به دوره حضرت صادق (علیه السلام) است و آن چه که از امام کاظم و یا احیاناً امام رضا (علیه السلام) درباره مفضّل نقل شده تماماً گزارش های مدح کننده جایگاه اوست. برای نمونه در گزارشی امام کاظم (علیه السلام) جایگاه مفضّل را تأیید و از افراط درباره وی نهی می کنند و او را از بهترین یاران خود می دانند. (40) در گزارش دیگری ذکر شده که در زمان امام کاظم (علیه السلام) اکثر وجوهاتی که به دست ایشان می رسیده است از طریق مفضّل بن عمر بوده است و حتی حضرت عدّه ای را برای پرداخت به نزد او ارجاع می دادند. (41) در گزارش دیگری امام رضا (علیه السلام) از مفضّل و پایمردی اش در راه امامت به نیکی یاد می کنند. (42) گزارش ها نشان می دهد مفضّل در زمان کاظم (علیه السلام) در کوفه بوده است و حضرت در شهر دیگری بوده اند و مفضّل در زمان حیات حضرت در همان کوفه از دنیا رفته است. (43)
مدرّسی طباطبایی نیز به نقل از کتاب الشجره ابوتمام اسماعیلی می گوید طرفداران مفضّل جعفی یعنی مفوّضه طرفدار امام رضا (علیه السلام) بودند. (44) از سوی دیگر ما می دانیم که بیشترین و صریح ترین روایات لعن مفوّضه از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است؛ (45) همچنین از امام رضا (علیه السلام) گزارش های صریحی در مدح مفضّل بن عمر جعفی نقل شده است. (46) در نظر گرفتن این نکته که امام رضا (علیه السلام) مفضّل را مدح کرده اند و همچنین شخصیّت های طیف مفضّل طرفدار امامت حضرت رضا (علیه السلام) بوده اند و از سوی دیگر حضرت شدیدترین مواضع را در برابر مفوّضه اتخاذ کرده اند به روشنی گویای آن است که مفوّضه از امامت امام رضا (علیه السلام) طرفداری نمی کردند، بلکه مفضّل و یارانش که مفوّضی نبودند حامی امامت ایشان بودند.
در عین حال باید اذعان کرد که نوع تعامل شخصیّت های طیف مفضّل با خطّابی ها و مفوّضه در شکل گیری زمینه اتّهام علیه آن ها بی تأثیر نبوده است. گزارش هایی در دست که نشان می دهد مفضّل بیش از سایر هم سلکانش اقدام به مماشات با شیعیان خطّابی هم عصرش می کرده است و همین امر سوء تفاهم هایی را درباره وی ایجاد کرده است. (47) همچنین گزارش هایی از رفت و آمد مقطعی محمدبن سنان زاهری با غلات طیّاره در دست که در نهایت با کوشش های صفوان بن یحیی قطع شده است. (48) بر اساس قرائن پیش گفته به نظر می رسد که شخصیّت های طیف مفضّل بن عمر گرچه به تفویض متّهم شدند امّا فی الواقع به تفویض باور نداشتند.
جریان مفوّضه علاوه بر سوء تفاهم هایی که درباره شخصیّت های طیف مفضّل ایجاد کرد، چالش های جدّی نیز برای جامعه شیعیان به طور کلّی ایجاد کرد. شدّت نفوذ و فریبنده بودن گفتمان مفوّضه به شکلی بود که بسیاری از مردم عادّی و حتّی برخی اصحاب را تحت تأثیر قرار داد و به خود جلب کرد. گزارش هایی که از این دوره در خصوص حیرت و پرسش مردم درباره مسأله تفویض نقل شده است - در حالی که از دوره های قبل نقل نشده است - همگی به علّت فضایی است که مفوّضه برای جامعه شیعه در آن دوره ایجاد کرده است و مردم را با چالش اعتقادی جدّی مواجه کرده است. یکی از این گزارش ها را محمدبن سنان (د 220 ق) در زمان امام جواد (علیه السلام) نقل کرده است. به گفته وی در آن دوره جامعه شیعی دچار اختلاف درباره مراتب و فضائل امام گشته بود به ویژه در امور و مباحث مربوط به خلقت عالم. (49)
گزارشی که صفوان بن یحیی البجلی در دوره امام جواد (علیه السلام) ارائه می کند نشان می دهد که حتّی محمدبن سنان زاهری نیز به عنوان یک شخصیّت شناخته شده و برجسته چندبار در آستانه پیوستن به غلات طیّاره بوده است که صفوان مانع این کار شده است و ابن سنان در نهایت به ثبات اعتقادی رسیده است. (50)
ج. گستره شخصیبت های متّهم به تفویض پس از عصر حضرت رضا (علیه السلام)
در خصوص شخصیّت های وابسته به جریان تفویض در دوره سه امام واپسین و پس از آن باید متذکر شد که طیف یکپارچه ای به وابستگی به این جریان متّهم نشده اند. در گام نخست همان طور که گفته شد به نظر می رسد طیفی از افراد وابسته به این جریان شخصیّت هایی هستند که گرایش های خطّابی دارند و برای ارائه نسخه تعدیل شده ای از اندیشه های خود در این جریان قرار گرفته اند شاید بتوان اسحاق بن محمد بصری را جزو این عدّه دانست. طیف دوم افرادی هستند که از پرورش یافتگان حلقه مفضّل بن عمر جعفی هستند و بدان وابستگی دارند و به خاطر این زمینه فکری و تعامل با جریان تفویضی در معرض اتّهام تفویض یا خطّابی گری قرار گرفته اند.از مشهورترین شخصیّت های این گروه می توان به داودبن قاسم مشهور به ابوهاشم جعفری اشاره کرد. شاید بتوان از داودبن قاسم ابوهاشم جعفری به عنوان مهم ترین نمونه از بازمانده های حلقه مفضّل بن عمر جعفی نام برد که به خاطر اختلاط با مفوّضه متّهم به ارتفاع قول شده اند. وی از شخصیّت های نیمه اول سده سوم هجری در بغداد است. ابوهاشم از امام رضا، جواد، عسکری و حضرت حجت (علیهم السلام) روایت نقل کرده است. (51) وی را عظیم القدر و ثقه دانسته اند. (52) کشی گزارش جالبی درباره وی داده است. کشی درباره ابوهاشم جعفری می گوید: بر اساس روایت امام جواد، امام هادی و امام عسکری (علیهم السلام) درباره خود ابوهاشم و همچنین منقولات وی، به نظر می رسد ابوهاشم جایگاه والایی نزد این سه امام داشته است، اما روایاتش نشان می دهد که تا حدی مرتفع القول بوده است. (53)
جالب این جاست که ابوهاشم جعفری علی رغم این اتّهام، خود از ناقلان روایات نفی غلوّ است و در یکی از گزارش ها صراحتاً مفوّضه را نیز رد می کند. در این روایت امام رضا (علیه السلام) غلات را کافر و مفوّضه را مشرک نامیده اند و به شدت از اختلاط با آنان نهی کرده اند. (54) به هر حال چرایی اتّهام وی به غلوّ علی رغم روایات ائمّه در شأنش و همچنین گزارش هایی که خود او در نفی غلات و مفوّضه نقل کرده است پرسشی است که پاسخ آن می تواند در شناخت طیف متهم به تفویض بسیار مؤثّر باشد. همان طور که ذکر شد به نظر می رسد این اتّهام، دست کم برای عدّه ای از طیف متهم به تفویض نه به خاطر اعتقادات آنان است بلکه به خاطر گرایش های عمیق تر درباره مقامات و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و یا احیاناً اختلاط و معاشرت آنان با مفوّضه باشد.
در خصوص طیف متمایل به خطّابیان که خود را به جریان مفضّل بن عمر وابسته کرده بودند، می توان از اسحاق بن محمد بصری به عنوان بارزترین شخصیّت نام برد. کشّی اسحاق بن محمد بصری را از اهل ارتفاع می داند. (55) بر اساس گزارشی که عیاشی ارائه کرده وی در بغداد ساکن بوده است و عیاشی برای کتابت حدیث خدمتش رفته است و او کتابی در احادیث تفویض به نقل از مفضّل بن عمر در اختیار وی گذاشته است که عیاشی رغبتی به آن نشان نداده است؛ عیاشی او را احفظ کسانی که با آنان ملاقات کرده می داند. (56) بعید نیست وی همان اسحاق بن محمد احمر باشد که خطیب بغدادی به نقل از یکی از متکلّمان نوبختی از وی به عنوان کسی که در غلوّ به جنون رسیده یاد کرده است. (57)
محمدبن الحسن بن شمون نیز که در مشایخ اسحاق است اکثر عمرش را در بغداد بوده است و در سال 258 درگذشته است وی توسط نجاشی و ابن الغضائری و کشی به وقف و غلوّ متهم شده است به گفته آنان او ابتدا واقفی و سپس غالی گشته است بنا بر استظهار آقای خوئی بسیاری از روایات صحیحش قطعاً برای دوره بعد از وقف است. (58) نکته قابل تأمل در این جا انتقال وی از واقفی گری به غلوّ است.
از دیگر شخصیّت های جریان متهم به تفویض که به نظر می رسد در جرگه اسحاق بن محمد بصری باشد، حسین بن حمدان خصیبی صاحب کتاب معروف «الهدایة الکبری» است. گرچه وی بخشی از عمر خود را در ایام سیف الدوله را در حلب سپری کرد و در همان جا توسط شاگردانش دفن شد اما اصالتاً وی مربوط به جنبلاء ناحیه ای میان واسط و کوفه است. وی که به سال 334 یا 358 قمری درگذشته است اثری مناقشه آمیز به نام الهدایة الکبری از خود به جای گذاشته است. این اثر حاوی گزارش های جالبی است که می تواند منعکس کننده نوع نگاه وی به بحث تقصیر و تفویض باشد. (59)
گرچه اثبات این که وی در وضع روایات تفویضی برای مفضّل بن عمر نقش داشته و یا حتی این که خطّابی بوده است دشوار است، اما دست کم به نظر می رسد موضوعات مفوّضه در بحث تفویض به شکل خواسته یا ناخواسته ای وارد کتاب حسین بن حمدان شده باشد. وی در گزارشی از مفضّل بن عمر جعفی نقل می کند که مفضّل ادعا کرده اگر شیعیان نهایت غلوّ را در حقّ ائمه بکنند شاید بتوانند به بخش کمی از اوصاف ائمه دست یابند و امام صادق (علیه السلام) تلویحاً این گفته مفضّل را تأیید کرده اند. (60) کتاب الهدایه الکبری وی آکنده از تعابیری درباره تفویض و تقصیر است، برخی گزارش های او از دوره امام سجاد (علیه السلام) و کاربرد اصطلاح تفویض و تقصیر توسط ایشان - به رغم ناشناخته بودن این دو اصطلاح به خصوص «تقصیر» در آن دوره - تردیدهای جدّی را درباره صحّت این گزارش ها ایجاد می کند.
در یکی از این گزارش ها امام به جابربن یزید جعفی توصیه می کنند که معرفت مقصّرین را پله پله به بالا ببر و مبادا تا قبل از این که آن ها به طور کامل مستبصر شوند و به مرحله تفویض برسند سرّی را برای آنان آشکارسازی. (61) در همین گزارش امام سجاد (علیه السلام)، در توصیف مقصّره می گویند: مقصره آن کسانی هستند که به معرفت ائمه و معرفت روحی که به ائمه تفویض شده است نرسیده اند. (62)
در میانه سده چهارم هجری از دیگر نمونه های متّهمان به تفویض ابوالقاسم علی بن احمد کوفی درگذشته به 352 ق است. وی به غلوّ و داشتن باورهای مخمّسه متهم شده است و کتاب های جالبی با عناوین غریبی نیز تألیف کرده است. (63) گزارش شیخ طوسی نشان می دهد که مخمّسه در سده چهارم کاملاً تثبیت شده بودند. (64)
ابوطالب عبیدالله بن ابی زید انباری درگذشته به سال 356 قمری نیز از بزرگان امامیّه در این دوره است که در واسط می زیسته است؛ وی توسط امامیون بغداد به غلوّ و ارتفاع قول متهم شده است. این اتهام به شکلی بوده است که پس از ورود وی به بغداد شیعیان آن جا از ملاقات ابن الغضائری با وی برای سماع حدیث ممانعت به عمل آورده اند. ابوغالب زراری می گوید: گرچه ابوطالب اکثر عمرش واقفی و در معاشرت با واقفیان بود اما پس از این که به طریق حقّ بازگشت اصحاب امامی ما بر او جفا کردند. (65)
پینوشتها:
1. کشی، محمدبن عمر (1404 ق)، رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، به کوشش سید مهدی رجایی، قم: مؤسسه آل البیت، ج2، ص 657-658.
2. خوئی، معجم رجال الحدیث (قم: مرکز نشر آثار شیعه، 1410 ق)، ج3، ص 68.
3. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب (نجف: مطبعة الحدریة، 1956 م)، ج3، ص 347.
4. اربلی، كشف الغمة فی معرفة الأئمة (بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1405 ق)، ج2، ص 414-415.
5. اربلی، پیشین، ج2، ص408.
6. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی(1403)، بحار الانوار، به کوشش عبدالرحیم الربانی الشیرازی، بیروت: مؤسسة الوفاء، ج47، ص 341.
7. کشی، پیشین، ج2، ص 619.
8. مجلسی، پیشین، ج47، ص 125.
9. اربلی، پیشین، ج2، ص 414.
10. کلینی، الكافی (تهران: دارالكتب الاسلامیه، 1363 ش)، کافی، ج8، ص 232؛ ابن شهرآشوب، پیشین، ج3، ص 347.
11. صفار، محمد بن حسن (1362ش)، بصائر الدرجات، به کوشش میرزا حسن کوچه باغی، تهران: مؤسسه اعلمی، ص 405.
12. کشی، پیشین، ج2، ص 615.
13. کشی، پیشین، ج2، ص 488.
14. خوئی، پیشین، ج22، ص 73.
15. کشی، پیشین، ج2، ص 612-621.
16. کشی، پیشین، ج2، ص 621.
17. کلینی، پیشین، ج8، ص 373.
18. کشی، پیشین، ج2، ص 619.
19. خوئی، پیشین، ج18، ص 303-304.
20. خوئی، پیشین، ج14، ص 18-20.
21.نوبختی، فرق الشیعه (بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1404 ق)، ص 35؛ بر اساس این گزارش عبدالله بن حارث برای فریب ضعفای شیعه دعاوی غالیانه ای را که در مدائن مطرح می کرد به این شخصیّت های بزرگ نسبت می داد، نوبختی پس از استرحام برای جابرین تأکید می کند که آنان باورهای غالیانه نداشته اند، همان طور که در ادامه ذکر خواهد شد به نظر می رسد علت اصلی مخدوش شدن برخی از چهره های طیف مفضّل در میان امامیان فعالیت های تخریبی غلات علیه آنان و نسبت دادن مطالب دروغ و ناروا به آنان بوده است. این گزارش منحصربه فرد نشان می دهد که جابربن یزید جعفی نیز از این جریان سازی غلات مستثنی نبوده است.
22. ضمن بیان باور جبهه اکثریّت امامیان عراقی دوره صادقین علیهماالسلام درباره تفویض.
23. کلینی، پیشین، ج8، ص 232.
24. کشی، پیشین، ج2، ص 471.
25. صفار، پیشین، ص 394.
26. حلی، مختصرالبصائر (به کوشش مشتاق المظفر، بی جا، بی تا)، ص 280.
27. اربلی، پیشین، ج2، ص 415.
28. کشی، پیشین، ج2، ص 471.
29. ابوعلی طبرسی، اعلام الوری (تهران: دارالکتب الإسلامیة، بی تا)، ص 270.
30. کشی، پیشین، ج2، ص 594.
31. خوئی، پیشین، ج18، ص 294-303.
32. کشی، پیشین، ج2، ص 620.
33. خوئی، پیشین، ج3، ص 68.
34. هم چون داودبن کثیر رقّی، در این زمینه نک: نجاشی، کتاب الرجال (قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1373 ش)، ص 156؛ کشی، پیشین، ج2، ص 708.
35. کشی، پیشین، ج2، ص 615.
36. Turner, colin (2006) " The tradition of Mufaddal ... ", p. 184.
37. تورنر درباره کتاب الهفت و الاظله می گوید که این کتاب بیشتر از این که ایده پردازی سیاسی برای غلات بکند کلام غالیان را پیریزی می کند. به گفته وی هاینس هالم مدّعی بوده است که گتاب الهفت قدیمی ترین نوشته حدیثی غلات است. متأسفانه درباره آثار مفضل بن عمر به ویژه آثار منسوب به او هم چون کتاب الصراط و کتاب الاظله تحقیقات منتقدانه ای در دست نیست با این وجود لازم به ذکر است که آقای آراسطوریان موشغ - از دوستان نگارنده این سطور - در دانشگاه ییل ایالت متحده آمریکا مشغول نگارش رساله دکتری خود در زمینه میراث حدیثی مفضل بن عمر جعفی به خصوص کتاب «الهفت و الاظله» وی می باشد.
38. . Turner, colin (2006) " The tradition of Mufaddal ... ", p. 185-186.
39. . Turner, colin (2006) " The tradition of Mufaddal ... ", p. 183.
40. کشی، پیشین، ج2، ص 620.
41. کشی، پیشین، ج2، ص 621.
42. کلینی، پیشین، ج1، ص 320.
43. کشی، پیشین، ج2، ص 621.
44. مدرسی طباطبایی، سید حسین(1386 ش)، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، تهران: کویر، چاپ دوم، ص 128.
45. در این زمینه باب 46 عیون الاخبار ابن بابویه را ببینید.
46. کلینی، پیشین، ج1، ص 320.
47. کشی، پیشین، ج2، ص 619.
48. نجاشی، کتاب الرجال (قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1373 ش)، ص 328.
49. مجلسی، پیشین، ج25، ص 339.
50. نجاشی، پیشین، ص 328.
51. خوئی، پیشین، ج7، ص 118.
52. نجاشی، پیشین، ص 156.
53. کشی، پیشین، ج2، ص 841.
54. ابن بابویه، عیون، ج1، ص 219.
55. کشی، پیشین، ج2، ص 619.
56. خوئی، پیشین، ج3، ص 68.
57. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417 ق)، ج6، ص 377.
58. خوئی، پیشین، ج15، ص 220.
59. در خصوص وی نک: خصیبی، الهدایة الکبری (بیروت: مؤسسة البلاغ، چاپ چهارم، 1411 ق)، مقدمه چاپ: ص 5-8.
60. خصیبی، الهدایة الکبری (بیروت: مؤسسة البلاغ، چاپ چهارم، 1411 ق)، ص 436.
61. خصیبی، پیشین، ص 231-232.
62. خصیبی، پیشین، ص 230.
63. خوئی، پیشین، ج11، ص 246-247.
64. طوسی، الفهرست، 155-156.
65. نجاشی، پیشین، ص 233.
گرامی، سید محمدهادی؛ (1391)، نخستین مناسبات فكری تشیع: بازخوانی مفهوم غلو در اندیشه جریان های متقدم امامی، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول