ادب سیاسی چیست؟

«باید كاری كرد كه واژه ها در معنای درست خود به كار روند، باید محتوای آنها را بازیافت. بگذار تا امیر امیر باشد، پدر پدر و انسان انسان. اما مدام خیانت می شود و واژه ها دیگر با مدلول خود مطابقت ندارند. هستی و زبان از
شنبه، 23 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادب سیاسی چیست؟
 ادب سیاسی چیست؟

 

نویسنده: علی اكبر امینی




 

خطرهای سیاسی رعایت نكردن بهداشت كلام (كاربرد نادرست كلمه)

«باید كاری كرد كه واژه ها در معنای درست خود به كار روند، باید محتوای آنها را بازیافت. بگذار تا امیر امیر باشد، پدر پدر و انسان انسان. اما مدام خیانت می شود و واژه ها دیگر با مدلول خود مطابقت ندارند. هستی و زبان از یكدیگر جدا می شوند... وقتی زبان آشفته گردد، همه چیز دچار آفت می شود.» (1)
(كنفسیوس)
مهم ترین پیامد و تبعت تحریف كلام، فساد سیاسی است. از این روی گفتمان ادبی كاربردی یكسره سیاسی می یابد، جامعه در تشخیص راه صواب از خطا دچار اشتباه می شود و جهت و هدف را گم می كند. اگرچه خطرات تحریف كلام در متون مذهبی و ادبی قدیم نیز گوشزد شده است، ولی در روزگار ما این خطر ابعادی بس وسیع و گسترده یافته است. به ویژه رژیمهای توتالیتر در این زمینه بیداد كرده اند و رسانه های گروهی در این مورد سخت مؤثر و مقصر بوده اند.
جرج ارول در كتاب «1984» ‌به پدیده ای به نام «دوگانه باوری» اشاره می كند. منظور این است كه انسان دروغ بگوید و در عین حال صمیمانه به آن باور داشته باشد! و آن را راست تصور كند! اسمها را در جهت خلاف مسمی و مصداقشان به كار برد و به اصطلاح «نعل وارونه بزند» (2) در جامعه فرضی ارول، تحریف كلام را در اسم چهار وزارتخانه می توان دید: وزارت صلح با جنگ سروكار دارد، وزارت حقیقت با جعل و تحریف و دروغ، وزارت عشق با شكنجه و وزارت فراوانی با قحطی و جیره بندی! (3)
وی در همان كتاب از «سخن گفتن تازه» و یا «‌زبان جدید» بحث به میان می آورد. به گفته او در این دنیای دوزبانه:«هدف غیرممكن ساختن تمامی شیوه های دیگر تفكر است.» (4)
آلدوس هاكسلی (1963-1894) از جمله ادیبان و متفكرانی است كه در مورد تحریف كلام پیوسته هشدار می دهد. به گفته او باید میان واژه ها و اشیا (مصادیق) ‌رابطه درست برقرار باشد. او می گوید: به عقیده من رابطه درست آن است كه كلمات سمبولهای اختیاری برای اشیا باشند. در قرون وسطی و در دوران خود ما، چهره های سهمناك زندگی معلول رابطه نادرست میان سمبولها و كلمات است. تمام حكومتهای خودكامه و توتالیتر بر مبنای همین رابطه غلط استوارند... مثلاً سیاست نژادی نازی ها را درنظر بگیریم. كلمه یهودی یا كولی، خو و طبقه ای ملعون را می رسانید و انسانها كه تنها حقیقت بودند، در این طبقه بندی قرار داده می شدند و با این ترتیب جزو طبقه بد و زیان آوری قرار می گرفتند كه می شد با خیال راحت نابودشان كرد! آنچه نابود می شد انسان نبود، تجسم و تصویری از یك عقیده بود. همین رویه در رژیمهای كمونیستی نیز معمول است. [بود] (5).
به زعم هاكسلی، تنها سیاستمداران و دولتمردان نیستند كه واژه ها را به مسلخ تحریف می كشند، اقتصاددانان و بازرگانان نیز دست كمی از آنان ندارند! «آگهی های تبلیغاتی اكنون بخش عظیمی از نجیبانه ترین واژه ها را لكه دار كرده است... یك نفر با 20% سود خالص یك قوطی كنسرو لوبیا به شما می فروشد. خیلی خوب اما قابل قبول نیست كه با چرب زبانی از «سرویس» به معنای مسیحی آن [عبادت، پرستش، نماز، اجرای مراسم دینی در كلیسا] سخن بگوید. همین بلا بر سر بسیاری از واژه های دیگر نیز آمده است «زیبایی» ، «لطف» ، «ماجرا» ، «مردانه» ،‌ «رومانتیك» فرهنگی... هویت خود را [به خاطر تبلیغات] از دست داده اند... وقتی واژه ها لكه دار شدند ارزشها نیز آلوده می شوند.» (6)
در چنین حالتی است كه به تعبیر اوكتاویو پاز، مسئله «بهداشت كلام» و كاربرد درست «واژگان» اهمیت خود را بیشتر نشان می دهد. و اینجاست كه:
هر جمله ای كه درست باشد آنجا كه هر واژه در خانه خویش است، در جای خود نشسته است تا تكیه گاه واژه های دیگر باشد؛
واژه ای كه نه بی اعتماد و خودنماست
دادوستد آسان كهنه و نو
واژه معمولی دقیق كه مبتذل نیست
واژه رسمی صریح كه فضل فروش نیست
و دسته كامل واژه ها كه در رقص با یكدیگر
هر عبارت و هر جمله ای پایان است و آغاز است. (7)
آنچه را كه ادیبان در نیمه اول قرن بر زبان می آوردند، در نازیسم و فاشیسم و سوسیالیسم استالینی تجلی كرد و همانطور كه كاسیرر می گوید: فاشیسم«زبان» خاص خود را به كار بست و واژه های جدیدی را ابداع كرد. استالینیسم به نام شهرهای قدیمی نیز رحم نكرد! در عوض نامهایی را به خود بست كه شایستگی اش را نداشت. دارندورف در این زمینه از قول تیموتی گارتن آش می گوید:«خدا می داند كه چطور كمونیسم موفق نشد كه لغات «همشهری» و «مدنی» را مسموم و مورد استعمال آن را حذف كند.» (8)
آنان واژگان بسیاری را حذف كردند و در عوض واژگان خاصی را به خود بربستند. نامهایی بلند برای مصادیقی كوتاه و كم قدر! میلان كوندرا از قول كاستوریادیس حق كلام را خوب ادا می كند: اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی «چهار كلمه چهار دروغ!» (9).
منظور از این دروغگویی و به انحراف كشاندن كلام و زبان این بوده است كه از طریق«تعریف» های نوین، انسان در تشخیص خیر و شر دچار اشتباه شود و «ارزش» های سیاسی حاكم را درست بپندارد تا در نهایت نظام سیاسی موجود را «مشروع» قلمداد نمایند. از این رو«زبان» و كلام در حكومتهای توتالیتر خود تبدیل به عاملی ایدئولوژیك برای تخریب اندیشه و یا بی اندیشگی شده است و طبعاً خود نیز بی ارزش! و هر زبانی كه چنین هدفی را تعقیب كند و در مسیر اغوا و یا تحمیق مردم گام بردارد، به چنین سرنوشتی دچار خواهد شد. (10)
در چنین جوامعی باید به عناوینی چون خودكشی، آدمكشی و نژادكشی، «معناكشی» یعنی كشتن زبان را نیز اضافه كنیم.

تاریخ گفتمان اغواگری

تاریخ تحریف گفتمان و گفتمان تحریفگر با تاریخ توجیه یا اغواگری و اقناع همدوش بوده است و پیشینه ای دیرینه دارد. اربابان دنیا، دولتمردان و دولتمندان از قدیم بدان متوسل و متشبث می شده اند. عباسیان- آن حاكمان فاسد و استثمارگر و غدار و فریبكار- خود را دست و پا و سر و بازو و كتف و ... خدا می دانستند و به آخر اسامی پر زرق و برق و بی مسمای خویش، لفظ جلاله الله را می افزودند! القادر بالله و القائم و المعتضد و المعتصم... در ایران نیز همین بساط را گسترش دادند! هر چند كه ما خود نیز پیش از آنان «فره ایزدی» و نمونه هایش را داشتیم؛ اما سلطه اعراب بر این گفتمان دامن زد!
گفتمان فریب مراحلی را پشت سر نهاده است. در دوران باستان در كشورهایی مثل مصر و چین از توصیفات اسطوره ای برای توجیه قدرت حاكمان استفاده می شد؛ كلمه فغفور= پسر خدا در چین مؤید این معناست و در مصر كه فراعنه به عنوان خدایانی چون هُرَس و اُسِرس معرفی می شدند كه تضمین كننده بقا و وجود خارجی موجودات بودند، همین منظور را بیان می كرد. در مرحله دوم كه ساختار اجتماعی پیچیده تر و متكامل می شود، «توجیه» نیز ظریف تر می شود؛ گفتمان اخلاقی و مذهبی قدم به عرصه می گذارد و خود را با معیار خرد و عقل نیز تا حدودی نزدیك می كند. این مرحله همان است كه هابرماس و وبر از آن به عنوان جوامع سنتی یاد می كنند. سومین مرحله تا حد زیادی «صعود از جامعه سنتی به جامعه مدرن و صنعتی» است (11)، كه تونیس به عنوان عبور از گمن شافت (Gemeinschaft) به گزل شافت (Geseiischaft) بیان می كند. (12) در اینجا بر بار ایدئولوژیك كلمات افزوده می شود. در این مرحله و مرحله بعدی یا «پست مدرنیسم» مسائل سیاسی، فلسفی، ادبی، اجتماعی و انسانی قرار می گیرند. در تمامی این مراحل هرگاه كه «قدرت» تبدیل به ابزاری توجیه گر، اغواكن، فریبنده، مغرور، ریاكار و سالوس مآب می شود، مخرب و ویرانگر معرفی می گردد و آماج حمله های متفكران انسان دوست و حقیقت جو قرار می گیرد. هم از این روی است كه كاسیرر می گوید: «زبان تنها مدرسه حكمت نیست، بلكه مدرسه حماقت نیز هست. افسانه این جنبه دوم را به ما نشان می دهد. افسانه چیزی نیست جز سایه سیاهی كه زبان روی جهان اندیشه بشری می اندازد.» (13)
«افسانه» همان گفتمان توجیه گر قدرت است. از این گفتمان با عنوان High-brow= پیشانی بلند و low-brow= پیشانی كوتاه یاد شده است كه:«هر دوی اینها در خدمت این هدف سیاسی است كه بخشهایی از جمعیت را كه بالقوه دشمن نظام موجود هستند، ساكت و خلع سلاح كنند.» (14)
آنان كه به گفتمان از این دید نگریسته اند، نسبت به سخن و كلام موضعی دشمنانه در پیش گرفته اند و آنان كه گفتمان ضد این گفتمان را در نظر گرفته اند، از آن به نیكی یاد كرده اند. به این سبب است كه ما «همواره برداشتهای متضادی از سخن و كلام داشته ایم و هنوز هم داریم. در سنت، هدیه فرشته خوب كه زبان و تكلم است، ارمغان فرشته بد هم هست. سخن گفتن كه هلن كلر آن را جانبخش و آفریننده اندیشه می داند، در عین حال خطرناك ترین و زیان آورترین وسیله ای است كه در اختیار بشر قرار دارد.» (15)
پس به قول ابوشكور بلخی (قرن چهارم):

سخن بفكند منبر و دار را*** ز سوراخ بیرون كشد مار را
سخن زهر و پازهر و گرم است و سرد *** سخن تلخ و شیرین و درمان و درد (16)

و مولانا كه حق سخن را به طور كامل ادا می كند:

این زبان چون سنگ و هم آهن وش است *** و آنچه بجهد از زبان، چون آتش است
ظالم آن قومی كه چشمان دوختند *** وز سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یك سخن ویران كند *** روبهان مرده را شیران كند
ای زبان، هم آتش و هم خرمنی*** چند این آتش در این خرمن زنی؟
ای زبان، هم گنج بی پایان تویی*** ای زبان، هم رنج بی درمان تویی
هم صفیر و خدعه مرغان تویی*** هم انیس وحشت هجران تویی (17)

سیاست، تعریف و حدود آن

واژه «سیاست» نیز همچون واژگان وابسته به آن از قبیل عدالت، و خیر و دولت، تعابیر و تعاریف مختلفی را پشت سر نهاده است. در تحقیق جالبی كه دیوید استون در علم سیاست راجع به دولت نموده است چنین می خوانیم: تا نیمه های قرن حاضر، 136 تعریف از «دولت» به عمل آمده است. (18) و در مورد خود واژه سیاست نیز همین گوناگونی برداشتها را می بینیم، از آن میان به دو برداشت كلی از سیاست كه به این رساله ارتباط بیشتری می یابد، می پردازیم: یكی برداشتی فرهنگی-اخلاقی است كه از قدیم تا روزگار ما و به ویژه در سالهای اخیر كوشیده است، تا سیاست را با اخلاق درآمیزد (19) و دیگری برداشتی مادیگرایانه و سودجویانه و غیراخلاقی است.
از آنجا كه برداشت اول به غنا و گستردگی دامنه علم سیاست كمك كرد و در تعمیق آن نیز بسیار مؤثر بود، حتی می توان گفت، سیادت نخستین را به آن برگردانید و تاج سروری را از نو بر سر این علم گذاشت. (20) این دریافت مورد قبول و مطمح نظر این نوشته است.
توماس اسپریگنز استاد دانشگاه دوك و سردبیر«مجله سیاست» بین واژه «تئورین» و «سیاست» ارتباط برقرار می كند. به گفته او «واژه یونانی تئورین» كه كلمه «تئوری» ‌از آن مشتق می شود، به معنی نظركردن، توجه كردن و تعمق است. این دقیقاً همان كاری است كه متفكران بزرگ و دیگرانی كه چون آنها قرنها به بحث در نظریات سیاسی پرداخته اند، بشر را به آن دعوت می كنند... آنها از دنیای سیاست- كه بشر ناگزیر از زندگی در آن است- یك بینش و یا یك روش درك همه جانبه ارائه می دهند.» (21)
از آنجا كه مهمترین مسائل محوری جهان كنونی عبارتند از موضوعاتی چون، زبان نوهرمنوتیك و رابطه معرفت و قدرت، شكل گیری انسان نوین و نحوه مبارزه و مقاومت مؤثر در برابر قدرت و... از این روی به قول هیوایمی (1989):«رشته سیاست باید به یك علم فرهنگی تبدیل شود. به این شاخه نباید به عنوان علمی صرفاً «مشكل گشا» نگریست، بلكه باید آن را رشته ای واقعاً خلاق دانست كه نظر به اهمیت خاص حوزه اجتماعی- فرهنگی مستقیماً با تجزیه و تحلیل و ارتقای پایدار جوامع انسانی سروكار دارد. با تصدیق این امر می توان گفت كه مطالعات سیاسی باید به یكی از محورهای مطالعه فرهنگ انسانی تبدیل شود.» (22)
در واقع می توان گفت، علم سیاست «انبان وسیعی است كه رشته های مختلف علوم انسانی را در خود جای داده و سفره گسترده ای است كه هر كسی می تواند مطابق ذائقه خود از آن بهره برگیرد.» (23)
در آغاز نیز علم سیاست چنین بود. تنها پس از ماكیاولی و هابز، تغییر مسیر و تغییر هدف داد و مبدل به علم و یا هنر «بهتر و آسان تر زیستن» آن هم به هر قیمتی شد از این موضوع كسانی چون هاناآرنت و هابرماس به عناوینی چون «تكنیك» و «پراتیك» و یا «كار» و «كنش» سخن به میان آورده اند.

تكنیك و پراكتیك (سیاست اخلاقی و غیراخلاقی)

به نظر هابرماس در آیین كلاسیك و یونان باستان سیاست چونان «پراتیك» بود. یعنی «سیاست» كنش مشترك مردم بود كه پس از بحث و گفتگو میان شهروندان دولت شهر در جایگاهی همگانی به نتایج عملی می رسید. سیاست‌«گونه ای بینش اخلاقی بود وابسته به عقیده مردمان كه آزادانه بیان می شد» (24) اما پس از رنسانس و ظهور ماكیاولی سیاست چونان تكنیك شد. یونانیان واژه tikto را برای تولید كردن یا ساختن به كار می بردند. لفظ techne[تخنه] یا تكنیك از ریشه tec گرفته شده است. (25) آرنت واژه labor و work را با تفاوتهایی تقریباً معادل «تكنیك» به كار می گیرد. در نظر هابرماس:«تكنیك یا تخنه یعنی آفریدن نتیجه ای به یاری ابزاری كه سرآمدان برگزینند، برای رسیدن به هدفی از پیش تعیین شده كه مردم در تعیین آن نقشی نداشته اند، حال آنكه كنش (action) در نظر هانا آرنت و هابرماس به ارتباط و مناسبات میان مردم مرتبط می شود كه شرط اساسی آن «بودن با دیگران» است و لازمه اش مكالمه و گفتگو و نقد. (26) هابرماس از آن به «گستره همگانی» تعبیر می كند. در اینجا زبان و فرهنگ و ادبیات نقشی عمده ایفا می كنند و ارزشهای اجتماعی به پای سودهای مادی قربانی نمی شوند و به تعبیر برلین، این همان سیاست اخلاقی است. (27) كه پل ریكور فیلسوف معاصر فرانسوی یكی از مدافعان استوار آن است. (28)
بنابراین باید گفت: «سیاست وجوه مختلفی دارد و صرفاً در مبارزه برای كسب قدرت خلاصه نمی شود. اگر قرار باشد، جامعه مورد مطالعه از وضع «جنگ همه علیه همه» فراتر برود، قطعاً سیاست چیزی بالاتر از مبارزه برای كسب قدرت است.» (29)
فریاد علیه محدود كردن علم سیاست از فردای رنسانس بر ضد گرایشهای ماكیاولی- هابزی بلند شد. اما در نیمه دوم قرن بیستم عالم گیر شد. یكی از فریادگران برجسته و در عین حال پیشكسوت، ویكو فیلسوف ایتالیایی (1744-1668) بود. به گفته هابرماس: او یكی از سخنگویان ایده سیاست چون مكالمه بود. (30)‌پس به بیان دیگر طراح اصلی اندیشه ی گفتمان و سیاست و یا سیاست چون گفتمان به حساب می آید كه فلسفه وجودی این رساله از این اندیشه مایه می گیرد.

تلازم ادبیات و سیاست

«استفاده نا به جای عمدی یا نیمه عمدی زبان از طریق استفاده مخفی و به رمز درآوردن حرفه ای، قرارداد كلی میان مردم یعنی موافقت ضمنی استفاده درست از كلمات را فسخ می كند. [از این روی] فلاسفه و سیاستمدارانی كه هدفشان كنترل انسان بود، از روسو [گرفته] تا استالین و هیتلر، معناكشی را تجویز و به آن عمل كرده اند؛ متقابلاً كسانی كه سعی در آزادسازی انسان داشته اند... احترام به زبان را توصیه و به آن عمل كرده اند.» (31)
كاربرد اغوایی و حتی اقناعی زبان و مسموم سازی واژگانی چون دموكراسی، عدالت، آزادی، برابری و... نگرانی اندیشه و روان آزاده را به دنبال داشت از جمله:«بسیاری از عالمان سیاسی متأثر از اثبات گرایی منطقی و حلقه وین در صدد برآمدند كه زبان سیاسی را از ابهام و سردرگمی نجات دهند.» (32)
البته گفتنی است كه پوزیتیویست های منطقی معتقد بودند كه حوزه وسیعی از گفتار در قلمرو سیاست، دین و فلسفه و تقریباً در تمامی حوزه های دیگر مرده اعلام شود تا زبان پاكسازی شود. در واكنش به چنین اندیشه ای «فلسفه تحلیل زبان» ظهور كرد. این رویكرد سبب شد، بسیاری از مسائلی را كه پوزیتیویسم منطقی دور انداخته بود، دوباره بر سر كار آید. فلسفه تحلیل زبان می گوید: فلسفه عبارت از خودآگاه شدن در این باره است كه ما واژه ها را چگونه به كار می بریم و این كه این واژه ها چه قسم معنایی دارند. (33)
ارتقای قدر كلام و زبان و به طور كلی ادبیات، همراه با سیاسی شدن بیش از پیش آن بود. گفتمان ادبی به واقع گفتمان سیاسی شد. اگرچه آمیزش ادبیات و سیاست از سده های پیش از میلاد مسیح مورد توجه قرار گرفته بود و مسئله ای نبود كه در سده های اخیر كشف یا مطرح شده باشد. در تعریف ارسطو از سیاست و نیز در رویه سوفسطائیان، آمیزش سیاست و ادبیات را می توان دید. ارسطو انسان را موجودی سیاسی تعریف می كند:«... مطمئناً سیاست بدون زبان انجام پذیر نبوده و كاربست زبان در هیأت گروههای اجتماعی به سیاست (‌به معنی موسع آن) ختم می شود.» (34)
سنت سخنوری نیز به تربیت سخنورانی می انجامید كه وظایف سیاسی را برعهده داشتند. یعنی سخنوری در یونان قدیم به مثابه نوعی آموزش سیاسی بود و از سوی دیگر ابزاری نیز برای به نقد كشانیدن رفتار سیاسی فراهم می ساخت:«فوكو از شعرا و سوفسطائیان تمجید می كرد كه سخن گفتن را به معنی به حركت درآوردن انسانها می دانسته اند.» (35)
با وجود اینكه زبان شناسان و انسان شناسان در مورد اینكه آیا به غیر از انسان، در میان سایر جانداران نیز می توان نوعی زبان و قدرت تكلم پیدا كرد، تلاش فراوان نمودند لیكن:«این طور كه از آزمایشها و تجربیات مختلف برمی آید، استفاده از زبان مختص و منحصر به انسان است. یعنی در حقیقت«یك ویژگی منحصر به فرد» برای آدمی است.» (36) در نتیجه تعریف قدیمی «انسان حیوانی است ناطق» درست است و این گفته سعدی باطل كه:

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد*** كه همی سخن بگوید به زبان آدمیت

زیرا «سخن گفتن مرغ» اغلب جنبه تقلیدی دارد و گذشته از آن در سطح محدود و آن هم نادر و معدود. پس به طور كلی، زبان انحصاری انسان است و در این صورت می توان گفت:«زبان كلید درك انسان است و كنترل زبان كنترل انسان است. از این رو امروز انسانها نه تنها برای سرزمین، غذا و موادخام، بلكه بیش از همه برای زبان كار می كنند.» (37)
بدین سبب مطالعه «زبان» از دیدگاههای متفاوت موردتوجه شاخه های مختلف علوم اجتماعی قرار گرفته است. و رویكردهای مختلف چون كاركردگرایی، ساختارگرایی، ماركسیسم، فمینیسم، فرامدرنیسم هر یك به نوعی مطالعات زبانی را در نظر داشته اند. حتی به عنوان مثال از اهمیت زبان و همنوایی زبانی در توسعه روستایی سخن به میان آورده اند. (38) به گفته آنان هرجا كه همزبانی و تفاهم بیشتر وجود داشته باشد، توسعه ساده تر و پایاتر خواهد بود.
رابطه زبان با جامعه و زندگی اجتماعی از جهت تأثیری كه بر موفقیت های شغلی و اجتماعی دارد و نیز از جهت رابطه ای كه با حقوق زن دارد، نیز مورد توجه قرار گرفته است. نقش آن در موفقیت های شغلی و سیاسی به این صورت است كه همواره آنان كه در این زمینه تسلط و توان بیشتری دارند، موفق ترند. یكی از نویسندگان این مطلب را با تمثیلی بیان می كند، به این صورت كه اگر دو نفر در حال نبرد به زمین افتاده باشند و تفنگی نیز در نزدیكی آنها باشد، آن كس كه اول تفنگ را برمی دارد، برنده خواهد بود. سپس می گوید، در صحنه اجتماع داخلی و بین المللی، كلمه حكم تفنگ را دارد كه هر كس زودتر آن را به كار بندد، موفق تر خواهد بود: «كسی كه اول بار كلمات را می رباید، واقعیت را بر دیگری تحمیل می كند. بنابراین كسی كه «تعریف» می كند، تسلط پیدا كرده، زندگی می كند و كسی كه تعریف می شود، تحت انقیاد درمی آید و ممكن است به قتل برسد.» (39)
آنان كه نتوانند از زبان و كلام خوب استفاده كنند، نخواهند توانست با دیگران به خوبی و راحتی رابطه برقرار كنند؛ اینان در دنیای سیاست و اقتصاد و فرهنگ توفیقی به دست نخواهند آورد. (40)
حقوق زن نیز از زاویه گفتمان مورد توجه قرار گرفته است. گفته می شود، یكی از نشانه های سلطه مردان بر زنان این است كه در اغلب جوامع و محافل و مجالس مردان سخن زنان را قطع می كنند و عملاً رهبری زبان را برعهده می گیرند. به گفته آردرر، «سخن نگفتن را نباید با سكوت یكی گرفت. اغلب سخن نگفتن زنان به این دلیل است كه مردان این حق را از آنان سلب می نمایند. نتیجه ای كه از بحث می گیرند، یكسانی قدرت و زبان است.» (41)
تداخل (‌قدرت- زبان) و نیز اهمیت زبان برای عالمان سیاست و سیاستمداران از بعد دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته است و آن رابطه صور خیال (استعاره و كنایه و مجاز... ) با قدرت است. به بیان دیگر رابطه سمبولیسم با قدرت نیز حائز اهمیت است. این امر به ویژه در ایران و یا كشورهایی مثل ایران باید بیشتر مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. چه زبان فارسی و به ویژه آثار سترگ این زبان یكسره با صنایع و آرایه ها و فنون ادبی درآمیخته است. (42) طبعاً بخشی از این مسئله، یعنی كاربست سمبولیسم به زیبایی شناسی مربوط می شود و حكایت از ذهن نقاد و طبع وقاد سرایندگان و گویندگان دارد، ولی بخشی از آن نیز به شرایط محیطی و به فضای تاریخی و سیاسی و فرهنگی جامعه برمی گردد كه گویندگان و نویسندگان را بر آن می داشته است كه از بیم سر به دامن صور خیال پناه ببرند و بگویند:

حكایت سر و زبان درست شد به امتحان *** به «سرخ» بند بسته ام كه «سبز» را رها كنم
(سیمین بهبهانی)

پی‌نوشت‌ها:

1. كارل یاسپرس، كنفوسیوس، ترجمه احمید سمیعی، تهران، خوارزمی، چاپ اول، 1363، ص47.
2. حسین رزمجو، نعل وارونه زدن، تهران، آوای نور، چاپ اول، 1375.
3. نیل پست من، زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمه صادق طباطبایی، تهران، ‌سروش، چاپ اول، 1373، ص29.
4. رالف دارندورف، ژرف نگری در انقلاب اروپا، ترجمه هوشنگ لاهوتی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1370، ص 26.
5. آلدوس هاكسلی، وضع بشر، ترجمه اكبر تبریزی، تهران، انتشارات مروارید، چاپ اول، 1363، ص234، با كمی دخل و تصرف.
6. آلدوس هاكسلی، «دفاع از عقل»، ترجمه به فارسی، پیام یونسكو، تیرماه 1373، ص31.
7. ام. سی. بردبروك، تی. اس. الیوت، ترجمه تقی هنرور شجاعی، تهران، سمر، چاپ اول، 1372، ص60.
8. دارندورف، همان كتاب، ص 43.
9. میلان كوندرا، هنر رمان، ترجمه هرمز همایون پور، تهران، گفتار، چاپ یكم، 1367، ص 258.
10. توماس. اس. ساس، گناه دوم، ترجمه حسین نیّر، تهران، ناشر مترجم، چاپ اول، 1370، ص13.
11. حمیدرضا فردوسی، پست مدرنیزم و نشانه شناسی در ادبیات داستانی، مشهد، نشر سیاوش، چاپ اول، 1376، ص 41.
12. حمیدرضا فردوسی، پست مدرنیزم و نشانه شناسی در ادبیات داستانی، مشهد، نشر سیاوش، چاپ اول، 1376، ص 41.
13. ارنست كاسیرر، افسانه دولت، ترجمه نجف دریابندری، تهران، خوارزمی، چاپ اول، 1362، ص30.
14. جان برگر و دیگران، هنر و جامعه، ترجمه ح. كلجاهی، تهران، شبگیر، چاپ اول، 1354، ص82.
15. آلدوس هاكسلی، وضع بشر، ص225.
16. فصلنامه هستی، زمستان 1374، ص 22.
17. جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، از روی نسخه رینولدالین نیكلسون، تهران، طلوع،‌بی تاریخ، ص82 و 83.
18. David Easton,The Political System:An inquiry into the State of Political Social Science,Chicago,i 11;Press (New York,1959)p. 106
19. سیدعلی اصغر كاظمی، اخلاق و سیاست، اندیشه سیاسی در عرصه عمل، تهران، قومس، چاپ اول، 1376.
20. آلن دوبنوآ، «قدرت فرهنگی» ، ترجمه شهروز نامدار، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 93-94، خرداد و تیر 74، ص26.
21. توماس اسپریگنز، فهم نظریات سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، آگاه، چاپ دوم، 1370، ص17.
22. وحید بزرگی «آشفتگی نظریه پردازی در عصر فرارفتارگرایی»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 73-74، مهر و آبان 72، ص75.
23. سیدعلی اصغر كاظمی، روش و بینش در سیاست (نگرش فلسفی، علمی و روش شناختی)، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1374، ص 340.
24. بابك احمدی، «گستره همگانی در نگرش انتقادی هابرماس» ، فصلنامه گفتگو، شماره1، 1372، ص104.
25. مارتین هایدگر، «ساختن، باشیدن، اندیشیدن»، هرمنوتیك مدرن، ترجمه بابك احمدی و دیگران، تهران، مركز، چاپ اول، 1377، ص60.
26. بابك احمدی، «گستره همگانی در نگرش انتقادی هابرماس» ، فصلنامه گفتگو، شماره1، تیرماه 72، ص104-108.
27. برایان مگی، مردان اندیشه (پدیدآورندگان فلسفه معاصر)، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1374، ص31.
28. رامین جهانبگلو، نقد عقل مدرن (مجموعه مصاحبه)، ص227.
29. توماس اسپریگنز، همان كتاب، ص19.
30. بابك احمدی، مدرنیته و اندیشه انتقادی، ص196.
31. همان كتاب،‌ ص 42.
32. پاول شیلتون/ كریستیناشفنو، «گفتمان و سیاست» ، فصلنامه گفتمان 2، ترجمه مصطفی یونسی، پاییز 1377، ص62.
33. برایان مگی، همان كتاب، ص 214.
34. پاول شیلتون/ كریستیناشفنو، «گفتمان و سیاست» ، ص61.
35. هیوبرت دریفوس/ پل رابینو، میشل فوكو: فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیك، ص175.
36. Alen Bernard & Jonathan Spencer,Encyclopedia of Social and Cultural Antropology (London & New York:1996),p. 325.
37. توماس. اس. ساس، همان كتاب، ص11، مقدمه.
38. Encyclopedia of Social Cultural... p. 321.
39. توماس. اس. ساس، همان كتاب.
40. Encyclopedia... p. 328
41. Ibid,p. 328.
42. محمدرضا شفیعی كدكنی، صور خیال در شعر فارسی، تهران، آگاه، چاپ چهارم، 1374.

منبع مقاله :
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط