ارزیابی سروده‌های فخرالدین اسعد گرگانی

او از داستانسرایان بزرگ ایران و به نظم کشنده‌ی منظومه‌ی ویس و رامین است. از اشعارش که تنها منبع اطلاعات درباره‌ی احوال اوست بر می‌آید که در آغاز قرن پنجم به دنیا آمده باشد. ابتدا در دربار طغرل بیک سلجوقی بود و سپس
دوشنبه، 15 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارزیابی سروده‌های فخرالدین اسعد گرگانی
 ارزیابی سروده‌های فخرالدین اسعد گرگانی

 

نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی




 

او از داستانسرایان بزرگ ایران و به نظم کشنده‌ی منظومه‌ی ویس و رامین است. از اشعارش که تنها منبع اطلاعات درباره‌ی احوال اوست بر می‌آید که در آغاز قرن پنجم به دنیا آمده باشد. ابتدا در دربار طغرل بیک سلجوقی بود و سپس در سال 443 هجری با او به اصفهان رفت و با عمید الفتح مظهر نیشابوری حاکم اصفهان ملاقات کرد و گویا همین حاکم روزی سخن از داستان ویس و رامین گفت و فخرالدین را تشویق به منظوم ساختن آن نمود. فخرالدین دست کم باید تا سال 446 زنده بوده باشد و ما از تاریخ مرگ او بی اطلاعیم. داستان ویس و رامین که باید متعلق به اواخر عهد اشکانی باشد پیش از آن که فخرالدین اسعد آن را به نظم درآورد میان ایرانیان شهرت داشت و ابونواس در یکی از اشعار خود از آن نام برده است. این داستان که از زبان پهلوی به عربی نقل نشده بود برای مردم اصفهان که زبان پهلوی می‌دانستند شناخته شده بود و آن را می‌خواندند. فخرالدین اسعد در آغاز نظم ویس و رامین به این نکته اشاره کرده و گفته است:

در این اقلیم آن دفتر بخوانند *** بدان تا پهلوی از وی بدانند
کجا مردم در این اقلیم هموار *** بودند آن لفظ شیرین را خریدار

و منظورش از «اقلیم» اصفهان است. فخرالدین اسعد مانند دیگر شاعرانی که دست به نقل داستان‌های کهن به زبان فارسی دری زدند در برگردان خود جانب امانتداری را به کمال رعایت کرد. تصرف او در حدّ آراستن معانی به الفاظ زیبا و تشبیهات بدیع و اوصاف دل انگیز بود هر چند که از روایات کتبی و شفاهی درباره‌ی این داستان بهره جُست، زیرا متن پهلوی داستان عاری از آرایه‌های سخن و تشبیهات و استعارات زیبا بود. با این هم سخن او در کمال سادگی و روانی و گاهی متأثّر از متن پهلوی داستان است. مثلاً در ابیات زیر:

زبان پهلوی هرک او شناسد *** خُور آسان آن بود کز وی خور آسد
«خور آسد» پهلوی باشد «خور آید» *** عراق و پارس را خور زو برآید
«خور آسان» را بود معنی «خور آیان» *** کجا از وی خور آید سوی ایران

آسد یعنی آید و آسان یعنی آیان و خورآسان یعنی مشرق و مطلِعِ شمس. این داستان به سبب آن که یادگاری از ایران باستان بود و به نحوی زیبا و دلپسند به نظم درآمده بود به زودی مقبول طبایع ایرانی افتاد و مشهور گشت و سرمشق شاعران داستانسرا به ویژه نظامی در سرودن داستان عاشقانه خسرو و شیرین واقع شد و از این نظر فضل تقدّم را از آن خود ساخت. البته یکی به دلیل دور بودن بسیاری از موارد داستان از موازین اخلاقی و قوانین دین مبین اسلام و دیگر به سبب سروده شده داستان‌های بزمی نظامی و امیر خسرو و خواجو و دیگران، از دوره‌ی غلبه‌ی احساسات دینی در ایران اندک اندک از شهرت و مقبولیت ویس و رامین کاسته شد. اگر فخر الدین اسعد اشعار دیگری جز از این منظومه داشته شهرت چندانی نداشته است زیرا در لباب الالباب عوفی تنها یک قطعه از او نقل شده است. این ابیات از ویس و رامین اوست:


شبی تاریک و آلوده به قطران *** سیاه و سهمگین چون روز هجران
به روی چرخ بر چون توده‌ی نیل *** به روی خاک بر چون رای بر پیل
سیه چون انده و تازان چون اومید *** فروهشته چو پرده پیش خورشید
تو گفتی شب به مغرب کنده بد چاه *** به چاه افتاده مهر از چرخ ناگاه
هوا بر سوگ او جامه سیه کرد *** سپهر از هر سویی جمع سپه کرد
سپه را سوی مغرب برد هموار *** که آن جا بود در چه مانده سالار
سپاه آسمان اندر رَوارَو *** شب آسوده بسان کام خسرو
بسان چرخ ازرق چترش از بر *** نگاریده همه چترش به گوهر
درنگی گشته و ایمن نشسته *** طناب خیمه را بر کوه بسته
مه و خورشید هر دو رخ نهفته *** بسان عاشق و معشوق خفته
ستاره هر یکی بر جای مانده *** چو مروارید در مینا نشانده
فلک چون آهنین دیوار گشته *** ستاره از روش بیزار گشته
حمل با ثور کرده روی در روی *** ز شیر آسمانی یافته بوی
ز بیم شیر مانده هر دو بر جای *** برفته روشنان از دست و از پای
دو پیکر باز چون دویار در خواب *** به یکدیگر بپیچیده چو دولاب
به پای هر دو اندر خفته خرچنگ *** تو گفتی بی روان گشتست و بی چنگ
اسد در پیش خرچنگ ایستاده *** کمان کردار دُم بر سر نهاده
چو عاشق کرده خونین هر دو دیده *** زفر (1) بگشاده چون نارِ کفیده
زنی دوشیزه را دو خوشه در دست *** ز سستی مانده بر یک جای چون مست
ترازو را همه رشته گسسته *** دو پله مانده و شاهین شکسته
درآورده به هم کژدم سر و دُم *** ز سستی همچو سرما خورده مردم
کمان ور را کمان در چنگ مانده *** دو پای آزرده دست از چنگ مانده
بَرَه از تیر او ایمن بخفته *** میان سبزه و لاله نهفته
ز ناگه بر بره تیری گشاده *** بره خسته ز تیرش اوفتاده
فتاده آبکش را دلو در چاه *** بمانده آبکش خیره چو گمراه
بمانده ماهی از رفتن به ناکام *** تو گفتی ماهیست افتاده در دام
فلک هر ساعتی سازی گرفتی *** برآوردی دگرگونه شگفتی
به مهره باختن چرخ سیه کار *** تو گفتی حقه بازی بود پربار
مشعبدوار چابک دست بودی *** عجایب‌های گوناگون نمودی
ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود *** تو گفتی چرخ آن شب بُلعجب بود ...
جهان بر ما کمین دارد شب و روز *** تو پنداری که ما آهو و او یوز
همی گردیم تازان در چراگاه *** ز حال آن که از ما شد نه آگاه
همی گوییم داناییم و گربز*** بود دانا چنین حیران و عاجز
ندانیم از کجا بود آمدنمان *** و یا زیدر کجا باشد شدنمان
دو آرامست ما را در دو جهانی *** یکی فانی و دیگر جاودانی
بدین آرام فانی بسته اومید *** نیندیشیم از آن آرام جاوید
همی بینیم کایدر برگذاریم *** ولیکن دیده را باور نداریم
چه نادانیم و چه آشفته راییم *** که از فانی به باقی نه گراییم
سرایی را که در وی یک زمانیم *** درو جویای ساز جاودانیم
چرا خوانیم گیتی را نمونه *** چو ما داریم طبع واژگونه
جهان بندست و ما در بند خرسند *** نجوییم آشنایی با خداوند
خداوندی که ما را دو جهان داد *** یکی فانی و دیگر جاودان داد
خنک آن کس که او را یار گیرد *** ز فرمان بردنش مقدار گیرد
خنک آن کش بود فرجام نیکو *** خنک آن کش بود هم نام نیکو
چو ما از رفتگان گیریم اخبار *** ز ما فردا خبر گیرند ناچار
خبر گردیم و ما بوده خبر جوی *** سمر گردیم و خود بوده سمرگوی

پی‌نوشت‌:

1. زفر: به فتح اول و دوم دهان.

منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.