مولانا سیف الدّین ابوالحامد محمد الفَرغانی از شاعران استاد قرن هفتم و هشتم هجری است که با مرتبهی بلند خود در شعر به سبب انقطاع از عالم و گوشهگیری از دونان و امتناع از مداح امیران ظالم و فاسد زمان در یکی از خانقاههای شهر کوچک اَقسَرا (1) به گمنامی درگذشت. علت گمنام ماندن او در تاریخ ادب فارسی آن است که این شاعر وارسته در ایامی جهان را بدرود گفت که آسیای صغیر در زیر سلطهی ایلخانان و بیداد مغولان جولانگاه فقر و پریشانی و بی سامانی بود و ارتباط شهرهای آن با ایران به ضعف گراییده بود. اشتهارش به فرغانی به سبب آن است که اصل و منشأ وی فَرغانهی ماوراءَالنهر بود. از تاریخ ولادت او اطلاعی در دست نیست اما بعضی از قرینههای موجود در شعرهایش نشان میدهد که او پیش از میانهی نیمهی دوم قرن هفتم آغاز جوانی را پشت سر نهاده و شاعری کارآمده بوده است. (2) وی عمری نسبتاً طولانی کرده و هنگام وفات افزون از هشتاد سال داشته است. سال وفات او را میتوان بین 705 تا 749 هجری دانست.
سیف فَرغانی نسبت به سعدی ارادت تام و با آن استاد بزرگ نوشت و خواند داشت. وی چندگاهی را در خطهی تبریز گذرانید و شاید آشنایی او با شعر هُمام تبریزی در همین مدت اقامتش در تبریز رخ داده باشد.
از سیف الدّین فرغانی دیوانی باقی مانده است که مجموع شعرهای آن از قصیده و غزل و رباعی به حدود دوازده هزار بیت بالغ میشود. (3) وی ظاهراً مجموعهی شعرهایش را خود گرد آورده و در دیباچهی منظوم آن به این امر اشاره کرده است. موضوع قصیدههای سیف فرغانی که معرف مهارت او در سخن پارسی است غالباً نعت خداوند و منقبت رسول و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابسامانیهای زمان و در استقبال و جوابگویی به استادان مقدم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمال الدّین اسماعیل و سعدی و هُمام تبریزی است و جز یک مورد کوتاه، هیچ گاه قصیده را در خدمت ستایش شاهان و امیران و وزیران زمان قرار نداد. این شاعر در قصیدههای خود ردیفهای دشوار را انتخاب میکرد.
تصویر سَیف فرغانی در دیوانش تصویر صوفیای صافی و وارسته است که دوران ریاضت و مجاهدت را طی کرده و در زمرهی مشایخ زمان درآمده است. محمد بن علی کاتب آقسَرایی نویسندهی دیوانش نیز از او با عنوان «سید المشایخ و المحققین» یاد کرده است، اما این که دوران سلوک و مجاهدت او کجا و در خدمت کدام یک از مشایخ وقت سپری شده بر ما روشن نیست.شیوهی سخن سیف فرغانی متأثر از سبک سخنوران خراسان در قرن ششم هجری است و شاید بزرگترین علت آن انتساب شاعر به سرزمین فَرغانه و ولایت سمرقند باشد. این تأثیر علاوه بر ترکیبها در به کار بردن بعض مفردها و فعلها هم آشکار است. سادگی و روانی خصیصهی بارز کلام اوست. واژههای تازی در سخنش اندک است اما گاهی ترکیبهای عربی را با ترکیبهای فارسی در بعضی از شعرهای خود آمیخته و گاه نیز یک مصراع را تماماً عربی آورده است. غزلهای سیف که شاعر بیشتر متمایل به آنهاست عادتاً وقف بر موعظهها و انتقادهای اجتماعی و بیان حقیقتهای عرفانی است و به شاعران دیگر نیز سفارش میکند که از ستایش «این سیم پرستان گدا» خودداری کنند و اگر طبعی دارند به غزلگویی و ستایش معشوق و یا وعظ و اندرز بگمارند. بیان نقیصههای اجتماعی و برشمردن زشتیها و پلیدیهای طبقههای فاسد جامعه از او پهلوانی بی باک و دلاور ساخته است و بزرگترین شاعری است که در عهد خود به چنین نقدهای صریح و جدّی و خالی از هزل و مطایبه مبادرت جسته است. شاعر دنیای آشفتهی عهد خود را با تمسک به عُروة الوثقای خود و پیروی تام و تمام از تعلیمات اسلامی و به کار بستن احکام قرآنی قابل اصلاح و آرامش میدانست. وی بر مذهب اهل سنت و سنی حنفی بود ودر عین حال از قدیمترین سخنورانی است که در مرثیهی شهیدان کربلا شعر گفته است.
از شعرهای اوست:
رفتی و نام تو ز زبانم نمیرود *** و اندیشهی تو از دل و جانم نمیرود
گر چه حدیث وصل تو کاری نه حد ماست *** اِلّا بدین حدیث زبانم نمیرود
تو شاهدی نه غایب ازیرا خیال تو *** از پیش خاطر نگرانم نمیرود
گریم ز درد عشق و نگویم که حال چیست *** کاین عذر بیش با همگانم نمیرود
ذکر لب تو کردهام ای دوست سالها *** هرگز حلاوتش ز دهانم نمیرود
از مشرب وصال خود این جان تشنه را *** آبی بده که دست به نانم نمیرود
دانم یقین که ماهرخی قاتل من است *** جز بر تو ای نگار گمانم نمیرود
آبم روان ز دیده و خوابم شده ز چشم *** اینم همی نیاید و آنم نمیرود
از سیف رفت صبر و دل و هر دم اندهی *** ناخوانده آید و چو برانم نمیرود
ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان *** تا من دمی برآرم اندر کنار جانان
در خواب کن زمانی آسودگان شب را *** کان ماهرو نترسد ز آواز صبحخوانان
ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو *** گل را چه قدر باشد در دست باغبانان
کار رقیب مسکین خود بیش از این چه باشد *** کز گله گرگ راند همچون سگ شبانان
در عشق صبر باید تا وصل رو نماید *** این جا به کار ناید تدبیر کاردانان
پیران کاردیده گفتند راست ناید *** پیراهن تعشّق جز بر تن جوانان
لب بر لبِ چو شکّر آن را شود میسّر *** کاو چون مگس نترسد از آستینفشانان
رفت از جفای خصمان سرگشته گرد عالم *** آن کو به گرد کویت میگشت شعرخوانان
ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت *** خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
ای جان تو مسافر مهمانسرای خاک *** رخت اندر او منه که نهای تو سزای خاک
آنجا چو نام تست سلیمان ملک خلد *** این جا چو مور خانه مکن در سرای خاک
ای از برای بردن گنجینههای مور *** چون موش نقب کرده در این تودههای خاک
زیر رحای چرخ که دورش به آب نیست *** جز مردم آرد مینکند آسیای خاک
ای از برای گوی هوا نفس خویش را *** میدان فراخ کرده در این تنگنای خاک
فرش سرایت اطلس چرخ است، چون سزد *** این جا سریر قدرت تو بوریای خاک
ای داده بهر دُنییِ دون عمر خود به باد *** گوهر چو آب صرف مکن در بهای خاک
در جان تو چو آتش حرص است شعلهور *** تن پروری به نان و به آب از برای خاک
در دور ما از آتش بیداد ظالمان *** چون دود و سیل تیره شد آب و هوای خاک
بلقیس وار عدل سلیمان طلب مکن *** کز ظلم هست سیل عرم در سبای خاک
آتش خورم به سان شترمرغ کآب و نان *** مسموم حادثات شد اندر وعایِ خاک
ای کور دل تو دیده نداری از آن تو را *** خوب است در نظر بدِ نیکونمای خاک
داروی درد خود مطلب از کسی که نیست *** یک تندرست در همه دارالدّوای خاک
زین بارخانه آب دمادم مخور از آنک *** از خون لبالب است در این دور انای خاک
در شیب حسرتند ز بالای قصر خود *** این سروران پست شده زیر پای خاک
بس خوب را که از پی مغنّی زشت او *** صورت بدل کنند به زیر غِطای خاک
ای مردهدل ز آتش حرصی که در تو هست *** در موضعی که گور تو سازند وای خاک
گر عقل هست در سر تو پای بازگیر *** زین چاه سرگرفتهی نادلگشای خاک
بیگانه شد ز شادی و با اندُه است خویش *** ای کاش آدمی نشدی آشنای خاک
از خرمن زمانه به کاهی نمیرسی *** با خر بجز گیاه نباشد عطای خاک ...
پینوشتها:
1. شهری در ترکیهی امروز واقع در جنوب شرقی دریاچه توزگول که در عهد سلجوقیان آسیای صغیر دارای اهمیت و اعتبار بود و اکنون بنای اندکی از آن باقی مانده است.
2. دربارهی این قرینهها رجوع شود به تاریخ ادبیات در ایران، ج. 3، صص. 8 - 625.
3. دیوان سیف فرغانی که به همت والای استاد دانشمند جناب آقای دکتر صفا تصحیح و یک بار در سال 1344 در مطبعهی دانشگاه طهران طبع شده بود، به سال 1363 که برای تجدید دیدار آن استاد گرامی به لوبک رفته بودم به یاری ایشان شتافتم و با نسخهای که از کتابخانه رون کوشکو به دست آمده بود مقابله کردیم و به سال 1364 در انتشارات فردوس به طبع مجدّد رسید.
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول