مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
در غرب از روزگار یونانیان گونههای مختلف شعر پدید آمده که نقادان آن را بر چهار نوع برگردانده اند: شعر [اسطورهای]، شعر تعلیمی، شعر غنایی و شعر تمثیلی یا نمایشی. مشخصهی نوع اول طولانی بودن است به طوری که ممکن است به چند هزار بیت برسد. شعر اسطورهای حلقات متوالی از زنجیرهی حوادث پیرامون شخصیت قهرمانی بزرگ است با قهرمانانی دیگر در کنارش که نقشهای درجهی دوم دارند. این نوع شعر، در واقع داستانی است که به نظم درآمده، با تسلسل وقایع و ارتباط منطقی استوار بین اجزاء. در قصه میدان گستردهای برای تخیل هست و لذا کارهای خارق عادت و افسانهای در آن رخ میدهد. در قصههای یونانی پیوسته خدایان ظاهر میشوند و بهترین نمونهی آن ایلیاد هومر است (که در آغاز قرن بیستم میلادی توسط سلیمان بستانی به عربی ترجمه شد). اکثر اقوام جدید و قدیم داستانهای منظوم همانند آن دارند. رومیان انئاد ویرژیل را دارند، هندیان رامایانا و مهابهاراتا، ایرانیان شاهنامهی فردوسی را و آلمانها حماسه تاریکی (1) (افسانهی زیگفرید) را و فرانسویان منظومهی رولان را.
شاعر در این نوع شعر از عواطف و آرزوهای شخصی سخن نمی گوید بلکه خود را فراموش کرده روی موضوعی عینی کار میکند. تخیل شاعر روی قهرمان داستان متمرکز است و در این راه از تاریخ ملی و قومی و هر آنچه در آفرینش و تعبیهی اشیاء و اشخاص در قصه بدو کمک کند، یاری میگیرد و معلوماتی فراهم ساخته از آن منظومهاش را به وجود میآورد که معمولاً در یک وزن است و از آن بیرون نمی رود. عرب جاهلی این گونه شعر را نمی شناخت؛ همچنانکه با شعر تعلیمی آشنا نبود. شعر تعلیمی عبارت است از گردآوری و بیان یک رشته آگاهیها و آموزشها، مانند منظومهی کارها و روزها سرودهی هزیود یونانی؛ که میدانیم در آن، فصول سال و زندگانی کشاورزی و روستایی را تصویر میکند، یا منظومهی فن شعر هوراس شاعر رومی که در موضوع آیین و ارزیابی شعر است. ابان بن عبدالحمید شاعر درگاه برمکیان قصیدهای در احکام روزه و زکات سروده که از این ردیف حساب میشود. به همین قیاس، جاهلیان شعر تمثیلی را نیز نمیشناختند که مبتنی است بر نمایش و حرکت و بازی و اجرای پیچیده و گفت و گوهای طولانی بین اشخاص حکایت با صحنه سازیهای مختلف.
جاهلیان با سه قسم شعری که بیان داشتیم آشنا نبودند. آثار آن عبارت است از منظومههای محدودی که از صد بیت نمیگذرد و شعری است شخصی که گوینده و امیالش را تصویر مینماید، در حالی که سه نوع پیشگفته، شعر موضوعی است و از عینیات خارج از ذهن صحبت میکند. شاعر داستانسرا که قصهای تاریخی را به نظم میکشد، شاعر تعلیمی که مطلبی اخلاقی یا عملی را مطرح میسازد، یا شاعر تمثیلی که نمایشی را مجسم میسازد هر سه از خود بیرون میآیند و روی چیزی که (فقط) جنبهی امیال و عواطف و آرزوهای شخصی داشتهباشد، توقف نمیورزند.شعر جاهلی در حالی که با سه نوع مذکور متغایر است، به نوع چهارم یعنی شعر غنایی نزدیک مینماید. چرا که همچون شعر غنایی از احساسات و عواطف و غم و شادیهای شاعر سخن میگوید. این گونه شعر در یونان وجود داشت؛ اشعاری در ستایش و نکوهش و غزل و طبیعت ستایی و مرثیه سرایی که همراه آلت موسیقی موسوم به Lyre خوانده میشد و لیریک Lyric یا غنایی مینامیدند.
پس اگر شعر جاهلی را غنایی بدانیم، دور نرفته ایم زیرا در تصویر نفسانیات فردی و احساسات و عواطفی که در دل خلجان دارد همانند شعر غنایی غربی است خواه موقعی که شاعر حماسه و فخریه میسراید یا مدح و هجو میگوید یا به تغزل و مرثیه و یا به پوزش و عتاب میپردازد یا محیط خود را توصیف میکند، و موضوعات دیگر. و نیز از آن جهت با شعر غنایی لیریک یونانی شبیه است که شعر جاهلی هم به آواز و «غناء» (2) خوانده میشد. ظاهراً شاعران، خود شعرشان را تغنی میکردند چنانکه آورده اند مهلهل قصیدهاش به مطلع زیر را به آواز میخواند:
طفلة ما ابنة المحلل بیضا *** ءلعوب لذیذة فی العناق (3)
یعنی «دختر «محلل»، نرم تنی سپید پوست و بازیگر، لذت بخش در هماغوشی»
و این بدان معناست که شعر جاهلی از روزگار قدیمیترین شاعران با غناء در ارتباط بوده. ابوالفرج اصفهانی اینجا و آنجا به شاعری جاهلی اشاره دارد که برخی اشعارش را به آواز میخواندند، مانند سلیک بن سلکة و علقمة بن عبدة فحل. دربارهی اعشی مینویسد که شعرش را با ایقاع سازی موسوم به صنج [چنگ؟] ترنم میکردهاست و شاید از همین رو لقب «صناجة العرب» یافته. (4) ابوالنجم خطاب به مطربهای گوید:
خنیاگری کن که امروز روزشور و شیدایی است.
از آن آوازها که امرالقیس و عمرو [بن قمیئة] میسرودند. (5)
و حسان بن ثابت چنین سروده است:
شعری که گفتهای به آواز بخوان، که غناء میدان شاعری است. (6)
بدین گونه غناء اساس آموزش شعر بودهاست، لذا بلند خواندن شعر را «انشاد» میگفتند، و در همین ردیف است «حداء»، که در سفرها پشت سرشتران به آواز میخواندند و از سرودهای عمومی خلق بودهاست.
غناء و تغنی در اخبار و اشعار جاهلی با نام سازهای مختلف مانند مزهر و دف که هر دو از پوست بوده و صنج که ظاهراً همان چنگ ایرانی باشد، همراه آمده؛ همچنین است بربط که یک ساز زهی معمول در یونان بوده. آورده اند وقتی علقمة فحل مهمان دربار غسانیان بود، آنجا کنیزان بیزانسی بربط مینواختند. (7) در حیره نیز رامشگران سازهای ایرانی مینواختند و اعراب بدان گوش میدادند. بسیاری از این مطربهها به جزیرة العرب راه یافتند مانند خلیدة و هریرة در یمامه که این یکی مورد علاقهی اعشی بوده و در معلقهی وی نامش آمده است. آورده اند در مکه عبدالله بن جدعان دو مطربهی ایرانی داشت که از ایران آورده بود و برای مردم خنیاگری میکردند. در اخبار غزوة بدر آمده است که ابوسفیان قریش را نصیحت کرد که پیش از حملهی مسلمانان بازگردند، ابوجهل گفت: «والله برنخواهیم گشت مگر سه روز اقامت کنیم، شتر بکشیم و بخوریم و شراب بنوشیم و مطربان برای ما بنوازند و خبر به همهی عرب برسد.» (8) در سیرهی پیغمبر آمده است که حضرت، روز فتح مکه به قتل مردی موسوم به ابن اخطل فرمان داد که قبلاً مسلمان بود و مرتد گردیده به مکه برگشته بود و آنجا دو مطربه داشت که به آواز هجو پیغمبر میسرودند؛ حضرت به قتل این دو نیز فرمان داد، که یکی کشته شد و دیگری گریخت. (9) در احوال نابغه نیز خواهیم دید که یکی از خنیاگران مدینه یک شعر معیوبش را به آواز خواند تا شاعر خود متوجه ناهماهنگی در قافیهاش گردید. (10) به هرحال از مغنیان و ساز و آوازشان در شعر عرب بسیار یاد شده چنانکه علقمه در قصیدهی میمیهاش چنین میسراید:
در بزم باده خواران، آواز ساز در گوش *** قومی زپا فکنده زور شراب سرجوش (11)
واعشی در معلقهاش گوید:
زیروبم عود، در دست مطربهی یکتا پیرهن با چنگ، گویی سؤال و جواب میکند. (12)
در معلقه طرفة هم به توصیف مشروحی از مطربه برمی خوریم. و در این همه نشانههایی هست که ساز و آواز جاهلیت تحت تأثیر عناصر بیگانه بودهاست.
زنان جاهلی در جشنها به صورت گروهی حلقه میزدند و به آهنگ مزهر میرقصیدند. (13) طبری آورده است که پیغمبر روزی صدای دف و نی شنید، سؤال فرمود این چیست؟ گفتند عروسی است. (14) ظّن قوی میرود که ساز و ضرب مذکور با سرودهای زفاف همراه میشده؛ آنچنانکه در روم و یونان مرسوم بوده است. زنان در جنگها نیز جوخهی بزرگی تشکیل داده با خواندن دسته جمعی، رزمندگان را تهییج و تشویق مینمودند. در تاریخ طبری و اغانی آمدهاست: هند دختر عتبة و زنان قریش در جنگ احد دف میزدند و هند بدان آهنگ تکههایی از این قبیل میخواند:
در جنگ پیش بتازید و پیش ببرید تا در آغوشتان بکشیم و رختخوابها بگستریم.
اما اگر پشت به میدان کنید، جدایی خواهیم گزید و دوستتان نخواهیم داشت. (15)
در کنار «غناء» در معنای کلی، اعراب سرودهای دینی هم داشتند که در مراسم دینی خوانده میشد و پیشتر لبیک خوانیهایشان را آوردیم، و کلماتی همچون «اشرق ثبیر کیمانغیر» (16) را ترنم و تکرار میکردند. و نیز در اثنای گذراندن قربانی و ریختن خون بر سنگهای مقدس (انصاب) سرودهایی میخواندند که شاید ریشهی «غناء النصب» شایع در جاهلیت همان باشد. اطلاق کلمهی «داجنة» و «مدجنة» بر معنی شبخوان، یا مطربی که در هوای ابر گرفته (17) بزند و بخواند شاید از آنجاست که چون دچار خشکسالی و کم آبی میشدند، با ساز و آواز به خدای باران و فراوانی پناه میبردند.
این همه بدان مفهوم است که در جاهلیت شعر با غناء و موسیقی همراه؛ و به معنای کامل کلمه شعری بودهاست غنایی. غنای جاهلیت ساده هم نبوده بلکه انواعی از آن را میشناخته اند. اسحق موصلی گوید: «غنای قدیم عرب بر سه گونه بودهاست: نصب، سناد و هزج. اما نصب، غنای سواران و کنیزکان است و در مرثیه بکار میرفته، و اشعارش همه در بحر طویل است. اما سناد در وزن ثقیل است با تحریرهای کشیده و زیر و بم بسیار. اما هزج در وزن خفیف است که به آهنگ آن دف و نی میزدند و میرقصیدند، چنانکه آدم باوقار را به سبکسری میکشید. این بود غناء عرب در قدیم؛ تا اسلام آمد و عراق گشوده شد و موسیقی (لطیف) بردگان خنیاگر ایرانی و رومی وارد محیط عرب گردید که آهنگهای ساده یا ترکیبی به فارسی و رومی میخواندند، و عود و طنبور و طبل و نی را با هم مینواختند.» (18)
شاید همخوانی آهنگ نصب با مرثیه تأییدی باشد برآنکه گفتیم نصب در اصل آوازخوانی دینی (برانصاب) بوده که در مراسم اموات از آن استفاده میشد. سناد ظاهراً آواز توأم با ساز و آلات موسیقی (پیچیدهتر) بودهاست. اما هزج، غنای جشنها بوده که با دف و نی و رقاصی مقرون بود و شاید مرجحاً اشعار در بحر معروف هزج همراه آن میخوانده اند؛ و نیز اشعاری در بحر رمل و رجز که در سبکی و سرعت حرکت با رقص سازگار افتد.بدین گونه شاعر جاهلی در جوی غنایی، مشابه محیطی که شاعران یونانی شعر غنایی میسرودند، شعر میسرود. شاعر عرب، خود شعرش را همراه ایقاع ساز به آواز میخواند و گاه نیز مطربان و دسته جات خواننده و رقاص با شعر او خنیاگری مینمودند. چنین مینماید که در اواخر دورهی جاهلی، شعر از غناء استقلال یافت و شاعر تغنی نمیکرد بلکه انشاد مینمود؛ که مرحلهای است بین خواندن ساده (= قرائت) و آوازخوانی (= غناء).
اگر به شعر عربی رجوع کنیم بقایای آثار ساز و آواز را در آن به روشنی مییابیم. شاید قافیه مهمترین این آثار باشد که نشانهی ضرب، و نماد کوبهی طبل و دف است. نشانهی دیگر عبارت است از همقافیه بودن دو مصرع اول قصیده، و نیز تقطیعها و افاعیل صوتی که در بعضی ابیات جاهلی آمده. مانند این بیت امرءالقیس:
مکر مفر مقبل مذبر معا *** کجلمود صخر حطه السیل من عل
یعنی «حمله کننده، گریزنده، پیش رونده در عین حال پس رونده، مانند صخرهی عظیمی که سیل آن را از کوه بغلطاند»
و نیز مطلع معلقه لبید:
عفت الدیار محلها فمقامها *** بمنی تأبد غولها فرجامها
یعنی «بازماندهای خانهی محبوبه، فرسوده شده و از بین رفته، چه محل سکونت موقتش و چه محل سکونت طولانیش و خالی از سکنه شد غول و رجام آن».
و در این قصیده همسازی و همخوانی دو کلمه در آخر ابیات به شکل فوق زیاد است و به نظر میآید که بیت دو قافیه دارد؛ یکی داخلی یکی خارجی؛ و گویی شاعر میخواسته است برای خود یا کسی که قصیده را تغنی میکند، زمینهی برکشیدن و تحریر صدا را آماده کند. شک نیست اوزان گونهگون شعر جاهلی نیز متأثر از غناست که حتی از آن راه به تجزیهی بعضی اوزان رسیده اند مثل بحر کامل و مدید. اوزان سبک چون متقارب و رمل و هزج را نیز گاه تقسیم کرده اند [تا مناسب آوازخوانی شود]. بی تردید تجزیه و تعدیل در بحر رجز که وزنی تودهای و کثیرالاستعمال بوده بیشتر است زیرا در حدی خوانی برای شتران و نیز کارهایی که ریتم و آهنگ میبرده، مثل چاه کندن و آب بالا کشیدن و زورآزمایی و کشتی گرفتن و نیز فریادخوانی و به یاری طلبیدن عشیره ها، به کار میرفته است؛ لذا کم و زیاد و تحریف و تعدیل در آن فراوان رخ داده تا آنجا که خلیل بن احمد [واضع عروض] گفته است: رجز از اوزان شعری نیست. (19) حال آنکه هست، لیکن حدی خوانی و غیره در آن تغییرات مختلف پدید آوردهاست.
پینوشتها:
1- در اصل عربی: «انشودة الظلام» که سرود یا منظومهی تاریکی هم میتوان ترجمه کرد. - م. (مترجم)
2- به احتمال قوی «غنا» معرب «خنیا» ی فارسی و به همان معناست. - م. (نویسنده)
3- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج5، ص 51. (نویسنده)
4- همان، ج9، ص109؛ چاپ ساسی، ج18، ص 134. (نویسنده)
5- الشعر و الشعرا، ج1، ص 60.
تغنی فان الیوم یوم من الصبا *** ببعض الذی غنی امرؤالقیس اوعمرو (نویسنده)
6- العمدة ابن رشیق (چاپ امین هندیة)، ج2، ص 241. (نویسنده)
تغن بالشعر اماکنت قائله *** ان الغناء لهذا الشعر مضمار
7- الاغانی، چاپ ساسی، ج16، ص 14. (نویسنده)
8- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج9، ص 113؛ ج8، ص 327؛ ج4، ص182. (نویسنده)
9- السیرة النبویة ابن هشام (چاپ حلبی)، ج4، ص 53. (نویسنده)
10- الاغانی، (چاپ دارالکتب)، ج11، ص10. (نویسنده)
11- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج11، ص 10. (نویسنده)
12-
قداشهدالشرب فیهم مزهررنم *** والقوم تصرعهم صهباء خرطوم
و مستجیب تخال الصنج یسمعه *** اذا ترجع فیه القینة الفضل
(نویسنده)
13- العمدة، ج1، ص 37. (نویسنده)
14- طبری (چاپ اروپا)، ج1، ص1126. (نویسنده)
15- طبری، ج1، ص 1400، الاغانی، چاپ ساسی، ج14، ص 16. (نویسنده)
ان تقبلوا نعانق *** و نفرش النمارق
او تدبروا نفارق *** فراق غیر وامق
16- یعنی: «ای کوه ثبیر از آفتاب روشن شو، تا حمله کنیم» مجمع الامثال، ج1، ص 310. (نویسنده)
17- رجوع کنید به لسان العرب و معجمهای دیگر، ذیل کلمهی «دجن» ؛ و نیز المفضلیات، ص 130. (نویسنده)
18- المعدة، ج2، ص 241. (نویسنده)
19- نگاه کنید به «باب الرجز» در کتاب العمدة ابن رشیق. (نویسنده)
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.