تأثیرگذاری فکری کارل مارکس

کارل مارکس در حوزه‌های بسیاری وارد شد. او سهم عمده‌ای در تفکر جامعه شناختی داشت. فیلسوف، اقتصاددان، تاریخ دان و شاعر بود. او متفکری برجسته بود و از ایده‌هایش برداشت‌های گوناگون و در مواردی هم کاملاً سوء
سه‌شنبه، 10 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیرگذاری فکری کارل مارکس
 تأثیرگذاری فکری کارل مارکس

 

نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی



 

کارل مارکس در حوزه‌های بسیاری وارد شد. او سهم عمده‌ای در تفکر جامعه شناختی داشت. فیلسوف، اقتصاددان، تاریخ دان و شاعر بود. او متفکری برجسته بود و از ایده‌هایش برداشت‌های گوناگون و در مواردی هم کاملاً سوء برداشت شده است. به علاوه، بیش‌تر افرادی که به مخالفت با افکار مارکس برخاسته‌اند، اگر نگوییم هیچ یک، دست کم بسیاری از آثار او را نخوانده‌اند. بی تردید، تفکر مارکسیستی آکنده است از برداشت‌هایی مناقشه برانگیز و متضاد (Hadden, 1997).
مارکس، در هفدهم مارس 1883، در گورستان‌ هایگیت لندن به خاک سپرده شد. سخنرانی انگلس در مراسم خاک سپاری دوستش، احتمالاً موجزترین بیاناتی است که در خصوص تلاش‌های عظیم و عمیق فکری و قلمی مارکس گفته شده است:
مرگ این مرد ضایعه‌ای است جبران ناپذیر، هم برای پرولتاریای مبارز اروپا و امریکا و هم برای علم تاریخ. دیری نخواهد پایید که جای خالی این روح پرصلابت احساس خواهد شد. درست همان طور که داروین قانون تکامل موجودات آلی را کشف کرد، مارکس هم قانون تکامل تاریخ را کشف کرد؛ یعنی این حقیقت ساده که نوع بشر پیش از هر چیز به خوردن، آشامیدن، سرپناه و تن پوش نیازمند است، پیش از آن که بتواند به سیاست، علم، هنر، دین و غیره بپردازد. بنابراین، نهادهای دولتی، مفاهیم حقوقی، هنر، و حتی نظر افراد درباره‌ی دین در جامعه‌ی مورد نظر، بر پایه‌ی تولید مایحتاج آنی و مادی زندگی و متعاقباً سطح پیشرفت اقتصادی هر ملتی، در هر دوره‌ای از تاریخ بنا می‌شوند؛ در پرتو این حقیقت، از این به بعد باید به جای شکل معکوس که تاکنون مرسوم بوده است، زیربنا را تولید و پیشرفت اقتصادی دانست. حقیقتی که تاکنون به دلیل رشد بی رویه‌ی یک ایدئولوژی پنهان مانده بود. (Engels, 1883)
به نظر انگلس، مارکس مردی انقلابی بود که می‌خواست جامعه‌ی سرمایه‌داری و نهادهای دولتی را سرنگون کند و در آزادسازی پرولتاریای مدرن نقش داشته باشد. او سرسختانه و پرشور برای احقاق حقوق کارگران مبارزه کرد. هر چند حقیقت دارد که فقط افراد اندکی در مراسم خاک سپاری مارکس شرکت کردند، اما از اقصا نقاط جهان، گروه‌هایی چون حزب کارگران فرانسه و سوسیالیست‌های روسی و حزب کارگران اسپانیا، پیام‌های تسلیت خود را ارسال داشتند.
بی تردید مارکس در طول حیاتش، متفکری بسیار تأثیرگذار بود، اما امروز چه نقشی دارد؟ گذشته از هر چیز، رد تلقی وی از کمونیسم، به ویژه به مثابه پیامد محتوم دستیابی پرولتاریا به آگاهی از نابرابری و متعاقباً دستیابی اعضای آن به آگاهی طبقاتی، امری عادی شده است. به علاوه، تصور وی از کمونیسم به مثابه نیروی هدایت کننده به سوی جامعه‌ای کامل، ساده لوحانه و اتوپیایی است.
مارکس نتوانست بسیاری از تغییراتی را که بعدها در نظام سرمایه‌داری رخ داد، پیش‌بینی کند. هنگامی که او و انگلس مصائبی را که کارگران فقیر در غرب اروپا با آنها مواجه بودند، بررسی می‌کردند، متوجه نشدند که صرفاً نخستین مراحل سرمایه‌داری را مشاهده می‌کنند. طبیعی است که وقتی جامعه‌ای روند صنعتی شدن را در پیش می‌گیرد، کارگران ابه اشکال متعدد استثمار شوند. در ادامه‌ی فرایند سرمایه‌داری در هر جامعه‌ای، تغییراتی که در نظام سرمایه‌داری رخ می‌دهد، ثمرات بالقوه‌ی آن را بالفعل می‌کند. مثلاً ، دولت‌ها می‌توانند قوانینی برای ممانعت از استثمار کارگران وضع کنند، و فشارهای سیاسی، اگر به جای آن که سرمایه دار را هدف قرار دهند، متوجه دولت‌ها شوند، بسیار مؤثرتر خواهند بود. کارگران می‌توانند با تشکیل اتحادیه‌های کارگری خواستار دستمزد بیشتر و مرخصی استعلاجی بیشتر و نظایر این‌ها شوند. تخصیص سهام مؤسسات و بنگاه‌ها به کارگران کمک می‌کند تا احساس بیگانگی در آنان کاهش یابد. با پخش شدن سرمایه و کار در درون و بیرون از بخش صنعتی جوامع سرمایه‌داری مدرن، قشر اجتماعی جدیدی، به نام طبقه‌ی متوسط، سربر می‌آورد. همه‌ی این تغییرات منجر به پدیده‌ی پیش بینی نشده‌ی دیگری می‌شود و آن تحرک اجتماعی است.
اگر چه درست است که برخی از تحلیل‌های مارکس در مورد سرمایه‌داری درست نبودند، به سختی می‌توان او را برای عدم پیش گویی دقیق آینده ملامت کرد. گذشته از هر چیز، تعداد انگشت شماری دارای این بصیرت هستند. به رغم درک ناکامل مارکس از نقش سرمایه‌داری در آینده، بسیاری از متفکران معاصر همچنان در تلاش‌های خود برای فهم نظام سرمایه‌داری مدرن، از تحلیل‌های اقتصادی مارکس بهره می‌برند. از جمله شواهد این امر، انتشار مجموعه مقالات مارکسیسم و کلان شهرها (1984) است که در آن نویسندگان به موضوعاتی چون توسعه‌ی سرمایه‌داری، شهرنشینی، جنبش کشاورزان مستأجر، و تعارض‌های سیاسی پرداخته‌اند.
امروزه از تحلیل‌های مارکس در خصوص تفاوت ارزش مصرف و ارزش مبادله، در نقد جهانی شدن استفاده می‌شود. سرمایه داران، در تلاش مستمر خود برای دستیابی به حداکثر سود، به ورود به بازار کار کشورهای فقیر، در پی بهره برداری از نیروی کار ارزان و مواد خام ضروری ارزان برآمده‌اند. کاشفان این شیوه را سده‌ها پیش بنا نهادند.
نظم نوین مبتنی بر سرمایه‌داری جهانی، مخالفان بسیاری دارد. آنها نیز همچون مارکس و انگلس، ظاهراً دچار نزدیک بینی هستند و صرفاً مراحل نخستین جهانی شدن را مد نظر قرار می‌دهند. تمام ملل جهان باید بتوانند از طریق ادغام فرهنگی مناسب، راهی برای برخورداری از ثمرات این واقعیت اقتصادی پیدا کنند. در آغاز هزاره‌ی سوم، شاهد تظاهراتی گسترده در اقصا نقاط جهان علیه بنگاه‌های سرمایه‌داری بودیم. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از جمله‌ی این بنگاه‌ها بودند. تظاهرات کنندگان مؤسسات جهانی را در تداوم بخشیدن به تقسیم اقتصادی جهان به کشورهای فقیر و غنی متهم می‌کردند.
بانک جهانی در بخش اعظم تاریخ فعالیت خود، در نقش بخش مالی مؤسسه‌ی ساخت و ساز جهانی، پول لازم را برای راه سازی، سدسازی و تأسیس نیروگاه پرداخته است. هدف فراهم آوردن زندگی بهتر برای افراد جوامع بوده است. منتقدان بانک جهانی در واقع، در میزان اثربخشی این اقدامات، با مسئولان این مؤسسه اختلاف نظر دارند (Burgess, 2000) . صندوق بین المللی پول نیز ناظری بین المللی است که بر اعطای وام به کشورهای فقیر نظارت می‌کند. این مؤسسه اخیراً برنامه‌ی کاهش فقر و سهولت پیشرفت را در دستور کار خود قرار داده است (Burgess, 2000). مدافعان این مؤسسه مدعی‌اند، تلاش‌هایی که برای کمک به کشورهای فقیر صورت گرفته، تغییرات واقعی ایجاد کرده است.
هزاره‌ی سوم، با اعتراضات آغاز شد. مثلاً در روز اول ماه مه سال 2000 در سطح جهان، تظاهرت‌هایی علیه شرکت‌های بین المللی ترتیب داده شد. نیروهای پلیس، در پورتلند آریگن، برای عقب راندن تظاهر کنندگانی که به دعوت ائتلاف آزاد گروه‌های مدافع حقوق کارگران به خیابان آمده بودند، از باتوم استفاده کردند (Buffalo News, 5/2/2000) . تظاهر کنندگان، که از جمله به سیاست‌های کارگری شرکت تایک (Nike) در کارخانه‌اش در ویتنام معترض بودند، به یکی از فروشگاه‌های آن خسارت‌هایی وارد آوردند. در لندن نیز تظاهر کنندگان، در روز اول ماه مه، ضمن درگیری با نیروهای پلیس، علامت طلایی قوس دار رستوران مک دانلد را تخریب و با اسپری، نشان داس و چکش بر مجسمه‌ی وینستن چرچیل نقش کردند. روح مارکس قطعاً از این تظاهرات پرولتاریایی خشنود است، اگر چه نمی‌توان همه‌ی تقصیرها را به گردن یک شرکت بین المللی انداخت. چرا دولت‌های محلی اجازه می‌دهند این شرایط کاری، که به ادعای کارگران زیان بخش است، وجود داشته باشد؟ آیا شرکت نایک، تنها گروهی است که باید وجدان خود را مؤاخذه کند؟ کشورهای فقیرتر اگر به واقع خواهان مستثناشدن از نظام سرمایه‌داری و مقابله با آن‌اند، بهتر است به جای پذیرش بی چون و چرا و نفع بردن از آن، در فرهنگ و ارزش‌های خود بازبینی کنند.
تأثیر تفکرات مارکس را امروزه می‌توان تقریباً در هر یک از مفاهیم دیگری یافت که مطرح کرده است. هدف دستیابی افراد به امکان بالفعل کردن تمام قابلیت‌های بالقوه‌ی انسانی، به ویژه در جامعه‌ی امریکا، هرگز تا بدین حد، مهم نبوده است. در حال حاضر، با جدیت تمام، کوشش‌هایی صورت می‌گیرد که افراد به خودشکوفایی دست یابند. سازمان‌های خدماتی و خودیاری بسیاری برای کمک به افراد برای دستیابی به رضایت خاطر شخصی، و به دنبال آن تلاش برای بالفعل کردن حداکثر قابلیت‌های بالقوه‌شان، شکل گرفته‌اند. والدین از اهمیت افزایش عزت نفس فرزندان‌شان آگاه‌اند. روان شناسان برای کم کردن فشارها و بار مسئولیت افراد، برچسب‌هایی طراحی کرده‌اند تا آنها بتوانند از خود رضایت داشته باشند؛ ذهنیتی شبیه به «من را سرزنش نکنید، مقصر کس دیگری است».
از طرف دیگر، تلاش‌های ثمربخش‌تر دیگری نیز در جلب مشارکت داوطلبانه‌ی افراد صورت گرفته است تا از این طریق بتوانند از خود رضایت بیشتری داشته باشند. معلمان و اساتید (از جمله مؤلف این کتاب) در بسیاری از مدارس و دانشگاه‌ها، روش «یادگیری حین خدمت رسانی» را در کلاس‌هاشان به کار گرفته‌اند. در این روش، معمولاً دانشجویان دست کم یک ساعت در هفته به کار داوطلبانه در باشگاه‌ها و مؤسسات محلی (مانند زیست گاهی برای بشریت، باشگاه پسران و دختران و غیره) گمارده می‌شوند. این روش برای کمک به از بین بردن معضلات اجتماعی و بی عدالتی‌های اجتماعی، از طریق مشارکت فعال افراد جامعه، طراحی شده است. مارکس نیز طرفدار تلاش افراد جامعه برای کمک رسانی به یکدیگر، به ویژه کمک «داراها» به «ندارها» بود. این مشارکت‌های اجتماعی هم برای داوطلبان، هم برای کسانی که کمک دریافت می‌کنند، و هم برای جامعه مفید است و به طور بالقوه می‌تواند از میزان خشونت و تنش موجود در بسیاری از جوامع بکاهد.
مارکس درباره‌ی جامعه‌ی آینده خوش بین نبود، چرا که باور داشت تضاد اجتناب ناپذیر است. این تضاد در چند سطح وجود دارد. در سطح طبقاتی، به دلیل رشد و پیچیدگی جوامع مدرن، تضاد در آنها نهادینه شده است. تضاد بین طبقات اجتماعی، نژادها، قومیت‌ها، و ادیان رقیب موجود است. صحت نظر مارکس مبنی بر این که دین همچنان مانعی بر سر راه دستیابی به صلح و وفاق عمل خواهد کرد، ثابت شده است. جنگ‌ها و تعارض‌های دینی امروزه، همچنان به نابودی جهان مشغول‌اند. مثلاً به احتمال قریب به یقین، مادام که یهودیان و مسلمانان دین خود را رها نکنند، صلح در خاورمیانه تحقق نخواهد یافت. مارکس می‌خواست نشان دهد که اگر نوع بشر امیدی به تشریک مساعی با دوامی دارد، باید به کلی از قید دین رها شود.
جورج ویل (2000)، در بررسی ایده‌های مارکس، طبقات اجتماعی را که برمبنای ارتباط‌شان با ابزار تولید تعریف می‌شوند، در تضادی گریزناپذیر درگیر می‌داند. او سپس می‌نویسد: «امروزه با ادغام دو طبقه‌ی اجتماعی بورژوا و بوهم (کولی) ، طبقه‌ی جدید بو - بو پدید آمده است که مشخصه‌ی آن مصرف گرایی است. در کشور امریکا که در درآمد بی حد و حصر غوطه می‌خورد، مصرف نشان دهنده‌ی ارزش‌های فرهنگی طبقه‌ی بو- بو است.» بنا به قول ویل، طبقه‌ی بو- بو شامل خانواده‌هایی است با درآمد متجاوز از 100000 دلار در سال که شمارشان امروزه در امریکا به نه میلیون می‌رسد.
انسان‌ها اغلب به آگاهی طبقاتی دست نمی‌یابند. در هر جامعه‌ای، گروه‌های غالب و مغلوب شکل می‌گیرند و گرو‌های مغلوب خواهان برابری و آینده‌ای بهترند. اما به ندرت راه عقلانی دستیابی به آن را می‌دانند. مانهایم در ذهنیت اتوپیایی (1968) این گروه‌های مغلوب را برخوردار از «ناآگاهی جمعی» دانسته است، یعنی؛ تصویر آرزومندانه و میل به کنش، راهبر رفتار آنان است. آنان به طور جمعی خواهان دگرگون شدن شرایط‌اند، اما از آنجا که فاقد سازمان دهی‌اند، به شیوه‌ای نامعقول در پی ایجاد تغییرات برمی آیند. آنها، بیش از حد، به کنش ناآگاهانه متکی‌اند. این طور نیست که خود این کنش ناخودآگاه صورت گیرد، بلکه کنش جمعی آنان به طور عقلانی، به سمت اهدافی معین هدایت نمی‌شود. شورش سال 1992 در لس آنجلس، مصداقی بارز از چنین رفتاری است. شهروندان امریکایی- افریقایی لس آنجلس سال‌ها از بدرفتاری پلیس و نبود عدالت در دادگاه‌ها شکوه داشتند. تبرئه‌ی چهار افسر اداره‌ی پلیس لس آنجلس از اتهام کتک زدن رادنی کینگ، جرقه‌ای بود که آتش شورش فوق را شعله ور کرد. متأسفانه، هدف شورشیان روشن نبود و رفتاری اغتشاش آمیز و مخرب در پیش گرفته شد و جامعه‌ی سیاه پوستان بهره چندانی از آن نبردند (Delaney, 1993).
امروزه اصطلاح آگاهی دروغین مارکس نیز کاربرد دارد. برای نمونه، برخی افراد برای دستیابی به آزادی اقتصادی و فواید مادی آن بلیت بخت آزمایی می‌خرند، که نوعی قمار به شمار می‌آید. با آن که شانس بردن جایزه‌ای بزرگ بسیار ‌اندک است، بسیاری از امریکایی - افریقایی‌ها و اسپانیایی تبارهای امریکا در آنها شرکت می‌کنند (Stashenko, 2000) . این دو گروه به طرزی نامتناسب در پایین‌ترین طبقات اقتصادی جامعه‌ی امریکا قرار دارند و به این دلیل از درآمد کمتری برای خرج کردن برخوردارند. در هر صورت، خرید بلیت بخت آزمایی کنش معقولی برای دستیابی به ثروت به نظر نمی‌آید.
بسیاری از مردم هنوز از شکل‌های بیگانگی رنج می‌برند و در واقع، برای رفع آن، در اوقات فراغت‌شان مشغولیت‌هایی در پیش گرفته‌اند. ایشان از این طریق می‌کوشند به نوعی، هویت کسب کنند و یک حس اجتماعی را در خود بپرورانند (Delang, 2001). به واقع، بشر به اجتماع (جامعه) نیاز دارد و از راه‌های گوناگون در پی ارضای آن نیاز برمی‌آید. روح مارکس به احتمال زیاد از فراگیر شدن اینترنت راضی و خرسند است، چرا که مصرف کنندگان پرولتاریا، از شبکه برای تسلط بر اوضاع ا ستفاده می‌کنند (Maney, 1999). اینترنت به ابزاری قدرتمند، برای آگاهی رسانی به ستم دیدگان جهان، تبدیل شده است. در برخی افراد نیز از احساس بیگانگی می‌کاهد.
مسلماً، اندیشه‌های کارل مارکس همچنان مورد توجه متفکران اجتماعی، زمانی که به ثبت و نقل آرای غول‌های تفکر اجتماعی می‌پردازند، باقی خواهد ماند. «کارل مارکس بزرگ‌ترین متفکر کل در تاریخ سوسیالیسم و قدرتمند‌ترین ایدئولوگ آن بوده و هست» (Eddy, 1979: 1). در نظرسنجی که مؤسسه‌ی پخش برنامه‌ی بریتانیا (بی بی سی) در سال 1999 صورت داد، کارل مارکس بزرگ‌ترین متفکر هزاره‌ی دوم برگزیده شد و آلبرت اینشتین و ایزاک نیوتن و چارلز داروین به ترتیب پس از وی قرار گرفتند (Syracuse Post-Standard, 11/24/99).
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریه‌های کلاسیک جامعه شناسی، ترجمه‌ی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط