آیا و چگونه توسعهی علمی ایران امکان پذیر است؟
ما چون پیرزنی خستهسالهای سال
سر هر پله توقف کردهایم (1)
در دعوت نامهای به انجمن فیزیک ایران، به منظور معرفی همکارانی برای شرکت در یک کنفرانس، از ایران به عنوان کشوری توسعه نیافته نام برده شده بود، و نه کشوری در حال توسعه، که بدان گاهی دلخوشیم. این عنوان به مذاق هیچ ایرانی خوش نمیآید، اما مراجعه به آمار اقتصادی و نیز تعریف سازمان ملل از عقب ماندگی و توسعه هر شکی را مرتفع میکند. این واقعیت حتی برای کسی نیز که آمار وضعیت تحقیقات در ایران را استخراج و آن را با آمار کشورهای دیگر دنیا مقایسه کرده است (2)، شناختی دردناک به همراه دارد.
کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه مشترکات زیادی دارند: دفع نیروهای متخصص، ناتوانی در جذب نیروهای کیفی متخصص؛ ناتوانی در پرورش استعدادهای جوان و درخشان به طرزی درخورِ آنها؛ ضعف مدیریت نهادهای علمی؛ جولان میان مایگی و کممایگی؛ کمبود بودجهی تحقیق و توسعه؛ ضعف فرهنگ ملی و بومی؛ تهاجم فرهنگ غالب کشورهای پیشرو؛ توجه به ابزار و بی توجهی به مغزها و اندیشهها؛ تأکید بیش از حد به خرید خارجی و کم توجهی به تولیدات داخلی؛ قهرمانپروری و بی توجهی به کوششهای جدی؛ ناتوانی در مدیریت سیستمهای بزرگ؛ مغلوب بودن در مقابل سوانح طبیعی مانند سیل و زلزله.
به همین علت است که این کشورها در مقابل تهاجم نظامی و فرهنگی کشورهای پیشرفته بی دفاعاند و مغلوب این کشورها هستند. تجربهی جنگ تحمیلی و جنگ خلیج فارس مثال بارزی از این تفوق است. عیب عقب ماندگی تنها در نداشتن رفاه اجتماعی نیست، بلکه مترادف بودن آن است با سلطه پذیری: در قرن آینده، که کشورهای غربی به طور کیفی متحول بشوند و فناوری عالی در تمام زمینههای زندگی آنها رسوخ بکند و به نظامی اجتماعی و صنعتی دست یابند که برای ما قابل تصور نیست، آن گاه کشورهای عقب مانده و در حال توسعه به ناچار زیر سلطهی آنها خواهند بود و هیچگونه اختیار سیاسی، نظامی و اقتصادی نخواهند داشت. این کشورها یا در فقر کامل زندگی خواهند کرد، یا تولیدکنندهی مواد خام یا مصنوعی خواهند بود که کشورهای غربی تعیین کننده و در ازای آن از رفاهی نسبی برخوردار میشوند بدون اختیار عمل!
در میان کشورهایی که از مرز توسعه نیافتگی عبور کردهاند و در مسیر توسعه قرار گرفتهاند، مانند کرهی جنوبی، آرژانتین، هندوستان و برزیل نیز مشترکات فراوانی وجود دارد: بودجهی تحقیق و توسعه درصد قابل توجهی از درآمد ناخالص ملی را تشکیل میدهد؛ «نشانگرهای علوم» (3) در آنها رشد فزایندهای دارد؛ مراکز تحقیقاتی زبدهای تأسیس کردهاند؛ توانستهاند برخی از نخبگان علوم و فناوری بومی را در کشور خود حفظ کنند، یا به کشور خود بازگردانند؛ اختیارات ویژه به محققان برجسته خود دادهاند؛ فرهنگ تمایز میان پرمایگان و کممایگان را پذیرفتهاند؛ توانستهاند میان علوم و صنایع خود ارتباط کالبدی برقرار کنند؛ توانستهاند اندیشههای بومی را به مجرای تولید رهبری کنند؛ هنجارهای بین المللی ارزیابی علمی را پذیرفتهاند؛ ارتباطات علمی بین المللی قوی برقرار کردهاند.
و به همین علت است که این کشورها در مقابل تهاجم کشورهای پیشرفته حرفی برای زدن دارند. برای غرب امکان ندارد بتواند جلوی برنامهی هستهای هند یا برنامهی فضایی و ساخت موشکهای بالیستیک آن را بگیرد؛ زیرا فناوی هند مبتنی بر علمی است که در هند بومی شده است. اما جلوی کشورهایی، مانند عراق را میتوانند بگیرند و حتی آن کشور را عملاً نابود کنند؛ زیرا فناوری آن وارداتی است و علم در آن کشور هنوز ریشه ندوانده است.
چگونه است که برخی کشورها توانستهاند توسعه نیافتگی را بشکنند، و به سرعت به جرگهی کشورهای پیشرفته بپیوندند، اما اکثر کشورهای عقب مانده هنوز درماندهاند؟ همهی کشورهای توسعه نیافته، مانند ایران، مایلاند نکبت توسعه نیافتگی را از خود بزدایند، اما ظاهراً موفق نمیشوند؛ این خود گواه است که رسیدن به حد بحرانی برای توسعه امری بسیار پیچیده است، و راه حلهای کلیشهای مشکل گشا نیست. چیرگی بر توسعه نیافتگی احتیاج به برنامه ریزی و جسارت در اجرای آن دارد. ژاپنیها اولین بار حدود 1860/1240 یک فیزیکدان انگلیسی و یک فیزیکدان فرانسوی را به کشورشان دعوت کردند تا علوم جدید را به آنها بیاموزند. همزمان نیز چند سامورایی را برای تحصیل به خارج فرستادند. یادداشت این دانشجویان اعزامی نشان میدهد که آنها در عین حال که به مفاخر خود بسیار اهمیت میدادهاند، منکر پیشرفت غرب در علوم هم نبودهاند. (4) توجه داشته باشیم که مقارن همین ایامف و دقیقاً ده سال قبل از این تاریخ، امیرکبیر دارالفنون را تأسیس کرد. این همزمانی بسیار عبرت انگیز است. (5) همچنین کرهی جنوبی در اوایل 1950/1330 که جنگ دو کره تمام شد کشوری بود عمدتاً با اقتصاد کشاورزی، با منابع طبیعی اندک، مبنای اقتصادی بسیار ضعیف، و امکانات بسیار کم برای تحقیق و توسعه؛ در حالی که اکنون، 40 سال بعد از آن تاریخ، با کوششهای همه جانبهی دولت و صنایع، سرمایهگذاری سالانه در تحقیق و توسعه در این کشور اکنون به 2 درصد تولید ناخالص ملی رسیده است و در برنامهی پنج سالهی هفتم قرار است این درصد به 3/2 برسد، که در سال 1996/1375 معادل 15300 میلیون دلار خواهد شد. (6) در حالی که در این مدت 40 سال رشد علمی و فناوری ما در مقایسه با کرهی جنوبی بسیار اندک بوده است. اتومبیلهای ساخت این کشور هم اکنون به کشورهای صنعتی جهان صادر میشود. و این در حالی است که صنایع ما افتخار میکنند که بزودی ماشینهای کرهای را در ایران مونتاژ خواهند کرد. کرهی جنوبی درصدد است در سالهای آینده پروژهای با سرمایهگذاری 7000 میلیون دلاری به اجرا بگذارد با این هدف که در سال 2000 در چند رشتهی صنعتی همگام کشورهای پیشرو جهان بشود. کره برای برآوردن نیاز بلاواسطهی صنایع خود آکادمی فناوری صنعتی کره را در سال 1989/1368 تأسیس کرد، که بودجهی یکسال گذشته آن 200 میلیون دلار بوده است. (7) این ارقام نه تنها علاقه و ارادهی این کشور را به سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه نشان میدهد، بلکه حاکی از توانایی جذب این بودجه توسط نهادهای علمی آن کشور است.
هندوستان، که بعد از جنگ جهانی دوم استقلال یافت و هنوز هم با مشکلات اقتصادی فراوانی روبرو است، توانسته است با برنامه ریزی و سرمایهگذاریهای مناسب بخش دولتی و خصوصی به پیشرفتهای عظیم علمی و فناوری دست یابد؛ مؤسساتی مانند انستیتو علوم هند در بانگلور (8)، و انستیتو تاتا برای تحقیقات بنیادی از جمله معتبرترین مراکز تحقیقاتی دنیا به شمار میروند. (9)
این مثالها، به خصوص مثال اخیر کره، نشان میدهد که با ارادهی ملی و برنامه ریزی صحیح میتوان بر توسعه نیافتگی غلبه کرد. مدلهایی که کشورهای مختلف اختیار کردهاند یکسان نیست؛ مدلی هم که راهگشای کشور ما باشد مدل متفاوتی خواهد بود. اما مشترکات نشان میدهد که برای توسعهی اصولی دستور کاری وجود دارد که باید از آن تبعیت کرد.
وضع موجود
بررسی پارامترهای علم سنجی ایران و مقایسهی آن با کشورهای پیشرفته نشان میدهد که علوم وفناوری ما به لحاظ کمیت پنج تا ده درصد و به لحاظ کیفیت 0/5 تا یک درصد کشورهای پیشرفته است. (10) در راه توسعه، مرزی بحرانی وجود دارد که با گذر از آن، توسه یافتگی کاملاً محتمل میشود و از آن پس نیروی داخلی و توان موجود کفاف توسعهی سریع را میدهد. این مرز برای کمیت حدود 25 درصد و برای کیفیت حدود ده درصد است. اما رسیدن به این مرز بحرانی در یک مدت معقول کاری است بسیار دشوار که صرفاً با تکیه بر نیروهای داخلی امکان ناپذیر است، و کمتر کشور توسعه یافتهای موفق شده است مرز بحرانی را پشت سر بگذارد. به طور مثال، این مرز برای فیزیک ایران معادل است با یک هزار فیزیکدان و حدود یکصد مقالهی پژوهشی در سطح بین المللی در سال. ذیلاً برخی مظاهر «وضع موجود» را نام میبریم:1. فرار مغزها (11):
در تمام زمینههای علمی و فناوری حدود دو برابر متخصصان ایرانی مقیم ایران در خارج کشور مقیماند و در مراکز علمی، پژوهشی و صنعتی کشورهای پیشرفته مشغول به کارند؛ و معمولاً موفقترین یا کیفیترین متخصصان ایرانی در میان آناناند. مثلاً در رشتهی فیزیک حدود 400 فیزیکدان ایرانی مقیم داخل کشور است. تعدادی از این 400 نفر جزو فیزیکدانان تراز اول دنیا هستند. برخی از این متخصصان چندی نیز در مراکز علمی ایران کار کردهاند، اما مؤسسات ما توانایی حفظ آنها را نداشتهاند.2. ناتوانی در پرورش استعدادها:
ما در کشور امکانات لازم را برای پرورش استعدادهایمان نداریم. به عبارت دیگر استعدادهای جوان ما بسیار برتر از نهادهای علمیمان هستند. به همین دلیل تنها تا مقطع معینی امکان پرورش و تربیت آنها موجود است. در مقاطع بالاتر معمولاً نهادهای موجود شایسته استعدادهای جوان نیستند. به همین دلیل این استعدادها به طور طبیعی جذب مراکز علمی پژوهشی معتبر دنیا میشوند. این روند از تأسیس دارالفنون تاکنون ادامه داشته است. در آن زمان میرزا رضا قمی دورهی شش سالهی دارالفنون را دو ساله تمام کرد و برای ادامهی تحصیل به فرانسه رفت. فیزیک و نجوم تحصیل کرد و منجم قابلی شد. در رصدخانههای پاریس و بروکسل رصد کرد و شهرتی به دست آورد. برای اینکه «منحرف» نشود او را به ایران فراخواندند. (12) منجم جوان و با تجربهی بین المللی را به تلگرافخانه و سپس به شهرداری فرستادند. از آن تاریخ میرزاهای جوان ما بسیار بیشتر شدهاند، اما دیگر عاطل نمیمانند. زیرا کشورهای پیشرفته قدر این استعدادهای خداداده را خوب میدانند و از ما هم بسیار سپاسگزارند که این استعدادها را در دامن خود پرورش میدهیم و به موقع، یعنی پس از به بار نشستن، دو دستی به آنها تقدیمشان میکنیم. بی جهت نیست که استادان دانشگاههای امریکا و کانادا کتباً و شفاهاً پیغام میدهند که «اگر باز هم دانشجوی خوب داشتید معرفی کنید»! سازمان ملی استعدادهای درخشان تنها دانش آموزان را پوشش میدهد. این دانش آموزان و دانش آموزان با استعداد دیگر، هنگامی که به مقاطع گوناگون دانشگاهی میرسند، عملاً رها میشوند. ما سازوکاری برای پرورش شایستهی آنها نداریم.3. ناتوان بودن در جذب مغزها:
اگر به یکباره متخصصان ایرانی خارج از کشور، یا برخی از آنها، تصمیم بگیرند به ایران بازگردند، امکان جذب آنها در مؤسسات داخلی وجود ندارد. اگر حتی یکی از متخصصان برجستهی ایرانی مقیم خارج از کشور و شاغل در مرکز تحقیقاتی یا دانشگاه تصمیم بگیرد برای خدمت به ایران بازگردد، مؤسسات تحقیقاتی و دانشگاهی ما امکان جذب چنین فردی را ندارند، و در جذب چنین اشخاصی ناتواناند. متأسفانه افسانهی جذب نیروهای متخصص کیفی شعاری بیش نیست. در عمل نهادهای علمی ما نشان دادهاند که این آمادگی را ندارند، و این از مظاهر عقبماندگی است که در تمام کشورهای توسعه نیافته مشاهده میشود. جذب نیروهای کیفی بیگانه به نحو اولی ناممکن است. در صورتی که کشورهای پیشرفته نه تنها آمادگی جذب دارند، بلکه حتی به طور فعال به دنبال جذب نیروهای متخصص میروند. پس از فروپاشی شوروی، امریکا و اسرائیل هر یک به تنهایی حدود سی هزار متخصص را جذب کردند. برخی دانشکدههای فیزیک در امریکا صرفاً با فیزیکدانان تراز اول از شوروی سابق تأسیس شد. کشورهایی مانند فرانسه، که به طور سنتی نیروی خارجی جذب نمیکردند، اکنون برخی مؤسسات را برای متخصصان سابق بنا مینهند، از جمله شعبهای از انستیتو لانواؤ، که مرکز پژوهشی معتبر روسیه است، با کادر همان مؤسسه، در فرانسه بنا شده است. این در حالی است که کشور ما، در حالی که مرز طولانی مشترکی هم با شوروی داشته، حتی یک نفر از متخصصان آنها را جذب نکرده است. کشورهای پیشرفتهای مانند امریکا، اسرائیل، فرانسه، و حتی اسپانیا احساس نیاز به متخصصان میکنند؛ به همین دلیل به هر قیمت آنها را جذب میکنند. این احساس نیاز از علائم پیشرفتگی است. اما جامعهی ما، که توسعه نیافته است، حتی احساس نیاز به این متخصصان، و یا متخصصان ایرانی مقیم خارج، نمیکند. چه اگر احساس نیاز بود، راه حلی برای جذب نیز پیدا میشد.4. ناتوانی در تحقق بخشیدن به اندیشههای نو و بال و پر دادن به افراد فعال و پر اندیشه برای گسترش فعالیتهای تخصصی:
نهادهای علمی و صنعتی ما به قدری صلب هستند که تغییر کیفی در آنها یا حتی گاهی گسترش کمی غیرممکن میشود. اگر متخصصی در سازمانی ایدهی جدیدی داشته باشد هیچ تمهیدی برای تحقق بخشیدن به آن اندیشیده نشده است، و معمولاً این اندیشهها تبدیل به گپهای یأس آور میشود.بی جهت نیست که رشد کیفی در مراکز آموزش عالی، پژوهشی، و یا حتی صنعتی ما به ندرت دیده میشود. ما هنوز متوجه این راز رشد در کشورهای پیشرفته نشدهایم. نهادی مطابق با یک نهاد موجود در غرب میسازیم، بدون توجه به اینکه این نهادها یک دینامیک درونی برای رشد دارند که در آنها تعبیه شده است، و آن همان توجه کردن و توجه دادن به اندیشههای نو و بال و پر دادن به افراد فعال و پراندیشه است. بدیهی است نهادی که بدون توجه به این دینامیک درونی بنا شود زود پیر و فرسوده میشود.
5. ضعف مدیریت علمی:
این ویژگی در مراکز علمی از پراهمیتترین نمودهای توسعه نیافتگی در وضع موجود است. ویژگیهایی که قبلاً ذکر شد بخشی از مظاهر مدیریت ناتوان در مراکز علمی ماست. متأسفانه هنوز هم در موفقترین مراکز علمی ما، به مدیریت به عنوان یک علم نگاه نمیشود. همین که کسی «نسبتاً خوب درس خوانده است» و به لحاظ سیاسی و فرهنگی موجه است، مدیر خوب تلقی میشود. نتیجه اینکه میبینیم مثلاً در دانشگاهی به یکباره بخشنامه میشود که دانشجویان، حتی دانشجویان دکتری، بعد از ساعت 7 شب نباید در دانشگاه باشند؛ همچنین روزهای تعطیل دانشگاه به روی دانشجویان و اساتید تعطیل است. وضع مراکز علمی متعارف ما بسیار بدتر از این است. اینکه مستخدمی ساعت 4 بعدازظهر اساتید را اخراج میکند، چون میخواهد در دانشگاه یا گروه را قفل کند عادی است. اینکه رئیس دانشگاه، معاون آموزشی یک دانشگاه، خودش دانشجو باشد هنوز متعارف است و قبیح نیست.طبیعی است مدیریت ضعیف یک مرکز علمی که درک صحیحی از چگونگی کار در یک مرکز تحقیقاتی ندارد، اجازهی رشد به مرکز علمی نمیدهد؛ در واقع چنین مدیرانی حتی متوجه نیستند که مانع رشد هستند. بدیهی است شرایط در چنین مؤسسات علمی پذیرای افراد کیفی نیست؛ و دفع، خصیصهی این گونه مراکز علمی است.
6. محققان حرفهی خود را جدی نمیگیرند:
در جامعهی علمی ما کمتر دیده میشود که متخصصی حرفهی خود را جدی بگیرد و وسوسههای محیط مانع از دور شدن وی از حرفهی خود نشود. در این میان فشارهای مالی نیز برای غیرحرفهای شدن بسیار مؤثرند. اما، تجربهی قبل از انقلاب نشان میدهد که تمایل به غیرحرفهای بودن، جدی نبودن در تخصص، و ساده گیری زندگی علمی به اندازهای در جامعهی ما ریشه دارد که تحقق آن احتیاج به فشار مالی ندارد.7. تب مؤسسه سازی:
این کار در سالهای اخیر بسیار بالا گرفتهاست، دو علت دارد. یکی نیاز اجتماع به نهادهای علمی بیشتر و متنوع تر، که نیازی است معقول و برآوردن آن عملی است تحسین برانگیز. علت دوم ضعف مدیریت مراکز علمی موجود و نیز عدم امکان رشد در نهادهای علمی فعلی است که قبلاً بدان اشاره کردیم. این عامل دوم باعث میشود برخی محققان که آمال و ایدههای خود را تحقق نیافته میبینند و نهادهای موجود را مانعی بر سر راه توسعه مییابند درصدد برآیند مؤسسهای بسازند مطابق با تصورات و اندیشههای خود. غافل از اینکه لااقل برخی از نهادهای علمی موجود با همین انگیزه تأسیس شدند، اما به مرور تبدیل به نهادهایی شدهاند به دور از اصول و ایدههای اولیه. ظاهراً در تاروپود اجتماعی ما و در «نرم افزار مدیریتی» ما عوامل بازدارندهای وجود دارد که تا شناخته نشوند بعید است نهادهای تازه تأسیس یافته بتوانند خود را از چنگال این عاقبت محتوم برهانند. در واقع با تأسیس یک نهاد علمی جدید تنها مدیران عوض میشوند اما نظام اداری حاکم بر نهادهای علمی عوض نمیشود. به همین دلیل نباید انتظار داشت این نهادهای جدید به همان مشکلات و ناتوانیهای مؤسسههای موجود دچار نشوند، مگر اینکه بتوان، با درایت و شناخت مطلوب موانع رشد مؤسسههای موجود، نظام اداری نوینی بر آنها حاکم کرد.8. سازوکار نظام یافتهای برای دعوت به کار محققان تراز اول وجود ندارد:
در کشورهای پیشرفته این روش جاافتادهای است که به هنگام خالی شدن پستی در یک نهاد علمی، یا به هنگام گسترش کیفی آن، محققان برجسته نامزد این پست میشوند و مسئولان نهاد با آنها وارد مذاکره میشوند تا بر سر حقوق و مزایا و امکانات و تسهیلات به توافق برسند. اما در کشور ما اگر چنین موردی پیش بیاید انتظار داریم آن محقق برجسته ایثار بکند، به حقوق همسان اندک بقیه بسنده کند، به موانع اداری موجود در نهادهای تحقیقاتی تن در بدهد، و هیچ گونه تسهیلات تحقیقاتی هم انتظار نداشته باشد. گاهی نیز این گونه استدلال میکنیم که اگر غیر از این بشود، و محققی از خارج از کشور با امتیازات خاص دعوت بشود، به محققان داخلی اهانت میشود و یا باعث دلسردی کسانی میشود که رنج کار در مؤسسات موجود ایران را تحمل کردهاند. این از خصوصیات یک جامعهی کشاورزی است که هنوز به سازوکارهای پیشرفت علمی و فناوری تن در نداده است. گرچه همین هنجارها را ما در بخش خصصوی یا حتی صنایع دولتی براحتی میپذیریم، اما هنوز تحمل آن را در مراکز علمی و پژوهشی نداریم. مثلاً در بخش خصوصی یک مهندس گاهی تا چند میلیون تومان در ماه حقوق میگیرد. یا در بخش دولتی به یک تکنیسین خارجی روزی هزار مارک آلمان پرداخت میشود و یا به کارشناس خارجی ساعتی 500 (آری، پانصد) دلار حق جلسه داده میشود، و این مشکلی نمیآفریند، اما حاضر نیستیم در مراکز تحقیقاتیمان، بنابه ضرورت این هنجارها را، که در کشورهای پیشرفتهی دنیا نیز مرسوم است، بپذیریم. این خصوصیت باید بیانگر یک خصلت فرهنگی ناشناخته باشد. یعنی اینکه به دلیلی حاضر نیستیم بپذیریم، دست کم در بخش دولتی، بخشی از جامعه، به لحاظ تسهیلات، تفاوت عمدهای با بخش دیگر داشته باشد. مثلاً در هندوستان این طور نیست، در آنجا انستیتو تاتا را میبینیم با نظام اداری و مالی متفاوت با دانشگاهها و مراکز دیگر، که ظاهراً هم در علوم موفق است و هم توانسته است این نظام ممتاز را بیش از چهل سال حفظ کند. (13) در ایران به نظر میرسد چنین نظامی امکان ناپذیر باشد. اگر قرار باشد چنین نهاد برجستهی علمی با اختیارات ویژه تأسیس شود، خود ما که در مؤسسات متعارف مشغول به کار هستیم، آن قدر، آگاهانه یا ناخودآگاهانه، اخلال میکنیم که عملاً آن را به تعطیلی میکشانیم یا تبدیلش میکنیم به نهادی مانند بقیهی نهادها. این خصلت عمیقاً در فرهنگ ما وجود دارد، و معلوم نیست به چه طریق میتوان از این مانع گذشت. هنوز به نظر میرسد چنین نهادی در ایران اداره ناپذیر باشد و نمیدانیم به چه نحو باید در چنین مؤسسهای مدیریت کرد که پا بگیرد، حفظ شود، و پیشرو در علوم باشد. اگر این نوع مدیریتها در بخش خصوصی دیده میشود، هنوز نباید آن را حمل بر امکان پذیر بودن تسری آن به بخش دولتی یا به مراکز پژوهشی دانست. در بخش خصوصی هم ابعاد چنین نهادهایی کوچکتر از آن است که بتوان نتیجهی قطعی گرفت. مثلاً ما در ایران هنوز نمونههایی مانند «تاتاتراستها» را در هندوستان نداریم که انستیتو علوم هند را در بانگلور و انستیتو تاتا را در بمبئی چندین دهه پیش تأسیس کردند. سرمایهداران بزرگ ما هم عمدتاً در زمینهی بازرگانی فعالاند و روش کسب سرمایهی آنها هم همان روش جامهی چوپانی و کشاورزی است نه صنعتی!9. تصور درستی از علم نداریم:
تصور جامعهی ما از علم و عالم تفاوت چندانی با تصورات هزار سال پیش ندارد. حتی در میان اهل علم این تصورات رایج است. مثلاً برای دفاع از یک اهل علم صفاتی همچون «مردی یک لاقبا ... حداکثر مقامی را که پذیرفته ریاست دانشکدهی علوم بود ...» (14) را نام میبریم و توجه نمیکنیم که اولاً علم یک عالم به کمیت و کیفیت نتایج کارهای علمی وی است، که هیچگاه از آنها نام نمیبریم و یا ارزیابی درستی از آن نداریم. دوم اینکه گوشهگیری، انزوا، تصدی نکردن پست دانشگاهی و ...، اگر در زمان مغولها فضیلتی بود، امروز این طور نیست. ادارهی یک نهاد علمی تواناییهایی میخواهد که معمولاً در توان ما نیست و امروزه در کشورهای پیشرفته بخش عمدهای از فعالیت علمی به حساب میآید.تصور غلط از علم گاهی باعث میشود که حتی خادمان صادق علوم در ایران اظهارنظرهایی در علوم بکنند که تنها شایستهی پیشگامان علم است و نه ما. (15) این تصور غلط، که ناشی از رفتار و گفتار غیرعلمی دانشگاهیان ما و نیز برداشتهای ساده انگارانهی رسانههای همگانی از علم است، در میان جوانان ما رفتار نابهنجار علمی را رایج کرده است، رفتاری که آموزش و پژوهش را در مراکز جدی آموزشی ما با مشکل مواجه ساخته است.
10. فقدان ارشدیت:
در میان محققان و هیأت علمی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ارشدیت معنای خود را از دست داده است. نظام دانشگاهی ما، به همهی هیأت علمی در دانشگاهها، یا همهی پژوهشگران در مراکز پژوهشی، به یک چشم نگاه میکند. میان استاد و استادیار تمایزی نیست، میان استاد با سابقهی تحقیقات درخشان بین المللی با استاد بدون سوابق تحقیقاتی تمایزی نیست. به همین جهت هم، رهبری علمی وجود ندارد و انگیزهای هم برای به وجود آمدن آن نیست. همین سنت ناشایست باعث میشود مدیران جوان به راحتی پژوهشگران بسیار قابل را، که امتحان خود را در ایران پس دادهاند، و چه بسا از جانب رهبران کشور تشویق شدهاند، کنار بگذارند، و خاطر آنها را مکدر کنند، و چه نیروهای قابل را که ما از این طریق دفع و روانهی غرب نکردهایم. (16)11. بخش خصوصی رغبتی به سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه نشان نمیدهد:
سرمایهداران ما درک درستی از جامعهی علمی جدید ندارند و تأثیر سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه را نمیشناسند. از طرف دیگران قوانین مالی موجود نیز مشوقی برای آنها نیست. به همین دلیل در مقابل 2400 بنیاد برای حمایت از علوم در امریکا، در ایران حتی یک نمونه از این نوع مؤسسات حامی علوم هم وجود ندارد.آیا و چگونه میتوان بر عقب ماندگی چیره شد؟
اول باید این را پذیرفت که توسعه ممکن است. برخی از ایرانیان به امکان توسعهی علمی و فناوری ایران اعتقاد ندارند و با توجه به تاریخچهی هزار سال گذشته و یا ابعاد عقب ماندگی از کشورهای پیشرفته کوشش در این جهت را هم بی حاصل میدانند. اما شواهدی علیه این باور وجود دارد. اول اینکه کشورهای دیگری با شرایطی کم و بیش مانند ما توانستهاند توسعه یابند. دوم اینکه کشور ما استعدادهای لازم، سرمایهی لازم، متخصصان لازم در داخل و خارج کشور، و خلاصه استعداد را دارد. آنچه میماند اراده، جسارت، و همت کافی است. پس فرض میکنیم کشورمان استعداد رشد را دارد، و مسئولان کشور نیز اراده، جسارت و همت را دارند. اکنون چه باید کرد؟ راه کدام است؟آیا صرفاً با اتکا بر نیروی انسانی موجود در ایران میتوان موانع توسعه را رفع کرد؟ برای پاسخ به این پرسش بهتر است بار دیگر نگاهی بیندازیم بر وضعیت تحقیقات در ایران. گفتیم که سطح علوم ما به لحاظ کمیت پنج تا ده درصد و به لحاظ کیفیت 0/5 تا 1 درصدِ نُرم کشورهای پیشرفته است. مثلاً تعداد فیزیکدانان ما از مرتبهی بزرگی 200 است. برای شکستن مرز عقب ماندگی باید این تعداد را در یک مدت معقول، حدود 20 سال، به 1000 نفر، برای جمعیت 50 میلیونی، و به 2000 برای جمعیت 100 میلیونی ایران رساند. از کل نیروهای فیزیکدان موجود در ایران حداکثر 5 درصد، یعنی 10 نفر درگیر تربیت دانشجو در مقطع دکتری هستند؛ و بعید به نظر میرسد این درصد، با روند جذب کیفی نیرو در تاریخچهی علوم جدید در ایران تغییر عمدهای بکند. هم اکنون سالانه بیش از 5 دانشجوی دکترای فیزیک برگزیده نمیشوند. اگر حتی این تعداد را برابر 5 درصد کل فیزیکدانها بگیریم، یعنی دو برابر، باز هم تنها به ده دانشجوی دکتری، و پس از مدتی به ده فارغ التحصیل در سال خواهیم رسید. با این رشد پس از حدود 20 سال تازه به 400 فیزیکدان میرسیم که با احتساب رشد جمعیت همین مقدار نسبی است که اکنون داریم. بنابراین عملاً هیچ گاه نخواهیم توانست رشد معقولی داشته باشیم و آمار همواره حاکی از عقب ماندگی خواهد بود.
نتایج بررسی کیفیت بیانگر وضع وخیمتری است. مثلاً بسیار مشکل مینماید که تعداد حدود ده مقالهی تحقیقاتی را در سطح بین المللی در فیزیک بتوان به 100 یا 200 مقاله رساند؛ یا تعداد ارجاعات در نشریات بین المللی به مقالههای ایرانیان مقیم ایران را از حداکثر ده به حدود صد، چه رسد به هزار، رساند. این مقایسهی کیفی به اندازهای ناامید کننده است که ممکن است آنهایی را که به توسعهی مقایسهی کیفی به اندازهای ناامید کننده است که ممکن است آنهایی را که به توسعهی ایران باور ندارند، تقویت کند. بنابراین افزایش کمی و کیفی مورد نظر به اندازه مطلوب در یک دورهی بیست ساله کاملاً ناممکن است. کسانی که معتقد به این هستند که میتوان با تکیه بر نیروهای داخلی به توسعهی مطلوب دست یافت به آمار موجود بی توجهاند، و یا در واقع قابلیتهای شخصی خود را بر کل جامعهی علمی تعمیم میدهند.
استفاده از نیروهای ایرانی و بیگانهی خارج از کشور:
ما باید سرنوشت محتوم عقب ماندگی را بپذیریم یا به هر قیمت از نیروهای کیفی، افزون بر نیروی کیفی موجود در ایران، اعم از ایرانی مقیم خارج یا بیگانه استفاده کنیم. این پیشنهاد چند علت دارد:(الف) وجود جوانان با استعداد:
ما دانش آموزان و دانشجویان بسیار بااستعداد و علاقه مند به علوم داریم که نمیتوانیم آنها را در خورِ استعدادشان پرورش دهیم، آن چنان که در مراکز دانشگاهی تراز اول دنیا ممکن است. درست است اگر این دانشجویان برای ادامهی تحصیل به کشورهای پیشرفته بروند الزاماً در بهترین مراکز مشغول به تحصیل و تحقیق نخواهند شد، اما این نباید مانع آن بشود که ما خودمان امکانات کافی و مناسب در اختیار این استعدادها بگذاریم. برای این کار لازم است بهترین امکانات تحقیقاتی و بهترین مدرسان را در خدمت این استعدادها قرار دهیم و آنها را با بهترین محققان درگیر کنیم. به عبارت دیگر برای پرورش اینگونه استعدادها مراکز کیفی به وجود بیاوریم. اینگونه مراکز حسنهای متعددی دارند (17)، و راهگشای بسیاری دیگر از موانع توسعه خواهند بود.(ب) اعزام دانشجو به خارج بازده مطلوب نداشته است:
کشور ما، از زمان عباس میرزا به طور منظم دانشجو به خارج اعزام کرده است، اما میبینیم که عقب ماندگی رفع نشده و اینگونه اعزامها نتیجهی مطلوب به دست نداده است. علت آن هم روشن است. تنها متخصصان نیستند که به ساختار علمی و فناوری یک کشور سامان میبخشند، بلکه نهادهای علمی با مدیریت و نظام اداری متناسب نقش کلیدی دارند. ما در تشکیل ساختار علمی به نقش این نهادها کم توجهی کردهایم، و نیز توجه نداشتهایم این اعزامیان، اگر به مدارج علمی بالا برسند، نمیتوانند به ایران بازگردند، زیرا محیط کار برای آنها فراهم نیست. به همین دلیل است که کیفیترین نیروهای ما مقیم خارجاند، و این اقامت برای خودشان هم گاهی دردناک است، اما چه کنند که اگر به ایران بیایند به موجود عاطلی تبدیل میشوند. از طرفی دیگر نمیتوان نهاد علمی مناسب برای جذب و رشد ساخت، مگر اینکه این نهاد به تربیت نیرو در عالیترین سطح هم بپردازد، تا مشکلات ساختاری در تشکیل نهاد شناخته و رفع شوند. به همین دلیل است که اعزام دانشجو ما را در یک حلقهی شیطانی درگیر کرده است که بعد از یکصد و پنجاه سال هنوز از آن خلاصی نیافتهایم.برای تربیت جوانان با استعداد در ایران باید تعدادی مراکز کیفی، جزیرههای کیفیت، بنا نهاد. مراکز موجود، و نیروهای کیفی موجود، به هیچ وجه کفاف تربیت جوانان با استعداد را، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی نمیدهند. بنابراین باید به هر قیمت، در درجهی اول از متخصصان ایرانی تراز اول مقیم خارج از کشور، و سپس از متخصصان بیگانه برای این امر استفاده کرد. مراکز جدید را نباید صرفاً مرکزی مانند بقیهی مراکز ولی با مدیریتی جدید تلقی کرد، بلکه باید مدیریت و نرم افزار مدیریتی آن را چنان بنا نهاد که شایسته یک مجموعهی علمی تراز اول و پویا باشد. ایجاد یک نوع مراکز کیفی، «جزیرههای کیفیت»، تنها راه نجات ما از عقب ماندگی است. صنعتی شدن کشور، اگر همگام با اینگونه پیشرفت علمی نباشد، شکست خواهد خورد.
هم اکنون، به نظر میرسد تحرک در صنایع ما بیش از تحرک در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی است. صنایع ما سرمایهگذاری خارجی را پذیرفتهاند، و حتی برای رفع مشکلاتشان به دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی روی آوردهاند، اما پاسخ کافی دریافت نکردهاند. نهادهای علمی و پژوهشی ما هنوز آمادگی کامل برای کمک به رفع مشکلات صنایع را ندارند. از طرف دیگر طرز فکر حاکم بر دانشگاهها اجازهی ترزیق خون جدید به نهادهای علمی را نمیدهد. هرگونه کوشش برای تحرک کیفی یا با بی توجهی مواجه است، و یا به بهانهی هتک حرمت و بی احترامی به نیروهای داخل کشور با مخالفت روبه رو میشود. ما نیروهای داخل متوجه نیستیم که برای تربیت نیروی جوان و نیز برای جنگ با عقب ماندگی موقعیت «سربازهای پیر» (18) را داریم که از قبل شکستمان تعیین شده است. برد ما در بازی کردن نقش سرباز نیست، بلکه در بازی کردن نقش استراتژیست یا راهبر است که به شکار نیروی سرباز جوان قوی بنیه، یعنی متخصصان تراز اول، میرود و انجام جنگ را به دست آنها میسپارد. این تنها چارهی ما برای رفع موانع توسعه است. تنها در صوتی که بتوانیم این جنگ را با سربازهای نیرومند شروع کنیم، میتوانیم موانع توسعه را بشناسیم و بر آنها غلبه کنیم. برای این کار متخصصان داخل کشور باید بدون احساس تحقیر نقش بجای خود را بپذیرند و آن را بازی کنند و نقش مناسب را به دست متخصصان دیگری که از خارج باید جذب بشوند بسپارند. این کار شهامت اخلاقی علمی بسیار زیادی میطلبد که هنوز در ما دیده نمیشود. همچنین جسارت، و ارادهی بسیار قوی مجریان دولتی را میطلبد که هنوز دیده نشده است. تا این شهامت، جسارت و اراده دست به دست یکدیگر ندهند، وضع عقب ماندگی همین خواهد بود که هست و جوانان با استعداد خود را همین گونه ضایع میکنیم که تا به حال کردهایم.
پینوشتها:
1. خاطره حجازی، مکاشفهی حوا، انتشارات روشنگران، تهران، 1371.
2. نگرشی بر وضعیت تحقیقات در ایران، فصلنامهی سیاست علمی و پژوهشی، 1370، شمارهی 1، صفحهی 15.
3. E. Segre, From X- Rays to Quarks: Modern Physicists and Discoveries Freeman, San Francisco, 1980, p 243.
4. حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354.
5. David Swindbank, Nature, Vol. 354, 21 Nov. 1991, p 176.
6. G. Venkataraman, Journey Into Light, Indian Academy of Sciences, Bangalore, 1988.
7. G. Venkataraman, Journey Into Light, Indian Academy of Sciences, Bangalore, 1988.
8. از انستیتو تاتا، فصلنامهی سیاست علمی و پژوهشی، 1371، شمارهی 3، صفحهی 170.
9. یوسف نراقی، متخصصان مهاجر و ویترین جذب، نگاه نو، اسفند 1370، شمارهی 6، صفحهی 8.
10. صادقپور، دانش مدیریت، نرم افزار پیشرفت، مجلهی مدیریت دولتی، بهار 1370، شمارهی 12، صفحهی 1.
11. غلامرضا برادران خسروشاهی، انشتاین هم برای جامعهی علمی ما اسباب دردسر بیش نیست، 1370، جُنگ ریاضی، شمارهی 7، صفحهی 153.
12. David Swinbanks, Nature, 354, 21 Nov. 1991, p 176.
13. از انستیتو تاتا، فصلنامهی سیاست علمی و پژوهشی، 1371، شمارهی 3، صفحهی 170.
14. غلامرضا برادران خسروشاهی، انشتاین هم برای جامعهی علمی ما اسباب دردسر بیش نیست، جُنگ ریاضی، 1370، شمارهی 7، صفحهی 153.
15. دیدار با دکتر شفیعی ده آباد، مجلهی ریاضی دانشجویان دانشکدهی علوم ریاضی، دانشگاه صنعتی شریف، 1370، شمارهی اول.
16. خطر قهرمان سازی در رسانههای همگانی، مجلهی فیزیک، 1369، شمارهی 4.
17. سیطرهی کمیت و جزیرههای کیفیت، مجلهی فیزیک، 1368، شمارهی 4.
18. اصطلاحی در کاراته.
فصلنامهی سیاست علمی و پژوهشی، 1371، شمارهی 3، صفحهی 33