واژه‌ی جاکول و یک پیشنهاد

خوانندگان متون کهن فارسی، گاهی به واژگان یا ترکیباتی برمی‌خورند که نامأنوس و فراموش شده‌اند. بازجُست معنا و درک مفهوم چنین واژگانی دشوار و حتّی در مواردی ناممکن است؛ به ویژه آنگاه که واژه‌ی مهجور به لهجه‌ای خاص
يکشنبه، 5 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی جاکول و یک پیشنهاد
واژه‌ی جاکول و یک پیشنهاد

 

نویسنده: ملیحه کرباسیان




 


خوانندگان متون کهن فارسی، گاهی به واژگان یا ترکیباتی برمی‌خورند که نامأنوس و فراموش شده‌اند. بازجُست معنا و درک مفهوم چنین واژگانی دشوار و حتّی در مواردی ناممکن است؛ به ویژه آنگاه که واژه‌ی مهجور به لهجه‌ای خاص مربوط باشد که برای خواننده، شناخته شده نیست.
در آثار مربوط به حوزه‌ی فرهنگی ماوراءالنّهر، نمونه‌های فراوانی از چنین واژگانی را‌می‌توان یافت؛ (1) واژگانی که در زبان‌های سغدی، پهلوی، خوارزمی، ... و گویش‌های محلّی‌این ناحیه ریشه دارند (2) و شناسایی آنها، آشنایی دقیق با چنین زبان‌هایی را برمی‌تابد.
از جمله‌ی‌این واژگان، به «جاکول» ‌می‌توان اشاره کرد که تا آنجا که دامنه‌ی جستجوی ما مجال‌می‌دهد، تنها در برخی نوشته‌های منثور ناصرخسرو (م 481 ق) به کار رفته است.
با مراجعه به فرهنگ‌های مختلف زبان فارسی، معنای‌این واژه را در هیچ یک از آنها نیافتیم، مگر در کتاب ذیل فرهنگ‌های فارسی تألیف دکتر علی رواقی. در‌این کتاب، دو مدخل به واژه‌ی مورد بحث ما اختصاص یافته است: «جاکول بودن» و «جاکول شدن» با‌این معانی:
جاکول بودن [jākul budan] (مصدر لازم)
واقف بودن؛ مشرف بودن؛ آگاه و مطّلع بودن؛ مسلّط بودن. (3)
جاکول شدن [jākul Šodan] (مصدر لازم)
واقف و مطّلع گشتن؛ آگاه شدن؛ پی بردن. (4)
دکتر رواقی شواهد‌این دو مدخل را از خوان‌الاخوان ناصرخسرو ذکر ‌می‌کند:
پس جاکول بودن عقل بر همه‌ی چیزها همی دلیل کند که او پیشتر از همه‌ی چیزها هست شده است. (5)
هیچ کس جاکول نتواند شدن به مرتبت چهار اصل. (6)
امّا متأسفانه، او در‌این فرهنگ، برای‌این کلمه اصل و ریشه‌ای نیافته است و به نظر ‌می‌رسد که معانی ذکر شده هم صرفاً با توجّه به سیاق کلام ناصرخسرو پیشنهاد شده‌اند. به هر حال، آنچه که مسلّم است، هرچند که «واقف بودن» و «آگاه و مطلّع بودن» را در یک گستره‌ی معنایی‌ می‌توان در نظر گرفت، امّا «مشرف بودن» و «مسلّط بودن» در چنین گستره‌ای جای ندارند. به همین دلیل هم، در‌این گفتار برآنیم که درباره‌ی ریشه و معنای واژه‌ی «جاکول» پیشنهاد تازه‌ای ارائه کنیم.
با مراجعه به آثار ناصرخسرو، درمی‌یابیم که کاربرد‌این واژه، تنها به خوان‌الاخوان محدود نمی‌شود؛ چنان که در رساله‌ی روشنایی نامه‌ی او هم سه مورد از کاربست این واژه را‌ می‌توان دید:
... و عقل ظاهرست از بهر آنک هرجه بدید آمده است از دیدنی و دانستنی همه ازو پدید آمدست. و عقل باطن است از بهر آنک هیچ چیز بدو جاکول نیست و او بر همه‌ی جیزها جاکول است، جنان که خدای تعالی همی گوید قوله تعالی هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم. (7)
ما دانستیم که‌اندر آفرینش عالم، نخست نفس نامی بدید آمدست که نباتست و باز نفس حسّی بیدا آمدست که ستورست و باز نفس سخن کوی بدید آمدست و آن مردم است که بر حیوان و نبات جاکول کشتست. (8)
ایوانف در نسخه‌ی ویراسته‌ی خود، در برابر «جاکول» معنای «شرف» را آورده است که چندان افاده‌ی معنا نمی‌کند. با توجّه به‌این بیت از دیوان ناصرخسرو که:

«نه قائم به ذات است و نی جایگیر *** عرض ناپذیر است و بی‌التقاست» (9)

می توان گمان برد که‌این واژه، صورت دیگری از کلمه‌ی «جاگیر» باشد که در لغتنامه‌ی دهخدا به معنای «استوار» شدن یا بودن و «ثابت بودن» آمده است. (10)
کاربرد یک واژه با دو صورت در یک زبان، امری عجیب و غیرمعمول نیست؛ چنان که در زبان فارسی امروز، هم نام مهرداد را به کار ‌می‌بریم و هم ‌میلاد را، که هر دو صورت کنونی واژه‌ی «میثره‌داته» miѳradâta هستند. (11) نیز از واژگان «پیام» و «پیغام» ‌می‌توان یاد کرد که از ریشه‌ی اوستایی pati.gam هستند. (12) و امروزه هر دو به کار‌ می‌روند؛ و از‌این جمله است فعل «مُردن» از ریشه‌ی mar که هم به صورت ma در واژه‌ی «مَرگ» به کار‌ می‌رود و هم به صورت‌های mi در ستاک مضارع «میر» و mor در ستاک ماضی «مُرد». (13)
به واژه‌ی «جاکول» بازگردیم که به‌این ترتیب، بهتر است آن را «جاگول» خواند. نگارش «ک» به جای «گ» یا «ج» به جای «چ» در نسخه‌های خوان‌الاخوان و روشنایی نامه بسیار متداول و پربسامد است؛ از آن جمله است:
هرجه مر او را ضدّ باشد نه خدای باشد و بدان که هرجه مر او را با جیز دیکر بتوان کفتن و بی جیزی دیگر نتوان کفتن مر آن را مضاف‌الیه خوانند. (14)
بنابراین،‌ می‌توان گمان برد که «جاگول» به هنگام نگارش به «جاکول» مبدّل شده باشد.‌این کلمه از دو جزء تشکیل یافته است: 1) «جا» یا «جای» که ریشه‌ی پهلوی آن gyāg است؛ (15) 2) «گیر» یا «گول» که در پهلوی هم «گیر» خوانده می‌شود و از ریشه‌ی اوستایی grab گرفته شده است.
در مورد تحوّل gyāg به «جا»، برخی محقّقان تبدیل "g" نخستین به "j" را ناشی از معرّب شدن واژه ‌می‌دانند، امّا شادروان دکتر احمد تفضّلی بر‌این نظر بود که با توجّه به‌اینکه حروف «γ» و "j" در صَرف اوستایی صورت ضعیف "g" محسوب‌ می‌شوند، بنابراین تبدیل «گ» به «ج» از تحوّل عادّی زبانی کلمه برآمده است. (16) خانم دکتر مهری باقری نیز در باب‌این کلمه می‌نویسند که در "gi" آغازی، واج نخستین "y"‌ می‌شود که در فارسی نو ""y آغازی طبق قاعده به "j" بدل ‌می‌گردد. و "g" دوّم در فارسی نو به "y" تبدیل می‌شود و در یک تحوّل جدیدتر در فارسی نوین "y" پایانی نیز طبق قاعده حذف می‌گردد؛ زیرا واج‌های «پایانی» که صورت پیشین آنها مصوّت کشیده باشد در تلفّظ حذف می‌شوند؛ مانند «جای= جا»، «موی= مو»، «پای= پا». (17)
«گیر»، مادّه‌ی مضارع از فعل «گرفتن» است که در زبان پهلوی هم به همین شیوه تلفّظ می‌شود. چنان که گفتیم اصل ریشه‌ی‌این فعل در زبان اوستایی "grab" است که در حالت ستاک مضارع به صورت "gərəb" با «ر» واکه صَرف می‌شود. (18)
همچنین می‌دانیم که «ر» واکه در تحوّل زبانی از دوران کهن به امروز به صورت "or" درآمده است. جدول زیر نمونه‌هایی از‌این تحوّل را نشان‌می‌دهد:

اوستایی AV

پهلوی phl

فارسی نو Np

 (19)bərəta

Burt

Bord

 (20)pərəna

pur

por

به‌این ترتیب، واژه‌ی مورد بحث ما به صورت «جاگور» درمی‌آید. از سوی دیگر، در گویش‌های خراسانی و از جمله در گویش بخارایی قاعده‌ای وجود دارد که بنا بر آن حرف «ر» را به صورت «ل» تلفّظ می‌کنند؛ از آن جمله است: «ریواس= لیواس»، «سیر= سیل»، «دارچین= دالچین». (21) بر اساس همین قاعده و با توجّه به ابدال «ر» به «ل» است که «جاگور» را «جاگول» ‌می‌توان خواند و آن را به معنای «استوار» و «ثابت» بودن می‌توان گرفت. امّا‌آیا صِرف پرداختن به ریشه‌ی‌این واژه، ما را از معنای واقعی آن آگاه می‌کند؟
در ‌این میان به نظر ‌می‌رسد که توجّه به برخی نکته‌های متن پژوهانه نیز کارآمد تواند بود و بسا که ما را در دستیابی به معنای واژه‌ی «جاگول» یاری دهد. اکنون در روشنان پژوهش‌های هانری کربن و ویلفرد مادلونگ می‌دانیم که ناصرخسرو در نگارش بخش‌هایی از خوان‌الاخوان از کتاب الینابیع ابویعقوب سجستانی (م ح 386-393 ق) بهره گرفته است. چنان که امروز هم بخش‌های‌این گونه‌ی متن فارسی خوان‌الاخوان و متن عربی کتاب الینابیع را‌می‌توان در ارتباط با هم سنجید و تصحیح کرد. (22) ما نیز با مراجعه به متن خوان‌الاخوان و همسنجی آن با کتاب الینابیع، بیست و چهار ینبوع از نوشته‌ی سجستانی را به صورت ترجمه‌ی دقیق با ترجمه‌ی آزاد یا شرح شده در خوان‌الاخوان ناصرخسرو یافته‌ایم. (23) از آن جمله است ینبوع سی ام «در معنی شهادت» که ترجمه‌ی فارسی آن در صف هشتاد و هفتم خوان‌الاخوان ‌می‌توان یافت؛ و طُرفه آن که در ‌این «صف»، بندی آمده که واژه‌ی «جاگول» در آن به کار رفته است. بدین سان، همسنجی‌این دو بند عربی و فارسی، ما را به معادل عربی‌این واژه می‌رساند و در بازجُست روشن‌تر معنای آن یاری می‌دهد. ابویعقوب سجستانی در‌ این بند می‌نویسد:
«و هذه الکلمات الأربع الدلالة علی الأصول الاربعة: اذا جمعتها، انفتح لک من المبدع جمیع الأشیاء. و المفتاح لا یفتح الباب بنفسه، بل یجب أن یکون له فاتح یفتحه؛ کذلک لا یتهیّأ لأحد أن یقفَ علی مراتب الأصول الأربعة التی هی مفتاح کلمة المبدع الّا بفاتح هادٍ من متمّ أو لاحق أو جناح. (24)»
و ناصرخسرو در ترجمه‌ی‌این بند آورده است:
«و‌این چهار کلمه (25) رهنمای‌اند بر جهار اصل که جون مر آنرا بهم فراز آری همه‌ی دردهای کلمه‌ی‌ایزد کشاده شود. و نیز کلید مر دربسته را بذات خویش نکشاید مکر بکشاینده‌ی فهیم کی هیج کس جاگول نتواند شدن بمرتبت جهار اصل که‌ایشان کلید و کلمت مبدع حق‌اند مکر بمیانجی حدّی جون امّام یا حجّت یا داعی. (26)»
از مقایسه‌ی‌این دو متن به روشنی برمی‌آید که ناصرخسرو عبارت «هیچ کس جاگول نتواند شدن» را در برابر عبارت «لا یتهیّأ لأحد أن یقف» آورده است.
بدین سان‌می‌توان گفت که ناصرخسرو واژه‌ی «جاگول» را در برابر «یقف» به کار برده است که از آن به «استوار» بودن می‌توان مراد کرد. با مراجعه به القاموس المحیط فیروزآبادی (م 817 ق) نیز ‌می‌بینیم که عبارت «وقف یقف» به معنای «دام قائماً» آمده (27) و محمّد شفیع قزوینی (م ب 1117 ق) در ترجمه‌ی آن آورده است: «وقف یقف از باب ضرب یعنی همیشه شد‌ایستادن او». (28) قزوینی همچنین برای عبارت «وقف فلاناً علی ذنبه» آورده است، «دیده‌ور کرد فلان را بر گناه او». (29)
بدین ترتیب، با مراجعه به عبارت‌هایی که واژه‌ی «جاگول» در آنها به کار رفته است درمی یابیم که هرچند «دیده‌ور بودن» و «مطّلع گشتن» را در معنای موسّع و بسیط «جاگول» ‌می‌توان در نظر گرفت، امّا بهترین معنا همان «استواری» و «ثابت» بودن است؛ چنان که در‌این معنا تواند بود که ناصرخسرو در جامع الحکمتین هم «عقل را نگاهدارنده‌ی نفس ناطقه» دانسته است. (30)

پیوست

پس از انتشار متن این مقاله، موارد زیر از کاربرد واژه‌ی جاگول در آثار ناصرخسرو به دست آمد که برای اطّلاع محقّقان در زیر آورده شده است: (31)

خوان‌الاخوان

صفت نهم:

و گواه است بر این قول خدای تعالی که گفت:...‌اندر افکندش بدوزخ و تو چه دانی ای محمّد که دوزخ چیست آتش خدای است افروخته آنک او بر دل‌ها جاگول شود. تأویلش آن است که آتش که بر دل جاگول است مر دل را بسوزد.

صفت دهم:

و دلیل بر آنک عقل نخست پدید آورده است آن است که هر چیزی که آن اندر پدیدآوردن پیشتر بوده است به ذات جاگول است بر آنچ سپس‌تر پدید آمده است، چنانک علّت بر معلول جاگول است و جنس بر نوع جاگول است، بر مثال حیوان که به ذات جاگول است بر چارپای و پرنده و چرنده و مردم، از بهر آنک به برگرفتن حیوان‌این همه انواع برگرفته شود همچنین نیز به برگرفتن عقل به وهم که داننده است همه‌ی دانش‌ها برگرفته شود. پس جاگول بودن عقل بر همه‌ی چیزها همی دلیل کند که او پیشتر از همه چیزها هست شده است.
... پس اگر کسی گوید که عقل کلّ حاجتمند است به نگریستن سوی آنچ عالم روحانی و جسمانی است از روحانیان و جسمانیان چنان گفته باشد که مر نویسنده را که بر نوشتن سخت جاگول گشته باشد حاجت است به نگریستن اندر حروف ابجد تا بداند که هر حرفی را شکل چیست و حکم هر یکی از حروف اندر پیوستن و گسستن چیست.

صفت بیست و یکم:

و آنچ با زمان برابر است از موجودات کائن است ولکن فاسد نیست، و آن افلاک و انجم است که گوهر‌ایشان فساد و تغیّر نپذیرد، از بهر آنک صورتشان بر هیولی جاگول است، و طبایع و موالید فساد پذیرد، از بهر آنک هیولای‌ایشان جاگول است بر صورت ایشان.

صفت بیست و نهم:

چون عقل را بر چیزها جاگول همی یابیم بدانستیم که عقل است آنچه پیش از همه چیزها بوده است.
... پس بباید دانستن که بر عمل هیچ چیز را به توانایی و جاگول شدن نیست و پدید آرنده‌ی عقل مر عقل را نه از چیزی بر او پادشاه است بدین صنع لطیف.

صفت چهل و هفتم:

گوییم که چون جسم مرکّب است و نفس بسیط و بسیط بر مرکّب جاگول است و حال‌های جسم مرکّب زیر زمان است و هر فائده که جسم پذیرد از صورت و شکل و رنگ و روی و جز آن به زمان تواند پذیرفتن، واجب آید از روی اضافت حال نفس به جسم که مر نفس را که بر جسم جاگول است به زمان حاجت نیست.

صفت هفتاد و پنجم:

و بداند خردمند که اگر نه تأثیر عقل بودی‌اندر نفس هیچ صورت به راستی ترکیب نپذیرفتی. و دلیل بر درستی‌این قول آن است که هر نفسی به کار کردن جاگول است. ولکن از کار دانستن عاجز است.

صفت نود و یکم:

پس پیوستن تأیید به مؤیّدان از جهت حواسّ است و آن منطق محض است که پیامبران علیهم‌السّلام بدان مقهور کردند خلق را و مردمان بدان منطق محض را از ایشان علیهم‌السّلام نتوانستند پذیرفتن مگر به سخن تألیفی که‌ایشان مر آن را حروف بگزارند و نیز پیوستن تأیید به مؤیّد نگاه کردن‌ایشان باشد‌اندر شخص‌های عالم از نبات و حیوان و مردم کز آن نگاه کردن مؤیّد بگشاید از علم غیب چیزهای که آفرینش آن چیز از بهر علم بودست کو ناموز و جاگول شود بدان نگریستن از سرهای بسیار.

وجه دین (32)

گفتار چهارم:

و انواع فنا‌اندرین عالم بسیار است، و از جاگول شدن اضداد بر اضداد‌اندرو، و چون مرده شده زنده و روشن شدن تاریک ... . (33)

گفتار سی‌ام:

و نحر کردن دلیل است بر عهد گرفتن مردم که آن بر حدود جسمانی گیرند تا بدان مر‌ ایشان را بر حدود روحانی واقف گردانند و جاگول کنند یعنی بلند گردانند.

زادالمسافر (34)

قول بیست و پنجم:

و چو همی گوید: آتش خدای آن است که بر دل‌ها جاگول شود، همی نماید که اطّلاع [او بر دل‌های جاهلان است که] به نور علم از دانش <بهره> نیافته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مثال می‌دانیم که زبان خوارزمی در سده‌ی پنجم هجری هنوز در ماوراءالنّهر متداول بوده است؛ چنان که در تاریخ بیهقی (به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی، 1375 ش، ص 912) آمده است که یعقوب جندی سفیر ابوالعبّاس مأمون بن مأمون خوارزمشاه در دربار سلطان محمود غزنوی «رقعتی نبشت به زبان خوارزمی به خوارزمشاه».
2. برای برخی پژوهش‌ها در‌این زمینه نک: حسن رضایی باغ بیدی، «چهار واژه‌ی دخیل سغدی در هدایة المتعلّمین فی الطب»، نامه‌ی فرهنگستان، سال دوّم، شماره‌ی 3، 1375 ش، صص 61-64؛ زهره زرشناس، «زبان خوارزمی»، نامه‌ی فرهنگستان، سال دوّم، شماره‌ی 1، 1375 ش، صص 53-65؛ جلال متینی، «یک واژه‌ی سغدی دیگر و سه واژه‌ی پارسی بخاری در هدایة المتعلّمین»، نامه‌ی فرهنگستان، سال سوّم، شماره‌ی 2، 1376 ش، ص 196؛
A. Tafazoli, "Threee Sogdian words in the kitāb al- Hurūf", Bulletin of the Iranian Cultur Foundation, I/2, 1973, pp. 7-8; Idem, "some Middle Persian quotations in classical Arabic and Persian texts", Mémorial Jean de MENASCE, Louvain- Tehran, 1974, pp. 337-349;
و ترجمه‌ی فارسی اثر اخیر: احمد تفضّلی «برخی عبارات فارسی میانه در متون کهن فارسی و عربی»، ترجمه‌ی لیلا عسگری و فضل الله پاکزاد، نامه‌ی فرهنگستان، سال دوّم، شماره‌ی4، 1375ش، صص 17-33.
3. علی رواقی، ذیل فرهنگ‌های فارسی، تهران: انتشارات هرمس، 1381 ش، ص 118.
4. همو، همان، پیشین.
5. ناصرخسرو قبادیانی، خوان‌الاخوان، به کوشش علی قویم، تهران: انتشارات کتابخانه‌ی بارانی، 1338 ش، ص 35.
6. همو، همان، پیشین، ص 242.
7. ناصرخسرو قبادیانی، روشنایی نامه، نسخه‌ی شماره‌ی 1778(کتابخانه‌ی‌ایاصوفیّه، مورّخ جمعه نوزدهم ذی‌القعده 862 هجری، برگ «137 ر».
در نقل‌این قطعه، رسم‌الخط نسخه‌ی‌ایاصوفیّه را رعایت کردیم.
این قطعه در متن ویراسته‌ی ولادیمیر‌ایوانف از این رساله (قاهره: مطبع‌الکاتب المصری، 1948 م، صص 14-15) چنین آمده است:
... و عقل ظاهر است از بهر آن که هر چه پدید آمده است از دیدنی و دانستنی همه از او پدید آمده است و باطن است از بهر آن که هیچ چیز بدو جاکول و بالاتر نیست و همه چیزها را جاکول است، چنان که خدای تعالی همی گوید قوله هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم.
8- ناصرخسرو قبادیانی، روشنایی نامه، نسخه‌ی شماره‌ی 1778 کتابخانه‌ی‌ایاصوفیّه، برگ «140 پ».
در نقل‌این قطعه، رسم‌الخط نسخه‌ی‌ایاصوفیّه را رعایت کردیم.
این قطعه در متن ویراسته‌ی‌ایوانف (پیشین، صص 23-24) چنین آمده است: و ما دانستیم که به حقیقت اندر آفرینش عالم، نخست نفس نامیّه پدید آمده است که نبات راست و باز نفس حسّی پیدا آمده است که ستور راست و باز سخن گوی پدید آمده است و آن مردم راست که بر نبات و حیوان جاکول گشته است.
9. دیوان اشعار حکیم ابومعین حمیدالدّین ناصر بن خسرو قبادیانی (مشتمل است بر روشنایی نامه، سعادت نامه، قصائد و مقطعات)، به اهتمام نصرالله تقوی، مقدّمه و شرح حال از سیّدحسن تقی زاده، تصحیح مجتبی مینوی، تعلیقات علی اکبر دهخدا، بازخوانی و ویرایش شهاب‌الدّین ارجمندی، تهران: انتشارات معین، 1380 ش، ص 182 (:‌اندر باب مفهوم و چیستی هیولای اوّل یا عقل).
10. لغتنامه‌ی دهخدا، زیر نظر محمّد معین و سیّد جعفر شهیدی، تهران: مؤسسه‌ی لغتنامه‌ی دهخدا، 1377ش، ص 7472.
11. نک: مهری باقری، واج شناسی تاریخی زبان فارسی، تهران: نشر قطره، 1380 ش، ص 292.
12. Ch. Bartholomae, Altiranisches wörterbuch, Berlin: walter de Gruyter & co, 1961, s. 498.
13. Ibid, s. 1142.
نیز نک: مهری باقری، واج شناسی تاریخی زبان فارسی، پیشین، ص 56.
14. ناصرخسرو قبادیانی، روشنایی نامه، به کوشش ولادیمیر‌ایوانف، پیشین، ص 5.
گفتنی است که در نسخه‌ی شماره‌ی 1778 کتابخانه‌ی ایاصوفیّه،‌این جمله در دو بخش مجزّای «هرجه مرو... خدای باشد» و «بدان که هرجه... مضاف‌الیه خوانند» به ترتیب در برگ «133 ب» و «133 ر» آمده است. امّا در این نسخه‌ی مورّخ 862 هجری هم، ضبط کلمات با متن ویراسته‌ی‌ایوانف تفاوتی ندارد.
15. دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمه‌ی مهشید ‌میرفخرایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379ش، صص 82، 223.
نیبرگ‌این واژه را به صورت giyāk ضبط کرده است. برای نظر او و ریشه‌شناسی این واژه نک:
H. s. Nyberg, A Manual of Pahlavi, Tehran: Asatir, 2003, vol. II, p. 83.
16. به نقل از تقریر درس‌های دوره‌ی کارشناسی ارشد فرهنگ و زبان‌های‌ایرانی باستان شادروان دکتر احمد تفضّلی.
17. مهری باقری، واج شناسی تاریخی زبان فارسی، پیشین، ص 229.
18. Ch. Bartholomae, Altiranisches wörterbuc, op. cit, s. 526.
19. Ibid, s. 933.
20. Ibid, s. 894.
نیز نک: مهری باقری، واج شناسی تاریخی زبان فارسی، پیشین، ص 53.
21. نک: احمدعلی رجایی خراسانی، لهجه‌ی بخارایی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی، 1375 ش، ص 74.
22. در این زمینه بنگرید به:
Henry Corbin, Trilogie Ismaelienne, Téhéran et paris, 1961, pp. 60, 62-63, 93, 95; Wilferd Madelung, "Abū Ya qūb al-sijistānī and the seven Faculties of the Intellect", Mediaeval Ismā'īlī History and Thought, ed. By Farhad Daftary, Cambridge, 1996, pp. 85-89.
و ترجمه‌ی فارسی اثر اخیر: ویلفرد مادلونگ، «ابویعقوب سجستانی و هفت قوه‌ی عقل»، ترجمه‌ی علی مرتضویان،‌اندیشه‌ی سیاسی‌ایرانی از حلّاج تا سجستانی، به کوشش محمّد کریمی زنجانی اصل، تهران: انتشارات کویر، 1383ش، صص 303-309.
23. فهرست اجمالی‌این برابری‌ها چنین است:

ینابیع

خوان

ینابیع

خوان

الینبوع الثانی

صف بیست و سوّم

الینبوع الرابع

صف چهاردهم

الینبوع الخامس

صفت صدم

الینبوع السادس

صف بیست و نهم

الینبوع الثامن

صف هفتاد و یکم

الینبوع التاسع

صف پنجاه و یکم

الینبوع العاشر

صف هفتاد و سوّم

الینبوع الثانی عشر

صف هفتاد و ششم

الینبوع الخامس عشر

صف هشتاد و دوّم

الینبوع السادس عشر

صف شصتم

الینبوع السابع عشر

صف سی و دوّم

الینبوع العشرون

صف سی و سوّم

الینبوع الثانی و العشرون

صف سیزدهم

الینبوع الثالث و العشرون

صف پنجاه و چهارم

الینبوع الرابع و العشرون

صف چهل و نهم

الینبوع السابع و العشرون

صف پنجاه و پنجم

الینبوع الثامن و العشرون

صف پنجاه و ششم

الینبوع التاسع و العشرون

صف شصت و سوّم

الینبوع الثلاثون

صف هشتاد و هفتم

الینبوع الثالث و الثلاثون

صف پنجاه و هفتم

الینبوع الرابع و الثلاثون

صف شصت و یکم

الینبوع السادس و الثلاثون

صف نودم

الینبوع التاسع و الثلاثون

صف‌های شصت و شش و شصت و هفتم

 

 

الینبوع الاربعون

صف نود و یکم

 

 

24. ابویعقوب سجستانی، «کتاب الینابیع»،‌ایران و یمن (سه رساله‌ی اسماعیلی)، به کوشش هانری کربن، تهران: انجمن‌ایرانشناسی فرانسه، 1340 ش، ص 72، بند 142.
25. منظور اجزای «لا اله الّا الله» است.
26. ناصرخسرو قبادیانی، خوان الاخوان، به کوشش علی قویم، پیشین، ص 242.
ما‌این قطعه را با حفظ رسم‌الخط از برگ «109 پ» نسخه‌ی شماره‌ی 1778 کتابخانه‌ی‌ایاصوفیّه نقل کردیم.
تبدیل واژه‌ی «جاکول» به «جاگول» از نویسنده‌ی‌این مقاله است.
27. مجدالدّین محمّدبن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، به کوشش محمّد نعیم العرقسوسی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 2003م، ص 860، ستون دوّم.
28. محمّد شفیع قزوینی، ترجمان اللغة، به کوشش عبدالله منشی طبری، تهران: چاپ سنگی، 1273ق، ص 726.
29. همو، همان، پیشین.
30. ناصرخسرو قبادیانی، جامع الحکمتین، به کوشش هانری کربن و محمّد معین، تهران: کتابخانه‌ی طهوری، 1363 ش، ص 249، بند 280.
برای توصیفی روشن و محقّقانه از معنای عقل در نظر ناصرخسرو نک: شاهرخ مسکوب، «منشاء و معنای عقل در اندیشه‌ی ناصرخسرو»، چند گفتار در فرهنگ‌ایران، تهران: نشر زنده‌رود، 1371ش، صص 83-152.
31. در تمام موارد، تبدیل واژه‌ی «جاکول» به «جاگول» از نویسنده‌ی‌این مقاله است.
32. ناصرخسرو قبادیانی، وجه دین، به کوشش غلامرضا اعوانی، تهران: انتشارات انجمن شاهنشاهی فلسفه‌ی‌ایران، 1356 ش، صص 39، 221.
33. آقای دکتر رواقی به‌این مورد در پیوست کتاب خود اشاره نموده است. نک: ذیل فرهنگ‌های فارسی، پیشین، ص 437.
34. ناصرخسرو قبادیانی، زادالمسافر، به کوشش محمّد عمادی حائری، تهران: نشر ‌میراث مکتوب، 1384ش، ص 370.

 

منبع مقاله:
کرباسیان، ملیحه؛ (1386)، در خرابات مغان (جستارهایی در فرهنگ ایرانی)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط