به دلیل وجود شواهدی چند، تفسیر مذهبی، اجتماعی و فلسفی این داستان امكانپذیر است. سیاح، شخصیت اصلی داستان، ظاهراً موضعی احترامآمیز دارد. او به هنگام ورود به اردوگاه، مستقیماً در برابر «دستگاه» قرار میگیرد. افسر، یكی از بازماندگان سیستم قبلی حاكم بر اردوگاه، مشتاقانه تلاش دارد تا شكوه فرضی منتسب به آن سیستم و فرمانده پیشین را احیا كند. سیاح برای بررسی اوضاع اردوگاه به آنجا رفته است و وظیفهاش ظاهراً اعلام نظر در تأیید یا تكذیب شرایط حاكم بر آنجاست: «همین نكته كه از او دعوت شده بود تا در مراسم اعدام حضور یابد ظاهراً گویای این بود كه عقایدش را دربارهی رویهی قضایی میخواهند.» (مجموعه داستانها، ص 182)
«در اردوگاه كیفری» را میتوان از منظر دینی تفسیر كرد. ظاهراً ارائه و شخصیتپردازی فرمانده پیشین اردوگاه در قالب یك دانای كل باعث شده است برخی از منتقدان، فرمانده پیشین اردوگاه را تمثیلی از قدرت قهار و تأدیبی یهوه تلقی كنند. (1) مستندِ نیروی قاهری كه پیترز به آن اشاره دارد گفتگویی بین سیاح و افسر است كه در ضمن آن، سیاح میپرسد: «پس او [فرمانده پیشین] همه چیز را در خود جمع داشت؟ سرباز و دادرس و تكنیسین و شیمیدان و طراح بود؟» افسر پاسخ میدهد: «بله، مسلماً بود.» (ص173) مجموعاً فضای حاكم بر داستان و اشارات موجود در آن نیز شواهدی را در تأیید تفاسیر مذهبی این داستان فراهم میكند. به این اعتبار، چایخانهای كه در صحنههای پایانی داستان به آن اشاره میشود، رنگ و بوی عبادتگاه را دارد و ورود به آن «تأثیر یك جور سنت تاریخی» و «قدرت روزگار گذشته» را در سیاح ایجاد میكند (ص198) چگونگی حضور افراد در آن محل و نحوه مشاركت آنان در دعوت از سیاح به قرائت كتیبه، این احساس را تشدید میكند:
ظاهراً آنها كارگران بارانداز بودند، مردانی نیرومند با ریشهای مشكی توپیِ درخشان كوتاه. هیچ كدام نیم تنه نداشتند، پیراهنهایشان پاره پوره بود، مخلوقاتی فقیر و فلكزده بودند. همچنان كه پوینده نزدیك میشد، بعضیهایشان به پا خاستند، سینه دیوار ایستادند و به او زل زدند. دور و برش پچ پچه افتاد: «غریبهای است، میخواهد قبر را ببیند.»
یكی از میزها را كنار كشیدند، و به راستی در زیر آن سنگ قبری بود. سنگ سادهای بود، آن قدر پست بود كه میشد با میزی پوشاندش. كتیبهای با حروف ریز رویش بود، پوینده برای خواندن میبایست زانو بزند. میگفت: «اینجا فرمانده پیشین آرام گرفته است. هوادارانش، كه اكنون میباید بدون نام باشند، این گور را كندهاند و این سنگ را برنهادهاند. پیشگویی شده است كه پس از چند سالی فرمانده باز برخواهد خاست و هوادارانش را برای بازگشودن كیفرگاه رهبری خواهد كرد. ایمان داشته باشید و منتظر بمانید! (مجموعه داستانها، ص 198)
اشارات متعدد به «آیین» و «حكم» و جبرگرایی حاكم بر گفتار افسر اردوگاه نیز زمینه ساز تفاسیر دینی این داستان است.
«در اردوگاه كیفری» از منظر دیگری نیز بررسی شده است. برخی از منتقدان از منظر روابط موجود در مستعمرات به این داستان نگاه كردهاند. جان زیلكوسكی در اثر ارزشمند خود به این گونه تفاسیر نیز اشاره كرده است. (2) بهرام مقدادی هم بر این عقیده است و بخش عمده بحث او در باب «در اردوگاه كیفری» به این نگرش انتقادی اختصاص دارد. به گمان او «فرمانده سابق را میتوان كنایه از مقام یا مقاماتی دانست كه افسر، كه نماینده آنهاست، فرمانشان را برای استعمار، اجرا میكند. فرمانده سابق مجری اصلی نقشه استعمارگرانه در كشور استعمارزده است... جانشین فرمانده سابق احتمالاً كنایه از رهبری است كه از طرف مردم كشور استعمارزده برگزیده شده است ولی كاری از دست او ساخته نیست... ماشین را میتوان كنایه از حكومت دانست كه به دست استعمارگران افتاده و اوامر ظالمانه آنها را اجرا میكند.» (3) این نوع نقد، اگرچه وسوسهانگیز است، فاقد شواهد یكدست و درون متنی است. مقدادی، خود به این نكته توجه داشته است: «از سوی دیگر، داستان به روشی نوشته است كه میتوان آن را از چند دیدگاه مختلف ادبی، از جمله از دیدگاه مذهبی، تفسیر كرد ولی سرانجام منتقد نمیتواند تصمیم بگیرد واقعاً منظور كافكا از نوشتن این داستان چه بوده است.» (4) در واقع یكی از مبهمات این داستان، شخصیت اصلی و نقش اوست. مروری بر جایگاه و نقش او در این داستان، سهم ساختاری او را در این اثر آشكار خواهد كرد. شخصیت اصلی این داستان پوینده یا سیاحی است كه «دعوت فرمانده [فرمانده جدید اردوگاه كیفری] را پذیرفته است تا در مراسم اعدام سربازی محكوم به مرگ به جرم نافرمانی و اهانت به مافوق حضور یابد.» (ص168) هدف از این دعوت آن است كه «عقایدش را دربارهی رویه قضایی میخواهند.» (ص182) البته از هیچ نقش اصلاحی ندارد «زیرا فقط به نیت مشاهده سفر میكرد و هیچ قصد آن نداشت كه روشهای مردم دیگر را در دادگستری تغییر دهد.» او درخواست مصرّانه افسر را برای كمك به وی در تحكیم سیستم موجود اعدام رد كرده و ضمن بیتأثیر بودن نظر مثبت یا منفیاش در این باره میگوید: «چطور ازم بر میآید؟ محال است. نه میتوانم كمكتان كنم و نه جلوتان را بگیرم.» (ص188) موضع او، موضعی كاملاً انفعالی است. با آنكه «در بنیاد آدمی شریف» است، در مورد عادلانه یا ستمگرانه بودنِ سیستم حاكم بر اردوگاه تردید دارد. (ص 190) با اینكه در اواخر ماجرا، نظر مخالفش را به افسر میگوید، برای اقدامی اساسی شهامت ندارد: «من آیین دادرسیتان را تأیید نمیكنم... البته من هرگز به هیچوجه رازتان را بروز نمیدهم، از خودم میپرسم كه آیا حق دارم بر ضد این آیین دادرسی دخالت كنم و آیا دخالت من كمترین امكان موفقیت دارد یا نه.» (ص 190) در اواخر ماجرا، افسر با بدنی برهنه آماده است تا خود را به جای محكوم، زیر دستگاه مرگ قرار دهد. سیاح، صحنه را با سكوت مشاهده میكند:
خوب میدانست چه پیش خواهد آمد، اما حق نداشت افسر را از هیچ كاری بازدارد. اگر آیین دادرسیای كه افسر چنان عزیزش میداشت واقعاً در شرف لغو شدن بود- احتمالاً در نتیجه مداخلهای كه پوینده به سهم خودش به آن احساس تعهد میكرد- پس افسر داشت درست رفتار میكرد؛ پوینده اگر به جایش بود، طور دیگری رفتار نمیكرد. (ص 194)در واقع سیاح خودكشی افسر را تصمیمی شجاعانه و درست تلقی میكند. اما مرگ فجیع او را در زیر دستگاه لجام گسیخته بر نمیتابد. ظاهراً سیاح در پایان ماجرا، از مجموعه حوادثی كه ناظر آن بوده است، كاملاً مبهوت و برآشفته است. با قایقی قصد ترك آن منطقه را دارد. سرباز مجری حكم و محكوم به اعدامی كه دیگر حالا از مرگ نجات پیدا كرده است، برای سوار شدن به قایق، خود را به او میرسانند. اما سیاح با برداشتن طناب سنگینی از ته قایق تهدیدشان كرده از جهش آنها به درون قایق ممانعت میكند. در تحلیل بخش پایانی، بهرام مقدادی معتقد است:
سرباز و محكوم ترجیح میدهند كه همراه سیاح از كشور خود خارج شوند زیرا دیگر امیدی به ماندن ندارند. آنها دیگر این حقیقت را به خوبی درك كردهاند كه حتی تنها امیدشان، یعنی فرمانده جدید، هم در مقابل نیروی عظیم استعمارگر عاجز است و برای ملت دردمند خود نمیتواند كاری انجام دهد. آنها خوب فهمیدهاند كه هیچ گاه نخواهند توانست یك حكومت واقعی ملی داشته باشند؛ پس بهتر است كه جلای وطن كنند. (شناختی از كافكا، ص 139)
سیاح نیز، محصور در كلاف تردید، راهی جز گریز از جهنم اردوگاه ندارد: در ابهام مطلق و دست نایافته به حقیقت میگریزد.
پینوشتها:
1.Paul Peters,"Witness to the Execution:Kafka and Colonialism",pp.401-19
2.John Zilcosky, Kafka`s Travels, pp.103-21
3. بهرام مقدادی، شناختی از كافكا، صص 135-137.
4. همانجا، ص 141.
حاجیمحمدی، بهروز، (1393)، شخصیتهای اصلی در آثار كافكا، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول