ج) پس از صفویه
با انقراض صفویان و ظهور نادر (حک: 1148-1160) و کماعتنایی او به علما و نپرداختن کریمخان زند به موضوع تصوف، قدرت و نفوذ مخالفان تصوف چندگاهی فرو نشست. با این حال از اوایل سلطنت شاه سلطان حسین صفوی (1105-1135) تا اواخر حکومت کریمخان زند، وضع تصوف و معارف عرفانی در ایران کاملاً نابسامان بود، رسوم طریقت از ایران بر افتاده بود و به سبب اغتشاش مملکت و انکار و آزار حکام و غلبهی برخی علما، اگر هم کسی به تصوف رو میآورد او را منع میکردند. بدین ترتیب، بزرگان سلاسل یا از ایران رفتند یا انزوا گزیدند، به نحوی که جز چند تن از سلسلهی نوربخشیه در مشهد و سلسلهی ذهبیه در شیراز، بقیه در گمنامی میزیستند. (1)در اوایل دورهی قاجار (1210-1344) بار دیگر فعالیت مشایخ نعمتاللهی آغاز شد و به دستور قطب وقت سلسله، شاه علیرضا دکنی (متوفی 1214)، که ساکن هندوستان بود، دو تن از مشایخ مأذون وی برای احیای این سلسله، به ایران روانه شدند. لیکن در همین سالها نفوذ علما به اوج خود رسید و مخالفت برخی از آنان از عوامل رکود تصوف در ایران عهد قاجار شد. (2) دربارهی دامنهی تأثیر و روش این مخالفتها در ادامهی کتاب حاضر سخن خواهیم گفت. در عین حال، با همهی فراز و فرودها و مخالفتهای مختلف با تصوف، سلاسل صوفیه به حیات خود ادامه دادند، گرچه ممکن است به سبب غلبهی تفکر مدرن، تجلیات فرهنگی آن گسترش چشمگیر نداشته باشند. بهطور کلی، وضع ظاهری تصوف در ایران معاصر، بیشتر مولود اوضاع اجتماعی و دینیای است که از اواخر دورهی صفوی حاکم شده است. یکی از عوارض این اوضاع، همچنانکه گفته شد، تقبیح اصطلاح تصوف و گذاردن لغت عرفان به جای آن بود تا آنجا که برخی عرفان را اصولاً خارج از قلمرو تصوف و منافی با آن تصور کردند، درحالیکه عرفان به معنای عام، شناختن و به معنای خاص، معرفت قلبی خدا و به نظر صوفیه مقامی از مقامات عالیه تصوف و سلوک الی الله و ثمرهی شجرهی تصوف است.
در ایران معاصر ارادتمندان تصوف و عرفان به دو دسته تقسیم میشوند:
1) گروهی که به یکی از سلسلههای رسمی تصوف تعلق دارند. اهمّ سلسلههایی که اکنون در ایران رواج دارند عبارتاند از: نعمتاللهیه و شعب آن، خصوصاً نعمتاللهی سلطان علیشاهی یا نعمتاللهی گنابادی که در میان سلسلههای رایج در ایران، بیشترین پیروان و نفوذ معنوی را در بین طبقات مختلف دارد. (3) نزد این سلسله، اجازهی صریح شیخ سابق به لاحق اهمیت خاصی دارد. (4) دیگر ذهبیه، خاکساریه و اهل حقاند که بیشتر در استان کرمانشاهان ساکناند و قادریه و نقشبندیه که بیشتر در کردستان سکونت دارند. (5)
2) گروهی که رسماً به سلسلهای وابسته نیستند، ولی داشتن شیخ و راهنما را در سلوک لازم میشمارند و از این نظر اکثر آنان رشتهی سلوکی خود را به سیدعلی قاضی طباطبایی تبریزی (متوفی 1366) و از وی با چند واسطه به سید علی شوشتری (متوفی 1284) (6) و از او به واسطهی شخصی به نام ملاقلی جولا یا بیواسطهی او به سید بحرالعلوم میرسانند. (7) در گروه دوم غالباً فقها و حکما و مدّرسان کتب عرفانی حوزهی ابنعربی حضور دارند.
د) سلسلههای صوفیه در ایران
سلسلهی نعمتاللهی. از معروفترین سلسلههای تصوف در ایران است که به واسطهی شاه سید نورالدین نعمتالله ولی به این نام خوانده شده است. وی از بزرگترین مشایخ صوفیه ایران است و شاید کمتر کسی از حیث نفوذ معنوی و تربیتی و کثرت مریدان به پایهی او رسیده باشد. (8)اگرچه در تشیع شاه نعمتالله ولی تردید وجود دارد اما این سلسله از قرن هشتم به عنوان یک سلسلهی شیعی شناخته شد و وجود همین سلسله در قرن نهم از علل و اسباب مؤثر نشر تشیع بود. (9) دستورهای خاص وی در سلوکِ الیالله که مبتنی بر جمع صورت و معنی، یا دست را به کار و دل را با یار داشتن، بود مقبول خاطر عموم طالبان راه قرار گرفت. (10) پس از وفات شاه نعمتالله ولی بنابر فرمان او یگانه فرزندش، شاه برهانالدین خلیلالله، جانشین او شد. سپس هشت تن از فرزندزادگان و اعقاب وی به جانشینی و مقام ارشاد نایل شدند. آنها همگی بنا به دعوت سلطان احمدشاه و دیگر سلاطین بهمنی به دکن رفتند و در آنجا سکونت گزیدند. (11) این تغییر محل سکونت شاید هم به سبب ناخرسندی حکام تیموری، خصوصاً شاهرخ، و فقهای حنفی خراسان از افزایش صوفیان شیعی بوده است؛ مثلاً برای شاه قاسم انوار، صوفی شیعی که در آن ایام میزیست و از ارادتمندان شاه نعمتالله ولی بود، مشکلاتی پیش آوردند. (12)
در هر حال، سیطرهی معنوی سلسلهی نعمتاللهی در هند موجب رواج تصوف و تشیع در هند، خصوصاً در منطقهی دکن، شد و از این راه زبان فارسی و مذهب تشیع نیز در آنجا گسترش یافت.
از زمان شاه نعمتالله استعمال لفظ «شاه» در عناوین طریقتی این سلسله مرسوم گشت و مراد از آن شاهیای بود که حاصل بندگی و گدایی درگاه الاهی است. پس از آنکه مذهب شیعه در ایران رسمی شد، مشایخ صوفی شیعی برای اظهار ارادت علنی به حضرت علی علیهالسلام، القابی را که سابقاً به «الله» یا «دین» ختم میشد، به لفظ علی نیز مختوم کردند. (13) چنانکه گفته شد، این سلسله در ایران احیا شد. به دستور شاه علیرضا دکنی، قطب سلسلهی نعمتاللهی که در دکن ساکن بود، در اواخر حکومت کریم خان زند در 1190، سید میر عبدالحمید معصوم علیشاه و سیدطاهر دکنی برای تجدید حیات این سلسله به ایران آمدند. شاهطاهر دکنی در همان سالهای اول درگذشت و عملاً معصوم علیشاه سلسله را ترویج کرد. آمدن وی به ایران با استقبال فراوان مردم روبرو شد و از مهمترین کسانی که در همان ابتدا به دعوت وی وارد سلوک شدند، میرزامحمدعلی اصفهانی (ملقب به نورعلیشاه) و پدر وی میرزاعبدالحسین (ملقب به فیض علیشاه) بودند. (14)
معصوم علیشاه قبل از اینکه به دست فقیه متنفذ زمان، آقامحمدعلی بهبهانی (مؤلف کتاب معروف خیراتیه در رد تصوف)، در 1212 به قتل برسد، (15) با اختیاراتی که از جانب شاه علیرضا دکنی داشت، نورعلیشاه را به جانشینی منصوب کرد. (16)
نورعلیشاه که علاوه بر جذابیت معنوی، به علوم دینی تسلط داشت و از ذوق شاعری برخوردار بود، از همان آغاز عدهی بسیاری را از همهی طبقات مجذوب خود کرد. گفته شده که از میان علمای بزرگ، شیخ عبدالصمد همدانی (مؤلف کتاب بحرالمعارف در «حکمت اربعهی عملیه»، که در حملهی وهابیان به کربلا در 1216 به شهادت رسید) از ارادتمندان وی بوده است. (17) به طور کلی به سبب اوضاعی که از اواخر صفویه برضد تصوف وجود داشت، روشن نیست که از میان علما چه کسانی واقعاً از طرفداران سلاسل صوفیه بودهاند. از سوی دیگر، دربارهی صحت و سقم انتساب برخی از آثار به علما، که با آثار صوفیه مشابهت دارد، تردید هست؛ مثلاً، برخی رسالهی سیروسلوک را که شامل دستورهایی برای سیر الیالله است و مشابه دستورهای طریقتی سلسلهی نعمتاللهی است، به سید بحرالعلوم نسبت میدهند و در برابر، عدهای منکر آن هستند. (18)
نورعلیشاه قبل از وفات به تنی چند اجازهی ارشاد و تربیت داد و در عتبات عالیات، شیخ زینالدین حسین علیشاه اصفهانی (متوفی 1234) را به جانشینی خود تعیین کرد. (19) پس از درگذشت شاه علیرضا دکنی در 1214 در دکن، حسین علیشاه رسماً قطب سلسلهی نعمتاللهی شد. در تمام این ایام مخالفت فقها با تصوف ادامه یافت و گاه حکام را به اخراج و اذیت و آزارشان وامیداشت. البته در میان شاهان قاجار کسانی مانند محمدشاه (حکـ : 1250-1264) نیز بودند که به بزرگان تصوف ارادت داشتند. (20) در همین دوران مشتاق علیشاه، به تحریک واعظی کرمانی، در 1206 در کرمان کشته شد (21) و مرید وی، میرزامحمدتقی کرمانی ملقب به مظفر علیشاه، که دیوان مشتاقیه را نیز به نام مرشد خود سروده، به اصرار آقامحمدعلی بهبهانی از طرف فتحعلی شاه احضار و سرانجام در 1215 مسموم شد و در کرمانشاه مدفون گردید. (22) این ایذا و طرد بلد به همین طریق در مورد حسین علیشاه نیز اعمال شد. جانشین وی حاج محمدجعفر کبودرآهنگی، ملقب به مجذوبعلی شاه (متوفی 1238 یا 1239)، نیز از این حیث در امان نبود. (23) او که خود از علما و صاحب تألیفاتی در تصوف است، براثر برخی اتهامات مجبور شد که در رسالهی العقاید المجذوبیة صراحتاً اعتقادات دینی و عرفانی خود را شرح دهد. (24) پس از وی حاج زینالعابدین شیروانی، ملقب به مست علیشاه (متوفی 1253)، نیز دچار همین مضیقهها بود. (25)
در این دوره انشعابی نیز در طریق نعمتاللهیه، به سبب اختلاف در جانشینی مجذوبعلی شاه، پیدا شد که حاصل آن پدید آمدن دو شاخه در این سلسله بود؛ قطب شاخهی اصلی مست علیشاه و قطب شاخهی دیگر حاج ملامحمدرضا همدانی (متوفی 1247) ملقب به کوثر علیشاه (26) بود. شاخهی اخیر که به فرزند کوثر علیشاه (حاج میرزا علینقی ملقب به جنت علیشاه، متوفی 1296) رسید، بعداً به نام سلسلهی نعمتاللهیهی کوثریه مشهور شد. (27) در شاخهی اصلی، پس از مست علیشاه، حاج زینالعابدین رحمت علیشاه (متوفی 1278) قطب سلسلهی نعمتاللهی شد. محمدشاه قاجار او را نائبالصدر فارس کرده بود، از اینرو کمتر مورد ایذا قرار گرفت. (28) بعد از رحمت علیشاه، سلسلهی نعمتاللهی دو شاخه شد: گروهی از حاج آقا محمدکاظم اصفهانی ملقب به سعادت علیشاه (متوفی 1293) و گروه دیگر از عمومی رحمت علیشاه (حاج آقا محمد ملقب به منور علیشاه، متوفی 1301) تبعیت کردند.
در شاخهی اول بعد از سعادت علیشاه، حاج ملاسلطان محمد (سلطان علیشاه) اهل بیدختِ گناباد جانشین او شد و در زمان وی سلسله نعمتاللهی شهرت بسیار یافت. سلطان علیشاه، که در حکمت شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بود، از مشاهیر علما و عرفای اوایل قرن چهاردهم و صاحب آثار عرفانی شیعی است، از جملهی این آثار است: سعادتنامه، توضیح، تنبیه النائمین، مجمعالسعادات و ولایتنامه به فارسی و تفسیر مشهور کامل قرآن به سبک عرفانی شیعه به نام بیانالسعادة فی مقامات العبادة به زبان عربی. (29) وی در 1327 در بیدخت به قتل رسید و در همانجا مدفون شد. پس از او این شاخه به سلسلهی نعمتاللهی گنابادی یا سلطان علیشاهی شهرت یافت. (30)
شاخهی دوم پس از منور علیشاه، به اعتبار جانشین و فرزندش (حاج علی آقا ذوالریاستین ملقب به وفاعلیشاه) و همچنین فرزند وفاعلیشاه (حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین ملقب به مونس علیشاه)، به نام سلسلهی نعمتاللهی ذوالریاستین مشهور گردید. (31)
یکی از مریدان منور علیشاه، حاج میرزاحسن صفی ملقب به صفی علیشاه (متوفی 1316) بود، که پیروانش شاخهی دیگر سلسلهی نعمتاللهی را پدید آوردند. (32) وی در تهران ساکن شد و خانقاهی تأسیس کرد و به تصنیف و تألیف آثاری همچون تفسیر منظوم قرآن پرداخت و شهرت یافت. پس از فوت وی در تهران، میان پیروانش اختلافاتی پیدا شد و جانشین او، ظهیرالدوله ملقب به صفاعلیشاه (متوفی 1342)، که داماد ناصرالدین شاه بود، با تأسیس انجمن اخوت در 1317 این سلسله را از صورت سلسلههای فقر بیرون آورد؛ (33) از اینرو، بعضی از رجال حکومتی به عضویت آن درآمدند. خود وی نیز در اواخر عمر دیگر از کسی دستگیری نکرد و جانشینی نیز تعیین ننمود. (34) در حال حاضر از میان این سه شاخه از سلسلههای نعمتاللهی، شاخهی گنابادی بیشترین طرفداران و فعالیتها را در ایران دارد.
کبرویه و سلسلههای منشعب از آن (ذهبیه و نوربخشیه). از دیگر سلسلههای مهمی که زمانی در ایران رایج بود کبرویه است. این سلسله منسوب به شیخ نجمالدین کبری (شهادت در 618) است.
کبرویه در زمان حملهی مغول، خصوصاً در مشرق ایران، رونق فراوان داشت و مشایخ آن در عهد خوارزمشاهیان و ایلخانان، از خراسان و ماوراءالنهر تا شام و آسیای صغیر، در نشر و ترویج این طریقت کوشیدند؛ (35) از آن جملهاند: شیخ مجدالدین بغدادی خوارزمی که در زمان نجمالدین کبری کشته شد (607)، سیفالدین باخرزی (متوفی 659) در بخارا، رضیالدین لالا (متوفی اوایل سدهی هفتم) در خراسان، و سعدالدین حمویه (متوفی 649) در
خراسان و شام. (36) برخی دیگر از شخصیتهای مهم این سلسله عبارتاند از: شیخ نجمالدین رازی (متوفی 654) مشهور به دایه، مؤلف کتاب مشهور مرصادالعباد؛ عزیزالدین نسفی (متوفی بین سالهای 680 تا 699) صاحب انسان کامل؛ بهاءالدین محمد ولد، پدر مولوی؛ شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینی (متوفی 695)؛ شیخ علاءالدوله سمنانی (متوفی 736)؛ و امیر سید علی همدانی معروف به علی ثانی (متوفی 786). (37)
نکتهی مهم و اصلی دربارهی سلسلهی کبرویه این است که خلفای آن غالباً به تشیع منسوب یا مربوط شدهاند، (38) از جمله در یکی از آثار سعدالدین حمویه (39) به پیوند ولایت و نبوت اشاره شده و مرید وی، نسفی، (40) از سعدالدین حمویه نقل کرده است که نام ولیّ در امت محمد منحصر به دوازده تن است و ولیّ آخر که ولیّ دوازدهم باشد، خاتم اولیاست و مهدی و صاحب زمان نام اوست.
علاءالدولهی سمنانی نیز فضائل اهل بیت علیهمالسلام را نقل و آنان را ستوده (41) و در کتاب مناظر المحاضر للمناظر الحاضر که منسوب به اوست، در شرح واقعهی غدیرخم و اثبات وصایت علی علیهالسلام و توصیف شیعهی واقعی و تمایز آن از شیعهنما بحث میکند و شیعهی واقعی علی علیهالسلام را صوفیه میداند. (42)
سلسلهی کبرویه در زمان جانشین میر سیدعلی همدانی، یعنی خواجه اسحاق خَتَلانی (مقتول در 826)، دارای انشعاباتی شد؛ در میان دو تن از مدعیان جانشینی، یعنی سید محمد نوربخش (متوفی 869) و سید عبدالله برزش آبادی (43) (متوفی ح 890)، اختلاف افتاد و گروهی به نام نوربخشیه طرفدار سید محمد نوربخش، و گروهی نیز طرفدار برزش آبادی شدند. (44)
شعبهی برزش آبادی به تدریج ذهبیه خوانده شد (45)، گرچه در بستان السیاحه آمده که مدتهای زیاد نیست که نام ذهبیه را بر این سلسله نهادهاند و گویا به صد سال نرسیده است. (46) بدینترتیب، سلسلهی نوربخشیه و ذهبیه استمرار سلسلهی کبرویه و منشعب از آن است.
نوربخشیه. سید محمد نوربخش اهل قائن خراسان و از شاگردان میر سید شریف جرجانی و عالم بزرگ شیعی، ابن فهد حلّی، او و جانشینانش که در نشر مذهب شیعه در قرن نهم و بعد از آن سهم بسیار داشتند، مقدّم بر صفویه در فکر قیام بر ضد سلطان وقت (شاهرخ گورکانی) و تأسیس حکومت صوفی شیعی بودند. خواجه اسحاق ختلانی نیز با وی همکاری کرد ولی پس از آنکه شکست خورد، محبوس شد و خواجه اسحاق به امر شاهرخ در 826 به قتل رسید. (47)
از جمله سلسلههایی که نسبت اصلی خود را به نوربخشیه میرسانند، سلسلهی اویسی است. (48) در میان بزرگان نوربخشیه باید از صوفی و فقیه بزرگ شیعی ایرانی، سید حیدر آملی (متوفی پس از 782)، نام برد که به صراحت اتحاد تصوف و تشیع را مطرح کرده است. وی از علویان آمل، و در فقه و کلام شاگرد فخرالمحققین حلی (49) و در تصوف مرید شیخ نورالدین تهرانی اصفهانی (50) و احتمالاً محمد بن ابیبکر سمنانی (51) بود که هر دو از مشایخ سلسلهی کبرویه بودند. سید حیدر آملی در اکثر آثار خویش، خصوصاً در جامعالاسرار، (52) با مخاطب قرار دادن شیعهی رسمی (شیعهی ظاهری) و صوفیه میخواهد ثابت کند که شیعه و صوفیهی حقه مرجع و مأخذ واحدی دارند.
ذهبیه. این سلسله، چنانکه گفته شد، منسوب به سید عبدالله برزش آبادی است و در اوایل حکومت صفویه ابتدا در خراسان و سپس در شیراز رواج یافت. سلسلهی ذهبیه نیز در اظهار تشیع و تقید به آن در این مدت ممتاز بوده است. بزرگانی از علما و حکما نیز که صاحب تألیفات بودند، در میان آنها ظاهر شدند؛ از جمله، شیخ علینقی اصطهباناتی (متوفی 1126) و جانشین و دامادش سید قطبالدین نیریزی (متوفی 1173 در نجف) که مجدد این سلسله در اواخر صفویه نیز بود. (53)
در سلسلهی ذهبیه پس از قطبالدین نیریزی سه تن به نامهای ملامحراب گیلانی و آقا محمد بیدآبادی و آقا محمدهاشم شیرازی، که همگی از حکمای عصر و صاحب تألیفات بودند، ادعای جانشینی کردند و آنان نیز جانشینانی تعیین کردند، ولی از میان آنها آقا محمدهاشم درویش شیرازی (متوفی 1199) رسمیت بیشتر یافت. پس از او نیز دو تن دعوی جانشینی داشتند که رشتهی معروفتر به میرزا ابوالقاسم شریفی، معروف به میرزابابا و متخلص به راز (متوفی 1286)، رسید. وی از مشاهیر بزرگان ذهبیه در زمان خود و دارای تألیفات بسیار بود. مهمترین کتاب او آیات الولایة در تفسیر قرآن است. پس از وی فرزندش مجدالاشراف (متوفی 1331) جانشین او شد. مجدالاشراف متولی مزار شاهچراغ شیراز بود. بعد از وی نیز انشعابات جدیدی صورت گرفت، از جمله گروهی از برادر او، میرزامحمدرضا ملقب به مجدالاشراف ثانی، پیروی کردند، ولی شاخهای که بیشتر شهرت یافت شاخهای است که به میرزا احمد تبریزی (متوفی 1351) معروف به وحیدالاولیاء میرسد. (54)
سلسلهی ذهبیه دومین سلسلهی مهم پس از نعمت اللهی بود و بزرگانش با احتیاط با متشرعه رفتار میکردند؛ از اینرو، مورد تعرض و فشار قرار نگرفتند. (55) حاج زینالعابدین شیروانی که از اقطاب سلسلهی نعمتاللهیه بود و در اواسط دورهی قاجاریه میزیست، از فقدان ارشاد در این دوره یاد کرده (56) و بعید نیست که از همین ایام، که دوران فترت و کثرت مدعیان ذهبیه بود، این سلسله به نام ذهبیهی اغتشاشیه مشهور شده باشد. (57)
نقشبندیه. یکی از سلسلههای مهم صوفیه ایران که اهل تسنناند و در زمان تیموریان متنفذترین سلسله و نزد سلاطین تیموری محترم بودند، سلسلهی نقشبندیه است. این سلسله به سبب انتساب به بهاءالدین محمد نقشبند (متوفی 791)، به این نام مشهور شد و خود دنبالهی سلسلهی خواجگان است. (58)
بزرگان سلسلهی نقشبندیه رشتهی اجازه خود را به دو طریق به پیامبر میرسانند: یکی همان طریق مشهور است که به بایزید بسطامی و از وی به امام صادق و با چند واسطه به پیامبر میرسد؛ دیگری، طریق بکری است که به ابوبکر میرسد. (59) برخی طریقهی اول (60) و برخی طریقهی دوم را ترجیح میدهند. (61)
سلسلهی نقشبندیه در دورهی تیموریان در آغاز در بخارا و اطرافش رواج یافت و جانشینان بهاءالدین این سلسله را به شهرهای دیگر ماوراءالنهر و خراسان نیز بردند. (62) از مشاهیر صوفیهی ایرانی این سلسله، خواجه محمد پارسا (متوفی 822)، خواجه عبیدالله احرار و سعدالدین کاشغری و کاشفی سبزواری و عبدالرحمان جامی بودند. (63) در این میان خواجه عبیدالله احرار و جامی، به لحاظ علمی و نظری، در ترویج تصوف نقشبندی در تاریخ تصوف ایران و سپس در آسیای صغیر و شبهقارهی هند نقش مهمی داشته است. (64) آثار وی در تصوف به زبان فارسی همواره مورد توجه مؤلفان صوفی بوده و حتی لوایح وی حدود سه قرن قبل در جریان نفوذ نقشبندیه به چین به زبان چینی ترجمه شده است. (65)
سلسلهی نقشبندیه در زمان شیخ احمد سرهندی (سهرندی) که وی را مجددِ الفِ ثانی (971-1034) خواندهاند با نام سلسلهی مجددی در هند تجدید و احیا شد، ولی در این ایام که مقارن حکومت صفویه بود، در ایران نفوذ نیافت. (66)
بعدها در زمان مولانا خالدِ نقشبندی (متوفی 1242) سلسلهی نقشبندیه خالدیه در ایران، در کرمانشاهان و کردستان، توسعه یافت و از طریق جانشیان مولانا خالد به عراق و سوریه و ترکیه رسید و عدهای از علمای اهل سنّت و صاحبمنصبان دولتی در این کشورها از پیروان این سلسله شدند. (67) بیشتر مشایخ این سلسله اهل کردستان عراق بودند و برخی از آنها اجازهی ارشاد از سلسلهی قادریه نیز داشتند. (68) نقشبندیها، که عمدتاً در کرمانشاهان و کردستان بودند، در حوادث سیاسی از جمله در مقابل حملات روسیه به ایران و نهضت مشروطه شرکت فعال داشتند. (69)
سهروردیه. گفته میشود که این سلسله به شیخ ابونجیب عبدالقادر سهروردی یا برادرزادهاش، شیخ شهابالدین عمربن محمد سهروردی (متوفی 632)، منتسب است. بزرگان بسیاری در ایران و هند در تصوف مرید شیخ شهابالدین عمر بن محمد سهروردی بودهاند، از جمله فخرالدین عراقی و اوحدالدین کرمانی و بهاءالدین زکریا مولتانی. سلسلهی سهروردیه به واسطهی بهاءالدین زکریا (70) (متوفی 661) بیش از ایران در هند رواج و رونق یافت. (71)
قادریه. این سلسله به شیخ عبدالقادر گیلانی یا جیلانی (متوفی 561)، که مشهور به غوث گیلانی و از سادات حسنی است، منسوب است. این طریقه ابتدا در عراق و سپس در مراکش، بیتالمقدّس، آسیای صغیر و هند رواج یافت. در ایران نیز تا قرن نهم پیروانی داشت و بعدها از قرن دوازدهم به کوشش شیخ اسماعیل ولیانی (متوفی 1158)، که از مروّجان سلسلهی قادری برزنجی بود، در کرمانشاه و به خصوص در کردستان پیروان بسیاری پیدا کرد. (72) این سلسله در مناطق سنّی نشین ایران دارای شاخههای متعدد است که از مهمترین آنها شاخهی طالبانی قادری و مؤسس آن ملامحمود زنگنه طالبانی کرکوکی (متوفی 1215) است. (73) در دورهی قاجاریه یکی از مشایخ این سلسله به نام شیخ عبیدالله (متوفی 1310)، در ایران و در قلمرو عثمانی، قیامی را برضد حکومتهای وقت رهبری کرد، ولی سرانجام پس از سه سال مبارزه، این قیامها با همکاری دولت ایران و ترکیه سرکوب شد و شیخ عبیدالله نیز زندانی و سپس به حجاز تبعید گردید. (74)
بسیاری از مشایخ سلسلهی قادریه اهل کردستان عراقاند و برخی از آنها در هر دو سلسلهی نقشبندیه و قادریه سمت ارشاد دارند. (75)
سلسلهی خاکسار جلالی. این سلسله که نسبت خود را به سلمان فارسی و از او به پیامبر اکرم میرساند، همهی مشایخ خود را نیز از مریدان و ملازمان ائمه علیهمالسلام معرفی میکند. خاکساریها عرفایی مانند سید محمد گیسودراز، تاجالدین زاهد گیلانی و سید جلالالدین حیدر را از مشایخ خود میدانند و به خصوص برای شخص اخیر احترام بسیاری قائلاند و برخی او را سرسلسلهی خاکسار جلالی میدانند. (76) بزرگان این سلسله بیشتر در هند و ماوراءالنهر میزیستند. مشایخ خاکسار که در ایران به سر میبردند، بر اثر سختگیری اواسط تا اواخر صفویه به هند رفتند، اما در اوایل قاجاریه یکی از مشایخ آنها به نام فتحعلیخان، ملقب به غلام علیشاه هندی جلالی، به بوشهر و سپس به شیراز رفت. پس از او کرم علیشاه به تهران آمد و مستوفیالممالک وزیر محمدشاه قاجار مرید وی شد و در دِه ونک برای آنها خانقاهی ساخت. (77)
سلسلهی خاکسار جلاللی به دو دستهی مهم تقسیم میشود: معصوم علیشاهی و غلامعلی شاهی.
معصوم علیشاهی که در مشهد و اصفهان فعالیت داشته امروزه از رونق افتاده است و فعلاً خاکساریه منحصر به غلامعلی شاهی است. آخرین شیخ بزرگِ شاخهی غلامعلی شاهی، علیمحمد ملقب به مطهر علیشاه (متوفی 1361) بود. وی در بسیاری از شهرهای ایران خانقاه ساخت. (78) مزار او در کنار مزار شیخ زاهد گیلانی در شیخانه در لاهیجان است. (79) مطهر علیشاه جانشینی معرفی نکرد و پس از او مشایخی که از وی اجازه داشتند در مناطق گوناگون به تبلیغ و ترویج این سلسله پرداختند. (80)
اهل حق. از این سلسله تا قرن ششم در کتب ملل و نحل و آثار صوفیان نامی نیست. گفته میشود که علت این امر سعی پیروان آنها در حفظ اسرار بوده است. آداب و عقاید این سلسله شبیه غالیان است. آنها معتقدند که حضرت علی علیهالسلام اسرار خود را به حسن بصری انتقال داد و این اسرار به معروف کرخی رسید. (81) برخی آغاز این سلسله را به قرن دوم میرسانند که در قرن هشتم شخصی به نام سلطان اسحاق (سلطان صحاک / سحاک) در منطقهای کردنشین بین ایران و عراق به تجدید آن همت گماشت. (82) برخی نیز سلطان اسحاق را مؤسس این سلسله معرفی میکنند. (83) طرفداران این سلسله بیشتر در استان کرمانشاه و لرستان و در برخی شهرها، از جمله در تبریز و اسدآباد همدان و حوالی کرج (هشتگرد) و ماکو و میاندوآب کردستان، زندگی میکنند. (84)
پینوشتها:
1. شیروانی، 1348 ش، ص 26-28، 86-87.
2. ر.ک. صفا، ج 5، بخش 1، ص 192-198، 220.
3. د. اسلام، چاپ دوم، ج 4، ص 51.
4. جذبی، ص 107/108.
5. د. اسلام، همانجا.
6. ر.ک. همان، ج 3، ص 446.
7. معصوم علیشاه، ج 3، ص 216-217؛ صدوقی سها، ص 148-151.
8. فرزام، ص 660.
9. صفا، ج 4، ص 78.
10. فرزام، ص 645-646.
11. همایونی، ص 30؛ سلطانی، ج 9، ص 24.
12. معصوم علیشاه، ج 3، ص 48.
13. زرینکوب، ص 324؛ تابنده، ص 73.
14. شیروانی، 1315، 223-224.
15. ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بهبهانی، آقا محمدعلی».
16. شیروانی، 1315، ص 171-175.
17. ر.ک. هدایت، ص 450.
18. ر.ک. آقابزرگ طهرانی، ج 12، ص 284-285؛ بحرالعلوم، پیشگفتار استادی، ص 77-81.
19. دیوانبیگی، ج 3، ص 1933.
20. زرینکوب، ص 317، 332، 336-338؛ همایونی، ص 35-39، 44-45.
21. معصوم علیشاه، ج 3، ص 188-192.
22. همان، ج 3، ص 208.
23. زرینکوب، ص 341.
24. ر.ک. مجذوبعلی شاه، ص 7.
25. شیروانی، 1350 ش، ص 32-34، 50-54؛ نیز ر.ک. همایونی، ص 186-189.
26. ر.ک. شیروانی، 1348 ش، مقدمهی تابنده، ص ج – د.
27. ر.ک. همایونی، ص 95-100.
28. همان، ص 181، 189-192.
29. دربارهی این تفسیر ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بیان السعاده».
30. همایونی، ص 199-207، 212، 216، 219-220.
31. همان، ص 241، برای اطلاع از مشایخ آن ر.ک. نوربخش، 1373 ش.
32. ر.ک. همایونی، ص 205-206.
33. همایونی، ص 135-136، 138، 333.
34. صفائی، ج 1، ص 167.
35. زرینکوب، ص 81.
36. همان، ص 98.
37. زرینکوب، ص 98، 105، 169؛ مدیر شانهچی، ص 256، 260؛ لباف خانیکی، ص 251.
38. زرینکوب، ص 88.
39. ص 137-138.
40. ص 320-321.
41. 1366 ش، ص 223.
42. ص 130، 145-161.
43. دربارهی او ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بُرزش آبادی».
44. معصوم علیشاه، ج 2، ص 344.
45. همان جا.
46. شیروانی، ص 292.
47. شوشتری، ج 2، ص 144-148.
48. عنقا، مقدمهی صادق عنقا، ص 21، پانویس.
49. آملی، 1416، ج 1، ص 531.
50. همان، ج 1، ص 530.
51. همان، ج 1، ص 521.
52. ص 4.
53. خاوری، ج 1، ص 290، 307-308.
54. خاوری، ج 1، ص 322-325، 337؛ دربارهی وحیدالاولیاء ر.ک. استخری، ص 539-560.
55. زرینکوب، ص 332.
56. شیروانی، 1348 ش، ص 251.
57. ر.ک. معصوم علیشاه، ج 2، ص 344؛ خاوری، ج 1، ص 352-355.
58. ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بهاءالدین نقشبند».
59. پارسا، مقدمهی طاهری عراقی، ص 30-31.
60. ر.ک. محمد فضل الله، ص 34.
61. ر.ک. پارسا، همان مقدمه، ص 31.
62. همان مقدمه، ص 20.
63. فخرالدین صفی، ج 1، ص 101، 121، 205؛ زرینکوب، ص 206-209.
64. ر.ک. احرار، مقدمهی نوشاهی، ص 1، 3؛ مایل هروی، ص 230-231.
65. ر.ک. موراتا، ص 31-35.
66. زرینکوب، ص 211-213.
67. توکلی، ص 223، 251-252؛ سلطانی، ج 9، ص 151.
68. توکلی، ص 260-281؛ سلطانی، ج 9، ص 163، 234-236.
69. ر.ک. حسینی نقشبندی، ص 40، 113، 116-117؛ سلطانی، ج 9، ص 163، 219، 223.
70. دربارهی او ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بهاءالدین زکریا».
71. زرینکوب، ص 178-179؛ زیدی، ص 8.
72. برای تفصیل ر.ک. توکلی، ص 183-219؛ سلطانی، ج 9، ص 243، 246-247.
73. سلطانی، ج 9، ص 256-349.
74. توکلی، ص 183-187.
75. همان، ص 192-193؛ سلطانی، ج 9، ص 255.
76. منجمی، ص 27-35؛ سلطانی، ص 380.
77. منجمی، ص 40؛ سلطانی، ج 9، ص 379، 385-386.
78. منجمی، ص 44، 49؛ خواجهالدین، 1360 ش، ص 49.
79. منجمی، ص 49.
80. ر.ک. همان، ص 49-50.
81. خواجهالدین، 1362 ش، ص 1-2؛ قبادی، ص 84، 89.
82.خواجهالدین، 1362 ش، ص 2-3؛ قبادی، ص 87-88.
83. ر.ک. قبادی، ص 89.
84. خواجهالدین، 1362 ش، ص 3-4؛ قبادی، ص 85-86.
منابع تحقیق :
آقابزرگ طهرانی، محمد محسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علینفی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403 / 1983، 25 ج در 28 مجلد.
حیدربن علی آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم فی تأویل کتاب الله العزیز المحکم، چاپ محسن موسوی تبریزی، تهرانی 1416 / 1995.
ـــ، جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران 1368 ش.
ابنبزاز، صفوة الصفا، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز، 1373 ش.
ابنکربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران 1344-1349 ش.
عبیدالله محمود احرار، احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار، مشتمل بر ملفوظات احرار به تحریر میرعبدالاول نیشابوری، ملفوظات احرار (مجموعهی دیگر)، مرقعات احرار، خوارق عادات احرار تألیف مولانا شیخ، چاپ عارف نوشاهی، تهران 1380 ش.
احسانالله علی استخری، اصول تصوف، تهران [؟ 1338 ش].
محمدمهدی بن مرتضی بحرالعلوم، رسالهی سیروسلوک، در هفده رسالهی فارسی، چاپ رضا استادی، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1375 ش.
یوسف بن احمد بحرانی، لؤلؤةالبحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم [بیتا.].
شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران 1367-1375 ش.
محمدبن محمد پارسا. قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران 1354 ش.
سلطانحسین تابنده،، نابغهی علم و عرفان در قرن چهاردهم، شرح حال مرحوم حاج ملا سلطانمحمد گنابادی: سلطانعلیشاه، تهران 1350 ش.
احمد تمیم داری، عرفان و ادب در عصر صفوی، تهران 1372-1373 ش.
محمد رئوف توکلی، تاریخ تصوف در کردستان، تهران 1378 ش.
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش.
هبةالله جذبی، رسالهی باب ولایت و راه هدایت، [بیجا] 1372 ش.
رسول جعفریان، دین و سیاست در دورهی صفوی، قم 1370 ش.
محسن جهانگیری، محییالدین ابن عربی: چهرهی برجستهی عرفان اسلامی، تهران 1375 ش.
عبدالرحمان حسینی نقشبندی، سادات نقشبندی و جنبشهای ملی کرد درگذر تاریخ، ترجمهی محمد بانهای، ارومیه 1381 ش.
حمدالله مستوفی، تاریخ گزنده، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1339 ش، 1362 ش.
اسدالله خاوری، ذهبیه: تصوف علمی – آثار ادبی، ج 1، تهران 1362 ش.
محمدعلی خواجهالدین، سرسپردگان: تاریخ و شرح عقائد دینی اهل حق، تهران 1362 ش.
ـــ، کشکول خاکساری: تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم خاکساریه، تبریز، 1360 ش.
خوانساری، محمدباقر بن زینالعابدین خوانساری، روضاتالجنات فی احوالالعلماء و السادات، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم 1390-1392، 8 ج.
دانشنامهی جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدادعادل، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375 ش -.
روشن خیاوی، حروفیه: تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید، تهران 1379 ش.
یوهانس توماس پیتر دوبروین، شعر صوفیانهی فارسی: درآمدی بر کاربرد عرفانی شعر فارسی کلاسیک، ترجمهی مجددالدین کیوانی، تهران 1378 ش.
احمدعلی دیوانبیگی، حدیقةالشعراء، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1364-1366 ش.
رشیدالدین فضلالله، کتاب تاریخ غاز انی: داستان غاز انخان، چاپ کارلیان، لندن 1358 – 1940.
ـــ، کتاب مکاتبات رشیدی، چاپ محمد شفیع، لاهور 1364 / 1945.
عبدالحسین زرینکوب، دنبالهی جستجو در تصوف ایران، تهران 1362 ش.
شمیم محمود زیدی، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی، راولپندی 1353 ش.
محمد بن مؤید سعدالدین حمویه، المصباح فی التصوف، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1362 ش.
محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج 9: تاریخ تصوف در کرمانشاه، تهران 1380 ش.
محمد بن محمود شمسالدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج 2، چاپ ابراهیم میانجی، تهران 1379.
نورالله بن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران 1354 ش.
کامل مصطفی شیبی، الفکر الشیعی و النزعاتالصوفیة حتی مطلع القرن الثانی عشر الهجری، بغداد 1386 / 1966.
زینالعابدین بن اسکندر شیروانی، بستانالسیاحه، یا، سیاحتنامه، چاپ سنگی تهران 1315، چاپ افست [بیتا.].
ـــ، حدائق السیاحة، تهران 1348 ش.
ـــ، کشف المعارف، چاپ جواد نوربخش، تهران 1350 ش.
محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، رسالهی سه اصل، چاپ محمد خواجوی، تهران 1376 ش.
منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین، تهران 1359 ش.
ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، تهران، ج 4، ج 5، بخش 1، 1378 ش.
ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه، ج 1، تهران 1363 ش.
حسن طارمی، علامهی مجلسی، تهران 1376 ش.
غلامرضا طباطبائی مجد، دردِ طلب: زندگانی شیخ صفیالدین اردبیلی، تبریز 1376 ش.
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353 ش.
احمدبن محمد علاءالدولهی سمنانی، چهل مجلس، یا، رسالهی اقبالیه، تحریر امیر اقبالشاهبن سابق سجستانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران 1366 ش.
ـــ، مناظر المحاضر للمناظر الحاضر، چاپ حسین حیدرخانی، مشتاقعلی، تهران 1371 ش.
علیبن علی عنقا، انوار قلوب سالکین، [و]، حقایق المناقب، [تهران] 1360 ش.
قاسم غنی، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، ج 2، قسمت 1، تهران 1366 ش.
علیبن حسین فخرالدین صفی، رشحات عینالحیات، چاپ علیاصغر معینیان، تهران 1356 ش.
حمید فرزام، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمتالله ولی، تهران 1374 ش.
محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، ده رسالهی محقق بزرگ فیض کاشانی، چاپ رسول جعفریان: شرح صدر، اصفهان 1371 ش.
ـــ، کتاب الاصول الاصلیة و، رسالة الحق المبین فی تحقیق کیفیة التقفة فیالدین، چاپ جلالالدین محدث ارموی، [تهران] 1349 ش.
محمد سعیدبن محمد مفید قاضی سعید قمی، اسرارالعبادات و حقیقة الصلوة، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران 1339 ش.
اسماعیل قبادی، «تحقیقی پیرامون فرقهی اهل حق»، مجلهی تخصصی کلام اسلامی، سال 4، ش 14 (تابستان 1374).
محمدعلی بن صادقعلی کشمیری، کتاب نجومالسماء فی تراجم العلماء قم: مکتبة بصیرتی، [بیتا.].
عبدالرزاقبن علی لاهیجی، گزیدهی گوهرمراد، چاپ صمد موحد، تهران 1364 ش.
رجبعلی لباف خانیکی، «کبرویهی جوین»، در مجموع مقالات همایش علمی – بینالمللی بزرگداشت شیخ نجمالدین کبری، [عشقآباد]: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ترکمنستان، 1380 ش.
فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ترجمهی مهر آفاق بایبوردی، تهران 1378 ش.
نجیب مایل هروی، جامی، تهران 1377 ش.
محمد جعفر بن صفر مجذوبعلی شاه، رسالهی العقاید المجذوبیّه: بیانات حضرت مجذوبعلیشاه کبودرآهنگی، [تهران] 1362 ش.
محمدباقربن محمدتقی مجلسی، اجوبه، در محمدتقیبن مقصود علی مجلسی، رسالهی تشویق السالکین، [تهران] 1375 ش.
ـــ، عین الحیات، چاپ مهدی رجائی، قم 1376 ش.
محمدتقیبن مقصود علی مجلسی، رسالهی تشویق السالکین، [تهران] 1375 ش.
محمد فضلالله، عمدة المقامات، چاپ بهادرخان زکریاجان، کابل [؟ 1355 ش].
محسن مدیر شانهچی، «حضور و نفوذ کبرویه در خراسان»، در مجموع مقالات همایش علمی – بینالمللی بزرگداشت شیخ نجمالدین کبری، همان.
محمدمعصوم بن زینالعابدین معصوم علیشاه، طرائقالحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران [؟1318].
حسین منجمی، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف، تهران 1379 ش.
عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمد امین ریاحی، تهران 1352 ش.
عزیزالدینبن محمد نسفی، مجموعهی رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، چاپ ماریژان موله، تهران 1341 ش.
عبوالواسع بن جمالالدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1371 ش.
جواد نوربخش، گلستان جاوید، [تهران] 1373 ش.
رضاقلیبن محمدهادی هدایت، تذکرهی ریاضالعارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران [1344 ش].
مسعود همایونی، تاریخ سلسلههای طریقهی نعمةاللهیه در ایران از سال 1190 هجری قمری تا سال 1399 هجری قمری، [تهران] 1358 ش.
جلالالدین همائی، مولوینامه: مولوی چه میگوید؟، تهران 1369 ش.
A. Bausani, "Religion in the Saliuq period", in The Cambridge history of Iran, vol.5, cd. J. A. Boyle, Cambridge 1968.
The Encyclopaedia of Islam, new ed., Leiden: Brill, 1960- , s.v. "Iran. VI: Religions" (by J. T. P. De Bruiin).
Sachiko Murata, Chinese gleams of suft light: Wang Tai-yu's Great learning of
• S
the pure and real and Liu Chih s Displaying the concealment of the real realm, with a new translation of Jami’s Lawd 'ih from the Persian by William C. Chittick, New York 2000.
Bemd Radtke, "The concept of wilaya in early Sufism", in The Heritage of Sufism, vol. I, cd. Leonard Lewisohn, Oxford: oneworld, 1999.
جمعی از مؤلفان؛ (1388)، تاریخ و جغرافیای تصوّف، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.
/ج