تقابل انسان ديني با تنگناهاي دنيوي
نويسنده:مهدي جمشيدي
حيات دنيوي سرشار از كاميابي ها و لذت ها به همراه رنج ها و دشواري ها است. هر انساني در طول زندگي خود، قطعاً هم طعم شيرين خوشي ها را چشيده است و هم طعم تلخ مصيبت ها را. به هر حال، از هيچ كدام نمي توان گريخت و انسان ناگزير از مواجهه منطقي و معقول با آنهاست. آنچه كه مهم است، شيوه و سبك مواجهه است. به خصوص در مورد رويارويي انسان با سختي ها و تنگناهاست كه آدمي خود را مي بازد و دچار نابساماني هاي فكري و رواني مي شود.
ساز و كاري كه روان شناسان غربي در اين باره پيش روي انسان نهاده اند، نوعي «انعطاف پذيري اجباري» است. در واقع، انسان غربي خود را در هاله اي از جبرها مي يابد كه به علت عجز تكويني خود در غلبه بر آنها، ناچار است آنها را «تحمل» كند. چنانچه انسان مايل است كمتر از اين تحمل و مداراي اجتناب ناپذير، برنجد و دچار يأس و نااميدي نگردد؛ بايد به وادي «غفلت» پانهد. اگر واقعيت هاي هستي با خواست و پسند انسان همراه و همسو نيستند، حداقل او مي تواند از واقعيت ها بگريزد و به آنها نينديشد! آري، انسان غربي «قرار» نمي گيرد، بلكه «فرار» مي كند! زينت ها و جذابيت هاي فريبنده و اغفال گر دنيا كم نيستند تا انسان را در دام «دلبستگي ها» و «روزمرگي ها» گرفتار سازند و بين او وحقيقت، حجابي ضخيم پديد آورند. فلسفه هنر غربي نيز چيزي جز اين نيست. هنر غربي در خدمت نفسانيت و ابعاد حيواني وجود انسان است كه داراي جاذبه هاي ظاهري و وسوسه انگيز است. هنر مدرن آميزه اي از «سكس» و «خشونت» است كه به گونه اي حيرت انگيز، انسان را در مرداب «خودفراموشي» فرو مي برد. برخلاف اين، هنر اسلامي ابزاري ست براي «تذكر» و نه «تفنن»!
اما ساز و كارهاي اسلام براي تقابل خردمندانه انسان با چالش ها و تنگناهاي حيات دنيوي چيست؟ 1- «نظام اعتقادي» (هست ها و نيست ها) و «نظام ارزشي» (بايدها و نبايدها) در اسلام مبتني بر يك سلسله حقايق و واقعيت هاي تكويني و الهي ست1. بنابراين، اسلام در ابتدا تصويري واقع نما از «هستي» (جهان بيني ديني) و «انسان» (انسان شناسي ديني) ترسيم مي كند و سپس امر و نهي ها را در قالب وحي به انسان عرضه مي دارد. از اين رو، براي تبيين ديدگاه اسلام در خصوص چگونگي مواجهه انسان با مصائب و دشواري ها بايد از مقدمات «هستي شناسانه» و «انسان شناسانه» گذار نمود. تمامي مالكيت ها «اعتباري» و «قراردادي» هستند و «مالكيت حقيقي»، تنها از آن خداست؛ اوست كه «علت هستي بخش» همه موجودات است و آنها را از نيستي به مرحله هستي آورده است2. موجودات نه تنها در حدوث، بلكه در بقاي خود نيز محتاج توجه خداوند هستند3. انسان حتي مالك بدن خود نيز نيست و نمي تواند به دلخواه خود در آن تصرف كند. بنابراين، چيزي يافت نمي شود كه متعلق به خدا نباشد. از اين جمله، نعمت هايي است كه در اختيار انسان مي باشد. نعمت ها، «امانت» خداوند هستند كه براي مدتي موقت به انسان اعطا شده اند. حال اگر «صاحب و مالك»، امانت خود را بازپس گيرد، جايي براي شكوه و تأسف باقي مي ماند؟! اما آيا حكمتي در وراي اعطا و سلب نعمت ها وجود دارد؟
2- نعمت ها و نقمت ها به مثابه وسيله اي براي «آزمايش و ابتلاء» انسان هستند4. انسان در اين عرصه آزموده مي شود كه آيا در قبال نعمت ها «شكر» و در برابر مصائب، «صبر» مي كند و پس از تدبر و تأمل، «توكل» را برمي گزيند5. از اين رو، هم خوشي و لذت ها و هم مشقات و دشواري ها داراي حكمت هاي عميقي هستند كه مهمترين آنها واكنش سنجي آدمي در مقابل اين پديده ها است.
3- اگر انسان بتواند از اين آزمايش هاي دنيوي، سرفراز و كامياب بيرون آيد و تسليم وسوسه هاي شيطان نشود و نعمت ها او را دچار «غفلت و كبر»، و سختي ها او را مبتلا به «يأس و اعتراض» نكند؛ به «كمالات معنوي» وصف ناپذيري دست خواهد يافت.
مؤمن به خوبي مي داند كه در برابر سختي ها و مصائب موقت دنيوي، طعم شيرين سعادت و رستگاري ابدي را خواهد چشيد. مؤمن همواره به خود القاء مي كند كه خداوند خواستار تعالي اوست و دشواري هاي حيات اين جهاني داراي مصالحي براي اوست كه عقل محدودش قادر به درك و فهم و تحليل آنها نيست. بنابراين، خود را به خدا مي سپارد و تن به رضاي او مي دهد6. بدين ترتيب، روشن است كه دين سيمايي معنوي، عقلاني، عادلانه و هدفمند از هستي و انسان و ارتباطات ميان آنها ارائه مي دهد و در چارچوب نظام معنايي خود، تفسيري نشاط انگيز و تحول آفرين با ادبياتي الهي در اختيار انسان قرار مي دهد. انسان ديني باور دارد كه هدف اصلي خداوند از خلقت او، «رحمت» است7 و دشواري ها «جنبه ثانوي و غيرذاتي» دارند و از لوازم تحقق يافتن رحمت الهي محسوب مي شوند.
ساز و كاري كه روان شناسان غربي در اين باره پيش روي انسان نهاده اند، نوعي «انعطاف پذيري اجباري» است. در واقع، انسان غربي خود را در هاله اي از جبرها مي يابد كه به علت عجز تكويني خود در غلبه بر آنها، ناچار است آنها را «تحمل» كند. چنانچه انسان مايل است كمتر از اين تحمل و مداراي اجتناب ناپذير، برنجد و دچار يأس و نااميدي نگردد؛ بايد به وادي «غفلت» پانهد. اگر واقعيت هاي هستي با خواست و پسند انسان همراه و همسو نيستند، حداقل او مي تواند از واقعيت ها بگريزد و به آنها نينديشد! آري، انسان غربي «قرار» نمي گيرد، بلكه «فرار» مي كند! زينت ها و جذابيت هاي فريبنده و اغفال گر دنيا كم نيستند تا انسان را در دام «دلبستگي ها» و «روزمرگي ها» گرفتار سازند و بين او وحقيقت، حجابي ضخيم پديد آورند. فلسفه هنر غربي نيز چيزي جز اين نيست. هنر غربي در خدمت نفسانيت و ابعاد حيواني وجود انسان است كه داراي جاذبه هاي ظاهري و وسوسه انگيز است. هنر مدرن آميزه اي از «سكس» و «خشونت» است كه به گونه اي حيرت انگيز، انسان را در مرداب «خودفراموشي» فرو مي برد. برخلاف اين، هنر اسلامي ابزاري ست براي «تذكر» و نه «تفنن»!
اما ساز و كارهاي اسلام براي تقابل خردمندانه انسان با چالش ها و تنگناهاي حيات دنيوي چيست؟ 1- «نظام اعتقادي» (هست ها و نيست ها) و «نظام ارزشي» (بايدها و نبايدها) در اسلام مبتني بر يك سلسله حقايق و واقعيت هاي تكويني و الهي ست1. بنابراين، اسلام در ابتدا تصويري واقع نما از «هستي» (جهان بيني ديني) و «انسان» (انسان شناسي ديني) ترسيم مي كند و سپس امر و نهي ها را در قالب وحي به انسان عرضه مي دارد. از اين رو، براي تبيين ديدگاه اسلام در خصوص چگونگي مواجهه انسان با مصائب و دشواري ها بايد از مقدمات «هستي شناسانه» و «انسان شناسانه» گذار نمود. تمامي مالكيت ها «اعتباري» و «قراردادي» هستند و «مالكيت حقيقي»، تنها از آن خداست؛ اوست كه «علت هستي بخش» همه موجودات است و آنها را از نيستي به مرحله هستي آورده است2. موجودات نه تنها در حدوث، بلكه در بقاي خود نيز محتاج توجه خداوند هستند3. انسان حتي مالك بدن خود نيز نيست و نمي تواند به دلخواه خود در آن تصرف كند. بنابراين، چيزي يافت نمي شود كه متعلق به خدا نباشد. از اين جمله، نعمت هايي است كه در اختيار انسان مي باشد. نعمت ها، «امانت» خداوند هستند كه براي مدتي موقت به انسان اعطا شده اند. حال اگر «صاحب و مالك»، امانت خود را بازپس گيرد، جايي براي شكوه و تأسف باقي مي ماند؟! اما آيا حكمتي در وراي اعطا و سلب نعمت ها وجود دارد؟
2- نعمت ها و نقمت ها به مثابه وسيله اي براي «آزمايش و ابتلاء» انسان هستند4. انسان در اين عرصه آزموده مي شود كه آيا در قبال نعمت ها «شكر» و در برابر مصائب، «صبر» مي كند و پس از تدبر و تأمل، «توكل» را برمي گزيند5. از اين رو، هم خوشي و لذت ها و هم مشقات و دشواري ها داراي حكمت هاي عميقي هستند كه مهمترين آنها واكنش سنجي آدمي در مقابل اين پديده ها است.
3- اگر انسان بتواند از اين آزمايش هاي دنيوي، سرفراز و كامياب بيرون آيد و تسليم وسوسه هاي شيطان نشود و نعمت ها او را دچار «غفلت و كبر»، و سختي ها او را مبتلا به «يأس و اعتراض» نكند؛ به «كمالات معنوي» وصف ناپذيري دست خواهد يافت.
مؤمن به خوبي مي داند كه در برابر سختي ها و مصائب موقت دنيوي، طعم شيرين سعادت و رستگاري ابدي را خواهد چشيد. مؤمن همواره به خود القاء مي كند كه خداوند خواستار تعالي اوست و دشواري هاي حيات اين جهاني داراي مصالحي براي اوست كه عقل محدودش قادر به درك و فهم و تحليل آنها نيست. بنابراين، خود را به خدا مي سپارد و تن به رضاي او مي دهد6. بدين ترتيب، روشن است كه دين سيمايي معنوي، عقلاني، عادلانه و هدفمند از هستي و انسان و ارتباطات ميان آنها ارائه مي دهد و در چارچوب نظام معنايي خود، تفسيري نشاط انگيز و تحول آفرين با ادبياتي الهي در اختيار انسان قرار مي دهد. انسان ديني باور دارد كه هدف اصلي خداوند از خلقت او، «رحمت» است7 و دشواري ها «جنبه ثانوي و غيرذاتي» دارند و از لوازم تحقق يافتن رحمت الهي محسوب مي شوند.
پي نوشت ها
1) محمدتقي مصباح يزدي، توحيد در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام، نشر شفق، ص 13-.14
2) محمدتقي مصباح يزدي، نظريه حقوقي اسلام، جلد1، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
3) از اين شأن در توحيد اسلامي با عنوان «ربوبيت تكويني الهي» ياد مي شود.
4) ليبلوكم ايكم احسن عملا: تا بيازمايد كه كداميك نيكوكارتر هستيد (هود/7).
5) و من يتوكل علي الله فهو حسبه (طلاق/3).
6) مرتضي مطهري، انسان و ايمان، نشر صدرا، ص 38-.47
7) و لايزالون مختلفين الا من رحم ربك و لذالك خلقهم: مردم پيوسته در اختلاف هستند مگر آنانكه خداوند به آنها رحمت آورده و براي همين رحمت است كه خداوند آنها را آفريده است (هود/119-118).