چه كسى مىبرد، چه كسى مىبازد؟
مترجم:پریچهر فرجادی
ترجمه: پريچهر فرجادى
ترجمه: پريچهر فرجادى
ما انسانها چنين مىپنداريم كه مجبوريم هميشه به اختلافات و ناسازگارىها به صورت ظهور دو قطب متضاد نگاه كنيم؛ در حالى كه عملاً، خطر در عدم تشخيص نياز به وجود اختلاف و تدارك شكلهاى مناسب، براى روبهرو شدن با آن است. شكل ويرانگر نهايى، ترسناك است؛ اما آن هم تضاد نيست؛ بلكه وارونگى است. آنچه ترسناك است، سعى در احتراز و سركوب نمودن اختلافات است.
«جين بيكر ميلر»
در هر رابطهاى، اختلافات زيادى وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسيم مىكنيم؛ اختلافاتى كه در نتيجه وجود مانعى در راه رسيدن ما به نيازهايمان بروز مىكنند - كه ما آنها را اختلاف نياز مىناميم - و آنهايى كه در نتيجه تضاد ارزشها، بين مردم بروز مىكنند كه ما آنها را برخورد ارزشها مىناميم.
در هر «اختلاف نياز»، هر يك از دو طرف، مىتواند به روشنى بفهمد و قبول كند كه طرف ديگر، نيازهايى دارد كه برآورده نشدهاند و اين نيازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نيازها ملموستر باشند، ديگرى به احتمال بيشترى، اعتبار آنها را مىپذيرد. در اينجا مثالهايى را از وضعيتهاى «اختلافات نياز» مىآوريم:
1. شما و همسرتان پسانداز كوچكى داريد. او مىخواهد اتومبيل تازهاى بخرد و شما مىخواهيد آن را در زمين يا ملك سرمايهگذارى كنيد.
2. شما مىخواهيد در آينده نزديكى، بچهاى داشته باشيد و همسرتان مىخواهد چند سال ديگر صبر كند.
3. شما از همسرتان جدا شدهايد و دو بچه داريد و شوهر سابقتان از پرداخت خرجى كه براى آنها متعهد شده، سر باز مىزند.
بروز اختلاف، به ويژه براى زنان، بسيار حساس است. ما بيشتر آموختهايم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهيز كنيم؛ به روى خود نياوريم و آن را بيان نكنيم. همه ما شنيدهايم كه مردم مىگويند: «من براى نگهداشتن آرامش خانواده، هر كارى مىكنم.» يا «در تمام سالهاى ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدى نداشتهايم».
در حقيقت، اين آدمها مىگويند كه اختلافاتشان را هيچ وقت ظاهر نكردهاند. آنها خودشان خواستهاند كه يا اصلاً نفهمند كه اختلافى با هم دارند و يا از راههاى غيرمستقيم، روى آن عمل كردهاند. در حقيقت، بيشتر خشم و اضطرابى كه در روابط هست، در نتيجه شكست در برخورد مستقيم و روشن با اختلافات است. بنابراين، آنها هميشه يا حل نشده باقى مىمانند و يا به طريقى نامطلوب، حل مىشوند.
دليل اصلى اينكه مردم، مخصوصاً زنان، سعى مىكنند در مناقشات حضورى درگير نشوند، اين است كه در بيشتر موارد، اختلافات قبلىشان از راههاى غيرمنصفانه حل شدهاند و به جاى اينكه با اينگونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نيازى برخورد شود، مبدل به جدال قدرت گشتهاند و در نتيجه، هميشه برنده يا بازندهاى هست و از آنجا كه بيشتر ما طبيعتاً مىخواهيم كه در رابطههايمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشيم، جدال قدرت، مىتواند به صورت راهى جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهميده شود. در عين حال، جدال قدرت، بدون هيچ شكى، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود مىآورد؛ چون آنها به ارضاى نيازشان نمىرسند.
قدرت اجبار را مىتوان به صورت مستقيم يا غيرمستقيم به كار برد. با وجود اينكه ما معمولاً به قدرت، از طريق شكلهاى واضح و بيرونى آن نگاه مىكنيم، اما راههاى اعمال فشار غيرمحسوس و غيرمستقيمى هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقيم ديگرى به كار مىروند. آدمهاى كمقدرت كه دسترسى زيادى به منابع قدرت ندارند، آدمهايى كه آموختهاند از اختلاف بپرهيزند و يا آدمهايى كه از برخورد رو در رو مىترسند، بيشتر مايلند كه از قدرتهاى مرموز يا غيرمستقيم استفاده كنند.
بسيارى از زنها فكر مىكنند كه در رابطههايشان، از قدرت استفاده نمىكنند؛ در حالى كه در حقيقت، آنها آن را مستقيماً يا در ظاهر به كار نمىبرند. در اينجا مثالهايى از كاربرد غيرمستقيم قدرت مىآوريم:
1. همسرى كه وقت خواب، سردرد مىگيرد.
2. يكى از دو طرف با ديگرى حرف نمىزند.
3. زنى كه وقتى شوهرش مىخواهد حرف بزند، شروع به گريه كردن مىكند.
خواه قدرت به صورت مستقيم به كار رود يا غيرمستقيم، در هر صورت، افراد مىتوانند از قدرتشان، عليه يكديگر استفاده كنند. همچنين ما در موضعى هستيم كه مىتوانيم از قدرتمان در مقابل ديگران استفاده كنيم.
در بيشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبتهاى مختلف، بين مردم وجود دارد؛ يعنى يك نفر قدرت آن را دارد كه به قيمت محروم ساختن ديگران، نياز خود را برآورده سازد. اگر اين شخص، از قدرت خود در يك جدال قدرت استفاده كند، معمولاً او برنده شده، ديگرى مىبازد و آن وقت، بازنده سعى مىكند تا بار ديگر، به قيمت باخت او برنده شود. به اين ترتيب، يك دايره معيوب به وجود مىآيد و در نتيجه، رابطه به تدريج، از حالت تعادل خارج مىشود.
در روش ما، اين گونه روشهاى حل مناقشات - كه لازمهاش برنده شدن يكى به قيمت باخت ديگرى است - روشهاى 1 و 2 ناميده مىشوند. اساس اين دو روش، تحميل قدرت است و هر دو، حالت برنده - بازنده دارند. هميشه يك نفر مىبرد و يك نفر مىبازد. در هيچ يك از اين دو روش، اختلافات پنهان، به صورتى مثبت و سازنده به سطح نمىآيند؛ اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به يكى از اين دو روش، تمايل بيشترى نشان مىدهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده مىكنند. بياييد هر كدام از اين روشها را جزء به جزء، بررسى كنيم.
روش شماره 1: تو مىبرى، همسرت مىبازد
در اين وضعيت، تو براى رسيدن به نيازهايت، از قدرت خودت به قيمت باخت همسرت استفاده مىكنى. تو، حرف خودت را پيش مىبرى و راهحل تو عملى مىشود و در نتيجه، همسرت مىرنجد و رنجش او به تو هم مىرسد. وقتى تو براى حل مناقشات از روش شماره 1 استفاده مىكنى، واكنش همسرت نسبت به عمل تو، كاملاً قابل پيشبينى است. از آنجا كه نياز همسرت برآورده نشده، او احساس بىعدالتى مىكند و در نتيجه، اغلب دچار واكنشهاى زير مىشود:
1. از تو مىترسد.
2. از تو انتقاد مىكند و پشت سرت حرف مىزند.
3. سعى خواهد مىكند تا در راه برآورده شدن ديگر نيازهايت، كارشكنى كند.
4. براى مقابله با قدرت تو، با ديگران متحد مىشود.
5. ديگر تو را دوست ندارد و تا آنجا كه ممكن است، از تو دورى مىكند.
6. به تو دروغ مىگويد.
7. اغلب پنهانى، خواستههاى خود را عملى مىكند و به خواستههاى ديگر تو توجهى نمىكند.
8. معمولاً از طريق تحميل و زور، مىكوشد از تو استفاده كند.
9. ديگر نيازهاى مهمش را با تو در ميان نمىگذارد.
وقتى به قيمت باخت همسرت، به نيازت مىرسى، رابطه شما صدمه مىبيند؛ چون او روز به روز، بيشتر از تو مىرنجد. همچنين او ميل ندارد كه با تو آشكارا درگير مناقشه شود؛ چون مىداند تو مىخواهى از قدرتت براى برد استفاده كنى و از آنجا كه مناقشات واقعاً به صورت رضايتآميزى حل و فصل نمىشوند، همواره به صورتهاى مختلف بروز مىكنند؛ چون همسرت به مقصود خودش نرسيده است.
اغلب در اجتماعات، كاربرد قدرت به جهت اينكه در بردارنده «بقاى اصلح» مىباشد، مورد حمايت قرار گرفته است. عقيده رايج پشت اين ترجيح، اين است كه طبيعت، طورى طرحريزى شده كه قوى بر ضعيف، مسلط است. اغلب وقتى مىخواهيم رفتار مورد علاقه خود را توجيه كنيم، از طبيعت، خدا يا سرنوشت حرف مىزنيم؛ در صورتى كه هيچ دليل موجه علمى يا غير از آن وجود ندارد كه در روابط انسانى، آفريننده هستى، طرحى براى استيلاى قوى بر ضعيف، به وجود آورده باشد؛ بلكه بر عكس، دلايل مسلمى وجود دارند كه در روابط انسانى، كاربرد قدرت برتر با زور، معمولاً تأثيرى منفى بر تمام كسانى كه تحت تأثير آن قرار مىگيرند، مىگذارد.
مشاوران ازدواج به ما مىگويند كه كمتر ازدواجى است كه بتواند تحت فشار زورگويى يكى از دو طرف به ديگرى، چندان دوام بياورد و دير يا زود، يك حالت «انفجار آتشفشانى» در كسى كه تحت فشار ديگرى و در موضع ضعيف، رنجشهاى خود را فرو برده، به وجود مىآيد و يا ممكن است چنين شخصى به تدريج، روز به روز چنان در خود فرو رود كه روزى متوجه شويد كه آدم تحت ستم، ديگر واقعاً «آنجا» نيست. او از نظر ظاهرى، خود را مطيع جلوه مىدهد؛ اما تمام علائم زنده بودن و علائم يك شخصيت مشخص، به زير زمين فرو رفته است.
روش شماره 2: شما مىبازيد، همسرتان مىبرد
در اين وضعيت مناقشه، شما داراى قدرت بيشتر (يا برابر) هستيد و اجازه مىدهيد همسرتان به حساب شما، به نياز خودش برسد؛ شما تسليم مىشويد و راهحل ديگرى اجرا مىشود. حالا شما از همسرتان رنجيدهايد.
روش 2، بيشتر از طرف كسانى به كار گرفته مىشود كه مىخواهند از مناقشه احتراز كنند. آنها صلح را به هر قيمتى ترجيح مىدهند. مسئله اين است كه آنها براى اين صلح، قيمت بالايى مىپردازند.
بر خلاف روش 1، نتيجه روش 2، احساسات منفى شماست. در اين روش، از آنجا كه شما به نيازهاى خود نمىرسيد، ممكن است دچار بسيارى از اين واكنشها بشويد:
1. نسبت به همسرتان، احساس رنجش و خشم مىكنيد.
2. جلوى سعى او را براى رسيدن به نيازهاى ديگرش مىگيريد.
3. به تدريج، از چنين رابطهاى، خود را كنار مىكشيد.
4. احساس يأس و نگرانى مىكنيد.
5. از مناقشات آينده، احتراز مىكنيد.
6. به تدريج، احساس بىتفاوتى و افسردگى مىكنيد.
7. اغلب به صورت پنهانى، از جهات ديگر به نيازهاى خود مىرسيد.
8. تصميم مىگيريد كه بعداً برنده شويد و تلافى كنيد.
9. احترام به خود را از دست مىدهيد و عزت نفس خود را ضعيف مىكنيد.
روش شماره 3: هر دو نفر برنده مىشويد
ما در مقابل دو روش گذشته حل مناقشات، روش سومى را پيشنهاد مىكنيم كه اساس آن، عدم استفاده از قدرت است و منظور اين است كه مىتوان در روابط زناشويى، مناقشات را به صورت آشكارا و صادقانه حل كرد تا هر دو طرف بتوانند به نيازهاى خودشان برسند و هيچكس مجبور نباشد ببازد. ما اين روش را، روش بدون باخت مىناميم. از اين راه، مىتوان به نيازهاى متقابل رسيد.
لازمه روش 3، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود، به حساب شخص ديگر است. چون بيشتر ما آموختهايم كه مشكلاتمان را از راههاى برد - باخت حل كنيم و انجام چنين تطابقى برايمان آسان نيست. اين روش، به ويژه براى آنهايى كه در بيشتر روابطشان تا حد زيادى قدرتمند هستند، بسيار سخت است.
وقتى جرأت كنيم چنين تعهدى را نسبت به همسرمان بر عهده بگيريم، نتيجه، بسيار رضايتبخش خواهد بود. بعضى از منافع كاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:
1. باعث مىشود كه اختلافات به سطح بيايند؛ بيان شوند و به صورتى سازنده و منصفانه، حل شوند.
2. همسران ياد مىگيرند كه نتيجه اختلافات، مىتواند تغييرات جالب و هيجانانگيزى باشد؛ آنها شروع مىكنند به نگاه كردن به آن از طريق مثبت و از آن پس، ديگر از آن احتراز نمىكنند.
3. هر شخصى، خودش مسئوليت رسيدن به خواستههاى خود را بر عهده مىگيرد؛ اما نه به حساب ديگرى.
4. طرفين، بيشتر با اختلافات اساسى و واقعى سر و كار پيدا مىكنند و نه با اختلافات سطحى.
5. وقتى مسئلهاى به صورت منصفانه حل شود، ديگر تكرار نمىشود.
6. وقتى هر دو طرف، در تصميمگيرى براى حل مشكلى شركت داشته باشند، بيشتر به انجام آن متعهد مىشوند تا اينكه آن تصميم به آنها تحميل شده باشد.
7. زوجين، با يكديگر، احساس نزديكى و عشق بيشترى مىكنند و رنجش و دشمنى، ناپديد مىشود.
8. ديگران نيز در روابط خود، از اين روش، به عنوان الگوى حل اختلافات استفاده مىكنند.
زن و شوهر، از طريق و پذيرش سهم خود در اختلاف، توسعه يافته، پيش مىروند. در حقيقت، عدم توافق در ارتباطات، بسيار مفيدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغييرات و رشد سالم در انسانهاست. بدون مناقشه، تغيير و پيشرفتى در رابطه به وجود نمىآيد و زندگى، يكنواخت، خسته كننده و آمارى مىشود.
همانگونه كه مىتوان خشم و هيجان را به صورتى معتبر قبول كرد، به مناقشات هم مىتوان از طريق بسيار مثبتتر نگريست. همانگونه كه فرد مىتواند با غلبه مؤثر بر هيجاناتش، رشد كند، رابطهها هم مىتوانند از طريق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراين، آموزش راههاى مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانى، بسيار اهميت دارد.
«جين بيكر ميلر»
ناسازگارى
مقصود از «ناسازگارى» يا «اختلافنظر» چيست؟ در فرهنگهاى لغت، به مترادفهايى مثل «مخالفت»، «رودررو شدن»، «نفاق»، «اختلاف»، «سوءتفاهم»، «ناجورى» و غيره اشاره شده است. براى بسيارى از ما، معنى ناسازگارى، «خشم»، «تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هيچ بُعد مثبتى ندارد؛ اما در عين حال، اختلاف و ناسازگارى، يكى از بخشهاى گريزناپذير و لازم تجربه بشرى است؛ چه به صورت ناسازگارىهايى كه در درون خود ما، درباره نيازهاى شخصى وجود دارد و چه اختلافاتى كه در ارتباط با ديگران بروز مىكند. در اين نوشتار، ما در مورد بخش دوم حرف مىزنيم.در هر رابطهاى، اختلافات زيادى وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسيم مىكنيم؛ اختلافاتى كه در نتيجه وجود مانعى در راه رسيدن ما به نيازهايمان بروز مىكنند - كه ما آنها را اختلاف نياز مىناميم - و آنهايى كه در نتيجه تضاد ارزشها، بين مردم بروز مىكنند كه ما آنها را برخورد ارزشها مىناميم.
در هر «اختلاف نياز»، هر يك از دو طرف، مىتواند به روشنى بفهمد و قبول كند كه طرف ديگر، نيازهايى دارد كه برآورده نشدهاند و اين نيازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نيازها ملموستر باشند، ديگرى به احتمال بيشترى، اعتبار آنها را مىپذيرد. در اينجا مثالهايى را از وضعيتهاى «اختلافات نياز» مىآوريم:
1. شما و همسرتان پسانداز كوچكى داريد. او مىخواهد اتومبيل تازهاى بخرد و شما مىخواهيد آن را در زمين يا ملك سرمايهگذارى كنيد.
2. شما مىخواهيد در آينده نزديكى، بچهاى داشته باشيد و همسرتان مىخواهد چند سال ديگر صبر كند.
3. شما از همسرتان جدا شدهايد و دو بچه داريد و شوهر سابقتان از پرداخت خرجى كه براى آنها متعهد شده، سر باز مىزند.
چرا سعى مىكنيم از اختلاف بپرهيزيم؟
چرا مردم اين همه از اختلافات هراس دارند؟ دقيقتر بگويم وضعيتهايى كه در زندگىمان دربردارنده اختلاف با ديگران هستند، بيش از هر چيز ديگر، سبب ترس و فشار عصبى مىشوند. ما نتيجه را نمىدانيم و نمىخواهيم ببازيم؛ مىترسيم نتوانيم خودمان را كنترل كنيم و مىترسيم رابطهمان آسيب ببيند.بروز اختلاف، به ويژه براى زنان، بسيار حساس است. ما بيشتر آموختهايم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهيز كنيم؛ به روى خود نياوريم و آن را بيان نكنيم. همه ما شنيدهايم كه مردم مىگويند: «من براى نگهداشتن آرامش خانواده، هر كارى مىكنم.» يا «در تمام سالهاى ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدى نداشتهايم».
در حقيقت، اين آدمها مىگويند كه اختلافاتشان را هيچ وقت ظاهر نكردهاند. آنها خودشان خواستهاند كه يا اصلاً نفهمند كه اختلافى با هم دارند و يا از راههاى غيرمستقيم، روى آن عمل كردهاند. در حقيقت، بيشتر خشم و اضطرابى كه در روابط هست، در نتيجه شكست در برخورد مستقيم و روشن با اختلافات است. بنابراين، آنها هميشه يا حل نشده باقى مىمانند و يا به طريقى نامطلوب، حل مىشوند.
دليل اصلى اينكه مردم، مخصوصاً زنان، سعى مىكنند در مناقشات حضورى درگير نشوند، اين است كه در بيشتر موارد، اختلافات قبلىشان از راههاى غيرمنصفانه حل شدهاند و به جاى اينكه با اينگونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نيازى برخورد شود، مبدل به جدال قدرت گشتهاند و در نتيجه، هميشه برنده يا بازندهاى هست و از آنجا كه بيشتر ما طبيعتاً مىخواهيم كه در رابطههايمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشيم، جدال قدرت، مىتواند به صورت راهى جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهميده شود. در عين حال، جدال قدرت، بدون هيچ شكى، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود مىآورد؛ چون آنها به ارضاى نيازشان نمىرسند.
كاربرد قدرت در حل مناقشات
ما در اينجا كلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعى كه كنترل آن در دست شخصى است كه ديگرى به آن محتاج است، نام مىبريم. شخص قدرتمند، مىتواند بنا به خواسته خود، از آن قدرت (يا تهديد قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص ديگر به انجام كار يا كارهايى كه خود آن شخص تمايلى به انجام آن ندارد، استفاده كند.قدرت اجبار را مىتوان به صورت مستقيم يا غيرمستقيم به كار برد. با وجود اينكه ما معمولاً به قدرت، از طريق شكلهاى واضح و بيرونى آن نگاه مىكنيم، اما راههاى اعمال فشار غيرمحسوس و غيرمستقيمى هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقيم ديگرى به كار مىروند. آدمهاى كمقدرت كه دسترسى زيادى به منابع قدرت ندارند، آدمهايى كه آموختهاند از اختلاف بپرهيزند و يا آدمهايى كه از برخورد رو در رو مىترسند، بيشتر مايلند كه از قدرتهاى مرموز يا غيرمستقيم استفاده كنند.
بسيارى از زنها فكر مىكنند كه در رابطههايشان، از قدرت استفاده نمىكنند؛ در حالى كه در حقيقت، آنها آن را مستقيماً يا در ظاهر به كار نمىبرند. در اينجا مثالهايى از كاربرد غيرمستقيم قدرت مىآوريم:
1. همسرى كه وقت خواب، سردرد مىگيرد.
2. يكى از دو طرف با ديگرى حرف نمىزند.
3. زنى كه وقتى شوهرش مىخواهد حرف بزند، شروع به گريه كردن مىكند.
خواه قدرت به صورت مستقيم به كار رود يا غيرمستقيم، در هر صورت، افراد مىتوانند از قدرتشان، عليه يكديگر استفاده كنند. همچنين ما در موضعى هستيم كه مىتوانيم از قدرتمان در مقابل ديگران استفاده كنيم.
در بيشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبتهاى مختلف، بين مردم وجود دارد؛ يعنى يك نفر قدرت آن را دارد كه به قيمت محروم ساختن ديگران، نياز خود را برآورده سازد. اگر اين شخص، از قدرت خود در يك جدال قدرت استفاده كند، معمولاً او برنده شده، ديگرى مىبازد و آن وقت، بازنده سعى مىكند تا بار ديگر، به قيمت باخت او برنده شود. به اين ترتيب، يك دايره معيوب به وجود مىآيد و در نتيجه، رابطه به تدريج، از حالت تعادل خارج مىشود.
در روش ما، اين گونه روشهاى حل مناقشات - كه لازمهاش برنده شدن يكى به قيمت باخت ديگرى است - روشهاى 1 و 2 ناميده مىشوند. اساس اين دو روش، تحميل قدرت است و هر دو، حالت برنده - بازنده دارند. هميشه يك نفر مىبرد و يك نفر مىبازد. در هيچ يك از اين دو روش، اختلافات پنهان، به صورتى مثبت و سازنده به سطح نمىآيند؛ اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به يكى از اين دو روش، تمايل بيشترى نشان مىدهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده مىكنند. بياييد هر كدام از اين روشها را جزء به جزء، بررسى كنيم.
روش شماره 1: تو مىبرى، همسرت مىبازد
در اين وضعيت، تو براى رسيدن به نيازهايت، از قدرت خودت به قيمت باخت همسرت استفاده مىكنى. تو، حرف خودت را پيش مىبرى و راهحل تو عملى مىشود و در نتيجه، همسرت مىرنجد و رنجش او به تو هم مىرسد. وقتى تو براى حل مناقشات از روش شماره 1 استفاده مىكنى، واكنش همسرت نسبت به عمل تو، كاملاً قابل پيشبينى است. از آنجا كه نياز همسرت برآورده نشده، او احساس بىعدالتى مىكند و در نتيجه، اغلب دچار واكنشهاى زير مىشود:
1. از تو مىترسد.
2. از تو انتقاد مىكند و پشت سرت حرف مىزند.
3. سعى خواهد مىكند تا در راه برآورده شدن ديگر نيازهايت، كارشكنى كند.
4. براى مقابله با قدرت تو، با ديگران متحد مىشود.
5. ديگر تو را دوست ندارد و تا آنجا كه ممكن است، از تو دورى مىكند.
6. به تو دروغ مىگويد.
7. اغلب پنهانى، خواستههاى خود را عملى مىكند و به خواستههاى ديگر تو توجهى نمىكند.
8. معمولاً از طريق تحميل و زور، مىكوشد از تو استفاده كند.
9. ديگر نيازهاى مهمش را با تو در ميان نمىگذارد.
وقتى به قيمت باخت همسرت، به نيازت مىرسى، رابطه شما صدمه مىبيند؛ چون او روز به روز، بيشتر از تو مىرنجد. همچنين او ميل ندارد كه با تو آشكارا درگير مناقشه شود؛ چون مىداند تو مىخواهى از قدرتت براى برد استفاده كنى و از آنجا كه مناقشات واقعاً به صورت رضايتآميزى حل و فصل نمىشوند، همواره به صورتهاى مختلف بروز مىكنند؛ چون همسرت به مقصود خودش نرسيده است.
اغلب در اجتماعات، كاربرد قدرت به جهت اينكه در بردارنده «بقاى اصلح» مىباشد، مورد حمايت قرار گرفته است. عقيده رايج پشت اين ترجيح، اين است كه طبيعت، طورى طرحريزى شده كه قوى بر ضعيف، مسلط است. اغلب وقتى مىخواهيم رفتار مورد علاقه خود را توجيه كنيم، از طبيعت، خدا يا سرنوشت حرف مىزنيم؛ در صورتى كه هيچ دليل موجه علمى يا غير از آن وجود ندارد كه در روابط انسانى، آفريننده هستى، طرحى براى استيلاى قوى بر ضعيف، به وجود آورده باشد؛ بلكه بر عكس، دلايل مسلمى وجود دارند كه در روابط انسانى، كاربرد قدرت برتر با زور، معمولاً تأثيرى منفى بر تمام كسانى كه تحت تأثير آن قرار مىگيرند، مىگذارد.
مشاوران ازدواج به ما مىگويند كه كمتر ازدواجى است كه بتواند تحت فشار زورگويى يكى از دو طرف به ديگرى، چندان دوام بياورد و دير يا زود، يك حالت «انفجار آتشفشانى» در كسى كه تحت فشار ديگرى و در موضع ضعيف، رنجشهاى خود را فرو برده، به وجود مىآيد و يا ممكن است چنين شخصى به تدريج، روز به روز چنان در خود فرو رود كه روزى متوجه شويد كه آدم تحت ستم، ديگر واقعاً «آنجا» نيست. او از نظر ظاهرى، خود را مطيع جلوه مىدهد؛ اما تمام علائم زنده بودن و علائم يك شخصيت مشخص، به زير زمين فرو رفته است.
روش شماره 2: شما مىبازيد، همسرتان مىبرد
در اين وضعيت مناقشه، شما داراى قدرت بيشتر (يا برابر) هستيد و اجازه مىدهيد همسرتان به حساب شما، به نياز خودش برسد؛ شما تسليم مىشويد و راهحل ديگرى اجرا مىشود. حالا شما از همسرتان رنجيدهايد.
روش 2، بيشتر از طرف كسانى به كار گرفته مىشود كه مىخواهند از مناقشه احتراز كنند. آنها صلح را به هر قيمتى ترجيح مىدهند. مسئله اين است كه آنها براى اين صلح، قيمت بالايى مىپردازند.
بر خلاف روش 1، نتيجه روش 2، احساسات منفى شماست. در اين روش، از آنجا كه شما به نيازهاى خود نمىرسيد، ممكن است دچار بسيارى از اين واكنشها بشويد:
1. نسبت به همسرتان، احساس رنجش و خشم مىكنيد.
2. جلوى سعى او را براى رسيدن به نيازهاى ديگرش مىگيريد.
3. به تدريج، از چنين رابطهاى، خود را كنار مىكشيد.
4. احساس يأس و نگرانى مىكنيد.
5. از مناقشات آينده، احتراز مىكنيد.
6. به تدريج، احساس بىتفاوتى و افسردگى مىكنيد.
7. اغلب به صورت پنهانى، از جهات ديگر به نيازهاى خود مىرسيد.
8. تصميم مىگيريد كه بعداً برنده شويد و تلافى كنيد.
9. احترام به خود را از دست مىدهيد و عزت نفس خود را ضعيف مىكنيد.
روش شماره 3: هر دو نفر برنده مىشويد
ما در مقابل دو روش گذشته حل مناقشات، روش سومى را پيشنهاد مىكنيم كه اساس آن، عدم استفاده از قدرت است و منظور اين است كه مىتوان در روابط زناشويى، مناقشات را به صورت آشكارا و صادقانه حل كرد تا هر دو طرف بتوانند به نيازهاى خودشان برسند و هيچكس مجبور نباشد ببازد. ما اين روش را، روش بدون باخت مىناميم. از اين راه، مىتوان به نيازهاى متقابل رسيد.
لازمه روش 3، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود، به حساب شخص ديگر است. چون بيشتر ما آموختهايم كه مشكلاتمان را از راههاى برد - باخت حل كنيم و انجام چنين تطابقى برايمان آسان نيست. اين روش، به ويژه براى آنهايى كه در بيشتر روابطشان تا حد زيادى قدرتمند هستند، بسيار سخت است.
وقتى جرأت كنيم چنين تعهدى را نسبت به همسرمان بر عهده بگيريم، نتيجه، بسيار رضايتبخش خواهد بود. بعضى از منافع كاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:
1. باعث مىشود كه اختلافات به سطح بيايند؛ بيان شوند و به صورتى سازنده و منصفانه، حل شوند.
2. همسران ياد مىگيرند كه نتيجه اختلافات، مىتواند تغييرات جالب و هيجانانگيزى باشد؛ آنها شروع مىكنند به نگاه كردن به آن از طريق مثبت و از آن پس، ديگر از آن احتراز نمىكنند.
3. هر شخصى، خودش مسئوليت رسيدن به خواستههاى خود را بر عهده مىگيرد؛ اما نه به حساب ديگرى.
4. طرفين، بيشتر با اختلافات اساسى و واقعى سر و كار پيدا مىكنند و نه با اختلافات سطحى.
5. وقتى مسئلهاى به صورت منصفانه حل شود، ديگر تكرار نمىشود.
6. وقتى هر دو طرف، در تصميمگيرى براى حل مشكلى شركت داشته باشند، بيشتر به انجام آن متعهد مىشوند تا اينكه آن تصميم به آنها تحميل شده باشد.
7. زوجين، با يكديگر، احساس نزديكى و عشق بيشترى مىكنند و رنجش و دشمنى، ناپديد مىشود.
8. ديگران نيز در روابط خود، از اين روش، به عنوان الگوى حل اختلافات استفاده مىكنند.
نگاهى مثبت به اختلافات
زن و شوهر، از طريق و پذيرش سهم خود در اختلاف، توسعه يافته، پيش مىروند. در حقيقت، عدم توافق در ارتباطات، بسيار مفيدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغييرات و رشد سالم در انسانهاست. بدون مناقشه، تغيير و پيشرفتى در رابطه به وجود نمىآيد و زندگى، يكنواخت، خسته كننده و آمارى مىشود.
همانگونه كه مىتوان خشم و هيجان را به صورتى معتبر قبول كرد، به مناقشات هم مىتوان از طريق بسيار مثبتتر نگريست. همانگونه كه فرد مىتواند با غلبه مؤثر بر هيجاناتش، رشد كند، رابطهها هم مىتوانند از طريق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراين، آموزش راههاى مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانى، بسيار اهميت دارد.