نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
وضع اجتماعی:
در دورهی هلنیستی زندگی سیاسی در یونان رو به انحطاط بود، بلاد مختلف به جنگ با یکدیگر ادامه میدادند و در داخل هر یک از آنها فقیر و غنی به منازعه و کشمکش مشغول بودند و گذشته از این، شهرها قدرت و ثروت خود را از دست میدادند. برعکس، شهرهای یونانی مصر و آسیا از قبیل اسکندریه، پرگام، انطاکیه، سلوکیه ثروتمند میشدند. در این شهرها روحیهی قدیم جمهوریخواهی وجود نداشت، همه حکومت سلطنتی داشتند و در فکر آن نبودند که خود زمام حکومت خویش را به دست گیرند بلکه میکوشیدند تا در رفاه و آسایش بیشتری به سر برند و تمدّن و فرهنگ هلنی را محفوظ نگاه دارند. در کنار این یونانیها و در این شهرها بومیانی که تعدادشان کم بود و همچنین عدهای یهودی که همه جا پراکنده شده، تشکیل جمعیتهائی مشخص میدادند زندگی میکردند. آسیائیها و مصریها در دهات و مزارع اطراف سکنی داشتند، رعایای واقعی پادشاهان همین افراد بودند که از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم بودند. با این حال جنبشهای ملّی برای برانداختن هلنیسم بخصوص در ایران آغاز شد و به جدائی پارتها و مادها انجامید.بازرگانی:
با آنکه در صنعت و کشاورزی تغییر مختصری صورت گرفت، در بازرگانی بر اثر پیشرفت مقدونیها فعالیت بیشتری آغاز شد. از این پس محصولات یونان و شرق به آزادی در سراسر امپراتوری جریان داشت. البته جنگهائی که میان جانشینان درمیگرفت و تجزیه و تقسیم امپراتوری مانع این تحوّلات بود، با وجود این مصر با یونان روابط بازرگانی دائم داشت و محصولات یونان به حبشه نیز میرسید و اسکندریه بزرگترین مرکز اقتصادی دنیا محسوب میشد. در امپراتوری سلوکیها راههای خشکی ارتباط با آسیای مرکزی و هند را تأمین میکرد. از طرف دیگر به جریان انداختن سرمایههائی که به وسیلهی پارسها ذخیره شده بود (توسط اسکندر) نتایج مهمی داشت و موجب تنزل ارزش مسکوک و توزیع ثروتها به وضعی متناسب شد.مذهب:
مذهب یونان بکندی و آهسته در حال تحوّل بود. بدون تردید هنوز هم خدایان قدیم پرستش میشدند و در مذهب رسمی تغییری ظهور نکرد، با این تفاوت که پیشرفت فلسفه حالت شک و تردیدی در طبقات روشن فکر و تربیت یافته به وجود آورد؛ آنچه تغییر در آن راه نیافت اعیاد بزرگ ملّی، مسابقهها و اسرار بود. مذاهب شرقی نیز بخصوص مذاهب مصر، سوریه و ایران به حیات خود ادامه میدادند. یونانیها بتدریج با این مذاهب آشنا شدند و تألیف در عقاید مذهبی که ریشههای مختلف داشتند آغاز گشت. خدایان بیگانه که مورد ستایش مصریها (ازیریس، ایزیس)، مردم سوریه (آستارته)، آزیانیها (سی بل) بودند در یونان نیز مورد احترام و ستایش قرار گرفتند لیکن نامهای خود را حفظ کردند یا آ نکه با خدایان قدیم هلنی درآمیختند و یکی شدند. افسونگری و اخترشناسی که بخصوص نزد کلدانیان رواج داشت در غرب نیز رایج شد.فلسفه:
عقاید افلاطون (1) و ارسطو (2) رونق و شهرت بسزائی یافتند ولی عقاید جدیدی نیز ظهور کرد که معروفتر از همه عقاید فلسفی اپیکور اهل ساموس است. وی طرفدار فیزیک اتمی دموکریت (3)، اخلاق آریستیپ (4)، یعنی اصولی که لذّت را مقصد زندگی میدانست (5)، بود ولی باید دانست که مقصود او از لذّت، لذّت دائم و جاویدان بود که در نتیجهی فعالیت عقلی و ارضای نیازمندیهای اساسی حاصل میشد. در وجود خدایان تردیدی نبود ولی دیگر نفوذی در دنیا نداشتند و عقیده بر این بود که انسان نباید از مرگ که موجب ویرانی جسم و نفس میباشد، بترسد.رواقیها که رهبران عمدهی آنها زنون، کلئانت (6)، و کریزیپ (7) میباشند، در مورد اخلاق که به عقیدهی آنها بر اساس تقوی استوار بود با اپیکوریها اختلاف نظر داشتند و مخالفت آنها با پیروان افلاطون به این دلیل بود که رواقیها به واقعیت اشیاء محسوس معتقد بودند. به عقیدهی آنها خدا روح دنیا و با دنیا ممزوج است (عقیدهی وحدت وجودیها یا همه خدائیها). روح هرکس پس از انهدام بدن، زنده میماند با این حال او هم جاودانی نیست. اساس زندگی عمل به تقواست بدون آنکه شخصی در قید لذّت و الم باشد.
گذشته از این مکتبهای جزمی (معتقد به وصول به حقیقت)، مذهب شک نیز توسعه مییافت و معروفترین نمایندهی آن، پیرون (8) از اهالی الیس (9) است که منکر شناسائی و ادراک و حصول صورت اشیاء در ذهن و مدعی بیهودگی مابعدالطبیعه بود.
علوم:
پیشرفت علوم در نتیجهی نفوذ هلنیسم در آسیا و بررسی معلومات شرقیها بسهولت انجام گرفت. علما و دانشمندان نه تنها از طرف اسکندر بلکه توسط چند تن از جانشینان او حمایت میشدند و این مطلب مخصوصاً در مصر قابل توجه بود چون بزرگترین کتابخانهی دنیا، و موزهای که مجمع هنرمندان، فلاسفه و دانشمندان بود در آنجا دایر شد و نخستین بار در این سرزمین به فکر افتادند که مجموعههای سودمندی برای تعلیم و توسعهی مصارف انسانی فراهم آورند.پیشرفت ریاضیات مشهودتر بود. اقلیدس کتابی در هندسه تنظیم کرد که مجموعهای منطقی بود و قضایا به روش قاطع و مسلّم ثابت شده بود. ارشمیدس از اهالی سیراکوز منحنیها و اجسام و رابطه میان شکلها را بررسی کرد (تربیع دایره و سهمی و...) آپولونیوس(10) از اهالی پرگا (11) به مطالعهی منحنیهای درجه دوم پرداخت (بیضی، سهمی، شلجمی). نجوم و جغرافیا به وسیلهی آریستارک (12) اهل ساموس، که نخستین بار فاصلهی میان زمین و خورشید را اندازه گرفت، و به وسیلهی اراتوستن (13) اهل سیرن (14) که محیط زمین را محاسبه کرد، مورد مطالعه قرار گرفت.
فلاسفه به تحقیق دربارهی آثار و پدیدههای فیزیکی (حرارت، نور، صوت) پرداختند. بزرگترین فیزیکدان این عصر، ارشمیدس، مخترع حقیقی مکانیک است، او اصلی را که به نام او نامیده شده (کم شدن وزن اجسامی که در آب فرو میروند) و همچنین چندین اسباب و افزار را اختراع کرد.
مشهورترین گیاه شناس، تئوفراست (15) است که نخستین کتاب صحیح را دربارهی تاریخ نباتات نوشت، در شیمی و جانورشناسی پیشرفتی به نظر نمیرسد ولی اوّلین باغ وحش در همین زمان در اسکندریه بنیاد نهاده شد. پزشکان متعددی در این دوره زندگی میکردند که با تشریح به کشف اعصاب و رگ و پی توفیق یافتند.
ادبیات:
ادبیات هلنیستی را معمولاً اسکندریهای میخوانند چون مخصوصاً در اسکندریه توسعه یافت و آتن را از مقامی که به عنوان مرکز ادبیات و هنر داشت محروم ساخت. البته این آثار با ادبیات قرن پنجم قابل مقایسه نبود و مشتمل بر آثار کم ارزشی در زمینهی تراژدی و کمدی، منظومههای حماسی و تغزلی و در واقع تقلیدی ساده و بیروح از شاهکارهای گذشته بود. نویسندگان از پیشینیان خود سرمشق میگرفتند و میکوشیدند تا از راه طول و تفصیل دادن و ابهام وقایع مختلفی که اساس نمایشنامهای را تشکیل میداد و همچنین به کار بردن اساطیر و داستانهائی که کمتر مورد قبول بود، زیاده روی در محسنات کلام و روش نگارش، استعارات پیچیده و مبهم، خودنمائی در نمایش وسعت اطلاعات و تبحر خویش که غالباً خسته کننده بود، از آنها برتر باشند. یکی از این آثار که کمتر از دیگر آنها نامطلوب به نظر میرسد، منظومهای است از آپولونیوس، اهل رودس، تحت عنوان آرگونوتیک (16)، که نویسنده در آن از داستان کهنهی پوست زرین، سخن گفته.در سیسیل هم در این دوره ادبیات بخصوص منظومههای کوچک عاشقانه یا اشعار روستائی که توصیف خیالی زندگی شبانان بود پیشرفت بسیار داشت. بهترین سرایندگان این نوع شعر، تئوکریت (17) است که قطعاتی دلپذیر، بیتصنع، ساده و گیرا داشت، شعرائی که از او تقلیل کردهاند، به پایه او نمیرسند چون سادگی طبیعی او را مورد توجه قرار نداده از قول چوپانان سخنانی چنان ساختگی نقل کردهاند که با زندگی و زبان آنها تناسب نداشته است.
هنرهای زیبا:
در معماری پیشرفت تازهای به چشم نمیخورد لیکن ساختمانهای متعدد و عظیمی از قبیل میدانهای عمومی (18) که در اطراف آنها رواقهائی ساخته شده بود، تئاترهای مجلل، معابد باشکوه، میدانهای مسابقه وسیع، بنا شد. توجه به کمال و زیبائی که در دورهی کلاسیک معمول بود جای خود را به ایجاد بناهای عظیم داد و از همین مطلب نفوذ هنر شرق در غرب بخوبی آشکار است. شهرهائی که توسط جانشینان اسکندر ساخته شد از روی نقشه بود و برحسب تصادف و پیش آمد به این کار اقدام نشد؛ کوچهها سنگ فرش و دارای فاضلاب، خانهی ثروتمندان غالباً بسیار زیبا، با ستون بندی، موزائیکهای ظریف و روکاریهای رنگی و مصور بود. معماری نظامی پیشرفت بسیار داشت، قلاع محکمی در اطراف شهرها ساخته شد که دفاع شهر را در برابر مهاجمان یا هنگام محاصره آسان میکرد.از حجاری و پیکرتراشی هلنیستی یادگارهای بسیار به جا مانده، که پستتر از آثار قرون گذشته است. اصالت و ابداع رو به تنزل بود و به جای تقلید از طبیعت در پی چیزهای تازه و نوظهور بودند. نام سازندهی زیباترین مجسمههای آن زمان، که مجسمهی پیروزی ساموتراس (19) یکی از آنها میباشد معلوم نیست. در مصر نفوذ هنر بومی قابل ملاحظه است و علاقه به پیروی از واقع و حقیقت (رئالیسم) پابرجاست. پارهای از مجسمهها همپایهی مجسمههای دورهی کلاسیک میباشند (ونوس دوسیرن (20)) . در آسیا، پرگام یکی از مراکز هنری درجه اوّل به شمار میرفت. پادشاهان این نواحی مجسمه سازان را به دربار خود دعوت میکردند و بسیاری از آثار آنها یا تقلیدهائی که از آ نها به عمل آمده در دست است (گلوای مجروح (21)، جنگ غولان با خدایان (22)). از ویژگیهای این مجسمه سازان این بوده است که آثار آنها منحصر و جالب باشد و همچنین جزئیات فنی در آنها نمایش داده شود.
هنر هلنیستی در نقاط دور دست مشرق، مانند سوریه و ایران نیز نفوذ داشت، منتهی در این نقاط آثار کمی باقی مانده ولی در هند و چین تأثیر این هنر رونق بیشتری داشته و موجب رواج و انتشار هنرهای ملی شده است.
نقاشی که به صورت سهل و سادهای درآمده بود مورد توجه قرار نمیگرفت. از لحاظ تکنیک دقت و مهارت کافی در آن به کار میرفت لیکن ابداع و ابتکاری در آن دیده نمیشود. نقاشی صحنههای افسانهای برای زینت خانهها معمول بود.
با مطالعهی این مبانی و اصول علمی و فرهنگی و تاریخ سیاسی و اجتماعی این زمان به اواخر قرن سوم، قرن اساسی و عمدهی تمدّن هلنیستی که از پارهای جهات رؤیای اسکندر، یعنی اتحاد مشرق و یونان را به حقیقت پیوسته بود، میرسیم. به این ترتیب فرهنگ تازه و درخشانی، در محیطهائی بمراتب وسیعتر از سابق به وجود آمد، این فرهنگ با آنکه فرهنگ تنزل و انحطاط بود مختصاتی عالی و والا داشت. لیکن کوششهائی که برای رواج هلنیسم در آسیا به عمل آمد با عکس العملهای ملّی و میهنی مواجه شد و در ایران بکلّی شکست خورد. در مغرب هم پیروزی رم، شرایط زندگی را دگرگون ساخت و بتدریج دولتهائی را که از تقسیم و تجزیهی امپراتوری اسکندر به وجود آمده بود از بین برد و نفوذ یونان فقط در آسیای صغیر، شام و مصر باقی ماند.
پینوشتها:
1- Platonisme
2- Péripatétisme
3- Démocrite
4- Aristippe
5- Hédonisme
6- Cléanthe
7- Chrysippe
8- Pyrrhon
9- Elis
10- Apollonius
11- Perga در پامفیلی=قره حصار فعلی
12- Aristarque
13- Eratosthène
14- Cyrène
15- Théophraste
16- Argonautiques
17- Théocrite
18- Agora
19- Victoire do Samothrace
20- Vénus de Cyrène
21- Le Gaulois blessé
22- La Gigantomachie
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم