حکومت کنسولی در فرانسه

ناپلئون که قصد برچیدن بساط حکومت دیرکتوار را داشت همدستانی در میان سرداران، و رجال سیاسی و همچنین شخص سی یه یس که از ضعف حکومت یا تندرویهای انقلابی می‎ترسیدند، برای خود تهیه کرد. در روز هجدهم برومر (9
سه‌شنبه، 26 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکومت کنسولی در فرانسه
 حکومت کنسولی در فرانسه

 

نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

کودتای برومر:

ناپلئون که قصد برچیدن بساط حکومت دیرکتوار را داشت همدستانی در میان سرداران، و رجال سیاسی و همچنین شخص سی یه یس که از ضعف حکومت یا تندرویهای انقلابی می‎ترسیدند، برای خود تهیه کرد. در روز هجدهم برومر (9 نوامبر 1799) سه تن از اعضای دیر کتوار (سی یه یس، باراس، روژه دوکو (1) استعفا کردند؛ روز نوزدهم همان ماه، شوراها در سن کلو تشکیل جلسه دادند؛ بناپارت در این جلسه حضور یافت و از توطئه‌ای که به ادعای او در شرف انجام بود، سخن گفت ولی از او به سردی پذیرائی شد و به توضیحات مبهم او توجهی نشان ندادند و در صدد برآمدند او را از حمایت قانون محروم سازند. سربازان، اعضای شورای پانصد نفری را متفرق کردند؛ شورای شیوخ (سنا) به حذف دیرکتوار رأی دادند و این تصمیم مورد تأیید 30 تن از نمایندگان شورای پانصد نفری که به ریاست لوسین بناپارت، برادر ناپلئون، هنوز در جلسه حضور داشتند، قرار گرفت و شوراهای مزبور سه کنسول موقتی برای تغییر قانون اساسی برگزیدند. کودتا بخوبی و آرامی مورد قبول ملت واقع شد و هیچ کس گمان نمی‎کرد که این کار مقدمه سقوط جمهوری باشد.
سی یه یس قانون اساسی جدید را طرح کرد و با اصلاحاتی که بناپارت در آن به عمل آورد به رأی ملت گذاشته شد و با اکثریت قابل ملاحظه‌ای به تصویب رسید. به موجب این قانون قوه‌ی مجریه به دست سه کنسول یعنی بناپارت، کامباسرس (2) و لوبرن (3) افتاد، اختیارات قوه‌ی مقننه کاهش یافت و میان چهار مجمع یعنی شورای دولتی، سنا، تریبونا و هیأت قانونگذاری تقسیم شد؛ اعضای این مجامع به وسیله کنسول‌ها یا به وسیله اعضای هر مجمع انتخاب می‎شدند و به این ترتیب اختیار انتخابات بکلی از دست مردم بیرون رفت.

پایان اتحادیه‌ی دوم:

در اوایل سال 1800، روسیه از صف متحدین خارج شد بنابراین بناپارت تمام توجه خود را متوجه اتریش ساخت. قوای اتریش، به فرماندهی ملاس (4)، سراسر ایتالیا را به استثنای ژن، در تصرف داشتند و ماسنا که در این موقع در ژن بود مجبور شد این شهر را تخلیه کند. مورو مأمور جنگ در آلمان شد و پس از چند فتح تا باویر پیش رفت. ناپلئون که خود رهبری عملیات ایتالیا را به عهده گرفته بود از گردنه سن برنار بزرگ گذشته وارد لمباردی شد. اتریشی‌ها در صدد جلوگیری از او برآمدند ولی در جنگ مارنگو (5) شکست خوردند و ناچار لمباردی را ترک گفته تقاضای ترک مخاصمه کردند. مذاکرات به نتیجه مطلوب نرسید و جنگ دوباره شروع شد. فرانسویان به ونی و توسکان راه یافتند و پادشاه ناپل را مجبور کردندکه دست از جنگ بکشد. جنگ قطعی در آلمان، در هوهن لیند (6) به وقوع پیوست و مورو در این جنگ فاتح شد. مورو وارد اتریش شد و امپراتور ناچار عهدنامه لونویل (7) را، که مؤید عهدنامه‌ی کامپوفورمیو بود، امضا کرد. به موجب این پیمان ونسی در تصرف اتریش باقی ماند و اتریش متعهد شد که از دخالت در امور ایتالیا خودداری کند. ایتالیا بکلی تحت نفوذ فرانسه قرارگرفت (1801).
فرانسه، پیه مون را ضمیمه خاک خویش کرد، جمهوری سیزالپین را توسعه داد و از توسکان، کشوری به نام اتروری تشکیل داده سلطنت آن را به یکی از بوربون‌های پارم سپرد. جنگ با ترکیه و همچنین با انگلیس که مالت را به تصرف درآورده بود ادامه داشت. بناپارت برای مواجهه با انگلیسی‌ها تصمیم گرفت به پرتغال حمله برد (ولی اسپانیا روشی معتدل در پیش گرفت) و یک اردوکشی دریائی ترتیب دهد (کان دوبولونی (8)). از طرف دیگر، رفتار انگلیسی‌ها درمورد مصادره‌ی کشتی‌های بیطرف برای جلوگیری از تجارت آنها با فرانسه، موجب ناراحتی‌هائی شد و روسیه، سوئد، دانمارک و پرو، اتحادیه کشورهای بیطرف را به منظور حمایت از کارهای بازرگانی خود تشکیل دادند ولی چیزی نگذشت که این اتحادیه، بر اثر مرگ پل اول تزار روسیه و بمباران کپنهاگ از طرف انگلیسی‌ها، منحل شد. فرانسویان هم خاک مصر را در این موقع تخلیه کردند. خلاصه وضعی پیش آمده بود که همه آرزوی صلح می‎کردند.
عهدنامه صلح ابتدا با روسیه بسته شد و بناپارت جزایر ایونی را تحت حمایت آن دولت گذاشت و سپس عهدنامه صلح با انگلیسی‌ها در آمین (9) به امضا رسید (1802 ). تری نی ته (10) (ازجزایر آنتیل) که از تصرف اسپانیا خارج شده بود، و سیلان، که در جنگ با هلندی‌ها فتح شده بود، به اختیار دولت انگلیس درآمد و این دولت سایر متصرفات خود را به نفع فرانسویان از دست داد. از این کامیابی همه شاد و مسرور شدند ولی به دوام این صلح امیدی نبود چون حس جاه طلبی بناپارت حد و مرزی نمی‎شناخت و برای دولت انگلیس قبول تسلط فرانسه بر بلژیک و ایتالیا بسیار دشوار و ناگوار بود.

حکومت:

بناپارت، کنسول اول، فرمانروای واقعی مملکت بود و هر چه می‎خواست انجام می‎داد. تدابیر و تصمیمات او در آغاز کار جنبه‌ی معتدل و صلح جویانه داشت. وی به مهاجران اجازه بازگشت داد، کلیساها بار دیگر به عبادت و انجام مراسم مذهبی اختصاص یافتند، در سازمان اداری فرانسه تجدید نظر شد (تقسیمات کشوری)؛ امور مالی را منظم کرد، آخرین افراد سرکش و شورشی را در مغرب فرانسه از بین برد، برای سرکوبی راهزنان، که در روزهای آشفته، دامنه فعالیت خود را توسعه داده بودند، کوشید و راههائی ساخت.
دولت و کلیسا میانه خوبی با هم نداشتند چون عده‌ای از روحانیان هنوز حاضر نبودند جمهوری را به رسمیت بشناسند؛ بناپارت تصمیم گرفت برای حل این مشکل با پاپ وارد مذاکره شود؛ پی هفتم، که تازه بر مسند پاپی نشسته بود، موافقتنامه‌ای (کنکوردا (11) را امضا کرد که به موجب آن مذهب کاتولیک، مذهب اکثریت فرانسویان شناخته شد، حق انتخاب اسقف‌ها با کنسول اول بود، حقوق این اسقف‌ها را دولت می‌پرداخت و مقامات دیگر مذهبی از طرف اسقف‌ها برگزیده می‎شدند. مذهب پروتستان نیز رسمیت یافت. این موافقت نامه، با وجود مخالفت شدیدی که ابراز می‎شد، به تصویب مجامع قانونگذاری فرانسه (قوه مقننه) رسید و چند تن از اعضای قوه‌ی مقننه که در مخالفت پایداری می‎کردند از عضویت این دستگاه محروم شدند.
بناپارت، به کار تعلیمات عمومی نیز پرداخت؛ البته به مدارس ابتدائی توجهی نشان نداد ولی دبیرستانهائی (لیسه) با خرج دولت تأسیس کرد و به مدارس اختصاصی یعنی مدارس مذهبی اجازه فعالیت داد. نشان افتخار (لژیون دونور) نیز به وسیله او معمول شد.
بناپارت که برای مدت ده سال به مقام کنسولی برگزیده شده بود جهت افزایش قدرت و اختیارات خود از جنبش‌های سلطنت طلبان یا ژاکوبن‌ها جلوگیوی به عمل آورد، عده زیادی را تبعید یا با گیوتین اعدام نمود، محاکم اختصاصی جدیدی احداث کرد، از قدرت هیأت‌های مقننه به وسایل مختلف کاست، جمعی از سرداران را که مورد اعتماد او نبودند از کار برکنار و سرانجام خود کنسول تمام عمر شد ( 1802) و کسانی را که از نو به مخالفت برخاسته بودند به جای خود نشاند.
سیاست اجتماعی بناپارت پاره‌ای از اصلاحات زمان انقلاب را از بین بود: هدف او استقرار سلسله مراتب بر حسب ثروت بود. سپس به تدوین قانون مدنی (قانون ناپلئون) پرداخت و به موجب آن آزادی شخصی، برابری، عقاید محترم شناخته شد؛ در این قانون، بورژوازی مورد حمایت قرارگرفت و اختیارات پدری افزایش یافت.
در خارج، بناپارت، به کار مستعمرات توجه مخصوص نشان داد. در سن دومینگ، سیاهان و دورگه‌ها بردگی را لغوکرده، به اطاعت فرماندهی به نام توسن لوورتور (12) درآمده بودند؛ سردار فرانسوی لوکلر (13)، مأمور دفع این غائله شد و توسن لوورتور را دستگیر و زندانی کرد ولی بعد وی درگذشت. مردم دوباره شورش کردند و این بار خاموش کردن آتش فتنه میسر نشد و جزیره‌ی مزبور از دست رفت. در مور، لوئی زیان که به تصرف فرانسه درآمده بود چون کشورهای متحد امریکا دائم در فکر پس گرفتن آن بودند، بناپارت چنین مصلحت دید که آن را به هشتاد میلیون فرانک به آنها بفروشد. وی در هلند و سویس نیز مداخله کرد و قانون اساسی جدیدی برای آنها تدوین نمود. ریاست جمهوری سیزالپین را به خود اختصاص داد و درکارهای آلمان نیز دخالت‌هائی کرد.
روابط فرانسه و انگلیس، بلافاصله پس از صلح آمین تیره شد و علت آن حالت تعرضی فرانسه و موانعی بود که از طرف این دولت برای تجارت انگلیس ایجاد می‎شد. در سال 1803 میان این دو کشور جنگی درگرفت: انگلیسی‌ها بنادر فرانسه را محاصره کردند و به مستعمرات آن حمله بردند. در قبال این اقدامات، دولت فرانسه،‌هانوور را تصرف کرد و برای هجوم به آنها، به فعالیت‌هائی درکان دوبولونی (14) دست زد، منتهی سیادت دریاها هنوز با انگلیسی‌ها بود.
در سال 1804 توطئه سلطنت طلبان، به رهبری کادودال (15) و پیشگرو، کشف شد، کادودال و همدستانش اعدام شدند و پیشگرو خود را کشت. دوک دانژن که فرماندهی یک دسته از مهاجران را داشت، در ناحیه باد دستگیر و تیر باران شد. این پیش آمدها بهانه‌هائی برای تحکیم پایه‌های قدرت بناپارت و اعطای عنوان امپراتوری به وی بودند. بناپارت این مقام را پذیرفت و با تغییرات کمی در قانون اساسی، با عنوان ناپلئون اول، امپراتور فرانسویان شد؛ وی شانزده مارشال (16) تعیین کرده، دربار باشکوهی ترتیب داد، طبقه جدیدی از نجبا به وجود آورد و به وسیله پاپ تقدیس و تاجگذاری شد. به این ترتیب، تحولی که با محو سازمانهای جمهوری آغاز شده بود، پایان پذیرفت و مجدداً حکومت سلطنتی روی کار آمد، منتهی حقوق الهی در این حکومت سهمی نداشت و حکومتی بود که از طرف ملت و ارتش تأیید شده، قدرت شخص سزار و اوگوست را به خاطرمی آورد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Roger Ducos.
2- Cambacérès.
3- Lebrun.
4- Mélas.
5- Marengo.
6- Hohenlinden.
7- Lunéville.
8- Camp de Boulogne.
9- Amiens.
10- éTrinit.
11- Concordat.
12- Toussaint- Louverture.
13- Leclerc.
14- Camp de Boulogne.
15- Cadoudal.
16- Berthier, Murat, Jourdan, Massénam Augereau, Beradotte, Lannes, Neym Davoutm Soult, ….

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.