برگردان: احمد بهمنش
وضع اجتماعی:
تحول اجتماعی که در آغاز قرون جدید شروع شده بود، به مرحلهی کمال رسید؛ طبقه نجبا همه جا امتیازات خود را از دست داد و دیگر در شمار طبقات اجتماع محسوب نمیشد و اگر نفوذ و قدرت خود را در پارهای از کشورها حفظ کرد در نتیجهی ثروت و سرمایهای بود که هنوز در اختیار داشت. از این پس، سه طبقهی اصلی اجتماع، بورژواها، کارگران و روستائیان بودند منتهی بر حسب ممالک مختلف، تفاوت زیادی میان آنها دیده میشد، هر طبقه اغلب به چند صنف و دسته تقسیم میشد، چنانکه بورژوازی بزرگ، از صنعتگران عمده، و بانکداران، که دارای ثروت سرشاری بودند، و بورژوازی کوچک از متفکران، کارمندان و بازرگانان کوچک تشکیل مییافت.شرایط زندگی و وضع کارگران بسیار متغیر بود؛ به طورکلی آنها کمی کمتر از دورهی پیش کار میکردند و عایدی آنها اندکی بیش از درآمد سابقشان بود ولی هنوز در فقر و پریشانی به سر میبردند. خوشبخت ترین آنها کارگران انگلیس و ممالک متحد امریکا و بدبخت ترینشان کارگران روسیه بودند. کارگران برای دفاع از منافع خود در فکر اتحاد بودند و هر جا که قانون مانع این اقدام نبود، منظور خود را عملی کردند. در انگلیس جمعیتهائی به نام تردیونیون (1) ، سندیکا یا انجمن منافع حرفهای که درکار سیاست مداخله نمیکرد، تشکیل دادند، از طرف دیگر، سوسیالیسم توسعه یافت و در سال 1864 ، بین الملل اول را در لندن تأسیس کرد و چندین جلسه با حضور نمایندگان کشورهای مختلف تشکیل داد؛ این مجمع با مخالفت برخی از دولتها مواجه شد، در منازعات سیاسی شرکت جست، اعتصاب را وسیلهای برای دفاع تشخیص داد، لغو مالکیت را پیشنهاد و علیه جنگ اعتراض کرد، لیکن به چند جبهه با تمایلات متفاوت تقسیم گشت و ناچار رو به ضعف گذاشته در سال 1876، انحلال خود را اعلام داشت.
روستائیان با آنکه برای ادامه زندگی به شهرها روی آورده بودند، هنوز در کشورها اکثریت داشتند. روستائیان نیز مانند کارگران دارای شرایط زندگی متفاوتی بودند. در فرانسه معمولاً مالک اراضی کوچکی بودند و حال آنکه در انگلیس، ایتالیا و آلمان شرقی، مالکیت بزرگ معمول بود و روستائیان به اجاره داری یا خدمتگزاری در املاک میپرداختند. در روسیه سیستم مجامع روستائی مستقل (2)، مالکیت اشتراکی، برقرار بود؛ در امریکا، کشاورزان، مالک زمین محسوب میشدند ولی غیر از آنها طبقهای ازکارگران روستائی وجود داشت که اغلب از غلامان سابق بودند. به طورکلی همه جا، وضع طبقه روستائی از لحاظ مادی بهبود یافته بود.
مسألهای که در روابط اجتماعی تغییراتی ایجاد میکرد، موضوع مهاجرت بود. این امر که در دورههای پیش شدت و وسعتی نداشت، ناگهان توسعه یافت و با آنکه در ابتدا مورد مخالفت حکومتها بود، آزاد گذاشته شد و حتی گاهی مورد حمایت نیز قرار گرفت. نهضت مهاجرت در کشورهای اروپائی نیز به وجود آمد و بعض ملتها مانند ایتالیائیها را متوجه ممالک همسایه کرد و موضوع مهاجرت میان قارهها اهمیت بیشتری به خود گرفت. انگلیسیها و آلمانیها مخصوصاً به مهاجرت پرداختند و روانهی امریکا و استرالیا شدند.
وضع اقتصادی:
کشاورزی در نتیجه اختراع ماشینهای گوناگون (دستگاههای مکانیک برای بذرپاشی، درو، قطع ساقه گیاهانی از قبیل یونجه) و استفاده ازکودهای شیمیائی و فضلهی طیور، رواج تعلیمات کشاورزی، مبارزه با آفات گیاهان و بیماریهای دامی، توسعه یافت؛ مسأله آیش بندی کم و بر وسعت اراضی زیرکشت افزوده شد. در امریکا اراضی بسیار وسیعی آمادهی کشت و دامداری گردید (Far- west, Pampas).پیشرفت صنعت نیز قابل توجه بود؛ گذشته از ماشینهای کشاورزی، دوچرخه، ماشین حفاری، چرخهای نفتی، ریلهای فولادی (راه آهن)، مسلسل، زیردریائی، راه آهنهای مخصوص بالا رفتن ازکوهها (3) توپهای شیاردار، آسانسور، دستگاههای سردکن اختراع شد. دو طریقه جدید برای تهیه فولاد، توسط بسمر (4) و مارتن (5) معمول گشت و تیلگمن (6) طریقهی تبدیل اجسام چرب به صابون را کشف کرد. صنعت نساجی، تلگراف، استفاده ازکلوخههای معدنی، ماشینهائی که برای به کار انداختن افزار مختلف لازم بود، چاپ، استخراج زغال سنگ و مشتقات آن، تکمیل و نخستین چاههای نفت نیز حفر شد.
تجارت نیز بر اثر آزادی داد و ستد، و افزایش انواع و سرعت وسایل حمل و نقل توسعه یافت. میزان تجارت میان قارهها ترقی بسیار کرد و رقابت شدیدی میان ملل مختلف درگرفت و باعث تنزل قیمتها شد.
وسایل ارتباط به وضع قابل ملاحظهای پیش رفت. کشتیهای بخاری اهمیت زیادی کسب کردند و کشتیهای شراعی نیز به فعالیت خود ادامه دادند؛ شرکتهای دریانوردی بزرگی تأسیس یافت و سرویسهای منظمی دایر شد. حفر ترعهی سوئز در سال 1869 انقلابی درکشتیرانی ایجاد کرد و از این پس مسافرت به آسیا و اقیانوسیه در مدت کوتاهی انجام میگرفت و مدیترانه اهمیت سابق خود را که از قرن شانزدهم از دست داده بود، بازیافت. بر تعداد و بر سرعت راه آهنها افزوده شد، تقریباً همه کشورهای اروپائی دارای راههای آهن بودند و در انگلیس، فرانسه، آلمان و پی با، شبکه راه آهن وسیع تری وجود داشت؛ درکشورهای متحد امریکا نیز همین وضع جلب نظر میکرد. ایجاد خطوط تلگرافی زیردریائی هم از همین ایام شروع شد.
بانکها فعالیت تازهای آغازکردند، پول کاغذی بخوبی رایج شد، اعتبارات بانکی توسعه یافت، مؤسسات متعددی دایرگشت، سفته بازی موجب ازدیاد ثروت و از دست
رفتن آن گردید؛ توجه و تمایل مخصوص به تهیه ثروت شیوع یافت و البته این وضع خالی از خطر نبود و بحران مالی سال 1857مؤید این موضوع میباشد. کشف معادن طلا در استرالیا و کالیفورنی معاملات پولی و ارزش نسبی فلزات قیمتی را تغییر داد.
مذهب:
کلیسای کاتولیک، در دورهی پیشوائی پاپ پی نهم، نسبت به آزادی افکار و رواج علوم نظر نامساعدی داشت. پاپ با اتریش، اسپانیا و روسیه موافقت نامههائی امضا کرد و سلسله مراتب و درجات معمول کلیسای کاتولیک را، در انگلیس و هلند، با وجود مخالفتهائی که ابراز میشد، رواج داد. پاپ به مناسبت تجاوزی که به املاک کلیسا صورت گرفت، با ایتالیا میانه خوبی نداشت؛ روابط او با فرانسه، متحد ایتالیا، نیز تیره شد و نسبت به روسیه هم که آزار و شکنجه کاتولیکها را از سرگرفته بود همین وضع پیش آمد. پاپ در سال 1864 مکتوب رسمی و فوق العادهای (7) انتشار داد و متعاقب آن فهرستی از عقاید باطل (8)، که شامل هر نوع افکار فلسفی، علمی یا سیاسی مخالف با شریعت کاتولیک بود، منتشرکرد؛ این فهرست، سر و صداهائی به راهانداخت و شدت آن بسیاری ازکاتولیکها را ناراحت کرد. سرانجام پاپ شورائی از روحانیان و حکمای الهی در رم تشکیل داد و این شورا پس از مباحثات شدید، پاپ را از هر نوع اشتباهی مصون و مبرا شناخت (1870).در مذهب پروتستان دو تمایل مختلف بروزکرد؛ یکی معتقد به مذهب واقعی (ارتدوکس) و محافظه کار و دیگری آزادیخواه و پیرو عقل؛ هواخواهان این دو نظر آزادانه به کار خود ادامه دادند. گذشته از این فرقههای تازه ای، بخصوص در کشورهای آنگلوساکسون که کار تبلیغ در آنها آسانتر انجام میگرفت، پیدا شد (9). مردم در اجرای مراسم مذهبی مخصوص به خود، آزادی بیشتری یافتند، ولی در اسپانیا هر نوع عقیده مذهبی، جز مذهب کاتولیک، بار دیگر ممنوع شد و در روسیه هم دولت برای تغییر عقیده غیر ارتدوکسها کوشش بسیار به کار برد و به تعقیب و آزار پیروان سایر فرقهها پرداخت.
در بین یهودیان نیز دو تمایل متفاوت به وجود آمد؛ دستهای کاملاً معتقد به اصول دین و شرایع و دسته دیگر آزادیخواه تر و طرفدار پارهای تغییرات برای نزدیک شدن با دنیای جدید با یهودیان رفتار بهتری میشد، منتهی در بعضی کشورها (روسیه، رومانی) آنها از هر نوع حقوقی محروم بودند.
مذهب اسلام، میان بت پرستان افریقا رواج میگرفت و مذهب باب را جمعی به نام بهائی در امپراتوری عثمانی تبلیع میکردند. در هند، نهضتی متمایل به یگانه پرستی (10)، ظهور کرد، ولی نتوانست پیروان زیادی به دست آورد و با عکس العملی که کاملاً جنبهی برهمائی داشت مواجه شد. در چین، تای پینگها، در صدد اصلاحات مذهبی برآمدند منتهی بزودی تغییر جهت داده صورت سیاسی و اجتماعی به خود گرفتند.
فلسفه:
پیشرفت دانش، موجب تجدید حیات فسلفه مادی شد و نمایندگان معروف این عقیده، فوئرباح (11)، اشتروس (12) و بوخنر (13) میباشند که طرفدار نظریهی تبدل انواع (اصالت تحول) (Trandformisme) و منکر وجود خدا و فناناپذیری روح و مخالف مسیحیت بودند؛ مذهب وحدت وجود (14) بود، چون آنها به اصل واحدی، یعنی ماده، عقیده داشتند.هوبرت اسپنسر انگلیسی، میان مطلق غیرقابل شناسائی، که قلمرو مذهب است، امر نسبی، که قلمرو دانش میباشد تفاوت میگذاشت. فلسفه او قبل از هر چیز، یک نظریهی علوم بود؛ او همهی مسائل را از قبیل ظهور هیأت، فکر، جامعه و اخلاق که بر پایه خوشبختی بنا شده بود، از راه تحول توجیه میکرد منتهی این تحول، «ماپرستی» (Altruisme) را جانشین «من پرستی» (Egoisme) میساخت.
فسلفهی نقادی کانت، در فرانسه توسط رنوویه (15)، که از جهاتی با کانت اختلاف عقیده داشت، رواج میگرفت؛ وی اصل تنازع احکام (Antinomies) را حل کرد و وجود ذوات (Noumenes= گوهر) را منکر شد و اهمیت مخصوصی به اخلاق، که مستلزم ایمان به خدا و فناناپذیری روح است، داد. گذشته از این، مسلک به اصطلاح گل چینی (Eclectisme)، یعنی اختلاط افکار و عقاید مختلف نیز در این زمان معمول شد و یکی از پیروان این مسلک، فخنز (Fechner ) آلمانی است که وحدت وجودی و معتقد به رابطه میان روح و جسم بوده و روح و جسم را دو جنبه از یک حقیقت میدانسته. لوتسه (Lotze) نیز به مسأله علیت توجه مخصوص داشت.
علوم:
نهضت علمی همچنان در حال پیشرفت بود و صورت جهانی به خود میگرفت به طوری که تشخیص اکتشافات ملی یا انفرادی، دشوار بود.در ریاضیات، ریمن (16)، هندسهی تازهای غیراقلیدسی به وجود آورد و گذشته از این اکتشافاتی در هندسهی تحلیلی و هندسه بیش از سه بعد، و در جبر انجام شد (تئوری نامتغیرها).
در نجوم، سیارههای جدیدی مورد مطالعه قرار گرفت (آرگلاندر (17)، فهرستی از 324198 سیاره تنظیم کرد)؛ استروو (18)، سرعت سیارات را محاسبه کرد؛ عدهای به مطالعهی سحابیها، سنگهای آسمانی، لکههای خورشید، حرکت محوری و حرارت آن پرداختند.
فیزیک، تحت نفوذ ریاضیات واقع شد: اکتشافات بیشتر درباره سرعتهای گوناگون صوت، اختلاط و آمیختن مواد از ماوراء جدارهای نازک (19) (کولوئیدها (20) که متبلور نمیشوند به وسیله گراهام (21) کشف شد)، تبدیل نور توسط پارهای اجسام (22)، تجزیه طیف شمس صورت میگرفت. در شیمی، فرضیهی وحدت ماده توسط دوما (23) تنظیم گشت؛ اجسام ساده جدید (Indium, Thallium, Rubidium, Caesium و...) و اجسام مرکب آلی (Anilime, Celluleoide) کشف شد. برتلو (24)، به ترکیب شیمیائی اجسام چرب و تمام موادی پرداخت که سابقاً برای تولید آنها وجود نیروی حیاتی را لازم و واجب میدانستند.
در این ایام پیشرفت علوم طبیعی بیشتر جلب توجه میکرد، نه تنها پیشرفتهائی که در طبقه بندیها و مطالعه در صفات طایفهی مخصوصی (25) از نباتات یا حیوانات انجام گرفت قابل ملاحظه بود، (در این مورد باید به مطالعات Milne- Edwards دربارهی نرم تنان و طایفهی خرچنگ، Ehrenberg دربارهی حیوانات یک سلولی، Agassiz دربارهی ماهیها اشاره کرد)، بلکه مطالعات مخصوص در زمینهی زیست شناسی عمومی نیز اهمیتی بسزا داشت. داروسن انگلیسی اثر معروف خود «منشأ انواع» را انتشار داد و در نتیجه شهرت زیادی یافت؛ وی در این کتاب به مسأله تبدل و تکامل حیوانات و نباتات، تحت نفوذ محیط توجه مخصوص نشان داد و معتقد بود که عامل محرک این تکامل، انتخاب طبیعی از طریق مبارزه حیای است و کیفیات اخلاقی و نژادی از طریق وراثت منتقل میشوند. این نظریه انعکاس شدیدی داشت چون در عین تجاوز از مرزهای دانش در قلمرو فلسفه و مذهب نیز اثر میگذاشت و حکمای الهی با پیروان این عقیده که مخالف آفرینش موجودات زنده توسط خداوند بودند و به رابطهی نزدیکی میان انسان و سایر حیوانات عقیده داشتند به مخالفت شدید برخاستند. در علم پزشکی، معروفترین دانشمندان عبارت بودند ازکلودبرنار متخصص در فیزیولوژی، برایت (26) و آدیسون (27) که به مطالعهی کلیهها و غدد فوق کلیوی پرداختند، ماتی سن (28) مخترع گچ گرفتن و غیره.
در این موقع، عملهای سخت نیز انجام شد (خارج کردن کامل کلیه توسط سیمون)، تزریقات زیرپوستی نیز معمول گردید (به وسیلهی pravaz )، در وضع بهداشت اصلاحاتی صورت گرفت، در زمان جنگ کریمه بیمارستانهای نظامی ایجادگشت و دونان (29) صلیب سرخ را برای مراقبت از مجروحین جنگ، در سال 1864 ، پایه گذاری کرد.
کتابهای معتبری در تاریخ تهیه شد و مورخان معروف این دوره، در فرانسه، رنان (منشأ مسیحیت)، و فوستل دوکولانژ (مدینه قدیم)، در آلمان، مومسن (30) (تاریخ رم)، ژروینوس (31)، هوسر (32) و دونکر (33) میباشند. در باستان شناسی و زبانشناسی نیز توفیقهائی به دست آمد.
ادبیات:
انحطاط و زوال رمانتیسم، در مقابل رئالیسم صورت عمل به خود گرفت؛ مکتب ادبی جدید مدعی پیروی و تقلید از طبیعت بود و سبک تغزلی، حساسیت، عشق قرون وسطی، نفوذ مذهبی و خودستائی را طرد کرد و به جای همه آنها عینی بودن، مشاهده دقیق و روشهای علمی را مورد توجه قرار داد. البته ادبیاتی با این خصوصیات، بخصوص در رمان نویسی، پیروز و کامیاب بود و در واقع پیشرفت فوق العادهای در رمان نویسی ظهورکرد. در فرانسه، ژرژساند آخرین آثار عاشقانه و ذوقی خود، ویکتورهوگو، رمان تیره بختان، که حماسه افراد سیه روز و تنگدست بود، اوکتاوفویه (34) رمانهائی ایدئالیست انتشاردادند و حال آنکه در زمینه رئالیسم، فلوبر (35)، با مشاهدات دقیق و سرشار از حیات، و سبکی باشکوه و درخشان (مادام بوواری (36)، سالامبو) و برادران گنکور (37) به وسیله توصیف محیطهای ملی، عامیانه، فاسد، و شرح جزئیات روانی مربوط به بیماران با سبکی تازه، معروف به امپرسیونیسم، پرداختند. در (Germinie Lacerteux Renée Mauperin, Manette Salomon,) در آلمان، شفل (38) با منظومهها یا رمانهای تاریخی خود که سرشار از روشنائی و حیات بود، هنوز از مکتب رمانتیسم پیروی میکرد (Ekkehars, Saekkingen Trompette de)، لیکن فرایتاگ (39)، رئالیسم را در آثار خود راه داد و با مهارت و علاقه مندی، به توصیف بورژوازی پرداخت (بدهی و دارائی، نسخه خطی گمشده...) هیزه (40)، نوولهائی ساده و طبیعی، که اشعاری هم در آنها گنجانده شده بود، نوشت، گوتفریدکلر (41)، رمانهائی با مطالعهی دقیق، تند و توأم با بدبینی داشت (هانری زن پوست) و شپیلهاگن (42) دارای آثاری اجتماعی و هجوآمیز بود (طبیعت مشکوک). در انگلیس، دو رمان نویس، در مقام اول اهمیت قرار داشتند، یکی از آنها تاکری (43) با مشاهدات زنده خود، احساسات و بی شرمی و همچنین محبت و بی نظری را به هم آمیخت (بازار خودپسندیها، Henry, Esmond)، و دیگری بانوئی به نام جرج الیوت (44) که با تأثر و رقت و مقاصد اخلاقی به توصیف مردها پرداخت. ولی در روسیه، توسعهی رمان نویسی از سایر کشورهای غربی بیشتر بود؛ تورگنیف (45)، دارای احساس طبیعت، قریحه سرشار توصیفی و روانشناسی، واقع بینی دقیق، بدبینی توأم با همدردی بود (خاطرات یک شکارچی، کانون نجیب زادگان، زمینهای بکر)؛ هرتسن (46) بیش از هر چیز یک نویسنده انقلابی بود (خطا از کیست؛)؛ شچدرین (47) فوق العاده رئالیست، و آثاری استهزائی و شدیداللحن داشت (طرحها، برادران گولوولف (48))؛ پپسمسکی (49) از توصیف زندگی و محیط مردم عادی لذت میبرد و آثاری اندوهناک به وجود آورد (زن بی حال، هزاررو)؛ نکراسوف (50)، هنرمندی قابل ملاحظه و متفکری هجوگو و غمگین بود؛ داستایوسکی از لحاظ قدرت مشاهده، صداقت و دلسوزی به حال کسانی که رنج میبردند، بر نویسندگانی که نام برده شدند، برتری داشت؛ تمایلات وی، او را به جانب سوسیالیسم سوق میداد؛ واقع بینی او (رئالیسم) اغلب آمیخته با عرفان و مسائل خارق العاده و مالیخولیائی بود (جنایات و مکافات، ابله، برادران کارامازوف). در امریکا، چند نویسنده، رمانهائی به زبان انگلیسی نوشتند از قبیل فنی مورکوپر (51) که در تجسم زندگی سرخ پوستان ماهر و داستان سرائی معتبر و پرکار بود (آخرین فرد سرخ پوست از قبیلهی موهی کان (52))؛ بانو بیچراستو (53) که با اثر معروف خود دربارهی مخالفت با برده فروشی، به نام کلبهی عموتوم شهرتی بسزا کسب کرد؛هاتورن (54) که قریحهای بدیع و اسرارآمیز داشت؛ تورو (55) که ستایشگر شیفته طبیعت بود؛ ملویل (56) که به شرح و توصیف اقیانوس میپرداخت. در سایر کشورها میتوان ازگرازی (57) ایتالیائی، انقلابی شدید و مصنف رمانهای تاریخی (محاصره فلورانس)، بکر (58) اسپانیائی که قصههای خیالی او، آثار هوفمن (59) را به خاطر میآورد، چاندراچاترجی (60) هندی که روانشناسی معتقد به روح و دارای تمایلاتی عرفانی و اجتماعی بود (درخت مسموم) نام برد.در تئاتر، آثاری که از حیث تعداد و تنوع کمتر بودند، عرضه شد و این آثار مخصوصاً در فرانسه با قطعاتی که نظر سیاسی یا مذهبی یا اخلاقی در آنها نهفته بود مانند آثار دوما (پسر) (لادام اوکاملیا، زنانی که به ظاهر نجیب مینمایند) و اوژیه (61) (داماد آقای پواریه (62))، درامهای ساردو (63)، و نمایشنامههای توأم با شعر اثر لابیش (64) بخوبی رواج گرفت. در آلمان هبل (65) قطعاتی بدیع، متنوع، با الهام از عقاید فلسفی نوشت (مانند Judith ؛ انگشتر ژیژس، Agnes Bernauer)؛ در انگلیس، سوین برن (66) تراژدیهای زیبائی به شعر (آتالانت در کالیدون)، و در روسیه، اوسترووسکی (67) درامهائی مطابق با حقیقت (رئالیست) تنظیم کردند (طوفان).
چون تنظیم اشعار رئالیست دشوار بود این سبک بآسانی رواج نمیگرفت و به همین مناسبت رمانتیسم، با آخرین آثار ویکتور هوگو، در فرانسه (افسانههای قرون) به حیات خود ادامه داد و در همین موقع دستهای از شعرا که به پارناسی (68) معروف شدهاند و اشعاری خلاف اصول رمانتیسم میسرودند به فعالیت پرداختند؛ اشعار آنها معمولی و پیش پا افتاده بود و جنبهی تاریخی و فلسفی داشت و به شکل و قالب اشعار اهمیت بیشتری میداد؛ از نمایندگان معروف این سبک، لوکونت دولیل (69) (منظومههای باستانی، منظومههای دوران جاهلیت) وسولی پرودوم (70) میباشند. گذشته از این دسته، بودلر (71)، با اشعار عجیب خود که توأم با بدبینی و هواخواهی از لذات جسمانی بود، شهرت بسزائی کسب کرد (گلهائی که در جهنم میرویند). در انگلیس، منظومههای تازهای از برونینگ، و تنی سون (72)، با قالبی کامل، شیرین خوش آهنگ، تغزلی یا حماسی، انتشار یافت (معاشقات پادشاه Maud, Tiresias)؛ از شعرای دیگر انگلیس، آرنولد (73)، با اشعاری موقر، آرام و الفاظ و عباراتی درست، و سوین برن را باید نام برد. در اتازونی، آثار دلنشین، ملایم و محزون لانگ فلو (74) (Evangeline سرود هیاواتا (75)) و اشعار با نشاط و تند و دموکراتیک ویتمن (76) جلب نظر میکرد (برگهای گیاه). در سایر کشورها باید به منظومههای میهنی سه تن ایتالیائی یعنی نیکولینی (77)، ژیوستی (78) و پراتی (79)، و آثارکوئن تانا (80)) اسپانیائی اشاره کرد.
در سایر انواع ادبی آثار متعددی تنظیم یافت: در فرانسه نویسندگان انتقادی، تن (81) و سنت بوو (82) و نویسندهی جدلی، وویو (83)، در انگلیس راسکین (84) در تاریخ هنر، در امریکا یکی از علمای اخلاق به نام امرسون (85)، در روسیه باکونین (86) نویسندهی انقلابی، در ایتالیا، مازینی (87) و دازگلیو (88) نویسندگان سیاسی.
هنرهای تجسمی:
در معماری، اثر بدیع و جالبی دیده نمیشود؛ بناهای متعددی به تقلید از روشهای قدیم ساخته شد؛ تنها کار بی سابقه در معماری استعمال آهن میباشد. در حجاری و مجسمه سازی، رمانتیسم، جای خود را به رئالیسم و هنر ملی داد ولی آثار زیادی به وجود نیاورد.نقاشی، بر عکس، پیشرفت درخشانی داشت. در فرانسه آخرین نقاشان رمانتیک، یعنی گروهی از دورنماسازان ظهور کردند و مشهورترین آنها کورو (89) میباشد که پردههائی شفاف، موزون، با رنگ آمیزی مختصر سیم فام و مه الود ترسیم کرد و سپس مکتب باربیزون (90)، که کارش نمایش جنگل و آسمانهای تاریک و پوشیده از ابر بود، پیشرو این مکتب، تئودوررسو (91) و از پیروان او دوبین یی (92)، دیاز (93) و تروایون (94) میباشند، رئالیسم، سرانجام با ظهور کوربه (95) که نقاشی نیرومند، رنگ آمیزی ماهر بود و موضوعهائی تند و مخصوص به خود داشت (مراسم تدفین در اورنان (96)، زنان در حال آب تنی) و مییه (97) نقاش روستائیان (Angelus، خوشه چینها) و دومیه (98)، کاریکاتورساز توانا، پیروز شد.
درکشورمای دیگر اروپا، تازگی و تنوعی در نقاشی به چشم نمیخورد، رمانتیسم در آلمان، بلژیک، سویس و روسیه ادامه داشت. در انگلیس، نهضتی معروف به نهضت «پیش از رافائلی» بروز کرد که مدعی بازگشت به نقاشی مقدماتی قبل از رافائل و دارای تمایلات مذهبی، اشرافی، ایدئالیستی بود و نمونهها و سرمشقهای خود را از کتاب مقدس، از آثار ایتالیائی زمان دانت، و آثار قرون وسطای سلتی برمی گزید، منتهی این نهضت بیشتر در دورهی بعد توسعه یافت. نقاشی ژاپنی هنوز آثار زیبائی فراهم میکرد و در این مورد مخصوصاً باید به پردههای نقاشی یوزائی (99)،که نقاشی بزرگ و در عین حال رئالیست و در تجسم افکار عالی توانا بود، اشاره کرد.
موسیقی:
بزرگترین موسیقیدان این زمان، ریشارد واگنر است که در شاعری نیز مهارت قابل ملاحظهای داشت. وی میخواست اپرای جدیدی ایجاد کند، که کلمات و اشعار آن را همیشه خود تنظیم نماید و عبارات و موسیقی مقامی یکسان داشته، طبیعی تر و انسانی تر باشند؛ وی موضوعهای خود را از افسانهها میگرفت و به بیان و توصیف زندگی با نهایت شدت توفیق یافت. در موسیقی او ابتکار مختصری دیده میشد ولی این موسیقی، غنی و با حرارت و نیرومند و استوار بود. وی آهنگهای اساسی را به کار میبرد و از طمطراق و قطعاتی که مطلقاً جنبهی ظرافت کاری دارند، دوری میجست. او به کمک لوئی دوم، پادشاه باویر، تئاتر مخصوصی در بایروت (100) برای آثار خود که معروفترین آنها عبارت بودند از Lohengrin, Tannhauser، انگشتر نیبلونگنها (101)، 4Parsifal Tristan et Isolde، تشکیل داد.در فرانسه، آهنگ سازان معروف اپرا عبارتند از آمبروازتوما (102)،که خوش سلیقه، و بی ریا و ساده بود و کارهای او زیاد جنبهی خصوصی و شخصی نداشت (Mignon)، گونو (103) با قریحهای مطبوع و دلپذیر (Faust)، بیزه (104) با روشی شیرین و مؤثر (Carmen, l’arlesienne)؛ گذشته از این میتوان به اوفن باخ (105) و اپراهای کوچک او نیز اشاره کرد (هلن زیبا).
در این موقع موسیقی روسی باگلین کا (106) که اپراها و قطعاتی برای پیانو ساخت، شروع شد و موسیقی لهستانی، دانمارکی، سوئدی، نروژی و انگلیسی و اسپانیائی که در عین نفوذپذیری از موسیقی بیگانه، جنبههای ملی خود را حفظ کردند، پیشرفتهائی به دست آورد، ولی موسیقی ایتالیائی اصالت خود را کاملاً حفظ کرد.
تعلیم و تربیت:
در این دوره، در آلمان، علمای متعددی در تعلیم و تربیت وجود داشتند که بیشتر آنها از پیروان هربارت بودند. فیلسوف انگلیسی، هربرت اسپنسر سیستم تعلیماتی جدیدی براساس اخلاق، سودمندی و علوم به وجود آورد؛ در این راه، وی، تصورات و معلومات محسوس را اساس کار قرار داده به تکامل تاریخی توجه مخصوص داشت و برعکس به زبانها توجهی نمیکرد. با این حال مطلب حائز اهمیت رواج و انتشار روزافزون تعلیم و تربیت بود. در فرانسه، روحانیان، امور تعلیماتی را تا سال 1863 تحت نفوذ خود نگاه داشتند و در این سال، اصلاحاتی توسط دوروی، در تعلیم و تربیت انجام شد. در انگلیس، آموزشگاههای لانکاستری (طرز تعلیمی که شاگردان با سرپرستی معلم به یکدیگر درس میدهند) رواج گرفت. در کشورهای اروپای غربی و شمالی و در اتازونی تعداد دانشگاهها، مدارس متوسطه و ابتدائی و همچنین اهمیت و ارزش آنها بالا رفت ولی در سایر نقاط، به این موضوع توجهی نمیشد.پینوشتها:
1- trade Unions.
2- Système du Mir.
3- Crémbillère.
4- Besscmer.
5- Martin.
6- Tilghman.
7- Encyclique.
8- Syllabus.
9- برخی از این فرقههای عبارت بودند از: Irvingiens, Adventistes, Armée du Salut.
10- Brahma samaj.
11- Feuerbach.
12- Strauss.
13- Buchner.
14- Monisme (وحدت جوهر).
15- Renouvier.
16- Riemann.
17- Argelander.
18- Struve.
19- Osmose= Diffusion.
20- Colloides.
21- Granam.
22- Fluorescence.
23- Dumas.
24- Berthelot.
25- Monographie.
26- Bright.
27- Addison.
28- Mathysen.
29- Dunant.
30- Mommsen.
31- Gervinus.
32- Haeussre.
33- Duncker.
34- Octave Feuillet.
35- Flaubert.
36- Bovary.
37- Goncourt.
38- Scheffel.
39- Freytag.
40- Heyse.
41- Gottfries Keller.
42- Spilhagen.
43- Thackersy.
44- George Eliot.
45- Tourgéniev.
46- Herzen.
47- Chtchédrine.
48- Golovlev.
49- Pissemski.
50- Nékrassov.
51- Fenimore Cooper.
52- Mohicans.
53- Mrs Beecher- Stowe.
54- Hawthorne.
55- Thoreau.
56- Melville.
57- Guerazzi.
58- Becquer.
59- Hoffmann.
60- Chandrs Chatterji.
61- Augier.
62- Poirier.
63- Sardou.
64- Labiche.
65- Hebbel.
66- Swinburne.
67- Ostrovski.
68- Parnassien.
69- Leconte de Lisle.
70- Sully Prudhomme.
71- Baudelaire.
72- Tennyson.
73- Arnold.
74- Lonfellow.
75- Hiawatha.
76- Whitman.
77- Niccolini.
78- Giusti.
79- Prati.
80- Quintana.
81- Taine.
82- Sainte- Beuve.
83- Veuillot.
84- Ruskin.
85- Emerson.
86- Bakounine.
87- Mazzini.
88- d’Azeglio.
89- Corot.
90- Barbizon.
91- Th. Rousseau.
92- Daubigny.
93- Diaz.
94- Troyon.
95- Courbet.
96- Ornans.
97- Millet.
98- Daumier.
99- ïYosa.
100- Bayreuth.
101- Nibelungen.
102- Ambroise Thomas.
103- Gounod.
104- Bizet.
105- Offenbach.
106- Glinka.
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم