1. نصب سید حمیری
در سلسله نسب او اندکی اختلاف است، عمر فروخ و ابوالفرج اصفهانی و برخی دیگر او را این طور معرفی کردهاند: «ابوهاشم اسماعیل، پسر محمد، پسر یزید، پسر بیعه، پسر مفّرغ حمیری». (1)ولی مرزبانی در سلسله نسب او، پس از کلمه یزید، کلمات وداع حمیری را نیز ذکر کرده است. (2)
قحذمی و ابنعایشه بین کلمه ربیعه و مفّرغ، کلمه «ابن» را نیاوردهاند و به این ترتیب مفرّغ، لقب ربیعه است و نه پدر او. (3) به هر حال شرح این اختلاف چندان فایدهای ندارد و آنچه مورد اتفاق همه میباشد، این است که او از قبیل حمیر است و حمیر هم نام قبیلهای از قبایل بنیسبا در یمن است و حمیریان نام سلسلهای است که پیش از اسلام در یمن حکمرانی میکردند و متمدنترین دولت عربی را به وجود آورده و در آنجا سدها و باغهایی ایجاد کردند که «باغ ارم» و سد آن، از آن جمله است. (4)
حمیر قبیلهای عربی - یمنی و قبیلهای ریشهدار و دارای مجد و مکانت اجتماعی والا در میان قبایل عربی بوده که به شجاعت، کرامت و رعایت حقّ جار معروف و مشهور بوده و این است که به سید حمیری از طرف پدر، ارزش و اعتبار میدهند.
از طرف مادر نیز به قبیله «اَزد» منسوب است که آن نیز قبیلهای محترم و زبانزد عرب بوده و مانند حمیر، قبیلهای یمنی است و به نقل از علامه دهخدا «ازد» از قبایل دهگانه عرب است.
پدر ایشان «ازد بن الغوث» است که نسب آن به «یعرب بن قحطان» میرسد. این قبیله نخست در یمن بوده و سپس در بلاد متفرق شدهاند که از جمله اَزدالبصره و ازدالعراق است. (5) عبدالله بن عفیف ازدی که پس از شهادت ابیعبدالله الحسین (علیهالسلام) به یاوهگوییهای ابنزیاد در مسجد کوفه پاسخ دندانشکن داد و جان خود را در راه دفاع از اهلبیت فدا کرد، از این قبیله بود.
به این ترتیب سید حمیری، کریمالابوین است و از طرف پدر و مادر، دارای شرف و مکانت و صفات خوب ارثی است.
2. ولادت و وفات سید حمیری
سید حمیری در سال 105 هـ. ق در عمان متولد شد و در بصره نشو و نما یافت و در سال 173 هـ. ق در بغداد به مرضی شبیه آبله مبتلا شد و درگذشت. (6) صحیحترین روایت در مورد ولادت و وفات او، همان است که گفته شد. البته روایات دیگری هم در این مورد وجود دارد؛ مثلاً سید صدر، وفات او را در سال 193 هـ. ق یا 199 هـ. ق گفته است. (7)روایت دیگری تولد او را به جای سال 105 هـ. ق که روایت عباسه دختر سید است، حدود شصت سال عقبتر گفته و محل ولادت را نیز به جای عمان، در راه مکه عنوان کرده و نیز برخلاف اجماع راویان که بعداً خواهد آمد، پدر و مادر او را هم شیعه پنداشته است و نه خارجی و اِباضی؛ که این روایت بدون تردید مجعول است، زیرا برخلاف تواتر روایات دیگر میباشد و قابل اعتنا نیست. همچنین از لحاظ تاریخ زمانی، روایت عباسه با حوادث زندگی سید سازگار است و روایت دیگری که تولد او را شصت سال عقب میبرد، با حوادث زندگی و مضامین شعریاش سازگار نیست. (8)
به هر حال پدر و مادرش برحسب عادت عرب در آن زمان، علاوه بر نامگذاری او به اسماعیل، لقب «سید» و کنیه «ابوعامر» یا «ابوهاشم» را نیز برای او برگزیدند که معنی لغوی سید - آقا و سرور - مقصود است و معنی اصطلاحی منظور نیست، زیرا سید حمیری فاطمی یا علوی نبوده است.
مؤید بیان فوق هم مطلبی است که سید محسن امین در اعیان الشیعه به نقل از رجال کشَی آورده است: امام صادق (علیهالسلام) به سید حمیری فرمود: «سمَّتک امُّکَ سیداً و وُفّقِّت فی ذلک، أنت سیّدالشعراء»، «مادرت تو را سید نامید و کار درستی کرد، زیرا تو سید و سرور شاعران هستی» خود سید حمیری، قضیه مذکور را ضمن ابیاتی به شرح زیر بازگو کرده است:
«وَ لَقَد عُجِبتُ لِقائلٍ لی مَرَّةً *** عَلّامَةٍ فَهِمٍ مِنَ الفُقَهاء
سَمّاکَ قَومُکَ سَیداً صَدَ قُوابِه *** اَنتَ المُوَفَّقُ سیدُ الشُّعَراء
ما اَنتَ حینَ تَخُصّ آلَ مُحَمّدٍ *** بِالمَدحِ مِنکَ وَ شاعِرٌ بِسَواء
مَدَ حُوا الملوکَ ذوی الغِنی لِعَطائهم *** وَالمَدحُ مِنکَ لَهُم بِغَیرِ عَطاء
فَأبشِرِ فَإنَّکَ فائِزٌ فی حُبَّهِم *** وَلَقَد وَرَدتَ عَلَیهِم بِجَزاءِ
ما تَعدِلُ الدُنیا جَمیعاً کُلُها *** مِن حوضِ اَحمَدَ شَربهً مِن ماءٍ» (9)
3. داستانی از مرگ سید
بیشتر روات و مورخات، مرگ سید را چنانچه اشاره رفت، در سال 173 و برخی هم 178 و 179 (هـ. ق) نوشتهاند و اصحّ اقوال همین حدود تاریخ است. بنابراین متجاوز از هفتاد سال عمر کرده است. چنانچه خود سید خطاب به مردم کوفه، در قصیدهای که برای اعلام خبر مرگ خود سروده، گفته است:«یا اهلَ کُوفانَ اِنّی وامِقٌ لَکُمُ *** مُذکُنتُ طِفلَاً الی السَّبعینَ والکِبَرِ» (10)
برخی مورخان نوشتهاند که در حال احتضار نقطه سیاهی در صورت سید پیدا شد و بتدریج تمام آن را فرا گرفت. دشمنان این موضوع را دلیل بر سوء عاقبت او گرفته و شاد شدند. ناگهان سید افاقهای یافت، رو به قبله کرد و گفت: «یا امیرالمؤمنین اَیفعَل هذا بِوَلیّک؟» بلافاصله نقطه سفیدی بر پیشانیاش نشست و کمکم همه صورت را فرا گرفت و صورتش مانند برف و یا تگرگ سفید شد. پس لبخندی بر لبش نشست و اشعار زیر را انشاء کرد:
«کَذِبَ الزاعِمونَ انَّ علیاً *** لا ینّجّی مُحَبَّهُ مِن هناتِ
قَدوَربّی دَخَلتُ جَنَّةَ عَدنٍ *** وَ عَفانِی الاِلَهُ عَن سَیّئآتی
فأبشروا الیومَ اولیاءَ عَلی *** وَ تَوَلّوا عَلّیاً حَتّی المَماتِ
ثُمَّ مِنَ بَعدِهِ تَوَلَّوا بَنیهِ *** واحداً بعد واحدٍ بالصِّفاتِ» (11)
سپس شهادتین را گفت و اَشهَدُ اَنَّ عَلیاً اَمیرالمؤمنینَ حقّاً حقّاً را بر زبان راند و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
صاحب الاغانی گوید: «سید حمیری در رمیله بغداد مشرف بر مرگ شد، پس کسی را نزد صنفی از مردم کوفه فرستاد، امّا فرستاده اشتباهاً به صنف دیگری مراجعه کرد و قضیه احتضار سید و پیغام او را گفت. آنان سید را لعن و شتم کردند. فرستاده دانست که اشتباه آمده است ناچار نزد کوفیان رفته و پیغام را رسانده و حال او را بازگو کرد. آنان هفتاد کفن برای سید حاضر کردند.
سید سخت ناراحت بود، سخن نمیگفت و صورتش مانند قیر سیاه شده بود. ناگهان بهبود یافت و دو چشم خود را باز کرد و به طرف قبله نگریست و این جمله را: «یا امیرالمؤمنین اَیفعَلُ هذا بولیّک؟»، ای امیرالمؤمنین آیا با دوست تو چنین رفتار میشود؟ سه مرتبه پیدرپی گفت. به خدا قسم در پیشانیاش اثر سفیدی پیدا شد و پیوسته گسترش یافت تا تمام صورت او را فرا گرفت و چهرهاش مانند شب چهارده درخشید و در این حال از دنیا رفت. مقدمات خاکسپاری او انجام گردید و در «جُنینه» بغداد مدفون شد. (12)
روایت دیگر میگوید: «اهل کوفه حسب وصیت او حاضر شدند. ولی دربار خلیفه، علیبنمهدی عباسی را فرستاد که او مراسم تغصیل و تکفین سید را به طریقه شیعه انجام داد و با پنج تکبیر بر مذهب شیعه بر او نماز گزارد و سپس سید در جنینه بغداد مدفون شد. » (13)
رحلت سید در زمان خلافت هارون اتفاق افتاد و مصیبت دردناکی برای شیعه بود. عظمت سید و اعتقاد او به حدی است که با اینکه ابوالفرج اصفهانی سنّی است و علاقهای به نشر فضایل سید ندارد، در عین حال جریان احتضار و رحلت او را به شرحی که گذشت، روایت میکند.
4. سابقه مذهبی سید و والدینش
پدر و مادر سید از خوارج اباضیه (14) ودشمن حضرت علی (علیهالسلام) بودند. سید نیز طبعاً به حکم تقلید و محاکات بر مذهب والدین بود ولیکن به هر دلیلی خداوند او را به راه راست هدایت کرد و او به مذهب شیعه درآمد. در آغاز کیسانی (15) مذهب شد که قائل به امامت محمد حنفیه و غیبت او میباشند و سپس با زیارت امام جعفر صادق (علیهالسلام) به مذهب جعفری و شیعه اثنیعشری درآمده است. علت تشیع او بخوبی روشن نیست. ممکن است شیعیان بصره که در مجاورتش بودهاند، در ارشادش به طریق صواب مؤثر بوده باشند. خودش در پاسخ به این سؤال میگوید:«غاصَت عَلَی الرحمة غوصا»، یعنی تشیع خود را بر اثر شمول رحمت الهی میداند و نه چیز دیگری. (16) تشیع سید، موجب درگیری او با والدینش شد و بناچار اغلب اوقات را در خارج خانه سپری میکرد و در مساجد وقت میگذراند.دخترش عباسه نقل میکند که پدرم میگفت: «من کودک بودم و میشنیدم که پدر و مادرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) را لعن میکنند، پس از آنها دوری میجستم و در بیرون منزل گرسنه میماندم و با همان حال در مساجد، شب را به روز میرساندم تا سرانجام وقتی که از گرسنگی بیتاب میشدم، به خانه بر میگشتم و غذایی میخوردم و دوباره بیرون میآمد. (17) حضور در مسجد، خود موجب رشد بیشتر فکری سید میشد، زیرا در آن زمان در مساجد بصره حلقات درسی بوده که در بعضی از آن، روایات مرویه از رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) را نقل میکردند که در زمره آن روایات بناچار، روایاتی در منقبت اهل بیت (علیهم السلام) نیز نقل میشده است.
در اینکه سید در ایام صباوت از مذهب پدر و مادر خود که خارجی اباضی بوده، به مذهب شیعه گرویده است، تردیدی نیست. ولی لازم است این نکته نیز گفته شود که در آن زمان دوستان اهل بیت (علیه السلام) که شیعه نامیده میشدند، سه فرقه بودند که همه در عقیده به امامت منصوص علیبن ابیطالب (علیهالسلام) متفق بودند ولی در ادامه امر امامت اختلاف عقیده داشتند.
1-شیعه امامیه که امامت منصوص را در فرزندان فاطمه
(علیهاالسلام) تا جعفربنمحمدالصادق (علیهالسلام) که امام مفترضالطاعه آن زمان بوده است، میدانستند [مسلماً به امامت بقیه ائمه تا حضرت حجت (علیه السلام) نیز معتقد بودهاند.]
2- کیسانیه که محمد حنفیه، فرزند علی (علیه السلام) را امام میشمردند.
3- زیدیه که زیدِ بن علیبنالحسین را که قائم به سیف بود، امام میدانستند.
مورخان عموماً میگویند، سید ابتدا مذهب کیسانیه را برگزید که شاید هم به این خاطر باشد که در آغاز، دُعات آنان با سید تماس داشتند.
کیسانیه خود انشعاباتی دارد: برخی محمد حنفیه را پس از امام حسین (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام)، امام میشمردند، برخی دیگر او را امام بلافصل پس از پدر میشناسند، برخی نیز قائل به غیبت محمد حنفیه در کوه رضوی هستند و انتظار ظهورش را میکشند و برخی قائل به مرگ او و تعیین وصی هستند. در وصی او نیز اختلافاتی بود، امّا اینکه سید از کدام دسته بوده است، بهتر است که از اشعار خودش کمک بگیریم:
«اَلا اِنَّ الائمَةَ مِن قُرَیشٍ *** وُلاةَ الحّقِ اَربعةٌ سَواء
علیٌ والثَّلاثةُ مِن بَنیهِ *** هُمُ اَسباطُه والاُوصِیاءُ
فَأنّی فی وَصیتِهِ اِلَیهِم *** یکونُ الشَّکُ مِنّا والمِراءُ
بهم اوصاهُمُ وَ دَعا اِلَیهِم *** جَمیعَ الخَلقِ لَو سَمِعَ الدُعاءُ
فِسبطٌ سِبطُ ایمانٍ و حلّمٍ *** و سبطٌ غَیِّبتَهُ کربلاء
و سِبطٌ لا یذُوقُ المُوتَ حَتّی *** یَقُودَ الخَیلَ یقدُمُه الِلِّواءُ»(18)
از اشعار فوق روشن میگردد که سید، کیسانی مذهب و قائل به امامت محمد حنفیه پس از امامین همامین، حسن و حسین بوده و اعتقاد به غیبت محمد و رجعت او داشته است.
5. تشرف سید به مذهب جعفری اثنیعشری در محضر امام صادق (علیه السلام)
سید برعقیده فوق الذکر باقی بود تا اینکه در ایام حجّ با امام صادق (علیهالسلام) ملاقات کرد و راه صواب را یافت. خود در این باره گفته است:«تَجَعفَرتُ بِاسمِ اللهِ وَاللهُ اَکبرُ *** واَیقَنتُ اَنَّ الله یعفُو و یغفِرُ
وَ یُثبِتُ مَهما شاءَ رَبّی بأمرِهِ *** وَ یَمحُو وَ یَقضِی فِی الامُورِ وَ یقدِرُ
ودِنتُ بدِینٍ غیرِ ما کُنتُ داینا *** بِهِ وَ نهانِی سَیدُ النّاسِ جَعفرٌ
فَلستُ بِغالٍ ما حَیِیتُ و راجِعٌ *** إلی ما عَلیهِ کُنتُ اُخفِی واُضمِرُ
وَلا قائِلٌ حَیٌّ بِرَضوی مُحَمَّدٌ *** وَ اِن عابَ جُهّالٌ مَقالی و اکثروا» (19)
روایات در این باب اختلافاتی دارد، ولی جامعه همه آنها این است که هدایت او در محضر امام صادق (علیهالسلام) بوده است؛ با تأثیر کلام خود آن حضرت و یا به وسیله «مؤمن الطاق» که از اصحاب حضرت امام صادق (علیهالسلام) به شمار میرود و از آن تاریخ سید به عنوان یک فرد شیعه امامی مخلص، با تیغ زبان در میدان ادب، به دفاع از عقیده و آرمان شیعه امامیه اثنیعشریه پرداخته است.
ابنشهر آشوب از داود برقی، داستانی نقل میکند که خلاصه آن این است:
به سید حمیری گفتند که نزد حضرت صادق (علیهالسلام) نام تو بُرده شد و حضرت فرمود: سید کافر است. پس سید به محضر امام صادق (علیهالسلام) مشرّف شد و عرض کرد: با اینکه من این همه شما را دوست میدارم و به خاطر شما با مردم درگیرم، شما چطور مرا کافر میدانید؟ حضرت فرمود: این کارها به درد تو نمیخورد، مادام که به حجت زمانت کافر هستی. سپس امام صادق (علیهالسلام) با استفاده از مختصّات ولایت و قدرت امامت، محمّد حَنَفیه را به او نشان داد که به امامت حجت زمان، حضرت جعفربن محمد الصادق (علیهالسلام) اقرار و اعتراف کرد. در این وقت بود که سید حمیری از خانه امام بیرون آمد در حالی که میگفت: تَجَعفرتُ باسمالله فیمن تجعفر... (20)
6. خلفای معاصر سید
سید حمیری با پنج خلیفه اموی و نیز پنج خلیفه عبّاسی هم زمان بوده است. پنج خلیفه اموی عبارتند از:-هشام بنعبدالملک، متوفی 125 هـ. ق که سید در ابتدای خلافت او چشم به جهان گشود. مدت خلافت هشام نوزده سال و نه ماه بوده است.
- ولیدبن یزیدبنعبدالملک، مقتول 126 هـ. ق
- یزید بن ولید، متوفی 126 هـ. ق (6 ماه خلافت).
- ابراهیم بن ولید، متوفی 127 هـ. ق (3 ماه خلافت).
- مروان بن محمدبن مروان الحکم، معروف به مروان حمار که با قتل او در سال 132 هـ. ق، دولت اموی برافتاد و عباسیها روی کار آمدند.
و پنج خلیفه عباسی عبارتند از:
-ابواالعبّاس سفّاح، او اولین خلیفه عباسی است که در سال 132 هـ. ق به خلافت رسید و در سال 136 هـ. ق درگذشت.
- منصور دوانیقی، متوفی 157 هـ. ق.
- مهدی بن منصور، متوفی 169 هـ. ق.
- هادیبن مهدی، متوفی 170 هـ. ق.
- هارونالرشید، متوفی 193 هـ. ق که از مشاهیر خلفای عباسی و مدت خلافت او 23 سال است. (21)
7. سلوک سید با خلفا
آنچه در مجموع از بررسی احوال سید در کتب مربوط استفاده می شود، به اجمال این است که تا آن زمان که سید در محضر امام صادق (علیهالسلام) از گذشته خود توبه نکرده و نسبت به مذهب گذشته و اعمال پیشین خود نادم نگردیده بود، روشی در حد مذهب کیسانی با خلفا داشت و به همین دلیل مراودهای با بنیامیه که دشمنان شناخته شده اهلبیت (علیهالسلام) بودند، نداشت و به مناسبتها مدح بنیهاشم و قدح و ذم بنیامیه را میکرد؛ ولی نسبت به بنیعباسی نفرت و انزجاری نداشته با سفاح، منصور و مهدی، آمد و رفت میکرده، احیاناً مدایحی درباره آنان میسروده است؛ چرا که بنیعباس با شعار «الرضا مِن آلمحمد» کار دعوت خود را آغاز و به سامان برده بودند و ظاهراً خود را با اهل بیت و هاشمیون هماهنگ نشان میدادند، بنابراین از لحاظ شاعر کیسانی مطرود شمرده نمیشدند. بخصوص که بسا خلفای بنیعباس خود را وصی همان محمد حنفیه، امام شاعر کیسانی معرفی میکردند.پس از توبه سید در محضر امام صادق (علیه السلام) به شرحی که گذشت، به طبع، طرز اندیشه شاعر عوض میشود و از خلفا دوری میکند، زیرا آنان را غاصبان حق اهل بیت (علیهم السلام) میشمارد. به نظر میرسد این واقعه در اواسط حکومت مهدی عباسی رخ داده باشد.
با توجه به مطالب فوق، هارون پس از وصول به مقام خلافت، سید را احضار میکند و به او نسبت رفض میدهد. سید میگوید: اگر رافضی کسی است که بنیهاشم را دوست دارد و ایشان را بر سایر خلق مقدم میداند، من رافضی هستم و از این عقیده عذر نمیخواهم و اگر غیر از این است که من به آن قائل نیستم و اشعاری میسراید که از آن جمله است:
عَلی و أبوذرُ *** و مقدادٌ و سَلمانُ
و عباسٌ و عَمّارٌ *** و عَبدُالله اِخوانٌ
دُعُوا فَاستُودِعُوا عِلماً *** فَأدُّوهُ وَ ما خانوا
اَدینُ الله ذَالعزه *** بالدّین الّذی دانوا (22)
و ...
و با این تدبیر از چنگ هارون نجات یافته و مورد محبّت او نیز قرار میگیرد.
8. ارزش کار سید و بیمهری نویسندگان سنّی نسبت به او
سید حمیری هر منقبت و فضیلتی که از علیبنابیطالب و اهل بیت (علیهالسلام) به او رسیده، به قالب نظم کشیده است و دیوان او در واقع شرح مناقب بنیهاشم و حضرت علی (علیهالسلام) است. به نظر میرسد به دلیل اینکه اشعار او مشحون از مناقب اهل بیت (علیهالسلام) و بدگویی، مذمت و احیاناً سَبّ معاندان و دشمنان و غاصبان حقوق ایشان است، مورد بیمهری قرار گرفته و از باب اختلاف در عقیده یا از باب ترس، به شعر او عنایت نشده و دیوان او به موقع جمعآوری نگردیده است و در نتیجه بسیاری از اشعار او از میان رفته است.دیوانی که در دست نگارنده میباشد، قطعات متفرقهای است که «شاکرهادی» از کتب تاریخ، تاریخ ادب و منابع گوناگون دیگر، با جستجو و تفحص فراهم آورده و خود در مقدمه، معترف است که این دیوان او نیست، بلکه متفرقاتی است که با جستجوی فراوان از کتبی مانند: الاغانی، اعیان الشیعه، مناقب، الغدیر، کشف الغمه، الحیوان جاحظ و معجم البلدان جمعآوری کرده است؛ که هر کدام از این کتب ممکن است، به مناسبتی، بخشی از قصیده را آورده باشند و قصاید کامله بندرت در دست است.
سید به قدری در به نظم کشیدن منافقب و مطالب مربوط به حضرت علیبنابیطالب (علیهالسلام) کوشا بود که روزی در کنار کناسه کوفه در حالی که سوار بر اسبش سخن میگفت، فریاد برآورد: «ای مردم کوفه، هر کس فضیلتی از علیبنابیطالب (علیهالسلام) بیاورد که من آن را در شعرم نیاورده باشم، اسبم و خلعتی را که بر تن دارم به او پاداش میدهم». پس پیوسته اشخاصی میآمدند و فضائل علی (علیهالسلام) را نقل میکردند و سید شعر خود را که در آن باره گفته بود، میخواند. تا اینکه شخصی آمد و قضیه نادری را در مکانت علی (علیهالسلام) و شأن آن حضرت نقل کرد که سید چیزی در آن باب نگفته بود، بنابراین قصیدهای که متضمن آن منقبت بود سرود و اسب و خلعتش را به او داد. (23)
سید با آوردن مناقب و مدایح اهل بیت (علیهم السلام) و ادله و براهین ولایت علی (علیهالسلام) در اشعار خود جرأت کم نظیری به خرج داده است و حق عظیمی بر گردن شیعیان و دوستان اهل بیت (علیهالسلام) دارد. پس بجاست که از او به نحو مناسب قدردانی و در اعتلای نامش کوشش شود، تا جبران کوتاهیای که نویسندگان غیرشیعی در حق او نمودهاند، بشود؛ زیرا نویسندگان تاریخ و تاریخ ادب، کمال بیمهری را نسبت به او از خود نشان داده و در حقش ادای وظیفه نکردهاند و گاه به بهانه اینکه سبّ صحابه میکرده، به بدگویی و سرزنش او نیز پرداختهاند.
9. حرمت سید نزد اهل بیت
سید حمیری از احترام خاصی نزد امام صادق (علیهالسلام) برخوردار بود. راوی میگوید: نزد امام صادق (علیهالسلام) بودم که سیدحمیری بر آن حضرت وارد شد. حضرت از سید خواست شعر خود را بخواند و حرم خود را در پشت پرده برای استماع، امر به جلوس فرمود. سید اشعاری را که با این بیت آغاز میشود: «أمرر علی جَدَثِ الحسین فقُل لاَعظُمِهِ الزَکیه» انشاد کرد، اشک بر گونههای حضرت جاری شد و فریاد گریه و ناله از خانه آن حضرت به آسمان رفت. حضرت فرمود که ساکت شوند. (24)فضیل رسّان گوید: بر امام صادق (علیهالسلام) به منظور تعزیت عمویش زید وارد شدم و قصیدهای از سید حمیری که اشاره به مصائب اهل بیت (علیهم السلام) دارد، خواندم. در قسمتی از آن قصیده چنین آمده است:
فَالنّاسُ یومَ البَعث رایاتُهُم *** خمسٌ فَمِنها هالکٌ اَربَعُ
قائِدُها العِجلُ و فِرعُونُهِم *** وَ سامِری الاُمَّةِ المفظعُ
با خواندن قصیده، صدای ناله و فریاد از پشت پرده به گوش رسید. حضرت فرمود: «این شعر از کیست؟» گفتم: از سید حمیری. فرمود «رحمهالله». گفتم: فدایت شوم من خود دیدم که سید شراب مینوشید. حضرت باز فرمود: «رحمهالله» چی میشود که خداوند گناهی را از دوستان علی (علیهالسلام) بیامرزد! دوست علی (علیهالسلام) اگر یک پایش بلغزد، پای دیگرش را استوار میگرداند. » (25)
به نظر میرسد منظور امام این باشد که دوستدار علی (علیهالسلام)، یعنی کسی که برخوردار از مایه ولایت اهل بیت است، اگر به اشتباه سهوی و لغزشی از او سر بزند، بالاخره با چراغ هدایتی که در دست دارد، به راه خواهد آمد و طریق توبه خواهد پیمود.
علامه مجلسی در بحارالانوار داستانی نقل میکند که خلاصه آن این است: «حضرت رضا (علیهالسلام) خواب خود را برای سهلبن ذبیان تعریف میکند به این مضمون که: بر نردبانی که صد پله داشت صعود فرموده و داخل قبه سبزی شده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)، علی مرتضی (علیهالسلام)، فاطمه زهرا (سلامالله) حسین (علیهالسلام) و مردی که قصیده: «لِاُمّ عَمروٍ باللوی مربع» را میخوانده، حضور داشتهاند.
پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به حضرت رضا (علیهالسلام) مرحبا میفرمایند و اشاره مینمایند که به پدرش علی (علیهالسلام)، مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و پدرانش حسن و حسین (علیهالسلام) سلام کند و در نهایت میفرماید که به شاعر و مداح ما در دار دنیا، سیداسماعیل حمیری، سلام کند.
حضرت سلام میکنند. آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) به سید حمیری میفرماید که به انشاد قصیده بپردازد و سید قصیده میخواند؛ رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) میگرید و وقتی که به مصرع و وَجههُ کالشمس اذ تَطلع میرسد، پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و فاطمه (علیهاالسلام) و همه شدیداً به گریه میافتند و چون به بیت: قالو لَهُ شئتَ اَعلَمتَنا/ الی مَن الغایَة و المَفزَع میرسد، پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) دو دست خود را به آسمان بلند میکنند و میفرمایند: «خداوند! تو بر ایشان شاهدی که من به آنان اعلام کردم که علیبن ابیطالب (علیه السلام)، غایت و مفزع است». امام رضا (علیهالسلام) میفرماید: سپس پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به من فرمود که این قصیده را حفظ کن و به شیعیان دستور بده که حفظ کنند و به ایشان بگو هر کس این قصیده را حفظ و برخواندن آن مواظبت کند، من بهشت را برای او ضمانت میکنم. » (26)
10. شخصیت و مکانت سید
سید حمیری با اخلاص، به حمایت و مدح اهل بیت (علیهم السلام) سخن میگفت و هیچگاه دیده نشد که پس از توبه در محضر امام صادق (علیهالسلام)، شعر را وسیله تکسّب قرار داده باشد و یا جایزه و صلهای از کسی گرفته باشد. شاعری پیشرو بود و شعری دلپذیر داشت.ابوالفرج اصفهانی میگوید: «در جاهلیت و اسلام، سه شاعر کثیرالشعر داریم: بشّار، ابوالعتاهیه و سید حمیری» و اضافه میکند علت اینکه نامش متروک و شعرش مهجور مانده، این است که بسیار اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ازواج آن حضرت را سبّ کرده و آنان را مورد طعن و قذف قرار داده است، بنابراین مردم از شعر او به خاطر اعتقاد و احتیاط دوری کردهاند. (27)
در بیان شخصیت، مکانت و آزادگی سید حمیری همین بس که ائمه (علیهمالسلام) از او تجلیل میکردند که به شمّهای از آن اشاره شد (بحث حرمت سید نزد خاندان رسالت)؛ و این تجلیل به خاطر تقدیر و تشکر و قدردانی از زحمات او، در دفاع از اهلبیت و نشر فضایل ایشان و سرزنش و احیاناً لعن و سب دشمنان ایشان بود.
براستی که سید حمیری بزرگترین حق را برگردن شیعیان و محبّان اهل بیت (علیهم السلام) دارد که در آن برهه زمانی تاریک، با ولع و عشق تمام و با بیپروایی به آنچه هر لحظه در انتظارش بود، همه قریحه، هنر و عمر خویش را صرف دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) و ذکر مناقب و مدایح آن بزرگواران کرد و دیوانش سراسر گلستان خویش بوی اهل بیت (علیهم السلام) است.
حضور سید در محضر امام صادق (علیهالسلام) و امر حضرت به او که شعر بخواند و نیز انشاد اشعار او به وسیله دیگران در محضر آن امام و گریه امام و اهل بیت آن حضرت و دعا و طلب رحمت امام برای او و امثال اینها اموری است که در شیعه، عالیترین مقام و فضیلت را برای او تداعی میکند و ما را از هرگونه توضیح بیشتری بینیاز میسازد و در بخش «حرمت سید نزد اهل بیت (علیهالسلام)» اشارهای به مستندات کردهایم و برای اطلاع بیشتر کافی است به الغدیر، اعیان الشیعه و الاغانی بخش شرح حال سید حمیری مراجعه گردد.
11. مقام شاعری و شعر او
سید حمیری شاعری توانا و دارای قریحهای سیال و روان و مسلط به همه گونه شعر بود که از این قریحه خدادادی و ذوق سلیم بهره غلط نگرفت، بلکه چنانچه گفتیم ذوق و شعر خدادادی را برای دفاع از حریم نبوت و اهل بیت (علیهم السلام) به کار گرفت.ابنکثیر در تاریخ خود از قول اصمعی نقل میکند: «اگر سید حمیری سبّ صحابه را نمیکرد، احدی را بر او در طبقهاش مقدم نمیدانستند، زیرا در عصر او، کسی همتایش در فنون ادب و شعر نبود». (28)
شعر او جزیل و متین است و رونق خاصی دارد و چون بوی محبّت و ارادت به اهلبیت را میدهد، از جاذبه و معنویت ویژهای برخوردار است.
ابوالفرج اصفهانی با واسطه ابوعبیده نقل میکند که گفت: شاعرترین کس در میان ما محدثین، سید حمیری و بشّار است و نیز از قول ابن دُرید نقل میکند که از ابوعبیده سؤال شد در بین مولّدین شاعرترین ایشان کدام است؟ در پاسخ گفت: «سید حمیری و بشّار. » (29)
در ارزش و علوّ منزلت شعر سیدحمیری همین کافی است که امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «اَنتَ سیدالشعراء» و این از مقام والای او در ادب حکایت میکند؛ مقامی که قابل توصیف نیست و دیگر اینکه او از شعرای امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم (علیهالسلام) بود. (30)
نویسنده کتاب الادب العربی و تاریخه حتی نهایة العصر الاموی میگوید: مقدار شعری که از سیدحمیری به ما رسیده اندک است و به نظر میرسد که راویان به خاطر هجوم سختی که به نظام حاکم داشته و یا برای اینکه به صحابه طعن (31) میزده از ذکر آثار او خودداری کردهاند. (32)
نویسنده محترم کتاب توضیحاتی میدهد که سب در مدرسه اهل بیت جایگاهی ندارد و در اسلام مطلقاً حرام است. و قرآن از سبّ بتان نیز به مفاد آیه شریفهی «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ» نهی فرموده، و ائمه اهلبیت (علیهمالسلام) نیز به منطق و برهان در رویارویی با مخالفان دعوت فرمودهاند و برای نمونه حضرت علی (علیهالسلام) به اصحاب خود که معاویه و یاران او را مورد سب و لعن قرار میدادند، فرمود: «اِنی لَاَکرَهُ اَن تَکونُوا سَبّابین» یعنی من دوست ندارم که شما به سَبّ و لعن بپردازید.
بیان فوق سخن پسندیدهای است و سَبّ به معنای فحّاشی و هتّاکی که هیچ پیامی نداشته باشد و صرفاً برخاسته از غضب و هیجان نفس باشد، روا نیست؛ زیرا این کار نه تنها مشکلی را حل نمیکند و گمراهی را به راه نمیآورد، بلکه بر عناد و لجاج و خصومت نیز میافزاید. ولی اگر سَبّ در معنای لغوی آن به کار رود و معنی آن نسبت به خطا دادن و رسوا کردن ستمگران باشد و به بدنامی مفسدان و منحرفان به خاطر جور و فسادی که مرتکب شدهاند، منجر شود، به نظر نمیرسد که محظور باشد و بلکه برای جلوگیری از گمراهی و انحراف اذهان مردم، رسوا کردن سردمداران کفر و ظلم و فساد لازم به نظر میرسد. مثلاً اگر کسانی را که برخلاف وصیت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدون استحقاق بر کرسی خلافت تکیه زده و موجب گمراهی نسلها شدهاند رسوا کنیم و از این طریق راه هدایت برای جوامع انسانی گشوده شود، بدون تردید مورد اشکال شرعی و عرفی نیست و بلکه چون، داخل در دایره عنوان دعوت به طریق حق و انکار بر ظلم است، از علایم ایمان و تقوی نیز شمرده میشود. بیشک منظور استاد از سبّ، سبّ نوع اول است.
12. تشیع و اخلاص او
سید حمیری از مشاهیر شعرای زمان خود در کوفه و شیعهای مجاهد بوده است (بدین معنی که بیپرده عقاید شیعی خود را ابراز کرده است) (33). و همه روات و نویسندگانی که درباره سید پژوهش کردهاند، او را شیعه مخلص و دشمن دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) شمردهاند. برخی گفتهاند که او 2300 قصیده سروده، ولی چون شیعه علی (علیهالسلام) بوده و سبّ صحابه میکرده، از نشر شعر او میترسیدهاند و بدین جهت چیز قابل ذکری از شعر او به دست ما نرسیده است. (34)سید حمیری شعرش را وقف مدح آلهاشم، به طور عام و مدح علی (علیهالسلام) و فرزندان او، به طور خاص، کرده است. با خود عهده کرده بود که فضایل امام علی (علیهالسلام) را به طور کلی در قالب شعر بریزد. امام حسین (علیهالسلام) را هم مدح گفته است. لیکن صحابه و عایشه را هجو گفته و به همین علت شعرش مهجور مانده است. (35)
هیچ کدام از اشعار سید، خالی از مدح بنیهاشم و یا ذم دشمنان ایشان نیست. (36)
ابن عبدربّه اندلسی گوید: «سید حمیری بزرگ و سید شیعه است و شیعه به منظور تعظیم و اجلال او جایگاه مخصوص در مسجد کوفه میگسترانیدند (تلقیله و سادة فی مسجد الکوفه» (37).
دلیل تشیع و اخلاص او در نشر فضایل اهل بیت (علیهم السلام)، دیوانِ موجود اوست که در لابلای اشعار او بوی عشق و ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) استشمام میشود و در مطاوی کلمات متین ابیاتش، اثر برائت از ستمگران و غاصبان مشهود است، خود میگوید:
اَیا رَبِّ اِنّی لَم اَردِ بِالذَّی بِهِ *** مَدَحتُ عَلَیاً غَیرَ وجهِکَ فَارحمِ
پروردگارا جز رضای تو از مدح علی (علیهالسلام)، نمیجویم پس مرا مورد رحمت خود قرار ده.
داستان مسابقهی حدیث در مناقب حضرت علی (علیهالسلام) و بخشیدن خلعت و اسب او قبلاً ذکر شده است.
13. نمونههایی از اشعار سید حمیری
1-سید، مجلسی را که در آن ذکر آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشود، نمیپسندد:
«اِنّی لاَکرُهُ اَن اُطِیلَ بَمَجلِسٍ *** لاذکرَ فیهِ لِفَضلِ آلِ محمّدٍ
لا ذکرَ فِیه لِأحمَدَ وَ وَصِیّهِ *** وَ بَنِیهِ ذلک مجلسٌ نَطِفٌ رَدِیّ
اِنّ الّذی ینساهُمُ فِی مَجلِسٍ *** حَتّی یفارِقُهُ لَغَیرُ مَسدَّدٍ». (38)
2- در مرثیه حضرت حسینبن علی (علیه السلام)
اُمرُر عَلی جَدَثِ الحُسینِ *** فَقُل لِأعظُمِهِ الزَّکیةِ
یا أعظُماً لا زِلتِ مِن *** وَ طفاءَ ساکِبةٍ رویةٍ
فاذا مَرَرتَ بقبرِهِ *** فَأَطِل بِهِ وَقفَ المَطّیةِ
و ابکِ المطهَّرَ لِلمُطهَّـ *** رِ وَا المُطَهَرةِ التَّقِیةِ
کَبُکاءِ مُعوِلَةٍ أتَت *** یوماً لِواحدها المَنیة (39)
3- در مورد عایشه که به اتفاق طلحه و زبیر، جنگ جمل را علیه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رهبری کرد.
جائَت مَعَ الأَشقینِ فی هَودَجٍ *** تُزجِی اِلی البَصَرةِ أجنادَها
کأنَّها فِی فِعلِها هِرّةٌ *** تُریدُ أَن تَأکُلَ اَولادَها (40)
4- معروفترین قصیده غدیریه سید:
لِاُمَ عمروٍ بِاللّوی مَربُعٌ *** طامسةٌ اعلامُها بَلقَعُ
تَروعُ عَنها الطّیرُ وحشیةً *** وَالأسدُمِن خیفتِهِ تَفزَعُ
و...
عَجِبتُ من قومٍ اَتوا احمداً *** بِخطةٍ لَیسَ لَها مَوضَعُ
قالو لَه لو شئت اَعلَمتنا *** اِلی مَنِ الغایه وَ المَفزعُ
اذا تُوُفیتَ وَ فارقَتَنا *** وفِیهِم فِی الملکِ مَن یطمَعُ
فَقال لَوا اَعلمتُکُم مفزعاً *** ماذا عَسَیتُم فِیهِ أن تَصنَعُوا
صَنیعَ اهلِ العِجلِ اِذا فارقوا *** هروُنَ فالتّرَکُ لَهُ اَوسَعُ
وَ فی الّذی قالَ بَیانٌ لِمن *** کانَ لَهُ أذنٌ بها یسمَعُ
ثُمَّ أتَته بَعدَ ذا، عَزمةٍ *** مِن ربّهِ لَیسَ لَها مَدفَعُ
اَبلِغ والّا لَم تَکُن مُبلِغاً *** والله مِنهُم عاصِمٌ یمنَعُ
فَعِندَها قامَ النّبیُ الّذی *** کان بِما یأمُرُهُ یصدَعُ
یخطُبُ مأموراً وَ فِی کفِّهِ *** کَفُّ عَلیّ نُورُها یلمَعُ
رافِعُها اَکرِم بکَفِّ الذی *** یَرفَعُ والکّفِ الّتی تُرفعُ
یقُولُ وَالامَلاکُ مِن حَولِه *** وَاللهُ فیهم شاهدٌ یسمعُ
من کُنتُ مَولاهُ فَهذا لَهُ *** مَولی فَلم یرضَواوَ لَم یقنَعوا
فاتهّموَه وَ انحنت فیهم *** عَلی خِلافِ الصّادقِ الأضلَعُ
وَ ضلَّ قومٌ غاضَهُم قولُه *** کَأنَّما اَنا فُهم تُجدَعُ
حَتِّی اذا وارَوه فِی قبرِهِ *** وانصَرَفُوا مِن دَفنِهِ ضیعُوا
ما قالَ بالأمسِ وَ اَوصی بِهِ *** وَاشتَرَوُا الضُرَّ بِما یَنفَعُ
وَ قَطَّعوا أَرحامَهُ بَعدَهُ *** فَسوفَ یُجزونَ بِما قَطّعُوا
و أزمعُوا غَدراً بِمولاهُمُ *** تبّاً لِما کانُوا بِهِ اَزمَعُوا
لاهُم عَلَیه یَرِدُوا حوضَهُ *** غَداً ولا هُوَ فیهم یشفَعُ
حَوضٌ لَهُ ما بینَ صَنعا اِلی *** اِیلَةَ ارضِ الشّامِ اَو اَوسَعُ
و...
یذُبُّ عَنه ابنُ اَبی طالبٍ *** ذبّک جَربی اِبلٍ شُرَّعُ
اَذا دَنَوا مِنه لِکَی یشرَبُوا *** قیل لَهُم تبّاً لَکُم فَارجِعُوا
دُونکَمُوا فَالتَسمِوا مَنهلاً *** یُرویکَم اَو مَطعماً یشبَعُ
هذا لِمَن و الی بَنی اَحمدٍ *** وَ لَم یَکُن غَیرَهُمُ یتبَعُ
فَالفوزُ لِلشّارِبِ مِن حوضِهِ *** والوَیلُ و الذُّلُّ لِمَن یمنَعُ
فَالنّاسُ یومَ الحَشَرِ رایاتُهُم *** خَمسٌ فَمِنهُم هالِکٌ اَربَعٌ
قائِدها العِجلَ وَ فَرعونُها *** وَ سامریُّ الأمَّةِ المُفظِعُ
ومارِقٌ مِن دِینِهِ مُخرَجٌ *** اَسوَدُ عبدٍ لُکَّعٌ اَوکَعُ
وَ رایةٌ قائِدُها وجهُهُ *** کَانّهُ الشمسُ اِذا تَطلَعُ
غداً یلاقی المُصطَفی حَیدرُ *** وَ رایةُ الحمدِ لَهُ تُرفَعُ
مَولی لَهُ الجّنَةُ مَأمُورةٌ *** والنّارُ مِن اِجلالِهِ تَفزَعُ
اِمامُ صدقٍ وَ لَه شیعةٌ *** یُروَوا مِنَ الحوضِ وَ لَم یُمنَعُوا
بِذاکَ جاء الوحیُ مِن رَبِّنا *** یا شیعَةَ الحَّقِ فَلا تَجَزَعُوا» (41)
5- ذکر پارهای از مناقب و فضایل علیابنابیطالب (علیهالسلام):
اَلا أنّما العَبدُ الّذی هُو مؤمنٌ *** یقیناً هُوَ المرءُ الّذی یتَشَیعُاِذا اَنا لَم اَهوِ النَبیِّ و آلَهُ *** فَمَن غَیرُهُم لِی فِی القِیامَةِ یَشفَعُ
وَ مَن یسقِنی ریَاً مِنَ الحوضِ شَرَبَةً *** هُنا لِکُ اِلاّ الاصَلعُ الرأسِ أنزَعُ
وَ مَن قائلٌ لِلنّارٍ اِذ ما وَرَدتُها *** ذَرِی ذاوَجُلُّ النّاسِ فِی النّار وَقَّعُ
وَمَن بِلواءِ الحَمدِ ثَمَّ یظِلّنِی *** سِواهُ و شَمسُ الحشرِفِی الوجهِ تَلذَعُ
عَلی وَصی المُصطَفی وَ وَزِیرَهُ *** وَ ناصِرُهُ والبِیضُ بالبِیضِ تَقرَعُ
وَ اَکرَمُ خَلق الله صِنوُ مُحَمَّدٍ *** وَ مَن لَیسَ عَن فَضلٍ اِذا عُدَّ یُدفَعُ
وَ مَن مَعَهُ صَلِّ وَصام لِرَبّه *** و لِلّاتِ قَومٌ ساجِدُونَ وَ رُکَّعُ
فَذاکَ اَمیرُالمؤمنِینَ وَ مَن لَهُ *** فَضائِلُ ما کادَت لِخَلقٍ تَجَمّعُ
هَو الخاطِرُ المختالُ یمشِی بِسَیفهٍ *** اِلی اَهلِ بدرٍ وَ الأَسِّنةُ تَنزَعُ
و قَد زَفّت الحربُ العوانُ الَیهم *** عَلیها حُلّیٌ مِن قواضِبَ تَلَمعُ (42)
6- در عدول سید از کیسانیه به مذهب جعفری:
«وَ لَمّا رَأیتُ النَّاس فِی الدّینِ قَد غَوَوا *** تَجَعفَرتُ بِاسمِ اللهِ فِیمن تَجَعفَرُواوَ نادیتُ بِاسمِ اللهِ و اللهُ اَکبَرُ *** وَ اَیقَنتُ اَنَّ اللهُ یعفُو وَ یغفِرُ
وَ یُثبِتُ مَهما شاء رَبِّی بِأَمرِهِ *** وَ یمحُو وَ یقضی فِی الأمورِ وَ یقدِرُ
وَ دنِتُ بِدینٍ غَیرِ ما کُنتُ داینَاً *** بِه وَنَهانِی سَیدُ النّاس جَعفَرُ
فَقُلتُ فَهَبنِی قَد تَهَوَّدتُ بَرهَةً *** وَاِلّا فَدینی دِینُ مَن یتَنَصّرُ
وَ انّی اِلی الَّرحمنِ مِن ذاکَ تائِبٌ *** وَ اِنّی قَد اَسلَمتُ وَاللهُ اکبَرُ
فَلَستُ بِغالٍ ما حییتُ وَ راجِعُ *** اَلی ما علیه کُنتُ اُخفی و اُضمِرُ
وَلا قائلٌ حی برضوی محمدٌ *** واِن عابَ جُهّالُ مَقالی فَاَکثَروا
و لکنّه مِمّا مضی لسبیله *** عَلی اَفضلِ الحالاتِ یُقفی و یُؤثَر
مَع الطَیبینَ الطاهرینَ الاُولی لَهم *** مِنَ المصطفی فرعٌ زکیٌّ وَ عُنصُر» (43)
7- در مدح اهل بیت و برشمردن نامهای مبارک ائمه اَثنیعشر (علیهالسلام):
«عَلی آلِ الرّسولِ و اَقرَبیهِ *** سلامٌ کلّما سَجَعَ الحَمامُ
الیسُوا فِی السَّماءِ هُمُ نجومٌ *** وَ هُم اعلامُ عِزٍّلایُرامُ
فیامَن قَد تَحَیّرَ فی ضَلالٍ *** اَمیرُالمؤمنینَ هُو الاِمامُ
رَسولُ اللهِ یومَ غدیرِ خُمّ *** اَنافَ بِهِ وَقَد حَضَرَ الانامُ
وَ ثانی أمرِهِ الحسنُ المرجّی *** لَه بیتُ المَشاعِرِ والمقامُ
و ثالِثُهُ الحسینُ فلیس یخفی *** سَنا بدرٍ اِذَا اختَلَطَ الظُلّامُ
وَ رابِعُهم عَلی ذُوالمَساعِی *** بِهِ للدّینِ و الدُّنیا قوامُ
وَ خامِسُهم مُحمَّدُ ارتَضاهُ *** لِه فِی المَاثُراتِ اذاً مقامُ
وَ جعفَرُ سادسُ النُجّباءِ بدرٌ *** بِبَهجَتِهِ زَها البَدرُ التَّمامُ
وَ موسی سابعٌ و له مقامٌ *** تقاصَرَ عن اذانیه الکِرامُ
عَلی ثامنٌ والقبرُمنه *** باَرضِ الطوسِ ان قحطوا رِهامُ
و تاسِعهُم طرَیدُ بَنی الَبغایا *** محمدٌ الزکی لَهُ حُسامُ
وَ عاشِرُهم عَلی وَ هُوَ حصنٌ *** یحِنُّ لِفَقدِهِ البَلَدهُ الحَرامُ
وَ حادیالعشرِ مصباحُ المَعالی *** منیرُالضوء اَلحَسَنُ الهُمامُ
وثانِی العَشرِحانَ له قیامٌ *** محمّدٌ الزکی به اعتصامُ
اولئِکَ فی الجنانِ بهم مساغی *** وجیرتی الخوامُس و السلامُ» (44)
14. نکته قابل توجه
سید اسماعیل حمیری در سال 173 هـ. ق در عصر امام موسیبن جعفر (علیهالسلام) درگذشت که در آن زمان حضرت رضا (علیهالسلام) بیست ساله بود و بقیه ائمه (علیهمالسلام) هنوز متولد نشده بودند، بنابراین چگونه ممکن است سید حمیری نام امامان دیگر را تا آخرین ایشان، یعنی حضرت مهدی (عجلاللهتعالی فرجه الشریف) همراه با اشاره به برخی از خصال آن بزرگواران برشمارد؟پاسخ آن است که وقتی سید به دست امام صادق (علیهالسلام) از مذهب کیسانی و قول به امامت محمد حنفیه و غیبت او در کوه رضوی توبه نمود، بدون شک آن حضرت معتقدات شیعه اثنیعشری را به او تفهیم کرده است و چنان چه نقل شده، پس از ایمان به حجت زمان، «امام صادق» (علیهالسلام) از آن حضرت پرسیده است که گفته میشود از شما غایبی خواهد بود که برای اقامه عدل ظهور میکند. حضرت به او فرمود آن غایب ششمین فرزند من است که دوازدهمین امام پس از رسول خدا (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) است و اول ایشان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و آخر ایشان صاحب الزمان (عجلاللهتعالی فرجه الشریف) است. از این زمان سید اسامی و قسمتی از احوال آن بزرگواران را فرا گرفت.
احادیث مروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیهالسلام) راجع به امامان دوازدهگانه فراوان است که در باب 77 کتاب ینابیع المودة از بیست طریق این موضوع که ائمه دوازدهگانه همه از قریشاند آمده و نیز در صحیح بخاری از سه طریق، در صحیح ترمذی از یک طریق، در صحیح مسلم از نه طریق و در سنن ابوداود از سه طریق آمده است. و منابع دیگر که در جای خود باید جست.
این دوازده نفر، جز همان ائمه دوازدهگانه شیعه اثنیعشری کسان دیگری نیستند؛ زیرا خلفا از اصحاب رسول دوازده نفر نبودند. بنیامیه هم که با تسامح جز عمربنعبدالعزیز و معاویةبن یزید، همگی فاجر و ظالم بودند و مطلقاً نمیتوانند مصادیق این احادیث باشند. خلفای بنی عباس هم علاوه بر اینکه بیش از دوازده نفر بودند، عموماً آلوده به مناهی و ملاهی و ستم در حق خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. ناچار احادیث ائمه اثنیعشر، بر ائمه دوازدهگانه شیعه که در علم و تقوی و حَسَب ایشان احدی تردید نکرده است و مدعی این امر بودهاند، مصداق کامل دارد. (45)
پینوشتها:
1-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 148، و عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 109.
2-آئینهوند، صادق، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 1، ص 73.
3-سید حمیری، دیوان، مقدمه، ص 5.
4-دشتی حسینی، سید مصطفی، معارف و معاریف، به نقل از لغتنامه دهخدا، ج 2، ص 811.
5-دهخدا علامه علیاکبر، لغتنامه (به نقل الأنتساب سمعانی و ضمیمه معجم البلدان و عقدالفرید)، ج 2، ص 1667 - 1666.
6-عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 109.
7-صدر، آیتالله سید حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 191.
8-دیوان سید حمیری، مقدمه، تصحیح شاکردهادی شکر، ص 8.
9-همان، مقدمه، ص 52.
10-دیوان سید حمیری، مقدمه، ص 32 و 33.
11-الامینی النجفی عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 274.
12-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 297.
13-دیوان سید حمیری، مقدمه، ص 31.
14-اباضیه به کسر همزه، پیروان عبدالله بن اباض تمیمیاند که مردی خارجی بود و از دیگر خوارج انشعاب پذیرفته است. پیدایش این فرقه هنگامی صورت گرفت که عبداللهبنایاض از خوارج افراطی کناره گرفت و مانند فرقه صفریه راه اعتدال برگزید. ر. ک: دکتر محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 6.
15-کیسائیه پنداشتند که محمد حنفیه پس از کشته شدن برادرش حسینبن علی (علیهالسلام)، مختار را بر عراقین فرمانروایی داد که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. تمام فرق کیسائیه، به امامت محمد حنفیه قائلاند و این فرقه را مختاریه نیز گویند و مختار را با نام کیسان نامی، که شهربان او بود و ابوعمره کنیه داشت، کیسان خوانند. ر. ک: همان منبع، ص 375.
16-دیوان سید حمیری، (به تحقیق شاکرهادی شکر) ص 10.
17-همان، ص 11 و علامه امینی، الغدیر، ج 2،ص 233.
18-دیوان سید حمیری، ص 51.
19-ابوجعفر محمّدبنالحسنبنعلیالطوسی (صححه و علّق علیه: حسن المصطفوی)، رجال الکشّی، جزء 4، ص 288، و مرحوم سیدمحسن امین، اعیانالشیعه، ج 3، ص 410 و دیوان سید حمیری، ص 68 و علامه شیخ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 2، ص 222.
20-ابوجعفر رشیدالدین محمدبن علی بن شهرآشوب سروی مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، جزء 4، ص 245.
21-امینی، علامه شیخ عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 269 و 270.
22-الامینی النجفی عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 270.
23-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 277 و سید حمیری، دیوان، ص 125.
24-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 261 و علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 235.
25-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 261 و علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 2، ص 220.
26-امینی، علامه عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 222.
27-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 249.
28-آیتالله صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 191.
29-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 252.
30-الامینی النجفی، عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 240.
31-طعن در لغت به معنی رسوایی و بدنامی است و در اینجا منظور این است که بعضی از صحابه را رسوا میکردند.
32-آذرشب، محمّدعلی، الادب العربی و تاریخه حتی نهایة العصر الاموی، ص 210.
33-آیتالله صدر، سید حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 191.
34-جرجی زیدان، آداب اللغه العربیه، ج1، جزء 2، ص 366.
35-عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 109.
36-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 249.
37-امینی، علامه شیخ عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 235، به نقل از ابوعمراحمدبن محمد بن عبدربّه الاندلسی، العقد الفرید، ج 2، ص 289.
38-ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 7، ص 282.
39-الامینی النجفی، عبدالحسین، الغدیر، ج 2، ص 237.
40-دیوان سید حمیری، (جمع و تحقیق و شرح «شاکر هادی شکر»، مقدمه علامه سید محمد تقی حکیم، رئیس دانشکده فقه در نجف و استاد اصول فقه تطبیقی در بغداد)، ص 173.
41-دیوان سیدحمیری، جمع - تحقیق و شرح: شاکر هادی شکر، با مقدمه علامه سید محمدتقی حکیم - رئیس دانشکده فقه در نجف و استاد اصول فقه تطبیقی در بغداد، ص 266 - 262.
42-همان، ص 279 - 274.
43-دیوان سید حمیری، ص 201 و 202.
44-همان، ص 369 - 357.
45- دیوان سید حمیری، با تخلیص و تصرف، ص 355 و 356.
شیخالرئیس کرمانی، محمد؛ (1388)، شعر شیعی و شعرای شیعه در عصر اول عباسی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول