نگاهی به شعر دیک ‌الجن حمصی

زرکلی در الاعلام، نسب او را به این صورت آورده است: «عبدالسّلام بن رَغبان بن عبدالسّلام ابن‌حبیب کلبی» و اصل او را از «سَلمَیه» (قریه‌ای در اطراف حمص یا حماة) دانسته و به هر حال تولد و وفات او را در «حمص» گفته است.
يکشنبه، 1 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به شعر دیک ‌الجن حمصی
 نگاهی به شعر دیک ‌الجن حمصی

 

نویسنده: دکتر محمد شیخ‌الرئیس کرمانی




 

1. نسب دیک‌الجّن

زرکلی در الاعلام، نسب او را به این صورت آورده است: «عبدالسّلام بن رَغبان بن عبدالسّلام ابن‌حبیب کلبی» و اصل او را از «سَلمَیه» (قریه‌ای در اطراف حمص یا حماة) دانسته و به هر حال تولد و وفات او را در «حمص» گفته است. (1)
دیگری نسب او را به صورت «عبدالسلام بن رَغبان بن عبدالسلام بن عبدالله بن یزید التعمیم» آورده است. (2) و عمر فرّوخ نسب او را به صورت زیر آورده است:
«عبدالسلام بن رَغبان بن عبدالسلام بن حبیب بن عبدالله بن رغبان زید بن تمیم؛ معروف به دیک الجن حمصی.» (3)
منابع تاریخی نسب او را با کمی اختلاف آورده‌اند که تحقیق در آن، چندان سودمند به نظر نمی‌رسد و بدین جهت بیش از این، به ذکر اقوال نمی‌پردازیم.

2. ولادت و وفات او

دیک الجن حمصی در سال 161 هـ.ق در «حمص»، از بلاد شام ولادت یافت و از آنجا بیرون نرفت، جز برخی اوقات که به منظور دیدار و مدح جعفر و احمد هاشمی، فرزندان علی به «سَلمیه» می‌رفت. (4) و درگذشت او، در سال 235 هـ.ق در همان شهر اتفاق افتاد. (5)

3. وجه شهرت او به دیک‌الجن

در اینکه چرا عبدالسلام، به لقب دیک‌الجن معروف شده، وجوه گوناگونی ذکر شده و گفته‌اند چون هر دو چشمش، مانند چشمان خروس، سبزرنگ بوده یا چون کلمه «دیک» را در اشعارش به کار برده و یا اینکه تقلید صدای خروس می‌کرده به این لقب مشهور شده است.
برخی دیگر نیز گفته‌اند که عبدالسلام عادت داشت که بیشتر در باغها و بستانها روزگار بگذراند و از این‌رو به دیک‌الجن تشبیه شده است، زیرا دیک‌الجن حیوان کوچکی است که در باغستانها حضور مستمر دارد. روایت دیگر این است که دیک‌الجن حیوانکی است که در خمره‌های شراب زندگی می‌کند، و چون عبدالسلام عادت به شرب خمر داشته، بنابراین به دیک‌الجن لقب یافته است. (6)

4. حمص؛ مولد دیک الجن

محل ولادت و نیز جایگاه نشو نمای دیک‌الجن به شرحی که رفت، شهر حمص بوده است. بنابراین، بی‌مناسبت نیست که شهر حمص را بشناسیم؛ حمص شهر بزرگی است در خاک سوریه فعلی که میان دمشق و حلب واقع شده و در سمت قبله آن قلعه محکمی در فراز تپه‌ای بلند مشاهده می‌شود. این شهر را شخصی به نام حمص بن مهر بن جان و یا حمص‌بن‌مکنلف، بنا نهاده است. در حمص مشاهد و مزاراتی از جمله، مشهد علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) وجود دارد. گروهی از محدثان بدین شهر منسوب، و به حمصی معروف‌اند. (7)
علامه دهخدا به نقل از قاموس الاعلام در وصف شهر حمص چنین آورده است:
«حمص از مشهورترین شهرهای سوریه است و در 150 کیلومتری شمال دمشق قرار دارد... ابوعبیده‌بن جراح و خالدبن ولید این شهر را تسخیر نمودند و در اختلاف بین معاویه و حضرت علی (علیه‌السلام)، مردم این شهر بغض و کینه شدیدی به آن حضرت اظهار نمودند، و در محاربه صفین با کمال حرارت به کارزار پرداختند و بعداً تشیع را برگزیدند. (8)

5. عصر زندگی دیک‌الجن و خلفای معاصر او

تاریخ حیات دیک‌الجن - بین سالهای 235 - 161 هـ.ق - نشان می‌دهد که زندگی شاعر مصادف با زمان خلافت نه تن از خلفای عباسی بوده است. تولد او در عصر خلافت ابوعبدالله محمدالمهدی بن ابی‌جعفر منصور - سومین خلیفه عباسی - بود که در سال 158 پس از فوت منصور، با وی در مکه بیعت شد و در سال 169 درگذشت. (9)
وفات دیک‌الجن در زمان خلافت متوکل عباسی اتفاق افتاد. متوکل دهمین خلیفه عباسی است که با او در ذیحجه سال 232 هـ.ق به خلافت بیعت شد و در شوّال سال 247 هـ.ق در حالی که مشغول شراب‌خواری و عیاشی بود به دست غلامانش به قتل رسید. (10)
در فاصله خلافت مهدی و متوکل، شش تن به نامهای: موسی‌الهادی، هارون‌الرشید، امین، مأمون، معتصم و واثق، بر کرسی خلافت عباسی تکیه زدند.
بررسی تاریخ عباسی در دوره مورد اشاره نشان می‌دهد که دوران زندگی دیک‌الجن، دوران قدرت و حشمت خلفای بنی‌عباسی بوده است و بیشتر خلفای یاد شده، به فسق و فجور، قتل و کشتار و سرکوب مخالفان سرگرم بودند و دشمنی با اهل بیت و نیز خاموش کردن هر زمزمه‌ای که حقانیّت و مظلومیت آن بزرگواران را آشکار کند، نزد آنان از اولویت خاص برخوردار بوده است. شهادت حضرت موسی‌بن جعفر و علی‌ابن‌موسی الرضا (علیه‌السلام) و سرکوب قیامهای چندی از علویان در این دوره اتفاق افتاده است. با در نظر گرفتن جوّ رعب و وحشت حاکم بر آن زمان، بخوبی می‌توان ارزش کار دیک‌الجن و سایر شعرای شیعه آن دوره را درک کرد و شهامت و علاقه‌مندی او و امثال او را با پیشگاه مقدس اهل بیت (علیهم‌السلام) لمس نمود.
دو سال آخر زندگی شاعر مصادف با خلافت متوکل عباسی بود که به کینه‌توزی و دشمنی با خاندان رسالت مشهور تاریخ است و جلوگیری از زیارت قبر امام حسین (علیه‌السلام) و بریدن دست و پای زائران و منهدم کردن آثار قبر آن حضرت به فرمان او از مسلّمات تاریخ شمرده می‌شود.
این سرکوب به حدی سخت و بیرحمانه بود که حضرت مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف)، ضمن توقیعی، به طور موقت شیعیان را از زیارت کاظمین و حرم امام حسین (علیه‌السلام) نهی فرمود. (11)
بنابراین ما، به شهامت دیک الجن که در آن دوره اختناق به دفاع از حریم اهل بیت (علیهم‌السلام) پرداخته و با قصاید شیوا و رسایش، با صراحت کامل، بیان حقایق نموده است، آفرین می‌گوییم؛ نمونه این قصاید در بخش پایانی خواهد آمد.

6. شخصیت و کرامت وی

دیک‌الجن بر همه شاعران زمان خود برتری داشت، شخصیت او و شعر دل پذیرش ورد زبان مردم شهرها، بخصوص مردم شام و عراق بود. ابوتمام شاعر معروف عصر عباسی شاگردی او را می‌کرد.
عبدالله بن محمدعبدالملک زبیدی گوید: «نزد دیک‌الجن بودم که جوانی بر او وارد شد و شعری را که سروده بود، بر او انشاد کرد. دیک‌الجن از زیرجانماز خود محفظه بزرگی را که بسیاری از سروده‌هایش در آن بود، بیرون آورد و به آن جوان داد و گفت: «ای جوان به وسیله اینها کسب و کارت را رونق بده و سخنت را اصلاح کن». چون جوان بیرون رفت، از دیک‌الجن پرسیدم که این شخص که بود. در پاسخ گفت: این شخص، جوانی از مردم جاسم و گفته می‌شود از قبیله «طی» است، کنیه‌اش ابوتمام و نامش، حبیب‌بن اوس است و ادب، ذکاء و طبع و قریحه‌ای دارد.» (12)
با اینکه خلفای عباسی در بغداد بر کرسی خلافت تکیه داشتند و به شاعران، صله‌های سنگین می‌دادند، او هیچ‌گاه ترک وطن نکرد و به دربار خلفا قدم ننهاد و نیز هیچ‌گاه شعر خود را وسیله بهره‌برداری مادّی قرار نداد و خلفا و غیر آنان، از اصحاب عِدِّه و عُدِّه را مدح نگفت، که این شیوه بسیار نادری است. کمتر شاعری از این کرامت نفس برخوردار است (بررسی در احوال او نشان می‌دهد که فقط احمد و جعفر هاشمی، فرزندان علی را، مدح گفته است).
همچنین کسانی که غیر عرب را تحقیر می‌کردند، سخت مورد حمله قرار می‌داد و شاعری خویش‌قریحه و نیکوسرا بود. (13)

7. مقام شاعری و مختصات شعری او

بررسی دیوان دیک‌الجن نشان می‌دهد که وی در فنون مختلف مانند مدح، رثاء، هجا، خمریه، حکمت ووصف، شعر سروده و بیشر اشعار او مرثیه است.
دیک‌الجن قصاید طولانی راجع به اهل بیت (علیهم‌السلام) دارد و مهم‌ترین اشعار او، همان اشعاری است که در مورد آنان سروده است.
دیک‌الجن در سروده‌های خود گاهی مظلومیت اهل بیت (علیهم‌السلام) و تشیع خود را ذکر کرده و برای اعلام آن، از تاریخ و حوادث آن کمک گرفته است؛ گاه مناقب و فضایل علی (علیه‌السلام) و اهل بیت را در اسلام و حق آنان را در خلافت یاد کرده و گاه معتقدات شیعه را در قالب شعر ریخته است.
شاعر، شیوه شعرای عرب را که در آغاز قصاید خود، به وصف وقوف خود بر «اطلال و دِمَن» می‌پرداخته‌اند، به مسخره گرفته است. مانند این بیت:

قالُوا السَلامُ علیکَ یا اطلالُ *** قُلتُ السلامُ عَلی المُحیل مَحالُ

و همچنین این بیت:

ما اِن اَحِنُّ إلی خرابٍ مُقفِرٍ *** دَرِسَت معالِمُهُ کانّ لَم یُوهَل

دیک الجن شعری متین و منسجم دارد و تقلید از شعرای پیش از خود، کمتر در شعرش دیده می‌شود، ولی معانی و تعبیرات جدید در سروده‌هایش فراوان است مانند:

«فَقامَ تَکادُ الکأ تَحِرقُ کَفَّهُ *** مِنَ الشَّمسِ أومِن وَجنَتیهِ اِستَعارَها
مُوَرَّدةٌ مِن کَفِّ ظَبیٍ کانّما *** تَناوَلها مِن خَدِّه فَادارها» (14)

بیت اخیر به اندازه‌ای از حسن خیال و ظرافت تعبیر برخوردار است که ابونواس، شاعر مشهور آن زمان، مردم عراق را مفتونِ آن خوانده است. (15)
و از لحاظ بلندی سخن، تصویر صادقانه و احساسات گرم، در همه ابواب شعر و بخصوص در فن رثاء، از بزرگان شعر محسوب است. گاه به صنایع لفظی نیز پرداخته است:

الف - سَقَی الغَیثُ ارضاً ضمِّنَتکَ و ساحةٌ *** لِقبرِک فیهِ الغیثُ و اللیثُ و البدرُ
ب - اِنَّ العلی شِیَمیِ و البأسُ من نِقَمی *** و المَجدُ خلطُ دَمِی و الصِدقُ حَشوُ فَمی

در بیت اول صنعت جناس ناقص و در بیت دوم صنعت ترصیع به کار رفته است.

8. داستان او با وَرده و بَکر

در کتابهای تاریخ و تاریخ ادب، داستانی را به دیک‌الجن نسبت داده‌‌اند که ذکر کامل آن در این پژوهش خالی از فایده است، ولی برای اینکه این نوشته ناقص نباشد، خلاصه‌ای از آن را می‌آوریم:
شاعر دوشیزه مسیحی را پس از تشرف به اسلام، به همسری گرفته بود و غلامی هم به نام «بَکر» داشت. به دروغ به گوش او می‌رسانند که وَرده و بَکر با هم رابطه دارند. شاعر هم هر دو را به قتل می‌رساند و در طول زندگی‌اش در رثای آن شعر می‌سراید و اشک می‌ریزد.
برخی نیز گفته‌اند: وَرده و بَکر، کنیز و غلام شاعر بودند و شاعر از روی غیرت که پس از مرگ او در اختیار غیر قرار نگیرند، آنان را کشته و سوزانده و از خاکسترشان، دو جام ساخته که با آنها شرب خمر می‌کرده و آنها را می‌بوسیده است. (16)
این داستان که به صورتهای گوناگون و تفصیلاتی در کتب مربوط آمده و مطالب بر آن افزوده‌اند صورت افسانه به خود گرفته است.
بدیهی است که این قبیل مطالب در خور تحقیق و گسترش سخن نسبت به آن نیست، جز اینکه برای تکمیل شرح زندگی شاعر ناگزیر از ذکر آن بودیم.
در دیوان دیک‌الجن اشعاری وجود دارد که به طور اجمال از وقوع این حادثه حکایت دارند؛ مانند ابیات زیر:

«یا طَلعةً طَلَعَ الحِمامُ علیها *** و جَنی لَها ثَمَرَ الرِدی بِیَدیها
رَوَیّتُ مِن دَمِهَا الثَّری وَ لَطالَما *** رَوَیَّ الهَویَ شَفَتَیَّ مِن شَفَتَیها
ما کانَ قَتَلیها لأنّی لَم اکُن *** اَبکی اذا سَقَط الغُبارُ عَلیها
لکن بَخِلتُ عَلی سَوایَ بِحُبَّها *** و اَنِفتُ من نَظَرِ الغُلامِ الیها» (17)

ابیاتی که متن آنها گذشت، نشانی از وقوع حادثه است، ولی ابوالفرج اصفهانی انتساب این اشعار را به دیک‌الجن مردود می‌شمارد و می‌گوید: این اشعار مربوط به مردی از غطفان است که با دختر عمویش که او را بسیاردوست می‌داشته ازدواج کرده و چون درگیر جنگی با 30 تن از «بنی فَزاره» شده با رضایت و میل خود زن، او را کشته است تا به دست دشمنان اسیر نگردد. سپس ابیات ذکر شده را، خطاب به او سروده و سر و روی خود را، با خون او خضاب کرده است و به جنگ ادامه داده تا کشته شده است. (18)

9. نقدی بر داستان بی‌بندو باری او

دیک‌الجن شیعه متعهد و معتقدی بود، ولی روایاتی که در مورد رفتار و اعمال او، در کتب تاریخ و تاریخ ادب آورده‌اند نشانه بی‌بندوباری و بی‌اعتنایی‌اش نسبت به احکام شریعت است، زیرا همان طور که دیدیم، او را مردی شهوت‌پرست، لذّت جو، شرابخوار و قاتل و غافل از رعایت احکام شرع نشان می‌دهند.
روایات منقوله - اگر صحیح باشد - نشان می‌دهد که او شیعه حقیقی نبوده، بلکه متشیع بوده است و یا لااقل باید او را شیعه فاسقی به حساب آورد؛ زیرا کارهایی که به او نسبت داده می‌شود، فساد و قساوت فوق‌العاده‌ای را مجسم می‌کند. مانند: داستان قتل وَردة و بَکر و سوزاندن جسد آنان و ساختن کوزه از خاکسترشان و نوشیدن شراب در آنها.
بسیار بعید به نظر می‌رسد که شاعری خوش قریحه، با طبعی لطیف و عشقی داغ نسبت به اهل بیت (علیهم‌السلام)، به چنان رفتار و اعمال غیرشرعی و غیرانسانی دست بیالاید و گمان قوی آن است که بسیاری از آنچه به او نسبت داده می‌شود، دروغ و انتحال است و در تأیید این برداشت شایسته است که به طور مختصر، روایت سیدمحسن امین را از اعیان الشیعه در اینجا بیاوریم.
صاحب اعیان الشیعه می‌نویسد: «گفته‌‌اند غلام و کنیزی داشته که آنان را سخت دوست می‌داشته و چون آنان را در حال زشتی دیده، هر دو را کشته است.» (19)
و نیز از قول محمّدوَش داستان را به صورت دیگری نقل می‌کند که خلاصه آن این است:
«دیک‌الجن با کنیزی نصرانی، پس از تشرف او به اسلام ازدواج می‌کند و چون به سفر می‌رود، پسرعمویش درباره خیانت دخترک شایعه‌سازی می‌کند. دیک‌الجن پس از شنیدن شایعه، به حمص بر می‌گردد و با مقدمه چینی‌هایی که به وسیله پسرعمویش شده بود، یقین می‌کند که همسرش خیانت کرده است، بنابراین در فشار غیرت و تعصب، اقدام به قتل او می‌کند و پس از آنکه از کذب آن شایعه آگاهی پیدا می‌کند سخت پشیمان می‌شود و در اوج ندامت ابیات: «یا طلعة طلع الحمام علیها / و جنی لها ثمرالردی بیدیها» را تا به آخر می‌سراید.» (20)
با دقت در آنچه گذشت، ممکن است حادثه‌ای اتفاق افتاده باشد بدون اینکه لطمه‌ای به شخصیت و قداست شاعر وارد کند، زیرا وقوع چنین حادثه‌ای از غیرتمندی متعصب، با وقوع آن از جنایت پیشه‌ای شریر، تفاوت فراوان دارد و چنانچه سیدمحسن امین نوشته، امکان دارد بر اثر تمهیدات و شیطنت‌های پسرعمویش که با او دشمنی و خصومت داشته، شاعر با عاطفه، زودرنج و پراحساس، یقین به خیانت کرده و در حالتی غیرعادی، دست به قتل همسر محبوب خود زده باشد، علاوه بر اینکه، در بخش گذشته روایت ابوالفرج اصفهانی را دیدیم که اشعار فوق را متعلق به مردی از غطفان دانسته است ونه دیک‌الجنّ حمصی.
نتیجه اینکه روایت درباره دیک الجن آشفته است و بسیار احتمال می‌رود که در مخدوش کردن چهره او، عمدی در کار باشد، چنانچه نسبت به پاره‌ای دیگر از رجال شیعه و شیعه دوستان نیز، چنین صورت گرفته است.
به هر حال با توجه به مضامین بلند، دلنشین و گرم اشعارش درباره اهل بیت (علیهم‌السلام)، امیدواریم که اگر به خوی و سلیقه شاعران آن دوره، میل به شهوت و انحرافاتی در او بوده است، نهایت کارش به توبه انجامیده باشد و از خداوند می‌خواهیم که شفاعت اهل بیت (علیهم‌السلام) را شامل حالش گرداند.

10. تشیع او

دیک الجن از شیعیان متعهد و مخلص بود و تاریخ نویسان عموماً از تشیع او و ارادتش به خاندان گرامی پیامبر (صلی‌ الله علیه و آله‌ و سلم) یاد می‌کنند.
نسبت به اهل بیت (علیهم‌السلام) اظهار خضوع می‌کرد و مرثیه‌های بسیاری در شهادت حضرت علی‌بن‌حسین (علیه‌السلام) سروده است که شیعیان در مجالس خود با خواندن آنها نوحه‌سرایی می‌کنند. در اعتقاد به تشیع سخت استوار بود و معمولاً کتب و منابعی که از او نام می‌برند، با جمله «یَتَشبّعُ تَشیّعاً حَسَنا» او را یاد می‌کنند. (21)
دکتر شکعه می‌گوید: «عجیب است با اینکه از لحاظ اخلاقی مردی بی‌بند و بار و منحرف بوده، در عین حال متشیع و دوستدار اهل بیت رسول خدا (صلی‌ الله ‌علیه و آله ‌و سلم) بوده و قصاید بسیاری در مدح اهل بیت و نیز رثاء و گریه بر امام حسین (علیه‌السلام) دارد.» (22)
ابوالفرج اصفهانی و پطرس البستانی درباره دیک‌الجن گویند: «و کان یتشیَّع تشیُّعاً حسناً و له مراثٍ کثیرة فی حسینِ بن علی (علیه‌السلام) منها قوله:

یا عَینُ لا لِلقضاءِ ولاالکُتُبِ (23) *** بُکا الرَّزایا سِوی بُکا الطَّرَبِ»

او شیعه خوبی بود و مرثیه‌های فراوانی در مصیبت حسین بن علی (علیه‌السلام) دارد که از آن جمله قصیده‌ای است با مطلع «یا عین لاللقضاء و ...» (24)
قصیده مورد اشاره در دیوان دیک‌الجن، پنجاه بیت دارد که ابوالفرج فقط به نقل یک بیت آن اکتفا کرده و با اینکه شاعر دارای قصاید فراوانی در مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌باشد، در عین حال در ترجمه دیک‌الجن و آثار او در الاغانی و بسیاری از کتب مربوطه دیگر، کمتر به این قبیل قصاید اشاره شده، ولی از نسبت دادن هوس‌بازی‌ها و سبک سری‌ها به او و نقل اشعار او درباره همسرش (وَرده) و غلامش (بَکر) نه تنها کوتاهی نشده، بلکه داستان کشتن همسر و غلامش و ساختن کوزه از خاکستر آنان - که آثار ساختگی در آن نمودار است - به تفصیل نیز ذکر شده است و این می‌تواند دلیلی بر طرز تلقی و روحیه منفی نویسندگان غیر شیعی، نسبت به شعرای شیعه باشد.
به هر حال اشعار او، تردیدی در شیعه بودن و عشق گرمش نسبت به حضرت علی (علیه‌السلام) و خاندان رسالت باقی نمی‌گذارد. دقت و امعان نظر در محتوای این اشعار شیوا، روشنگر، تکان دهنده و پرسوز و گداز، نشان می‌‌دهد که دلبستگی ویژه‌ای به عترت طاهره داشته و از مصایبی که به دست ناپاکان و سیاست پیشگان بر اهل بیت وارد شده، سخت غمناک و متأثر بوده است.

11. نمونه‌هایی از اشعار دیک‌الجن

1- ابیات زیر را در شهادت ابی‌عبدالله‌‌الحسین (علیه‌السلام) گفته که از شور و سوز ویژه‌ای برخوردار است:


جائوا برأسِکِ یابنَ بِنتِ محمدٍ *** مُتَرمِّلاً بد مائِه ترمیلاً
وکانما بکَ یابنَ بِنتِ محمدٍ *** قتلوا جِهاراً عامدینَ رسولاً
قتلوکَ عطشاناً و لمّا یرقُبوا *** فی قتلک التزَّیلَ و التأویلا
و یکبّرونَ بأن قُتِلتَ و انّما *** قتلوا بِقتلک التکبیرَ و التهَّلیلا (25)

2- خطاب به قبر مطهر حضرت زهرا (علیها‌السلام) سروده است:


«یا قَبرَ فاطِمَةَ الذی ما مِثلهُ *** قَبرٌ بِطِیبَةَ طابَ فِیه مَبیتاً
اِذ فیکَ حَلَّت بَصعَةَ اُلهادی الّتی *** تَجلی مَحاسنُ وَجهها حُلَّیتا
فسَقی ثرَاک الغَیثُ مابَقیِت بِهِ *** لُمَعُ القبورِ بِطَیبةٍ و بَقِیتا
فَلَقَد بِرَیّاها ظَلَتَ مُطَیّباً *** تَستاف مِسکاً فی الاُنوف فتیتاً (26)

3- در عشق به اهل بیت گوید:


«شَرَفی مُحَبَّةُ مَعشَرٍ *** شَرَفوا بسُورة هل أتی
وَ وِلای فیمَن فَتکُهُ *** لِذَوی الضِلالةِ أخبتا
فلِفَتکِه و لِهَدیِهِ *** سَمّاءُ ذوالعرش الفَتی» (27)

4- در مدح امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و مرثیه حضرت ابی‌عبدالله الحسین (علیه‌السلام) گوید:


«أینَ الحُسینُ و قَتلی من بَنی حَسَنٍ *** و جَعفرِ و عقیلِ غالهم غَمِرُ (28)
قَتلی یحِنُّ الیها البَیتُ و الحَجَرُ *** شوقاً و تبکیهُمُ الایاتُ و السُّوَرُ
ماتَ الحسینُ بِأیدٍ فی مغائظها *** طولٌ علیهِ و فی اِشفاقها قِصَرُ
ابکیکُمُ یا بَنیِ التَّقوی و اُعوِلُکُم *** و اَشرَب الصبَّرَ وَ هو الصاب و الصَّبرُ
ابکیکُمُ یا بَنیِ بنتِ الرسُولِ ولا *** عفّت محلَّکم الانواءُ و المطرٌ
مالی فَراغٌ الی عثمانَ اَندبُهُ *** ولا شجانی أبوبکرٍ و لا عمر
فی کُلَّ یَومٍ لِقَلبِی مِن تَذَکُّرهِمِ *** تغریبةٌ وَلِدَ معی فیهم سَفَر
موتاً و قتلا بهاماتٍ مُفَلَّقةٍ *** من هاشمٍ غابَ عنها النَّصرُ و الظّفر
کفی بانَّ اَنَاةَ اللهِ واقعةٌ *** یوماً وِلله فی هذا الوری نَظَر
أنسی عَلِیّاً و تَفنیدَ الغواة لَهُ *** و فی غدٍ یُعرفُ الأَفّاکُ و الاشِرُ
من ذَا الّذی کَلَّمتهُ البیدُ و الشَّجُر *** و سَلّمَ التُربُ اَذ ناداهُ والحجرُ
حتی اذا ابصَرَ الاحیاهُ من یَمَنٍ *** برهانَهُ امَنوا من بَعد ما کَفَروا
اَم مَن حَوی قَصَباتِ السَّبقِ دونَهُمُ *** یومَ القلیبِ و فی اعناقِهِم زَوَرُ
اَم مَن رَسا یَومَ اُحدٍ ثابتاً قدماً *** و فی حُنینٍ و سَلع بَعدَ ماعَثَروا
اَم مَن غدا داحیاً بابَ القَمُوصِ لَهُم *** و فاتِحاً خَبیراً مِن بَعد ما کُسِروا
اَلَیسَ قامَ رسُولُ اللهِ یَخطبُهُم *** و قال: مولاکم ذاایَّها البَشَرُ
اَضَبعُ غیرِ عَلیٍّ کان رافعه *** مُحَمَّدُ الخیر اَم لا تعقلُ الحُمُرُ
دعو التخبط فی عشواء مُظلِمَةً *** لم یَبدُ لاکوکبٌ فیها و لا قَمَرُ
الحقُ ابلَجُ و الأعلامُ واضحهٌ *** لو آمَنَت اَنفُسُ الشَّانینَ اَونَظَروا» (29)

5- در مدح حضرت علی‌ابن ابی‌طالب (علیه‌السلام) گوید:


«اَصبَحتُ جَمَّ بلابِلِ الصَّدر *** و أبیتُ منطَوِیاً علی الجَمر
ان بُحتُ یَوماً طُلَّ فیهِ دَمِی *** وَ لئِن کَتَمتُ یضِق به صدری
مِمّا جَناهُ عَلی اَبی حَسَنٍ *** عُمَرُ و صاحِبُهُ اَبوبَکرِ
طَلَبَ النبیّ صَحیفَةً لَهُمُ *** یُملی لِیَأمَنَهُم منَ الغَدرِ
فأبوا علیه و قال قائِلُهُم *** قُومُوا بِنا قَد فاهَ بالهُجرِ
و مَضَوُا الی عَقدِ الخلافِ و ما *** حَضَروُه اِلّا داخِلَ القبرِ
جَعَلُوکَ رابِعَهُم أبا حَسنٍ *** ظَلَمُوا و رَبِ الشَّفعِ و الوَترِ
و علی الخِلافَةِ سابَقوکُ وَ ما *** سَبَقوکَ فِی اُحُدٍ ولابَدرِ
غَمَّت مُصیبَتکَ الهُدَی فغدا *** السلامُ لایَدری بما یدری
و تَشعَّبَت طُرُقُ الضَلالِ فَلَو *** لاکُم مَشَوا بالشِرکِ و الکُفرِ
اَنتُم ادلّاهُ الهُدی و بُکم *** قَد سِیرَ فی بَرٍّ و فی بَحِرِ
و دعائِمُ التَّقَوی و قادَتُها *** لِلفوزِ یوم الحشر و النشر
والعارفوا سیما الوجوه علی *** الاعراف معرفةً بلانکر
و مُقاسِمُ النّیرانِ اَنتَ لِمَن *** أخذوا العهود بعالَمِ الذر
فَتَقولُ یانارُ اترُکی لی ذا *** و لذا خذی فَتَدِینُ لِلاَمرٍ» (30)

6- نیز در مرثیه ابی‌عبدالله الحسین (علیه‌السلام) گوید:


«اصحبتُ ملقِّی فی الفراشِ سقیماً *** اَجِدُ النَّسیمَ مِن السَّقامِ سَمُوما
ماءٌ مِنَ العَبَراتِ حَرّی أَرضُهُ *** لوکانَ من مَطَرٍ لَکانَ هزیما
و بَلابلٌ لوانَّ هُنَ مَآ کلٌ *** لم تُخطِیءِ الغِسلینَ و الَّز قوما
و کَریٍ یروعنی سَری لوانَه *** ظِلٌ لِکان الَحَر و الیَحموما
مَرّت بقلبی ذکریاتُ بَنی الهدی *** فَنَسیتُ منها الرَوحَ و التَهویما
وَ نَظَرتُ سِبطَ محمدٍ فی کربلا *** فرداً یُعانی حُزنَهُ المکظُوما
تَنحُو اَضالِعَهُ سُیوفُ اُمیةٍ *** فتراهم الصمّومُ مالصمصوُما
فَالجِسمُ اضحی فی الصَّعیدِ مُوزَّعاً *** و الرَّأسُ امسی فِی الصِّعادِ کریما» (31)

7- ارجوزه‌ی مفصلی در مدح اهل بیت (علیهم‌السلام) و داستان تزویج حضرت زهرا (علیها السلام) به علی مرتضی (علیه‌السلام) دارد که به رعایت اختصار فقط سه بیت آن نقل می‌شود:


اِنَّ الرسولُ لَم یَزَل یقولُ *** وَ الخیرُ ماقالَ به الرسولُ
انّکَ منّی یا علیٌّ اَلأبیّ *** بحیث مِن موساهُ هرونُ النّبی
لکنّه لیس نبِیٌ بعدی *** فانتَ خیرُ العالَمینَ عِندی (32)

پی‌نوشت‌ها:

1. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج 4، ص 5.
2. دیوان دیک‌الجن، مقدمه، تحقیق و شرح: محسن القول نطوان، ص 10.
3. عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 271.
4. همان.
5. همان.
6. دیوان دیک‌الجن، (مقدمه، تحقیق و شرح: انطوان محسن القوال)، ص 10، و خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج 4، ص 5 و الدمیری، الشیخ کمال‌الدین، حیاة الحیوان الکبری، ج1، ص 293 و 294، ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج 3، ص 184.
7. یاقوت حموی، معجم البلدان، مجلد 3 و 4، ص 182 و 183.
8. علامه ‌دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه، (به نقل از قاموس الاعلام)، ج 6، ص 8082.
9. محمدبن علی‌بن طباطبا ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه وحید گلپایگانی، ص 243 و 258.
10. علی‌بن‌الحسین مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 85 و 120 و محمدعلی بن طباطبا‌ ابن‌طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه وحید گلپایگانی، ص 328.
11. هیأت مؤلفان، المنهج القویم، ص 50.
12. آیت‌الله صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 201.
13. جرجی زیدان، تاریخ الآداب اللغة العربیه، ج 2، جزء 2، ص 390.
14. دیوان دیک‌الجن حمصی، مقدمه، تحقیق و شرح: انطوان محسن القوال، ص 68.
15. دکتر مصطفی شکعه، الشعر و الشعراء فی العصر العباسی، ص 580.
16. مقدمه دیوان دیک الجن، ص 12 و 13 و سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 7، ص 13.
17. مصطفی الشکعه، الشعر و الشعراء فی العصر العباسی، ص 582.
18. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 14، ص 59.
19. امین، سیدمحسن، اعیان‌الشیعه، ج 8، ص 12 و 13.
20. همان.
21. جرجی زیدان، تاریخ‌الآداب‌اللغة العربیه، ج 2، جزء 2، ص 390 و دکتر عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، جزء 2، ص 271 و آیت‌الله صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 202.
22. دکتر مصطفی شکعه، الشعر و شعراء فی الحصر العباسی، ص 578.
23. در دیوان دیک‌الجن مصرع اول این بیت، به صورت یا «عین لا للغضا و لِلکُتُب» آمده که از لحاظ معنی، مناسب‌تر به نظر می‌رسد.
24. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 14، ص 53 و بطرس البستانی، دائرة المعارف، ج 8، ص 216.
25. صدر، آیت‌الله سیدحسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 202.
26. دیوان دیکُ الجن حمصی، تحقیق و شرح انطوان محسن قوّال، ص 46.
27. همان منبع، ص 47.
28. در اعیان الشیعه، غالهم عُمر و در دیوان غالهم غَمِر آمده است.
29. دیوان دیک‌الجن، ص 76 - 74.
30. همان، ص 82 - 81.
31. دیوان دیک‌الجن الحمصی، تحقیق انطوان محسن القوال، ص 119.
32. همان منبع، ص 139.

منبع مقاله :
شیخ‌الرئیس کرمانی، محمد؛ (1388)، شعر شیعی و شعرای شیعه در عصر اول عباسی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.