مرتبهی اوّل
خداوند متعال آن گاه که بندگان را به درگاه خود دعوت میکند، با بیانهای گوناگون- که شاید مرتبط با مراتب ایمان و معرفت آنها باشد- آنان را مورد خطاب قرار میدهد. مثلاً گاهی با «ضمیر غایب» از خود تعبیر فرموده و از ما خواسته است که او را این گونه بخوانیم:(... وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ)؛ (1)
... و او را از روی بیم و امید بخوانید، که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
گویی میان خلق و خالق رابطهای بس دور است و خاکیان، باید در عالم خاک، رب الارباب را یاد کنند و از پس حجابهای ظلمانی، دل را روانهی دیار ملکوتیان و سپس بارگاه قدس ملائکهی مقرب کنند و پس از آن به حریم منزه و مقام محضر حضرت رب العزه- جلّ و علا- راه یابند. جواب نیز تا بازگردد و نصیب بندهای گردد، باید به ترتیب مراتب وجود، سیر نزولی پیدا کند و در جایگاه مناسب خود در مقام اجابت بنده قرار گیرد.
مرتبهی دوم
گاهی خداوند نسبت به مرتبهی دور گذشته و تعبیر ضمیر غایب، افق نزدیکتری را باز فرموده و به وسیلهی پیامبر خود مژدهای به عالم خاک فرستاده و فرموده است:(وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ)؛ (2)
هر گاه که بندگان من دربارهی من از تو سؤال کنند، بگو که من نزدیک هستم و خواستهی هر درخواست کننده را آن زمان که مرا بخواند اجابت میکنم. پس آنان دعوت مرا اجابت نمایند و به من ایمان آورند، شاید راه یابند.
البته اگرچه اسم ظاهر «قریب» نیز در حکم ضمیر غایب است، ولی مسافت بسیار فرق کرده و خدایی که هیچ گونه نام و نشانی از خود در مرتبهی قبل نداده و بندگان را در داغ فراق خود قرار داده است، بذل عنایت و لطف فرموده و قرب خود را نسبت به دعاکنندگان اعلام فرموده و شرط ورود به این مرتبهی مقدس را نیز دعای بندگان قرار داده، زیرا فرموده است: «من به دعاکنندگان نزدیک هستم.»
از این جا استفاده میشود که انسان در حال دعا باید بداند که به خدا نزدیک است و قدم به وادی مقدسی گذارده که بسیار مغتنم است و با وقوف در این موطن و شعور به آن میتواند حضیض مرتبهی خود را در بالاترین رتبه و اوج روحی قرار داده و به تدریج آن جا را برای خود مقامی مکین نماید.
اگر از این آیهی کریمه که مژدهی قرب منزل را در حال دعا برای ما آورده غفلت نکنیم، در مییابیم که خداوند کلید حل بسیاری از مشکلات را در آن به ما عطا فرموده است.
چنان لطف تو شامل هر تن است *** که هر بنده گوید خدای من است
راستی که گاهی انسان در اثر توجّه زیاد، معنای (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ)؛ (3) به درستی که خداوند نسبت به مردم رؤوف و مهربان است. را احساس و قلب خود را آکنده از رحمت آن اکرم الاکرمین مییابد. امام باقر (علیهِ السَّلام) در این باره میفرماید:
مَکتُوبٌ فِی التَّوراهِ الَّتِی لَم تُغَیَّر: أَنَّ موسی (علیهِ السَّلام) سَأَلَ رَبَّهُ فَقالَ: یا رَبِّ، أَقَرِیبٌ أَنتَ مِنّی فَأُناجِیکَ، أَم بَعِیدٌ فَأُنادِیکَ؛ فَأوحَی اللهُ- عَزّوجلّ- إِلَیهِ: یا مُوسی، أَنَا جَلِیسُ مَن ذَکَرَنِی؛ (4)
در توراتی که تحریف نشده، نوشته شده است: موسی (علیهِ السَّلام) از پروردگار سؤال کرد: خدایاً به من نزدیک هستی تا با تو مناجات کنم یا از من دور هستی تا تو را صدا زنم؟ خداوند بزرگ به او وحی فرمود:ای موسی! من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند.
نیز پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ علیهِ و آله) در خطبهی «شعبانیه» میفرماید:
وَ ارفَعُوا إِلَیهِ أَیدِیَکُم بِالدُّعاءِ فِی أَوقاتِ صَلَواتِکُم، فَإِنَّها أَفضَلُ السّاعاتِ، یَنظُرُ اللهُ تَعالی فِیها بِالرَّحمَهِ إِلی عِبادِهِ؛ یُجِیبُهُم إِذا ناَجوهُ، وَ یُلَبِّیهِم إِذا نادَوه؛ (5)
اوقات نماز دستهایتان را به دعا بلند کنید، زیرا هنگام نماز، بهترین اوقات است و در آن خداوند با نظر رحمت به بندگانش مینگرد و اگر با او مناجات کنند به ایشان جواب داده و اگر او را صدا زنند، به آنان لبیک میگوید.
از این رو، ندای «یا رَبّ» یا «رَبّ» تفاوت دارد، چه وقتی انسان خود را از خدا دور احساس میکند با حرف ندا او را میخواند، ولی هنگامی که احساس نزدیکی با خدا کرد، حرف ندا را کم یا آن را تبدیل به نجوا میکند و میگوید: «ربِّ».
مرتبهی سوم
در این مرتبه، خداوند- عزّوجلّ- خود را به بنده آن چنان نزدیک نموده که میفرماید:(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ)؛ (6)
و ما به او (فرد محتضر) از شما نزدیکتریم، لیکن شما نمیبینید.
این آیه اشاره به رحمت و مغفرتی است که فرد محتضر در حال رفتن دریافت میدارد که در مرتبهی معرفت بسیار بلند است. این آیهی شریفه به سرّ مهمّی اشاره فرموده و از راز عجیبی پرده برداشته است، زیرا مسئلهی دوری و نزدیکی را با مسافت مکانی نسنجیده، بلکه به گونهای قرب خود را معرفی کرده که هر ذهنی توان ادراک آن را ندارد. این آیهی کریمه به کسی که محتضر را در آغوش خود کشیده و به سینه و قلب خود چسبانیده و نیز به تمامی نزدیکان محتضر هشدار میدهد ما به او نزدیکتر از شما هستیم.
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست *** روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم (7)
امام صادق (علیهِ السَّلام) میفرماید:
کانَ الحَسَنُ بنُ عَلی (عَلیهِ السَّلام) یُصَلّی فَمَرَّ بَینَ یَدَیهِ رَجُلٌ، فَنهاهُ بَعضُ جُلَسائِهِ، فَلَمَّا انصَرَفَ مِن صَلاتِهِ، قالَ لَهُ: لِمَ نَهَیتَ الرَّجُلَ؟ قال: یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ، حَظَر فِیما بَینَکَ وَ بَینَ المِحرابِ فَقالَ: وَیحَکَ، إِنَّ اللهِ- عَزَّوَجَلَّ- أَقرَبُ إِلَیَّ مِن أَن یَحظُرَ فِیما بَینی وَ بَینَهُ أَحَدٌ؛ (8)
امام حسن مجتبی (علیهِ السَّلام) در حال نماز بودند، فردی از جلوی ایشان عبور کرد. در این هنگام بعضی از افراد او را از این کار منع نمودند. وقتی که حضرت از نماز فارغ شد به یکی از آن افراد فرمود: چرا آن مرد را نهی کردی؟ در جواب گفت:ای فرزند رسول خدا! بین شما و محراب مانع شد! حضرت فرمود: رحمت خدا بر تو! خداوند متعال به من نزدیکتر از آن است که کسی بین من و او فاصله ایجاد کند.
نیز در حدیث دیگر آمده است:
روزی «ابوحنیفه» بر امام صادق (علیهِ السَّلام) وارد شد و گفت: فرزندت موسی (علیهِ السَّلام) را دیدم که نماز میخواند و مردم در پیش او رفت و آمد میکردند و او در حالی که در نماز بود، آنان را از این کار نهی نمیکرد. امام صادق (علیهِ السَّلام) فرمودند: فرزند موسی (علیهِ السَّلام) را بخوانید. آن حضرت را صدا زدند و حضرت وارد شد. امام صادق (علیهِ السَّلام) به ایشان فرمودند: فرزندم، ابو حنیفه میگوید که شما در حال نماز بودی و مردم جلوی شما رفت و آمد میکردند و شما آنان را نهی نمیکردید؟ حضرت موسی بن جعفر (علیهِ السَّلام) فرمودند:
نَعَم، یا أَبَهِ، إِنَّ الَّذی کُنتُ أُصَلِّی لَهُ، کانَ أَقرَبَ إِلَیَّ مِنهُم. یَقوُلُ اللهُ-عَزَّوَجَلَّ-: (َنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ (9)
بله ای پدر، آن کسی که من برای او نماز میخواندم از آنان به من نزدیکتر بود. خداوند متعال میفرماید: « و ما به انسان نزدیکتر از رگ گردن او هستیم.
امام صادق (علیهِ السَّلام) فرزندش موسی (علیهِ السَّلام) را به سینه چسبانید و فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد که امانت دار اسرار الهی هستی.» (10)
مقصود از محراب در حدیث نخست، در واقع تمثیل توجه تام به مبدأ خاصی است که انسان را از همه طرف منصرف و به نقطهی خاصی متوجه میکند و این غالباً برای افراد متوسط بسیار نافع است، ولی واقعیت این است که کسی که در هنگام نماز به حال انقطاع میرسد، محراب واقعی او، توجه محض به خداست و هیچ چیز نمیتواند بین او و این توجه حایل شود، لذا رد شدن کسی از جلوی او، برایش هرگز زیان بار نیست؛ اگر چه در سر راه ایستادن کراهت دارد، زیرا باعث حواس پرتی میشود، ولی کسی که توجّه به غیر خدا ندارد، رد شدن و رد نشدن دیگران برای او فرقی نمیکند.
مرتبهی چهارم
در آیهی کریمهی دیگر به سرّ فراتری اشاره شده و مژدهی برتری به عارفان و سالکان و موحدان داده شده است؛ آن جا که خداوند متعال میفرماید:(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ (11)
و به تحقیق که ما انسان را آفریدیم و میدانیم آنچه را که نفس او بدان وسوسه میکند و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
این آیهی شریفه گویای آن است که حضرت رب متعال از حیات انسان و جان آدمی به او نزدیکتر است.
دوست نزدیکتر از من به من است *** وین عجیبتر که من از وی دورم!
چه کنم با که توان گفت که او *** در کنار من و من مهجورم! (12)
این آیهی کریمه، رابطهای را بین خدا و انسان تصویر کرده که در صورت ادراک آن، چارهای جز پناه بردن به حضرت ربوبی ندارد و معنای آن حدیث قدسی که میفرماید: «یا موسی، أَنَا بُدُّکَ اللّازِمُ؛ (13)ای موسی، من چاره ساز ضروری توام.» را روشنتر میکند و میفهماند که تنها چارهی انسان در همهی سختیها، بلکه در همهی امور، حضرت حق- جلّ و علا- است. انسان در صورت توجّه کامل و پیوسته به خدای خود، محشور و غرق در عالم نور میگردد و زندگی برای او رنگ و وضع دیگری پیدا میکند و حال و هوای او با همه کس فرق میکند؛ حتی میتوان گفت عالمی که او در آن زیست میکند غیر از عالم دیگران است و زندگی فقط برای چنین شخصی همیشه است، زیرا گذشته از آن که در دریای بی کران معرفت مستغرق است و کامش همیشه از لقای دوست شیرین و از لذت وصال پیوسته متنعم میباشد، هر لحظه کمالی بر کمالات او افزوده میشود و در صحیفهی اعمالش حسنهای مکتوب میگردد و تجارت پرسود او در این عالم نیز بشارت به ذخایر فراوانی میدهد که در طول زندگی به دست آورده است.
یکی از کسانی که این قلّه معرفت را فتح کرده و لذت این قرب را یافته و دیگران را هم به آن دعوت نموده است، امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) میباشد. «سید ابن طاووس» میگوید:
«حبهی عرنی» میگوید: زمانی که من و نوف در حیاط دارالاماره خوابیده بودیم، امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) را مشاهده کردیم که در پاسی از شب دستش را همانند فرد سرگشته بر دیوار گذاشته بود و این گونه زمزمه میکرد:
(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ* الَّذِینَ یذْكُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)؛ (14)
به درستی که در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانههایی برای خردمندان است. آنان که خدا را ایستاده و نشسته و در زمانی که بر پهلوهایشان آرمیدهاند، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و زبان حال ایشان چنین است:) پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدهای، تو منزهی، پس ما را از عذاب آتش جهنم حفظ فرما.
«حبهی عرنی» در ادامه میگوید: حضرت امیر این آیات را تلاوت میکرد و راه میرفت، همانند کسی که عقل او از دست رفته است. پس به من گفت: حبه آیا خوابی یا بیدار؟ گفتم: بیدارم، اگر شما این گونه باشی پس ما باید چه کنیم؟! چشمهایش را به زیر انداخت و گریه کرد. سپس به من گفت:
یا حَبَّهُ، إِنَّ اللهِ مَوقِفاً وَ لَنا بَینَ یَدَیهِ مَوقِفٌ. لا یَخفی عَلَیهِ شَیءٌ مِن أَعمالِنا. یا حَبَّهُ إِّنَّ اللهَ أَقرَبُ إِلَیکَ وَ إِلَیَّ مِن حَبلِ الوَرید. یا حَبَّهُ، إِنَّهُ لَن َیحجُبَنِی وَ لا إِیّاکَ عنِ اللهِ شَیءٌ؛
ای حبه! برای خداوند مقامی است و ما در پیشگاه او خواهیم ایستاد و هیچ یک از اعمال ما بر او پوشیده نیست.ای حبه! خداوند از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است. ای حبه! هیچ چیز من و تو را از خداوند که از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است، دور نمیسازد. ای حبه! هیچ چیز من و تو را از خداوند پنهان نمیسازد.
سپس فرمود: ای نوف، خوابی یا بیدار؟ گفتم: نه امیر، من خواب نیستم. پس آن دو را نصیحت نمود و خدا را به یاد ایشان آورد و در آخر کلام خود فرمود: از خشم خدا برحذر باشید، من شما را بیم دادم. سپس حضرت امیر (علیهِ السَّلام) راه میرفت و میفرمود: ای کاش میدانستم در لحظات غفلت من، از من غافلی یا بر من نظارت داری؟ ای کاش میدانستم در خواب طولانیام و ناسپاسیام در برابر نعمتهای تو، حال من چگونه خواهد بود؟ نوف میگوید: حضرت امیر (علیهِ السَّلام) بر این حال بود تا آن فجر طلوع کرد. (15)
بیان شوق چه حاجت؟ که حال آتش دل *** توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد (16)
مرتبهی پنجم
عجیبتر از آیات گذشته، آیهای است که ادراک و فهم آن ویژهی مقربان و عارفانی است که در نظام وجود کم نظیراند. در این آیهی کریمه میخوانیم:(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ)؛ (17)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! پاسخ دهید دعوت خدا و رسول را زمانی که شما را به سوی آنچه که حیات بخش شما است دعوت میکنند و بدانید که خداوند متعال بین انسان و قلب او حایل میشود و به سوی او محشور میشوید.
پس انسان قبل از آن که از آنِ خودش باشد، از آن خدا و در ربط محض با حضرت اوست.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست *** تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز (18)
در این مرحله، اگر توفیقی رخ دهد و کسی بتواند در صراط معرفت قرار گیرد و به درون خود سفر کند و مسافت وجودی خود را به تمامی بپیماید؛ یعنی تمام حقیقت بالقوّهی خود را به مرحلهی فعلیت درآورد و از نهاد و باطن جان خویش آگاه شود و به برترین مرتبهی ممکن انسانی برسد، میفهمد که پیش از آنِ که از آن خود باشد، بندهی خدا است و هیچ حیثیتی جز حیثیت بندگی ندارد و در این حال، ضرورت توجه به خدا را مییابد و دیگر جدایی از این حالت برای او ممکن نبوده به حضور دایم مفتخر و در کمال عزّت وجودی خود مستغرق خواهد بود و هرگز از این غنیمت پرفیض دست بر نمیدارد، زیرا آن چنان به این نعمت مبتهج و شادمان است که سلطنت دو جهان را نسبت به آن، چیزی نمیداند و خود را در شکر درمانده و در بندگی و اطاعت قاصر میبیند و در نتیجه، به شکرانهی این نعمت بزرگ، تمام وجود خود را غرق نموده و لحظهای نمیتواند احساس فراغت قلب کند.
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز *** خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود! (19)
امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) میفرماید:
اَللّهُمَ، کَتَبتَ الآثامَ، وَ اطَّلَعتَ عَلی السَّرائِرِ، وَ حُلتَ بَینَ القُلُوبِ، وَ القُلُوبُ إِلَیکَ مُفضِیهٌ، وَ السِّرُّ عِندَکَ عَلانِیَّهٌ؛ (20)
خدایا! گناهان را نوشتهای و بر درون افراد آگاهی و بین قلبهای انسانها حایل شدهای، حال آن که دلها به سوی تو میل دارند و اسرار تنها در نزد تو آشکار است.
گفتم: که روی خوبت از ما چرا نهان است؟
گفتا: تو خود حجابی، ور نه رخم عیان است
گفتم: فراق تا کی؟ گفتا: که تا تو هستی *** گفتم: نفس همین است، گفتا: سخن همان است (21)
یعنی، بین انسان و خودش، احاطهی هستی فاصله است، زیرا اگر خدا نزدیک است، با همهی اوصافش نزدیک است.
مرتبهی ششم
این مرتبه که شاید بتوان گفت از آثار مرتبهی گذشته است، مدلول آیهی کریمهی:(وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَیءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ)؛ (22) و با «الله» خدای دیگری را مخوان؛ چرا که هیچ معبودی جز او نیست و هر چیزی غیر از وجه او هلاک و پوچ است و حکومت از آن او است و به سوی او باز میگردید.
و آیهی کریمهی:
(وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)؛ (23) و مشرق و مغرب فقط از آن خدا است، پس به هر سو که روی آورید، آن جا وجه الله است. به درستی که خداوند وسعت بخش و دانا است.
این جاست که بندهی آگاه، جهان را محضر حضرت ربوبی میبیند و بر همهی کائنات ارادهی واحد را حاکم میداند، چرا که قبل از آن که چشم بر عالم و جهان بیفکند، به مؤثّر و مبدأ متعالی آن با صفت قهاریت و بلکه به صفت (الواحِدِ القَهّارِ) (24) معرفت پیدا کرده است.
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر *** خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا *** گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر (25)
راستی، اگر مردانِ کرامت و رهروان طریقت، گوشهای از ظرایف عوالم برتر را آن چنان که دیدهاند، بتوانند برای اهل دنیا بازگو کنند دیگر هیچ کس متمایل به نظام این جهان نبوده و بیشتر روزهای عمر خود را با روزه و شبها را با سجده و شب بیداری میگذراند و گوشهی چشمی به زرق و برق این عالم و سرشتهای گوناگون آن نمیافکند.
مرتبهی هفتم
مرتبهی فنای محض و دریافت به تمام معنا، که مدلول این آیهی کریمه است:(هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ)؛ (26)
او، اول و آخر است و ظاهر و باطن، و به هر چیز آگاه است.
زیرا خداوند نفرمود: «هُوَ الْأَوَّلُ و هُوَ َالْآخِرُ.» تا توهمِ دو حیثیت باشد، بلکه اول به همان حیثیت، حیثیت اولیّت، آخر است و آخر به همان حیثیت آخری، اوّل میباشد. باطن و ظاهر نیز بر همین منوال است، که جز یک امر (هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ)؛ (27) او است خدایی که معبودی جز او نیست. نمیباشد و در این عالم از هیچ چیز و هیچ کس خبری در کار نیست.
در واقع، مراتب هفت گانهی یاد شده سیر صعودی کمالات انسانی است که کتاب الهی با نهایت صراحت پرده از راز آن برداشته است. در عین حال، بی خبران در چراگاه بی خبری هم چنان سرگرماند و از مسیر اصلی سرپیچی میکنند؛ به گونهای که گویی هیچ خبری جز لذّات ظاهری در کار نیست.
حیرت و سرگردانی دوری از خدا، از بزرگترین آفتهای انسانی و آن چنان گمراه کننده است که در نتیجه آن، انسان دل از خدا بریده و به چیزهای مادی و پست دل میبندد و چه معاملهی پرزیانی! زیرا دل را که باید حرم امن خدا باشد، آکنده از علاقه به جمادات و حیوانات و شهوات قرار داده است ده بود آن نه دل که اندر وی گاو و خر باشد و ضیاع و عقار! (28) چنان که امام صادق (علیهِ السَّلام) فرمود:
أَلقَلبُ حَرَمُ اللهِ، فَلا تُسکِن حَرَمَ اللهِ غَیرَ اللهِ؛ (29)
دل حرم خداست، پس در حرم خدا غیر خدا را جای مده.
نیز امام حسین (علیهِ السَّلام) فرمود:
أنتَ الَّذِی أَزَلتَ الأَغیارَ عَن قُلُوبِ أَحِبّائِکَ حَتّی لَم یُحِبُّوا سِواکَ وَ لَم یَلجَئُوا إِلی غَیرِکَ؛ (30)
تو همان خدایی هستی که محبت اغیار را از دل دوستانت زدودی؛ به گونهای که غیر تو را دوست نمیدارند و به غیر تو پناه نمیبرند.
اگر کسی در این باره دقت کند، هرگز در این وادی غربت و دور افتاده، اشکش قطع نخواهد شد و حسرت و ندامت او از گذراندن ایام بیهودهی عمر، لحظهای زایل نخواهد گشت و در نتیجه، وارد میدان عمل شده و چنان بینا خواهد گردید که یقین کند تاکنون کور بوده و آن چنان شنوا خواهد شد که با اطمینان در خواهد یافت که تاکنون کر بوده است:
(إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ)؛ (31)
به درستی که بدترین جنبندگان در نزد خدا، کر و لالهایی هستند که هرگز فکر و تعقل نمیکنند.
آیات کریمهی قرآن، از نهاییترین مرحلهی سقوط انسان گرفته تا عالیترین مقام ممکن برای بشریت، به همه اشاره فرموده است، شاید ما غفلت زدگان از خاکدان طبیعت بالاتر رویم.
با یک مقایسهی کوچک بین آیهی (فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) (32) و آیهی (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ) (33) به دست میآید که تفاوت راه از کجا تا به کجاست.
افسوس که بشر خودخواه که هر حب و دوستی را فقط در پناه حب ذات میبیند، یک باره در لحظهی جان دادن به این خسران عظیم پی برده و میفهمد که در تمام مدت عمر یک قدم به سود خویش برنداشته است که:
(وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)؛ (34) همانند آن کسانی که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خود را فراموش کردند نباشید، اینان به راستی که فاسقاند.
از این رو، نوای (یا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ)؛ (35) حسرت بر آنچه از ستمها که به درگاه خدا روا داشتم. سر خواهد داد.
پینوشتها:
1- اعراف، آیهی 56.
2- بقره، آیهی 186.
3- همان، آیهی 143.
4- کافی، ج2، ص 496؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 28 و وسائل الشیعه، ج1، ص 311.
5- بحارالانوار، ج93، ص 356؛ اقبال الاعمال، ص2 و عیون اخبار الرضا (علیهِ السَّلام)، ج1، ص 295.
6- واقعه، آیهی 85.
7- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 399.
8- وسائل الشیعه، ج5، ص 133؛ بحارالانوار، ج3، ص 329؛ ج80، ص 298 و التوحید، ص 184.
9- ق، آیهی 16.
10- کافی، ج3، ص 297. نیز ر.ک: وسائل الشیعه، ج5، ص 132-135؛ بحارالانوار، ج10، ص 204؛ ج48، ص 171 و ج80، ص 299.
11- ق، آیهی 16.
12- گلستان سعدی، حکایت یازدهم.
13- تذکره الموضوعات فتنی، ص 201؛ شرح الاسماء الحسنی سبزواری، ج1، ص 163 و نیز ر.ک: تاریخ بغداد، ج2، ص 244.
14- آل عمران، آیهی 190 و 191. در متن حدیث تنها بخشی از آیهی نخست ذکر شده و ادامهی آن به خاطر وضوح آن، ذکر نشده است.
15- فلاح السّائل، ص 266؛ نیز ر.ک: بحارالانوار، ج41، ص 22 و ج84، ص 201.
16- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 163.
17- انفال، آیهی 24.
18- دیوان حافظ، تصحیح همان، غزل 316.
19- همان، غزل 159.
20- بحارالانوار، ج94، ص 180 و 302.
21- دیوان ملامحسن فیض کاشانی (رحه الله).
22- قصص، آیهی 88.
23- بقره، آیهی 115.
24- اشاره به آیهی 16 سورهی غافر که میفرماید: (لِمَنِ الْمُلْكُ الْیوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ)؛ امروز پادشاهی از آن کیست؟ برای خداوند یگانهی غالب. که بیانگر ظهور و استیلای وحدت بر کثرت است.
25- دیوان حافظ، تصحیح همو، غزل 297.
26- حدید، آیهی 3.
27- حشر، آیهی 22.
28- کشکول شیخ بهایی.
29- بحارالانوار، ج67، ص 25 و جامع الاخبار، ص 185.
30- همان، ج95، ص 226 و همان، ص 349.
31- انفال، آیهی 22.
32- بقره، آیهی 115.
33- انفال، آیهی 22.
34- حشر، آیهی 19.
35- زمر، آیهی 56.
ممدوحی کرمانشاهی، حسن؛ (1389)، نیایش از دیدگاه عقل و نقل، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول