وحدت شخصیه وجود در فلسفه

وجودشناسی در فلسفه‌ی صدرا یا حکمت متعالیه خود به طور مداوم تعالی یافته است. صدرا که در ابتدا از طرفداران و شارحان اصالت ماهیت بود، در گام اول اصالت وجود را بنیاد فلسفه‌ی خویش قرار داد؛ سپس نظریه‌ی وحدت تشکیکیه
شنبه، 7 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وحدت شخصیه وجود در فلسفه
 وحدت شخصیه وجود در فلسفه

 

نویسنده: دکتر جمیله علم‌الهدی




 

وجودشناسی در فلسفه‌ی صدرا یا حکمت متعالیه خود به طور مداوم تعالی یافته است. صدرا که در ابتدا از طرفداران و شارحان اصالت ماهیت بود، در گام اول اصالت وجود را بنیاد فلسفه‌ی خویش قرار داد؛ سپس نظریه‌ی وحدت تشکیکیه وجود گام دوم تعالی در حکمت متعالیه بود؛ امکان فقری که پیامد محسوب می‌شود و در نهایت، نظریه‌ی وحدت شخصیه وجود مرحله‌ی نهایی فلسفیدن صدراست برهان برای اوست. نظریه‌ی وحدت شخصیه وجود، در فصلهای متعددی از مرحله ششم (علت و معلول) از سفر اول «اسفار اربعه» صدرا تبیین شده است و در این بخش از اسفار وجودشناسی شامل بحثهایی است که به مفهوم وجود ارتباطی ندارد؛ بلکه ناظر به حقیقت هستی است و این خود نشان دهنده‌ی مطلب ذیل است:
وحدت شخصیه وجود از فروعات بحث علیت در وجودشناسی صدرایی محسوب می‌شود. این نکته از این لحاظ اهمیت دارد که گرچه وحدت شخصیه وجود به طریق غیرفلسفی برای صدرا اشراق شده است؛ (1) ولی تبیین فلسفی آن همچون وحدت تشکیکه و امکان فقری بر پایه‌ی علیت استوار است. در مبحث علیت نیاز ذاتی و احتیاج جبلی معلولها یا وجودهای امکانی به علت ثابت شده است. نتیجه‌ی مستقیم نیاز ذاتی معلول به علت، نخست، ضرورت وجود علت و دوم، ضرورت ذاتی بودن علیت برای علت است؛ یعنی به همان دلیل که وجود علت ایجادی برای تحقق ممکنات ضروری است، ذاتی بودن علیت برای آن علت ایجادی نیز ضروری است. (2) چه اینکه برای پرهیز از افتادن در ورطه‌ی دور و تسلسل می‌توان گفت: سلسله‌ی علتها به علت‌العللی ختم می‌شود که در علیتش محتاج علتی دیگر نیست و علیتش عین ذات اوست. (3)
از سوی دیگر، معلولیت ممکنات نیز همچون علیت علت، وصفی زائد بر ذات آنها نیست، بلکه عین گوهر ذاتشان است. (4) معلول چنان که پیشتر نیز اشاره شد، هویت استقلالی خود را در قیاس با علت از دست می‌دهد و همه‌ی حقیقت آن به علت قائم می‌شود، بلکه افاضه و کار علت تلقی می‌شود. بدون شک افاضه و کار علت هویت یا واقعیتی جدای از آن ندارد و همواره قائم و وابسته به آن است. در نتیجه، افاضه و کار علتی که علیت و عین ذات آن است، البته عبارت از تجلی و شأن است.
«تبیین و تحقق ان لجمیع الموجودات اصلا واحدا و سخنا فاردا هو الحقیقة و الباقی شؤونه و هو الذات و غیره اسماؤه و نعوته و هو الاصل و ما سواه اطواره و شؤونه و هو الموجود و ماوراؤه جهاته و حیثیاته.» (5)
«روشن و ثابت می‌شود که تمام موجودات را یک اصل و یک سنخ بیش نیست که آن حقیقت است و باقی شئون او و موجود است و آنچه آن سوی اوست، جهات و حیثیات وی می‌باشند.» (6)
«[به عبارت واضح تر] اضافه و قیام ذاتی معلول به علت، معلول را در زمره اوصاف و شئون علت درمی‌آورد، وصف و شانی که جدای از ذات علت نبوده و مقتضای ذات آن می‌باشد و بدین ترتیب کل جهان وصف و شأن الهی می‌شود... بدین ترتیب آنچه در خارج واقعیت دارد، یک واحد شخصی خواهد بود که دارای شئون، تجلیات و اوصاف کثیر است.» (7)
نظریه‌ی وحدت شخصیه وجود بیانگر این مطلب است که تنها یک حقیقت بسیط وجود دارد که این حقیقت از هرگونه کثرت و نقص منزه است و در ذات این حقیقت بسیط مستقل، تیرگی امکان یا احتیاج هرگز دخالت ندارد. این حقیقت بسیط در ذات خود فیاض است و با وجودش که عین ذات اوست، منشأ جهان است. پس، همه‌ی موجودات اعم از محسوسات، معقولات و مجردات یک بنیاد واحد دارند و در حقیقت، شئون مختلف یا صفات متعدد همان بنیاد واحد هستند. بدین ترتیب صدرا سعی دارد ضمن نفی کثرت از حقیقت وجود و موجود، کثرت را در حد اوصفات و شئون وجود تقلیل دهد. یعنی او تمایز میان وجود با موجودات را تمایز و تباین از نوع آنچه متعلق به امور هم عرض یا حتی اموری که در طول یکدیگرند، نمی‌داند؛ زیرا در این نوع تمایز، خلأ و عزلت در کار است؛ ولی میان حقیقت وجود با موجودات جهان هیچ عزلت و خلوتی قابل فرض نیست؛ چه اینکه بینونت خدا و جهان براساس فلسفه صدرا بینونت عزلتی نیست، بلکه بینونت صفتی است؛ یعنی چنین نیست که میان موجودات و جود غیریت به گونه‌ای برقرار باشد که یکی از دیگری منعزل و گسیخته باشد. بینونت و غیریت میان آنها در حد بینونت صفت از موصوف است؛ یعنی موجودات وصف وجودند و جهان وصف حق تعالی است.
بنابراین، با ظهور نظریه‌ی وحدت شخصیه وجود تعالی اصل علیت در حکمت متعالیه معلوم می‌شود؛
«[چون] پس از اثبات اصالت وجود و امکان فقری غیر واجب، تقسیم وجود به علت و معلول به صورت تقسیم وجود به رابط و مستقل در می‌آید؛ زیرا بر این مبنا معلول همان وجود رابط است و علت حقیقی وجود مستقل می‌باشد و لکن بر مبنای وحدت شخصی وجود، مقسم علت و معلول دگرگون می‌شود؛ زیرا بر این مبنا معلول مصداق وجود نیست، بلکه شأن آن است.» (8)
یعنی اصل علیت از تثلیث علت، معلول، رابطه علی به سوی تثنیه مستقل (علت) و رابط (معلول) و سپس به سوی توحید واجب و شئونات او حرکت کرده است. در وحدت شخصیه وجود نه تنها وجود معلولی و رابطه‌ی علّی در مقابل علت منتفی است و نه تنها وجود رابطی (وجود لنسفه و بغیره) نیز مطرود است که حتی وجود رابط (وجود به غیره) نیز انکار می‌شود.
اعتقاد به وجود رابط برای ممکنات مبتی بر نظریه‌ی تشکیکیه وجود بود؛ ولی بر مبنای نظریه‌ی وحدت شخصی وجود رابط نیز در برابر واجب به طور مستقل مطرح نمی‌باشد. هرچه هست، وجود واجب است و هرچه غیر اوست، تطورات و شئونات اوست. به عبارت دیگر، اولین پیامد وحدت شخصیه طرد کثرت تشکیکی وجود است که محصول مستقیم نظریه‌ی وحدت تشکیکه وجود است. طبق نظریه‌ی وحدت شخصیه وجود، وجودهای مفید شئونات و تظاهرات وجود حقیقی است و موجودیت نحوه‌های تجلی و ظهور وجود حقیقی است و چنان که گفته شد، موجودات صفات وجودند و جهان تجلیات حق است.
البته صدرا از نارسایی عبارات فلسفی و حتی عرفانی در تبیین وحدت شخصیه وجود به شدت نگران است.
«فاذا تبیین الحال مع ضیق المجال عما یوضح به حق المقال و علو المرام عما یطیر الله طائر العقول بأجنحة الافکار و الافهام، علمت ان نسبت الممکنات الی الواحد الحق لیست نسبت الصفات للموضوعات و لانسبت حلول الاعراض للموضوعات فما ورد فی السنة ارباب الذوق و الشهود، و قرع سمعک من کلمات اصحاب العرفان و الکشف، ان العالم اوصاف لجماله او نعوت لجلاله، یکون المراد ما ذکرناه بلفظ التطور و نظائره، لعوز العبارة عن اداء الحق المرام من غیر لزوم ما یوجب التغیر و الانفعال؛ و الا فشأنهم ارفع من ان لایتفطنوا...» (9)

«و چون کیفیت حال با تنگی وقت از آنچه که بدان حق سخن باید ادا شود و بلندی مطلب از آنچه که تیزبالان خرد و پرندگان اندیشه و تفکر از پرواز بدان قله ناتوان‌اند، روشن گفت (گوییم) دانستن که نسبت ممکنات به واحد حقیقی نسبت صفات به موضوعات و نسبت حلول اعراض به موضوعات نیست، (10) پس آنچه که در زبان و بیان صاحبان ذوق (کشف) و شهود آمده و از سخنان صاحبان عرفان و کشف رقم خورده که عالم اوصاف جمال و یا صفات جلال اوست، مراد همانی است که ما به لفظ تطور - دگرگونی و نظایر اینها به واسطه تنگی عبارت از ادای مطلب بدون لزوم آنچه موجب دگرگونی و تغییر و انتقال می‌شود - بیان داشته‌ایم وگرنه شأن و مقام آنان برتر از این است که به لزوم نقص در اتصاف به صفتی حال در ذات او و یا وصفی که عارض وجود او می‌شود و او را به حال غیر آنچه که او در حقیقت ذات اصیل خودش است، قرار می‌دهد، پی برده باشند؛ زیرا آنان (عرفا) دوگانگی را در حقیقت وجود نفی می‌کنند؛ بنابراین، آنچه که درباره‌ی نزدیک کردن این نسبتی که ذات احدیت را با قیاس به دیگر مراتب امکانی است گفته شده، تمامی از باب تمثیلاتی است که از وجهی به فهمها نزدیک است و از وجهی از وهمها دور.» (11)

با این همه، صدرا از تعبیرات عرفانی جهت تبیین وحدت شخصیه وجود به میزان وسیع بهره می‌گیرد. او به تبع از زبان عرفانی سه اعتبار برای حقیقت واحد وجود قائل می‌شود که عبارت است از:
1. «وجود لا به شرط» (حقیقت مطلق وجود یا هویت غیبیه): ذات احدیت است که حتی «لا به شرط بودن» (اطلاق) نیز شرط آن نیست؛ یعنی به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید نیست. عدم تقید به هیچ قیدی حتی قیود سلبی باعث نفی هر اسم و رسمی از او شده است، به گونه‌ای که دیگر «لایدرکه بعد الهمم» (ادراک حصولی حکما) و «لایناله غوص الفطن» (یعنی ادراک شهودی عرفا) زیرا هم از مفاهیم عقلی و وهمی ادراکات و علوم حصولی متعالی است و هم از هر نوع پیوند وجودی با اشیاء که اساس شهود است، منزله می‌باشد؛ از آنجا که به غیر تعلق نمی‌یابد، باید علم شهودی نیز درباره‌ی او منتفی است و لهذا غیب محض و مجهول مطلق است که تنها با واسطه‌ی آثارش شناخت او (البته صرفاً نوعی شناخت تنزیهی و تقدیسی) ممکن است.
2. وجود مقید یا وجود به شرط شیء یا وجود متعلق به غیر مثل عقلها، نفسها، عناصر، مرکبات و... که حدود خاص و معینی دارند، مسبوق به عدم می‌باشند.
3. وجود به شرط لا یا فیض منبسط و وجود مطلق که همان عقل الهی یا فیض او و امر «کن» است که حدود ندارد و وحدت مطلقه دارد، یا فیض و امر الهی دارای وحدت است. وحدت فرمان الهی به گونه‌ای است که همه‌ی ممکنات، ماهیات و وجودات مقید را شامل می‌شود. او با حدوث و قدم، تقدم و تأخر، کمال و نقص، علیت و معلولیت، جوهریت و عرضیت، و تجرد و تجسم همراه است و با حد هیچ یک از آنها محدود نمی‌شود.
«فیض منبسط و نفس رحمانی به حسب ذات خود، جمیع تعینات وجود و تحصلات خارجی را واجد است، بلکه حقایق مقید خارجی از مراتب ذات و انحاء تعینات و تطورات آن می‌باشند... وحدت فیض منبسط که وحدتی فراگیر است، به دلیل احاطه و شمولی که دارد، در طول کثرت قرار نمی‌گیرد.» (12)
به عبارت دیگر، تفاوت اساسی وحدت شخصیه با وحدت تشکیکیه وجود در این است که در وحدت تشکیکیه وجود حقیقت وجود دارای مراتب تشکیکی است، ولی در وحدت شخصیه در مراتب تجلی و ظهور، نه اصل وجود، واقع می‌شود.
بنابراین، معلوم می‌شود که حقیقت واحد شخصی وجود در فلسفه‌ی صدرا به تبعیت از زبان عرفان (فیض منبسط) خوانده می‌شود که فعل حق است و با حفظ وحدت در همه‌ی موجودات مفید و متغیر حضور دارد؛ ولی خصایص ماهوی این موجودات را به خود نمی‌گیرد. یعنی حقیقت وجود (یا فیض منبسط) در همه‌ی موجودات هست هم در قدیم و البته در آنها قدیم است و هم در حادثات و البته در آنها حادث است هم در معقولات است و معقول است و هم در محسوسات است و البته محسوس است و در عین حال از آنها تأثیر نمی‌پذیرد و حدود آنها بر او تحمیل نمی‌شود. تفاوت وجود مطلق یا فیض منبسط با مفاهیم عام در همین است که مفاهیم عام اطلاق مفهومی دارد و با خصوصیات مصادیق خود آمیخته می‌شود، ولی وجود (13) اطلاق سعی دارد و از حدود و قیود موجودات منزه است؛ زیرا در اطلاق سعی بر خلاف اطلاق مفهومی مطلق با مصادیق خود ممزوج نمی‌شود. دو تمثیلی که برای تبیین وحدت در کثرت در نظریه‌ی وحدت شخصیه وجود استفاده شده است، تمثیل نفس و ادراکات نفسانی یا این دو تصاویر آن است.

این همه عکس می و نقش مخالف که نمود *** یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد (14)

بنابراین، تفاوت اساسی وحدت تشکیکی وجود با وحدت شخصی وجود در این است که در وحدت تشکیکی، حقیقت وجود مراتب گوناگون دارد و نه وجود جعل می‌شود و نه ماهیتهای متکثر به تبعیت یا وساطت وجود جعل می‌شود، بلکه حقیقت وجود به اظهار می‌پردازد و اظهار اعطای ظهور است و شیء اگر ظاهر می‌شود، مظهر وجود است. ماهیتها نیز که توسط فرایند انتزاع ذهن از وجود مقید یا به عبارت بهتر، ظهورات وجود انتزاع شده است، چیزی جز مفهوم نیست. مفهومهایی که به حکایت از ظهور فعلی و تجلی وجود حقیقی می‌پردازد. (15) البته تکثر و تنوع مظاهر که در متن این تجلی رخ می‌دهد، کثرت شهودی که پس از ظهور و تجلی وجود واحد، عارض شده است، بیشتر در نشئه معرفت است و در موقعیت ادراک اهمیت می‌یابد؛ ولی توحید از آن وجود است.
«فالتوحید للوجود و الکثرة و التمییز للعلم. اذ قد تفهم من نحو واحد من الوجود معانی کثیرة و مفهومات عدیدة فللوجود الحق ظهور لذاته فی ذاته هو مسمی بغیب الغیوب و ظهور بذاته لفعله ینور به السموات الارواح و اراضی الاشباح و هو عبارة عن تجلیه الوجودی المسمی بالاسم النور تظهر به احکام الماهیات و الاعیان.» (16)
پس توحید خاص وجود است و کثرت و امتیاز دادن خاص علم است؛ چون گاهی از یک گونه از وجود معانی فراوان و مفهومات بی‌شماری فهمیده می‌شود؛ پس وجود حق را ظهوری به ذات خود در ذات خودش است که به نام غیب‌الغیوب نامیده می‌شود و ظهوری به ذات خودش برای فعلش (یعنی به فعلش) است که بدان آسمانهای ارواح و زمینهای اشباح را تابناک می‌کند و آن عبارت از تجلی وجودی اوست که به نام نور نامیده می‌شود که بدان احکام ماهیات و اعیان ظاهر و آشکار می‌شود. (17) روش صدرا در توجیه کثرت و انتساب آن وحدت به منظرهای دید یا مراتب لحاظ وجود ارجاع می‌یابد؛ یعنی اگر از منظر معرفت‌شناختی علم و شهود به وجود نگریسته شود، کثرت مشاهده می‌شود؛ ولی در حوزه وجود‌شناختی، جز یک وجود حقیقی واحد چیزی نیست.
«[روش صدرا] حقیقی و اصیل بودن وحدت و ارجاع کثرت به شهود سالک و عارف است و این راه به معنای وحدت وجود و کثرت شهود است... وجود واحد می‌تواند در مقام شهود و ادراک لباس کثرت بر خود بپوشاند؛ زیرا از وجود واحد می‌توان معانی و مفاهیم کثیر و فراوانی را انتزاع کرد. پس وجود حق تعالی ظهوری در ذات خود برای ذات خود دارد و آن ظهور غیب‌الغیوب است و به ذات خود ظهوری بر فعل خود دارد و با این ظهور فعلی است که ارواح سماوی و اشباح زمینی و ماهیات مجرد و مادی ظاهر می‌شوند و این ظهور همان تجلی وجودی است که به اسم نور نامیده می‌شود... اظهار اعطای ظهور است و شیء که ظاهر می‌شود، مظهر واجب است، ماهیات و مفاهیم به وسیله ظهور که همان اسم نور است، ظاهر می‌گردند و در رتبه بعد، مفاهیم به وساطت ماهیات ظاهر می‌شوند.» (18)

پی‌نوشت‌ها:

1. رک. سید حسین نصر، صدرالمتألهین شیرازی و حکمت متعالیه، ترجمه حسین سوزنچی (تهران: انتشارات سهروردی، 1382).
2. رک. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، ب 4، ج 2، صص 491-493.
3. تمسک به دور و تسلسل در اثبات علیت ذاتی علت نسبت به برهانهای ارائه شده در حکمت متعالیه از اعتبار متوسطی برخوردار است؛ ولی فهم آن سهولت بیشتری دارد.
4. رک. همان، صص 493-494.
5. صدرالمتألهین، اسفار اربعه، فصل 26 (وحدت شخصیه وجود) مرحله ششم علت و معلول.
6. صدرالمتألهین، اسفار اربعه، ترجمه‌ی محمد خواجوی، ج 2، ص 322.
7. آملی، پیشین، صص 494-496.
8. همان، ص 500.
9. صدرالمتألهین، اسفار اربعه، به نقل در جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، ب 4، ج 2، ص 525.
10. این اتصاف به گونه‌ای، اتصاف به صفات سلبی و اضافی و یا شیئیت ماهیت اعتباری است و مانند عرض به معنای محمول به ضمیمه نیست، بلکه مانند عرض به معنای خارج محمول، مانند امکان و شیئیت است؛
شیخ عطار گوید: جمله یک ذات است، اما متصف جمله یک معنا و صورت مختلف؛
شیخ شبستر گوید: من و تو عارض ذات وجودیم مشبکهای مشکات وجودیم.
11. صدرالمتألهین، اسفار اربعه، ترجمه‌ی محمد خواجوی، ج 2، صص 328-329.
12. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، ب 5، ج 2، صص 48-49.
13. مفهوم وجود از مفاهیم عام یا معقولات ثانیه فلسفی است و اخلاق مفهومی دارد، ولی در بحث وحدت شخصی وجود یا مباحث وحدت و کثرت مفهوم وجود مطرح نیست، بلکه حقیقت هستی مدنظر است.
14. رک. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، ب 5، ج 2، ص 113.
15. علی‌رغم این تفاوت بارز هم در نظریه وحدت تشکیکی و هم در نظریه وحدت شخصیه وجود ماهیتها، به شرحی که گذشت، حقیقتی و اصیل نیست، بلکه اعتباری و ناشی از تحلیلهای ذهن است. آنچه اصل است، وجود است که طبق نظریه‌ی اول حقیقتش دوم است و طبق نظریه‌ی دوم ظهور و اظهارش مراتب دارد؛ نه خودش.
16. صدرالمتألهین، اسفار اربعه، فصل 30 از مرحله‌ی 6 از سفر اول.
17. صدرالمتألهین، اسفار اربعه، ترجمه‌ی محمد خواجوی، ج 2، ص 357.
18. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، ب 5، ج 2، صص 139-140.

منبع مقاله :
علم‌الهدی، جمیله؛ (1384)، مبانی تربیت اسلامی و برنامه‌ریزی درسی «براساس فلسفه‌ی صدرا»، تهران: انتشارات امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.