نویسنده: ولادیمیر پروکفیف
برگردان: پرویز تأییدی
برگردان: پرویز تأییدی
استانیسلاوسکی به شاگردانش هشدار میدهد که در شروع کار از اجرای تکالیف مشکل چشمپوشی و خودداری کنند.
استانیسلاوسکی خطاب به شاگردانش میگوید:
شما هنوز بهاندازهی کافی مهیا نشدهاید که در روح نقش عمیق شوید، بنابراین بایستی در آغاز کار نقشهایی را بازی کنید که خوب میتوانید بر آنها تسلط پیدا کنید. راه حقیقت را در آنها زود بیابید. و بتوانید صادقانه بر آنها ایمان بیاورید اما اگر بخواهید نقش مشکلی را که از حد توانایی شما بیرون است به عهده بگیرید، به ناچار با وظایف و تکالیفی برخورد میکنید که از قدرت شما خارج هستند و خطر منحرف شدن شما پیش میآید. خطری که شما را به دروغ میکشاند. بازیتان را مصنوعی میسازد و مجبور میشوید طبیعت را به زور غصب کنید.
در ابتدای کار، اعمال فیزیکی نقش خیلی بهتر از روح نقش در اختیار هنرپیشه قرار دارند. همچنین ظواهر داستان نمایشنامه با وقایعش و اعمال فیزیکی سادهاش در دسترسی او هستند.
«حقیقت و ایمان از راه اعمال فیزیکی ساده و تکالیف ساده آسانتر میگذارند هنرپیشه به آنها دست یابد.»
به همین جهت لازم است نقش را بر اصل اعمال منطقی و وضعیات داده شده در نمایشنامه تجزیه و تحلیل کرد. تمام اشارات به گذشته و آیندهی نقش را باید مستقیماً از نمایشنامه گرفت و نقایص را بایستی به کمک قدرت تجسم خویش تکمیل کرد.
«برای هنرپیشه خیلی مشکلتر است که یک چیز غریب و دور را درک کند و بیافریند تا چیزی را که متعلق به خود او است و با عقل و قلبش پیوند دارد. هنرپیشه به خاطر ایمان آوردن بر حقیقی بودن اعمال فیزیکیاش باید حقیقت را در درون خود بر بنیان وضعیات پیش آمده برای نقش اساس نهد و تکمیل کند. در این حال است که روح هنرپیشه تا حدی با روح نقش پیوند یافته است.»
کمک گرفتن از برداشتها و کشفیاتی که از نقش به دست آورده میشود به هنرپیشه این کمک را میکند که احساس حقیقی زندگی نقش را بیافریند و خود را به نقش نزدیکتر کند و در آن تا آن حد رسوخ کند که بین آنچه هنرپیشه با خود به درون نقش آورده و آنچه که از نقش ناشی است تمایز به سختی باشد.
در حینی که عمل منطقی شخص بازی را به وسیله وضعیات قابل فهم و حقیقی که در دست داریم در وجود خود میآوریم و از آن خود میکنیم به همان نسبت به تدریج فاصلهی بین خود و شخص بازی را از میان بر میداریم و بدین ترتیب زمینهی مساعدی برای مرحله نهایی که انطباق کامل بین خود و نقش است فراهم میآوریم.
تا وقتی که هنرپیشه به زوایا و ریزهکاریهای مسائل و کشمکشهای حیاتی که در اعمال ارتباطی شخصی بازی وجود دارند و باعث پیدایش عمل و رفتار کلی شخصی بازی میشوند توجه نداشته باشد، عملش روی صحنه طبیعی و زندگی نخواهد بود.
انسان در زندگی قبل از شروع عملی، موقعیت را مطالعه میکند و وضع خود را بدان میسنجد. حالات را دقت میکند. موقعیت شخص مقابل را در نظر میگیرد بعد تصمیم میگیرد که چهطور صحبت را شروع کند. خلاصه جهت عمل را مشخص و انتخاب میکند. خود را با وضع تطبیق میدهد و آن وقت شروع به عمل میکند. با همهی اینها باز هنرپیشه در صحنه بدون توجه، به طور قراردادی فوراً شروع به عمل میکند. او در این حال نمیبیند، نمیشنود و در حقیقت عمل نمیکند، بلکه بهتر بگوییم فقط عمل را تعریف میکند.
استانیسلاوسکی به شاگردانش میگوید که: شما حالا جلوی نقش ایستادهاید درست مثل این که جلوی سوراخ ته سوزن ایستاده باشید و سعی کنید که یک طوری از این سوراخ گذر کنید. در این جور مواقع رژیسور پاهای شما را میگیرد و سعی میکند شما را با سر از این سوراخ عبور دهد. اما تکلیف من چنین است. من میخواهم شما در ابتدا از نقش آن چیزی را به دست گیرید که شامل کلیات و چیزهای عمومی نقش باشد.
این چیزهای عمومی همان «اعمال ارتباطی» است که جانداران به وسیله آن با هم مربوط میشوند، بنابر این به مسئله ارتباطات و مناسبات توجه و تحصیلش کنید و از آن جدا نشوید.
کوچکترین و ابتداییترین اعمال ارتباطی را بیاموزید. پیشترها این جور بود که، وقتی کار را با یک نمایشنامه شروع میکردند دور میز مینشستند. من اعتراف میکنم که فکر همین میز نیز از خود من است. اما به شما حتی برای یک مرتبه هم میز را توصیه نمیکنم. این چیزی که من از شما میخواهم خیلی ساده است و آن چیزی است که اکنون میتوانید انجام دهید:
من از شما اعمال ارتباطی و مربوط شدن به طور طبیعی با محیط و شخصی مقابل را میخواهم.
اما شما نقش را بلافاصله با نوشتهی نقش (TEXT) شروع میکنید و بدینترتیب مهمترین مسائل را چون: لحظه با مطالعه کاری کردن و جهت عمل مشخص نمودن را نادیده میگیرید و کنار میگذارید.
در زندگی هیچگاه چنین کاری نمیکنید، اما روی صحنه به عللی اهمال و از انجامش فروگذاری میکنید. من به شما خاطر نشان میکنم که این مطلب بسیار مهم است. این از هر چیز دیگری بیشتر تماشاگر را قانع میکند و هنرپیشه را به راه حقیقت و ایمان به اعمال و رفتارش هدایت میکند. بدون در نظر گرفتن جهتها و با مطالعه کاری کردن، اعمال ارتباطی تصنعی میشود و آن وقت است که هنرپیشه دروغ میگوید و به رفتار و اعمالش ایمان ندارد و به درجه هنرپیشه تصنعی کار تنزل میکند. لحظهی جهتیابی و با مطالعه کاری را شروع کردن و خود را با وضع تطبیق نمودن را استانیسلاوسکی از با ارزشترین کار هنرپیشه میداند. او اغلب توجه شاگردانش را به این مهم معطوف میکند که شخص فقط در اثر توجه به مسائل ظریف و دقیق ارتباطات زنده بشری است که میتواند به درک حقیقت روی صحنه نایل شود.
این مسائل دقیق امروزه یک قسمت مهم تکنیک هنر زندگی و درک عمیق را تشکیل میدهند به این جهت است که استانیسلاوسکی آن را توصیه میکند. در شروع کار بر روی نقش که بر مبنا و در طریق اعمال فیزیکی میباشد باید ابتدا تمام نمایشنامه بر اساس اعمال ارتباطی بحث شود. خط اعمال فیزیکی را به این شروط احتیاج داریم که توجه شما صحیح هدایت شده باشد. ارتباط شما با آن طرف چراغهای جلوی صحنه یعنی با تماشاگران نباشد بلکه در عوض با بازیگر مقابلتان مرتبط باشید و برای بازیگر مقابلتان بازی کنید نه برای تماشاگران. اگر شما با تماشاگران ارتباط برقرار کنید نمیتوانید در همان حال هم با بازیگر مقابلتان مربوط باشید چون این یک چیز غیر ممکن است و این ضرورت را پیش میآورد که شما به قالبها و نمونههایی که قبلاً توسط دیگران به وجود آمده پناه ببرید و بدین وسیله نقشتان را در اثر این تقلید فقط از حفظ بگویید و بدینترتیب وسایل تفریح تماشاگر را فراهم کنید. تمام این قالبها و نمونهها به طوری در وجود هنرپیشه رسوخ میکنند که بعدها رهایی از دست آنها بسیار مشکل است. مخصوصاً موقعی که این عادات را هنرپیشه به خود تزریق کرده باشد.
دو نوع راه برای عمل و بازی هنرپیشه وجود دارد: راه اول عمل بر بنیان اعمال فیزیکی و ارتباط با آفرینندهی نقش مقابل و موضوع نمایش باشد و راه دوم آن است که عمل و بازی هنرپیشه صرفاً به خاطر تماشاگر انجام گیرد.
اگر در طریق موضوع نمایش روی صحنه قرار بگیرید و از آن منحرف نشوید، خود به خود در راه صحیح به پیش میروید و عمل فیزیکی هم در دستتان است و در این حال است که دروغ گفتن غیرممکن میشود.
گاهی اینطور به نظرتان میآید که در ارتباط با بازیگر مقابل روی صحنه ایستادهاید اما حس میکنید که واقعاً این ارتباط برقرار نشده است و فقط به نظرتان میآید که در ارتباط هستید. شما به آفرینندهی نقش مقابل نظر میکنید، با او صحبت می کنید و با وجود این رابطهای بینتان به وجود نمیآید، این علتش آن است که شما صددرصد مطمئنید که او به حرفهای شما گوش میدهد و باید گوش دهد. اما آیا در زندگی عادی هم این طور است؟
بسیار اتفاق میافتد که هنرپیشه شخص بازی مقابل خود را در نمایشنامه با کمک تصور خود تجسم میکند در حالیکه این شخص بازی توسط هنرپیشهی دیگری زنده در مقابل او ایستاده است ولی بدون توجه ارتباط را با آن شخصی بازی که به کمک تصور خود مجسم نموده برقرار میکند بدیهی است در این صورت یعنی با تجسم شخص بازی مقابل دیگر هنرپیشه چیزهای دور و بر خود را نمیبیند و به این ترتیب بین خود و بازیگر نقش مقابل دیواری به وجود میآورد.
استانیسلاوسکی به شاگردانش تأکید میکند: دقت و توجهی که روی صحنه به هنرپیشهی مقابل خود دارید نباید ظاهری و فقط برای تماشای تماشاگر باشد بلکه باید این دقت و توجه زنده و بر اساس علاقه به وجود بازیگر مقابل باشد.
چون این امکان هست که ظاهراً به آفرینندهی نقش مقابل نگاه میکنید اما هیچ چیز نمیبینید و در این صورت چیزی هم از او درک نمی کنید و نمیگیرید.
باید با متههای احساس چشم تا زوایای روح آفرینندهی نقش مقابل عمیقاً نفوذ کنید. بفهمید امروز در چه حالی است، چهطور میتوانید جلویش قرار بگیرید، و بهترین نحوی که بتوانید در وجودش راه یابید کدام است؟
این لحظهی جهتیابی و قبل از عمل فکر کردن که مربوط و تابع حالت بازیگر مقابل است، برای هنرپیشه یک میدان وسیع به خاطر طبیعی بودن عمل و نشان ندادن آمادگی قبلی در عمل فراهم میسازد و کار خلاقه را زنده و از تکرار حرکات جلوگیری میکند و باید گفت که این هنر زندگی است و از کار مکرر و تصنعی بر روی صحنه به دور خواهد بود. استانیسلاوسکی از هنرپیشگان میخواهد که: هر مرتبه کارشان نو و تازه باشد، شاید عمل و بازیشان بدتر از روز قبل باشد اما به هر جهت به طرز جدیدی عمل گردد.
در جواب یکی از شاگردان که از استانیسلاوسکی میپرسد: اگر بازیگر نقش مقابل روی صحنه وجودش تهی و خالی باشد و شوق عمل را در من که نقش مقابل او را بازی میکنم با این حال نتواند ایجاد کند و برانگیزد، آن وقت چگونه باید رفتار کنم؟ استانیسلاوسکی میگوید که البته باید همیشه رفتار هنرپیشه عکسالعمل بازی و عمل بازیگر نقش مقابل باشد. اما گاهی موارد بدی پیش میآید همانطور که گفتید امکان دارد شما به جای این که با یک بشر زنده روی صحنه رو به رو باشید، بر عکس، با کسی که مثل ستون بیاحساس است، همبازی هستید، به طوری که در صورتش هیچ چیز نمیتوانید بخوانید. پس در این صورت آیا باید از بازی دست بکشید؟ خیر به هیچ وجه.
شما به او که نقش مقابل شما را ایفا میکند نظر کردهاید اما او هیچ چیز به شما عرضه نکرده است، بسیار خوب، ولی در صورتی که شما دارای منطق محکمی باشید، خود را در این حال گم نخواهید کرد.
شما از موضوع منطقی نمایشنامه اطلاع کامل دارید و میدانید که موضوع منطقی نمایشنامه و کشمکش آن چگونه است. در چنین وضعی باید از منطق کمک بگیرید و از قدرت تجسم خود استفاده کنید.»
منبع مقاله :
ولادیمیر پروکفیف؛(1392)، تئوری استانیسلاوسکی در پرورش هنرپیشه، برگردان: پرویز تأییدی، تهران: نشر قطره، چاپ پنجم