نویسنده: احمدحسین شریفی
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنهای در دیدار دانشجویان کرمانشاه در مهرماه 1390، در تحلیلی بسیار جامع و دقیق، نهضت اسلامی ملت ایران را حقیقتی پنج مرحلهای یا زنجیرهای دارای پنج حلقهی مستمر و مرتبط با هم توصیف کردند.(1) برای آشنایی بیشتر با جایگاه و نقش علوم انسانی در این عرصه ضمن اشاره به این تحلیل نقش علوم انسانی را در هر یک از حلقههای پنج گانهی نهضت اسلامی ترسیم میکنیم:
نخستین حلقه از حلقههای پنج گانهی نهضت اسلامی معاصر که توسط ملت ایران آغاز شد، «انقلاب اسلامی» بود. یعنی حرکتی که به سرنگونی یک نظام مرتجع، فاسد، خودباخته و دلباختهی غرب منجر شد. این حلقهی نخست که شخصاً از سال 1342 هجری شمسی و به رهبری امام خمینی (ره) آغاز شد، نهایتاً پانزده سال بعد در بهمن 1357 تکمیل شد و به ثمر رسید. در این بخش، فهم دقیقی نیازهای مردم، آمال و آرزوهای آنها، اهداف و آرمانهایشان توسط رهبران نهضت و ناکارآمدی جامعه شناسی، مردم شناسی و انقلاب شناسی غربی به وضوح نمایان شد. هیچ صاحبنظری از میان اندیشمندان اجتماعی و سیاسی غربی نتوانست وقوع انقلاب اسلامی در ایران را پیش بینی کند! سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) در سال 1357، یعنی همان سالی که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، معتقد بود که دست کم تا ده سال دیگر مشکل بیثباتی در ایران وجود نخواهد داشت. جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا در سفری که در 10 دی ماه 1356 به ایران داشت، دربارهی شاه ایران و رژیم پهلوی چنین عنوان کرد: «به دلیل رهبری بزرگ شاه، ایران جزیرهی ثبات در یکی از آشوب زدهترین نقاط جهان شده است. اعلیحضرت، این به دلیل تکریم بسیار نسبت به شما، رهبری شما و احترام و ستایش و عشقی است که ملت ایران به شما دارد.»! اما در مقابل، رهبران انقلاب اسلامی با شناخت دقیقی که از خواستهها و اهداف مردم داشتند و با ایمان به وعدهها و قوانین و سنتهای الهی به پیروزی این حرکت ایمان راسخ داشتند. به هر حال، در همین نخستین حلقه از نهضت اسلامی میزان کارآمدی نگاه مادی و نگرش اسلامی و قدرت و درستی «پیش بینی» هر کدام از آنها را میتوان به وضوح مشاهده کرد. غربیان علیرغم بهرهمندی از همهی امکانات مادی و ابزارها و تکنیکهای پژوهشی و عالمان و محققان برجسته، از پیش بینی این حرکت عظیم مردم ایران عاجز ماندند. این خود یکی از بهترین نمونههای ناکارآمدی علوم اجتماعی و سیاسی غربی است.
دومین حلقه از حلقات پنجگانهی نهضت اسلامی ملت ایران، «تشکیل نظام اسلامی» بود که از آن با عنوان «جمهوری اسلامی» یاد میشود. در این مرحلهی هویت کلی انقلاب اسلامی ترسیم و تعیین شد. مدل و الگویی بیبدیل از نظام سیاسی در جهان با عنوان «مردمسالاری دینی» عرضه شد. نظامی که مردمسالاری و جمهوریت آن از اسلام گرفته شده است. او همراه و سازگار با ارزشهای اسلامی است. این حلقهی نهضت، تجلی کاملی خود را در «قانون اساسی» به نمایش گذارد. این حلقه نیز با تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در 12 آذر سال 1358، یعنی کمتر از یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تکمیل شد. نهضت اسلامی ملت ایران در این مرحله از حیات خود، از هیچ کدام از نظامهای سیاسی و تئوریهای سیاسی موجود تبعیت نکرد و با تکیه بر مبانی و منابع اسلامی مدلی جدید از نظام سازی را عرضه نمود. که میتوان آن را از ثمرات عینی دانش سیاسی اسلامی دانست. حضرت امام خمینی (ره) و عدهایی دیگر از نظریه پردازان انقلاب اسلامی از سال 1342 به بعد دربارهی فلسفهی سیاسی اسلام و ملل حکومت اسلامی نظریه پردازی کردند که ثمرهی عینی و تحقق خارجی آن در مدل سیاسی جمهوری اسلامی نمایان شد.
سومین حلقه از حلقههای نهضت اسلامی ملت ایران «تشکیل دولت اسلامی» است. در این مرحله میبایست با تکیه بر مدل سیاسی مردمسالاری دینی و با توجه به شرایط و مقتضیات اجتماعی و فرهنگی کشور هندسهی مدیریتی نظام اسلامی ترسیم میشد. نهادها، بنیانها و دستگاههای اداره کشور و به طور کلی نظامات گوناگون اداره کنندهی کشور بر اساس سیاست اسلامی و جامعه شناسی اسلامی و نظریات اسلامی ساماندهی میشدند. نهضت اسلامی ملت ایران در بخشهای مختلفی توانسته است نهادها و ساختارهای متناسب با ایدههای اسلامی را طراحی و ساماندهی کند؛ اما متأسفانه تاکنون در بخشهای فراوانی این مهم مغفول مانده است. به عنوان مثال، نهضت اسلامی توانسته است با تکیه بر مبانی اعتقادی و با تکیه بر اصل جهاد، به عنوان یک فریضهی فراگیر، مدل جدیدی از نظامیگری را تحت عنوان «نیروی مقاومت بسیج» تشکیل دهد و به طور کلی فضای تئوریهای نظامی و دفاعی را دگرگون سازد. بیشک مدل نیروی مقاومت بسیج از هیچ الگوی بیرونیای نمونهبرداری و تقلید نشده است. یک الگوی کاملاً اسلامی و منحصر به فرد و متکی بر باورها و ارزشهای اسلامی است و یا مدل جهاد سازندگی، که متأسفانه در دگرگونیهای بعدی از دست رفت، در عرصهی اقتصادی و خدمت رسانی به مردم از دل ارزشهای اسلامی استخراج و طراحی گردید.
درعین حال، به دلیل ضعف علوم انسانی در جامعهی ما و به دلیل بیتوجهی به این عرصه، هنوز نتوانستهایم در بسیاری از ساختارها و نهادهای اجتماعی و سیاسی الگوی اسلامی مورد نظر را طراحی و اجرا نماییم. ما هنوز نتوانستهایم مدل اقتصاد اسلامی را به صورت علمی و آکادمیک عرضه و عملیاتی نماییم. ما هنوز در عرصهی فرهنگ و برنامه سازیهای فرهنگی و ارتباطات اجتماعی و الگوهای مدیریتی و تربیتی و آموزشی و ورزشی نتوانستهایم الگوهای اسلامی را تولید، عرضه و پیادهسازی کنیم. بنابراین این حلقه از حلقههای نهضمت اسلامی هنوز نیمه تمام مانده است. در این عرصه هنوز انقلاب اسلامی به نتیجهی مطلوب نرسیده است. نهضت ادامه دارد. در عین حال، باید دانست که این حلقه از حلقههای حکومت اسلامی ممکن است کهنه شود و به مرور زمان به بازسازی و جوانسازی و دگرگونسازی نهادهای دولتی و سازوکارهای ادارهی جامعه نیاز داشته باشد. به عنوان مثال، در دههی نخست انقلاب، ساختار قوهی مجریه به این شکل بود که رئیس جمهور علیرغم آنکه با رأی مستقیم مردم انتخاب میشد، شأنی شبه تشریفاتی داشت؛ اما نخست وزیر که توسط رئیس جمهور و در هماهنگی با اکثریت مجلس شورای اسلامی معرفی میشد، همه کاره بود. اما در بازنگری قانون اساسی، خبرگان ملت این شکل را تغییر دادند و نخست وزیر را از ساختار قوهی مجریه حذف کردند. در آینده نیز ممکن است نیازمند تغییراتی دیگر باشیم. مثلاً نظام ریاستی فعلی به نظام پارلمانی تغییر یابد. پذیرش چنین تغییراتی خود نشان دهندهی پویایی و نشاط حکومت اسلامی است. دگماتیسم ساختاری و نهادی در آموزههای حکومتی اسلام جایی ندارد. البته هر گونه تغییری طبیعتاً باید متکی بر اصول اسلامی و بر پایهی عقلانیت باشد.
چهارمین حلقه از حلقههای تکاملی نهضت اسلامی، «تشکیل جامعهی اسلامی» است. منظور از جامعهی اسلامی، جامعهای است که همهی مقاصد، اهداف و آرمانهای اسلامی ترسیم شده برای بشریت در آن تحقق یافته باشد. جامعهای سرشار از عدالت، امنیت، رفاه اقتصادی، پیشرفت همه جانبه، پیشروی و پویایی، کرامت انسانی، دارای عزت و استغنای ملی، البته تحقق چنین جامعهای از نگاه ارزشهای اسلامی ارزش مقدمی و وسیلهای دارد. در سایهی چنین جامعهای است که زمینهی مناسب برای رشد معنوی و دستیابی به کمالات انسانی فراهم میگردد. بسیار واضح است که تحقق چنین جامعهای را نمیتوان از علوم انسانی غیراسلامی انتظار داشت. هرگز نمیتوان از مدیران و مسؤولانى که ذهن و زبان آنان به وسیلهی ارزشها و آرمانهای لیبرالیستی و سکولاریستی و اومانیستی پر شده است، انتظار داشت که حرکت به سوی چنین جامعهای را مدیریت کنند. اینجا است که ضرورت علوم انسانی اسلامی به وضوح نمایان میشود. تحقق چنین آرمانهایی در گرو تئوریهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تعلیمی، تربیتی، سیاسی، حقوقی و مدیریتی اسلامی است. نمیتوان از تئوریهای اقتصاد سرمایهداری انتظار داشت که عدالت و رفاه فراگیر و همهجانبه را در جامعهی با ایجاد کنند. نمیتوان از نظریههای لذتگرایانه و سودجویانه انتظار داشت که کرامت و کمالات انسانی را تأمین نمایند. بنابراین تحقق و تکمیل این حلقه، که البته هیچگاه کهنگیپذیر نخواهد بود و خواستی همیشگی و جاودانه است و دائماً نیازمند مراقبت و محافظت است، مشروط و متوقف برداشتن علوم انسانی اسلامی است.
تردید نباید داشت که هرگونه سهل انگاری در تولید علوم انسانی اسلامی متناسب با جامعه سازی اسلامی موجب کمرنگ شدن و حتی زیر سؤال رفتن حلقههای پیشین نهضت نیز خواهد شد. کسانی که بر اساس تئوریهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی و مدیریتی و اقتصادی ماتریالیستی یا لیبرالیستی به نهضت اسلامی ملت ایران نگاه کنند، سرنوشتی جز رودررویی با این نهضت نخواهند شد، حتی اگر خود در شکل گیری آن سهیم بوده باشند. به راستی مشکل اصلی گروههایی مثل نهضت آزادی، جبههی ملی، منافقین و امثال آنها چه بود؟ مگر نه اینکه هر کدام از این گروهها در مراحلی از روند پیروزی نهضت اسلامی و انقلابی ملت ایران سهیم بودند و مشارکت داشتند؟ بسیار واضح است کسی که با عینک مارکسیسم یا لیبرالیسم به تحلیل نهضت بپردازد سرنوشتی بهتر از این نخواهد داشت و یا مشکل عدهایی از تئوریسینها و طراحان فتنهی سال 1388 چه بود؟ مگر نه اینکه به اعتراف خودشان تأثیرپذیری از تئوریهای اجتماعیِ جامعهشناسانی مثل ماکس وبر موجب شد تا رو در روی انقلاب قرار گیرند؟
به تعبیر دیگر، از دریچهی لیبرالیستی نگاه کردن به مسائل داخلی و اهداف اسلامی و انقلابی نتیجهای جز رو در رویی با اسلام و انقلاب نخواهد نداشت. و حرکت در پارادایم عقلانیت لیبرالیستی غایتی جز مخالفت با عقلانیت اسلامی نخواهد داشت. یکی از بانیان و نظریه پردازان اغتشاشات سال 88 مدعی شد در تأملات تنهایی خود متوجه شده است که همهی انحرافات فکری و عملیاش از آغاز دههی هفتاد تا نیمهی دوم دههی هشتاد معلول تبعیت و تقلید از تئوریپردازان و اندیشمندان غربی و تحلیل حوادث سیاسی و اجتماعی ایران اسلامی از دریچهی نگاه افرادی مثل ماکس وبر بوده است.(2)
پنجمین و آخرین حلقه از حلقههای نهضت اسلامی «تشکیل امت اسلامی» یا «ایجاد تمدن اسلامی» است. یعنی افق نگاه نهضت اسلامی ملت ایران یک افق کوتاه و محدود به مرزهای جغرافیایی خود نیست. بلکه یک افق فرهنگی بلند و در گسترهی امت اسلامی و به عمق فرهنگ اسلامی است. تحقق این هدف بلند نیازمند مجاهدت و تلاشهای گستردهی علمی و عملی است. نیازمند جهانیسازی ارزشها و آرمانهای اسلامی و تقریب بین مذاهب اسلامی است. نیازمند آیندهپژوهی و آیندهنگریهای متناسب با سنتهای الهی و اسلامی و توسعهی افق دید خود از سطح ملی به گسترهی بینالمللی و جهانی است. روشن است که این مهم با تولید علوم انسانی متناسب با این اهداف و آرمانها و ارزشها محقق خواهد شد. ارکان و پایههای اصلی هر تمدنی عبارتند از فرهنگ، اقتصاد، سیاست، اخلاق و قدرت نظامی. همهی این امور وابسته به تئوریهای علوم انسانیاند. آیا میتوان با مردم شناسی و جامعه شناسی و روان شناسی غربی رکن فرهنگی تمدن اسلامی را پایه ریزی کرد؟ آیا میتوان با تئوریهای اقتصادی لیبرالی و سوسیالیستی یا سرمایه داری رکن اقتصادی تمدن اسلامی را محقق کرد؟ آیا میتوان با تمسک به نظریههای اخلاقی لذت گرایانه و سودگرایانه و پراگماتیستی که پایههای اخلاقی تمدن غرب را شکل دادهاند، انتظار داشت ستونهای اخلاقی تمدن اسلامی استوار شوند؟ و آیا میتوان با سیاستهای ماکیاولیستی و امثال آن توقع شکل گیری رکن سیاسی تمدن اسلامی را داشت؟ بسیار واضح است که پاسخ منفی است. چنین سودایی، سواد ویژهی خود را میخواهد. سودای تمدن اسلامی داشتن بدون تولید علوم انسانی اسلامی سودایی سربالا است.
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای در دیدار با جوانان خراسان شمالی و در سخنرانی معروف خود درباره سبک زندگی اسلامی ایرانی، در مهرماه 1391 این مسأله را به زیبایی مطرح کردند. ایشان سبک زندگی را به عنوان بخش اساسی، محتوایی، حقیقی و نرم افزار تمدن اسلامی معرفی کردند:
هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامی، ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است؛ این محاسبهی درستی است- این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است؛ یک بخش دیگر، بخش متنی و اصلی و اساسی است. به هر دو بخش باید رسید. ... بخش ابزاری عبارت است از همین ارزشهایی که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین المللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزاری تمدن است؛ وسیله است. ... در بخش ابزاری، علیرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است. اما بخش حقیقی، آن چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگی است. این، بخش حقیقی و اصلی تمدن است؛ مثل مسأله خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسأله خط، مسأله زبان، مسأله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیسی، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهای اصلی تمدن است، که متن زندگی انسان است. تمدن نوین اسلامی- آن چیزی که ما میخواهیم عرضه کنیم- در بخش اصلی، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگی است؛ میشود این بخش را به منزله بخش نرم افزاری تمدن حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهای سختافزاری به حساب آورد. اگر ما در این بخشی که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، همه پیشرفتهایی که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانی ببخشد؛ همچنان که میبینید در دنیای غرب نتوانسته. در آنجا افسردگی هست، ناامیدی هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بیهدفی و پوچی هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهای گوناگون علمی هست، قدرت نظامی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. (3)
پینوشتها:
1. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=17597.
2. ر.ک: روزنامه کیهان، متن کامل اعترافات سعید حجاریان در دادگاه، چهارشنبه، 4، شهریور، 1388, شماره 19446، ص 3.
3. http://farsikhamenei.ir/speech-content?id=21252.
شریفی، احمدحسین؛ (1393)، مبانی علوم انسانی اسلامی، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول