پریسا امینیان
منبع:راسخون
مقدمه
در دورهی ساسانیان که از نخستین سلسلههای حکومتی در ایران میباشند، اتحاد میان دین و دولت به طور مستقیم شکل گرفت. اردشیر بابکان مؤسس سلسلهی ساسانی و نیاکانش از کاهنان معبد آناهیتا در استخر فارس بودند و سنتهای دینی نزد آنها همواره دارای اعتبار و احترام بود و به همین دلیل سعی میکردند اتحاد بین دین و دولت را ایجاد کنند.اردشیر بابکان توانست از ضعف و سستی اشکانیان استفاده کند و اردوان پنجم آخرین فرمانروای این سلسله را از میان ببرد و حکومتی تشکیل دهد که وحدت میان دین و دولت در آن وجود داشته باشد تا بتواند به مدت دو قرن با اقتدار تمام بر ایران حکومت کند.
بدیهی است از آن جا که خاستگاه اصلی مؤسسان دولت ساسانی روحانیت بود، روحانیون زرتشت در این دوران به یکی از ستونهای اصلی حکومت تبدیل شوند و قدرت و اعتبار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زیادی به دست بیاورند.
مسلماً شاهان ساسانی در دورههایی به بازیچه ای در دست این روحانیون تبدیل شدند تا آن جا که مشروعیت حکومت آنها از جانب موبدان زرتشتی تأیید و تأمین میشد و روحانیون زرتشتی یکه تاز بلامنازع صحنه سیاست حکومت ساسانی بودند.
این طبقه علاوه بر قدرت سیاسی، قدرت نظامی و بخش عمده ای از اقتصاد را نیز به دست گرفتند و میتوان گفت که در دوران برخی از شاهان ساسانی، روحانیون زرتشتی فرمانروایان واقعی ایران بودند و حتی شاهانی را که مخالف سیاستهای دینی اجرا شده در حکومت بودند از قدرت خلع میکردند.
حملهی اعراب مسلمان به ایران و پیروزی آنها بر دولت ساسانی موجب از بین رفتن دین زرتشت و گرایش اکثریت مردم ایران به اسلام شد. روحانیون زرتشتی (موبدان) هم از این قاعده مستثنی نبودند و بساط قدرت و نفوذشان برچیده شد و از بین رفت.
اما تجربهی تشکیل یک حکومت دینی به وسیلهی آنها در ایران به وجود آمد که در تاریخ ایران باستان بی نظیر بود و حتی توانست در دوران اسلامی هم تکرار شود و سر مشق دولتمردان ایران قرار گیرد.
بررسی رابطهی روحانیت و شاهان ساسانی
حکومت ساسانیان 428 سال (م652-224) بر ایران پیش از اسلام حکومت کرد. این خاندان حکومتگر با دیگر حکومتهای پیش از خودش کاملاً متفاوت بود و این تفاوت به علت داشتن خاستگاه دینی و مذهبی اش بود. مرکز و کانون این حکومت سرزمین فارس بود، یعنی جایی که اولین سلسلهی رسمی حکومتی ایران، «هخامنشیان» هم از آن جا ظهور کردند.بنابراین سلسلهی ساسانی خود را دنباله رو و وارث هخامنشیان میدانستند و سلطنت را حق قانونی خود تلقی میکردند و به این وسیله و استفاده از ضعف و ناتوانی ای که در اواخر حکومت ملوک الطوایفی «اشکانیان» ایجاد شده بود، موفق به از بین بردن این حکومت و به دست آوردن حاکمیت بر ایران شدند.
اما تفاوت دیگری که ساسانیان با دیگر سلسله ها و خاندانهای حکومتگر پیش از اسلام بر ایران داشتند، خاستگاه دینی و روحانی آنها بود. «اردشیر بابکان» مؤسس این حکومت و نیاکانش از خادمان «معبد آناهیتا» در فارس بودند و وجهه ای کاملاً مذهبی داشتند و به دین زرتشتی و تعلیمات و آموزههای آن پای بندی و تعصب نشان میدادند.
این مسئله در حالی اتفاق افتاد که در دورههای پیشین ایران پیش از اسلام، تعصب و حاکمیت دینی وجود نداشت. اما در حکومت ساسانی، دین زرتشت با توجه به خاستگاه مؤسسان حکومت به یک دین دولتی تبدیل شد و این مسئله در سراسر حاکمیت آنها ادامه داشت.
در از بین بردن اشکانیان و روی کار آمدن ساسانیان علاوه بر نیروی نظامی و قدرت شمشیر و نبردهای پی در پی اردشیر، عامل دیگری نیز دخیل و بسیار مؤثر بود. این عامل یاری و پشتیبانی موبدان از اردشیر بابکان بود که با حکومت اشکانی به علت در پیش گرفتن تسامح مذهبی مخالف بودند و خواهان تأسیس و روی کار آمدن حکومتی مذهبی با محوریت دین زرتشت بودند.
این همکاری میان موبدان و اردشیر مؤسس حکومت ساسانی موجب شد که دین و دولت با هم مشارکت کنند و یک حکومت دینی به مدت 4 قران و اندی بر ایران حاکم شود و در آن «مذهب به عنوان عامل تعیین کنندهی حدود و ثغور اجتماعی و ضامن موقعیت طبقات و پشتیبان دولت در اعمال سیاستهای داخلی و خارجی بود.» (1)
هدف دیگر اردشیر از ایجاد این همکاری میان دو نهاد دین و دولت این بود که تحت لوای دین، وحدت و یکپارچگی را که با حملهی اسکندر به ایران از دست رفته بود، به این سرزمین بازگرداند و کشور را در برابر حملات و نفوذ نیروهای خارجی متحد کند.اردشیر همواره به مشورت با موبدان و رحانیون زرتشتی میپرداخت و در هیچ موردی از این کار غافل نبود. نتیجه ای که این سیاست به دنبال داشت، همراهی و پیوند دین زرتشت با دولت ساسانی از ابتدای کار این حکومت تا انقراض و نابودی آن بود.
این رویه تا آن جا پیش رفت که حتی در زمانی که یکی از پادشاهان ساسانی ضعیف بود و از انجام امور حکومتی ناتوان، این موبدان که تشکیلات سازمان یافته و قوی پیدا کرده بودند، به شخص اول مملکت تبدیل شده و رقیبی برای شاه ناتوان محسوب میشدند.
در میان موبدان زرتشتی زمان ساسانیان، دو روحانی نقش مهمی در تثبیت و پیشرفت قدرت ساسانیان، تبدیل کردن دین زرتشت به یک دین واحد و بلامنازع حکومتی و از بین بردن پیروان سایر ادیان و نهضتهای دینی (مزدک و مانی) داشتند. این دو نفر عبارت اند از: تنسر و کرتیر.
تنسر موبدی بود که در زمان اشکانیان به گوشه نشینی در آتشکده ها میپرداخت و ظاهراً به عبادت مشغول بود، اما با ظهور اردشیر بابکان، در میدان سیاست حاضر شد و از مشوقان اردشیر برای جنگ با اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی بود. او میخواست با از بین بردن حکومت اشکانیان «یک بار دیگر قوانین، قواعد و سنن آیین پیشین را در ایران زنده کند.» (2) به همین علت سفیرانی از جانب خود به سرزمین ها و دیگر نقاط کشور میفرستاد تا مردم را علیه اشکانیان تشویق به نبرد کنند و به اردشیر در این جنگ و براندازی حکومت اشکانیان یاری برسانند.
پس از روی کار آمدن و تشکیل دولت ساسانیان، تنسر در رأس مقامات اجرایی کشور قرار گرفت و با همراهی اردشیر بابکان سعی در برقراری وحدت دینی و «نظام تک خدایی»(3) گرفت و همهی کوشش خود را در این راه متمرکز کرد و در این راه از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرد و سر انجام در اثر این تلاش ها، به یکی از قدرتهای «سیاسی- دینی» بلامنازع و رجال با نفوذ میدان سیاست حکومت ساسانی تبدیل شد.
تا آن جا که اردشیر بابکان مؤسس حکومت ساسانیان، پس از به قدرت رسیدن در همهی امور با او به رایزنی و مشورت میپرداخت و تنسر که روحانی زیرک و کاردانی بود، در برخی موارد طوری عمل میکرد که اردشیر جز فرمانبرداری از او چارهی دیگری نداشت.
این مسئله علاوه بر این که به علت خاستگاه دینی و روحانی اردشیر بود، از آن جا ناشی میشد که اردشیر نابود کردن و از بین بردن حکومت اشکانی و رسیدن خود را به قدرت پادشاهی، مرهون و مدیون نفوذ مذهبی تنسر در متحد کردن مردم علیه اشکانیان و اردوان پنجم آخرین فرمانروای این سلسله میدانست و احساس میکرد که اگر این همدلی و همراهی ها وجود نداشت او موفق به پیروزی علیه اشکانیان نمی شد و با این که در مواردی با نظراتش مخالف بود و از مداخلات او در امور حکومت ناراضی بود، سعی میکرد که این مخالفت ها را علنی نسازد و رویه ای را که در همراهی با موبدان زرتشتی پیش گرفته است را ادامه دهد.
همراهی و نفوذ موبدان زرتشتی در حکومت ساسانیان پس از اردشیر نیز ادامه داشت. خود اردشیر در وصیت به پسرش شاپور میگوید: «بدان که دین و ملک دو برادرند که یکی بی دیگری نتواند بود، چون دین اساس پادشاهی است و پادشاهی حامی دین، هرچه بر اساس قرار ندارد معدوم میشود و آنچه نگاه دارند ضایع میگردد.»(4)
کرتیر روحانی دیگری بود که نقش عمده ای در سیاستهای دولت ساسانی ایفا کرد. او با تلاشهایی که در تشویق پادشاهان ساسانی در سرکوب قیامهای مذهبی انجام داد، موفق به تثبیت آیین زرتشت به عنوان دین رسمی و واحد کشور شد.
کرتیر نیز روحانی بسیار زیرک و کاردانی بود که در دوران چندین تن از پادشاهان ساسانی (5 یا 7 پادشاه) موفق شد خود را به عنوان «نماینده سازمان روحانی در حکومت» (5) مطرح سازد و در به قدرت رسانیدن پادشاهان ساسانی و تعیین جانشین برای شاه بعدی نقش عمده ای را ایفا کند.
کرتیر که روز به روز قدرتمندتر میشد، در محکم کردن پایههای دین زرتشت در کشور و و جلوگیری از رشد سایر ادیان از هیچ کاری خودداری نمی کرد. اقدامات سرکوب گرایانه و موحش او در این راه باعث شد تا یک «تئوکراسی» (استبداد مذهبی) بر کشور ایجاد شود که خصوصیات و تشریفات خاص را دارا بود.
ایجاد این تئوکراسی در ایران عصر ساسانیان، موجب قدرتمند شدن بیشتر روحانیون و پیشوایان مذهب زرتشت شد. آنها که از طریق آتشکده ها و معابد مخصوص عبادت زرتشتیان علاوه بر قدرت، ثروت فراوانی را هم کسب کرده بودند «در زمانی که شاهی ناتوان و ضعیف بر مسند قدرت قرار میگرفت، به کمک اشراف بر ضد پادشاه تبانی میکردند» (6) و موفق به عزل و نصب شاهان هم میشدند و شخص مورد نظرشان را بر شاهی مینشاندند.
اگر پس از مرگ یک پادشاه میان بازماندگان او بر انتخاب جانشین اختلاف نظر به وجود میآمد، موبدان با نفوذ آن چنان قدرت داشتند که با دخالت خود نظر نهایی را میدادند و شخص مورد نظرشان را انتخاب میکردند و بر مسند حکومت مینشاندند.
نفوذ و قدرت موبدان بر شاهان ساسانی تا آن جا ادامه داشت که مراسم و جشنهای رسمی اولین کسی که به جز اعضای خانوادهی پادشاه، نزد پادشاه میرفت «موبد موبدان» بود. «هنگامی که جنگی پیش میآمد و مهمانیهای بزرگ متروک میشد، پادشاه غیر از موبدان موبد و ایران دبیر بدو رئیس اسواران کسی را بر خوان خود نمی پذیرفت. موبد موبدان در عین حال مشاور و هادی معنوی شاهنشاه نیز به حساب میآمد و شاه درگاه مشکلات به او متوسل میشد.»(7)
آتشکده ها در سراسر عصر ساسانی، قدرت زیادی پیدا کردند و موفق به نظارت در همهی کارها شدند.
«پیوند دین و دولت در این دوره و نفوذ روحانیان در شئون مختلف زندگی مردم و دولت ضرورتآ باعث حضور دائمی پیشوای روحانیان موبدان موبد در دربار و در کنار شاه بود، به طوری که وی در حضر و سفر شاهنشاه را همراه و یار بود و مرتب مورد مشورت شاه قرار میگرفت حتی در جنگ و شکار نیز موبد موبدان باید شاه را همراهی میکرد و حضور مییافت.» (8)
قدرتمند شدن و مداخلات روحانیون زرتشتی فقط به امر حکومت محدود نمی شد و علاوه بر سیاست و حکومت همهی جنبههای زندگی مردم و جامعهی ایران عصر ساسانی را در بر میگرفت به طوری که «هیربدان و موبدان در همهی ادوار پادشاهی ساسانی سعی بسیار میکردند تا سرنوشت حکومت و دولت را به دست بگیرند.» (9)
پادشاهانی که در برابر موبدان مقاومت نشان میدادند و میخواستند خودشان همهی جنبههای قدرت اعم از قدرت سیاسی، نظامی و دینی را به طور تام در دست داشته باشند، در برابر موبدان با شکست مواجه میشدند. «یا همچون یزدگرد اول بزهکار خوانده میشدند یا چون قباد بدنام و بی دین به شمار میآمدند.»(10)
در هر صورت بنا به خاستگاه و نژاد ساسانیان این امر طبیعی بود که دین و دولت در دوران حکومت ساسانیان، در کنار هم قرار بگیرند و به نوعی همدیگر را تکمیل کنند.
به همین علت شاهان ساسانی در سراسر حکمرانی این سلسله، به روحانیت زرتشت و آتشکده ها احترام میگذاشتند و برای این آتشکده ها خیرات بسیار میکردند و سعی میکردند روحانیت را با خود همراه کنندو از مبانی دین زرتشت محافظت کنند زیرا «روحانیان و اشراف هیچ گونه تغییری را در آیین زرتشت نمی پذیرند و هیچ کیشی را برابر آن تحمل نمی کردند.» (11)
و هر بار که یک نهضت و یا بدعت دینی در جامعه ایجاد میشد، به تحریک روحانیون به شدت به وسیلهی شاهان ساسانی سرکوب میشد و پیروان ادیان دیگر از جمله مسیحیت به شدت مورد آزار و شکنجه و تعقیب قرار میگرفتند.
«تصویرهایی که در نقش رجب و در نقش رستم نزدیک قبور شاهان هخامنشی (از پادشاهان ساسانی برجای مانده) پیکر او را [اردشیر] در حالی که از جانب او هرمزد به شاهنشاهی منصوب شده است ارائه میکند و اتحاد این دو عنوان را در وجود وی و ارتباط وی را با این پادشاهان باستانی به طور رمزی نشان میدهد.» (12)
بررسی اوضاع دینی ایران در زمان ساسانیان
حکومت ساسانیان، تحولات شگرفی را در ایران به وجود آورد. این سلسله علاوه بر این که جغرافیای سیاسی ایران را تغییر داد و موجب شد تا حکومتی یکپارچه و امپراتوری وسیعی در ایران شکل بگیرد، دگرگونی دیگری نیز ایجاد کرد که تا آن زمان بی سابقه بود.
اعلان دین زرتشت به عنوان مذهب رسمی کشور توسط ساسانیان تحولات عظیمی را به همراه داشت. این مسئله ناشی از خاستگاه و کانون مؤسسان این سلسله بود که از خادمان معبد آناهیتا در استخر فارس بودند و نسبت به این دین تعصب زیادی نشان میدادند.
در مورد اوضاع دینی ایران در زمان هخامنشیان و بعد از آن اطلاعی در دست نیست. اما این مسئله مشخص است که در آن دوران، هیچ گاه وحدت دینی وجود نداشته است.
ساسانیان سعی در تمرکز گرایی مذهبی و ایجاد دین واحد کردند که تا آن زمان بی سابقه بود. «اگر تمرکزگرایی بازگشت به سنتهای زمان داریوش کبیر به شمار آید، ایجاد دین رسمی حتماً از ابتکارات ساسانیان بوده است.» (13)
«در واقع تلاش ساسانیان در برقراری وحدت مذهبی، مکمل کوششهای آنان در برقراری وحدت سیاسی و در جهت نیل به تمرکز قدرت محسوب میشد.» (14)
ساسانیان در ابتدای کار خود تلاش زیادی کردند تا دین زرتشتی را که با تعالیم دیگر ادیان آمیخته شده بود را به شکل اولیه و حقیقی آن برگردانند، چون قبل از ساسانیان، به خصوص در زمان اشکانیان ادیان شرقی و هلنیستی یونانی در ایران نفوذ زیادی پیدا کرده بودند و آیین زرتشتی که دین کهن ایرانیان بود، با این ادیان و آموزههای آنها التقاط و آمیختگی پیدا کرده بود.
ساسانیان برای برقراری وحدت مذهبی و در راستای رسمی کردن دین زرتشت اقدامات زیادی انجام دادند. از جمله این اقدامات احداث آتشکدههایی در سراسر کشور بود که تا آن زمان وجود نداشت. همچنین اردشیر برای به رسمیت بخشیدن دین زرتشت، دستور جمع آوری و تفسیر اوستا را صادر کرد و موبدان و مبلغان دینی را برای ترویج آیین زرتشت به سراسر کشور اعزام کرد و به این ترتیب موجبات نزدیکی «دین و دولت» را فراهم کرد.
موضوع دیگری که در حکومت ساسانیان مفهومی تازه دارد، طرز تفکری است که در مورد سلطنت به مردم القا شد.
«مقام سلطنت در ایران از همان ابتدا دارای مفاهیم مذهبی و برگرفته از اعتقادات دینی بود که بر اساس آن شاهنشاه، دارای فرهی ایزدی است و سایهی خدا بر روی زمین محسوب میشود. شاه ضمن اینکه مقام شهریاری داشت، در عین حال از مقام و وجههی مذهبی هم برخوردار بود.» (15) ساسانیان با ترویج این اندیشه اساس مشروعیت حکومت خود را فراهم کردند. همان طور که گفته شد، ساسانیان برای رسمی کردن و استحکام بخشیدن به دین زرتشت دست به ساخت آتشکدههای زیادی در سراسر کشور زدند.
ایجاد و ساخت این آتشکده ها، تغییرات عمده ای را در جامعهی ساسانی ایجاد کرد. به طوری که هر یک از طبقات مردم دارای آتشکدهی مخصوص خود بودند و سعی داشتند در همهی آنها آتش را که مظهر و نماد اهورمزد بود روشن نگاه دارند. در میان آتشکدههایی که ساسانیان بنا کردند، سه آتشکده از بقیه مهمتر بود و مخصوص طبقهی خاصی از مردم بود. این آتشکدههای با اهمیت عبارت بودند از:
1- آتشکدهی آذر فرنبغ در فارس که مخصوص موبدان بود.
2- آتشکدهی آذر گشنسب در آذربایجان که مخصوص سپاهیان و جنگاوران و شاه بود.
3- آتشکدهی آذربرزین مهر در خراسان که مخصوص برزگران و کشاوران بود.
موبدان در همهی این آتشکده ها مراقب بودند تا آتش را روشن نگه دارند و از خاموش شدن آن جلوگیری کنند، کاری که امروزه هم موبدان زرتشتی در آتشکده ها انجام میدهند. شاهان ساسانی هم در همهی دوره ها به آتشکده ها احترام میگذاشتند و نذورات و خیرات فراوانی از جانب خود به آنها تقدیم میکردند.
روحانیون زرتشتی در آتشکده ها علاوه بر روشن نگه داشتن آتش وظایف دیگری نیز داشتند که از جملهی این وظایف میتوان به خواندن سرود و نماز هم اشاره کرد. اما «وظایف ایشان نسبت به مردم این بود که میبایست مردم را غسل دهند، گناهکاران را توبه دهند، کفارههای مذهبی را دریافت کنند و تشریفات ولادت و اسم گذاردن و بستن کتی یا کمربند متبرک و ازدواج و تشییع جنازه و حضور در جشنهای مذهبی را بر عهده بگیرند.» (16)
چون مذهب و دین زرتشتی در همهی امور و جنبههای زندگی اجتماعی مردم دخالت میکرد و به مردم طوری القا کرده بود که اگر روحانیون مداخله ای در مسائل زندگی آنها نداشته باشند، مردم به سوی گناه و تباهی پیش میروند.
در عصر ساسانیان دین زرتشت «به صورت وسیله ای برای حفظ نظام اجتماعی موجود در آمد.» (17)دخالت موبدان در روحانیون زرتشتی هم از همین مسأله ناشی میشود، دلیل دخالت آنها هم در همهی امور زندگی خصوصی مردم هم به همین علت بود.
آنها خود را مجاز به انجام این مداخلات میدانستند و ادارهی معنویات را مشروط به دخالت خود میدیدند.
«یکی از نتایج این اختیار واسع، تولید استبداد در میان موبدان بود و دیگر غلبهی ظواهر و رسوم دینی و سست شدن عاطفهی مذهبی و شیوع تزویر و تقدس دروغین.» (18)
دخالت روحانیون زرتشتی با تداوم این روند، به سخت گیری و تعصب تبدیل شده بود. علی الخصوص در مورد مردمی که از این مقررات سخت گیرانهی دینی ناراحت و ناراضی بودند و تصمیم به تغییر آیین و مذهب خود میگرفتند. این افراد در صورت شناسایی با تحریک روحانیون زرتشتی مورد تعقیب و آزار و اذیت قرار میگرفتند و در شرایط بسیار دشواری زندگی میکردند.
مسیحیان ایران هم در شرایط دشوار و طاقت فرسایی به سر میبردند و همواره به بهانهی حمایت از امپراتوری روم که دشمن ساسانیان بود، مورد آزار و شکنجه و قتل عام قرار میگرفتند.
با این که در ابتدای روی کار آمدن حکومت ساسانیان، آنها سعی میکردند این دین را از آموزههایی که در عصر اشکانیان و دوران پس از حمله اسکندر و حکومت یونانیان به آن وارد شده بود، پاک کنند، باز هم موفق به این کار نشدند و در اواخر حکومت ساسانیان دین زرتشتی با عقاید تازه ای مخلوط گشت.
«از تأثیر آیین عیسی تمایلات زاهدانه گرفته بود و از نفوذ آراء زروانیه گرایش به جبر و قدر یافته بود.» (19)
به علت همین مداخلات و سخت گیریهای متعصبانه و زورگویانه موبدان زرتشتی بود که موبدان حمایت مردم را از دست دادند و دین زرتشتی هم جاذبهی خود را در نزد مردم از دست داد و میتوان گفت به نوعی فاقد تقدس شد.
علل شکست ساسانیان در برابر اعراب مسلمان
پیش از پرداختن به واکنش موبدان زرتشتی، نسبت به ورود اسلام به ایران و از بین رفتن بنیانهای اجتماعی، فرهنگی و دینی، با توجه به سابقه حضوری چند صد ساله، ابتدا باید به علل شکست ایران در برابر اعراب مسلمان و نابودی حکومت کهن ساسانیان اشاره کرد:
حملهی اعراب مسلمان و ورود اسلام به ایران، مهمترین تحولی بود که در تاریخ ایران باستان روی داد. این اتفاق علاوه بر اینکه منجر به برچیده شدن امپراتوری ساسانی با قدمتی چهارصد و چند ساله شد، موجب تغییر فرهنگی و دینی ایران گردید.
دین زرتشت که مدتهای طولانی دین رسمی مردم ایران بود و ساسانیان از ابتدای حکومتشان با توجه به خاستگاه دینی خود به وجود آورده بودند، به تدریج متروک شد و جای خود را به اسلام داد و ایرانیان با توجه به وضعیت اجتماعی و طبقاتی خود پذیرای دین اسلام شدند.
شکست حکومت ساسانی با توجه به قدمت آن و داشتن تجهیزات پیشرفتهی نظامی در برابر اعراب مسلمان که فاقد هرگونه سلاح پیشرفته و نیروی آموزش دیدهی نظامی بودند بسیار عجیب و شگفت انگیز و دور از انتظار بود. اما با توجه به وضعیت ایران در اواخر حکومت ساسانی و ضعف و سستی که اواخر حکومت خسرو پرویز، نمی توان علت نابودی و انقراض این حکومت را فقط در حملهی اعراب به ایران دانست و با بررسی اوضاع ایران در آن دوران و آشفتگی و نا به سامانی حکومت ساسانی میتوان گفت که اعراب تنها موفق شدند ضربهی نهایی را بر حکومت ساسانی وارد سازند و حکومت ساسانی را که مدت ها قبل از درون دچار فرسودگی و پوسیدگی شده بود، طی دو جنگ بزرگ قادسیه و نهاوند از بین ببرند.
عوامل بسیاری در نابودی امپراتوری عظیم ساسانی دخالت دارند. از جملهی مهمترین عوامل میتوان به ضعف و فساد درونی و اختلافات میان اعضای خاندان ساسانی اشاره کرد. «می توان گفت که مقارن هجوم اعراب، ایران خود از پای درآمده بودند و شقاق و نفاق بین طبقات و اختلافات و رقابتهای میان نجبا به علاوهی تفرقه و نشئت در امر دیانت آن را به ورطهی نیستی کشانیده بود و در چنان حالی بی آن که معجزه ای لازم باشد هر حادثه ای ممکن بود آن را از پای در آورد.» (20)
جنگهای مداوم ساسانیان با روم و شکست آنها در جنگ آخر با رومیان، باعث ضعف و سستی بیشتر حکومت از لحاظ مالی و نظامی شد. بدبینی و سوءظن خسروپرویز به شاهزادگان لایق خاندان ساسانی موجب شد که دست به کشتار و نابودی آنها بزند و زمانی که کشور به وجود آنها نیاز پیدا میکرد، این خلاء کاملاً احساس میشد.
زمانی که اعراب به ایران حمله کردند، این اوضاع کاملاً مشهود بود و نا به سامانی در سراسر کشور و میان طبقات مختلف وجود داشت.
اختلافات در دربار ساسانی به اوج رسیده بود و از وحدت و اتحادی که در ابتدای حکومت ساسانی دیده میشد خبری نبود. این در حالی بود که اعراب مسلمان با توجه به قدرت ایمان و اعتقادات اسلامی خود سعی در حل مشکلات و اختلافات میان خود و ایجاد وحدت بودند.
«در زمان عمر اتحاد مردم عربستان به انجام رسیده بود. بدین سان عمر تصمیم گرفت که مبارزه را با دولت ساسانی شروع کند.» (21)
مسلمانان در این کار همدلی فراوانی از خود نشان دادند، ایمان و اعتقاد آنها به مبانی اسلام مانند ثواب رفتن به جهاد و شهادت و اعتقاد به بهشت از عواملی بود که باعث ایستادگی و پیروزی آنها شد. این در حالی بود که ساسانیان به علت اختلافات موجود در میان خود، در برابر اعراب مسلمان آن چنان که باید ایستادگی نشان ندادند و راه تسلیم و مدارا را در پیش گرفتند و به تدریج آمادگی خود را برای پذیرش اسلام اعلام کردند.
«روش عمر در تقسیم غنائم جنگی در بین جنگجویان عرب بر شور و اشتیاق رزم آوران آنها میافزود. همهی این عوامل باعث شد که آنها با شجاعت بیشتری بجنگند. اعراب با این فکر که اگر در جنگ پیروز شوند از غنائمی برخوردار خواهند شد و اگر کشته شوند یک راست به بهتش میروند، بی هیچ ترسی با ایمان و شوق در جنگ شرکت میکردند و بر حریف شکستهای بزرگ وارد میساختند.» (22)
مردم عادی هم که از حکومت ساسانی ناراضی بودند با شعارهای اعراب مسلمان در مورد آزادی و برادری و برابری همدلی نشان دادند. اعتقاد به برابری همهی انسان ها با یکدیگر و آزاد گذاشتن مردم در پذیرش اسلام به عنوان دین خود از عوامل دیگر استقبال ایرانیان از اعراب مسلمان شد.
اوضاع آشفتهی ساسانیان موجب شد که «در طول این دورهی آشوب، حکام محلی، دهقانان و مقامات بیشتر علاقه مند به حفظ شهرها و دهاتشان بودند تا دفاع از کل شاهنشاهی. حکام محلی و دهقانان به جای آن که راحتی و رفاه مردم خود را به خاطر پادشاه که دیگر او را مشروع نمی دانستند قربانی کنند، با فاتحین مسلمان در مورد پرداخت جزیه توافق کرده بوند.» (23)
همهی این عوامل دست به دست هم دادند تا حکومت ساسانی که نظامی مبتنی بر مذهب و تعصبات خشک مذهبی و اختلافات طبقاتی بود نابود شود و بدین ترتیب با حملهی اعراب مسلمان آخرین سلسلهی باستانی ایران از بین رفت.
واکنش روحانیون زرتشتی در مقابل اعراب مسلمان
همان طور که گفته شد ورود اسلام به ایران به روزگار باستانی ایران پایان داد و علیرغم تشکیلات مستحکم و تعصب گرایانهی دین زرتشت توانست جایگاه خوبی در میان ایرانیان پیدا کند.
در این میان هر یک از طبقات اجتماعی مردم ایران با توجه به پایگاه طبقاتی خود و موقعیتی که از لحاظ اجتماعی و اقتصادی در جامعهی ایران عصر ساسانی داشتند، واکنش متفاوتی در برابر اسلام نشان دادند.
ورود اسلام به ایران مانند ورود هر تحول و پدیدهی تازه ای موفقان و مخالفانی به همراه داشت. با این وجود اسلام از طرف بسیاری از مردم مورد پذیرش قرار گرفت و پیروان و موافقان بسیاری پیدا کرد و مخالفان آن هم موفق نشدند کاری اساسی برای جلوگیری از گسترش آن انجام دهند.
با توجه به موقعیتی که موبدان زرتشتی در زمان ساسانیان از لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیدا کرده بودند، ورود اسلام و مسلمان شدن مردم ایران موجب از بین بردن این موقعیت شد و ضربه ای سخت بر پیکر آن ها وارد کرد.
به طور حتم این طبقهی با نفوذ و قدرتمند، موقعیتی را مانند گذشته دارا نبودند، زیرا با سقوط ساسانیان و دستگاه سلطنت، با توجه به اینکه موبدان به این دستگاه وابسته بودند، دربرابر فاتحان جدید پایداری نشان دادند و مانند گروههای دیگر با آنها همراه نشدند.
البته در مورد رویارویی موبدان با اعراب مسلمان اطلاعات زیادی وجود ندارد و منابع در این مورد اخبار زیادی راننوشته اند.
«تنها میدانیم که در نواحی جنوب غربی ایران، به خصوص منطقهی سواد به واسطهی نفوذ محدود آیین زرتشت هیچ گونه خبری از مواجههی روحانیت زردشتی با فاتحان مسلمان یا هر نوع تحریک مذهبی دیگر علیه آنها ثبت نشده است. روحانیون در همان سال در ماورالنهر و ترکستان نیز هیچ اقدامی بر ضد فاتحان انجام ندادند.» (24)
البته سکوت منابع نمی تواند دلیل بر سکوت موبدان زرتشتی در برابر اعراب بوده باشد. با توجه به پایگاهی که آنها در آن زمان در ایران داشتند، نمی توانستند در برابر اعراب که برای نابودی حکومت ساسانی به ایران حمله کرده و همچنین حاملان و مبلغان دین و آیینی جدید بودند که جایگزین آیین زرتشتی بود سکوت کنند و مبارزه ای نشان ندهند. البته شورش ها و مبارزاتی در برابر هجوم اعراب وجود داشته، اما از دخالت موبدان گزارشیبه دست نیامده است.
«به طور کلی مقاومت اقشار گوناگون اجتماعی در برابر اعراب، بیش از جنبهی مذهبی انگیزهی سیاسی-اجتماعی داشته است. این در حالی است که جایگاه و مقام روحانیان به خصوص در ایالت فارس حتی در آخرین روزهای حکومت ساسانی چندان برجسته بود که هنگام ورود اعراب مسلمان به این مناطق یکی از هیربدان که فرمانفرمای آن منطقه بود، قرارداد متارکه و پیمان صلح با اعراب را امضاکرد.» (25)
این موضوع نشان میدهد که موبدان از جنگ با اعراب خودداری کردند و سعی کردند برای حفظ منافع گذشتهی خود با اعراب از در صلح و آشتی وارد شوند. واکنش موبدان در دیگر نواحی ایران در برابر اعراب مسلمان نیز حاکی از این مطلب است.
واکنش روحانیت زرتشتی در برابر ورود اعراب در نواحی غرب ایران نیز از مطالب را تأیید میکند. در نواحی ماورالنهر و ترکستان علیرغم وجود پایگاه مستحکم روحانیون و دین زرتشت، هیچ مقاومتی از جانب موبدان دیده نشده است. البته دین زرتشت با وجود حملهی اعراب به حیات خود ادامه داد و پیروان زیادی داشت و با توجه به گرایش تدریجی مردم در قرون اول و دوم هجری به اسلام عجیب میباشد.
مسلماً روحانیون زرتشتی هم تا آن زمان تا حدودی اقتدار پیشین خود را حفظ کرده و به حیات خود ادامه دادند. اکثریت مردم ایران به تدریج در دوران بعدی از دین زرتشت به علت مقررات و سخت گیریهای موبدان دست کشیدند و به اسلام تمایل نشان دادند.
«به جز معدودی که در نواحی یزد و کرمان باقی ماندند و از دین نیاکان خود دست نشستند و سپس در قرن اخیر از همان نواحی به سایر شهرهای ایران آمدند، گروهی دیگر که به ماندن در ایران رغبت نکردند از دیار خود بیرون رفتند و جمعی از ایشان در آغاز قرن هشتم میلادی یعنی در اواسط قرن دوم هجری برای اینکه آسوده تر باشند از ایران بیرون رفتند، یعنی به جزیرهی هرمز رفتند و پس از آن که 15 سال در آن جا ماندند به کشتی نشستند و در جزیرهی دیو نزدیک ساحل کاسیاوار به هندوستان رفتند و پس از 19 سال در آن جا ماندند. به واسطهی پیشامدی به گجرات رفتند و در سال 716م در شهر سنجان گجرات پیاده شدند و با اجازهی پادشاهان هند آن جا ماندند.» (26)
رفتن و مهاجرت ایرانیانی که تمایل به پذیرش اسلام نداشتند تا مدت ها ادامه پیدا کرد. اما زرتشتیانی هم در ایران وجود داشتند که با قبول پرداخت جزیه بر دین زرتشت باقی ماندند و در برخی ایالات مانند فارس تا قرن چهارم هم زرتشتیان و موبدان آنها تحت این شرایط به حیات خود ادامه دادند.
«روحانیون نه چندان برجستهی زرتشتی به حیات اجتماعی- مذهبی خود ادامه دادند و هرچند روز به روز از میزان نفوذ و جایگاه سیاسی ایشان کاسته میشد، اما از آنجا که دین زرتشت نگاهبان روایات و شعایر ملی بود، از نفوذ معنوی آنان کاسته نمی شد. خاصه آن که با ازمیان رفتن شاه و تضعیف اشراف موبدموبدان که رئیس و حافظ دین شمرده میشد. رئیس حقیقی ایرانیان زرتشتی بود. در حقیقت به همین دلیل است که در بعضی نقاط همچون اصطخر و سیستان میبینیم که شخصیتهای بزرگ مذهبی، همدوش و همراه مرزبان در مجموعه حاکمیت محلی ابتدا با فاتحان مسلمان جنگ با مذاکره کرده و در نهایت راه سازش با مسلمانان را در پیش گرفتند.» (27)
زرتشتیان در دوران پس از فتوحات با اهل کتاب و پیروان سایر ادیان آسمانی هم سطح شمرده میشدند. البته از همان زمان حملهی اعراب مسلمان این مسئله در مورد آنها مطرح بود و «وقتی که عمربن الخطاب در طریق معامله با زرتشتیان ایران قدری تردید داشت، عبدالرحمان بن عوف از جای برخاست و گفت من از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود با مجوس نیز همان معامله کنید که با اهل کتاب میکنید.» (28)
با استناد به این سخن پیامبر بود که در دوران خلفای عباسی که ایرانیان وارد دستگاه حکومتی اسلامی شدند و در حقیقت با پشتیبانی آنها خلافت از بنی امیه به بنی عباس منتقل شد، روحانیون زرتشتی دوباره تقویت شدند و در عرصهی «اجتماعی- مذهبی» ظاهر شدند.
البته این حضور چندان تأثیری در روند توسعهی اسلام در ایران نداشت و قیامهایی که با شعارهای بازگشت به دوران پیش از اسلام صورت گرفت با شکست مواجه شد، اما حضور آنها در عرصهی «مناظرات مذهبی در دربار خلفا، سعی در توحیدی نمایاندن آیین زرتشت، زدودن اندیشههای زروانی و پیرایههای آتش پرستی از آن آیین عمومی کردن استفاده از اوستا به عنوان کتاب آسمانی زرتشتیان و تحریک و همراهی مسلمانان در مبارزه با مانویان و مبدعان مذهبی از جمله اقدامات انفعالی دستگاه مذهبی زرتشت در قرن اول هجری است که در پاسخ به مقتضیات زمان و به منظور تطبیق با روح زمانه صورت گرفته است.» (29)
موبدان علاوه بر این امور در موارد دیگری هم با حاکمان مسلمان همکاری و همراهی نشان دادند و پس از انجام فتوحات توسط مسلمانان، در برخی نواحی اگرچه مانند گذشته دارای مقام بالا و اموال فراوان نبودند، اما توانستند با حفظ دین و موقعیت روحانی خود، به مسلمانان نزدیک شده و مسئول جمع آوری مالیات ها و صدقات و تنظیم کنندهی امور اقتصادی و مالی شدند.
«ادامهی حیات زرتشتی گری و قدرت آن در فارس بعد از حملهی اعراب در گزارشات متعدد مورخان و جغرافی دانان مسلمان آمده است. علاوه بر آن به رشتهی تحریر در آمدن بسیاری از متون فارسی میانه در اوایل عصر اسلامی در این ایالت نشان دهندهی قدرت زرتشتی گری است. چندان بعید نیست که موبدان حتی بعد از فتوحات مسئول جمع آوری مالیات و ادارهی امور خیریه بوده و به علت فروپاشی نیروی نظامی و حکومتی حتی قدرت بیشتری به دست آورده باشند. به علت اوضاع آشفته بعد از اشغال و از دست دادن حمایت مالی دولت در سلسله مراتب روحانیون اجباراً موبدان رده بالا مجبور به همکاری با ردههای پایین تر شدند.» (30)
با توجه به نفوذ اسلام و استقبال خوب ایرانیان از این دین در قرون اولیهی هجری، علاوه بر زرتشتیان پیروان ادیان دیگر هم به اسلام گرویدند. در شرق ایران که آیین بودا پیروان فراوانی داشت، علاوه بر مردم عادی بودایی تعدادی از رؤسای این آیین نیز به دین اسلام تمایل نشان دادند و مسلمان شدند، اما موردی که نشان از تغییر دین و تمایل به اسلام از جانب روحانیت زرتشتی باشد دیده نمی شود و اطلاعاتی در این مورد در منابع نیامده است.
نتیجه گیری
حکومت ساسانیان پایههای دینی مستحکمی داشت و مبتنی بر آیین زرتشت بود و در حقیقت بر اساس تعالیم مذهبی موبدان زرتشتی اداره میشد و در صورت نبود این گروه فاقد مشروعیت بود.موبدان برای اینکه پایههای این حکومت را قوی تر کنند و آن را استحکام بخشند از هیچ گونه سخت گیری در اجرای مقررات دینی خودداری کردند تا آن جا که راه افراط را پیش گرفتند و به حریم خصوصی افراد هم وارد شدند.
جامعهی ایران در عصر ساسانی هم یک جامعه طبقاتی بود و به جز طبقات اشراف و حاکم که دارای زندگی مرفهی بودند، بقیهی مردم در سختی و تنگنا به سر میبردند و از مقررات سخت گیرانهی موبدان زرتشتی خسته شده بودند.
این قوانین باعث شده بود تا دین زرتشت جاذبه و حتی تقدس خود را نزد مردم عادی از دست بدهد به همین علت مردم برای حفظ آن هیچ تلاشی نکردند. موبدان زرتشتی که همهی ابزارهای قدرت و ثروت را در دست گرفته بودند به جای اینکه تلاش کنند تا از دین به عنوان یک وسیلهی وحدت بخش برای اتحاد مردم استفاده کنند بالعکس عمل کرده و با اقداماتی که انجام میدادند دین را وسیلهی تفرقه و نشتت مردم از یکدیگر قرار دادند.
موبدان زرتشتی پس از ورود اسلام و حملهی اعراب مسلمان به ایران متوجه عدم وجود پایگاه مردمی از جانب خود شدند و آن عده که علاقه مند به حفظ دین آبا و اجدادی خود بودند ایران را ترک کرده و آن عده که باقی مانده بودند متوجه شدند که با ورود اسلام و رشد آن در میان مردم مانند گذشته پایگاهی ندارند به همین علت سعی در همکاری با مسلمانان کرده و تلاش کردند خود را با جامعه و دین جدید وفق دهند.
کتابنامه
1- دریایی، توریج (1381)؛ سقوط ساسانیان، ترجمه منصوره اتحادیه، فرحناز امیر خانی حسینک لو، چاپ اول، تهران، انتشارات تاریخ ایران2- زرین کوب، عبدالحسین (1368)؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیرکبیر
3- شایان، فریدون (1351)؛ تاریخ ایران باستان، چاپ اول، تهران، انتشارات رز
4- شعبانی، رضا (1380)؛مروری کوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر مادها تا پایان دورهی قاجاریه، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن
5- صدیقی، غلامحسین (1372)؛ جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، چاپ اول، تهران، انتشارات پاژنگ
6- کریستن سن، آرتور (1378)؛ ایران در زمان ساسانیان، ترجمهی رشید یاسمی، چاپ اول، تهران، انتشارات صدای معاصر
7- مفتخری، حسین (1387)؛ تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، چاپ چهارم، تهرانف انتشارات سمت
8- نفیسی، سعید (1384)؛ تاریخ تمدن ساسانی، به اهتمام عبدالکریم جربزه دار، چاپ دوم، تهران، انتشارات اساطیر
پینوشتها:
1- شعبانی، رضا (1380)؛ مروری کوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر مادها تا پایان دورهی قاجاریه، چاپ اول، تهران، نشر سخن، ص 255
2 -همان ص 246
3 - همان
4 - صدیقی، غلامحسین (1372)؛ جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، چاپ اول، تهران، نشر پاژنگ، ص 19
5 - شعبانی، رضا؛ مروری کوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر مادها تا پایان دوره قاجاریه ص 250
6 - همان
7 - همان ص 259.
8 - همان.
9 -زرین کوب، عبدالحسن (1368)؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیر کبیر، ص 167
10 - همان.
11 - شایان، فریدون (1351)؛ تاریخ ایران باستان، چاپ اول، تهران، نشر رز، ص 247
12 - زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام ص 423
13 - کریستن سن، آرتور (1378)؛ ایران در زمان ساسانیان؛ ترجمه رشید یاسمی، چاپ اول، تهران، نشر صدای معاصر، ص 162
14 - مفتخری، حسین (1387)؛ تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، چاپ چهارم، تهران، انتشارات سمت، ص12
15 - شعبانی، رضا (1380)؛ مروری کوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر مادها تا پایان دورهی قاجاریه، ص 258
16 - نفیسی، سعید (1384)؛ تاریخ تمدن ایران ساسانی، به اهتمام عبدالکریم جربزه دار، چاپ دوم، تهران، نشر اساطیر، ص4
17 - شایان، فریدون (1351)؛ تاریخ ایران باستان، ص 247
18 -صدیقی، غلامحسین (1372)؛ جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ص 19
19 - زرین کوب، عبدالحسین (1368)؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 165
20 -همان؛ ص 158
21 - شایان، فریدون (1351)؛ تاریخ ایران باستان، ص 245
22 - همان ص 252.
23 - دریایی، توریج (1381)؛ سقوط ساسانیان؛ ترجمه منصوره اتحادیه، فرحناز امیرخانی حسینک لو، چاپ اول، تهران، نشر تاریخ ایران، ص 59
24 - مفتخری، حسین (1387)؛ تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، ص 45
25 - همان صص 46 و 47
26 - نفیسی، سعید (1384)؛ تاریخ تمدن ایران ساسانی، ص 97
27 - مفتخری، حسین (1387)؛ تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، ص 48 و 49
28 - صدیقی، غلامحسین (1372)؛ جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری ص 36
29 - مفتخری، حسین (1387)؛ همان، صص 50 و 51
30 - دریایی، تورج (1381)؛ سقوط ساسانیان، ترجمه منصوره اتحادیه، صص 35 و 36
/ج