تاریخ و فرهنگ ایرانی در متون کهن ارمنی

روابط دیرینه فرهنگی اجتماعی و سیاسی ایران و ارمنستان و تاریخ مشترک چند صد ساله، پیوندهای پایداری ایجاد کرده که به ویژه در عرصه فرهنگ مورد توجه جدی ایران شناسان است. آثار باستانی، متون تاریخی و ادبی، اساطیر
دوشنبه، 16 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ و فرهنگ ایرانی در متون کهن ارمنی
 تاریخ و فرهنگ ایرانی در متون کهن ارمنی






 

گفتگو با دکتر محمد ملک محمدی

روابط دیرینه فرهنگی اجتماعی و سیاسی ایران و ارمنستان و تاریخ مشترک چند صد ساله، پیوندهای پایداری ایجاد کرده که به ویژه در عرصه فرهنگ مورد توجه جدی ایران شناسان است. آثار باستانی، متون تاریخی و ادبی، اساطیر مشترک، نسخ خطی فراوان فارسی و داد و ستدهای زبانی از مقولات قابل بررسی این حوزه هستند. آنچه در پی می آید، گفتگویی مقدماتی در همین زمینه است.
برای آغاز بحث لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من از دانشگاه اصفهان لیسانس زبان و ادبیات ارمنی گرفتم. در دانشگاه دولتی ایروان کارشناس ارشد زبان و ادبیات ارمنی معاصر شدم و دوره دکتری را نیز در دپارتمان تاریخ زبان ارمنی همین دانشگاه گذراندم.
اهمیت این رشته را در چه دیدید که به سراغش رفتید؟
در درجه اول به قول ارمنیها: جا کات گیر! این یک کلمه فارسی است، به معنی سرنوشت. «جاکات» که یک واژه کهن پارسی است، یعنی پیشانی و «گیر» یعنی نوشته. در کنکور سراسری فقط در رشته زبان شرکت کرده بودم و دانشگاه اصفهان هم تنها دو رشته انگلیسی و ارمنی داشت و من به خیال زبان انگلیسی، گزینه زبان ارمنی را زدم! اما پشیمان نیستم، خوب خواندم و شاگرد اول شدم و برای کارشناسی ارشد هم با بورسیه وزارت علوم به ارمنستان رفتم. آنجا هم رتبه اول را به دست آوردم و تا دکتری ادامه دادم.
اما درباره اهمیت این رشته باید بگویم که پس از چند سال پژوهش و تحقیق دریافته ام که در این عرصه کارهای انجام نشده زیادی (در تمام مقوله ها) هست که بسیاری از آنها واقعاً بکر است؛ همچون تاریخ، زبان شناسی، نسخ خطی و... که باید گروه بزرگی بنشینند و تنها بخش ایرانی متون تاریخی را ترجمه کنند که از قرن پنجم میلادی شروع می شود؛ یعنی بیش از یک سده قبل از ظهور اسلام که تا امروز هم ادامه یافته است. ما متون ارمنی فراوانی داریم که به اساطیر، تاریخ و باورهای دینی ایرانیان پرداخته اند و حائز اهمیت بسیارند؛ اما تنها چند کتاب ترجمه شده؛ مثل «تاریخ ارمنستان» از موسی خورنی که پدر تاریخ نویسی ارمنی است و «تکذیب و رد کیش پارسی» اثر یزنیک کوقبی - فیلسوف سده پنجم میلادی - که در زرتشت شناسی منبع مهمی محسوب می شود. او در این کتاب درباره اسطوره زرتشت، تولدش، موعود آخرالزمانی و... بحث می کند و اطلاعات ارزشمندی درباره ایران عصر ساسانی می دهد. مورخان دیگری هم در قرن پنجم بودند؛ مانند پاوستوس بیزان که یکی از جنگهای ایران و ارمنستان در دوره شاپور ساسانی را توصیف کرده، اما هنوز کتابش به فارسی ترجمه نشده است. در این کتاب مطالب مهمی درباره یزدگرد دوم و مسائل سیاسی و دینی، زرتشت و رواج دینش در ارمنستان وجود دارد. سبیوس یکی دیگر از مورخان ارمنی سده هفتم میلادی است که کتاب مهمی دارد و بخشی از آن نیز به ایران مربوط می شود. آن هم هنوز به فارسی ترجمه نشده است. منابع مکتوب ارمنی درباره تاریخ ایران بسیار غنی اند. بیشتر کتابهای موجود از سده پنجم میلادی به بعد است. در این کتابها اطلاعاتی نیز درباره اشکانیان درج شده و خودتان می دانید که منابع مکتوب ما درباره این سلسله چقدر کم است. از این رو اطلاعات همسایگان ما، چه ارمنیها و چه رومیها و یونانیها و دیگران بسیار مغتنم است.
چه بسا بتوانیم بسیاری از ابهامات تاریخی ایران را بر اساس تواریخ و منابع مکتوب همسایگان مان رفع کنیم.
بله، درست است. با توجه به اینکه در مسیر تحولات تاریخی، بسیاری از منابع مکتوب ایرانی از بین رفته اند، مآخذ همسایه های ما (هند، چین، روم) می توانند در روشن کردن جنبه های تاریک تاریخی ما کمک کنند، به ویژه منابع ارمنی؛ چون از لحاظ جغرافیایی، ارمنستان بین ایران و بیزانس (روم شرقی) قرار گرفته بود و ارامنه بیشتر به منابع نوشتاری اهمیت می دادند؛ همان طور که اکنون نیز برای کتاب ارزش زیادی قائلند. به همین جهت موارد بسیار مهمی وجود دارد که متاسفانه شناسایی نشده اند و کار چندانی درباره شان صورت نگرفته است. از سوی دیگر با توجه به اینکه ارمنستان قرنها بخشی از قلمرو ایران محسوب می شده، به خصوص در دوره اشکانی و نیز با توجه به اینکه پادشاهان اشکانی ارمنی با اشکانیان ایران قابت خانوادگی داشتند (آنها در زبان ارمنی معروف به «آرشاکونین نر» هستند) و ارتباطات این دو بخش در دوره اشکانی نسبت به دوره های بعد آرامتر و نزدیکتر است، بررسی تاریخ مشترک ما حائز اهمیت است. بر اساس تحقیقات ملیک اوهانجانیان، ما موارد مشابهی را میان منابع مکتوب ایرانی ارمنی با پاره ای متون پهلوی که ریشه در دوره اشکانی دارند، مشاهده می کنیم؛ مثلاً «یادگار زریران» که در شاهنامه حکیم فردوسی نیز منعکس شده است. یا برخی متون دوره های دیگر، مثل «خدای نامک» و «کارنامه اردشیر بابکان». کتاب کارنامه قابل مقایسه با اثر آگا تانگقوس - مورخ ارمنی سده چهارم - است که حوادث و رخدادها را مدتها پیش از تالیف کارنامه، به رشته تحریر کشیده است. از منابع ارمنی چنین بر می آید که کارنامک اردشیر بابکان پیشتر «راست سَخون» (سخن راست) نامیده می شد و در زمان بازنگری، دگرگونیهای بسیاری یافت و حتی موارد زیادی از آن حذف شد. این اطلاعات به نوبه خود ارزشمند و شایسته توجه اند. درباره جنگهای اشکانیان ارمنستان و بعدها خوانین ارمنی با ساسانیان نیز می توان به آثار پاوستوس بیزان، سبیوس، هوهان مامیکونیان و دیگرانی که وقایع را به صورتی بسیار متنوع توصیف کرده اند، مراجعه نمود. به این ترتیب بسیاری از ناگفته های تاریخ ایران و یا موارد مبهم، بازشناسی می شود.
سوای تاریخ و منابع مکتوب، روایتهای شفاهی و اساطیر نیز اهمیت خاصی دارند که حتماً به گونه ای در میان همسایگان تاریخی ما بازتاب داشته است.
بله، اصلاً یکی از منابع مورخان در همین کتابها، روایتهای شفاهی بوده که از میان مردم جمع کردند و به رشته تحریر کشیدند. موسس خورناتسی (موسی خورنی) دقیقاً از اسطوره های ایرانی رایج در آن مناطق صحبت می کند؛ مثلاً در مورد اسطوره آژدهاک (ضحاک) یا بیور اسب. و البته به خاطر احساسات ملی اش اینها را شدیداً نقد می کند. البته روایتش با روایت ایرانی تفاوتهایی نیز دارد؛ مثلاً می نویسد که بیور اسب پیشتر ایزدنیکویی یا قهرمانی حماسی بود و بعدها با اختصاص دادن برخی از ویژگیهای آژدهاک به خود، جنبه منفی پیدا کرد! با این همه، شواهد آنقدر هست که بتوانیم «آژدهاک» و «هردون» خورنی را با «ضحاک» و «فریدون» شاهنامه یکی بگیریم. اما نکته جالب اینجاست که او در قرن پنجم میلادی از اسطوره ضحاک سخن می گوید و بعدها فردوسی بر اساس منابع دیگر، آن داستانها را به نظم در می آورد؛ یعنی آنچه فردوسی در قرن دهم میلادی مکتوب می کند، قرنها پیش در میان مردم ارمنستان رواج داشته و داستانش تعریف می شده! او از داستانهای «زال و سیمرغ» نیز آگاهی داشته و آن را «اسطورهای رویایی» می نامد.
اسطوره رستم نیز گویا به شکل دیگری در ارمنستان رواج داشته است.
بله، نمونه های متفاوتی از داستانهای شاهنامه و رستم در قفقاز رواج داشته است؛ البته با عنوان «رستم - زال» که به زبانهای ارمنی، گورانی، کردی و... در تمام آن مناطق روایت می شده. موسی خورنی از «رستم ساگچیک» (رستم سکزی، سیستانی) صحبت می کند که دارای زور صد و بیست فیل بود! حماسه ملی ارمنستان «ساسنات سرر» است که در کنارش داستانهای «رستم - زال» هم بود و این دو با هم ادغام شدند و آمیغ بسیار جالبی به وجود آمد که هم داستان «رستم - زال» است و هم داستان «ساسنات سرر». شیوه های پیکار، ساز و برگ جنگی، از ریشه کندن درختان، در چاه ماندن، مبارزه با دیوها، جنگ پدر و پسر و دیگر موارد همانند، از جمله شباهتهای این اسطوره هاست، به طوری که می توان گفت بیشتر گونه های ارمنی حماسه «رستم - زال» با قهرمانان «ساسنات سرر» یکی و همنژاد شده اند و حماسه رستم تغییر چهره داده و به یک حماسه جدید در قالب ادبیات عامیانه ارمنی تبدیل شده است.
آیا این روایتها گردآوری و تدوین و طبقه بندی شده است؟
این گونه های شفاهی که به حدود 14 نوع می رسد، در اوایل قرن نوزدهم جمع آوری شد و به ثبت رسید. در این مجموعه، داستانهای رستم، زال، کیخسرو، سیمرغ، اسفندیار و... آمده که با حماسه های ارمنی درآمیخته و اصطلاحاً محلی شده اند. در اینجا من می توانم به حماسه «رستم - زال» به روایت «پاتور بوغاسیان»، روایت کاهن «گارگین هوسپیان»، روایت «پترس وردونیان» که نقالی می کرد و داستانهای کردی زیادی می دانست، روایت «دآووهارو تونیان»، روایت کردی «حاجی جندی»، روایت «پروفسور لالایان» به گویش نوربایزیدی، روایت «گارگین سردانجدیان» از داستان سلمان و رستم، روایت «ساناسار باقداسار» از داستان سام، روایت «هاروتونیان» از داستان بیژن، و روایت «کمال پترس» از داستان شاه کیکاووس اشاره کنم.
اینها روایتهایی است که در اواخر قرن نوزدهم و اواسط قرن بیستم به همت بنیاد تاریخ فرهنگ ارمنستان جمع آوری و چاپ شد؛ اما قدیمی ترین یاد کرد رستم از آن کوتوقا هایر - پدر کتابت ارمنی - است و بعد موسی خورنی در قرن پنجم میلادی که روایتش حتی از نوشته های سغدی مربوط به «رستم و رخش» نیز کهن تر است. شاید به همین دلیل باشد که پروفسور ادوارد براون می گوید: «در متون پهلوی تنها یکی دو بار نام رستم آورده می شود، در حالی که موسی خورنی از کارهای او کاملاً آگاه بود.» سبئوس هم که در قرن هفتم میلادی بود، در تاریخش از اسفندیار - قهرمان بنام کیش زرتشتی - یاد می کند. گریگور ماگیس تروس هم که فیلسوف و سیاستمدار ارمنی سده 11 میلادی است، در «مکتوبات» خود اطلاعات مختصر، اما مهمی درباره اسفندیار، اژدها و هفت خوان رستم می دهد. پس از او نیز نویسنده و شاعر ارمنی سده 13 میلادی کنستانتین یرزنگاتسی گزارش می دهد که در دیرهای دوردست ارمنستان «شاهنامه خوانی» می شده و حتی می نویسد که: «من نیز شعری بر وزن شاهنامه سرودم.» شاعران دیگری چون خاچاتور کچاراتسی در قرن 14 میلادی و گریگور آختامارتسی در سده شانزدهم با شاهنامه آشنایی داشتند. صیاد نووا - شاعر ارمنی قرون میانه - از رستم به عنوان مظهر شجاعت و نیرومندی یاد می کند و می سراید: «از مصاحبت با یار می پرسی؟ حتی اگر رستم زال نیز باشی، تاب نخواهی آورد.!»
جای دیگر هم می گوید:« اگر هزاران نفر غیرت بر آورند و دیو سپید کوره را روشن کند، باز هم میدان برای رستم زال باز است.» او از رخش، اسکندر، شیرین و خسرو پرویز نیز یاد می کند.
با این حساب بازار شاهنامه پژوهی باید در ارمنستان گرم باشد.
با حدودی. البته به رغم آشنایی دیرینه ارامنه با شاهنامه، ترجمه واقعی آن خیلی دیر صورت گرفت. سامول گیولزادیان در سال 1893 داستان رستم و سهراب را به وزن هومری و سال بعد تمام داستان ضحاک و در سال 1895 داستان سیاوش و بخشهایی از داستان کیخسرو را ترجمه کرد. تیراکیان بخشهایی از شاهنامه را در سال 1906 و قسمتی از داستان اردشیر بابکان را در 1909 به ارمنی برگرداند. گعورگ آساتور در 1924 بیژن و منیژه و در سال 1934 رستم و سهراب، بهرام گور و آزاده، و هجونامه را ترجمه نمود. در همین سال مهرداد تیراکیان نیز هجونامه را به ارمنی برگرداند. رافی رمان نویس مشهور، سوقومون دارونی و هوانس تومانیان که شاعر محبوبی است نیز دست به ترجمه ابیاتی از شاهنامه زدند. در سال 1924 هراچی آچاریان آن بخشهایی از شاهنامه را که به ارامنه مربوط می شود، به چاپ رساند. مرحله جدید ترجمه شاهنامه با ترجمه موفق داستان سیاوش به قلم سرگی عمریان صورت گرفت که بعدها داستانهای زال و رودابه، و رستم و سهراب را نیز در سالهای 1964 و 1967 به چاپ رساند. در این میان نباید از نقش کسانی که با نوشتن کتاب و مقاله و سرایش اشعار به طور جدی به شاهنامه و فردوسی پرداختند، غفلت کرد؛ بزرگانی همچون : دکتر استپان نظریانتس، مسروپ تاقیادیان، و سمبات شاه عزیر و بسیاری دیگر از بزرگان ادبیان ارمنی. سوای اینها باید متذکر شوم که در موزه ماتناداران که یکی از بزرگترین مراکز نسخ خطی جهان است و بیشترین منابع خطی ارمنی در آنجا نگهداری می شود، حدود دو هزار نسخه خطی فارسی وجود دارد که هنوز فهرست برداری نشده است. در این موزه چهار نسخه شاهنامه خطی هست که یکی از آنها اهمیت خاصی دارد و به نظر می رسد از روی بهترین نمونه های سده های 16-17 میلادی نوشته باشد. هر چند نسخه قدیمی تری نیز هست که به سده های 13-14 میلادی بر می گردد.
ایران شناسی چه جذابیتی برای ارمنی ها دارد؟
تاریخ، اساطیر، آیین، زبان و فرهنگ غنی ایران به خودی خود جذابیت دارد؛ چه برسد به اینکه دو ملت در همسایگی یکدیگر نیز باشند. این دو قوم از قدیم با یکدیگر زیسته اند. به قول دانشمند مشهور ارمنی هراچی آچایان :«ارامنه 1600 سال تمام در همسایگی ایرانیان زندگی کرده اند که از آن میان 900 سالش یا مستقیماً تابع ایران بوده اند یا غیز مستقیم و زیر نظر ایران حکومت ایالتی داشته اند.» این موضع کم اهمیتی نیست. مضافاً آنکه تا حال حاضر نیز اقلیت بزرگی از ارامنی ها در ایران زندگی می کنند. در برابر رفتار سختگیرانه ای که دولت عثمانی نسبت به آنها در پیش گرفت، ببیندید دولت صفوی چگونه رفتار کرد و شاه عباس شخصاً چه حمایتی از آنها نمود، به طوری که حتی جمع عظیمی را به پایتختش کوچاند و جلفای نو را ساخت. اکنون نیز آنها دو نماینده در مجلس دارند. اینها چیز کوچکی نیست. سوای این امور، همچنان که در متون ارمنی به ایران اشارت بسیاری شده که ما باید آن را استخراج و گردآوری کنیم، در متون ایرانی نیز اشارت فراوانی به ارمنستان و مردمش شده است که برای آنها اهمیت دراد؛ مثلاً فردوسی در شاهنامه از آمدن ارامنه به نزد کیخسرو و یاری خواستن آن برای تاراندن دشمن یاد می کند. یک بار دیگر هم آنها برای راندن حیوانات وحشی از او درخواست کمک کردند. همچنین مواردی را می بینیم که به اوضاع ارمنستان پس از فروپاشی سلسله اشکانی بر می گردد؛ مثلاً در عصر قباد ساسانی که به ارمنستان را غربی رفت و با رومیان جنگید، یا انوشیروان که کشور را به چهار بخش تقسیم کرد و ارمنستان را در دومین حوزه قرار داد، یا خسرو پرویز که ناچار بود با سپهدار شورشی اش بهرام چوبین بجنگد و دراین نبرد سرداران ارمنی همچون موشیغ مامیکونیان دلاوری به خرج دادند.
به دست چپش نامدار ارمنی
ابا جوشن و تیغ آهرمنی
و از همه مشهورتر، دلبستگی خسرو پرویز به شیرین، شاهدخت ارمنی است که هم در شاهنامه آمده و هم در بسیاری دیگر از متون ادبی و تاریخی. نظامی که اصلاً یکی از پنج گنجش به نام «خسرو و شیرین» است. ماجرای شیرین(در زبان ارمنی : آنوش) در منابع مکتوب ارمنی به عنوان یک شخص تاریخی آمده ؛ چنان که در تاریخ سبیوس از او به عنوان همسر مسیحی پرویز یاد شده است. پاوستوس بیزان - مورخ قدیمی ارمنی- نیز از قصر شیرین و زندانی شدن آرشاک و مامیکونیان (به ترتیب پادشاه و سردار ارمنی) به فرمان شاپور ساسانی در آنجا یاد می کند. جالب اینکه ما هنوز شهری در شمال غربی ایران به همین نام داریم.
طبیعی است که وجود این قبیل امور جذابیتی برای ایران شناسی در میان ارامنه ایجاد می کند. ایران شناسی در ارمنستان قدمت زیادی دارد. البته در دوره شوروی کارهای بیشتری شده؛ اما هم اکنون نیز گروهی در دانشگاه دولتی ایروان هست که هر ساله حدود 25 دانشجوی زبان و ادبیات فارسی می گیرد.
به عنوان آخرین پرسش، از ورود واژگان فارسی به زبان ارمنی نیز بگویید.
اولاً باید بگویم که زبان فارسی و ارمنی از خانواده زبانهای هند و اروپایی هستند. علاوه بر این از دوران باستان، واژه های «مادی» در زبان ارمنی قدیم وجود دارد. در مراحل بعد نیز واژههایی وارد این زبان شده است. در هر یک از دوره های تاریخی، وامواژه هایی از فارسی به ارمنی راه یافته است؛ به همین جهت ممکن است یک کلمه چندین بار وارد زبان ارمنی شده باشد؛ مثلاً واژه «دشمن» اولین بار به صورت «تشنامی» از ایران قدیم به زبان ارمنی رفت و بعد به صورت دیگر در آمد. بر اساس تحقیق آچاریان که زبان شناس مشهوری بود و یک لغت نامه ریشه شناختی ارمنی در چهار مجلد دارد، حدود 1400 ریشه واژه فارسی در زبان ارمنی وجود دارد. این واژه ها بیشتر متعلق به زبانهای ایران قدیم و میانه هستند. به همین جهت بسیاری از آنها دیگر در فارسی کنونی متداول نیست؛ اما آنجا هنوز کاربرد دارد. ما ناچاریم برای تحقق درباره گستره زبان فارسی، به پژوهش در زبانهای همسایگان مان و از جمله ارمنستان بپردازیم.
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما