روزي كه ايرانيان روم را به زمين كوبيدند
نويسنده: جلال افشار
حران؛ برگترين نبرد دوران باستان، نخستين رويارويي ايران و روم
هنگامي كه كراسوس طرح حمله به ايران اشكاني را به سنا معرفي كرد، با مخالفت بيشتر اعضا مواجه شد؛ اما سزار و پمپه به شدت از او حمايت كردند، چرا؟ مورخان هنوز پاسخ درستي نيافته اند اما بعضي شواهد نشان مي دهند مي خواستند او را به شرق بفرستند تا يك رقيب را از ميدان به در كنند.
در هر حال كراسوس در 54 پيش از ميلاد با گروهي از نظاميان اختصاصي خود وارد سوريه شد و همان جا شروع به جمع آوري سپاه كرد. ارتشي كه او آماده كرد شامل 35 هزار لژيونر، 4 هزار سوار نظام سنگين و 4 هزار پياده نظام سبك بودند. بعد از يك سال اردو و آماده كردن سپاه خود در سوريه به سمت ايران حركت كرد ظاهرا كراسوس از عدم آمادگي ايرانيان استفاده كرد و سپاهيانش شروع به غارت شهرهاي كوچک سر راه خود كردند. به نظر مي آمد اين شروع كوچك، او را چنان به توهم و خود بزرگ بيني برد كه به خود لقب امپراطور داد! آن طور كه در تاريخ آمده ارد (شاه وقت اشكاني) تمايلي به جنگ نداشت. ابتدا كراسوس را ترغيب به صلح و متاركه كرد و گفت: «اگر هدف شما اجراي خواسته دولت روم است ما براي جنگ آماده ايم ولي اگر هدف شما انجام خواسته هاي شخصي است به شما و نفراتي كه در ايران با خود آورده ايد رحم مي كنيم!» و البته واضح است كه كراسوس مغرور در مقابل اين پيام خوشحال نشد و به سفير ايران گفت: «جواب شما را در سلوكيه خواهم داد» و سفير هم پاسخ معروفي به او داد و گفت:«اگر كف دست من مو مي بيني، سلوكيه را نيز خواهي ديد.» شايد اين گفت و گو افسانه باشد اما آنچه باقي مانده نشان مي دهد كه طرف ايراني هرگز براي جنگ آماده نبود ولي حاضر هم نبود سرمقابل دشمنان فرود آورد. مشخص شد كه جنگ جدي است. ارد دستور تجهيز ارتش را داد. از آن طرف، ظاهر ماجرا همه چيز به نفع كراسوس پيش مي رفت، آرتاواردس- شاه ارمنستان- نيز كه با ايرانيان دشمن بود با 6 هزار سواره نظام به اردوي كراسوس آمد و به او پيشنهاد كرد از مسير شمال ايران حمله را آغاز كند. آرتاواردس ايرانيان را بهتر مي شناخت. در شمال آذوقه فراوان بود و گروهي از ارمني ها نيزدر آنجا ساكن بودند و آن زمان دل خوشي از شاه اشكاني نداشتند؛ پس مي توانستند پذيراي روميان باشند. اما كراسوس مغرور توصيه او را نپذيرفت.او مي خواست مستقيم به سلوكيه حركت كند. به نظر مي آيد كراسوس مي خواست درست مثل اسكندر به قلب ايران بزند ولي اين كجا و آن كجا! در واقع اين بار ارد اشكاني، اشتباه داريوش سوم هخامنشي را تكرار نكرد. ارد سپاه ايران را به دو گروه تقسيم كرد؛ گروه اول شامل 9 هزار سوار كماندار و هزار سرباز زره پوش ايراني (كاتافراكت) را به فرماندهي سردار معروف ايراني سورنا به سوي بين النهرين و مقابله با كراسوس فرستاد. خودش نيز با گروه دوم به سوي آرتاواردس و ارمني ها رفت.
سپهسالار؛ جاويدان ارتش ايران
كاملاً معلوم بود كه رومي ها به شدت سرتر از رقيب ايراني بودند. سورنا تصميم گرفت با حيله اي به مصاف دشمن برود. او به نيروهايش دستور داد سلاح هاي خود را زير لباس هايي بلند پنهان كنند. اين گونه روميان تصور مي كردند با مشتي سرباز بربر و بي سر و پا سرو كار دارند. ابتدا كمانداران پارتي به استقبال روميان رفتند و شروع به تيرباران آنها كردند. بلافاصله پس از پايان موج اول تيراندازي ها با دستور سورنا سواران سنگين اسلحه كه سلاح هاي خود را پنهان كرده بودند به سوي رومي هايي كه با تيراندازي ايرانيان به هم ريخته بودند يورش بردند. به اين ترتيب صف اول روميان شكافته شد. ولي اين پايان كار نبود، آنها به سرعت شروع به پركردن صفوف خود كردند. پس از آن دوباره كمانداران به رومي ها هجوم بردند. ولي چون نتوانستند مثل هجوم قبلي نتيجه بگيرند عقب نشيني كردند. رومي ها اين گونه جنگيدن را در شمال اروپا تجربه كرده بودند؛ به همين خاطر كراسوس دستور تعقيب ايرانيان را داد. اما هنوز از نوع جنگيدن ايرانيان اطلاع نداشت. دشت هاي باز بين النهرين با جنگل هاي انبوه شمال اروپا تفاوت زيادي داشت. زماني كه گروه تعقيب كننده سپاه اصلي فاصله گرفت، كمانداران پرشمار اشكاني آنها را محاصره كرده و شروع به تيراندازي كردند. كراسوس اشتباه بزرگش را مرتكب شد. او وقتي ديد گروه اول سپاهش با خطر قتل عام مواجه شده، پسرش را به همراه سواران خود به سمت ايرانيان فرستاد، سورنا به سرعت متوجه شد ه او بخشي از سواران سبك ايراني را مامور كرد تا پاپليوس را به سمت بيابان هاي اطراف بكشند. به اين ترتيب پاپليوس كه قوي ترين بخش از لژيون هاي رومي را در اختيار داشت از بخش اصلي كاملا جدا افتاد و ناگهان خود را در محاصره كمانداران ايراني ديد. پاپليوس با وجود دفاع سنگيني كه از خود نشان داد، خود و همگي سپاهش كشته شدند.
تولد دوباره امپراطور ايران
در اين زمان كه اوضاع كاملاً به نفع ايرانيان بود رومي هاشروع به تسليم شدن در برابر ايرانيان كردند. اما كراسوس به شكل كاملا ناگهاني با گروهي از سپاهايان فرار كرد و به سمت قلعه اي خارج از كاراهه حركت كرد و آنجا پناه برد.
حالا سورنا كاملاً دست بالا را داشت. به كراسوس پيشنهاد كرد با تعيين خطوط مرزي و صلح مي تواند به سمت روم حركت كند. سورنا شخصا به اردوي روميان رفت تا با كراسوس مذاكره كند. اما روميان كه تصور كردند اين كار حيله ديگري از ايرانيان است ناگهان به آنان حمله كردند. اكتاويوس يكي از سرداران رومي چند سرباز ايراني را كشت . ايرانيان هم كه تا اين زمان خويشتنداري كرده بودند مجدداً حمله كردند، جنگ كوچكي درگرفت كه در آن كراسوس كشته شد. اين پايان ظاهري جنگ بود. در حقيقت پايان اين جنگ اتحاد سه گانه شكسته شد. سزار تصميم به تلافي گرفت اما اختلافش با پمپه و چند جنگ با او منجر به ضعف شد و سپس با قتل او در رم پرونده انتقام كراسوس تا مدتي بسته شد. از آن طرف قدرت جديدي به نام ايران اشكاني متولد شد و ايرانيان وارد دوران نويني از ابرقدرتي خود بر شرق جهان شدند. امپراطوري ايران كه پس از سقوط هخامنشيان رو به افول بود، دوباره متولد شد. حالا افسانه هايي كه روميان از ابرقدرت شرق شنيده بودند به واقعيت تبديل مي شد.
حران در بازي
شكست رم
سرديس كراسوس
منبع: دانستنيها، شماره 28.