نظام اسلامی و مسئله پوشش زنان (2)

متأسفانه نهادهای سیاستگذار و برنامه‌ریز در کشور ما، به شناخت و تحلیل پدیده‌های اجتماعی و بررسی علل و عوامل آن، چنان‌که بایسته است، توجه نکرده و همت خود را قبل از آسیب‌شناسی، به تدوین برنامه‌های اصلاحی...
دوشنبه، 21 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام اسلامی و مسئله پوشش زنان (2)
نظام اسلامی و مسئله پوشش زنان (2)

 

نویسنده: محمدرضا زیبائی‌نژاد





 

4. تحلیل وضعیت پوشش در جامعه‌ی ما

متأسفانه نهادهای سیاستگذار و برنامه‌ریز در کشور ما، به شناخت و تحلیل پدیده‌های اجتماعی و بررسی علل و عوامل آن، چنان‌که بایسته است، توجه نکرده و همت خود را قبل از آسیب‌شناسی، به تدوین برنامه‌های اصلاحی معطوف کرده‌اند؛ از این‌رو می‌توان انتظار داشت که بسیاری از برنامه‌ها، به دلیل فقدان موضوع‌شناسی تحلیلی، نه تنها به طور کامل ثمربخش نباشد که گاه، نتایج زیان‌بخشی در پی داشته باشد.
در تحلیل وضعیت پوشش، علاوه بر آنکه باید از تقلیل‌گرایی اجتناب کرد و تمام علل و عوامل را تا حد امکان واکاوی نمود، لازم است سهم تأثیرگذاری هریک از عوامل را نیز مشخص کرد. در اینجا تحقیقات میدانی کارشناسانه می‌تواند تا حدود زیادی به کار آید. متأسفانه اغلب پژوهش‌های انجام‌شده در این زمینه، جدا از آنکه گاه جانبدارانه انجام شده است، بر اسلوب عالمانه‌ای استوار نیست و نکات علمی ساده در آن مراعات نشده است؛ برای مثال آن‌گاه که یک تحقیق درصدد تبیین علل رویکرد به بدپوشی است، دیدگاه‌های عنوان شده توسط دختران و زنان را به عنوان علت واقعی مطرح می‌کند که از دو جهت قابل تأمل است: اول آنکه مکانیزم علمی در بسیاری از این پژوهش‌ها، برای احراز صحت گفته‌ها پیش‌بینی نشده است و دوم آنکه پذیرش صداقت افراد مورد پرسش، تنها می‌تواند برداشت آنها را از علت‌ها بیان کند، نه علل واقعی را؛ بنابراین اگر شخصی علت بدپوشی خود را مشکلات اقتصادی در تهیه‌ی چادر عنوان کرد، نمی‌توان به صرف این گفته نتیجه گرفت که گرانی لباس از علل بدپوشی است. در اینجا نقش کارشناسان فن در تحلیل داده‌ها و دستیابی به علل واقعی از ورای مطالب اظهار شده، مشخص می‌شود.
تحلیل وضعیت پوشش در سه دهه‌ی اخیر، نشان می‌دهد از سال 1356- 1359 پوشش بانوان، روندی رو به بهبود داشته است. تحلیل همین پدیده می‌تواند در بررسی علل بدپوشی در سال‌های بعد روشنگر باشد. با وجود آنکه از زمان شکل‌گیری انقلاب تا زمان استقرار نظام اسلامی، وجهه‌ی همت و مسئله‌ی اصلی جامعه‌ی اسلامی موضوع حجاب نبود، تمایل به حجاب چگونه توجیه می‌شود؟ پاسخ آن است که آرمان جامعه یا بخش‌های تأثیرگذار آن، نابودی رژیم سلطنتی و تشکیل جمهوری اسلامی بود. از آنجا که رژیم پهلوی در نقطه‌ی محوری نفرت عمومی قرار داشت، آنچه به وضوح با این رژیم پیوند خورده بود، از جمله کشف حجاب، در دایره‌ی نفرت عمومی قرار گرفته و آنچه با اسلام و نظام اسلامی تعریف می‌شد، اقبال عمومی یافت و نظام ارزشی جامعه دگرگون گردید؛ به همین دلیل، آرمان انقلاب توانست روحانیت و نخبگان مذهبی را به عنوان مهم‌ترین گروه مرجع در جامعه معرفی کند که حجاب بانوان مورد انتظار آنان بود. این احساس عمومی و انقلابی تا ماه‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جریان داشت و البته از سال 1358 به بعد، توصیه‌ی رهبران مذهبی به حجاب و لزوم تعیین ضوابط قانونی برای مقابله با بی‌حجابی و انتظار جامعه‌ی مذهبی برای اصلاح وضعیت موجود، در عمومی شدن حجاب مؤثر افتاد.
از سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی با چند مسئله مواجه شدیم: از یک سو آوارگی بسیاری از خانواده‌ها و مهاجرت آنان به حاشیه‌ی شهرهای دیگر، افزایش نارضایتی احتمالی از پیامدهای جنگ (از جمله گرانی)، حضور بسیاری از جوانان مذهبی در جبهه‌ها و کاهش حضور آنان در شهرها، عطف توجه مدیران به موضوع جنگ و فقدان برنامه‌ریزی در زمینه‌ی گسترش فرهنگ عفاف و از سوی دیگر گسترش برنامه‌های فرهنگی جهان غرب علیه انقلاب اسلامی.
در نقطه‌ی مقابل، جنگ توانسته بود انسجام اجتماعی و حس ایثار را تقویت کند و توجه به مسئله‌ی اصلی (جنگ) سبب می‌شد بسیاری مسائل از جمله موضوع آزادی‌های اجتماعی و آزادی پوشش، برابری حقوق زن و مرد و مسائلی از این دست، در حاشیه قرار بگیرد و یا اصلاً مسئله‌ی اقلیت راحت‌طلب تلقی شود نه مسئله‌ی عموم مردم؛ از این‌رو مسئله‌ی پوشش بانوان در طول جنگ، هیچ‌گاه به عنوان مشکل حاد مطرح نشده بود.
با پایان‌یافتن جنگ، ارزش‌های دوران دفاع‌مقدس از جمله حس ایثارگری، انسجام اجتماعی، قناعت و معنویت‌گرایی با افول مواجه شد و از سوی دیگر، همت مدیران نظام به بازسازی کشور بر اساس برنامه‌های توسعه معطوف گردید. گرچه بازسازی کشور و تدوین برنامه برای ترسیم افق‌ها، تدوین سیاست‌ها و هماهنگی برنامه‌ها ضرورتی اجتناب‌ناپذیر بوده و هست، اما اتخاذ رویکرد توسعه‌ای به این معنا بود که الگوهای توسعه‌ی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی غربی- البته با اصلاحاتی جزیی- مبنای تحولات قرار گیرد. تعارض میان آرمان‌های توسعه و آرمان‌های نظام اسلامی، ناهمگونی جهت‌گیری‌ها و شاخص‌های نوشته و نانوشته‌ی توسعه با جهت‌گیری‌ها و شاخص‌های رشد در الگوی دینی- که از ابتدا مورد توجه برخی دانشوران قرار گرفته بود (1)- از دید بسیاری از مسئولان پنهان ماند. در نتیجه، شکاف طبقاتی و نابرابری‌های اجتماعی نمایان‌تر شد، ثروت و قدرت اقتصادی و اجتماعی به ارزش عمومی بدل گشت، رقابت برای احراز موقعیت‌های جدید، میل به تجمل را افزایش داد و ارزش‌های معنوی تحت‌الشعاع قرار گرفت. در این وضعیت، زنان محجبه از احترام کمتری در جامعه برخوردار شدند و تمایل به خودآرایی و انتخاب پوشش‌های متنوع فزونی گرفت.
نتایج یک نظرسنجی که به مقایسه‌ی گرایش‌های عمومی مردم در سال‌های 56، 65 و 71 شمسی پرداخته است، نشان می‌دهد 81/8 درصد از پاسخگویان معتقد بودند مردم در سال 65 به خانم‌های چادری احترام می‌گذاشتند؛ در حالی که این رقم در سال 71 به 36/8 درصد می‌رسد. این تغییرات به وضوح برآمده از تغییرات ارزشی در یک جامعه است.
برخی صاحب‌نظران علوم اجتماعی، بر این باورند که پوشش یک نماد است که گرچه تغییرات آن در سالیان گذشته مثبت ارزیابی نمی‌شود، اما ضرورتاً بازتابنده‌ی لایه‌های زیرین و نشانگر تغییر در جهان‌بینی نیست؛ از این‌رو افراد زیادی را می‌توان دید که دارای اعتقادات محکم مذهبی‌اند و حتی به تلفیق دین و سیاست اعتقاد دارند، اما از پوشش مناسب برخوردار نیستند. (2)
به نظر می‌رسد این مطلب چندان خالی از اشکال نیست. اگر تغییر وضعیت پوشش را در کنار تغییرات اجتماعی دیگر، از جمله در روابط زن و مرد، محوریت یافتن لذت و رفاه، همچنین تغییر در سیستم غذایی، سبک زندگی و ده‌ها مورد دیگر ملاحظه کنیم، به خوبی به تغییر ارزش‌ها در جامعه پی خواهیم برد و تحولات روحی و اعتقادی جامعه به سمت آرمان‌ها و آموزه‌های غربی را خواهیم دید؛ تا آنجا که می‌توان مشاهده کرد به تدریج برداشتی از دین که آن را به امور فردی و معنوی تقلیل می‌دهد و از آن به دین مدرن تعبیر می‌کنیم، عرصه را بر دین شریعت‌گرا که حوزه‌ی دخالت خود را به ابعاد اجتماعی نیز گسترده است، تنگ می‌کند؛ از این‌رو نمی‌توان حضور روزافزون جوانان در مراسم عبادی اعتکاف و دعا را ضرورتاً دلیلی بر تقویت دین‌باوری در آنان تلقی نمود.
در این مقطع، علاوه بر بروز تضادهای ارزشی ناشی از اتخاذ برنامه‌های توسعه، موضوع تهاجم فرهنگی (اقدامات هوشمندانه‌ی جهان غرب در ایجاد تغییرات فرهنگی به منظور مقابله با نظام اسلامی و اصول‌گرایی دینی در جهان اسلام) مورد توجه صاحب‌نظران قرار گرفت. قراین نشان می‌دهد برداشتن حریم‌های اخلاقی میان زن و مرد و تغییر در وضعیت زنان از مهم‌ترین محورهای مورد نظر بوده است؛ (3) به ویژه از دهه‌ی هفتاد با انبوهی از کتب، نشریات و فیلم‌ها و سریال‌هایی مواجه بودیم که به ترویج روحیه‌ی تساهل در امور اخلاقی، کم‌کردن مرزهای اخلاقی، ترویج نسبیت‌گرایی در حوزه‌ی اخلاق و ترویج روابط آزاد و بدپوشی می‌پرداختند. در عین حال، می‌توان حدس زد که برخی مسئولان، بسیاری از مواردی را که پیامد اتخاذ سیاست‌های توسعه‌ای است، به تهاجم فرهنگی دشمن نسبت داده‌اند.
از سال 1376 و با حاکمیت دولت اصلاحات، مظاهر ابتذال در پوشش رفتار که در سالیان پایان عصر سازندگی نمود بیشتری یافته بود، بیش از گذشته آشکار شد. اگر سهل‌انگاری نسبی مدیران میانی یا ارشد و اولویت اقتصاد بر فرهنگ، در عصر سازندگی، بر موضوع پوشش بانوان سایه افکنده بود، اما در عصر اصلاحات تغافل نسبت به موضوع حجاب و یا تغییر آشکار در سیاست‌های گذشته را مشاهده می‌کنیم. در این مقطع، بحث نسبتاً پرسروصدای فردی بودن حجاب و ضرورت عدم مداخله‌ی دولت را نیز شاهد بودیم. اگر در عصر سازندگی، توسعه‌ی اقتصادی اقتضائات خود را بر فرهنگ عمومی تحمیل می‌نمود، در دوران اصلاحات این توسعه‌ی فرهنگی بود که مستقیماً اخلاق و تربیت، نظام آموزشی رسمی و خانواده را تهدید می‌نمود و به ابتذال در پوشش و روابط دامن می‌زد.
با روی کارآمدن دولت نهم، انتظار عمومی در متدینان برای اصلاح وضعیت موجود افزایش یافته و برخی نهادها اقداماتی را نیز انجام داده یا تدارک دیده‌اند؛ اما به نظر نمی‌رسد این اقدامات مرهمی شفابخش بر این زخم کهنه باشد.
به هر حال علل و عوامل رویکرد نسل جوان به بدپوشی به عوامل روان‌شناسانه، خانوادگی و اجتماعی مختلفی بازمی‌گردد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

1- 4. تأثیرات ساختاری

رفتارهای ارادی انسان، در شرایط عادی، متأثر از تمایلات اوست. علاقه‌ها و تنفرها هستند که انسان را به سمت کاری می‌کشانند یا از فعالیتی بازمی‌دارند. گرچه انسان خود می‌تواند تا حدود زیادی تمایلات شخصی‌اش را مدیریت کند، اما در غالب اوقات، ساختارهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی زمینه‌هایی را فراهم می‌کنند تا تمایلات را جهت دهند؛ از این‌رو تحولات ساختاری، فعالیت انسان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ برای مثال در جامعه‌ای که سیستم سهمیه‌بندی به کم‌شدن عرضه‌ی اجناس منجر می‌شود، می‌تواند اثر روانی خود را به صورت افزایش حرص به دسترسی به آن کالا، بیش از حالتی که سهمیه‌بندی اعمال نمی‌شد، نشان دهد و تمایل به خرید و فروش در بازار غیررسمی (بازار سیاه) را افزایش دهد.
تغییر ساختارها چگونه زمینه‌ی تمایل به عفاف را در جامعه افزایش یا کاهش می‌دهد؟ چنان‌که گفته شد، تغییراتی که با ظهور انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد، در حوزه‌ی فرهنگ منجر به ترویج مفاهیمی چون قناعت، دیگرگرایی و خدمت به خلق، ترجیح مصالح اجتماعی بر منافع شخصی، معنویت‌گرایی و بی‌توجهی به زخارف دنیوی گردید. ساده‌زیستی، سادگی در پوشش و آرایش، روحیه‌ی از خودگذشتگی و ایثار، فرهنگ حاکم بر توده‌ی مردم بود و در نقطه‌ی مقابل، کسانی که در سلوک اجتماعی متمایز از توده‌ی مردم بودند، تحقیر می‌شدند. در این شرایط، صبر در برابر مشکلات و کنترل نفس در مقابل احساس نیازهای مالی، جنسی و رفتاری افزایش یافت؛ چنان‌که مقاومت اجتماعی نیز در برابر سختی‌های عمومی بیشتر شد. در این حالت، فضای عمومی جامعه همسو با افرادی بود که ساده‌تر و عفیفانه‌تر می‌پوشیدند و اگر شخصی در مقابل بدحجابی‌ها عکس‌العمل منفی نشان می‌داد، مورد حمایت معنوی قرار می‌گرفت؛ از این‌رو ناهیان از منکر احساس قدرت، و گناهکاران احساس ضعف می‌کردند.
مهم‌ترین تحول کشور پس از اتمام جنگ، عزم به ایجاد تحول در ساختارها بر اساس الگوی توسعه بود. در الگوهای توسعه، می‌توان به وضوح حاکمیت اقتصاد آزاد بر حوزه‌ی فرهنگ و سیاست را مشاهده کرد. سرمایه‌داری روح حاکم بر مدرنیته است و به همین دلیل، در فرهنگ مدرن- که تار و پود الگوهای توسعه محسوب می‌شود- اقتدار و توسعه‌ی هر جامعه به تولید ثروت و ازدیاد مصرف تفسیر می‌شود. به همین دلیل شاخص‌های رشد فرهنگی و اجتماعی به گونه‌ای تنظیم می‌شوند که برآیند آن، توسعه‌ی تجارت آزاد و گسترش بازارهای مصرف باشد. نتیجه‌ی حاکمیت این نگاه، آن است که ارزش‌های اجتماعی به سمت دنیاگرایی، حرص به مصرف، رقابت بر سر احراز مناصب قدرت و ثروت، تقویت حس خودنمایی و توجه به خود، تغییر مسیر می‌دهد و مفاهیمی چون قناعت، مانع دستیابی به آرمان‌های توسعه تلقی می‌شود و مردم به ارضای تمایلات شخصی- که زمینه‌ساز مصرف بیشتر است- دعوت می‌شوند و بالطبع نسبت به سرنوشت یکدیگر نیز تغافل می‌ورزند. اگر در گذشته، جامعه‌ی ما به مثابه‌ی عنصری متشکل از مولکول‌های به هم‌پیوسته بود، جامعه‌ی جدید به تعبیر اریک‌فروم بر اتم‌ها (افراد) (4) استوار است؛ جامعه‌ای متشکل از ذرات کوچکی به نام فرد که از هم بیگانه‌اند؛ گرچه با هم در ارتباطند.
از آنجا که تسلیم شدن انسان در برابر تمایلات نفسانی، اساس مصرف‌گرایی است، می‌توان انتظار داشت که در جامعه‌ی مصرفی، تمایل به هرزه‌پوشی و سهل‌انگاری در برقراری رابطه‌ی دو جنس نیز بیشتر مشاهده شود. در اینجا نقش علوم اجتماعی و روانشناسی لیبرال، که با تعریف انسان مطلوب، به انسانی که آزادانه به امیال خویش می‌پردازد، زمینه را برای دورشدن از اصول اخلاقی و تمایل به مصرف‌ فراهم می‌کنند، نمی‌توان از نظر دور داشت. اریک فروم به درستی رابطه‌ی میان ساختارهای اقتصادی در نظام سرمایه‌داری و الگوهای روابط جنسی را توضیح می‌دهد:
«آداب و رسوم جنسی جدید، ریشه‌های فراوان دارند؛ اما مهم‌ترین آنها مربوط به وضعی می‌شود که سرمایه‌داری نوین در دهه‌های اخیر پیش گرفت و آن، ایجاد اشتیاق شدید برای مصرف روزافزون بود. در حالی که طبقه‌ی متوسط قرن نوزدهم تحت استیلای اصل صرفه‌جویی بود، طبقه‌ی متوسط قرن بیستم از قانون مصرف پیروی می‌کرد؛ اصل مصرف فوری بدون عقب‌انداختن ارضای هیچ‌یک از امیال ... در جامعه‌ای که بر اساس ارضای حداکثری و آنی همه‌ی نیازها تشکیل شده باشد، بین جنبه‌های گوناگون نیازها، میزان تمیز و تشخیص، اندک خواهد بود. نظریه‌های روانکاوی قبل از آنکه علت این مسئله باشد، دلیل‌تراشیِ مناسبی برای این تمایل- تا آنجا که نیازهای جنسی مورد بحث بود- عرضه داشتند. اگر سرکوبی و محرومیت از نیازها، علت بیماری عصبی باشد، پس به هر ترتیب که هست، باید از محرومیت اجتناب کرد و این، همان چیزی است که تبلیغات گران مواد مصرفی دیگران را به آن اندرز می‌دهند. به این ترتیب، روانکاوی محبوبیت خود را به عنوان پیامبر آزادی جنسی، بیشتر مدیون شور و اشتیاق برای مصرف است تا اینکه خود، باعث اخلاق جنسی شده باشد. (5)»
از آنجا که روح حاکم بر مدرنیته، سرمایه‌داری و ارزش‌های مورد نظر آن، اقتدار و ثروت است، توجه به هویت جنسی و نقش‌های جنسیتی به نفع این ارزش‌ها رنگ می‌بازد و زن و مرد به یکسان به سمت احراز موقعیت‌های اقتدارساز و ثروت‌آفرین دعوت می‌شوند.
ترویج ارزش‌های نو، این احساس را به قوت در جامعه‌ی زنان زنده می‌کند که زنان چون در طول تاریخ از موقعیت‌های اقتدارآفرین و از منابع ثروت دور بوده‌اند، فرودست هستند و باید به احراز این موقعیت‌ها اهتمام ورزند. مفهوم «برابری» در معنای خاص آن، که زدودن تمام تفاوت‌ها و محرومیت‌های جنسیتی و احراز موقعیت‌های مشابه با مردان است، در شرایط جدید ارزشمند تلقی می‌شود و نظام آموزشی رسمی، رسانه‌های ملی و محلی و نهادهای فرهنگی و اجتماعی، همگی بر آن مهر تأیید می‌زنند و نظام تحریکات هم، زن و مرد را به همین سمت می‌کشاند. در این حالت، هویت جنسی دختران به درستی شکل نمی‌گیرد و احساس برابری سبب می‌شود اولاً نقش‌های یکسان را طلب کنند و ثانیاً بر آموزه‌هایی که تفاوت‌های حقوقی را تبیین می‌کند، خرده بگیرند و علیه قوانین موجود، واکنش نشان دهند؛ از سوی دیگر مفهوم شادکامی که در فرهنگ مسلط، جایگزین زندگی متعهدانه شده است، سبب می‌گردد نسل جوان بر هرچه شادکامی فردی آنان را محدود می‌کند، غضبناک شوند.
از این‌رو می‌توان دریافت که چگونه عفاف در ساختار فرهنگی و اجتماعی نوین، خود را با ارزش‌های نظم نوین هماهنگ می‌کند. در ابتدای راه، مدیران بر حضور حداکثری زنان در مناصب اجتماعی و اقتصادی، با حفظ حجاب و رعایت عفاف، تأکید و قوانین تشدیدکننده‌ای را نیز وضع می‌کنند، اما از آنجا که ساختارهای حاکم، بستر رشد فضایل اخلاقی و عفاف نیست و انگیزه‌های خود نگهداری را روز به روز تضعیف می‌کند، آنچه در جامعه بیشتر به چشم می‌خورد، عفاف ریاکارانه، یعنی رعایت ضوابط به قصد محبوبیت بیشتر و دسترسی آسان‌تر به مناصب است؛ اما رفته‌رفته حساسیت‌های مدیران- که خود نیز تحت‌تأثیر تغییرات ارزشی است- رنگ می‌بازد و آثار سهل‌انگاری در حجاب نمایان‌تر می‌شود. در اینجا، ابتدا حساسیت برای اعمال ضابطه‌ی حجاب کم می‌شود و با وجود تأکید بر رعایت قانون، در عمل، اجرای آن با اغماض همراه می‌شود؛ اما رفته‌‎رفته مسئولان نیز این باور را اعلام می‌کنند که اجبار، در حجاب تأثیری ندارد و یا آنکه حجاب، مسئله‌ای شخصی است و عفاف نیز به حالتی درونی تفسیر می‌شود که البته هیچ نمای بیرونی در جهت‌دهی به روابط زن و مرد و آراستگی در پوشش نخواهد داشت.
از سوی دیگر، تغییر در ساختارهای سیاسی و حرکت به سمت ایجاد فضای باز سیاسی، تنش‌زدایی در عرصه‌ی بین‌الملل و همنوایی با مجامع بین‌المللی- که به ویژه در دهه‌ی هفتاد بر طبل آن کوبیده شد- سبب شد نهادهای دولتی و غیردولتی به ترویج مفاهیم رایج در عرصه‌ی بین‌المللی از جمله آزادی، حقوق بشر و برابری زن و مرد بپردازند و مفاد معاهدات بین‌المللی، از جمله کنوانسیون محو کلیه‌ی اشکال تبعیض علیه زنان را ترویج کنند که این مفاهیم نیز خود بستر تمایل به ضابطه‌گریزی در رفتار و پوشش را ترویج می‌نمود.
نظام تشویق و تنبیه و عزتمندی و تحقیر نیز در ساختارهای جدید به گونه‌ای بود که الگوهای کم‌بهره از عفاف را در موضع عزتمندی می‌نشاند و شخصیت‌های عفیف را ناکارآمد جلوه می‌داد و تحقیر می‎‌نمود.
در چنین شرایطی که ساختارها به سمت و سویی دیگر فرا می‌خوانند، زندگی عفیفانه حرکت برخلاف جریان رودخانه است و بسته به میزان تأثیرات ساختاری، رعایت عفاف مسئولانه مشکل و مشکل‌تر می‌شود. در این شرایط، اقداماتی که توسط نیروی انتظامی یا برخی قوای دیگر و تحت فشار اقلیت مؤثر بر تصمیمات انجام می‌پذیرد، به دلیل آنکه قادر نیست مسیر انتظارات و مطالبات عمومی را تغییر دهد و ارزش‌های جدیدی بیافریند، نتیجه را کم‌اثر می‌کند و گاه نیز- از قضا- تأثیراتی معکوس بر جای می‌گذارد.

2- 4. خلأ در ناحیه‌ی آرمان‌ها

چنانکه ذکر شد، جذابیت حجاب بیش از آنکه ناشی از برنامه‌های فرهنگی و تبلیغی در دفاع عقلانی و جهت‌دهی حساسیت‌های عمومی به سمت حجاب باشد، ناشی از موفقیت رهبران مذهبی در آرمان‌سازی برای نسل جوان بود که در ارائه‌ی تصویری متعالی از نظام اسلامی متجلی می‌شد. با گذشت زمان، واقعیت‌های اجتماعی از جمله تبعیض، فقر، سیاست‌های اقتصادی، دسته‌بندی‌های سیاسی، جنگ و مشکلاتی دیگر به نارضایتی گروهی از مردم انجامید و در ذهنیت آنان مقبولیت حکومت خدشه‌دار گردید؛ از این رو طبیعی است که بخشی از اقشاری که تحت فشار عصبی و روانی‌اند و نقش حکومت را در ایجاد مشکلات پررنگ می‌بینند و از سوی دیگر حجاب را نه بر اساس باور قوی که بر اثر احساسات آرمان‌گرایانه یا تبلیغات دولتی پذیرفته‌اند، از حجاب گریزان می‌شوند. توانمندی یک نظام در آن است که بتواند پیوسته آرمان‌های متعالی و حرکت‌آفرین را برای عموم جامعه و جوانان ترسیم کند و حساسیت‌های اجتماعی را مدیریت نماید؛ وگرنه باید شاهد آرمان‌های منحط، تغییر گروه‌های مرجع و تغییر نگرش‌ها، ارزش‌ها و رفتارهای عمومی باشد.

3- 4. وجود زمینه‌ی طبیعی میل به خودنمایی

تحقیقات نشان داده است زنان اُنس‌پذیرتر و دارای حس ارتباطی قوی‌تر هستند. اگر دغدغه‎‌ی اصلی مردان تسخیر طبیعت است، دغدغه‌ی زنانه، تسخیر انسان‌ها در نفوذ در دیگران، به ویژه مردان است. (6) تمایل به زینت‌آرایی، اهتمام به جلب توجه مرد و نفوذ در قلب وی در متون اسلامی به صراحت بیان شده است. (7) این غریزه آن‌گاه که در خدمت مصالح خانواده و تقویت رابطه‌ی زناشویی قرار گیرد، کارآیی ویژه‌ای برای زن می‌سازد و آن‌گاه که در روابط اجتماعی و بدون مدیریت صحیح، بروز نماید، مشکلات زیادی می‌آفریند.
از نگاه اسلام برای هدایت این غریزه و کنترل آن، تدابیری اندیشیده شده است که بخشی از این تدابیر، تکوینی و بخشی تشریعی است. دست خلقت، حیات بیشتری به زن ارزانی کرده است (8) و نظام تربیتی اسلام با توصیه به کم‌کردن زمینه‌های اختلاط و خودنمایی و رعایت حریم میان زن و مرد، (9) ترغیب زن به خودآرایی در برابر همسر، (10) و تجویز خودآرایی در برابر همجنس، سعی کرده است این حد طبیعی را زمینه‌ای برای نشاط فردی و خانوادگی قرار دهد. به نظر می‌رسد ارضا نشدن این نیاز طبیعی، به شکل مشروع، می‌تواند زمینه را برای بروز آن به اشکال دیگر فراهم آورد. از آنجا که میل به خودنمایی زنانه ضرورتاً منشأ جنسی ندارد، نمی‌توان بر بدپوشی زنان به طور حتم انگ انحراف جنسی زد؛ اما می‌توان فهمید که چگونه نظام سرمایه‌داری با توجه به این ویژگی روانشناختی توانسته است روابط زن و مرد را به سمت توسعه‌ی مصرف، مدیریت نماید.

4-4. تمایل به ابراز رفتارهای جنسی

نمی‌توان انکار نمود که برخی زنان و دختران با انتخاب سبکی خاص از پوشش و آرایش، پیام جنسی آگاهانه‌ای برای مخاطب ارسال می‌کنند تا نگاه‌ها را به سمت خود جلب کنند. وجود زمینه‌های طبیعی میل جنسی، تقویت زمینه‌های تحریک‌پذیری جنسی و وجود محیط‌های عمومی مختلط، انگیزه‌ی تظاهرات جنسی را ایجاد می‌کند؛ بنابراین می‌توان هرزه‌پوشی این گروه را نوعی رفتار جنسی قلمداد کرد؛ با وجود این، بیشتر این افراد تمایلی به برقراری ارتباط جنسی از طرق نامشروع ندارند (11) و به همین حد اکتفا می‌کنند. چنین رفتاری را می‌توان در زنان شوهرداری که از کامیابی جنسی در روابط زناشویی بی‌بهره‌اند نیز مشاهده نمود. بخش دیگری از این زنان را گروهی تشکیل می‌دهند که از زمره‌ی زنان خیابانی‌اند و در محیط‌های عمومی به بازاریابی جنسی می‌پردازند.
صرف‌نظر از این دو گروه، می‌توان دخترانی را یافت که خودنمایی جنسی را ابزاری برای انتخاب شریک زندگی می‌دانند. این گروه نه با بدپوشی به دنبال ارضای جنسی خویش‌اند و نه به دنبال بازاریابی جنسی؛ اما در عصر حاکمیت فرهنگ مدرنیته به ویژه در کلان‌شهرها به روش‌های سنتی انتخاب همسر رنگ باخته و فراوانی تعداد دختران آماده‌ی ازدواج شانس انتخاب‌شدن هریک را کاهش داده است، جلوه‌گری جنسی به غرض ایجاد انگیزه‌ی برقراری ارتباط در پسران، می‌تواند یکی از گزینه‌های پیش روی دختران باشد. در اینجا هریک از دختران درصدد آن است که خود را متفاوت از دیگران نشان دهد و ذائقه‌ی جنسی جوان را برانگیزد تا او را به پای میز مذاکره برای پذیرش تعهدات زناشویی بکشاند.

5- 4. ضعف خانواده در هدایت و نظارت

خانواده‌ی امروز را دو مسئله‌ی مهم رنج می‌دهد. اول آنکه احساس می‌کند چون گذشته، اقتدار و ابتکار عمل را در دست ندارد و گویا توسط دشمنان بیرونی خود، محدود و ناتوان می‌شود؛ از این‌رو زمانی که پدران و مادران متدین و دلسوز، برنامه‌هایی برای اصلاح فرزندان در نظر دارند، اغلب احساس می‌کنند که نه طایفه به حمایت آنان برمی‌خیزد، نه رسانه‌ها موقعیت والدین را در خانه، به عنوان کانون اقتدار، مسئولیت و هماهنگی، تثبیت می‌کنند، نه مدرسه به کمک آنان می‌شتابد و نه حتی سیاست‌ها و برنامه‌های دولتی به آنان میدان می‌دهند؛ لذا رفته‌رفته احساس مسئولیت والدین نسبت به آتیه‌ی فرزندان کم‌رنگ می‌شود و به این نتیجه می‌رسند که نباید در شئونات فرزند دخالت کنند.
از سوی دیگر، صرف‌نظر از مشکل فوق، خانواده با ضعف‌هایی مواجه است که توانمندی‌اش را در کنترل و اصلاح اخلاقی و رفتاری همسران و فرزندان با چالش مواجه می‌سازد. امروزه خانواده چون گذشته، مصرف‌کننده‌ی آموزه‌های تربیتی دینی نیست و مرجع پاسخگویی به نیازهای علمی خانواده، نهادهایی هستند که نه تنها از آموزه‌های وحیانی ارتزاق نمی‌کنند که بر مبانی الحادی بنا شده‌اند. هم‌اکنون خانواده نسبت به حضور و موقعیت رسانه‌هایی در جمع خود رضایت می‌دهد که از مهم‌ترین عوامل تحریک جنسی و بدآموزی‌های اخلاقی‌اند. روابط جنسی همسران نیز در بسیاری موارد به رفع نیازهای طبیعی آنان نمی‌انجامد و این خود سبب بروز هرچه بیشتر رفتارهای نابهنجار در محیط اجتماعی می‌شود. غیرت‌ورزی که در گذشته می‌توانست سد دفاعی محکمی در برابر تعرضات بیرونی و سهل‌انگاری‌های درونی باشد، به شدت رنگ باخته و جای خود را به تسامح و تساهل داده است. مهارت‌آموزی‌های مناسب بیرونی و سهل انگاری‌های درونی باشد، به شدت رنگ باخته و جای خود را به تسامح و تساهل داده است. مهارت آموزی‌های مناسب برای جامعه‌پذیری فرزندان انجام نمی‌شود و حساسیت والدین نسبت به انتقال ارزش‌های اخلاقی به نسل آینده، چون گذشته نیست. در اینجا نیز رسانه‌ها موضوع شکاف میان‌نسلی را به گونه‌ای مطرح کرده‌اند که پدران و مادران را نسبت به عدم دخالت در شئونات فرزندان، به این بهانه که آنان برای زمانی دیگر ساخته شده‌اند، متقاعد سازند. به وضوح می‌توان ضعف خانواده را معلول تغییرات ساختارها ارزیابی نمود.

6- 4. ناآشنایی با حدود شرعی و فلسفه‌ی حجاب

در نگاه اول به نظر می‌رسد بسیاری از جوانان بدپوش با حدود شرعی پوشش و یا عقلانیت حاکم بر آن آشنایی چندانی ندارند و گاه پوشش خود را مصداق پوشش شرعی می‌دانند؛ به همین دلیل در مقاطع مختلف، نهادها و افراد متدین کوشیده‌اند با اهدای جزوه‌های راهنما به جوانان و تألیف کتاب به بررسی ابعاد موضوع بپردازند؛ با وجود این می‌توان اذعان نمود کارهای انجام‌شده درخور نیاز مخاطبان در گروه‌های سنی و فرهنگی مختلف نیست و بسیاری از نوشته‌ها گردآوری مجدد نکاتی است که در کتاب‌های گذشتگان با روشی عالمانه‌تر بیان شده بود. در عین حال به نظر می‌رسد گاه این عامل بیش از حد بزرگ‌نمایی شده و مهم‌ترین عامل بدپوشی مطرح شده است؛ حال آنکه بسیاری از جوانان را زمینه‌های احساس و عاطفی به بدپوشی کشانده است، نه جهل به حکم حجاب یا جهل به آثار اجتماعی و خانوادگی بدپوشی.

7- 4. تکنولوژی‌های جدید رسانه‌ای

اگر مقایسه‌ای میان تمایل به بدپوشی و ورود تکنولوژی‌های جدید رسانه‌ای (ویدئو، ماهواره و اینترنت) به درون خانواده‌ها انجام دهیم، به نتایج مفیدی دست خواهیم یافت. استفاده از ویدئو از ابتدای دهه‌ی شصت رواج یافت؛ ماهواره از اوایل دهه‌ی هفتاد به خانواده‌ها وارد شد و اینترنت از اواخر دهه‌ی هفتاد؛ لذا تأثیرات این ابزارهای رسانه‌ای به ویژه ماهواره و اینترنت را بر اخلاق عمومی نسل جوان و افزایش تحریک‌پذیری جنسی آنان نمی‌توان از نظر دور داشت.
هم‌اکنون لوح‌های فشرده (DVD و CD)، شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای و پایگاه‌های اینترنتی چند تأثیر مهم بر جای می‌گذارند. بسیاری از برنامه‌ها به صورت خودآگاه و معتمدانه، تابوشکنی در مسائل اخلاقی را مورد اهتمام قرار می‌دهند و جوانان را به انواع روابط نامشروع و غیرعادی جنسی از ارتباط با محارم تا ارتباط جنسی گروهی و همجنس‌گرایی و سکس با حیوانات و اشیا فرامی‌خوانند. تأثیر این برنامه‌ها علاوه بر حریم‌شکنی، از میان برداشتن حیا و غیرت و ایجاد هیجانات جنسی و تمایل به انجام اقدامات متهورانه است. تماشای این برنامه‌ها، اعتیادی در جوانان ایجاد می‌کند که گریز از آن، مثل غلبه بر اعتیاد به مواد مخدر مشکل است و این افراد بیش از دیگران به خشونت جنسی و انجام عملیات غیرمتعارف و بی‌باکانه، حتی در اماکن عمومی روی می‌آورند.

8- 4. مقابله‌ی سیاسی با نظام اسلامی

گرچه در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، نظام استکباری بیش از هرچیز به توطئه‌های سیاسی و نظامی علیه انقلاب می‌اندیشید، اما خیلی زود به این باور رسید که به جای استفاده از روش‌های براندازانه و پیگیری ایده‌ی تغییر رژیم، باید استحاله‌ی فرهنگی را به منظور اصلاح و تغییر رویه‌ی نظام برگزید؛ از این‌رو مخالفان سیاسی دیروز که در دو طیف عمده‌ی سلطنت‌طلب و چپ طبقه‌بندی می‌شدند، به فعالیت‌های فرهنگی روی آوردند. فعالیت برخی از این گروه‌ها در خارج از کشور به سال 1365 و حتی قبل از آن می‌رسد. با ورود به عصر سازندگی و ایجاد بستر مناسبی که از رهگذر برنامه‌های توسعه فراهم شده بود، گروه‌های دیگری در داخل و خارج، در حوزه‌ی زنان شکل گرفتند و به هم پیوند خوردند که در عصر اصلاحات، مرکز ثقل فعالیت این گروه‌ها به داخل کشور منتقل شد. در دهه‌ی اخیر سازمان‌های مردم‌نهادی (NGO) شکل گرفته‌اند که فعالیت اصلی آنان، به اعتراف خود آنها، عقب بردن مرزهای رفتاری و اعتقادی جوانان و زنان، به ویژه در مراکز دانشگاهی است؛ (12) چه اینکه در حال حاضر ده‌ها سایت فارسی‌زبان، با هدف تابوشکنی در حوزه‌ی اخلاق به ویژه روابط زن و مرد فعالیت می‌کنند.

9- 4. روش‌های غلط در دفاع از حجاب

روش‌هایی که به نام دین در دفاع از حجاب به اجرا درآمده، گاه خود از عوامل گریز از حجاب بوده است. به کارگیری روش‌های خشن و غیرمشروع و بدون نظارت و هدایت حکومت به ویژه در اوایل انقلاب توسط گروهی از متدینان، فقدان سیاست‌های ثابت و روشن، تأثیرپذیری برنامه‌ها و سیاست‌ها از وضعیت سیاسی به ویژه در زمان نزدیکی به انتخابات و نیاز به آرای عمومی و ناهماهنگی مسئولان مربوطه، در تجرّی جوانان مؤثر بود؛ چنان‌که وضع قوانینی که به ویژه نوجوانان را بیش از آنچه منظور شارع بود، در تنگنا قرار می‌داد، در تنفر از حجاب تأثیر داشت؛ برای مثال لزوم رعایت حجاب در مدارس دخترانه‌ای که محل تردد نامحرم نیست، به ویژه در زمین ورزشی که بدن گرم‌تر و در حال حرکت بیشتری است، می‌تواند به نارضایتی از حجاب بینجامد.
از سوی دیگر می‌توان ناهماهنگی در برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌ها را که از یک‌سو بر رعایت حجاب پای می‌فشارد و از سوی دیگر زمینه‌های شوق به کشف حجاب را دامن می‌زند، مورد اشاره قرار داد. در دهه‌ی اخیر، هم بر سیاست رعایت حجاب در میدان‌های ورزشی بانوان پای‌فشاری می‌شود و هم بر حضور بانوان در عرصه‌های بین‌المللی. گرچه کوشیده‌ایم تا وانمود کنیم هیچ منافاتی میان این دو سیاست نیست و بانوان ما در عرصه‌های بین‌المللی با حفظ حجاب برای ایران افتخار می‌‌آفرینند، اما تجربه‌ی شخصی دختران ورزشکار در بسیاری رشته‌ها، از جمله قایقرانی، کاراته، ورزش‌های رزمی، والیبال و بسکتبال، آنان را به اینجا رسانده است که رعایت حجاب از عوامل ناکامی در این میدان‌های ورزشی است. اگر شعارزدگی و فقدان مطالعات کارشناسانه در حوزه‌های تصمیم‌گیری نبود، پیش‌بینی این قبیل تعارضات که بالاخره اقتضائات خود را بر مسئولان تحمیل می‌نماید، چندان غیرقابل پیش‌بینی نبود.

5. دولت، پوشش بانوان و چالش‌ها

مدافعان دخالت حکومت در موضوع پوشش بانوان، غالباً بحث را تا اینجا می‌آورند که ولیّ مسلمین از اختیار شرعی برای مداخله در پوشش برخوردار است، اما کمتر به این نکته‌ی مهم توجه شده است که حاکم اسلامی بدین منظور از چه ابزاری استفاده می‌کند. دولت، به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای اعمال قدرت حاکم اسلامی، دارای ویژگی و موقعیتی است که بی‌توجهی به آن ممکن است روش‌های اصلاحی را ناکارآمد و حامیان اصلاح را دچار یأس سازد. در ادامه به چند نکته اشاره می‌شود.

1- 5. ضعف کارشناسی

فقدان اتاق فکر، بخشی‌نگری و فقدان نگاه کامل و آینده‌نگرانه و غلبه‌ی نگاه حقوقی بر نگاه فرهنگی را در نوشته‌ها و گفته‌های مدیران و مسئولان می‌توان دید. ضعف نگاه کارشناسانه سبب شده است که اولاً اقدامات انجام شده با عکس‌العل جامعه‌ی کارشناسی مواجه شود؛ ثانیاً به دلیل ناکام ماندن فعالیت‌ها، این ایده تقویت شود که نمی‌توان کاری انجام داد و به همین دلیل زمینه‌ی اقدامات بعدی از میان می‌رود.
سیاست‌های تجزیه‌گرایانه در پیگیری پروژه‌های کلان نیز از موانع دستیابی به اهداف است؛ برای مثال اگر طرح جامعه اصلاح پوشش، مشتمل بر ده‌ها سیاست، برنامه و فعالیت باشد، برخی گمان می‌کنند با تجزیه کردن طرح جامع و اجرای صرفاً بخشی از برنامه‌ها می‌توان دست‌کم به بخشی از اهداف رسید؛ حال آنکه ممکن است اجرای تجزیه‌گرایانه‌ی طرح‌ها نه تنها هیچ نتیجه‌ای عاید نسازد که نتایجی برخلاف انتظار ارائه دهد. آنچه به عنوان طرح ساماندهی مد و لباس در مجلس شورای اسلامی مطرح گردید، اگر به عنوان حلقه‌ای از یک زنجیر و در ضمن یک کلان‌طرح و با ملاحظه‌ی جوانب مختلف آن انجام می‌شد، می‌توانست زمینه‌ای برای اصلاح وضعیت باشد؛ اما در وضعیت کنونی که صرفاً به عنوان یک اقدام جزیی پیگیری می‌شود، چه بسا صرفاً به تکثیر مدل‌های لباس بینجامد و در خدمت ارضای حس تنوع‌طلبی جوانان قرار گیرد و طرح‌های بومی را موضوع تبرّج و خودنمایی‌های خلاف شرع قرار دهد.

2- 5. ساختارهای علوم اجتماعی

نکته‌ای که کمتر مورد بحث قرار گرفته، توجه به این مطلب است که دولت‌ها در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت، به استناد دیدگاه‌های متخصصان علوم اجتماعی، برنامه‌ی اصلاحی خود را تنظیم می‌کنند. در اینجا این پرسش قابل طرح است که آیا ممکن است نظام کارشناسی، خود دارای ماهیتی باشد که کارآیی آن را در اصلاح وضعیت موجود با تردید مواجه سازد؟ اگر به این نکته‌ی مهم توجه کنیم که علوم انسانی بر مفاهیم بنیادین، پیش‌فرض‌ها، تعاریف و ساختارهایی بنیان شده و از اهدافی برخوردار است که بر مبانی فلسفی استوار است و تعریف و تصویری که از انسان و ابعاد وجودی او، آزادی و اختیار، نسبت میان فرد و جامعه، نسبت میان دین و اجتماع، نسبیّت یا شمول گزاره‌های اخلاقی و اموری از این دست، در مکاتب فلسفی اختیار می‌شود، در جهت‌گیری‌های علوم مؤثر خواهد بود؛ و اگر این نکته را ملاحظه کنیم که علومی از قبیل جامعه‌شناسی، روانشناسی، مشاوره و علوم‌تربیتی، تحت سیطره‌ی گفتمان لیبرالیستی و چپ شکل گرفته و یا تطور یافته‌اند، آن‌گاه در قابلیت این علوم برای پی‌ریزی تمدن و تعمیق و گسترش فرهنگ اسلامی با تردیدهای مهمی مواجه خواهیم شد؛ از این‌رو می‌توان اذعان نمود پذیرش چارچوب تحلیل علمی رایج، می‌تواند به صحه‌گذاشتن بر برخی واقعیت‌های موجود منجر شود؛ برای مثال اگر بدپوشی را به عنوان یک ناهنجاری (در تعریف رایج آن در علوم اجتماعی) به شمار آوریم و درصدد اصلاح آن برآییم، با این مسئله مواجه می‌شویم که ممکن است اکثریت جامعه، پوشش مناسب را حدّی از پوشش بدانند که با ضوابط تعیین‌شده در شریعت همخوان نباشد و حتی ممکن است در زمانی، پوشش مورد نظر شرع و یا حجاب برتر با انکارگرایی و تحقیر عرفی مواجه شود؛ در این صورت باید در چارچوب اصول علوم اجتماعی، بر پوششی که شکل هنجار به خود گرفته است، مهر تأیید زد و آن را مشروعیت بخشید؟ یا بر آموزه‌های دینی و ضرورت اصلاح وضعیت موجود، تأکید بیشتری نمود؟

3- 5. ناهماهنگی و عدم جدیت در دستگاه‌های دولتی

دولت‌ها در مقاطع مختلف نشان داده‌اند که عزم و هماهنگی لازم را برای پیگیری اموری که نیازمند استمرار یا ثبات قدم است، ندارند؛ برای مثال با وجود آنکه ایران از حادثه‌خیزترین کشورها در زمینه‌ی تصادفات رانندگی است، اما هرگاه قوای انتظامی برای بهبود وضعیت اقدام کرده، یا با ملاحظه‌کاری‌های مسئولان مافوق، عقب نشسته و یا خود انگیزه‌ی پیگیری قاطعانه و مستمر را نداشته است. در موضوع حجاب، مسئله قدری پیچیده‌تر است. فشارهای بین‌المللی بر سر مفاهیم حقوق بشری و وجود روحیات سازشکارانه، ناهماهنگی در میان نهادهای پیگیر و مسئول که گاه به تخطئه‌ی یکدیگر انجامیده است، (13) عدم پیش‌بینی هزینه‌های ناشی از مقاومت برخی گروه‌ها و مسائلی از این دست، سبب شده است که هرگاه دولت‌ها گارد مقابله گرفته‌اند، به سرعت کوتاه بیایند؛ تا آنجا که اقشار مختلف فکر می‌کنند تصمیمی که اتخاذ می‌شود، امکان چانه‌زنی درباره‌ی آن وجود دارد و می‌توان از اهرم اعتراض یا فشار برای توقف برنامه‌ها سود جست.

4- 5. تغییر سریع سیاست‌ها و رویه‌ها

نظام جمهوری، با وجود محاسنی که دارد و باید در جای خود از آن بحث شود، این ویژگی را دارد که در مقاطع زمانی تعیین شده، دولت‌ها تغییر می‌کنند و جای خود را به دولت‌های جدید می‌دهند. تغییر سریع دولت‌ها کشور را با مشکل عدم ثبات در برنامه‌ها و سیاست مواجه می‌سازد. در برخی کشورها، احزاب حاکم، سیاست‌های بلندمدت خود را تدوین کرده‌اند و تغییر افراد، جزر و مد شدیدی در وضعیت ایجاد نمی‌کند. در کشور ما مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی علی‌القاعده ثبات سیاست‌های کلی و راهبردی را تضمین می‌کنند، اما مشکل اینجاست که دولت‌ها هریک بر اساس برداشت خود، سیاست‌ها را پیگیری می‌کنند و گاه نیز اعتقاد خود را بر سیاست‌ها و برنامه‌های مصوب ترجیح می‌دهند. در موضوع حجاب شاهد بودیم که پیگیری آن، برای برخی دولت‌ها اولویت نداشت و برخی نیز اصولاً به مداخله در موضوع پوشش اعتقادی نداشتند؛ (14) برای مثال در تاریخ 76/11/14 شورای عالی انقلاب فرهنگی «طرح توسعه فرهنگ عفاف» را تصویب و به دولت ابلاغ نمود؛ اما به دلیل آنکه این طرح، از نگاه وزارت کشور دولت اصلاحات، اجرایی نبود، بایگانی شد.

5-5. غلبه‌ی رضایتمندی عمومی بر مصالح عمومی

آیا همان تصویری که از ولی‎‌فقیه به عنوان شخص پارسا و عادل، حافظ مصالح اجتماعی مسلمین، آشنا با ادبیات دینی و زمان‌شناس به ذهن می‌رسد، بر دولت‌ها و نهادهای دولتی هم قابل انطباق است؟ دولت‌ها غالباً محصول رقابت‌های حزبی و سیاسی هستند و ممکن است در تمامی ابعاد، صلاحیت مدیران ارشد یا میانی آنها احراز شده نباشد. دغدغه‌ی بقاء در برخی دولتمردان، سبب می‌شود مردم را به مثابه‌ی برگه‌های رأی ببینند. این اشکال گرچه در کشور ما که پس از انقلاب، شمار زیادی از دولتمردان صالح را تجربه کرده است، کمتر می‌نماید، اما به هر میزان که باشد، تأثیر خود را بر سیاست‌ها و برنامه‌ها آشکار می‌سازد؛ بنابراین ترس از عدم اقبال عمومی و کم‌شدن میزان آرا در دوره‌های بعدی مجلس یا دولت، سبب ملاحظه‌کاری‌ها و کنارآمدن با واقعیت‌های موجود می‌شود. گاه نیز شعارهایی در اصلاح وضعیت موجود بر زبان می‌آید که بیشترین کارآیی آن خاموش‌کردن زمزمه‌ی کسانی است که به ادامه‌ی روند کنونی معترض‌اند؛ وگرنه، اگر قصد، اصلاح بود، ابتدا از نهادهای دولتی و از حاشیه‌ی همین دستگاه‌ها آغاز می‌شد.

6- 5. ضعف انگیزه در بدنه اجرایی

مشخصه‌ی مهم بدنه‌ی اجرایی آن است که ترکیب غالب آنها را کسانی تشکیل می‌دهند که با انگیزه‌های مالی خدمت می‌کنند و دغدغه‌های فرهنگی و اصلاح‌گرانه برای آنان اصل نیست؛ بنابراین نمی‌توان انتظار داشت با سوز و گداز به انجام وظیفه‌ی شرعی و مقابله با منکر برخیزند و یا به شناخت دقیق احکام شرعی و ویژگی‌های موضوعات احکام، توفیق یابند. چنین افرادی را به راحتی در اموری می‌توان به کار گرفت که کلیشه‌های مشخص و قابل محاسبه‌‎ای دارد؛ اما انجام صحیح امور کیفی را- که هنوز در قالب شاخص‌های کمّی قابل ارزیابی نشده‌اند- نمی‌توان از این مجموعه انتظار داشت. اقدام این گروه از ضابطان به نهی از منکر به عنوان یک شغل موظفی و با بضاعت اندک علمی و صرفاً با اصرار بر حفظ کلیشه‌ها، واکنش ظاهرگرایانه‌ی مردم را در پی دارد که به ظاهر، ضابطه‌ی پوشش را- در حدی که مورد مؤاخذه واقع نشوند- رعایت کرده‌اند؛ اما همین پوشش را وسیله‌ای برای تظاهرات جنسی و یا به مسخره‌گرفتن قانون قرار داده‌اند؛ چنان که نیکلاس کریسف خبرنگار مجله نیویورک تایمز، در ضمن بیان خاطرات سفر خود به ایران چنین می‌گوید: «زنان و دخترانی که اگر بدون پوشش مناسب اسلامی از خانه خارج شوند، به زندان خواهند افتاد، این روزها از لباس‌هایی استفاده می‌کنند که نه تنها جذابیت‌های آنها را خفه نمی‌کند که آنها را برجسته‌تر هم می‌کند». (15) وی سپس با لحنی طعن‌آمیز خطاب به رهبران دینی ایران می‌گوید: «باید مواظب باشند؛ چون در پوشش زنان ایرانی نه تنها هیچ اثری از اسلامی‌بودن نیست که به نوعی وهن عقاید مذهبی نیز محسوب می‌شود». (16)
در سال 1385 طبق طراحی، پرسنل نیروی انتظامی چند صباحی به عنوان ناهیان از منکر در موضوع حجاب وارد شدند. این حضور با دو مشکل مواجه بود: اول آنکه ورود پرسنل موظف، در عرصه‌های فرهنگی که نیازمند دغدغه‌ی شخصی است، تأثیرگذاری کمی دارد و دوم آنکه این مجموعه برای ورود در این عرصه، از توانمندی فرهنگی لازم برخوردار نیست؛ بنابراین بهتر است قوای انتظامی در جایگاه اصلی خود به عنوان ضابطان قوه قضائیه با جرم برخورد قانونی و مقتدرانه کنند، نه آنکه در نقش مشاوران فرهنگی ظاهر شوند؛ البته این نکته به معنای نادیده‌گرفتن نقش دولت در پیشگیری و مقابله با منکرات نیست، اما سازوکار مناسب خود را می‌طلبد.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر ر. ک به: فرامرز رفیع‌پور؛ توسعه و تضاد؛ ص 166.
2. عماد افروغ؛ «مصاحبه با دفتر مطالعات و تحقیقات زنان»، 1385.
3. محسن آژینی؛ «نشانه‌های خط نفوذ»؛ رسالت، 74/11/4، ص 4. ر. ک به: اریک فروم؛ جامعه‌ی سالم؛ ص 168. لفظ اتم در زبان یونانی به معنای فرد است.
5. اریک فروم؛ رسالت زیگموند فروید؛ ص 142- 143 و ر. ک به: اریک فروم؛ جامعه‌ی سالم؛ ص 194.
6. آلن‌پیس و باربارا؛ آنچه زنان و مردان نمی‌دانند؛ ص 197.
7. محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج5، ص 237.
8. همان؛ ص 338، بحارالانوار، ج103، ص 224.
9. وسائل‌الشیعة؛ ج20، ص 66، ح 25321، ص 167، ح 25322، ص 176، ح 25355، ص 178، ح 25359، ص 183، ح 25376 و 25377، ص 235، ح 25520.
10. وسائل‌الشیعة؛ ج20، ص 166، ح 25321.
11. تعدادی از افراد این گروه که در ابتدا هرزه‌پوشی را ابزاری برای ارتباط با پسران (بدون برقراری روابط جنسی) می‌دانند، یا گرفتار فریب جوانان می‌شوند و یا آنکه با ورود به هر مرحله و عادی‌شدن وضعیت در آن، تمایل به برداشتن گام‌های بعدی بیشتر می‌شود تا آنکه به مشکلات اساسی گرفتار می‌شوند.
12. ر. ک به: شادی صدر؛ «رد پای ما»؛ (www.shadisadr.com).
13. برای مثال فرمانده وقت نیروی انتظامی در سال 1383 ضمن اعلام برخورد این نیرو با زنانی که به شکل مانکن در جامعه وارد می‌شوند، چنین بیان می‌کند: این موضوع در واقع یک نوع انحراف اجتماعی است و به صرف برخورد پلیسی حل نخواهد شد (هاجرالسادات قاسمی؛ «حلقه‌های مفقود حجاب»؛ ماهنامه حوراء، ش9، ص 25).
14. برای مثال یکی از مشاوران رئیس دولت اصلاحات با عبارت‌هایی چون برخوردهای خشونت‌آمیز، عدم درک نسل جوان، افسردگی جوانان و نیاز به شادی و وجود تفکر طالبانی، در سایت شخصی خود اقدامات انجام شده را مورد انتقاد قرار می‌دهد (هاجرالسادات قاسمی؛ «حلقه‌های مفقود حجاب»؛ ماهنامه حوراء، ش9، ص 26).
15. به نقل از: هاجرالسادات قاسمی؛ «حلقه‌های مفقود حجاب»؛ ماهنامه حوراء، ش 9، (دی‌ماه 1383)، ص 25.
16. همان.

منبع مقاله :
حق‌شناس، جعفر؛ (1387)، نظام اسلامی و مسئله حجاب، قم: شورای عالی حوزه علمیه، چاپ اول.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما