خصوصیت انسانی که میخواهد گلیم خویش را سالم از آب بدر برد چیست؟ نگرشهای او، شیوه رفتار او در مقابله با تهاجم تکنوپولی و ابزار یورش آن، تکنولوژی ارتباطات چگونه است؟ چه نکاتی در خودسازی و یا تربیت چنین انسانی باید مورد توجه قرار گیرد؛ از هر نقطه نظر و از هر جایگاهی که به تکنولوژی رسانههای جمعی و ارتباطات بنگریم، یك محور مشتری را در همه دلهرهها و نظرگاهها میبینیم: جهان عواطف و اندیشه ما روابط اجتماعی و فردی ما، سیستم تفکر سیاسی و اجتماعی ما، در معرض دگرگونی است، این دگرگونیها کدامند و جهت حرکت و مقصد نهایی کدام است؟
کسانی به این سؤال و بررسی جواب آن علاقه مند هستند که از روی درد و علاقه خواهان حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش میباشند و میخواهند بدانند راه تربیت فرزندان و کودکانشان برای حفظ شخصیت و استقلال انسانی و برخورداری و بهرهوری از یک زندگی شرافتمندانه کدام است.
ژاک الول (Jacques Ellul) این سؤال را این گونه مطرح میکند: «انسانی را که امروزه بدان نیاز داریم چگونه باید بسازیم، انسانی که بتواند مرکز ثقل انسانیت را مصون داشته و ارتقاء و رشد انسانها را تضمین کند. در شرایط زیست محیطی امروز و تحولات و تطورات موجود و در مسیر تکامل زندگانی خود به یک موتاسیون، یعنی یک جهش نیازمندیم. نه یک جهش از نوع بیولوژیک آن، آن گونه که در سیر تکاملی موجودات زنده دیدهایم و نه انسانهای ماشینی و رباتها، بلکه درست برعکس، نیازمند به یک موتاسیون و یک جهش هستیم که از رهگذر آن انسانهایی ساخته و پرداخته شوند و به مرحلهای از رشد برتر و کاملتر برسند که بتوانند از تکنولوژیهای موجود و اشکال کامل شونده آن بهره گیرند، بدون آن که اسیر آنها شوند و توسط ماشین استثمار شوند، انسانهای جهش یافتهای که خود را حاکم بر ماشین بدانند نه هم عنان آن و یا زیر سلطه آن.»
انسان جهش یافتهای که مورد نظر الول است، جثهای نیست با چشمانی از حدقه درآمده و بینی ستبر و هیکلی دیو مانند، بلکه انسانی تکامل یافته به لحاظ تعقل و تفکر، انسانی که در اثر تعلیم و تربیت و قدرت اندیشه قادر است مرز و فاصله خود را با ماشین آلات و ابزارهای نوین و اعجاب برانگیز و مهیج و محرک تکنولوژی جدید حفظ کند.
ژاک الول خوب فهمیده است که غالب انسانها، اشیایی شدهاند و میشوند که ماشین برای سیطره خود بر آنان بدانان نیاز دارد؛ و نیز اعتقاد دارد که میتوان با تعلیم و تربیت پیکارگرانی را ساخت که بتوانند دست به ایجاد جبهه مقاومت زده و استقلال خود را حفظ کرده و مانع سلطه ماشینیسم برخود گشته و خود را از اسارت آن آزاد سازند. انسانهایی باید پرورش یابند که نجات خود را نه در طرد ماشین و نفی بهرهگیری از تکنولوژی میدانند، بلکه کسانی که آگاه و مختار و بهرهمند از مدیریت تفکر و تعقل و اندیشه و پایبند به سیستمهای ارزشی و برخوردار از باورهای انسان ساز، سازندهی سرنوشت خویش و آینده ساز جامعه خویش هستند. آیندهای که رشد و تعالی آن نه در تعالی و رشد ماشینیسم، بلکه در رشد و ارتقاء انسانها خلاصه میگردد. آیندهای که تکامل انسانی در آن نه به معنای فداشدن انسان در راه تکامل ماشین، بلکه رشد و تطور و تکامل جوامع از رهگذر بهرهگیری افزونتر از رشد و گسترش و تکامل تکنولوژی میباشد. انسان جهش یافته انسانی نیست که رشد و تعالی و بهبود کمی و کیفی زندگی را در «فدا کردن آسایش زندگی برای تهیه وسایل آسایش زندگی» میداند، بلکه انسانی است آزاد و آگاه و آفریننده، بینا و خلاق که سعادت جمع را در تلاش خود و صلاح خود را در اصلاح جمع و هر دو را مدیون کوشش و خیزش در چارچوب ارزشهای انسانی و تدبر و تفکر و نیز از مبنا و سکوی نیازهای واقعی درونی و برونی نشأت گرفته از فطرت و خرد انسانی میداند.
راههای اسارت انسان و فرهنگ انسانی را همانگونه که اشاره شد نیل پستمن در کتاب تکنوپولی ترسیم کرده است (انتشارات سروش 1373 - ترجمه دکتر طباطبایی. خواننده را به مطالعه آن توصیه میکنم) او بر اساس مشاهدات پژوهشگرانه خود و نیز بررسیهای علمی و دردمندانه تصویری از جامعه فوق صنعتی آمریکا عرضه میدارد که سخت تکان دهنده است. همچنین مسیر اسارت انسانها و مسیر تسلیم جامعه جهانی را به تکنولوژی افسار گسیخته و بدون اخلاق در کتاب دیگرش «زندگی در عیش، مردن در خوشی» (انتشارات سروش 73- ترجمه دکتر طباطبایی - خواننده را به مطالعه این کتاب، توصیه میکنم)، آن گونه که وسایل ارتباط جمعی، خاصه ماهوارهها و تلویزیون درصدد آن هستند عالمانه و هشداردهنده تعیین کرده است. مطالعه و مراجعه خواننده به این دو کتاب ما را از تکرار مطالب آن در این گفتار بی نیاز میکند.
در این جا به هفت نقطه نظر اشاره میکنیم که توجه بدان را پستمن برای پروراندن انسان جهش یافتهی مورد توجه ژاک الول ضروری میداند. انسانی که نه اسیر ماشین میشود و نه ماشینیسم میتواند او را در اسارت خود درآورد. اما این که چگونه میتوان این نقطه نظرات و این هشدارها را به کودکان و نسل جوان منتقل کرد مسئلهای است که در ادامه مطلب بدان میپردازیم.
1- هر تحول تکنولوژیک و هر نوآوری صنعتی به سان سکهای است که دو رو دارد. هر جنبه مثبت و هر فایده و امتیاز یک مقوله صنعتی، جنبهای منفی و زیانبار و خسارتی در طرف مقابل خود دارد. گاه ممکن است جنبه منفی و خسارات آن از کارآئی و بهره رسانی آن بیشتر باشد. گاه ممکن است بهره و اثرات مثبت آن در حدی باشد که پرداخت هر بهایی را برای آن مواجه سازد. این مطلب ممکن است عجیب به نظر آید. ولی اگر ببینیم انسانهایی را که در برخورد با یک پدیده نوین صنعتی، آن چنان ذوق زده و مجذوب و مسحور و از خود بیگانه شدهاند که به جنبههای منفی و خسارات حتمی و احتمالی آن بی توجه ماندهاند. یک چنین بی توجهی به عواقب کاربرد یک تکنولوژی عواقبی خطرناک خواهد داشت. هرچه جاذبه و فریبندگی یک مقوله صنعتی افزونتر باشد، عواقب منفی آن نیز دامنگیرتر است. به عنوان مثال به اتومبیل بیندیشیم. در کنار رفاه و امتیازات کاربردی آن و نیز فراگیر شدن و ضرورت اجتناب ناپذیر آن آلودگی هوا و محیط زیست و ترافیکهای وقت کش در جادهها و خیابانها و نابودی جنگلها و طبیعت و حوادث و تصادفات و دیگر زیانهای کوتاه و بلندمدت آن روی دیگر این سکه است، که نمیتواند و نباید از توجه و آیندهنگری بدور بماند.
کریستین نیستروم (Chritine Nystrom) استاد دانشگاه نیویورک این مطلب را چنین عنوان میسازد: «به جای آنکه بپرسیم صنعت به ما چه میدهد، بهتر و مهمتر است که بپرسیم صنعت از ما چه میستاند» شاید هم اصلح باشد که اول از مضرات آن سؤال کنیم، زیرا مطلبی است که هرگز عنوان نمیشود و موضوعی است که بسیار کم بدان پرداخته میشود و چه بسا عواقب زیانبار آن جبران ناپذیر باشد. کسانی که از این دیدگاه به صنعت مینگرند و به آن با عینک کنجکاوی و احتیاط نگاه میکنند، به هیچ وجه رجعتگرا و بدور از خصلت روشنفکری نیستند. برای روشنتر شدن مطلب، خواننده را به کتاب تکنوپولی ارجاع میدهم؛ که در آن به تفصیل و از دیدگاههای متفاوت در ده فصل بدین موضوع پرداخته شده است.
2- جنبههای مثبت و منفی و فوائد و خسارتهای یک تکنولوژی به هیچ روی یکسان نبوده و به هیچ وجه در گروههای مختلف اجتماعی و خردسالان و بزرگسالان به یکسان تأثیر نمیگذارد. به عبارت دیگر ممکن است یک پدیده صنعتی برای گروهی مفید و برای گروهی دیگر از اجتماع زیانبار باشد. به عنوان مثال با اختراع ماشین چاپ، کلام الهی از انحصار کلیسا بیرون آمد و در روی میز
آشپزخانه هر خانم خانهداری قرار گرفت، ولی به همان میزان از اقتدار کلیسای کاتولیک کاست و انحصار اسقفها و پاپها را درهم شکست. در حالی که برای فرقه کاتولیک زیانبار بود، موجب رشد و گسترش پروتستانها و پیروان لوتر گردید. در عین حال برای یهودیان اروپا تأثیری این چنین نداشت. خلاصه این که اختراع چاپ مفید برای پروتستانها و مضر برای کاتولیکها و بی تفاوت برای یهودیان بود.
یا مثلاً هر دستگاه اتوماتیک و خودکار، در عین این که به کار سرعت و دقت میبخشد و نیاز به نیروی انسانی را که در اثر خستگی و بیماری و گرسنگی و یا گرمی و سردی هوا و یا تنبلی و اعتصاب و مطالبه دستمزد بیشتر در تولید و میزان آن تأثیر مستقیم دارد کاهش میدهد. برای صاحب آن موجب سود مطمئن و فراوانتری میگردد ولی از طرف دیگر باعث بیکاری جمعی از انسانها شده، تعادل دادوستد انسانی را به هم میزند.
یک روشنفکر جهش یافته و هوشمند در برخورد با هر پدیده صنعتی باید از خود بپرسد، چه کس کدام گروه و طبقات اجتماعی و چگونه از این پدیده سود میبرند و چه کسانی و به چه میزان خسارت خواهند دید. بهم ریختن تعادل موجود به نفع چه کسانی وعلیه چه کسان دیگری است، آیا در مجموع به حال جامعه انسانی و ارتقاء بشریت مطلوب است یا زیانبار.
تردیدی نیست که تکنولوژی کامپیوتر کارآئی سازمانهای بزرگ سیاسی، جاسوسی، اطلاعاتی، مالی و تجاری و بانکها و صنایع را به مراتب زیادتر کرده است. جایگاه کامپیوتر در نظام اداری و پلیسی، در سیستمهای حسابداری و حتی در لابراتوارهای فیزیک و شیمی بگونهای است که استفاده از آن اجتناب ناپذیر شده است. ولی آیا برای خردسال 6 یا 10 و یا 15 سال هم بکارگیری کامپیوتر اجتناب ناپذیر است؟
وقتی کودک و نوآموزی را با کامپیوتر آشنا میکنیم، بدین منظور که او را با جهان نوین آشنا سازیم از خود نمی پرسیم این آشنایی او با این ابزار چه توانائیهایی را از او میرباید. ذهن فعال و خلاق و دارای تمرکز که برای فراگیری و تعلیم و آموزش یک دانش آموز ضرورت اولیه به حساب میآید و در اثر بازی با کامپیوتر به ذهنی منفعل و هیجان زده و غیرمتمرکز بدل میگردد، چگونه میتواند آتیهای تکامل یافته را در دنیای نوین فراروی دانش آموز قرار دهد. اگر از خود بپرسیم که بهره مندی هر کودک و نوآموز و جوان شاغل به تحصیل از کامپیوتر، بیشترین بهره را به کدام گروه اجتماعی عطا میکند و در خدمت چه کسانی خواهد بود، درمییابیم که تولید کنندگان و صاحبان صنایع و دست اندرکاران و بازی سازان و سازندگان نرم افزار بیشترین بهره را نصیب خود میسازند. شاید هم باشند پدران و مادرانی که برای سرگرم ساختن فرزندان و رهایی از غرولند آنان از این نماد کلاهی نصیب خود سازند. سست و کند کردن قدرت فکر، حافظه، فهم استدلالی، استنتاج، ضعف قدرت فراگیری، از بین رفتن تمرکز و تعادل و حفظ ارتباط بین گذشته و حال، ابتدائیترین مقولاتی هستند که در اثر بازی و اشتغال با کامپیوتر نصیب کودکان و نوجوانان میگردد.
3- هر مقوله و پدیده صنعتی علاوه بر حوزه کاربردی خود، دارای استعاره و ایدهای ذاتی است که غالباً و در نگاه ظاهر توجهی را جلب نمی کند ولی در بلندمدت حتی حیطه اندیشه و نوع نگرش مارا به جهان خواه در جهت مثبت و خواه منفی دگرگون میکند. فلسفه ذاتی هر پدیده جدید تکنولوژیک جهت و شیوه بکارگیری عقل و اندیشه ما را معین میکند، و حتی ارگانهای حسی و عاطفی مارا در مسیر خاصی هدایت میکند و بسته به نوع کاربرد و کارآئی خود عواطف ما و احساسات ما و یا عقل و شعور ما را به حرکت در میآورد. در بحثهای گذشته بدین مطلب مشروحاً پرداختهایم.
4- غالباً چنین است که فلسفه ذاتی و استعارهای تکنولوژی نوین یا یک مقوله جدید صنعتی در تعارض و تضاد با فلسفه و ایده درونی تکنیک ماقبل خود میباشد. ذکر یک مثال شاید به روشن شدن مطلب کمک کند.
رسانههای ارتباط جمعی در اشکال مختلف خود با یکدیگر بر سر حاکمیت و ربودن وقت و سرمایه و توجه و تمایلات مخاطبان خود در رقابت بسر میبرند. این بازار گرم رقابت را در آمریکای امروزه بیش از هر سرزمین دیگر شاهد هستیم و اشکال و صحنههای این رقابت را در سیاست و اخلاق و دین و اقتصاد و بالاخره در نهادهای آموزش و پرورش میبینیم. به عنوان مثال در مدارس شاهد رقابت دو تکنولوژی آموزشی و پرورشی و ارتباط جمعی هستیم که هر دو برای حفظ یا ایجاد برتری خود بر دیگری در غلبه بر فکر و اندیشه دانش آموز سخت به رقابت مشغولند از یک سو رسانه نوشتاری و ابزار کتابت و کلام مکتوب با تأکید نهانی خود بر منطق و استنتاج، تاریخ و تبیین واضح و عینیت و ذهنیت خاص خود و بالاخره نظم و استمرار قرائت و مطالعه قرار دارد و در دیگر سو رسانه الکترونی و تصویری تلویزیون با تأکید و بهره گیری از خصلت نهانی خود بر دیداری بودن و تبیین مصور و وضوح بلاواسطه و همزمانی و ارضاء لحظهای و برانگیختن احساس به جای تحریک عقل وارد میدان آموزشی شده است. امروزه کودکان و خردسالان ما در حالی وارد کلاس دبستان میشوند که سخت توسط تلویزیون پرورش یافتهاند و از اثرات درونی و برونی آن تأثیر فراوان بردهاند. در این جا ناگهان با روش و تکنیکی مواجه میشوند که از بن و اساس خصلت و فلسفهای مغایر با تکنیک تلویزیون دارد. کتاب و کاغذ و قلم و حروف مکتوب و اظهارات شفاهی آموزگار، دانش آموز را به یک نبرد روحی و درونی میکشاند. اینجا است که بحران ظهور میکند. دانش آموزی که قدرت خواندن را ندارد، تمایل به فراگیری را هم ندارد و حوصله و تمرکز، استمرار و مداومت را هم از دست میدهد، نخواهد توانست معنا و پیام نهفته در یک جمله مکتوب را دریابد. چنین دانش آموز دست پرورده تلویزیون از تجزیه و تحلیل و درک ارتباط بین کلمات و جملات عاجز است. چنین دانش آموزانی که نمیتوانند بیش از 4 الی 5 دقیقه حواس خود را بر روی توضیحات شفاهی آموزگار متمرکز کنند، در عمل قادر به فراگیری دانش نیستند، نه به این دلیل که خرفت و احمق هستند، بلکه فقط بدین سبب که در صحنه نبرد بین دو تکنولوژی ارتباطی، در جبهه نامناسب و ضعیفتر گام نهادهاند.
5- دگرگونیهای ناشی از ورود پدیدهای صنعتی و نوین به یک جامعه، از درون جامعه برمیخیزد و به طرف برون پراکنده میگردد. زیرا اینطور نیست که در کنار عناصر موجود یک مجموعه انسانی و زیست محیطی، پدیدهای نوین خود را جای دهد و مجموعه جدید عبارت باشد از شرایط قدیم به اضافه مقوله جدید. اگر به یک لیوان آب قطرهای جوهر اضافه کنیم، شرایط جدید را نمیتوان همان لیوان قدیم آب به اضافه قطرهای جوهر در گوشهای از لیوان تصور کرد. ورود قطره جوهر به درون لیوان آب، تمام ذرات و مولکولهای آب موجود در لیوان را متأثر کرده است و شرایطی کاملاً متفاوت از گذشته پدیدار ساخته است.
تکنولوژی جدید مقولهای نیست که به شرایط و محیط و اجزاء وروابط جمعی گذشته افزوده گردد و در کنار آنها عمل کند، بلکه همه اجزاء و محیط و ضوابط را تغییر میدهد و شرایطی جدید به وجود میآورد.
در قرن پانزدهم، ظهور صنعت چاپ و رواج و گسترش کتاب، چهره و درون جامعهی قبل از خود را بکلی دگرگون ساخت. دیگر جامعهی قدیم نبود که در کنار آن انبوهی مطالب مکتوب پدیدار شده باشد، شرایط اجتماعی و ذهن و اندیشه و جهان بینی و باورهای مجموعه انسانهای هر دیار از بن و بیخ متحول گردید. ظهور تلویزیون در آغاز دهه چهل پنجاه قرن حاضر در آمریکا، از این سرزمین دیاری بوجود آورد کاملاً متفاوت با آمریکای قبل از تکنولوژی تلویزیون، سیاست و مبارزات انتخاباتی و افکار عمومی و خانه و خانواده و مدرسه و کلیسا و کارخانه و هر باشگاه عمومی را رنگ جدیدی بخشید و از اساس دگرگون کرد.
پستمن میافزاید که یک روشنفکر جهش یافته در مقام برخورد با یک اختراع جدید یا یک پدیده صنعتی نوین جانب احتیاط را میگیرد، زیرا خوب فهمیده است که دگرگونیهای ناشی از ورود صنعت جدید فراگیر، اغلب غیرقابل پیش بینی و عمدتاً برگشت ناپذیر میباشد. و از این جهت است که چنین روشنفکرانی دل خوشی از سرمایه داران کلان ندارند. زیرا آنها را کسانی میدانند که نه تنها در پی تأمین منافع فردی خویش هستند، بلکه حتی حاضرند یک فرهنگ و یک اجتماع را نیز فدای اغراض مادی خویش سازند خلاقترین آنان نیز خود را براحتی تسلیم امیال سلطه طلب تکنولوژی میسازند و کاری به این ندارند که چه آداب و سنن و اخلاق و شرایط انسانی و ارزشهای والا و گرانقدری پایمال میگردد تا آزها و امیال روزافزون آنها تأمین و ارضاء گردد. بدین جهت است که پستمن سرمایهدارانی این چنین را افرادی رادیکال و افراطی میداند و میگوید مشهورترین رادیکالهای افراطی در آمریکا سرمایه دارانی نظیر بل (Bell)، فورد (Ford)، کارنگی (Carnegie) و گلدواین (Goldwyn) بودهاند که فرهنگ و تمدن قرن 19 را از بین بردند و قرن حاضر را آفریدند؛ او اضافه میکند: «برای من قابل درک نیست که چرا چنین موجوداتی را محافظه کار میخوانند. شاید به این دلیل که اغلب کت و شلوارهای تیره بر تن و کراواتهای خاکستری رنگ را برگردن دارند!» و میافزاید: «... با این بیان به هیچ وجه قصد دفاع از سوسیالیسم و کمونیسم را ندارم، منظور من آن است که یک چنین افراطیون جبهه سرمایه و سود نظیر رونالد ریگان را، باید تحت نظر و مراقبت نگاه داشت و افسار آنان را رها نکرد. اینها کسانی هستنند که از خانواده و زناشویی و تقوی و شرف و انسانیت دم میزنند، اما اگر رهایشان سازیم تمامی نهادهای حافظ و موجد این ارزشها را در جهت منافع مادی خویش نابود میسازند... همین جا مایلم اشاره کنم که این، فلاسفه و اندیشمندان و آموزگاران بزرگ و ناقدان اجتماعی دردمند نبودند که معماری قرن بیستم آمریکا و نظام آموزش و پرورش ما را عهده دار شدند، و نیز دانشجویان تظاهر کننده با موهای بلند و کتاب مارکس به زیر بغل نبودند که تأثیر منفی عمیق بر شطوح آموزشی و محتوا و روش تعلیم و تربیت فرزندان ما گذاردند. سازندگان جامعه کنونی ما و یورشگران به نظام آموزشی ما سرمایه داران و پیمانکاران و افراطیون نامرئی و کسانی بودند که در درون لباسهای تیره و کراواتهای خاکستری و مسکن گزیده در مناطق خوش آب و هوای شهری نظیر پرینستون (Princetone) و نیوجرسی (Newjersey) روزگار میگذرانند. از چنین مکانهایی است که تکنولوژیهای نوین خلق میشوند و به تولید انبوه رسیده و به فروش میرسند و از آموزگاران سراسر ایالات خواسته میشود از محتوای کتابهای درسی بکاهند و شیوههای امتحانی را ساده کنند، تا دانش آموزان کاهل عقدههای روانی پیدا نکنند. بهتر از نظام اندیشه و آموزش گذشته آمریکا نمونه و موردی نمیشناسم که اسارت و نابودی شرایط گذشته را توسط تکنولوژی جدید نمودار ساخته باشد...»
6- هر کدام از رسانههای نوین ارتباط جمعی بدین امر گرایش دارند که خصلت اسطورهای و مطلقگرائی خود را حاکم کنند. این خصلت از آنجا ناشی میشود که اغلب ما به دستاوردهای خود جنبه خدادادی داده و آن را موهبتی الهی میدانیم و رفته رفته به این باور کشانده میشویم که اینها جزئی از اجزای لایتجزای نظام طبیعت میباشند. پستمن میگوید: «... زمانی که از دانشجوئی میپرسم آیا میداند حروف الفباء در چه زمانی اختراع گردید، این شگفتی را در چهره او میبینم که گوئی سوال کردهام، ابرها و درختان و ستارگان چه زمانی اختراع شدهاند. این چنین است که فن و تکنیکی نظیر حروف الفباء جزئی از نظام حیات طبیعی ما قرار میگیرد و از نقش و وظیفه و رسالت آن غافل میگردیم... اتومبیل و هواپیما و تلویزیون و سینما و نشریات نیز امروزه چنین خصلتی پیدا کردهاند. اغلب ما آنها را جزئی از نظام حیات میدانیم... زمانی که یک پدیده صنعتی، ماهیت اسطورهای ییدا میکند. بسیار خطرناک میشود و خود را تمام عیار بر ما تحمیل میکند... امروز اگر به یک فرد آمریکایی بگوئید، شاید بهتر باشد که برنامههای تلویزیون ساعت 5 بعدازظهر آغاز شود و ساعت 11 شب به پایان برسد و نیز به هیچ وجه آگهی تجارتی پخش نکند، آنچنان متعجب و خیره به شما مینگرد، گوئی پیشنهاد کردهاید: آیا بهتر نیست خورشید، از این پس به جای ساعت 6، در ساعت 10 صبح طلوع کند...»
یک روشنفکر جهش یافته از این جهت، هر پدیده تکنولوژیک را عنصر غیر خودی انگاشته و هرگز به آن جنبه اسطورهای و ماوراء طبیعی نمیدهد و آن را جزئی لاینفک از نظام طبیعی عالم نمیداند، و در حالی که آن را تحسین میکند و از آن بهره میگیرد، بدقت مراقب عواقب خطرناک آن نیز میباشد.
7. تا این جا واژههای تکنولوژی و رسانههای ارتباط جمعی را بگونهای مطرح کردهام که گوئی مترادف یکدیگرند ولی در این جا باید تفاوت آنها را روشن سازم، به نظر میرسد رابطه این دو با یکدیگر شبیه رابطهی مغز با تفکر است. تکنولوژی مانند مغز فقط ابزاری است دارای کارائی ولی تفکر و اندیشه نوعی بهرهگیری و کاربری و استفاده کردن از آن وسیله است. و این البته بدان معنی نیست که ما با تکنولوژی وی با مغز هر چه را که اراده کنیم میتوانیم انجام دهیم. مغز انسانی دارای ساختمانی خاص است که حد و مرز ویژه خود را دارا میباشد و این چنین نیز باید به تکنولوژی نگریست. وقتی مثلاً هواپیمای جومبوجت را میسازیم، نه بدین منظور که عدهای بیکار را مثلاً از تهران به شهر ری منتقل کنیم. برای چنین هدفی این وسیله را نساختهایم. زمانی که تلویزیون ساخته شد، قطعاً بدین منظور نبوده است که بر روی صفحه مات آن فقط حروف و عبارات را منتقل کنیم آن چنان که بر روی یک صفحه کتاب مشاهده میکنیم. گرچه این کار را میتوان انجام داد ولی هرگز به آن اکتفا نمی کنیم. همچنین از کامپیوتر فقط به عنوان دفترچه یادداشت الکترونی بهره نمی گیریم. تکنولوژیها نیز مانند مغز دارای کارآئی خاص و معینی میباشند و همان را نیز از ما میخواهند ولی این بدان معنی نیست که حوزه کاربردی آنها برای همیشه از حد معینی فراتر نمی رود و یا نمی توانیم آنها را تحت اراده خود نگاه داریم. زمانی که با تکنولوژی یک وسیله ارتباط جمعی روبرو میشویم میتوانیم تا حدود زیادی، به جای پشت کردن به آن، و یا طرد آن، در محتوای پیامهای نهفته در آن دخالت کنیم. و آن را در جهت منافع انسانی و سودرسانی مفید به انسانها هدایت کنیم. در این جا مسائل مختلفی پیش میآید، زیرا هر وسیله ارتباط جمعی زمانی که وارد صحنه اجتماعی میگردد از شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی... آن جامعه نیز فرم گرفته و بازتابی متناسب با این شرایط پیدا میکند. به همین دلیل است که پیام نهفته در تلویزیون در آمریکا آن گونه نیست که در چین و روسیه و یا حتی آلمان میباشد؛ زیراسنن و آداب و شرایط اجتماعی و فرهنگی این جوامع با آمریکا تفاوت دارد.
اما نکته اساسی اینجاست که ما نباید اراده خود را در مصاف با تکنولوژی از دست بدهیم و آن را افسارگسیخته رها سازیم. تکنولوژی مخلوق ما است و باید تحت کنترل و نظارت ما باقی بماند. همانگونه که در پرورش و هدایت و حفظ سلامت مغز خود میکوشیم و حیطه و جهت و محتوای تفکر خود را در دست داریم، همین گونه هم باید تکنولوژی و رسانههای جمعی را در شکل و محتوا تحت نظر داشته باشیم بدین ترتیب هر فرد از افراد باید خود را به گونهای بسازد و یا ساخته شود که بدون کوچکترین ابهامی باور داشته باشد:
1- هر فرهنگی برای هر تکنیکی بهائی میپردازد.
2- فواید و زیانهای یک تکنولوژی یا یک پدیده صنعتی یکسان نیستند و در سطح جامعه نیز یکسان تقسیم نمی شوند.
3- هر پدیده صنعتی جهان بینی خاص خود را داراست.
4-پدیدههای صنعتی با یکدیگر بر سر تثبیت حاکمیت خود در رقابت هستند.
5- وقتی یک پدیده صنعتی وارد جامعهای میشود، خود را در کنار سایر عناصر آن جامعه قرار نمی دهد، بلکه مجموعه عناصر را از درون تغییر میدهد.
6- تمایل ذاتی هر تکنولوژی آن است که حالت و خصلت اساطیری و خداگونگی بیابد و جزئی جداناشدنی از اجزاء طبیعی عالم قلمداد گردد.
7- آگاهی و وقوف بر تفاوت بین تکنولوژی و رسانههای ارتباط جمعی ما را یاری میرساند تا بر محتوا و پیامهای رسانهها کنترل داشته و کاملاً تحولات اجتماعی ناشی از آنها را در اختیار و حوزه ارادی خود نگاهداریم.
منبع مقاله:
طباطبایی، صادق؛ (1388)، طلوع ماهواره و افول فرهنگ (چه باید کرد؟)، تهران: نشر اطلاعات، چاپ پنجم.
/م