تعبد و قبول معارف قرآن
نويسنده: ولي الله نقي پورفر
معارف والا و ارزشمند قرآن مجيد، انواري است الهي كه فطرت همگان را به سوي خود فرا ميخواند و در دل مؤمنين تأثير گذار است. همة مسلمين قرآن را به عنوان كلام الهي قبول دارند گرچه درجات ايمان و تعبد به قرآن متفاوت است ولي ايماني ارزشمند است كه انسان مومن پس از شناخت حقانيت و عظمت قرآن، از روي تعبد محض به معارف نوراني آن ايمان داشته باشد.
اينان براساس علم و معرفتِ عميق و ريشه دارشان خدا را شناخته، عاشقانه به او رو آوردهاند و با كلامش مأنوس گشتهاند و در اين انس و رفاقت بارها و بارها به معراج رفته حضور حق را به چشم دل شهود كرده، از لذّت ديدار جمالش سرمست گشتهاند، چرا كه قرآن تجلّي خدايِ رحمان و درياي بيكران علم خداست.
درك حجم عظيم مجهولات و ناچيزي علم بشر، در كنار چشيدن قطرهاي از حقيقت قرآن، كافيست كه كوههاي سر به فلك كشيده علم بشري را در برابر حقايق قرآن به زانو درآورده، تسليم نمايد و در برابر حوزههاي ناشناختة متشابهات قرآن به اعتراف به جهل و عجز كشاند تا كه با اضطرار و ابراز بندگي، كشف حقيقتش را طلب نمايند و به عنايت حق به درك و شهود آن نايل آيند:
«وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».[1]
(و كسي تأويل متشابه را جز خدا نميداند و ريشهداران در علم ميگويند به قرآن ايمان آوردهايم چرا كه هر يك از آنها (محكم و متشابه) از نزد پروردگارمان ميباشد، و جز صاحبانِ عقل عاري از شهوت به آن متذكر نميشوند، پروردگارا دلهايمان را منحرف ننما بعد از آنكه رهنمايمان كردي، و از پيشگاه خود، به ما رحمتي ـ بيحد و حصر و غيرقابل وصف ـ بخش، چرا كه فقط تو يگانه بخشندهاي).
در اين حوزه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز مأمور به تأني و عدم شتاب ميباشد تا كه وحي الهي پايان پذيرد و دريچهاي از حقايق را بر او مكشوف گرداند:
«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً».[2]
(به قرآن ـ يا به قرائت ـ شتاب ننما قبل از آنكه وحيِ آن بسويت پايان پذيرد و بگو پروردگارا مرا از علم بيفزا).
و اين تعبدي است فوقِ علم كه فقط «اولوا الألباب» به آن متذكر ميشوند والا آنكه علمي ناقص و قلبي مبتلا به مرض دارد به خود مغرور شده به توضيح و تشريح آلودة متشابهات ميپردازد و تعيين مصداق نموده فتنهاي بپا ميكند و خلقي را به گمراهي ميكشاند:
«... فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ...».[3]
(پس كساني كه در دلهايشان مرضي مستقر گشته است پس به انگيزة طلب فتنهگري و آشوب و طلب تأويل متشابه، پيروي ميكنند آنچه را كه از قرآن مشتبه مينمايد).
نمونة كوچك از اين دسته، فردي است كه نزد اميرمؤمنان ميآيد و از او درخواست ميكند خدا را با صفات محسوس چنان توصيف نمايد تا كه عشق و معرفت به او فزوني يابد، حضرت ـ عليه السّلام ـ با غضب طي سخناني بسيار عميق از توحيد، خطاب به آن مرد ميفرمايد:
«فَانْظُر أيُّهَا السّائِلُ فَما دَلَّكَ الْقُرآنُ عَلَيْه مِنْ صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ، وَ اسْتَضِيء بِنُورِ هِدايِتَهِ وَ ما كَلَّفَكَ الشَّيْطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَيْسَ فِي الْكِتابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَ لا في سُنَّة النَّبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ وَ أئِمَةِ الْهُدي أثَرَهُ فَكِلُ عِلْمَهُ إلَي اللهِ سُبْحانَهُ، فَإنَّ ذلِكَ مُنْتَهي حَقِّ اللهِ عَلَيْكَ، وَ اعلَمْ أنَّ الْراسِخينَ في الْعِلْمِ هُمُ الْذّينَ أغْناهُمْ عَنِ اقْتِحامِ الْسُّدَدِ المَضْرُوبَةِ دُونَ الغُيُوبِ الإقْرارُ بِجُمْلَةِ ما جُهِلُوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيْبِ المَحْجُوبِ، فمَدَحَ اللهِ إعْتِرافَهُم بِالعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَم يُحيطُوا بِهِ عِلْماً وَ سمّي تَرْكَهُمُ التَّعمُّقَ فيما لَمْ يُكَلِّفَهُم البَحْثَ عَن كُنْهِهِ رُسُوخاً».[4]
(پس اي پرسشگر با دقت بنگر پس آنچه را كه قرآن تو را بر آن چيز از صفتِ خدا دلالت نمود پس به آن اقتدا نما و به نور هدايت آن ـ قرآن ـ روشني بدست آور و آنچه را كه شيطان تو را بردانستن آن وادار نمود، از آنچه در كتاب بر عهده تو وجوبش نيست و نه در سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة هدايت اثرش موجود نميباشد. پس عملش را به خداي سبحان واگذار، چرا كه آن (عمل) نهايت حق خدا بر تو ميباشد.
و بدان كه «راسخان در علم» همان كساني هستند كه اقرار به همة آنچه كه تفسيرش را نميدانند ـ كه غيب محجوب است ـ آنها را از سرعت و شتاب و هجوم بر سدهاي زده شده در برابر غيبها، بينياز نموده (كفايت نموده) است، پس خدا اعترافِ آنان را بر ناتواني از دسترسي به آنچه به آن احاطة علمي ندارند، ستوده است و ترك تعمق آنها را در آنچه كه خداوند تحقيق از حقيقتش را برايشان تكليف نكرده است، «رسوخ» ناميده است).[5]
در پايان خطاب، حضرت ميفرمايند:
«پس بر آن حد و مرز اكتفا كن و عظمت خداي سبحان را با اندازة عقلت اندازه مگير كه از هلات شدگان خواهي گرديد».
«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً».[6]
(و رسول خدا فرمود: پروردگارا به يقين قومِ من اين قرآن را مطرود از زندگي تلقي نمودند).
در غير اين صورت چنين ايماني در برابر هجوم سخت فرهنگ بيگانه از دست خواهد رفت و ديگر نه مشمولِ شكايت پيامبر كه محكومِ غضب خدا و رسولش خواهيم بود.
به هشدار قرآن گوش فرا دهيم كه ميفرمايد:
«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ...».[7]
(پس اگر به همانند آنچه شما به آن ايمان آوردهايد، ايمان آورند، پس هدايت شدهاند و اگر اعراض كردند پس جز اين نيست كه ايشان در تفرقهجويي و سركشي بسر ميبرند...).
«راسخان در علم» و تعبد فوقِ علمي به قرآن:
اينان براساس علم و معرفتِ عميق و ريشه دارشان خدا را شناخته، عاشقانه به او رو آوردهاند و با كلامش مأنوس گشتهاند و در اين انس و رفاقت بارها و بارها به معراج رفته حضور حق را به چشم دل شهود كرده، از لذّت ديدار جمالش سرمست گشتهاند، چرا كه قرآن تجلّي خدايِ رحمان و درياي بيكران علم خداست.
درك حجم عظيم مجهولات و ناچيزي علم بشر، در كنار چشيدن قطرهاي از حقيقت قرآن، كافيست كه كوههاي سر به فلك كشيده علم بشري را در برابر حقايق قرآن به زانو درآورده، تسليم نمايد و در برابر حوزههاي ناشناختة متشابهات قرآن به اعتراف به جهل و عجز كشاند تا كه با اضطرار و ابراز بندگي، كشف حقيقتش را طلب نمايند و به عنايت حق به درك و شهود آن نايل آيند:
«وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».[1]
(و كسي تأويل متشابه را جز خدا نميداند و ريشهداران در علم ميگويند به قرآن ايمان آوردهايم چرا كه هر يك از آنها (محكم و متشابه) از نزد پروردگارمان ميباشد، و جز صاحبانِ عقل عاري از شهوت به آن متذكر نميشوند، پروردگارا دلهايمان را منحرف ننما بعد از آنكه رهنمايمان كردي، و از پيشگاه خود، به ما رحمتي ـ بيحد و حصر و غيرقابل وصف ـ بخش، چرا كه فقط تو يگانه بخشندهاي).
در اين حوزه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز مأمور به تأني و عدم شتاب ميباشد تا كه وحي الهي پايان پذيرد و دريچهاي از حقايق را بر او مكشوف گرداند:
«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً».[2]
(به قرآن ـ يا به قرائت ـ شتاب ننما قبل از آنكه وحيِ آن بسويت پايان پذيرد و بگو پروردگارا مرا از علم بيفزا).
و اين تعبدي است فوقِ علم كه فقط «اولوا الألباب» به آن متذكر ميشوند والا آنكه علمي ناقص و قلبي مبتلا به مرض دارد به خود مغرور شده به توضيح و تشريح آلودة متشابهات ميپردازد و تعيين مصداق نموده فتنهاي بپا ميكند و خلقي را به گمراهي ميكشاند:
«... فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ...».[3]
(پس كساني كه در دلهايشان مرضي مستقر گشته است پس به انگيزة طلب فتنهگري و آشوب و طلب تأويل متشابه، پيروي ميكنند آنچه را كه از قرآن مشتبه مينمايد).
نمونة كوچك از اين دسته، فردي است كه نزد اميرمؤمنان ميآيد و از او درخواست ميكند خدا را با صفات محسوس چنان توصيف نمايد تا كه عشق و معرفت به او فزوني يابد، حضرت ـ عليه السّلام ـ با غضب طي سخناني بسيار عميق از توحيد، خطاب به آن مرد ميفرمايد:
«فَانْظُر أيُّهَا السّائِلُ فَما دَلَّكَ الْقُرآنُ عَلَيْه مِنْ صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ، وَ اسْتَضِيء بِنُورِ هِدايِتَهِ وَ ما كَلَّفَكَ الشَّيْطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَيْسَ فِي الْكِتابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَ لا في سُنَّة النَّبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ وَ أئِمَةِ الْهُدي أثَرَهُ فَكِلُ عِلْمَهُ إلَي اللهِ سُبْحانَهُ، فَإنَّ ذلِكَ مُنْتَهي حَقِّ اللهِ عَلَيْكَ، وَ اعلَمْ أنَّ الْراسِخينَ في الْعِلْمِ هُمُ الْذّينَ أغْناهُمْ عَنِ اقْتِحامِ الْسُّدَدِ المَضْرُوبَةِ دُونَ الغُيُوبِ الإقْرارُ بِجُمْلَةِ ما جُهِلُوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيْبِ المَحْجُوبِ، فمَدَحَ اللهِ إعْتِرافَهُم بِالعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَم يُحيطُوا بِهِ عِلْماً وَ سمّي تَرْكَهُمُ التَّعمُّقَ فيما لَمْ يُكَلِّفَهُم البَحْثَ عَن كُنْهِهِ رُسُوخاً».[4]
(پس اي پرسشگر با دقت بنگر پس آنچه را كه قرآن تو را بر آن چيز از صفتِ خدا دلالت نمود پس به آن اقتدا نما و به نور هدايت آن ـ قرآن ـ روشني بدست آور و آنچه را كه شيطان تو را بردانستن آن وادار نمود، از آنچه در كتاب بر عهده تو وجوبش نيست و نه در سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة هدايت اثرش موجود نميباشد. پس عملش را به خداي سبحان واگذار، چرا كه آن (عمل) نهايت حق خدا بر تو ميباشد.
و بدان كه «راسخان در علم» همان كساني هستند كه اقرار به همة آنچه كه تفسيرش را نميدانند ـ كه غيب محجوب است ـ آنها را از سرعت و شتاب و هجوم بر سدهاي زده شده در برابر غيبها، بينياز نموده (كفايت نموده) است، پس خدا اعترافِ آنان را بر ناتواني از دسترسي به آنچه به آن احاطة علمي ندارند، ستوده است و ترك تعمق آنها را در آنچه كه خداوند تحقيق از حقيقتش را برايشان تكليف نكرده است، «رسوخ» ناميده است).[5]
در پايان خطاب، حضرت ميفرمايند:
«پس بر آن حد و مرز اكتفا كن و عظمت خداي سبحان را با اندازة عقلت اندازه مگير كه از هلات شدگان خواهي گرديد».
تعبد دون علم تودة مردم به قرآن:
«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً».[6]
(و رسول خدا فرمود: پروردگارا به يقين قومِ من اين قرآن را مطرود از زندگي تلقي نمودند).
در غير اين صورت چنين ايماني در برابر هجوم سخت فرهنگ بيگانه از دست خواهد رفت و ديگر نه مشمولِ شكايت پيامبر كه محكومِ غضب خدا و رسولش خواهيم بود.
به هشدار قرآن گوش فرا دهيم كه ميفرمايد:
«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ...».[7]
(پس اگر به همانند آنچه شما به آن ايمان آوردهايد، ايمان آورند، پس هدايت شدهاند و اگر اعراض كردند پس جز اين نيست كه ايشان در تفرقهجويي و سركشي بسر ميبرند...).
پی نوشت:
[1] . آل عمران/ 78.
[2] . ص/ 114.
[3] . آل عمران/ 7.
[4] . نهج البلاغه، خطبة اشباح 91.
[5] . با توجه به اين خطبه و آيه 7 آل عمران و روايات ذيل آيه معلوم ميشود راسخان در علم در برابر متشابهات در دو مقام بسر ميبرند: اول: مقام عجز و اعتراف به جهل در برابر متشابهات،ؤ دوم: مقام علم به تأويلِ متشابهات به عنايت و لطف الهي؛ اين وجه جمع با آية «قل رب زدني علماً» تأكيد ميشود.
اين توضيح به مناقشة عظيم ميان مفسرين در معني آيه پايان ميدهد و ديگر ناچار نخواهيم بود كه خطبة قطعي نهج البلاغه را طرد و يا توجيه نماييم چرا كه بلاغت كلام و نظارت صريح بيان حضرت به آيه شريفه و عدم احتمالِ تقيّه، راه را بر هر طرد و توجيه ديگري ميبندد.
[6] . فرقان/ 30.
[7] . بقره/ 137.