تعبد و قبول معارف قرآن

معارف والا و ارزشمند قرآن مجيد، انواري است الهي كه فطرت همگان را به سوي خود فرا مي‎خواند و در دل مؤمنين تأثير گذار است. همة مسلمين قرآن را به عنوان كلام الهي قبول دارند گرچه درجات ايمان و تعبد به قرآن متفاوت است ولي ايماني ارزشمند است كه انسان مومن پس از شناخت حقانيت و عظمت قرآن، از روي تعبد محض به معارف نوراني آن ايمان داشته باشد. «راسخان در علم» و تعبد فوقِ علمي به قرآن: بايد در برابر قرآن، همچون «راسخان در علم» بود كه بي‎چون و چرا و با آرامش كامل به تمامي قرآن أعمّ از «محكم و متشابه» ايمان آورده‎اند
شنبه، 29 تير 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعبد و قبول معارف قرآن
تعبد و قبول معارف قرآن
تعبد و قبول معارف قرآن

نويسنده: ولي الله نقي پورفر
معارف والا و ارزشمند قرآن مجيد، انواري است الهي كه فطرت همگان را به سوي خود فرا مي‎خواند و در دل مؤمنين تأثير گذار است. همة مسلمين قرآن را به عنوان كلام الهي قبول دارند گرچه درجات ايمان و تعبد به قرآن متفاوت است ولي ايماني ارزشمند است كه انسان مومن پس از شناخت حقانيت و عظمت قرآن، از روي تعبد محض به معارف نوراني آن ايمان داشته باشد.

«راسخان در علم» و تعبد فوقِ علمي به قرآن:

بايد در برابر قرآن، همچون «راسخان در علم» بود كه بي‎چون و چرا و با آرامش كامل به تمامي قرآن أعمّ از «محكم و متشابه» ايمان آورده‎اند چه حقيقت آن را دريابند و چه در حجاب قرار گيرند، چرا كه اينان ريشه در سرزمين علم دوانده، از آن تغذيه نموده، همچون درختاني تنومند به غلظت و استحكام رسيده‎اند و در نتيجه بيش از هر كس ديگر به حجم عظيمِ مجهولات و ناچيزي علمِ بشري پي برده‎اند.
اينان براساس علم و معرفتِ عميق و ريشه دارشان خدا را شناخته، عاشقانه به او رو آورده‎اند و با كلامش مأنوس گشته‎اند و در اين انس و رفاقت بارها و بارها به معراج رفته حضور حق را به چشم دل شهود كرده، از لذّت ديدار جمالش سرمست گشته‎اند، چرا كه قرآن تجلّي خدايِ رحمان و درياي بيكران علم خداست.
درك حجم عظيم مجهولات و ناچيزي علم بشر، در كنار چشيدن قطره‎اي از حقيقت قرآن، كافيست كه كوههاي سر به فلك كشيده علم بشري را در برابر حقايق قرآن به زانو درآورده، تسليم نمايد و در برابر حوزه‎هاي ناشناختة متشابهات قرآن به اعتراف به جهل و عجز كشاند تا كه با اضطرار و ابراز بندگي، كشف حقيقتش را طلب نمايند و به عنايت حق به درك و شهود آن نايل آيند:
«وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».[1]
(و كسي تأويل متشابه را جز خدا نمي‎داند و ريشه‎داران در علم مي‎گويند به قرآن ايمان آورده‎ايم چرا كه هر يك از آنها (محكم و متشابه) از نزد پروردگارمان مي‎باشد، و جز صاحبانِ عقل عاري از شهوت به آن متذكر نمي‎شوند، پروردگارا دلهايمان را منحرف ننما بعد از آنكه رهنمايمان كردي، و از پيشگاه خود، به ما رحمتي ـ بي‎حد و حصر و غيرقابل وصف ـ بخش، چرا كه فقط تو يگانه بخشنده‎اي).
در اين حوزه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز مأمور به تأني و عدم شتاب مي‎باشد تا كه وحي الهي پايان پذيرد و دريچه‎اي از حقايق را بر او مكشوف گرداند:
«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً».[2]
(به قرآن ـ يا به قرائت ـ شتاب ننما قبل از آنكه وحيِ آن بسويت پايان پذيرد و بگو پروردگارا مرا از علم بيفزا).
و اين تعبدي است فوقِ علم كه فقط «اولوا الألباب» به آن متذكر مي‎شوند والا آنكه علمي ناقص و قلبي مبتلا به مرض دارد به خود مغرور شده به توضيح و تشريح آلودة متشابهات مي‎پردازد و تعيين مصداق نموده فتنه‎اي بپا مي‎كند و خلقي را به گمراهي مي‎كشاند:
«... فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ...».[3]
(پس كساني كه در دلهايشان مرضي مستقر گشته است پس به انگيزة طلب فتنه‎گري و آشوب و طلب تأويل متشابه، پيروي مي‎كنند آنچه را كه از قرآن مشتبه مي‎نمايد).
نمونة كوچك از اين دسته، فردي است كه نزد اميرمؤمنان مي‎آيد و از او درخواست مي‎كند خدا را با صفات محسوس چنان توصيف نمايد تا كه عشق و معرفت به او فزوني يابد، حضرت ـ عليه السّلام ـ با غضب طي سخناني بسيار عميق از توحيد، خطاب به آن مرد مي‎فرمايد:
«فَانْظُر أيُّهَا السّائِلُ فَما دَلَّكَ الْقُرآنُ عَلَيْه مِنْ صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ، وَ اسْتَضِيء بِنُورِ هِدايِتَهِ وَ ما كَلَّفَكَ الشَّيْطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَيْسَ فِي الْكِتابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَ لا في سُنَّة النَّبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ وَ أئِمَةِ الْهُدي أثَرَهُ فَكِلُ عِلْمَهُ إلَي اللهِ سُبْحانَهُ، فَإنَّ ذلِكَ مُنْتَهي حَقِّ اللهِ عَلَيْكَ، وَ اعلَمْ أنَّ الْراسِخينَ في الْعِلْمِ هُمُ الْذّينَ أغْناهُمْ عَنِ اقْتِحامِ الْسُّدَدِ المَضْرُوبَةِ دُونَ الغُيُوبِ الإقْرارُ بِجُمْلَةِ ما جُهِلُوا تَفسيرَهُ مِنَ‌ الغَيْبِ المَحْجُوبِ، فمَدَحَ اللهِ إعْتِرافَهُم بِالعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَم يُحيطُوا بِهِ عِلْماً وَ سمّي تَرْكَهُمُ التَّعمُّقَ فيما لَمْ يُكَلِّفَهُم البَحْثَ عَن كُنْهِهِ رُسُوخاً».[4]
(پس اي پرسشگر با دقت بنگر پس آنچه را كه قرآن تو را بر آن چيز از صفتِ خدا دلالت نمود پس به آن اقتدا نما و به نور هدايت آن ـ قرآن ـ روشني بدست آور و آنچه را كه شيطان تو را بردانستن آن وادار نمود، از آنچه در كتاب بر عهده تو وجوبش نيست و نه در سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة هدايت اثرش موجود نمي‎باشد. پس عملش را به خداي سبحان واگذار، چرا كه آن (عمل) نهايت حق خدا بر تو مي‎باشد.
و بدان كه «راسخان در علم» همان كساني هستند كه اقرار به همة آنچه كه تفسيرش را نمي‎دانند ـ كه غيب محجوب است ـ آنها را از سرعت و شتاب و هجوم بر سدهاي زده شده در برابر غيبها، بي‎نياز نموده (كفايت نموده) است، پس خدا اعترافِ آنان را بر ناتواني از دسترسي به آنچه به آن احاطة علمي ندارند، ستوده است و ترك تعمق آنها را در آنچه كه خداوند تحقيق از حقيقتش را برايشان تكليف نكرده است، «رسوخ» ناميده است).[5]
در پايان خطاب، حضرت مي‎فرمايند:
«پس بر آن حد و مرز اكتفا كن و عظمت خداي سبحان را با اندازة عقلت اندازه مگير كه از هلات شدگان خواهي گرديد».

تعبد دون علم تودة مردم به قرآن:

اكثريت توده‎هاي مردمي مسلمان به تقليد و پيروي از آباء و اجداد و محيط تربيتي خويش به تمامي قرآن ايمان دارند و كوچكترين شبهه‎اي بخود راه نمي‎دهند، ليكن اين ايمان تا با نور معرفتي همراه نشود در فكر و روحِ آنان كارساز نبوده از بركات قرآن در محروميّت بسر خواهند برد، از اين رو با استفاده از عشق آنان به قرآن بايد كوشيد مردم را به حقايق قرآن آشنا كرد و حد و مرزهاي ارتباط با قرآن را به آنان آموخت تا از بركات قرآن بهره‎مند گرديم و شرمسارِ شكايتِ رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در قيامت نباشيم:
«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً».[6]
(و رسول خدا فرمود: پروردگارا به يقين قومِ من اين قرآن را مطرود از زندگي تلقي نمودند).
در غير اين صورت چنين ايماني در برابر هجوم سخت فرهنگ بيگانه از دست خواهد رفت و ديگر نه مشمولِ شكايت پيامبر كه محكومِ غضب خدا و رسولش خواهيم بود.
به هشدار قرآن گوش فرا دهيم كه مي‎فرمايد:
«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ...».[7]
(پس اگر به همانند آنچه شما به آن ايمان آورده‎ايد، ايمان آورند، پس هدايت شده‎اند و اگر اعراض كردند پس جز اين نيست كه ايشان در تفرقه‎جويي و سركشي بسر مي‎برند...).

پی نوشت:

[1] . آل عمران/ 78.
[2] . ص/ 114.
[3] . آل عمران/ 7.
[4] . نهج البلاغه، خطبة اشباح 91.
[5] . با توجه به اين خطبه و آيه 7 آل عمران و روايات ذيل آيه معلوم مي‎شود راسخان در علم در برابر متشابهات در دو مقام بسر مي‎برند: اول: مقام عجز و اعتراف به جهل در برابر متشابهات،ؤ دوم: مقام علم به تأويلِ متشابهات به عنايت و لطف الهي؛ اين وجه جمع با آية «قل رب زدني علماً» تأكيد مي‎شود.
اين توضيح به مناقشة عظيم ميان مفسرين در معني آيه پايان مي‎دهد و ديگر ناچار نخواهيم بود كه خطبة قطعي نهج البلاغه را طرد و يا توجيه نماييم چرا كه بلاغت كلام و نظارت صريح بيان حضرت به آيه شريفه و عدم احتمالِ تقيّه، راه را بر هر طرد و توجيه ديگري مي‎بندد.
[6] . فرقان/ 30.
[7] . بقره/ 137.

منبع: تدبر در قرآن




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط