مترجم: هادی بِزدی ثانی
با تکیه بر جایگاه تفسیر موضوعی
آیههای قرآن، حکمت الهی را در آفرینش آدمیان و جنیان، در این گفته پروردگار والا روشن داشتهاند: «جن و انس را نیافریدم مگر برای آن که مرا بپرستند...» (ذاریات/56)، نیز سنت الهی را در برانگیختن مردمان پس از مرگشان، برای محاسبه و بازپرسیشان از امانتی که حاملش بودهاند، آشکار ساختهاند: «پس آیا گمان میبرید که شمایان را به بیهودگی آفریدیم و به سوی ما برنمیگردید؟» (مؤمنون/115).خداوند، آفرینش، تکلیف و وظیفه، و بازگشت پس از مرگ را روشن کرده است و آدمی را در شناخت شیوه پرستش و راه وی در زندگی دنیا، به خرد، اجتهاد، خواستهها و تمایلاتش واننهاده است، بلکه به سویش، فرستادگانی را فرستاده و برای راهنماییاش، کتابهایی را نازل فرموده است: «و ما تا پیامبری برنینگیزیم، عذاب کننده نباشیم...» (اسراء/15).
سنت الهی، آن بوده است که فرستادگان و رسولان از همان مردمانی باشند که به سویشان فرستاده گشتهاند و همزبان ایشان؛ و این برای به جای آوردن کامل رسالت و پیامبری است؛ و از آن روستا تا غرض و خواست از ارسال ایشان به سوی مردم، در بیان رهنمودها، به آسانترین راهها انجام پذیرد: «و نفرستادیم هیچ رسولی را جز آن که همزبان مردم خود بود تا برای ایشان به روشنگری پردازد...» (ابراهیم /4).
بنابراین، رسولی که وظیفه تبلیغ را داراست، آگاهترین مردم است به وظیفه خود، و دانشمندترین و آشناترین ایشان به رسالتش و در نتیجه، تواناترین اینان در بیان مراد پروردگار والا از کتاب او و آیات آن.
این سنتها و حکمتهای الهی، در خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسالت او، تجلی یافته است و آیات گرانسنگی که فرود آمده، این ابعاد را به روشنی، بیان میدارند: گاه پروردگار والا، برای ایشان، عهده دار حفظ و نگاهبانی از قرآن میشود. همانا ما ذکر را فرود آوردیم و به راستی، آن را نگهداریم (حجر/9). و گاه دیگر، پروردگار پاک و والای او، برای ایشان، متعهد جمع قرآن و توضیح و تبیین آن میگردد. «همانا برماست گردآوری و خواندن قرآن، پس چون آن را بر خواندیم، به همان سان، خواندنش پی گیر، و سپس، توضیح آن نیز بر عهده ماست» (قیامت/17 - 19). و گاه پروردگارش وی را به تبلیغ آیات گرانسنگ به مردم، و مبارزه ایشان [با الهام از] قرآن، فرمان میدهد: «پس از کافران، اطاعت مکن و با یاری از قرآن، با آنان به جهادی بزرگ بپرداز» (فرقان/52).
از این روست که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، داناترین بندگان خداوند به کتاب الله است؛ چه تبلیغ کامل رسالت، بسته به فهم و دریافت اجمالی و تفصیلی ایشان به محتوای رسالت است و این، امری است آشکار:«... و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی...» (نحل/44). پس از فهم رسول، فهم و برداشت یاران ایشان - که خشنودی خداوند بر ایشان باد - جای دارد؛ هر چند فهم اینان از قرآن، کلی است (فهم اینان از ظاهر قرآن، به گونهای اجمالی و درباره احکام و فرمودههای آیینی آن، تفصیلی است).
احاطه کامل اینان به مفاهیم قرآن کریم، ضروری نیست، آنسان که هیچ چیزی از چشم اینان پنهان نباشد. این مطالب را به دلیل آنچه از صحابه برای ما نقل شده، میگوییم. با وجود مراجعه پی در پی صحابه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای بیان آنچه فهمش برای اینان دشوار بوده یا برای رفع ابهامی که فهم اینان از آیات را در بر میگرفته است، کتب تفسیر و احادیث صحیح نبوی، بازگو میکنند که برخی صحابه، تا واپسین مرحله زندگیشان، پس از مرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در پی تفسیر برخی آیات و مفاهیم بودهاند؛ برای نمونه، روایات نقل میکنند که عمر بن خطاب، برفراز منبر، در یکی از خطبههای خود، از واژه «ابّ» در کلام الهی «و فاكهةً و أبَاً (1)» پرسید و آن گاه، بدین سخن رسید که: «چه ضرری تو را میرساند، اگر معنای آن ندانی!». (2)
بنابراین، کندوکاو و جستجو درباره این گونه موارد که حکمی عملی و کاربردی بر آن مترتب نبوده، تکلفی است بیهوده و از همین روست که صحابه - که خشنودی خداوند بر ایشان باد - بدانچه مربوط به جنبههای نظری فروع عقاید، یا آنچه در پیوند با سرگذشت امتها یا آفرینش آسمانها و زمین... بوده است، بسنده میکردند... به دیگر سخن، اینان در این گونه موارد، به نکته کلیدی پند و اندرز آن و اعتقاد اجمالی به آن، بسنده مینمودند؛ بلکه نهی آشکار قرآنی است از خوض و ژرف کاوی در مثل چنین مواردی که تأثیری در احکام عملی و کاربردی ندارند؛ خداوند والا میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد، شما را اندوهناک میکند، مپرسید. و اگر هنگامی که قرآن نازل میشود، درباره آنها سؤال کنید، برای شما روشن میشود. خدا از آن [پرسشهای بیجا] گذشت، و خداوند آمرزنده بردبار است. گروهی پیش از شما [نیز] از این [گونه] پرسشها کردند، آنگاه به سبب آن، کافر شدند» (مائده/101- 102).
همچنان که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نهی از استفسار و توضیح خواهی دربارهی اموری که واقعیتی کاربردی و عملی در زندگی مسلمانان ندارد، روایت شده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «نادرست کارترین مسلمانان کسی است که از چیزی که حرام و ناروا نیست، پرسش کند و بدین پرسشش، آن چیز ناروا گردد و حرام. (3)» در حدیث صحیح است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): فرمود: «رهایم کنید از آنچه شما را از آن وانهادهام که همانا آنان را که پیش از شما بودند، فزونی پرسشها و اختلاف انگیزیشان بر سر پیامبران، تباه ساخت» (4).در حدیث صحیح دیگر است: «خداوند متعال، واجباتی را بایسته و فرض قرار داده است، پس آن را تباه مسازید؛ حدودی را مشخص کرده است، پس از آن پای فراتر منهید؛ چیزهایی را حرام شمرده است، پس حرمتش مشکنید و از باب رحمت به شمایان و نه از روی فراموشی، از چیزهایی سکوت کرده است، پس درباره آن مپرسید» (5).
حکمت الهی در این باره - و خداوند آگاهتر است - آن است که توجه مردم به امور نظری و فرعیاتی که پیوندی با احکام عملی و کاربردی ندارند، به تفرقه، چالش، نزاع و بحث بی نتیجه و فرهنگ زدگی منجر میگردد، در حالی که امت اسلامی، امت جهاد، تبلیغ، تلاش و کار است، از این روی بایسته نبود که به چنین مشغلههایی روی آورد، بویژه در آن دوره نخست و مرحله بنیانگیری حکومت اسلامی.
افزون بر آنچه گذشت، توانمندیهای فرهنگی و زبانی صحابه، در یک سطح از آگاهی، فهم و استنباط نبوده است. بخاری در کتاب صحیح خود، از شَعبی و او از عدی بن حاتم نقل میکند که: «عدی، عقالی سپید و عقالی سیاه را به دست گرفت و در برخی مواقع از شب، به آن مینگریست ولی از هم تشخیص داده نمیشدند. چون صبح کرد، گفت: ای رسول خدا! دو عقال را به زیر بالشم نهادم، [و گهگاه به آن دو مینگریستم]، پیامبر فرمود: «بالشت بسیار پهن بوده است که رسن سپید و سیاه به زیر آن جای گرفته است!». (6)
برخی دیگر از صحابه در سفر و حضر همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و از وی جدا نمیشدند، از این روی به اسباب نزول و دیگر چیزهایی که همراه وحی بوده و دیگران آن را درنمییافتند، آگاه میگشتند. همه این موارد، ملکهای ذهنی و علمی را برای ایشان به وجود میآورد که جز ایشان را فراهم نبود؛ مسروق میگوید: «با یاران محمد نشستم، پس ایشان را چون برکهای یافتم؛ یکی، یک نفر را سیراب میساخت و دیگر برکه، دو تن را؛ برکهای 10 نفر را سیراب مینمود و برکهای، 100 کس را، برکهای دیگر نیز، اگر همه زمینیان بر آن فرود میآمدند، ایشان را سیراب، بازمیگرداند.» (7)
آری! «و خداوند آب را از آسمان فرو فرستاد، پس دشتها و زمینها، به وسع خود، آب را روان ساختند.» (رعد/17).
در روایتی که ابوالشیخ، ابن مردویه و حاکم نیشابوری در مستدرک خود، از ابن عباس بازگویه کردهاند، سخنی است دال بر این که برخی صحابه، بعضی از آیات را به گونهای نادرست، دریافتهاند که ایشان را در تنگنا میافکند. ابن عباس میگوید: در روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باده نوشان با دست و نعلین و چوبدست زده میشدند. هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چشم از جهان فروبست، ابوبکر گفت: اگر ایشان را به طور کامل حدی واجب دانیم، آنچه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زده میشدند، انجام میگیرد، از این روی، ایشان را40 تازیانه میزد. چون از دنیا رفت، عمر نیز پس از وی، باده نوشان را 40 تازیانه مینواخت؛ تا این که مردی از نخستین مهاجران، به نزدش آورده شد که باده نوشیده بود. عمر فرمان به تازیانهاش داد. مرد گفت: از چه روی، مرا تازیانه میزنی؟، میان من و تو، کتاب خداوند، داور است. عمر گفت: در کجای کتاب خداوند، مییابی که تو را تازیانه نزنم؟ مرد گفت: خداوند بزرگ در کتابش میگوید: بر آنان که ایمان آورده و کار نیکو کردند، گاهی در آنچه خوردهاند، نیست.» [مائده/93]، من از کسانیام که ایمان آورده و کار نیکو انجام دادهاند، آنگاه پرهیزگاری پیشه ساخته و احسان نمودهاند... همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدر، احد، خندق و دیگر غزوات را درک کردم. عمر [به اطرافیان] گفت: آیا شما او را پاسخی ندارید؟ ابن عباس گفت: این آیات، چونان عذری است گذشتگان را و حجتی است برای دیگران؛ عذری است برای گذشتگان، از آن روی که اینان به خداوند ایمان آوردند، پیش از آن که باده بر ایشان حرام گردیده باشد، و حجتی است دیگران را، چه خداوند میفرماید: «شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه، پلیدند و از عمل شیطانند، پس از آنها دوری گزینید...» (مائده 90) تا این که آیه بعدی رسید. پس تو، گر چه از کسانی هستی که ایمان آوردند، کار نیک کردند و آنگاه پرهیزگاری ورزیدند و ایمان داشتند و احسان نمودند... خداوند از این که باده نوشیده گردد، بازداشته است! عمر گفت: درباره او چه نظری دارید؟ علی بن ابی طالب (علیه السلام) گفت: بر این باوریم که چون باده نوشیده، مست گشته و چون مست گشته، هذیان گفته و چون هذیان گفته، [بر کتاب خدا] دروغ بسته است و بر دروغزن و افترازن است که 80 تازیانه خورَد. پس عمر فرمان به نواخت 80 تازیانه راند (8)». در زمان تابعان، به دلیل نیاز مردم به تفسیر قرآن کریم، دایرهی نگرشها و نظرها در تفسیر گسترش یافت، زیرا:
1. به دلیل دوری از زمان نزول و گسترش اسلام.
2. درآمدن گروهها و اقوامی به اسلام که برخی از اینان پیشینهای از فرهنگ اسلامی را نداشتند، بلکه برخی از اینان که به دینهای پیش از اسلام گردن نهاده بودند، پیشینههایی از فرهنگهای دیگر داشتند.
3. همچنین در اسلام، نسلی پای به گیتی نهاده بود که دانش و شناخت کامل به شیوههای زبانی عرب و آنچه در زمان نزول قرآن اتفاق افتاده بود، نداشت، مگر در حد همان چیزهایی که از صحابه که خداوند از ایشان خشنود باد - فراگرفته بودند. تا این زمان، تفسیر به شیوه روایت، نقل میشد به گونهای که صحابه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین برخی از ایشان از صحابه دیگر روایت میکردند و تابعان نیز از صحابه و برخی از اینان از برخی دیگر.
4. در اواخر دورهی بنی امیه و آغاز عصرعباسی، عصر تدوین آغاز و حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گردآوری شد (9)، از این روی، آنانی که کارشان، گردآوری بازگفتهها و احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، کران تا کران را درنوردیدند. در رأس اینان بودند: ابن شهاب زُهری (م 124 هـ. ق)، شعبة بن حجاج (م 160 هـ. ق)، وکیع بن جراح (م 197هـ.ق)، سفیان بن عیینه (م198 هـ-ق)، روح بن عبادة بصری (م205 هـ.ق)، عبدالرزاق بن همام صنعانی (م 211هـ.ق)، آدم بن ایاس (م 220هـ.ق)، احمد بن حنبل (م 241هـ.ق)، عبدبن حمید (م249هـ.ق)، ابن ماجه (م273هـ.ق)، ابن جریرطبری (م 310هـ.ق)، و بسیاری دیگر.
از تفسیرهای اینان، جز تفسیر مجاهد، عبدالرزاق صنعانی، ابن ماجه و ابن جریر طبری چیزی به ما نرسیده است.
تا این دوره، تفسیر براساس ابواب حدیثی گردآوری میشد و در آن، بازگفتهها و روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا بزرگان صحابه که درباره تفسیر آیه یا آیههایی بود، تدوین میگشت. با این حال، درباره تفسیر هر آیه از آیههای قرآن کریم، بحث نمیشد؛ تنها آنچه نسبت آن از راه سند، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از صحابه، ثابت بود، یاد میگشت.
تا پیش از آغاز سدهی سوم هجری، تفسیر مستقلی از قرآن را نمییابیم که آن را سوره به سوره یا آیه به آیه، بررسیده باشد. با وجودی که روایاتی نقل میکنند که مجاهد (م 104 هـ.ق) از ابن عباس پرسشهایی میکرده و همراه خود الواحی داشته و بدین ترتیب، تفسیر قرآن را کامل نگاشته است، تفسیر چاپ شده، اختلاف و تفاوتی با تفسیرهای روایی از آیههای پراکنده ندارد؛ نیز گفته میشود که عمرو بن عبید، شیخ معتزله، تفسیر قرآنی را از زبان حسن بصری، نوشته است که نمیتوانیم به درستی این واگویهها دل استوار باشیم، زیرا تنها اندکی از این تفاسیر به دست ما رسیده است و بخشهایی از آن را نداریم.
چه بسا، کهنترین تفسیر کامل از آیات قرآن کریم که به دستمان رسیده است، تفسیر شیخ مفسران، ابن جریر طبری، در گذشته به سال 310 هجری باشد.
از این به بعد است که نگاشتهها در تفسیر، پی درپی، انجام میگیرند و به حسب نگرشهای صاحبان آنها و فنونی که بر آن چیره بودهاند، گوناگون میگردند. اما آنچه در این جا برای ما اهمیت دارد آن است که:
آیا در میان این نگاشتهها، آنچه امروز به آن، نام «تفسیر موضوعی» مینهیم، وجود داشته است؟ پیش از آغاز بررسی این نگاشتهها، باید اصطلاح «تفسیر موضوعی» را دریابیم.
تعریف تفسیر موضوعی
اصطلاح تفسیر موضوعی، از دو بخش ترکیب شده که ترکیبی وصفی را شکل داده است. از این روی، در آغاز، گزیری از تعریف این دو بخش و آنگاه تعریف اصطلاحِ ترکیب یافته از این دو نیست.تعریف تفسیر
«تفسیر» در واژه، برگرفته از «فسر» است به معنای پرده برداشتن و روشن ساختن، در مفردات راغب است: فسر به معنای روشن ساختن و بیان معنای معقول است و تفسیر صیغهی مبالغه از افسر، پروردگار بزرگ گفته است: «وَ لاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (10)» که «تفسیر» به معنای توضیح و بیان بهتر معنا است. (11)تفسیر در اصطلاح، دانشی است که بدان، پرده از معانی آیات قرآن برداشته میشود و بیان مراد پروردگار از این آیات، بسته به درک آدمی، روشن میگردد.
تعریف موضوع
«موضوع»، در واژه، از «وضع» گرفته شده است به معنای نهادن چیزی در جایی، چه این گذاردن به معنای فرونهادن و پایین گذاردن باشد و چه به معنای انداختن و استوار ساختن در جایی گفته میشود: «ناقة واضعة» یعنی ماده اشتری که در پیرامون آب، بی وقفه شور گیاه چَرَد. چنین معنایی در تفسیر موضوعی لحاظ شده است؛ زیرا مفسر موضوعی با مفهومی مشخص سر و کار دارد که وی را به مفهومی جز آن نمیکشاند تا این که از تفسیر کردن موضوعی که بدان پرداخته، آسوده گردد. (12)موضوع در اصطلاح، مسأله یا امری است مربوط به جنبهای از ابعاد زندگی، درباره ایدئولوژی و عقیده، رفتار اجتماعی یا پدیدههای هستی که آیات قرآن کریم، به آن پرداختهاند.
اما تعریف اصطلاحی تفسیر موضوعی: پس از آن که این گونه تفسیر، عَلَم برای گونهای از انواع تفسیر گشت، در نظر پژوهشگران معاصر، تعاریف متعددی یافت. برخی از آنهاست:
- بیان موضوعی از موضوعات حیات فکری، اجتماعی یا هستی شناختی، از زاویهای قرآنی، برای به دست دادن دیدگاهی قرآنی درباره آن.
- برخی از پژوهشگران، با این سخن، تفسیر موضوعی را شناساندهاند:
گردآوری آیات پراکنده در سورههای قرآن که در لفظ و معنا مربوط به موضوعی واحدند و تفسیر آن آیات، براساس هدفهای قرآنی.
- گفته شده است:
تفسیر موضوعی، بیان و بررسی موضوعی است در یک سوره یا سورههای متعدد.
- گفته شده است:
تفسیر موضوعی، دانشی است که مسائل و موضوعات قرآن کریم را که از حیث معنا یا هدف، یکیاند، با جمع آوری آیات پراکنده و بررسی آنها، میپژوهد.
این پژوهش به شکلی خاص و با شرایط مخصوص و برای بیان معنای آن آیات و استنباط و استخراج عناصر آنها و وجه ارتباط میانشان به طور کامل، انجام میگیرد. (13)
- و گفته شده است:
تفسیر موضوعی، دانشی است که موضوعات را بر پایهی اهداف و مقاصد قرآنی، از خلال یک سوره یا بیشتر، بررسی میکند.
چه بسا، تعریف اخیر، به دلیل تهی بودنش از تکرار و اشارهاش به دو نوع اصلی تفسیر موضوعی، تعریفی ارجح و برتر باشد. تعاریف پیشین، بیشتر، شرح و توضیح شیوه بحث و پژوهش در تفسیر موضوعی بود.
شکلگیری تفسیر موضوعی
این اصطلاح (تفسیر موضوعی)، تنها در سدهی چهاردهم هجری و در زمانی که در میان واحدهای درسی گروه تفسیر دانشکدهی اصول دین دانشگاه ازهر، تصویب شد، رخ نمایاند. با وجود این، سنگ بنای این گونه از تفسیر و بن مایههای نخستین آن، در زمان نزول قرآن در زندگی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.بررسی و تتبع در آیاتی که موضوعی را بررسیده و جمع میان مفاهیم آنها و تفسیر برخی از آنها با برخی دیگر که دانشمندان در زمانهای بعد، به آن تفسیر قرآن به قرآن، نام نهادند - در صدر نخست اسلام، نام آشنا و معروف بوده است، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه که درباره تفسیر برخی آیات پرسیده میشدند، بدین شیوه رجوع میکردند:
- بخاری و مسلم و جز ایشان، از عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه) نقل میکنند که گفت: چون این آیه: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (14)» نازل شد، بر مردم سخت و ناگوار آمد و گفتند: ای رسول خدا! کدامینِ ماست که به خویش ستم روا نداشته باشد؟ رسول فرمود: آن گونه نیست که در نظر میدارید! آیا آنچه را بندهی نیکوکار [لقمان] گفت، نشنیدید که: «اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیمُ (15)» همانا ستم [در این آیه] شرک و هنبازی برای خداوند است». (16)
- بخاری روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «مفاتح الغیب» را در گفتهی پروردگار: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ» (17)، تفسیر کرد و گفت: کلیدهای جهان نهان (عالم غیب)، پنج چیز است: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَا ذَا تَکْسِبُ غَداً وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (18)، (19)»
از این گونه [تفسیر] بود، آنچه صحابه - که خشنودی خداوند بر ایشان باد - به آن میپرداختند به گونهای که آیات قرآنی را که گمان میرفت میان آنها تعارض و ناسازی است، گرد میآوردند؛ چنان که بخاری در روایتی از منهال و او از سعیدبن جبیر، نقل میکند که وی گفت: مردی به ابن عباس (علیه السلام) گفت: من در قرآن مواردی را درمییابم که در نظر من، با هم اختلاف دارند. وی گفت: آیهی «فَلاَ أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لاَ یَتَسَاءَلُونَ (20)» و آیهی «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ (21)»؛ آیهی «وَ لاَ یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً (22)» و آیهی «وَ اللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ (23)» که در این آیه، کتمان کردهاند. نیز خداوند والا فرمود: «اَأنتُم اَشَدُّ خَلقاً اَمِ السَّماءُ بَناها» تا «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَاهَا (24)»، پس، آفرینش آسمان را پیش از زمین یادآورد... و آنگاه گفت: «قُلْ أَئنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» «طائِعین (25)» که در این آیه، آفرینش زمین را پیش از آسمان یاد کرد... [در پاسخ، ابن عباس گفت]: خداوند زمین را در دو هنگام آفرید و آنگاه آسمان را، سپس آسمان را استوار ساخت و در دو هنگام دیگرش آراست، سپس زمین را گستراند و گسترانیدن آن، بدان بود که از آن، آب و چراگاه به درآورد و در دو هنگام دیگر، کوهساران، شنزاران، جمادات، بیشهها و هر آنچه میان آسمان و زمین بود، خلق فرمود، و این است معنای گفته پروردگار دحاها (زمین را گستراند (26)).
از این پس است که دانشمندان، در مبانی تفسیر، قاعدهای را بنیان نهادند: بازگشت و رجوع به قرآن برای شناخت و فهم تفسیر آیهای؛ چه آنچه در جایی از قرآن، به اجمال آورده شده باشد در جایی دیگر از آن، به تفصیل یاد شده، و آنچه در سورهای، مطلق آمده، در دیگر سوره، تقیید خورده است... ابن تیمیه میگوید: «درستترینِ شیوهها در آن یعنی تفسیر قرآن - آن است که قرآن با قرآن تفسیر شود؛ زیرا آنچه در جایی به اجمال آمده باشد در موضعی دیگر، به تفصیل گزارده شده است و آنچه در جایی، به اختصار آمده، در دیگر موضع، دامان گسترانیده است و بسط یافته (27) ».
از شاخصترین این نمونهها، گفته پروردگار والاست در سورهی نحل: «وَ عَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ» (28) این آیه، بیانگر آنچه است که بر یهودان حرام گشته، که خداوند پاک و والا برای پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگو فرموده است. با رجوع به آیهای که در آن ذکری از محرمات یهود آمده، میبینیم که آیهی سورهی انعام، این اجمال را [در آیهی نخست] به تفصیل کشیده و در این آیه از سورهی انعام، ابهام و پوشیدگی را از میان برده است: «و بر یهودیان، هر [حیوان] چنگال داری را حرام کردیم، و از گاو و گوسفند، پیه آن دو را بر آنان حرام کردیم، به استثنای پیههایی که بر پشت آن دو یا بر رودههاست یا آنچه با استخوان درآمیخته است. این [تحریم] را به سزای ستم کردنشان، به آنان کیفر دادیم، و ما البته راستگوییم (انعام/146).
همچنین، در رابطه با حیواناتی که بر این امت [امت اسلام] حرام شده است، آیاتی چند را مییابیم مانند آیهی «أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلاَّ مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ...» (29) که تفصیل این محرمات، در آیاتی چند، آمده است، مانند آیهی «قُلْ لاَ أَجِدُ فِی مَا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ...» (30) و آیههای 172و173 سورهی بقره و آیهی 3 سورهی مائده.
فقیهان، این گونه آیات را که ارتباط با موضوعی واحد دارند، در کتابهای فقهی خویش گرد آوردهاند، به طوری که آنچه مربوط به وضو و تیمم هست، در زیر عنوان کتاب طهارت، جمع کرده و احکام ویژه آن را از آنها استنباط نمودهاند، و چنان که هر آنچه دربارهی نماز، قیام و رکوع آن و قرائتش [در قرآن] رسیده است، در ذیل کتاب صلاة (نماز) گرد آوردهاند و آنچه مربوط به صدقههای واجب، مصارف و اموالی که زکات به آن تعلق میگیرد، در ذیل کتاب زکات، جمع کردهاند؛ و همچنین است در دیگر بابهای فقهی از عبادات و معاملات و فرایض و سِیَر.
همهی این موارد، گونهای از انواع تفسیر موضوعی است در گامهای نخستین خود.
این گونه پژوهشهای موضوعی، در همان زمان، رویکردی دیگر را به خود گرفت که نگاه لغوی و واژه شناختی بود و به صورت بررسی و تتبع واژهی قرآنی و تلاش برای شناخت مفاهیم گوناگون و مختلف آن [در بافت قرآنی] انجام میپذیرفت، بدین سان، مقاتل بن سلیمان بلخی (م 150هـ. ق.) کتابی را نگاشت که آن را به «الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم» نام نهاد و در آن، به ذکر واژگانی پرداخت که در لفظ، یکسانند و مفاهیم و معانی آنها، با توجه به بافت قرآنی، مختلف و گوناگون.
در سال (200 هـ.ق.) نیز یحیی بن سلام، کتاب خود، «التصاریف (31)»، را تألیف نمود که تفسیر و بازنمود واژگانی است از قرآن که مشابه همند و طبق شیوهی کتاب «الاشباه والنظائر»، به معانی آنها پرداخته شده است.راغب اصفهانی در سال (502 هـ.ق.) کتابش «المفردات فی غریب القرآن» را به تحریر درآورد که در آن، ریشه واژه قرآنی را بررسیده و در آیات مختلف، معانی آن را روشن ساخته است.
پس از آن، در سال (597 هـ.ق) ابن جوزی است که کتاب خود «نزهة الاعین النواضر فی علم الوجوه و النظائر» را نگاشت.
به همین سان بود کتاب دامغانی (م478 هـ.ق.) با نام «اصلاح الوجوه و النظائر فی القرآن الکریم» و کتاب فیروزآبادی (م817 هـ.ق.) به نام «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز» و کتاب ابن عماد (م887 ه.ق.) با عنوان «کشف الاسرائر فی معنی الوجوه و الاشباه و النظائر».
ویژگی غالب این تألیفات، بعد واژه شناسی کلمات مبهم و غریبی است که به حسب کاربرد، معانی آنها متعدد و گونهگون میگردد.
در کنار این گونه از تفسیر، پژوهشهایی تفسیری رخ نمایاند که منحصر به جنبههای واژه شناختی نبود، بلکه آیاتی را که ارتباط واحدی داشتند و یا میتوانست در ذیل عنوان مشخصی قرار گیرند، گرد میآورد: امام ابوعبیدقاسم بن سلام (م 224هـ.ق.) کتاب خود را دربارهی ناسخ و منسوخ نگاشت؛ و امام علی بن مدینی، استاد بخاری، (م 234هـ.ق.) کتاب خود را دربارهی اسباب نزول تألیف کرد؛ و امام ابن قتیبه (م276هـ.ق.) کتابش «تأویل مشکل القرآن» را تألیف نمود؛ و ابوبکر جصاص حنفی (م 370هـ.ق.) کتاب خود، «احکام القرآن» را نگاشت و نیز ابن عربی مالکی (م543هـ.ق.) کتاب «احکام القرآن» را؛ و الکیاالهراسی شافعی (م504 هـ.ق.) کتابش «احکام القرآن» را.
تألیفات دیگری نیز پدیدار گشت که صاحبان آنها، آنچه را عنوان کتاب در برداشت، جمع آوری میکردند مانند «امثال القرآن» [مثلهای قرآن] از ماوردی (م 450هـ.ق.) و «مجازالقرآن» از عزبن عبدالسلام (م 660 هـ.ق.) و کتاب «اقسام القرآن» [سوگندهای قرآن] و «امثال القرآن» از ابن قیم (م 751هـ.ق.).
این شیوه از نگارش در تفسیر موضوعی، تا امروز ادامه دارد و دیدگان پژوهشگران - در رابطه با دستاوردهای تمدنهای نوین و ظهور مکاتب و نگرشهای اقتصادی، اجتماعی، علوم کیهانی و طبیعی - متوجه رهنمودهای قرآن کریم گشته است.
از این روی تألیفاتی بسیار را با نامهایی گوناگون مییابیم؛ برای نمونه:
- انسان در قرآن
- زن در قرآن
- اخلاق در قرآن
- یهود در قرآن
- زندگی و شناخت پیامبر (تصاویری برگرفته از قرآن)
- شکیبایی در قرآن
- مهر در قرآن
چنین موضوعات و مسائلی، کم و بیش، بی پایان است و در هر زمان که پرسمان و مسألهای نو در دانشهای نوین، رخ مینماید، دانشمندان مسلمان، روی به قرآن کریم میآورند تا از رهنمودهای آن، ره جویند و آموزهها و سودهیهای آیات را در مثل چنین زمینههایی نو، به بررسی گذارند.
شایان یادآوری است، در این باره، یکی از خاورشناسان فرانسوی، ژول لابوم، کتابی را با نام «تفصیل آیات قرآن کریم» نگاشته که آن را در 18 مدخل، تدوین نموده و در دسته بندی آیات قرآن بر اساس این مداخل، تلاش ورزیده است. وی در زیر هر مدخل، ریز مداخلی را جای داده که شمار آنها، کم و بیش، به 350 رسیده و در ذیل هر یک، آیات مربوط را گرد آورده است.
مداخل اصلی عبارتند از:
1. تاریخ
2. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
3. تبلیغ و دین گستری
4. بنی اسراییل
5. تورات
6. مسیحیان
7. فراگیتی (متافیزیک)
8. توحید و یکتاپرستی
9. قرآن
10. دین
11. عقاید
12. عبادات
13. شریعت
14. ساختار اجتماعی
15. دانشها و فنون
16. تجارت و بازرگانی
17. دانش تهذیب اخلاق
18. رستگاری
محمد فؤاد عبدالباقی، به ترجمه این کتاب به عربی اقدام کرده و پیوست تکمیلی آن از ادوار مونتیه را نیز به عربی برگردانده است (32). با این همه، نگارنده [ژول لابوم] در گردآوری برخی آیات، بسیار به بیراهه رفته است و غرض اصلی آیه با آیهی دیگر، هماهنگ و همساز نیست. همچنین بسیاری از آیات از نگاه وی، گریخته و در ذیل آیات جمع آمده، نیامده است.
به هر حال، این کتاب گام مفیدی است برای پژوهنده در گردآوری و دسته بندی موارد پراکندهی موضوعی از موضوعات قرآنی.
پینوشتها:
1- عبس (80)، آیه 31: «[و در زمین رویاندیم] میوه و چراگاه [را ].
2 - نک: جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 113.
3- بخاری، الصحیح، ج 8، ص 142، کتاب الاعتصام؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج7، ص 92، کتاب الفضائل،
4- مسلم نیشابوری، الصحیح، ج7، ص 91، کتاب فضایل. [چنان مینماید که در منابع روایی شیعه چنین روایتی بازگو نشده است، لیک برخی عالمان بزرگوار شیعه از آن بهره جستهاند، نک: حسن بن یوسف حلی (علامه)، تدکرة الفقهاء، تحقیق مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، لاحیاء التراث، ج7، ص 16 (م)].
5- ابن جریر، ابن منذر و حاکم نیشابوری، این روایت را نقل کرده و حاکم، صحیحش دانسته است. نک: سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص208. [برای هم مضمونی این روایت نک: سید رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 105 (م)].
6- بخاری، الصحیح، ج5، ص156، کتاب التفسیر. [این سخن، در زبان تازی، کنایه از کودنی و حماقت است (نک: زمخشری، اساس البلاغه، زیر«وس د»). لیک برخی این پرسش را مطرح کردهاند که از چه روی پیامبری که به «خُلق عظیم»، وصف یافته است، عدی پور حاتم را کودن خوانده است؟ از سوی دیگر، درباره او چند و چون است که آیا پیامبر را دیده است یا خیر...؟ گمان آن است که چنین بازگفتهها و احادیثی، ساختگی باشند. در این باره نک: محمد باقر بهبودی، معارف قرآنی، صص136-140 (م)].
7- ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 30
8- نک: سیوطی، الدر المنثور، ج3، ص162. [مانند این روایت، روایتی دیگر نیز بازگو شده است که بیانگر ناتوانی خلفای نخست در شناخت احکام و اجرای قوانین شرعی است. نک: مهدی فقیه ایمانی، الامام علی (علیه السلام) فی آراء الخلفاء، ص (128م)].
9- [چنین مینماید که در اندیشهی شیمی، تدوین و گردآوری حدیث از زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز گرفته است. نک: علی شهرستانی، منع تدوین الحدیث، اسبابه و نتایجه، (م)].
10- فرقان (25)، آیه 33: «و برای تو مثلی نیاوردند مگر آن که [ما] حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم».
11- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 571، ذیل «فسر».
12- عبدالستار سعید، المدخل الی التفسیر الموضوعی، صص 20 و 23.
13 -همان، ص 20؛ نیز: زاهر عواضی، دراسات فی التفسیر الموضوعی، ص 7.
14- انعام (6)، آیه 82: کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به ظلم [به شرک] نیالودهاند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگانند».
15- لقمان (31)، آیهی 13: «به راستی، شرک، ستمی بزرگ است».
16- بخاری، الصحیح، ج6، ص 20، کتاب التفسیر؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج 1، ص 80، کتاب الایمان.
17- انعام (6)، بخشی از آیه 59 و «کلیدهای غیب، تنها نزد اوست...».
18- لقمان (31)، آیه 34: «در حقیقت، خداست که علم [به] قیامت نزد اوست، و باران را فرو میفرستد، و آنچه را در رحمهاست میداند و کسی نمیداند فردا چه به دست میآورد و کسی نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد. در حقیقت، خداست [که] دانای آگاه است».
19- بخاری، الصحیح، ج5، ص 193، کتاب التفسیر.
20- مؤمنون (23)، بخشی از آیهی 101؛ «[دیگر] آن روز [که صور دمیده شود] میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از [حال] یکدیگر نمیپرسند».
21-طور (52)، آیهی 25: «و برخیشان روبه برخی کنند [و] از هم پرسند».
22- نساء (4)، بخشی از آیهی 42: «و [در روز واپسین] از خدا هیچ سخنی را پوشیده نمیتوانند داشت».
23- انعام (6)، بخشی از آیهی 23: به خدا، پروردگارمان، سوگند که ما مشرک نبودیم».
24 - نازعات (79)، آیههای 27-30: «آیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمانی که [او] آن را برپا کرده است؟، سقفش را برافراشت و آن را [به اندازهی معین] درست کرد، و شبش را تیره و روزش را آشکار گردانید، و پس از آن، زمین را گسترانید».
26- فصلت (41)، آیههای 9-11: «بگو: آیا شماید که به آن کسی که زمین را در دو هنگام آفرید، کفر میورزید... و آهنگ آفرینش آسمان کرد...».
26- بخاری، الصحیح، ج6، ص36، کتاب التفسیر.
27- ابن تیمیه، مقدمة فی اصول التقسیر، تحقیق عدنان زرزور، ص 93.
28-نحل (16)، بخشی از آیهی 118:«و بر کسانی که یهودی شدند، آنچه را قبلاً بر تو حکایت کردیم، حرام گردانیدیم...».
29- مائده (5)، بخشی از آیهی 1: «برای شما [گوشت] چارپایان حلال گردیده، جز آنچه [حکمش] بر شما خوانده میشود...».
30- انعام (6)، بخشی از آیهی 145: بگو: در آنچه به من وحی شده است بر خورندهای که آن را میخورد هیچ حرامی نمییابم مگر آن که مردار یا خون ریخته یا گوشت خوک باشد...».
31- این کتاب را خانم هند شلبی تحقیق کرده و شرکت پخش کتاب تونس (الشرکة التونسیة للتوزیع) چاپ کرده است.
32- [فهرست ژول لابوم، نخستین بار در ایران، به خامهی اعتمادالسلطنه (محمد حسن خان صنیع الدوله (م1313هـ.ق.)) پارسیده شد و به «کشف المطالب» نام جست. متن تازی فهرست نیز، به خامهی شادروان مهدی الهی قمشهای، پارسی شده است (م)].
مسلم، مصطفی؛ (1390)، پژوهشی در تفسیر موضوعی، ترجمهی هادی بزدی ثانی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم