برگردان: محمد حسین پناهی
اکنون، بیش از هر زمان دیگر در تاریخ، نیاز فوق العادهای به بینشهای جامعه شناختی پدید آمده است. در سال 1822، اگوست کنت (1) فیلسوف فرانسوی مدعی شد که میتوان جامعه را به طور علمی مطالعه کرد. پس از گذشت یک قرن و نیم، بی آنکه لحظهای زود باشد، میتوان گفت: جامعه شناسی اندیشهای است که زمانش فرا رسیده است.
بر کسی پوشیده نیست که نسل فعلی انسان با مخاطرات بسیاری، که در گذشته وجود نداشت، مواجه میباشد. هنوز ظاهراً جنگ سرد تمام نشده است که ما با خطر جنگهای محلی بین قومیتها مواجهیم که میتواند سرریز شده و به یک مخاصمه جهانی وسیع تبدیل شود. این خطر وقتی جدیتر میشود که امکان دارد کشورهای نسبتاً کوچک و فقیر به سلاح اتمی دست یابند. ما هر چه بیشتر در مورد امکان وجود یک «زمستان هستهای» (2) آگاه میشویم، که نتیجه احتمالی اولین جنگ هستهای واقعی است، آشکارتر در مییابیم که از یک جنگ هستهای تمام عیار هیچکس جان سالم بدر نخواهد برد.
از طرفی، اگر خیال ما از ناحیه تهدید نابودی به وسیله جنگ هستهای آسوده شود، امکان زیادی وجود دارد که ما کره زمین را تا به آن حد پر از جمعیت کنیم و یا آن را آلوده سازیم که فراتر از توان تحملش باشد. به عنوان نمونه، هم اینک، هر ساله حدود 13 الی 18 میلیون نفر در جهان از گرسنگی میمیرند که سه چهارم این جمعیت بچهها هستند. افزون بر آن، تقریباً یک پنجم تمام انسانهای روی زمین هر شب گرسنه سر به بالین مینهند.
اگر به مشکلات فوق، معضلات همیشگی مانند، جنایت، تورم، بیکاری، پیشداوری، دولتهای تمامیت گرا و بدهکاری ملی را اضافه کنیم، میتوان مفهوم این گفته طعن آمیز چینی را فهمید که: «باشد که در دوران خوبی زندگی کنید!» بی تردید، عصر حاضر عصر قابل توجهی است و تصویر این دوره کاملاً نومید کننده هم نیست. چرا که دوران ما، دوران موفقیتهای عظیم فضایی نیز هست: در این دوره است که انسان توانسته بر روی کره ماه بنشیند و فضا پیمایی را، که از راه دور کنترل میشود، بر روی کره مریخ بنشاند؛ فضاپیماهای دیگری نیز توانستهاند از کرات بسیار دور عکسبرداری نمایند.
همچنین ما در عصری هستیم که انسانها، با همکاری یکدیگر، در جهان بیماری آبله را که یک بلای همیشگی تاریخ بشر بوده ریشه کن ساختهاند؛ و نیز عصر ما زمان رشد آگاهی و تعهد انسان برای از بین بردن گرسنگی در جهان است. و فروپاشی شوروی سابق، با اتمام سلطه آن بر اروپای شرقی، به نظر بسیاری یک رویداد مثبت است. اگر میسر بود که فهرست قابل مقایسهای از جنبههای مثبت و منفی زندگی در این زمان را تهیه کرد، من تصور میکنم که جنبههای مثبت زندگی با وجوه منفی آن با هم برابر میشدند. به هر روی، هر دو فهرست طولانیتر میشد و نشان میداد که شما و من و همنوعان ما، هم با چالشهای مهم و هم با فرصتهای امیدوار کنندهای روبرو هستیم.
با فرض اینکه ما به توافق برسیم که صلح بهتر از جنگ است و رفاه بهتر از گرسنگی و فقر است، سؤالی که شما باید از خود بپرسید این است که: چه چیزی تعیین میکند که چگونه امور شکل بگیرند؟ یا به طور مشخصتر، چگونه میشود صلح بر نابودی به وسیله سلاح هستهای غلبه کند؟ همه ما علاقه مندیم که جواب این سؤال را بدانیم.
من تصور میکنم که پیش از این شما باید یک سؤال دیگری را بپرسید و آن این که کجا میتوان پاسخ این سؤال را دریافت که چگونه صلح میتواند بر حنگ پیروز شود؟ یعنی قبل از اینکه ما بپرسیم پاسخ چیست باید بدانیم که در کجا میتوانیم پاسخ مناسب خود را پیدا کنیم. من تصور میکنم برای یافتن این پاسخ که چگونه صلح میتواند بر جنگ تفوق یابد، ما تا کنون عرصه و حوزهی فن آوری نظامی را جستجو کردهایم. به عبارت سادهتر، ما سعی کردهایم تا سلاحهایی تولید کنیم که بقای صلح را تضمین کنند.
زمانی که هیرم ماکسیم (3) در سال 1884 اولین مسلسل تمام خودکار را اختراع کرد، معتقد بود که با اختراع خودش جنگ را پایان داده است. او میگفت: «فقط یک ژنرال وحشی افرادش را به جنگ قدرت متراکم تفنگ من خواهد فرستاد، زیرا که مرگ حتمی در انتظارشان خواهد بود». (4) اما تفنگ ماکسیم به جای پایان دادن به جنگ، صرفاً کارآیی ابزارهای کشتن را بیشتر کرد.
برخی چنین میاندیشیدند که هواپیما به جنگ پایان خواهد داد. شخصیتی مانند ارویل رایت (5) چنین میاندیشید: «وقتی که برادرم و من اولین ماشین پرنده حامل انسان را ساختیم و به پرواز درآوردیم فکر میکردیم که اختراعی را به جهان عرضه کردهایم که عملاً جنگها را غیر ممکن خواهد ساخت». اما چنانکه ساکنانن دُرُسدن، لندن، پرلهاربر، هیروشیما، ناکازاکی و بغداد فهمیدند، اختراع هواپیما فقط جنگ را کشندهتر ساخت. (6)
پس از کشف قدرت هستهای، خیلیها گمان میبردند که سلاحهای هستهای چنان وحشتناکاند که جنگ را غیر قابل تصور میکنند. اما علیرغم اینکه سلاحهای هستهای آمریکا و شوروی بر روی هم 6000 برابر قدرت همه مواد منفجرهای است که در جنگ جهانی دوم استفاده شد، هر دو ابر قدرت با شتاب بسیار باز هم بیشتر میسازند. به علاوه، از زمان اختراع سلاحهای اتمی تا به امروز جنگهای بیشماری رخ داده است. نکتهی مهم در باب جنگ و صلح این است که دانشی برای برقراری صلح در دنیا مورد نیاز است که از تکنولوژی جنگی به دست نیامده باشد. اگر چنین جوابی وجود داشته باشد، ما باید آن را در جای دیگر جستجو کنیم: مطالعه اینکه چرا انسانها چنین روابطی با هم برقرار میسازند که گاهی صلح آمیز و گاهی خصمانه است، مسلماً در قلمرو جامعه شناسی قرار میگیرد.
قلمرو جامعه شناسی
قلمرو جامعه شناسی مطالعه انسانها است. به طور اخص، جامعه شناسی مطالعه تعامل (7) و روابط بین انسانهاست. در حالیکه موضوع روانشناسی مطالعه حالات درونی افراد است، جامعه شناسی هر آن چیزی را که بین افراد میگذرد مطالعه میکند. این علم تعامل چهره به چهره و رو در رو (8) بین انسانها، را مانند گفتگوها، رفتار نامزدها با هم و رابطه استاد و دانشجویانی که از وی میخواهند تا مهلت ارائه مقاله درست را به تأخیر اندازد، مورد بررسی قرار میدهد. همچنین، جامعه شناسی به مطالعه سازمانهای رسمی (9)، چگونگی کارکردن جوامع مختلف و حتی روابط بین جوامع میپردازد.جامعه شناسی مطالعه میکند که چگونه انسانها، هم در ایام خوشی و هم در سختیها، با یکدیگر زندگی میکنند و چگونه در ارتباط با هم همکاری و سازگاری و یا رقابت و کشمکش بروز میدهند. زیرا این حالات جنبههای اساسی زندگی انسانیاند و در نتیجه، از مهمترین موضوعات جامعه شناسی به شمار میآیند.
بهتر آن است که جامعه شناسی را مطالعهی قواعد (10) زندگی کردن با یکدیگر بدانیم. اجازه دهید قدری به این موضوع بپردازیم. برای شروع بحث، پارهای از چیزهایی را که افراد نیاز دارند و یا آنکه از زندگی طلب میکنند، مانند غذا، مسکن، مصاحبت، امنیت و رضایت را در نظر بگیرید. هدف از طرح این فهرست آن است که نشان دهم که من و شما چه چیزهایی نیاز داریم و یا از زندگی چه میخواهیم. همین نیازهاست که امکان کشمکش و برخوردهای بی پایان را موجب میشود. مثلاً وقتی که غذا کمیاب است، من فقط میتوانم نیاز خودم را به قیمت عدم ارضای نیاز شما ارضا کنم. در مورد مصاحبت نیز شما و من ممکن است بر سر یک دوست خاص با یکدیگر دعوا کنیم.
نتیجه این وضع آن است که به نظر نمیرسد انسانها طوری خلق شده باشند که حتماً با هم همکاری داشته باشند. در حالیکه چنین به نظر میرسد که زنبورها و مورچگان چنان آفریده شدهاند. در نتیجه، انسانها قواعدی پدید میآورند که برای زدودن هرج و مرج و ایجاد نظم مفید فایده باشد. گاهی اوقات ما بر اساس سلیقه خود در مورد این قواعد توافق میکنیم و در پارهای مواقع، برخی از مردم این قواعد را بر دیگران تحمیل میکنند. یک بخش از جامعه شناسی، چگونگی شکل گیری این قواعد را مطالعه میکند.
از سوی دیگر، جامعه شناسی مطالعه و بررسی چگونگی سازمان یافتن و تداوم قواعد نیز هست. خوب است کمی هم دربارهی میزان پیچیدگی قواعدی که من و شما با آنها زندگی میکنیم، بیندیشیم. قاعدهای هست که بر اساس آن آمریکائیان باید مالیاتهایی به دولت خود بپردازند. اما، کار به همین جا ختم نمیشود. این قاعده پرداخت مالیات به وسیله تعداد دیگری از قواعد مشخصتر توضیح داده میشود. این قواعد تعیین میکنند چه مقدار مالیات، در چه زمانی و به چه کسی باید پرداخته شود. در سالهای اخیر، کتاب راهنمای مالیات آی.آر.اس (11) از 1000 صفحه تجاوز کرده است. حجم این کتاب تا حدی پیچیدگی این دسته از قواعد را نشان میدهد. کتاب پر مشتری مقررات مالیاتی که در سال 1986 ارائه گردید، 1855 صفحه بود.
این را نیز بیفزاییم، همهی قواعدی که بر زندگی ما حاکماند قانونهای رسمی نیستند. چنانکه میدانیم در جامعه قواعدی برای دست دادن هنگام ملاقات دیگران، قواعدی درباره استفاده از کارد و چنگال بر سر سفره، قواعدی دربارۀ میزان بلندی مو، قواعدی درباره پرسش در کلاس درس و کنسرت و کُشتی رویِ گِل وجود دارد. قواعد دستور زبان، آراستگی و قواعد برنامه ریزی رایانه نیز از این جملهاند.
بسیاری از این قواعد مدتها پیش از آنکه من و شما در جامعه باشیم، وجود داشتهاند و بسیاری از آنها پس از مرگ ما هم، همچنان پایدار خواهند بود. من شک دارم در اینکه شما در به وجود آمدن هیچ یک از این قواعدی که برشمردم شرکت داشتهاید. برای مثال، کسی از شما نخواست که برای تدوین قواعد دستور زبان رأی بدهید. اما شما به یک شیوه دیگر، در واقع به این قاعده رأی داده اید. یعنی شما با اطاعت از آن قواعد به آنها رأی داده اید.
قاعدۀ ظاهر نشدن بدون پوشش در انظار عمومی را در نظر بگیرید. شما به خاطر ندارید که کسی نظر شما را در این مورد پرسیده باشد. اما امروز صبح عملاً یک همه پرسی عمومی دربارهی این موضوع برقرار شد، و شما با عمل خود به نفع پوشیدن لباس رأی دادید. توجه داشته باشیم که جوامع دیگری هم هستند که در آنها امروز صبح عملاً مردم رأی دادند که قاعده دیگری را بپذیرند. احتمالاً یک وقتی امروز از شما پرسیده خواهد شد که دربارهی یک مجموعه از قواعد غذا خوردن رأی بدهید. بعضی از قواعد مانند خوردن ماکارونی با کارد، ریختن سوپ روی دسر و انداختن غذایتان بر روی دیوار خواهد بود. شما چه رأیی خواهید داد؟
تداوم این قواعد در جامعه از طریق یادگیری یک نسل از نسل دیگر است. ما این مطلب را مورد مطالعه قرار خواهیم داد که اجتماعی شدن (12) فرایند فراگیری این قواعد است و روشن خواهیم ساخت که همه ما با به کارگیری جزاهای (13) مثبت و منفی - یا پاداش و تنبیه - همواره همدیگر را اجتماعی میکنیم.
همه قواعدی که ما دربارهی آنها صحبت کردیم، اساساً دلبخواهی هستند، بدین معنی که قواعد دیگری نیز همین کار را میتوانستند انجام دهند. مثلاً، هر چند که آمریکاییها قاعده شان این است که خودروها باید از طرف راست خیابان حرکت کنند، جوامع دیگر مانند انگلستان و ژاپن به همان خوبی ترافیک خود را اداره میکنند، در حالیکه مردم این کشورها از طرف چپ خیابان رانندگی میکنند.
هنگامی که ما قاعدهای را وضع کردیم، تمایل داریم که به آن قاعده وزن و اعتبار خاصی بدهیم. یعنی ما چنان رفتار میکنیم که گویی قاعده مزبور از سایر قواعد ممکن دیگر بهتر بوده و به نحوی دارای یک حقیقت جهانی و ابدی است. جامعه شناسان غالباً در مورد حقیقی و واقعی پنداشتن چیزهایی که واقعی نیستند مفهوم واقع پنداری (14) را به کار میبرند. ما غالباً قواعد اجتماعی را واقعی میپنداریم به طوری که ما طرف راست جاده را طرف درست برای رانندگی میپنداریم و تعجب میکنیم از اینکه انگلیسیها و ژاپنیها این را نمیدانند.
قواعد اجتماعی نیرومندترین حالت خود را وقتی پیدا میکنند که به وسیله افراد درونی شوند (15) - یعنی وارد ذهنیت ما شده و جزئی از وجود ما شوند. این وضعیت را ، که ممکن است به طور واقعی تجربه کرده باشیم، تصور کنید: سه ساعت از صبح گذشته است و شما در خیابانی که به طرف خارج یک شهر کوچک امتداد دارد، رانندگی میکنید. هیچ وسیله نقلیهای در خیابان پیدا نمیشود. در این حال، به چراغ قرمز سر چهار راه میرسید. تا حدود 1/5 کیلومتری اطراف خود هیچ خودروی نمیبینید، کسی هم در آن اطراف نیست. شما چه کار میکنید؟ احتمال زیادی وجود دارد که شما بایستید و منتظر تغییر چراغ شوید. اگر کسی از شما علت آن را بپرسد، ممکن است بگویید «احساس میکنم که گذشتن از چراغ قرمز کار درستی نیست». اما در صورتی که شما بگویید: من از چراغ قرمز عبور میکنم و خود را فراتر از واقع پنداری و درونی سازی قواعد اجتماعی میدانم، بیشتر فکر کنید. شما قواعد بیشماری را درونی نموده و آنها را واقعی میپندارید، به طور مثال چه احساسی خواهید داشت اگر امشب برای شام مورچه و سوسک زنده بخورید؟ آیا تمایل دارید یک بار این را آزمایش کنید؟ در باب قتل، تجاوز، و بچه آزاری (16) چه احساسی دارید؟ آیا در مورد این موضوعات بیتفاوت هستید یا احساس میکنید که واقعاً اعمال نادرستی هستند؟ اگر به این گونه موارد فکر کنید متوجه خواهید شد که نسبت به بسیاری از قواعد جامعهتان احساسات شدیدی دارید و نسبت به آنها بیتفاوت نیستید.
با این همه، جامعه شناسی مطالعه چگونگی «شکستن» این قواعد نیز هست. پارهای افراد دستور زبان را درست بکار نمیبرند، بعضیها سوپ خود را روی زمین میریزند، همینطور عدهای خیلی تند رانندگی میکنند، دزدی میکنند، گران میفروشند، مرتکب قتل میشوند. ممکن است مطالعه این گونه رفتارها مطالعه «افراد بد» در نظر آید. باید متوجه بود که اولاً، قواعد جامعه به قدری وسیع و پیچیدهاند که هیچکس نمیتواند همهی آنها را رعایت کند. برای مثال، احتمالاً در نزدیکی شما خیابانی است که در آن علامت حداکثر سرعت چهل کیلومتر زده شده که مفهوم این علامت یکی از این قواعد است. اما اگر شما در زمانی که ترافیک پر حجم است، در آنجا با سرعت چهل کیلومتر رانندگی کنید، متوجه خواهید شد که ممکن است یک قاعده دیگر را بشکنید و بوقهای ممتد و مشتهای گره کرده سایر رانندگان نثار شما شود.
گذشته از اینکه اطاعت از همهی قواعد امکان پذیر نیست؛ من و شما توافق خواهیم نمود که بعضی از این قواعد باید رعایت نشوند. در نظر بیاورید که تا چند سال پیش در بعضی از مناطق آمریکا قاعدهای برقرار بود که بر مبنای آن قاعده، سیاه پوستان باید در صندلیهای آخر اتوبوس مینشستند. افرادی که سرانجام این قاعده را فرو ریختند، امروز جزو قهرمانان به حساب میآیند. بر همین مبنا، شما ممکن است با این قواعد که زنها نمیتوانند کاربراتور ماشین را تعمیر کنند، یا مردها نباید گریه کنند و یا اینکه استادان همیشه بیشتر از دانشجویان میدانند، موافق نباشید.
مطالعه اینکه چگونه مردم قواعد را میشکنند، رابطهی نزدیکی با مطالعه چگونگی «تغییر قواعد اجتماعی» در طول زمان دارد. با وجود اینکه ما در دریایی از قواعد زندگی میکنیم، و بعضی از این قواعد به نظر میرسد که برای همیشه دوام و حضور خواهند داشت، اما این نیز یک واقعیت است که قواعد جامعه تابع یک فرآیند (17) تغییرند. قواعد مربوط به اندازه بلندی و کوتاهی لباس و مو و نظرات سیاسی، بیشبیه به یویو عمل نمیکنند. در همان حال، برخی قواعد نیز به نظر میرسد که فقط در یک جهت تغییر میکنند.
بنابراین، جامعه شناسی بررسی قواعد حاکم بر زندگی انسانها با یکدیگر است، و این که آن قواعد چیستند، چگونه به وجود میآیند و چگونه تغییر مییابند. البته جامعه شناسی رهیافت (18) خاصی در مورد قواعد زندگی اجتماعی (19) است. رهیافتهای دیگری نیز وجود دارند.
جامعه شناسی، علمی درباره جامعه
جامعه شناسی نباید با فلسفه اجتماعی (20) اشتباه شود. جامعه شناسی نقطه نظری در این باره که امور چگونه باید باشند ارائه نمیدهد. بلکه جامعه شناسی بررسی میکند که امور چگونه هستند. به علاوه، جامعه شناسی چیزی بیش از یک عقیده در باب چگونه بودن امور است.جامعه شناسی علمی درباره زندگی اجتماعی است. جامعه شناسی مانند سایر علوم یک مبنای منطقی / تجربی (21) دارد. این بدان معنی است که برای اینکه ادعاهایی پذیرفته شوند باید: اولاً از نظر منطقی قابل فهم باشند و دوماً با واقعیات خارجی مطابقت داشته باشند. بدین معنی، میتوان جامعه شناسی را با مفهوم معروف تفکر انتقادی (22) مشخص کرد. واقعیت روشن این است که اکثر ما غالباً غیرانتفادی فکر میکنیم و بیشتر وقتها صرفاً آنچه را که میشنویم و میخوانیم باور میکنیم. یا وقتی که مخالفت میکنیم، مخالفت بر مبنای نظرات ایدئولوژیکی و پیشداوریهایی است که روی آنها خوب فکر نکردهایم.
تصور کنید که با دوستی درباره ارزش رفتن به دانشگاه صحبت میکنید و دوست شما مخالف رفتن به دانشگاه است و میگوید:
رفتن به دانشگاه مایهی اتلاف وقت است. به جای آن بهتر است که زودتر وارد بازار کار شوی و جلو بیفتی. اکثر میلیونرها امروز هرگز به دانشگاه نرفتهاند و عدّه زیادی از فارغ التحصیلان دانشگاهها در پمپ بنزینها کار میکنند و یا اصلاً بیکارند.
این گونه سخنان چیزهایی است که بعضی وقتها مردم به زبان جاری میکنند که ممکن است ظاهراً قانع کننده هم باشد. مخصوصاً اگر با اعتقاد راسخ گفته شود. اما آیا چنین استدلالی از نظر منطقی و تجربی درست است؟
از نظر منطقی به نظر نمیرسد که چنین ادعاهایی قابل قبول باشد، زیرا که تحصیلات دانشگاهی ظاهراً باید به افراد امکان دسترسی به مشاغل پر درآمدتری را بدهد و اشخاصی که تحصیلات پایینتری دارند نمیتوانند به آن مشاغل پر درآمد نائل شوند. از نظر تجربی این ادعا تا چه اندازه میتواند درست باشد؟ جدول شماره 1 درآمد میانه خانوادههایی را که سرپرست آنها تحصیلات مختلفی دارند نشان میدهد.
جدول 1: میانه درآمد بر حسب سطوح تحصیلی
سطح تحصیلی |
درآمد میانه |
کمتر از 8 سال |
9221 دلار |
Us Bureau of Census, Statistical Abstract of the United States, Washington, DC: US Government Printing Office, 1985, P. 443.
جدول فوق نشان میدهد که تأیید علمی بر این ادعا وجود ندارد که آموزش، یک سرمایه گذاری بیهوده است، هر چند که استثناهائی بر این قاعده وجود داشته باشد. دانستن این واقعیت مهم است که انسانها معمولاً درباره همه چیز نظر میدهند. مردمی که شما هر روز با آنان سروکار دارید، تمایل دارند. دربارهی چگونگی همه چیز اظهار نظر کنند و آنچه آنها میگویند، همیشه درست در نمیآید. در نتیجه، شما باید خود را از خطر اطلاعات نادرست حفظ کنید. تفکر انتقادی درباره همین وضعیت است و جامعه شناسی وسایل نیرومندی را برای تفکر انتقادی ارائه میدهد.پینوشتها:
1. Auguste Comte
2. Nuclear winter
3. Hiram Maxim
4. Hiram Maxim is quoted in Martin Hellman, “A New Way of GThinking”, Pallo Alto, CA: Beyond War, 1985, p. 4.
5. Orville Wright
6. Orville Wright is quoted in Martin Hellman, “A New Yay of Thinking”, Palo Alto, CA: Beyond War, 1985, p.4
7. Interaction
8. Face-to-face
9. Formal organizations
10. Rules
11. IRS مخفف Internal Revenue Service به معنای «سازمان درآمدهای داخلی» در آمریکا میباشد. م
12. Socialization
13. Sanctions
14. Reification
15. Internalized
16. Child abuse
17. Process
18. Approach
19. Social life
20. Social philosophy
21. Logical / empirical
22. Critical thinking
منبع مقاله: ببی، ارل، (1386) درآمدی بر جامعهشناسی، علمیانتقادی، مترجم محمد حسین پناهی، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی، چاپ اول.
منبع مقاله :
ببی، ارل، (1386) درآمدی بر جامعهشناسی، علمیانتقادی، مترجم محمد حسین پناهی، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی، چاپ اول