واژه‌ی حبط در قرآن

حبط در لغت، فسادی که چهارپا با خوردن علف زیاد دچار آن می‌شود؛ نوعی علف مضر است که چهار پا از آن زیاد می‌خورد و دچار نفخ می‌گردد و آماس می‌کند. در النهایة آمده است: أحبط الله تعالی عَمَلَهُ أبطله. در زبان عربی می‌گویند:
دوشنبه، 9 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی حبط در قرآن
 واژه‌ی حبط در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
حبط در لغت، فسادی که چهارپا با خوردن علف زیاد دچار آن می‌شود؛ نوعی علف مضر است که چهار پا از آن زیاد می‌خورد و دچار نفخ می‌گردد و آماس می‌کند. در النهایة آمده است: أحبط الله تعالی عَمَلَهُ أبطله. در زبان عربی می‌گویند: حبطت الدابة حَبَطاً. یعنی هرگاه در مرغزاری بچرد و در خوردن زیاده روی کند و دچار نفخ گردد و در نتیجه بمیرد. حضرت (علیه السلام) فرمود: «آنچه که در بهار می‌روید، یا می‌کُشد و یا سود می‌بخشد.» حادث را حبط نامیده‌اند؛ چون حَبط به وی اصابت کرده و از آن جا، فرزندانش را حبطات نامیده‌اند. حبط؛ یعنی بطلان عمل و بی تأثیر بودن آن. در قرآن تنها به عمل نسبت داده شد: حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ (1)؛ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ (2)؛ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ (3)؛ لَنْ یضُرُّوا اللَّهَ شَیئًا وَسَیحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ (4)؛ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ (5)؛ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ (6).
از نظر راغب، حبط بر چند گونه است: 1- اعمال دنیوی باشد که در قیامت فایده‌ای ندارد؛ چنان که در قرآن اشاره شده است: وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا (7) 2- اعمال اخروی باشد، ولی صاحب آن به قصد رضای خدا انجام ندهد؛ چنان که روایت شده است: «در روز قیامت مردی آورده خواهد شد و به او گفته می‌شود کار تو چه بوده است؟ می‌گوید: قرائت قرآن. به او گفته می‌شود: تو می‌خواندی تا گفنه شود او قاری است، این گفته می‌شود و دستور داده می‌شود که در آتش افکنده شود.» 3- اعمال نیکو باشد، اما در برابر آن بدیهایی هم باشد، برابر آن که به آن سبکی ترازو گفته می‌شود.
امام شافعی به این آیه: وَمَنْ یرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ (8) استدلال کرده که مرتدین اعمالشان حبط نمی‌شود تا این که بر آن بمیرند. چون اگر کاملاً حبط می‌شد نباید به «فَیَمُت و هو کَافِرُ» مقید می‌شد و این قید فایده‌ای هم نداشت. این قید در این جا به این معناست که إحباط همه‌ی اعمال که اصلاً عملی نباشد، بستگی دارد به مرگ در حال کفر، امّا ابوحنیفه معتقد است صرف ارتداد موجب إحباط می‌شود و به این آیه استدلال می‌کند: وَمَنْ یكْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ (9) بین این دو مذهب بحث و جدلهای زیادی است که در جای خود مبسوط آمده و ما در بیان آن نیاز و ضرورتی نمی‌یابیم.
علامه سلطان محمد گنابادی به اعماق معانی فرو می‌رود و به بدیع‌ترین و زیباترین آن دست می‌یابد. در شرح حبط می‌گوید: «حبط اعمال عبارت است از: بطلان و زوال آن از صفحه‌ی نفس، چون نفس دو جهت دارد: جهت دنیوی، که همان جهت نسبت آن به کثرتهاست و جهت اخروی که نسبت آن به جهان توحید و ارواح است. هرگاه از آن عمل جسمانی یا نفسانی صادر شود، نفس حالت رهایی از عذاب اوصاف رذیله می‌گیرد و ثمره‌ی این حالت اخروی، جدایی از مردم و لذت بردن از مناجات خداوند است. پس هر کس مرتد شود، اعمالش در دنیا حبط می‌شود و هر کس بمیرد و کافر باشد، اعمالش در آخرت حبط می‌شود.» اعمال قالبی آنهایی هستند که حرکات، هیأت و ذکرهای نو به نو است که اجزای آن به هم پیوسته نیست و جزئی از آن در دو لحظه باقی نمی‌ماند و بر آنها ثبات و تجسم حکم نمی‌شود، ولی حقایق آن، به آن اعمال فرا می‌خواند و کسب کردنی آن، همان شأن نفس جوهری است که ثابت و به صفت تقدر و تجسم و حبط توصیف می‌شود.

پیداست که حکیم در سخنش به نیتهای پنهان باطنی که اصل اعمال و حرکتهای ظاهری است، اشاره می‌کند و احکام، همان نیتها در آخرت هستند. اما اعمال ظاهری ناگزیر باید در دنیا میان مردم اثر و نتیجه‌ای داشته باشد؛ چه موافق نیت باشد و چه نباشد. علامه طباطبایی در بعضی از سخنانش در شرح حبط، شرح و توضیحی بر این رأی دارد، می‌گوید: «نفس بشری تا زمانی که در بدن هست، جوهر قابل تحول در ذات است و در آثار ذاتش، صورتهایی که از آن صادر می‌شود و قائم به آن است. نتایج و آثار خوب یا بدی دارد. اگر از آن نیکی صادر شود در ذاتش صورت معنوی مقتضی توصیف به ثواب حاصل می‌شود و اگر از آن گناه صادر شود، صورت معنوی همان صورت عذاب است. اما ذات که در معرض تغییر و تحول به حسب نیکیها و بدیها قرار می‌گیرد، ممکن است صورت موجود و حاضر با تبدیل شدن به غیر آن، باطل گردد؛ و این شأن آن است تا در معرض مرگ قرار گیرد؛ و از بدن جدا شود و حرکت متوقف می‌شود و تحول و استعداد آن باطل می‌گردد. در این هنگام صورتها و آثار آن ثابت می‌گردند و تغییر و تحول نمی‌پذیرد، جز از راه آمرزش و شفاعت.»

علامه معتقد است آنچه در دیگر آیات حبط روشن و آشکار است این که: «کفر و ارتداد موجب بطلان عمل و تأثیرگذاری آن در سعادتمندی زندگی می‌شوند؛ چنان که ایمان موجب حیات اعمال و تأثیر آن در سعادت می‌گردد. اگر انسان بعد از کفر ایمان بیاورد، اعمالش در تأثیر سعادتمندی بعد از حبط و بطلان آن زنده می‌گردد؛ و اگر بعد از ایمان مرتد شود، همه‌ی اعمال او می‌میرد و باطل می‌گردد و تأثیری در سعادت دنیوی و اخروی ندارد؛ اما اگر بر ارتداد نمرده باشد، امیدی به آن می‌رود؛ و اگر بر ارتداد مرده باشد، حتماً دچار حبط می‌گردد و شقاوت برای او نوشته می‌شود. بنابراین، بطلان نزاع در بقای اعمال مرتد تا هنگام مرگ و حبط و عدم حبط در حین مرگ آشکار می‌گردد.» از عبارت اخیر او پیداست که ایشان زمینه سازی می‌کند برای بحث اختلاف بیش شافعی و ابوحنیفه و آن گاه در بقیه‌ی کلامش سخن را با تفصیل می‌آورد، که امکان بیان تفصیلی در رد و استدلال آنها نیست.
امّا نتیجه‌ای که علامه به آن می‌رسد و موجب شگفتی محققان می‌شود و از تقدیر اهل دانش و معرفت بهره مند می‌گردد، این سخن ایشان است: «1- ثواب و عقاب به انسان، از حیث استحقاق صرف صدور فعلی که موجب آن می‌شود ملحق می‌گردد؛ اما بعد قابل تغییر و تحول است و بدون زوال یافتن به وسیله‌ی مرگ ثابت می‌گردد. 2- حبط اعمال به واسطه‌ی کفر و امثال آن مثل استحقاق اجر است که هنگام صدور گناه تحقق می‌یابد و به هنگام مرگ حتمی می‌گردد. 3- حبط همان گونه که به اعمال اخروی مربوط است، به اعمال دنیوی هم مربوط می‌شود. 4- حبط میان اعمال باطل است برخلاف کفر و نظایر آن.» در جای دیگر می‌گوید: «آنچه خداوند در باب تأثیر حبط ذکر کرده، بطلان عمل در دنیا و آخرت با هم است. حبط از حیث تأثیر آن در زندگی اخروی به اعمال مربوط می شود و ایمان موجب پاکی و خوشی زندگی آخرت می‌شود، چنانچه موجب زندگی پاکیزه در آخرت می‌گردد. خداوند فرموده است: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ (10). و خسران تلاش کافر و به خصوص کسی که بعد از ایمان به کفر گرایش پیدا کرد و حط عمل او در دنیا آشکار و بدون ابهام است. چون قلب او به امر ثابتی یعنی خداوند سبحان وابسته نیست که هنگام نعمت به واسطه‌ی او شاد گردد؛ و هنگام مصیبت به واسطه‌ی او تسلی یابد؛ و هنگام نیاز، به او رجوع کند. خود فرموده است. أَوَمَنْ كَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا (11).
این آیه بیانگر آن است که مؤمن در دنیا از حیات و نور در کارهایش بهره مند است؛ ولی کافر چنین نیست. چنان که در قرآن آمده است: فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَای فَلَا یضِلُّ وَلَا یشْقَى؛ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى (12)، بیانگر آن است زندگی و معیشت کافر در دنیا به سختی و تلخی و رنج آور است و در مقابل زندگی و معیشت مؤمن خوشی، آسایش و فراخ است. جامع همه‌ی اینها و سبب این خوشبختی و بدبختی در این آیه آمده است: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ (13)».
بدون شک، مراد از اعمال مطلق، افعالی است که مقصود آدمی از آنها سعادت زندگی است؛ نه تنها اعمال عبادی و افعال واجبی که مرتد آنها را انجام داده و یا در حالت ایمان به آنها پرداخته است». علاوه بر این، حبط درباره‌ی کسانی است که به واجبات و اعمال عبادی و موجب قرب نمی‌پردازند؛ مثل کافران و منافقان، چنان که در قرآن آمده است: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْكُمْ وَیثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ؛وَالَّذِینَ كَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ؛ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (14)؛ و یا آیه‌ی: إِنَّ الَّذِینَ یكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (15)؛ و دیگر آیات.
از احکام اعمال از حیث جزا، آن است که برخی از گناهان موجب حبط نیکیها در دنیا و آخرت می‌شوند؛ مثل ارتداد و برخی نیکیهای فاعلش را به دیگری منتقل می‌سازد؛ مثل قتل. إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبَوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِكَ (16)؛ این معنا در باب غیبت و بهتان و دیگر گناهان در روایات نقل شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) آمده است. همچنین عباداتی که بدیها را به دیگران
منتقل می‌سازد. و همچنین برخی از گناهان که مثل بدیهای دیگران را به انسان منتقل می‌سازد نه عین آن را. در قرآن آمده است: لِیحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً یوْمَ الْقِیامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یضِلُّونَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ (17)؛ و همچنین فرموده است: وَلَیحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَعَ أَثْقَالِهِمْ (18).
و برخی از گناهان هم موجب افزایش عذاب می‌گردد، آن گاه که رخ بدهد. خداوند فرموده است: إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ (19). و فرموده است: یضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِ (20). بعد از این می‌توانیم بگوییم. اعمال از حیث مجازات- یعنی از حیث تأثیر آن در خوشبختی و بدبختی- نظامی متفاوت با نظام موجود بین آنها از حیث طبیعت آنها در این جهان وجود دارد. امّا در جهان مجازات (یعنی آخرت)، چه بسا فعل دچار تغییر شود؛ و چه بسا فعل به غیر فاعلش اسناد داده شود. در حدیث آمده است: هر کس سنت نیکویی را پایه‌گذاری کند، پاداش آن سنت و کسی که به آن عمل می‌کند تا روز قیامت برای اوست، و هر کس سنت بدی بنهد، گناه آن و گناه کسی که به آن عمل می‌کند تا قیامت به گردن اوست.» و دیگر احکام که بیان آن در این جا امکان ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- بقره (2)، آیه‌ی 217، آنان کردارهایشان تباه می‌شود.
2- انعام (6)، آیه‌ی 88: و اگر آنان شرک ورزیده بودند، قطعاً آنچه انجام می‌دادند از دستشان می‌رفت.
3- زمر (39)، آیه‌ی 65: اگر شرک ورزی، حتماً کردارت تباه می‌شود.
4- محمد (47)، آیه‌ی 32: هرگز به خدا گزندی نمی‌رسانند و به زودی خدا کرده‌هایشان را تباه خواهند کرد.
5- هود (11)، آیه‌ی 16: و آنچه در آن جا کرده‌اند به هدر رفته و آنچه انجام می‌داده‌اند، باطل گردیده است.
6- زمر (39)، آیه‌ی 65: عملت تباه گردد.
7- فرقان (25)، آیه‌ی 23: و به هر گونه کاری که کرده‌اند می‌پردازیم و آن را چون گردی پراکنده می‌سازیم.
8- بقره (2)، آیه‌ی 217: و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه می‌شود.
9- مائده (5)، آیه‌ی 5: و هر کس در ایمان خود شک کند، قطعاً عملش تباه شود.
10- نحل (16)، آیه‌ی 97: و هر کس کار شایسته کند- چه مرد باشد یا زن- و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌ای حیات حقیقی بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.
11- انعام (6)، آیه‌ی 122: آیا کسی که مرده دل بود و زنده‌اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست.
12- طه (20)، آیات 123 و 124: هر کس که از هدایتم پیروی کند نه گمراه می‌شود و نه تیره بخت؛ و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت زندگی تنگ و سختی خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می‌کنیم.
13- محمد (37)، آیه‌ی 11: چرا که خدا سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند، ولی کافران را سرپرست و یاری نیست.
14- همان،آیات 7، 8 و9: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر خدا را یاری کنید یاریتان می‌کند، و گامهایتان را استوار می‌کند؛ و کسانی که کفر ورزیدند نگونساری بر آنان باد! و خدا اعمالشان را بر باد داد. این بدان سبب است که آنچه را که خدا نازل کرده است خوشی نداشتند و خدا نیز کارهایشان را باطل کرد.
15- آل عمران (3)، آیه‌ی 21: و کسانی که به آیات خدا کفر می‌ورزند و پیامبران را به ناحق می‌کشند، و دادگستران را به رسانند؛ آنان را از عذابی دردناک خبر ده!
16- مائده (5)، آیه‌ی 29: من می‌خواهم تو با گناه من و گناه خود دست [به سوى خدا] باز گردی.
17- نحل (16)، آیه‌ی 25: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند، و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که نداشته آنان را گمراه می‌کنند.
18- عنکبوت (29)، آیه‌ی 13: و قطعاً بارهای گران خودشان و بارهای گران دیگر را با بارهای گران خود برخواهند گرفت.
19- اسراء (17)، آیه‌ی 75: در این صورت حتماً تو را دو برابر در زندگی، و دو برابر پس از مرگ [عذاب] می‌چشانیدیم.
20- احزاب (33)، آیه‌ی 30: عذابش دو چندان خواهد بود.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط