واژه‌ی حزن در قرآن

حُزن و حَزَن ضد سرور است و حَزنه به لهجه‌ی قریش است و أحزَنه به لهجه‌ی تمیم؛ ولی به هر دو شکل تلفظ شده است. راغب می‌گوید: حُزن و حَزن سختی و ناهمواری زمین را گویند؛ و ناهمواری نفس چون غم در آن راه می‌یابد و
دوشنبه، 9 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی حزن در قرآن
 واژه‌ی حزن در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
حُزن و حَزَن ضد سرور است و حَزنه به لهجه‌ی قریش است و أحزَنه به لهجه‌ی تمیم؛ ولی به هر دو شکل تلفظ شده است. راغب می‌گوید: حُزن و حَزن سختی و ناهمواری زمین را گویند؛ و ناهمواری نفس چون غم در آن راه می‌یابد و متضاد آن فَرَح (شادی) است؛ و به اعتبار خشونت به واسطه‌ی غم گفته می‌شود: خشِنتَ بصدره اذا حزنَتَه. و گفته می‌شود: حزن یحزن و حزنته و احزنته. در قرآن آمده است: لِكَیلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ (1)؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ (2)؛ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا (3)؛ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ (4)، و این که فرموده است: وَ لا تَحزَنُوا (5)؛ و وَلا تَحزَن (6)، به معنای نهی در کسب حزن نیست؛ چون حزن اختیاری حاصل نمی‌شود، بلکه در حقیقت نهی از دست یازیدن به آنچه که موجب حزن می‌شود، می‌باشد. به همین معنا شاعر چنین اشاره کرده است:

وَ مَن سَرَّهُ اَلاّ یَری ما یَسؤوه *** فَلایَتَّخِذ شَیئًا یخاف (یُبَالِی) لَهُ فَقدا (7)

همچنین بر آدمی ‌است که تصویری از سرشت دنیا داشته باشد، که هرگاه حادثه‌ی ناگواری برای او پیش آمد، به خاطر شناخت وی از دنیا به آن چندان اهمیت ندهد؛ و بر اوست که خود را برای تحمل حوادث کوچک آماده سازد تا به تحمل حوادث بزرگ عادت کند.
حزن گاهی به خاطر از دست دادن دارایی است؛ و گاهی به خاطر ترس از دست دادن و یا جدایی از محبوب به واسطه‌ی سفر یا مرگ. به معنای عام؛ یعنی تأثیر ناشی از رخ دادن یک امر ناگوار، و یا انتظار رخ دادن آن که در نفس موجب گرفتگی و میل به خلوت ایجاد می‌شود و این میل گاهی موجب بیماری یا پیدا کردن طبیعت ناسالم می‌گردد.
این نوع حزن غیر از آن حزنی است که عارفان و اهل کشف دارند؛ حزن اینها ناشی از تقصیر آنهاست در برابر حق و انجام واجبات کوچک و بزرگ. حتی بالاتر از واجبات، آنها معتقدند همه‌ی نیکی و طاعتهایی که انجام می‌دهند با یک دم از دمهایی که خداوند منان به آنها می‌بخشد، برابر نیست. حزن نزد اینها ناشی از ترسی است که انتظار دارند در دنیا دچار تغییر احوال گردند. مؤمن- چنان که در حدیث آمده است- قلبش میان انگشتان خداوند است، که هرگونه بخواهد آن را به حرکت در می‌آورد؛ و حزن او ناشی از دلهره‌ی قیامت است. پس، عارف مؤمن بیمناک است و از فرارسیدن قیامت و مسائل بعد از آن می‌ترسد. این مطلب را خداوند در قرآن به زیباترین و درست‌ترین وجه بیان فرموده است: یسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَیعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِینَ یمَارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ (8).
عارفان مؤمن احساس عمیقی از دردها و مصیتهایی که به مردم می‌رسد، دارند؛ لذا به خاطر علل و آثار آن محزون می‌گردند و برای این مردم که در غفلت به سر می‌برند و پند نمی‌گیرند و در گناهان غرقند و می‌پندارند به کار نیکی مشغولند، دچار حزن می‌گردند. و اگر آنها را به آگاهی و بصیرت فراخوانند کسی به آنها اعتنایی نمی‌کند؛ و چه بسا، اگر فراخوانی و تذکر به آنها را تکرار کنند، دچار اذیت و آزار می‌گردند. چندان مایه‌ی شگفتی نیست که عارف حکیم به خاطر جهل جاهل و غرور احمق و غفلت نادان و بی خرد، دچار حزن گردد. چون وی که مسأله در جای خود قرار ندارد و سرشت به واسطه‌ی آنچه که خداوند برای آنها مهیا نموده، سازگاری ندارد.
عارف حکیم، این حزن خاشعانه را به خاطر عظمت خداوند و جلال پروردگار و خشیتی که در قلبش افکنده شده، داراست. وی اسرار خداوند را در هر آنچه که تحت حواس درآید و وهم و خیال او به آن دست یابد، مشاهده می‌کند و همیشه در اندیشه و عبرآموزی دائمی ‌است. جای شگفتی نیست، اگر نفس وی از مشاهده‌ی هیبت و جلال آکنده گردد، او را چون کسی می‌بینم که گویی محبوبی را از دست داده و یا بهره‌ای از وی ضایع گشته باشد و محزون به نظر می‌آید. این هیبتی که بر جانش چیره گشته است، نزد ابن عربی تعریف زیبایی به خود گرفته است. وی می‌گوید «این هیبت تأثیر مشاهده‌ی جلال خداوندی در قلب است و گاهی نیز ناشی از جمالی است که آن، جمال جلال است.»

قشیری اقوال و سخنانی را ذکر می‌کند که می‌توان آنها را اشاره‌هایی روشنگر در راه فهم و شناخت حزن نامید، از جمله این که در تورات آمده است: «هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد در قلبش نوحه می‌افکند؛ و اگر بنده‌ای را مبغوض بدارد در قلبش شادی و طرب.» بشربن حارث می‌گوید: «حزن پادشاهی است که اگر در جایی سکنی گزیند، راضی نمی‌شود که کسی در آن ساکن شود.» و گفته شده است: «قلبی که محزون نیست، ویران می‌شود؛ مثل خانه‌ای که اگر کسی در آن نباشد رو به خرابی می‌نهد.» ابوسعید قرشی می‌گوید: «گریه‌ی حزن نابینا می‌کند، ولی گریه شوق چشم را کم نور می‌سازد، امّا نابینا نمی‌کند.» در قرآن هم آمده است: وَابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ (9). سفیان بن عیینه می‌گوید: «اگر محزونی در امتی بگرید، خداوند آن امّت را به خاطر گریه‌ی او مورد رحمت قرار می‌دهد.» داود طائی می‌گفت: «چگونه از حزن تسلی می‌یابد کسی که مصیبتها در هر لحظه بر او تازه می‌شود؟»

می‌گویند: حزن مانع غذا خوردن می‌شود؛ ولی ترس مانع گناه؛ محزون لذت غذا را درنمی‌یابد؛ چون حزن او بازدارنده است، ولی اندیشه‌ی او صفا می‌یابد و قدرت نفس او در کشفهای عرفانی قدرت می‌یابد. هیچ کس حسن بصری را ندید، مگر این که پنداشت که هم اکنون دچار مصیبت شده است؛ چون حزن در او هویدا بود. فضیل بن عیاض می‌گوید: «پیشینیان می‌گفتند: هر چیزی زکاتی دارد؛ و زکات علق حزن لازم است.» از سری سقطی روایت شده است که می‌گفت: «دوست دارم حزن همه‌ی مردم در دلم افکنده شود.»
ابن عریف می‌گوید: «عوام مؤمنان کسانی‌اند که با حزن آشنایند و با آن در تماس؛ اما خواص و مقربان، برتر از آنند که طعم حزن را بچشند. چون آنها خداوند را شناختند و او را دریافتند و وجود او را در هر چیزی و در هر حرکتی از حرکتهایشان احساس می‌کنند؛ و هیچ‌گاه از او غایب نیستند؛ و خداوند هم از آنها غایب نیست.» درباره‌ی حزن می‌گوید: «کنده شدن از شادی و اندوهناک بودن به خاطر تأسف به آنچه که از دست رفت و یا آنچه که از آن محروم شد، البته این از منازل عامه است؛ چون در آن فراموشی بخشش و ماندگاری در بندگی طبع است.» پیداست این سخن نیز توجیه می‌کند که چرا حزن از اوصاف و منازل عوام است؟ چون کسی که نعمت را شناخت، محزون نمی‌گردد. و حزن بندی است که سزاوار نیست مؤمن در آن بند اسیر شود.
آنگاه ادامه می‌دهد تا به کشف ماهیت حزن نزد خواص پی برد که نزد آنها جز نور چیزی نیست و وجود آنها هم همان نور است؛ پس چگونه می‌توان به شناخت حزن نزد آنها پی برد؟ آنها که از این اوصاف بیزاری می‌جویند، می‌گویند: «در مسلک خواص حجابی است؛ چون معرفت خداوند عزوجل هر ظلمتی را به نور بدل می‌کند و شادی آن هر غمی ‌را می‌زداید، لذا شادمانند و این از هر آنچه که جمع می‌کنند، بهتر است.»
حزن به نظر ابن عطاء اسکندری، همان نشانه‌ی حیات قلب است و وجود آن؛ یعنی وجود ایمانی که حیات جاودان و حق است. می‌گوید: «از نشانه‌های مرگ قلب، محزون نبودن بر امور موافق است که از دست داده‌ای؛ و ترک پشیمانی بر لغزشهایی که انجام داده‌ای.»
معنای این سخن را ابن عباد نفزی رندی بیان می‌کند، که می‌گوید: «قلب وقتی به واسطه‌ی ایمان زنده باشد، به خاطر از دست دادن طاعت محزون می‌شود و به خاطر لغزشها پشیمان. مقتضای این کار شادمانی به واسطه‌ی انجام طاعات و اجتناب از گناهان و زشتیهاست.» در حدیث آمده است: «هر کس که نیکی‌اش شادمانش کند و بدی‌اش وی را ناراحت، او در حقیقت مؤمن است.»
در سخن دیگری از ابن عطاءالله، معنای دیگری از حزن را می‌بینیم که میان عوام مؤمنان رواج ندارد، بلکه از آن خواص است. او می‌گوید: «آنچه که قلب از غم و حزن می‌یابد به خاطر منع شدن از وجود عیان است.» در شرح این سخن، ابن عباد نفزی می‌گوید: «وجود غم و حزن دنیوی و اخروی از نتایج دیدن نفس و اهمیت دان به آن و بقای بهره‌ی آن می‌باشد؛ و آن موجب محروم شدن بنده از وجود عیان می‌شود. و اگر از رؤیت نفس خود فانی شود و توجه به بهره‌ی خود را فراموش کند، به وجود عیان توفیق می‌یابد، و البته برای او غم و حزنی نیست و همیشه شادمان خواهد بود؛ چنان که خداوند فرموده است: لا تَحزَن إنَّ اللهَ مَعَنا (10)، که با معیت مذکور غم و حزن سازگاری ندارد؛ و این همان چیزی است که درباره‌ی وجود عیان گفته‌ایم: عیان- وجه الله اعلم- درجه‌ای برتر از یقین است. چنان که شاعر گفته است:

کَبُرَ العَیانُ عَلَیَّ حَتّی أنَّهُ *** صارَ الیَقِینُ مِنَ العَیانِ توهَماً (11)

غم؛ مربوط به امور آینده است و حزن، مربوط به گذشته.

پی‌نوشت‌ها:

1- آل عمران (3)، آیه‌ی 153: تا سرانجام بر آنچه که از دست داده‌اید اندوهگین نشوید.
2- فاطر (35)، آیه‌ی 34: سپاس خدایی را که ‌اندوه را از ما بزدود.
3- توبه (9)، آیه‌ی92: برگشتند، و در اثر اندوه از چشمانشان اشک فرو می‌ریخت.
4- یوسف (12)، آیه‌ی 86: من شکایت و غم و اندوه خود را پیش خدا می‌برم.
5- آل عمران (3)، آیه‌ی 139: غمگین مشوید.
6- حجر (15)، آیه‌ی 88 (و نحل 127، طه 40، نمل 70، قصص 13 و عنکبوت 33): اندوه مخور.
7- اگر کسی ندیدن بدیها او را شاد می‌نماید، پس نباید در بند چیزی باشد که از دست دادنش برای او مهم باشد.
8- شوری (42)، آیه‌ی 18: کسانی که به آن ایمان ندارند شتابزده آن را می‌خواهند، و کسانی که ایمان آورده‌اند. از آن هراسناکند و می‌دانند که آن حق است. بدان که! آنان که در مورد قیامت تردید می‌ورزند، قطعاً در گمراهی دور و درازی‌اند.
9- یوسف (12)، آیه‌ی 84: در حالی که ‌اندوه خود را فرو می‌خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.
10- توبه (9)، آیه‌ی 40: اندوه مدار که خدا با ماست.
11- عیان بر من آن چنان بزرگ جلوه کرد که حتی یقین نسبت به آن به توهم تبدیل گشت.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط