مترجم: دکتر سید حسین سیدی
آن گاه معنای حکم به مرحلهی دیگری منتقل میشود که دلالت آن قوی و شمول آن بیشتر میگردد؛ و شاید بهترین کسی که این مرحله را با دقت و استواری تعریف نموده است. راغب باشد. میگوید: «حکم بر چیزی؛ یعنی داوری کردن دربارهی آن که چنین است و چنین نیست؛ چه این که دیگری آن را پایبند باشد و چه نباشد.» در قرآن هم آمده است:
وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَینَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ (3). بعد از بیان مطالبی میگوید: «حکم فراتر از حکمت است و هر حکمتی حکم است، ولی هر حکمی حکمت نیست.» این عبارت عیناً در کلیات ابوالبقاء آمده است، که بدون شک برگرفته از کتاب راغب است. کمتر اصطلاح یا واژگانی در کلیات مییابیم که از خوان دانش راغب برخوردار نباشد.
راغب در تعریف حکمت میگوید: «رسیدن به حق به واسطهی علم و عقل.» چه تعریف جامع و استواری! چون حق در قضایا و مفاهیم و اشیاء به طور کلی، مشخص و قابل درک آمده، ناچار نیازمند به عقلی است که به خوبی بر آن شناخت بیابد؛ و عقل اگر به ابراز دانش مجهز نباشد، به تنهایی قادر بر آن نیست. حق آن است که جدایی اینها از هم مشکل است و وجود یکی وجود دیگری را لازم میآید و چه بسا در یک سطح از توانایی باشند و چه بسا این سطح در بین آنها از حیث توانایی و ضعف یا گستردگی و محدودیت متفاوت باشند؛ اما آنچه که مهم است این که، این دو از هم جدایی ناپذیرند.
راغب در ادامه میگوید: «حکمت از جانب خداوند، شناخت اشیاء و ایجاد آنها بر نهایت إحکام است و از جانب انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کار خیر. این همان صفتی است که لقمان در قرآن به آن توصیف شده است: وَ لَقَد آتَینا لُقمانَ الحِکمَة (4) اما اگر دربارهی خداوندگفته میشود او حکیم است، به معنایی غیر از معنای انسانی و غیرانسانی آمده است، در قرآن آمده است: ألَیسَ اللهُ بِاَحکَمِ الحاکِمینَ (5). اگر در وصف قرآن هم این صفت آمده است، به معنای این است که قرآن در بردارندهی حکمت است: الرَ تِلكَ آیاتُ الكِتَابِ الحَکیمِ (6). لذا فرموده است: وَ لَقَد جاءَهُم مِنَ الأنباءِ ما فیهِ مُزدَجِرٌ؛ حِكمَهٌ بالِغَهٌ (7) وگفته شده است: معنای حکیم همان محکم و استوار است؛ مثل «احکمت آیاته»، که هر دو صحیح است؛ چون محکم است و مفید حکم، که هر دو معنا در جمع است. حکم هم داوری کردن بر چیزی و میگوییم آن چنین است و چنین نیست. حضرت (علیه السلام) فرمودند: «برخی از شعرها حکمت است»؛ یعنی درست. خداوند هم فرمود: وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً (8) و حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمودند: «سکوت، حکمت است و لی فاعلان آن اندکند.»
در قرآن آمده است: وَ اذكُرنَ ما یُتلى فى بُیُوتِكَنَّ مِن آیاتِ اللهِ وَ الحِكمَهِ (9).گفته شد: منظور تفسیر قرآن است یعنی آنچه را که قرآن به آن سفارش نموده: إنَّ اللهَ یَحکُمُ مَا یُریدُ (10)؛ یعنی آنچه را که میخواهد، این که آن را حکمت قرار دهد که به معنای تشویق بندگان به رضای آنچه که حکم مینماید، میباشد. ابن عباس در آیهی: مِن آیاتِ اللهِ وَالحِكمَةِ (11)، میگوید: «منظور علم قرآن، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابهی آن است.» ابن زید میگوید: «علم آیات و حکمت آن است.» سُدی میگوید: «نبوت است.» و گفته شده است: «فهم حقایق قرآن میباشد.» که اشاره است به برخی از آن چیزهایی که ویژهی اولوالعزم و به تبع، دیگر پیامبران میباشد.در عرف علما، حکمت یعنی به کارگیری نفس انسانی در کسب علوم نظری و کسب ملکه تام بر افعال نیکو به قدر طاقت آن، برخی هم گفتهاند: حکمت؛ یعنی شناخت حقایق به قدر توانایی، که همان علم نافع است که از آن به شناخت آنچه که مفید است؛ تعبیرشده و در آن به آن اشاره شده است: یؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا كَثِیرًا (12).
ابوحیان در پاسخ به این که حکمت چیست؟ میگوید: «حقیقت علم به اشیای دائمی و قرار دادن هر چیز در جای خود، که باید تنها در آن موضع باشد.» در پاسخی دیگر میگوید: «حکمت؛ یعنی اقدام به حقایق اعتقاد در علم و نهایت تلاش را به نفع علم به کار بستن.» این معنا با آنچه که علامه طباطبایی در إثنای آیه 63 سوره زخرف که میگوید: «حکمت؛ یعنی معارف الهی از عقاید حقه و اخلاق نیکو» چندان دور نیست.
حکیم گنابادی در تعریف حکمت با توسع، که سخن او هم حکمت است، میگوید: حکمت عبارت است از: درک مسائل دقیق و ظریف صُنع الهی و غایت و هدفی که بر آن مترتب است، همان حکمت نظری است؛ و درک قدرت صنع مصنوع که مشتمل بر دقایق صُنع و غایات مترتب به غایتی که به نسبت مقام صانع برترین غایات است، که همان حکمت علمی میباشد. حکمت بر هر یک از اینها و بر هر دو اطلاق میشود. وقتی درک ظرافتهای به ودیعت نهاده در مصنوعات و اعمال دقایق متصور آنها مخصوص خداوند است، پس حکیم علی الاطلاق همان خداوند است و دیگر مردمان به میزان درکشان و قدرتشان برصنع، حکیمند. این حکمت- یعنی درک دقایق مصنوع الهی و غایات مترتب بر آن و قدرت بر صنع مصنوع، مشتمل بر غایاتی منتهی به غایتی که برترین غایتهاست میباشد- رسیدن به آن ممکن نیست، مگر بعد از گشوده شدن قلب به واسطهی ولایت؛ در قلب هم گشوده نخواهد شد، اگر چشم قلب باز نگردد و اگر چشم قلب گشوده نگردد، درک تنها به واسطهی خیال ممکن میگردد و خیال هم درکش خطا میکند و تنها از حد غایات دنیوی فراتر میرود. هر گاه در قلب به واسطهی ولایت گشوده گردد: اول این که، آدمی دقایق صُنع ودیعه نهاده شده در نفسش و عالم کوچکش را درک میکند و حیلههای شیطان در فریب وی و ظرافتهای فرشته در تصرف او را باز میشناسد؛ و بر دفع حیلههای شیطان و تقویت تصرف فرشته قدرت مییابد. هرگاه در این کار استقامت یابد و از تصرف شیطان رهایی یابد، میتواند به درک دقایق صنع در عالم بزرگ و غایات مترتب بر مصنوعات خداوند نایل آید و به میزان تواناییاش- کم یا زیاد- در تصرف آن قدرت گیرد. ادراک دقایق در عالم کوچک نفس و قدرت در آن عبارت است از: نبوت و جانشینی آن و ادراک و توانایی در عالم بزرگ عبارت است از: رسالت و جانشینی آن و اساس آن همان ولایت است. میتوان حکمت را به ولایت، نبوت، رسالت، پرهیز از گناهان کبیره، کتاب، ثبات هنگام ابتدای امور، ایستادگی در برابر عواقب آن، هدایت خلق به سوی خداوند، شناخت امام، و تفقه در دین تفسیر نمود. حکمت سبب آبادانی خانههاست؛ و خانهای که در آن حکمت نباشد، ویرانهای بیش نیست. و از باب تشبیه، در علم و عمل به الهه تفسیر شده است که غایت خلقت انسان و حتی غایت عالم امکان است.» این مطلب به افلاطون منسوب است که مراد وی از تشبیه نمودن به الهه در رحمت، احسان، عفو و بخشش به میزان توانایی آدمی است.
همچنین منسوب به اوست که گفت: «شهوات مخالف عقلند و از هر جهت با آن در تضادند؛ و عاقلان به واسطهی حکمت هدایت میشوند؛ و اهل شهوت به واسطهی حواس. هر کس که از عقل به حکمت راه یابد، عمر طولانی خواهد کرد و نامش فراموش نمیگردد و هر کس از شهوت به حواس راه یابد، عمرش کوتاه و یادش فراموش و همتش زایل میگردد.» میگفت: «هیچ کس حکمت را نمیبیند و در پی آن نیست، مگر آن کس که چشم قلبش بینا شود؛ نه قلبش به چشمش بینا گردد.» به او گفته شد: «به چه چیزی به حکمت نایل شدی؟» گفت: «غم آنچه را که از دست رفت، نخوردم؛ و منتظر آنچه نیامده است، نبودهام.»
از ابوالعباس بن عطاء نقل شده است که وی در شرح حکمت در آیهی: یَؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشآءُ (13)، گفته است: «یعنی فهم کتاب خداوند، و هر کس که فهم کتاب به او عطا شود، بهرهی زیادی از قربش برده است.» در الرسالة الجامعة در تعیین دانش حکمت آمده است : «خبر دادن از اسرار کتابهای نبوی و اشارات الهى و رموز حکیمانهی ممکن در امور ظاهر میباشد.»
پینوشتها:
1- حج (22)، آیهی 52: پس خداوند آنچه را که شیطان القا میکرد محو میگردانید؛ پس خدا آیات خود را استوار میساخت و خدا دانای حکیم است.
2- هود (11)، آیهی 1: آیاتش استحکام یافته.
3- نساء (4)، آیهی 58: و چون میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید.
4- لقمان (31)، آیهی 12: و به راستی، لقمان را حکمت دادیم.
5- تین (95)، آیهی 8: آیا خدا نیکوترین داوران نیست؟
6- یونس (10)، آیهی 1: ... این است آیات کتاب حکمت آموز.
7- قمر (54)، آیات 4 و5: و قطعاً از اخبار، آنچه در آن مایه انزجار [از کفر] است به ایشان رسید. حکمت بالغه.
8- مریم (19)، آیهی 12: و از کودکی به او نبوت دادیم.
9- احزاب (33)، آیهی 34: و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان] حکمت [آمیز] در خانههای شما خوانده میشود یاد کنید.
10- مائده (5)، آیهی1: خدا هر چه بخواهد فرمان میدهد.
11- احزاب (33)، آیهی 34: از آیات خدا و [سخنان] حکمت آمیز.
12- بقره (2)، آیهی 269: [خدا] به هر کسی که بخواهد حکمت میبخشد؛ و به هر کس حکمت داده شود، به یقین خبری فراوان داده شده است.
13- بقره (2)، آیهی 269: خدا به هر کسی که بخواهد حکمت میبخشد.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم