واژه‌ی حیا در قرآن

تقریباً در این مورد میان راغب و شریف جرجانی در تعریف حیا اختلافی وجود ندارد. راغب در مفردات می‌گوید: «حیا گرفتگی نفس از زشتیها و ترک آن به این خاطر است.» یعنی ترک نفس از زشتیها و دور کردن نفس از آن که نفس را
سه‌شنبه، 10 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی حیا در قرآن
 واژه‌ی حیا در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
تقریباً در این مورد میان راغب و شریف جرجانی در تعریف حیا اختلافی وجود ندارد. راغب در مفردات می‌گوید: «حیا گرفتگی نفس از زشتیها و ترک آن به این خاطر است.» یعنی ترک نفس از زشتیها و دور کردن نفس از آن که نفس را یادآور قلمداد می‌کند. جرجانی در تعریفات می‌گوید: «حیا گرفتگی نفس از چیزی و ترک آن به خاطر پرهیز از سرزنش است.» هر دو مرادشان از گرفتگی نفس، تنفر و امتناع آن از دست یازیدن به عملی است که ننگ و عار و خواری در پی دارد و موجب آزار، ضرر و توهین می‌گردد. می‌توان بر این باور بود که جرجانی در تعریفش، به راغب- که قبل از وی بوده- تکیه نموده است.
قشیری در رساله به نقل از یکی صوفیان از صوفیان در تعریف حیا می‌گوید: «گرفتگی قلب به خاطر تعظیم پروردگار است.» از قول جنید نقل می‌کند که: کسی از وی درباره‌ی حیا پرسید گفت: «تأمّل در نعمتها و تأمل در تقصیر» یعنی تأمّل در نعمتهای خداوند و شناخت نعمتهایی است که به بندگان ارزانی فرموده و نیکی و مواهبی که در دنیا برای آنها مسخر نموده و تأمل در تقصیر آدمی در حق خود و حق خداوند سبحان. وقتی این دو تأمل و اندیشه برای عقلِ شخص با بصیرت و آگاه کشف گردد، آن حالتی را که نزد او به وجود می‌آید، حیا می‌نامیم. چون در عبادت خداوند و اقدام به شکر و تعظیم او دچار کوتاهی می‌شود و همچنین به خاطر ناتوانی و ضعف او در ادای احقی از حقوق خداوند کوتاهی می‌ورزد. او به خوبی می‌داند که با خدمتش- هر چند بزرگ باشد- نمی‌تواند با یک حق نعمتهای خداوند، هرچند که کوچک باشد، برابری کند. از ابوعلی دقاق (استاد قشیری) نقل شده است که می‌گفت: «حیا، ترک ادعا در برابر خداوند است.» مراد وی از این سخن آن است که انسان از ادعا خجالت بکشد؛ به این که مالک قدرتمند است و بر بندگان خداوند در زمین خداوند قدرت و نفوذ دارد و یا آن که خداوند را اطاعت و عبادت می‌کند و کار نیک انجام می‌دهد تا سپاسگزار نعمتهای او باشد. پس هر موجودی مخلوق و مقهور قدرت وجود اوست، ولی او ناتوان است از سپاسگزاری: وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّكُورُ (1)».
اما نسبت حیا و استحیا به خداوند، چنان که در قرآن آمده است: إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا (2)، به همان معنایی که به انسان نسبت داده می‌شود که دچار انفعال و تغییر گردد نیست، بلکه به این معناست که خداوند چیزی را بیهوده نیافریده و هر چیز را، هر چند کوچک و ناچیز باشد، برای حکمتی آفریده است. هر چند به عقل کافران و معاندان نیاید، ولی از عقل و درک مؤمنانِ عارف پوشیده نیست. حیای خداوند در این آیه، به اعتقاد سلطان محمد گنابادی؛ به معنی ترک و استنکاف ورزیدن است و می‌گوید: «خداوند از مثال زدن به پشه‌ای استنکاف نمی‌ورزد، چون کوچکی آن در چشم نادانان است نه در چشم خردمندان؛ چون حیوانات هر چند بسیار کوچک، بویژه اگر حواس پنجگانه‌اش کامل نباشد، از دقایق حکمت و ظرافت صنع است، که تنها خداوند آنها را به شمار می‌آورد... .» از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: «خداوند علی رغم خُردی پشه به آن مثال زده است؛ چون آنچه را که در او آفریده در فیل با آن هیکل بزرگش هم آفریده است؛ و علاوه بر آن، دو عضو اضافه‌ای؛ یعنی دو بال و شش پا هم به آن داده است.»
راغب بعد از بیان حدیث: «خداوند شرم دارد از این که مسلمان پیر را عذاب نماید.» می‌گوید: «مراد گرفتگی نفس (انفعال درونی) نیست؛ چون خداوند از این توصیف منزه است، بلکه مراد از آن ترک عذاب اوست.» چون خداوند صفات بشری ندارد و خود را توصیف نموده است که از همه‌ی صفات بشری که بر ذهن و وهم و زبان می‌آید، منزه است.
راغب سپس در تفسیر سخن «خداوند شرم دارد، می‌پردازد و می‌گوید: یعنی ترک کننده‌ی زشتیهاست و انجام دهنده‌ی نیکیها.» و در این سخن ارزشمند، فکر و اندیشه به حل مسأله‌ی نسبت حیا به خداوند برمی‌خورد و از ترس افتادن در انحراف و اعتقاد باطل رها می‌شود؛ و دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکرار می‌کند که فرمود: «خداوندا! تو منزهی و همه‌ی نیکی از توست و بدی از تو نیست.»
حیا از نظر شریف جرجانی بر دو نوع است: «نفسانی، که خداوند آن را در همه‌ی جانها آفریده است؛ مثل شرم از کشف عورت و جماع میان مردم. و ایمانی، که مؤمن را از گناه کردن به خاطر ترس از خداوند، بازمی‌دارد.» جرجانی فراموش کرده است که کشف عورت و جماع میان مردم خود از گناهان است. پس تنها ترس از خداوند در آشکار و پنهان، همان معنای صحیح حیا می‌باشد.
کلینی در کافی حدیثی مرفوع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر می‌کند که فرموده است: «حیا بر دو قسم است: حیای عقل و حیای حماقت؛ حیای عقل، همان علم است و حیای حماقت، جهل و نادانی.» تنها چیزی که این جا می‌توان گفت این که حیا در این حدیث مشتق از حیات است؛ چون در قوای مخصوص حیوان- یعنی حس و حرکت- تأثیر می‌گذارد. پس معنای حدیث این است که، حیات عقل به علم است و حیات حماقت به جهل، همچنین می‌توان گفت که، صاحب عقل شرم دارد از این که عقلش مسخر غیر علم و نشر آن گردد و احمق به طبیعت خود عمل می‌کند و جهل و حماقت او آشکار می‌گردد. چه بسا بهترین شرح این حدیث، سخن علی (علیه السلام) است برای کسانی که اهل دقت نظر و تأملند: «حیا لباسی فراگیر و حجابی بازدارنده و پرده‌ی محافظ بدیها و همنشین دین و موجب محبت است و چشمی است مراقب که مانع فساد و زشتی می‌گردد.»

اما قشیری به انواع حیا اعتقاد ندارد، بلکه آن را چند وجهی و چند شکلی می‌بیند؛ یعنی حیا یک طبیعت دارد که أشکال متعدد به خود می‌گیرد. می‌گوید: «حیا بر چند وجه است: حیای جنایت، مثل آدم (علیه السلام) وقتی که به او گفته شد: آیا به خاطر گریختن از ماست؟ گفت: نه، بلکه خاطر حیا از توست. و حیای تقصیر، مثل فرشتگان که می‌گویند: خداوندا! تو منزهی، آن گونه که شایسته‌ی توست، تو را عبادت نکردیم. و حیای إجلال، مثل اسرافیل که بالش را به خاطر شرم از خداوند به تن کرد. و حیای استحقاق، مثل موسی (علیه السلام) که گفت: وقتی نیاز دنیایی بر من عارض شود، شرم دارم که آن را از خداوند بخواهم، و خداوند به او فرمود: از من بخواه هر چند نمک نان، و علف گوسفندت باشد. درباره‌ی آیه‌ی: فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ (3) گفته شد: از او شرم داشت چون موسی (علیه السلام) را به مهمانی فرا می‌خواند و شرم داشت که نکند موسی (علیه السلام) نپذیرد. پس صفت مهمان، استحیاست و آن هم شرم داشتن از کرم و بخشش است.

ترمذی حدیثی مرفوع از ابن مسعود را ذکر می‌کند که می‌گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی به اصحابش فرمود: آن گونه که شایسته‌ی شرم و حیاست، از خداوند شرم داشته باشید. گفتند: ای رسول خدا! ما به شکر خدا از او شرم داریم. فرمود: چنین نیست، چون شرم از خداوند، آن گونه که حق اوست، آن است که سرش و آنچه را که می‌فهمد حفظ کند، شکم و آنچه را که در خود دارد، حفظ نماید و به یاد مرگ و نیستی باشد؛ و هر کس آخرت را به خاطر ترک زینت زندگی دنیا بخواهد، حق شرم و حیا، از خداوند را به جا آورده است. بدین گونه، همه‌ی اصرار و تأکید حدیث بر این است که معنای حقیقی حیا، همان ترس از خداوند و امتناع ورزیدن از باطل و نزدیک شدن به گناهان است. این همان نوع دوم حیاست، که جرجانی بیان کرده است.
بخاری از ابن مسعود روایت کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آنچه را که انسانها از سخن پیامبران پیشین فهمیده‌اند، این است که هرگاه شرم نداری، هر چه خواهی کن.» شاعری هم از این سخن بیتی ساخته است که ضرب المثل شده است:

إذا لَم تَخشَ عاقِبَة اللَّیالی *** وَ لَمْ تَسَتَحیِ فَاصنَع ما تَشاءُ (4)

از این عطا نقل شده است که می‌گفت: «دانش برتر، هیبت و حیاست و هرگاه که هیبت و حیا از دست رفت، خیری باقی نمی‌ماند.» نزدیک به این سخن، سخن ذوالنون مصری است که می‌گفت: «حیا وجود هیبت در قلب است با آنچه که از جانب تو به پروردگار رسیده است.» این سخن یادآور حدیثی است که از کافی نقل کردیم. قشیری در رساله می‌گوید: «خداوند سبحان به عیسی (علیه السلام) وحی کرد که خوت را پند ده، و اگر پند گرفتی، آن گاه مردمان را پند ده وگرنه شرم کن از این که مردمان را پند دهی.» شاید عبدالله بن منازل از این سخن بهره گرفته است که می‌گفت: «شگفتا از کسی که از خدا شرم ندارد و باز درباره‌ی شرم و حیا سخن می‌گوید.»
از فصیل بن عیاض نقل می‌شود که می‌گفت: «پنج چیز از نشانه‌های بدبختی است: قساوت قلب، خشکی چشم (گریه نکردن)، کمی شرم و حیا، علاقه به دنیا و آرزوهای طولانی.» از یحیی بن معاذ نقل شده است: «کسی که از سر طاعت از خداوند شرم داشته باشد. خداوند از او که گناهکار است، شرم دارد.» از برخی صوفیان نکته‌ی جالبی نقل می‌شود که می‌گفتند: «شبی خارج شدیم و از نیزاری گذشتیم؛ مردی را دیدیم که خوابیده بود و اسبش بالای سرش به چریدن مشغول بود. تکانش دادیم و گفتیم: نمی‌ترسی از این که در این مکان ترسناک خوابیده‌ای؟ در این جا درنده زیاد است. سرش را تکان داد و گفت: من از خدا شرم دارم که از غیر او بترسم. سرش را زمین گذاشت و خوابید.» چه خوب گفته است شاعر:

وَ لا وَ أبیکَ ما فی العَیشِ خَیرٌ *** وَ لا الدُّنیَا إذا ذَهَبَ الحَیاءُ (5)

پی‌نوشت‌ها:

1- سبأ (34)، آیه‌ی 13: و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.
2- بقره (2)، آیه‌ی 26: خدای را از آن که به پشه‌ای یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید.
3- قصص (28)، آیه‌ی 25: پس یکی از آن دو زن- در حالی که به آزرم گام برمی‌داشت- نزد وی آمد.
4- اگر از فرجام روزگار نمی‌ترسی و اگر شرم نداری، هر چه که می‌خواهی کن.
5- نه، به جان پدرت سوگند! زندگی و دنیا ارزشی ندارد، اگر شرم و حیا از بین برود.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط