واژه‌ی خوف در قرآن

راغب می‌گوید: «خوف انتظار امر ناپسندی از نشانه‌ای مشکوک یا معلوم است؛ چنان که امید و طمع انتظار امری پسندیده از نشانه‌ای مشکوک یا معلوم است. خواف ضد امنیت است و در امور دنیور دنیوی و اخروی هر دو به کار می‌رود.
سه‌شنبه، 10 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی خوف در قرآن
 واژه‌ی خوف در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
راغب می‌گوید: «خوف انتظار امر ناپسندی از نشانه‌ای مشکوک یا معلوم است؛ چنان که امید و طمع انتظار امری پسندیده از نشانه‌ای مشکوک یا معلوم است. خواف ضد امنیت است و در امور دنیور دنیوی و اخروی هر دو به کار می‌رود. در قرآن آمده است: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا (1). در این دو آیه : وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا (2)؛ وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَینِهِمَا (3) به «عرَفتُم» تفسیر شده است. حقیقتِ آن این است که «اگر ترسی از آن به خاطر شناخت شما رخ داد.»
منظور از ترس خدا، همان ترس ناشی از وحشت- مثل احساس ترس از شیر- نیست، بلکه مراد خودداری از گناهان و دست یازیدن به طاعت است. لذا گفته شده است: کسی که ترک گناه کرده است، ترسو و خائف محسوب نمی‌شود. ترسی از خدا همان تشویق به پرهیز است؛ مثلاً آیه‌ی: ذلِکَ یُخَوِّفُ اللهُ بِهِ عِبادُه (4). خداوند هم از ترسیدن از شیطان و توجه به ترساندن او نهی کرده است و فرموده: إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّیطَانُ یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (5)؛ یعنی از شیطان فرمان مبرید، بلکه از خداوند فرمان برید. گفته می‌شود. حق آنها را به تمامی ندادیم یعنی حق کشی کردیم که لازمه‌ی آن ترس است.
خلیفه، حالتی است که انسان می‌ترسد. در قرآن آمده است: فَأوجَسَ فی نَفسِهِ خیفَهً مُوسی: قَلنا لاتَخَف (6). و به جای خوف هم به کار رفته است. وَالمَلائِکَهُ مِن خیفَتِهِ (7)؛ تَخَافُونَهُمْ كَخِیفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ (8)؛ یعنی همچون ترس شما تخصیص لفظ خیفه برای این است که خوف آنها حالتی است پایدار، تخوف؛ یعنی ظهور خواف از انسان. فرموده است: أو یَأخُذَهُم عَلى تَخَوُّفٍ (9).
آنچه بیش از همه برای ما مهم است، ترس از خداوند است، پس پرهیز از محرم و اطاعت کردن، همان اصول اولیه‌ای هستند که اصول نخستین بر آن مبتنی است و معانی دیگر ترس بر آن استوار است. شاید از مهمترین این معانی، هیبت و عظمتی است که شخصی مؤمن در مخلوقات و آفریده‌های خداوند احساس می‌کند؛ همچنین ترس و رهبتی است که تمام وجودش را از آشکار شدن آیات بدیع او دربرگیرد. شاید بهترین کلمه در معنای خائف- که بیشترین دلالت و بهترین تفسیر را در بر دارد و صوفیان از معنای زلال آن برگرفته‌اند و بنیاد فکریشان را بر آن استوار کرده‌اند تا آن چیزی است که در معانی الاخبار صدوق روایت شده است: «خائف کسی است که ترس و رهبت، زبان گفتار برای او باقی نگذاشته باشد.» این سخن معانی نزدیک و رایج ترس و معانی دور و بعید را بیان می‌کند
وی همچنین تفسیر دقیق و جامعی از آیه‌ی: وَ لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَتانِ (10) دارد که نویسنده‌ی کافی آن را با اسنادی نقل می‌کند و می‌گوید: «کسی که بداند خداوند او را می‌بیند و آنچه را که می‌گوید، می‌شنود؛ و نیک و بدی که انجام می‌دهد، می‌داند؛ این کار وی را از اعمال زشت باز می‌دارد. این همان مقام ترس از مقام پروردگار و بازداشتن نفس از هواست.» نیازی به بیان نیست که بنده به چنین حالتی نمی‌رسد. مگر هنگامی که عبادت را برای خداوند خالص گرداند؛ و از غیر او بیزاری جوید؛ و به مقام خوف نایل آید؛ و نعمت این مقام رفیع را درک کند.

آنان این تفسیر درست بر علامه طباطبایی هم ظاهر گشت، که در خلال تفسیر این آیه به خوبی بیان معنای خوف پرداخته است: «تأثر خاصی است برای کسانی که جز احساس خُردی و حقارت در برابر ساحت عظمت و کبریا و عزت و جبروت ندارند؛ و همچنین ظهور اثر ذلت و پستی و حقارت می‌باشد. عبادت خداوند از سر ترس، همان خضوع در برابر اوست؛ چون او خداوند صاحب جلال و اکرام است، نه به خاطر ترس از عذاب او یا طمع پاداش، بلکه اخلاص عمل برای ذات کریم وی، این معنای ترسی است که فرشتگان به آن توصیف شده‌اند؛ و حال آن که آنها از عذاب مخالفت و تبعات نافرمانی درامانند. خداوند هم فرمود: یَخافُونَ رَبِهِّم مِن فَوقِهِم (11). از آنچه که گذشت روشن می‌شود، به «و لمن خاف» اشاره شده‌اند، اهل اخلاص و خاضع نسبت به جلال او و پرستشگر اویند؛ چون ترسی از عذاب و طمعی از پاداش خداوند، عز اسمه، نیست.»

قشیری در رساله می‌گوید: «ترس معنایی مربوط به آینده، چون ترس از امر ناپسندی است که رخ خواهد داد و یا امر پسندیده‌ای که از دست خواهد رفت، این امر تنها در آینده حاصل خواهد شد.» از ابوالقاسم حکیم نقل شده است که می‌گفت: «ترس بر دو گونه است: رهبت و خشیت. صاحب رهبت هنگام ترس به فرار روی می‌آورد و صاحب خشیت به پروردگار.» بین خوف و خشیت تفاوتی است که بر کسی پنهان نیست، اما تعیین تفاوت آن به خاطر ظریف بودن آن مشکل است. ابوهلال عسکری در کتاب الفاروق اللغویه به این تفاوت اشاره کرده و به این دقت و ظرافت پی برده است. می‌گوید: «ترس مربوط به امر ناپسند و ترک آن است. می‌گوییم: «خفت زیداً»، یعنی از زید ترسیدم، خداوند هم می‌گوید: یَخافُونَ رَبِهِّم مِن فَوقِهِم (12). می‌گوییم: خفت المرض، از بیماری ترسیدم. خداوند هم فرمود: وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسابِ (13). ولی خشیت مربوط به مقام امر ناپسند است و ترس از خود مکروه، خشیت نامیده نمی‌شود. لذا فرمود: وَیخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (14). اگر گفته شود مگر نفرمود؟: إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَینَ بَنِی إِسْرَائِیلَ (15). می‌گوییم: از سخن منجر به جدایی ترسید؛ و چیزی که منجر به چیزی می‌شود، به منزله‌ی کسی است که آن را انجام می‌دهد. بعضی از دانشمندان می‌گویند، گفته می‌شود: «خشیت زیداً»، ولی گفته نمی‌شود: «خشیت ذهاب زید.» اگر گفته شود، در اصل چنین نیست، بلکه خشیت جای خوف را گرفته است؛ و گاهی چیزی جای چیز دیگری را به خاطر نزدیکی به هم می‌گیرد.» به تفاوتهای خوف و دیگر اصطلاحات خواهیم پرداخت.
قشیری همچنین نقل قولهایی را ذکر می‌کند که در آنها تعریفی از خوف و توضیحی برای جوانب آن است. از جمله سخن ابوحفص که می‌گوید: «ترس چراغ قلب است که به واسطه‌ی آن خیر و شر را می‌بیند.» به فضیل بن عیاض گفته شد: «چرا خودمان را خائف نمی‌دانیم؟» گفت: «اگر خائف بودید، خائفان را می‌دیدید؛ چون خائف تنها خانف را می‌بیند و غمگین هم دوست دارد، غمگین را ببیند.» ابوالقاسم حکیم می‌گوید: «هر کس از چیزی بترسد، از آن می‌گریزد و هر کس از خداوند بترسد، به او می‌گریزد.» ابوالحسن نوری می‌گوید: «خائف از پروردگارش به پروردگارش می‌گریزد.» یعنی از خشم او به رضای او و پرهیز از گناه و اطاعت و رستگاری به بخشش او می‌گریزد.» از جنید درباره‌ی خوف سؤال شد. گفت: «انتظار عقوبت همراه با مجازی نَفَس» از ابوسلیمان دارانی نقل کرده‌اند که می‌گفت: «خوف از دل ما پاک نمی‌شود، مگر این که آن را ویران کند.» همچنین از ابوعثمان نقل کرده‌اند که می‌گفت: «راستی خوف همان پرهیز از گناهان ظاهری و باطنی است.» و حاتم اصم گفت: «برای هر چیزی زینتی است و زینت عبادت، خوف و علامت آن هم کوتاه بودن آرزوست.» از یکی از صوفیان نقل کرده‌اند که می‌گفت: «ضربان قلب از جلال پروردگار.» شگفتا از سخنی که همچون کندوی زنبور عسل است و با همه‌ی کوچکی‌اش باغی پربار و سرسبز را گرد آورده است.
از ابن عریف سخنی در باب خوف است که هر چند گرایش صوفیانه دارد و غرق در امور روحی است، همچون اموری پنهان در گوشه‌ای پربار و پربهاست. ترسی که جدایی از شادی و غمگین بودن و ترس از عذاب است: «از مقامات عوام است و خوف از مقامات خواص نیست، چون برای بنده شایسته نیست که مولای خود را از ترس از نگاه به او و یا نفرت از اُنس با او هنگام یاد او عبادت کند. خداوند هم فرموده است: تَری الظّالِمینَ مَشفِقیِنَ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِم (16). اما خواص، وعید او را به وعد و عذاب او را به عدب تبدیل می‌کنند؛ چون أهل بلا را در بلا و أهل عذاب را در عذاب مشاهده کردند و آنچه را مشاهدات خود یافتند، معدوم فرض کردند. و برای این معنا دو بیت ذکر می‌کنند که گفته می‌شود از آن ابویزید است:

أریدُكَ لا أریدُکَ لِلثّوابِ *** وَلکنّی أرِیدُکَ لِلعقابِ
وَ کُلُّ مآربی قَد نلتُ مِنهَا *** سِوی مَلَذُوذِ وَجُدی بالعَذابِ (17)

ابوطالب مکّی در قوت القلوب بخشهایی مفصل در بحث حقیقت و معانی خوف دارد که انباشته از اخبار و پر از اسرار است و بیان همه‌ی آنها ممکن نیست و کسی که در پی تأمّل و شناخت بیشتری است، چاره‌ای جز مراجعه به آن ندارد. می‌گوید: «خوف نامی است برای حقیقت تقوا و اسم جامع حقیقت ایمان است؛ علم وجود و یقین است و علت پرهیز از هر نهی و کلید هر امری است؛ هیچ چیز جز خوف موجب آتش زدن شهوات و زایل کننده‌ی آثار آفات آن نیست.» همچنین گفته است: «خوف نزد دانشمندان غیر از تصور عوام است و خلاف آن چیزی است که آن را اضطراب، پریشانی و دلتنگی می‌دانند؛ چون اینها احوال و یافته‌های شیدایان است و از حقیقت بهره‌ای ندارد و به منزله‌ی یافته‌هایی است برای برخی از صوفیان در احوال محبت و سوز و شیدایی آنهاست. خوف نزد دانشمندان، نام درست علم و مشاهده‌ی راستین است؛ و هرگاه به بنده حقیقت علم و صادق یقین بخشیده شود، خائف نام دارد.»

پی‌نوشت‌ها:

1- سجده (32)، آیه‌ی 16: پهلوهایشان از خوابگاهها می‌گردد، و پروردگارشان را از روی بیم و طمع می‌خوانند.
2- نساء (4)، آیه‌ی 3: و اگر در اجرای عدالت بیمناکند.
3- همان، آیه‌ی 35: و اگر از جدایی میان آن دو [زن و شوهر] بیم دارید.
4- زمر (39)، آیه‌ی 16: این [کیفری] است که خدا بندگانش را به آن بیم می‌دهد.
5- آل عمران (3)، آیه‌ی 175: در واقع، این شیطان است که دوستانش را می‌ترساند؛ پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید.
6- طه (20)، آیات 67 و 68: و موسی در خود بیمی احساس کرد، و گفتیم: مترس!
7- رعد (13)، آیه‌ی 13: و فرشتگان [جملگی ] از بیمش.
8- روم (30)، آیه‌ی 28: و همان طور که شما از یکدیگر بیم دارید، از آنها بیم داشته باشید.
9- نحل (16)، آیه‌ی47: یا آنان را در حالی که وحشت زده‌اند فرو گیرد.
10- رحمن (55)، آیه‌ی 46: و هر کسی را که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است.
11- نحل (16)، آیه‌ی 50: از پروردگارشان که حاکم بر آنهاست می‌ترسند.
12- نحل (16)، آیه‌ی 50: از پروردگارشان که حاکم بر آنهاست می‌ترسند.
13- رعد (13)، آیه‌ی 21: و از سختی حساب بیم دارند.
14- همان: و از پروردگارشان می‌ترسند، و از سختی حساب بیم دارند.
15- طه (20)، آیه‌ی 94: من می‌ترسیدم [که] بگویی: میان بنی اسرائیل تفرقه‌انداختی.
16- شوری (42)، آیه‌ی 22: در [قیامت] ستمگران را از آنچه انجام داده‌اند هراسناک می‌بینی و [جزای عملشان] به آنان رسید.
17- تو را می‌خواهم، ولی نه برای پاداش، بلکه برای عذاب می‌خواهمت.
به همه خواسته‌هایم رسیده‌ام جز لذت رسیدن به عذاب.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط