ابعاد نظری جمهوری اسلامی در افق معرفتی امام خامنه‌ای (حفظه‌الله)

جمهوری اسلامی عینیت نظریه‌ی مردم‌سالاری دینی

بالاترین لایه‌ی تحقق حضور اعتقادات در عینیت، برپایی حکومتی برخاسته از ایمان و اتکا به دین مترقی و کارآمد اسلام است. حرکتی که از سال‌ها پیش با محوریت علما در تاریخ ایران قدرت گرفته و با پیروزی انقلاب اسلامی پایه‌های
دوشنبه، 16 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جمهوری اسلامی عینیت نظریه‌ی مردم‌سالاری دینی
جمهوری اسلامی عینیت نظریه‌ی مردم‌سالاری دینی

 

نویسنده: محمدجواد هاشم‌پور



ابعاد نظری جمهوری اسلامی در افق معرفتی امام خامنه‌ای (حفظه‌الله)

 

ضرورت بررسی مفهوم «جمهوری اسلامی»

بالاترین لایه‌ی تحقق حضور اعتقادات در عینیت، برپایی حکومتی برخاسته از ایمان و اتکا به دین مترقی و کارآمد اسلام است. حرکتی که از سال‌ها پیش با محوریت علما در تاریخ ایران قدرت گرفته و با پیروزی انقلاب اسلامی پایه‌های اولیه آن استقرار یافته است.
این نوع حکومت، حرکتی نو بر مبنای احکام اسلامی است که شناخت دقیق آن توسط مردم از یک‌سو و درک درست مسئولین از دیگر سوی، کمک خواهد کرد که هم مردم در تکامل آن نقش خویش را ایفا نمایند و هم مسئولین در آنچه به عهده آنان گذاشته می‌شود، راه درست را برگزیده و تکلیف خود را به نحو احسن انجام دهند.

 

اجتهاد بر مبنای فقه حکومتی، اصلی‌ترین منشأ تأسیس مردم‌سالاری دینی

در این گذر اصلی‌ترین راهکار ختم به حجیت در تلاش‌های علمی و عملی اسلامی «اجتهاد» است. «اجتهاد، یک متد و یک شکل و یک طریقه است؛ رفتاری در فهمیدن و کیفیتی در مشی به سمت حقیقت است. آن کیفیت را باید بلد بود. اگر کسی راه را بلد نباشد، معلوم است که به حقیقت نمی‌رسد.»[1] چه در بُعد فردی و چه در ابعاد اجتماعی آنچه راهگشای حرکت به سمت حق و حقیقت است لاجرم رکن آن اجتهاد خواهد بود؛ این در تمامی مراتب اجتماعی جاری است که به طریق اولی حکومت هم باید در این مجرا تحت اجتهادی دائم قرار داشته باشد. «در طریق فکر اسلامی، صاحب‌نظران، اندیشمندان و انسان‌هایی که قدرت اجتهاد و استنباط در مبانی فکری و نظری انقلاب را دارند دائم باید فکر کنند و اندیشه را تکمیل نمایند.»[2]
«هرجا که در مسائل فراوان فقهی که به ولایت حاکم، ولایت قاضی یا به ولایت ارتباط پیدا می‌کند، شک کنیم که آیا دلیل شرعی بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، میگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن‌وقتی این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن‌کسی که ولایت را به او می‌دهیم - در هر مرتبه‌ای از ولایت - باید اهلیت و صلاحیت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردم‌سالاری دینی است که بسیار مستحکم و عمیق است. یک مؤمن می‌تواند با اعتقاد کامل این منطق را بپذیرد و به آن عمل کند؛ جای شبهه و وسوسه ندارد.»[3]
ازاین‌روی اصلی‌ترین راه به فهم درست از مفهوم «جمهوری اسلامی» استفاده از بیانات مجتهدی جامع‌الشرایط است که در مبانی فقهی- اجتماعی، اجتهاد کرده باشد. در این نگاره به‌صورت اجمالی به بررسی این نظام الهی در ادبیات امام حیِّ انقلاب می‌پردازیم تا اندکی هم شده شناخت بهتری از این سیستم حکومتی بر مبنای اجتهادی نو به دست آوریم. جمهوری اسلامی از دو رکن اساسی و به هم تنیده تشکیل یافته است. یک رکن آن «اسلامیت» است و رکن دیگر «جمهوریت» که ابتدا به بُعد جمهوریت آن می‌پردازیم.

 

«جمهوریت» یکی از دو رکن اساسی در مردم‌سالاری دینی

جمهوریت «یعنی مسئولان نظام از مردم و نزدیک به مردم باشند، خوی اشرافی گری، خوی جدایی از مردم، خوی بی‌اعتنائی و تحقیر مردم در آن‌ها نباشد، یعنی باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت داده شود.»[4]
«در همه‌ی تحولات و جنبش‌های گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابسته‌ی به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد.»[5]
بنابراین معیار صحت انجام انقلاب در به منصه ظهور رسیدن و امتداد، مردمی بودن آن است و به بیانی دیگر آنچه سبب ایجاد و تثبیت یک گفتمان یا گرایش فکری و سیاسی می‌شود، ضریب نفوذ آن در بین مردم است.
این بیان به آن جهت مهم است که جایگاه اساسی مردم نه به شکل نمادین و شعاری بلکه در حیطه ضروریات اجرایی و پردازش محیطی جامعه نقشی تعیین‌کننده دارد. اثبات این کلام در تاریخ ایران شاهد مثال‌های متعددی دارد که نگاهی دقیق به آن مشخص‌کننده مقدار اثرگذاری آن است.
«در تاریخ کشور ما جابه‌جائی‌های قدرت، آمدن سلسله‌های سلاطین و رفتن آن‌ها، به مردم ارتباطی نداشته است؛ لیکن همین سلسله‌های حکومتی و سلطنت‌هایی که در طول تاریخ ما وجود داشته‌اند، هرکدام از آن‌ها که توانسته‌اند رابطه‌ی خودشان را با مردم به یک نحوی محکم و گرم و دوستانه کنند، پایداری‌شان، موفقیتشان در اداره‌ی کشور و در عزت ملی بیشتر بوده است؛ هرکدام، از مردم منقطع شدند، همه‌چیز را از دست دادند؛ که نمونه‌ی اتمّ آن، سلسله‌ی قاجار و سلسله‌ی منحوس پهلوی در این دوره‌های اخیر است.»[6]
نمونه بارز اعتقاد جمهوری اسلامی به جایگاه مردم در قانون اساسی انعکاس یافته است که به جِد از طرف امامین انقلاب مورد پی گیری و اجرا درآمده است. ازاین‌روست که تمامی مناصب در نظام اسلامی از طریق انتخابات و با رأی مردم تعیین می‌شود «تکیه نظام به آراء مردم، یکی از میدان‌هایی است که مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آن‌ها باید در اینجا خود را نشان دهد. در قانون اساسی ما و در تعالیم و راهنمایی‌های امام، همیشه بر این نکته تأکید شده است که نظام بدون حمایت و رأی و خواست مردم، در حقیقت، هیچ است»[7]
این امر سبب می‌شود که نگاه متقابل حکومت و مردم به امر مدیریت جامعه، سازندگی بیشتری را رقم زند و مناسک اجتماعی جدیدی شکل گیرد که نظام را از درون استحکام بخشد. مردم نه به شکل صِرف دنبال حق رأی بوده بلکه قسمتی از تکالیف نظام را بر دوش خود به‌عنوان صاحب انقلاب و نظام احساس می‌کنند.
«در حقیقت انتخابات و حضور مردم در صحنه انتخابِ رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس و یا سایر انتخاب‌هایی که می‌کنند، هم حقّ مردم است، هم تکلیفی بر دوش آن‌هاست. در نظام اسلامی، مردم تعیین‌کننده‌اند.»[8]

 

جمهوریت در نظام اسلامی تأسیسی است نه اقتباسی

نکته حائز اهمیت در این نوع رویکرد، تأسیسی بودن و غیراقتباسی بودن این نگرش بوده که برخاسته از نگاه عالمانه‌ی وحیانی است، نه به تقلید نگاه‌های مادی‌گرایانه و نمایشی و جذاب در ظاهر و مخرب در باطن، ازاین‌روست که: «مردم‌گرایی در نظام اسلامی، ریشه اسلامی دارد ... این متّکی بر احساسات توخالی و پوچ و مبتنی بر اعتبارات نیست؛ متّکی بر یک مبنای بسیار مستحکم اسلامی است»[9]«ما نخواستیم جمهوریت را از کسی یاد بگیریم؛ اسلام این را به ما تعلیم داد و املاء کرد.»[10] «در منطق اسلام، اداره‌ی امور مردم و جامعه، با هدایت انوار قرآنی و احکام الهی است. در قوانین آسمانی و الهی قرآن، برای مردم شأن و ارج معین شده است؛ مردم هستند که انتخاب می‌کنند و سرنوشت اداره‌ی کشور را به دست می‌گیرند. این مردم‌سالاری، راقی‌ترین نوع مردم‌سالاری‌ای است[11]»
نکته بسیار قابل تأمل دیگر این است که بعد از سالیان مدید این توجه به نظر آحاد مردم برای بار نخست در تحقق آرمان‌های مردم و توسط خود مردم در نظام جمهوری اسلامی به منصه ظهور رسیده چراکه «مردم‌سالاری چیزی نیست که در ایران سابقه‌ی تاریخی داشته باشد - اصلاً وجود نداشته - این حقیقت و این مفهوم با جمهوری اسلامی در کشور تعریف شد و تحقق پیدا کرد.»[12]

 

«اسلامیت» رکن دیگر مردم‌سالاری دینی

اسلامیت رکن دیگری است در نظام جمهوری اسلامی که می‌طلبد جداگانه فهم شود تا درک بهتری از ترکیب آن با جمهوریت به دست آید. حداکثری بودن دین اسلام امری است که در سالیان متمادی مغفول جوامع اسلامی بوده و یکی از علل جدی عقب‌افتادگی مسلمانان در قرون اخیر فاصله آنان از اسلام واقعی است که خود توطئه‌ای کارا در تحریف و ناکارآمد جلوه دادن اسلام با سازوکار ترویج سکولاریسم است.
«از بزرگ‌ترین مظاهر شرک در عصر حاضر، تفکیک دنیا از آخرت، و زندگی مادّی از عبادت، و دین از سیاست است. گویی خدای دنیا - معاذاللَّه - جباران و زورگویان و چپاولگران و ابرقدرت‌ها و جنایتکاران‌اند، و استضعاف و استعباد و استثمار خلایق و علو و استکبار نسبت به بندگان خدا حق مسلّم آن‌هاست، و همگان باید پیشانی اطاعت بر آستان تفرعن آن‌ها ساییده و در برابر زورگویی و غارتگری و میل و اراده‌ی بی‌مهار آنان تسلیم باشند و اعتراض نکنند؛ چراکه وعاظ ‌‌‌السلاطین و نوادگان «بلعم باعورا»، فریاد برخواهند آورد که دخالت در سیاست کردید، و اسلام را چه به سیاست؟! این، همان شرکی است که امروز مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر کنند.»[13]

 

جامعیت اسلام در اداره اجتماع

در حالی‌ که اسلام سیاست و دیانتش هم چون تاروپود باهم است که ردای نظام اجتماعی‌اش را می‌تند و بر تن جامعه مطلوبش می‌کند: «قرآن اقامه‌ی قسط را هدف از ارسال رسل می‌داند؛ «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم النّاس بالقسط»، و درحالی‌که با خطاب «کونوا قوّامین بالقسط شهداء للَّه»، همه‌ی مؤمنین را موظف به تلاش برای اقامه‌ی قسط می‌کند، و درحالی‌که آیات کریمه‌ی قرآن، اعتماد به ستمگران را ممنوع می‌سازد و به پیروان خود می‌فرماید: «و لاترکنوا الی الّذین ظلموا فتمسّکم النّار»، و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافی با ایمان می‌شمرد و می‌گوید: «الم تر الی الّذین یزعمون انّهم امنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطّاغوت و قد امروا ان یکفروا به» و کفر به طاغوت را در کنار ایمان به خدا قرار می‌دهد؛ «فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسک بالعروة الوثقی»، و درحالی‌که نخستین شعار اسلام، توحید، یعنی نفی همه‌ی قدرت‌های مادّی و سیاسی و همه‌ی بت‌های بی‌جان و باجان بود، و درحالی‌که اولین اقدام پیامبر(صلّی الله علیه و آله) پس از هجرت، تشکیل حکومت و اداره‌ی سیاسی جامعه بود، و یا دلایل و شواهد فراوان دیگری که بر پیوند دین و سیاست حکم می‌کند»[14]
لذا قرائتی از اسلام که بنای حرکت انقلاب اسلامی است باید بهتر شناخته شود تا بتوان تمییز داد بین آنچه هم‌اکنون در مبادی عملکردی حکام ممالک اسلامی ملاک عمل است و آنچه مدنظر انقلاب اسلامی است، چیست. اینجاست که تفکیک قرائت‌ها از اسلام به ناب و آمریکایی فضای روشن‌تری پیش روی می‌گذارد«اسلام ناب محمدی، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزت و اسلام حمایت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازش‌ناپذیری با زورگویان و فتنه‌گران است؛ اسلام اخلاق و فضیلت و معنویت است.
اسلام آمریکایی، چیزی به نام اسلام است که در خدمت منافع قدرت‌های استکباری و توجیه‌کننده‌ی اعمال آن‌هاست؛ بهانه‌ای برای انزوای اهل دین و نپرداختن آنان به امور مسلمین و سرنوشت ملت‌های مسلمان است؛ وسیله‌ای برای جدا کردن بخش عظیمی از احکام اجتماعی و سیاسی اسلام از مجموعه‌ی دین و منحصر کردن دین به مسجد است»[15]
دلیل دشمنی طواغیت با این اسلام از آنجایی است که می‌دانند «اسلام، تفکر اسلامی و روح برخاسته‌ی از ایمان قرآنی اجازه نمی‌دهد که یک ملت توانائی‌هایش سرکوب شود و استعدادهایش پامال شود؛ اجازه نمی‌دهد که به خاطر بی‌اعتنائی به توانائی ذاتی او، به حالت تخدیرشده بیفتد و دیگران بر سرنوشت او مسلط شوند.»[16]
این مسئله از اساسی‌ترین دلایل انقلاب اسلامی ایران بوده است تا هم ملت از چنگال استکبار رهایی یابند و هم چهره واقعی اسلام در رابطه بین امام و امت محقق گردد؛ چراکه «اسلام دین جامعه است. دین مسئولیت همگانی است.»[17] و ازاین‌رو است که عمل به آن با توجه به نگاهی برخاسته از فطرت الهی انسان است که می‌تواند اثرگذار در سعادت اجتماعات انسانی باشد «نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگی بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهی است که معرفت نوینی را در اختیار انسان می‌گذارد.»[18]
تفاوت نگاه به انسان و جامعه در قرآن و اسلام سبب می‌شود که سازوکارهای اداره جامعه نیز در اسلام نهادینه شده باشد و بسیار متفاوت با نگاه‌های مادی‌گرایانه لیبرال و امثال آن باشد «اسلام همه‌ی جوانب زندگی را فرامی‌گیرد و برای هر بخشی از کارهای عظیم زندگی انسان نسخه، درمان، راه‌حل و فرجی دارد»[19]
انقلاب در ریشه‌های خود به دنبال پیاده‌سازی اسلام در تمامی شئون زندگی بشر است تا بتواند تحولی بنیادین در کل جامعه جهانی ایجاد نماید «ما مسلمان‌ها اگر قدر تعالیم اسلام را بدانیم و به عمق آن‌ها پی ببریم، خواهیم توانست یک دنیای نو، منطبق بر خواست‌های حقیقی و فطری انسان به وجود بیاوریم.»[20]
باید دقت داشت آنچه سبب می‌شود این توانمندی باعث شود تا مسیر تحقق آرمان‌های اسلامی به‌تمامه و به‌شکل تطبیقی با زمان و مکان احکام رو به رشد باشد و راهگشای مشکلات پیش روی تعالی جامعه باشد سیاستی است بر محور اجتهاد همه‌جانبه و مستمر فقیهانه

 

اسلام، عامل سعادت دنیوی و اخروی

این رویکرد از ابتدا مدنظر رسول خاتم(صلّی الله علیه و آله) بوده است که در اندیشه‌ی امام خمینی(رحمه الله) شکل گرفته و در پیاده‌سازی انقلاب اسلامی و انگیزه‌های الهی ایشان ریشه دوانده بود «اسلام آمد تا زندگی را متحوّل کند و راه بشر را تصحیح نماید.»[21]
این سیر تحولی هم صرفاً در ابعاد معنوی و سیاسی که تاکنون ذکر شده نبوده بلکه عینیت زندگی دنیایی مردم هم در دید اسلام نیاز به ساماندهی، گسترش و رفاه دارد. «مسئله‌ی اقتصادی بسیار مهم است. در اسلام پرداختن به امور اقتصادی مردم جزء اوجب واجباتِ حکومت‌هاست.»[22] «اگر ما در زمینه‌ی اقتصادی و در زمینه‌ی تشکیلات اداری هم توصیه‌ی اسلام را دقیقاً عمل می‌کردیم، یقیناً وضعمان بهتر از این بود.»[23]
آنچه اهمیت رجوع به اسلام را در مبانی انقلاب اسلامی بیشتر می‌کند آن است که امروز مکاتب متعدد در برقراری آرمان‌ها ولو دنیایی انسان‌ها ناکارآمد بوده و جلوه‌های آن در عدم تحقق عدالت اجتماعی بسیار مشهود بوده است. بر همین اساس است که «هیچ آئین و مکتب فکری، ظرفیت اسلام برای پاسخ‌گویی به نیازهای روحی انسان عصر ما را ندارد.»[24]

 

جمهوری اسلامی نظامی نوین در ادبیات سیاسی نظام بین‌الملل

بنا بر این دو بعد اصلی، جمهوریت و اسلامیتِ نظامی پایه‌گذاری شد که نوع جدیدی از حکومت را در جهان تأسیس نمود؛ «جمهوری اسلامی یک اندیشه‌ی سیاسیِ نویی به نام مردم‌سالاری دینی را به دنیا عرضه کرده است.»[25] و «جمهوری اسلامی یعنی نظامی که در آن، مردم‌سالاری از اسلام گرفته شده است و با ارزش‌های اسلامی همراه است.»[26]
«مسئله‌ی جمهوری اسلامی، مسئله‌ی بازتولید معارف والای اسلامی است، تا مسلمان‌ها احساس هویت کنند، احساس شخصیت اسلامی کنند، با تعالیم اسلام که نجات‌بخش بشریت است، آشنا شوند؛ بدانند این معنایش چیست که خداوند متعال می‌فرماید: پیغمبر را فرستادیم «و یضع عنهم اصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم»؛ این غل‌ها و زنجیرهایی که در محیط شرک‌آلود به پای انسان‌ها بسته است و اسلام می‌خواهد این‌ها را بگشاید، چیست؟ امت اسلامی بر اثر غفلت، مدت‌های طولانی این حقایق را از یاد برده بود. امت اسلامی می‌تواند آزاد باشد، پیشرفته باشد، عالم باشد، عزیز باشد، مقتدر باشد؛ این‌ها به برکت تعالیم اسلامی به‌دست‌آمدنی است.»[27]
«جمهوری اسلامی - که از انقلاب اسلامی برخاسته است - یک واحدی است که داری دو بعد است: اسلامی بودن و مردمی بودن؛ هم اسلامی است، هم مردمی است. و مردمی است، چون اسلامی است؛ چون اسلام دین جامعه است. دین مسئولیت همگانی است؛ اسلام دین تک‌تک افراد و اشخاص به حیث خودشان فقط نیست؛ آن‌هم هست، اما افراد به حیث اجتماعشان هم مورد خطاب اسلام‌اند. اسلام یک دین مردمی است؛ یک دینِ مسئولیت عمومی است؛ بنابراین مردمی بودن از خود اسلامی بودن برمی‌آید. اسلامی هم هست؛ چون خدای متعال منت گذاشته است: «بل اللَّه یمنّ علیکم أن هداکم للإیمان»؛ منت گذاشته بر ما، هدایت کرده ما را به این ایمان؛ پروردگار به مردم ما، به خود ما منت گذاشته، ما را به این دین هدایت کرده؛ لذا جمهورِ ما اسلام را می‌خواهند و این دین الهی را بحمداللَّه خدای متعال به ما داده است. بنابراین «جمهوری اسلامی» است؛ یک منظومه است، یک مجموعه است، یا بگوییم واحدِ دارای ابعادی است که این ابعاد باید با همدیگر مورد ملاحظه قرار بگیرد و باهم باشد؛ این درهم‌تنیدگی باید حفظ بشود. هرکدام از این جهات تضعیف بشود، کل و مجموعه تضعیف شده است.»[28]
به ‌هر حال نظامی با این ساختار و سرمایه انسانی و معنوی و اعتقادی شکل گرفته است که ثمراتی مشهود در معادلات دنیا داشته است، از جدی‌ترین ثمرات برپایی این نظام سیاسی – معنوی تغییراتی زیاد در بلوک‌های قدرتی دنیا بوده است و بعد از فروپاشی یکی از قدرتمندترین نظام‌های سیاسی، چالش‌های گسترده‌ای در نظام دیگر به وقوع پیوست، برای بقای بیشتر نظام سلطه‌گر و استثمار نژاد غربی دست به بدترین توطئه‌ها برای بقا نمود که ختم به جنگ‌های ناجوانمردانه‌ای در منطقه شد؛ «دنیا عادت کرد به تقسیم میان سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ به‌طور سنتی، جمعی از ملت‌ها باید زیر فرمان و یوغ استثمار و استکبار دولت‌ها و ملت‌های دیگری قرار می‌گرفتند. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آمد و این خط‌کشی باطل و این نظام غلط را در هم شکست.»[29]
می‌طلبد با مداقه بیشتر در آنچه میراث انقلاب اسلامی است، جمهوری اسلامی را که حفظ آن از اوجب واجبات است با رویکردی مسئولانه و راهکارهایی مؤثرتر حمایت کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] 4/11/1369
[2] 12/8/1380
[3] 26/9/1382
[4]15/7/1388
[5] 20/7/1390
[6] 20/7/1390
[7] 14/3/1380
[8] 14/3/1380
[9] 14/3/1380
[10] 24/11/1382
[11] 11/5/1380
[12] 17/3/1383
[13] 14/4/1368
[14] 14/4/1368
[15] 14/4/1368
[16] 30/11/1388
[17] 2/7/1388
[18] 26/9/1383
[19] 24/8/1383
[20] 2/1/1383
[21] 20/3/1380
[22] 28/2/1380
[23] 9/7/1388
[24] 25/3/1378
[25] 11/8/1390
[26] 24/7/1390
[27] 3/8/1389
[28] 2/7/1388
[29] 1/1/1387

منبع مقاله : برهان

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.